.
در ڪوچه پس ڪوچه هاے
خیس و باران خورده ے احساس !
با من باش ...
دستهاے عاشقم را بگیر
قول میدهم دستانم در دستت بماند تا ابد ...
عاشقم باش
عاشقت میمانم این پاییز را نیز ....
#سودابــه_حسینی
.
در ڪوچه پس ڪوچه هاے
خیس و باران خورده ے احساس !
با من باش ...
دستهاے عاشقم را بگیر
قول میدهم دستانم در دستت بماند تا ابد ...
عاشقم باش
عاشقت میمانم این پاییز را نیز ....
#سودابــه_حسینی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باید بروم
دلتنگ که شدی
گلدان کوچک پشت
پنجره را ببوس!
من
یک روز که خیلی دلتنگت بودم
دلم را همانجا
خاک کردم...
دلتنگ که شدی
گلدان کوچک پشت
پنجره را ببوس!
من
یک روز که خیلی دلتنگت بودم
دلم را همانجا
خاک کردم...
صدای بالهایت می آید
پری برای بالیدن
بالی برای رسیدن
پــــرواز کــــن
بـر باغ بی پـــــــــرندهء چشمانم
بـــــر بـــام احساس دریـــائیـم
پـر بـزن
در آغــــــوش آرام ارغوانی
در سینهء نــــم خوردهء بـارانی
گـــــذر کـــن
ازعاج عطرآگین ستاره گان
از سپید یـال ِ خندان مهتاب
همبال شو با من
تا هفت شهر افسانه ای عشق
تا سر زمین هســتی و مسـتی
با من باش
تا فصل میوهء صنوبرها
تا زمزمهء دعای بارانها
پر بزن ، پرواز کن با من ...
.
پری برای بالیدن
بالی برای رسیدن
پــــرواز کــــن
بـر باغ بی پـــــــــرندهء چشمانم
بـــــر بـــام احساس دریـــائیـم
پـر بـزن
در آغــــــوش آرام ارغوانی
در سینهء نــــم خوردهء بـارانی
گـــــذر کـــن
ازعاج عطرآگین ستاره گان
از سپید یـال ِ خندان مهتاب
همبال شو با من
تا هفت شهر افسانه ای عشق
تا سر زمین هســتی و مسـتی
با من باش
تا فصل میوهء صنوبرها
تا زمزمهء دعای بارانها
پر بزن ، پرواز کن با من ...
.
.
عاشق گلی هستیم که سالها در جستجوی او گشته ام،
با چشمهای خیس به او رسیدم
او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود.
در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید،
تا وقتیکه مردم با نام او رهسپارم کنید
.
عاشق گلی هستیم که سالها در جستجوی او گشته ام،
با چشمهای خیس به او رسیدم
او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود.
در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید،
تا وقتیکه مردم با نام او رهسپارم کنید
.
.
من تمام هستیم را دامنی میکنم تاتوسرت را بر آن بنهی.تمام روحم را آغوشی میسازم تاتو در آن از هراس بیاسایی.تمام نیرویی که در دوست داشتن دارم دستی میکنم تا چهره و گیسوانت رانوازش کند.تمام بودن خود را زانویی میکنم تاتو برآن به خواب روی.خود را"تمام خود را"به تو می سپارم تاهرچه بخواهی از آن بیاشامی،از آن برگیری و هرجه خواهی از آن بسازی.هرگونه تو بخواهی باشم....
.
من تمام هستیم را دامنی میکنم تاتوسرت را بر آن بنهی.تمام روحم را آغوشی میسازم تاتو در آن از هراس بیاسایی.تمام نیرویی که در دوست داشتن دارم دستی میکنم تا چهره و گیسوانت رانوازش کند.تمام بودن خود را زانویی میکنم تاتو برآن به خواب روی.خود را"تمام خود را"به تو می سپارم تاهرچه بخواهی از آن بیاشامی،از آن برگیری و هرجه خواهی از آن بسازی.هرگونه تو بخواهی باشم....
.
روزگاری دل رمیدهی من
از دو گلچهره بوسهای میخواست
آن یکی سرکشید و ناز افزود
وین یکی بوسه داد و بزم آراست
این یکی از شراب بوسه خویش
کرد سرشار مستی طربم
وان یکی در سراب وعدهی دور
میداوند هنوز تشنه لبم
بوسه هایی که این یکی داده ست
گر چه شیرینتر از می و شکر است
دل دیوانـه بـاز مـی گـویـد
لذت آن نداده بیشتر است ...!
#هوشنگ_ابتهاج
از دو گلچهره بوسهای میخواست
آن یکی سرکشید و ناز افزود
وین یکی بوسه داد و بزم آراست
این یکی از شراب بوسه خویش
کرد سرشار مستی طربم
وان یکی در سراب وعدهی دور
میداوند هنوز تشنه لبم
بوسه هایی که این یکی داده ست
گر چه شیرینتر از می و شکر است
دل دیوانـه بـاز مـی گـویـد
لذت آن نداده بیشتر است ...!
#هوشنگ_ابتهاج
در دیاري كه در او نیسٖت كسي یارِ كسي
كاش یا رب كه نیفـتد به كسي كار كسي
هــر كـس آزار مـنِ زار پـســنـديــد ولـي
نـپـسـنــدیــــد دلِ زار مـــن آزارِ كســي
#شهريار
كاش یا رب كه نیفـتد به كسي كار كسي
هــر كـس آزار مـنِ زار پـســنـديــد ولـي
نـپـسـنــدیــــد دلِ زار مـــن آزارِ كســي
#شهريار
و من
روزگاری است
به مردی محتاجم
که غمگینم کند
به مردی که میان بازوانش
چون گنجشک گریه کنم
به مردی که تکه پاره هایم را
چون سفالی شکسته
بند بزند...
#نزار_قبانی
روزگاری است
به مردی محتاجم
که غمگینم کند
به مردی که میان بازوانش
چون گنجشک گریه کنم
به مردی که تکه پاره هایم را
چون سفالی شکسته
بند بزند...
#نزار_قبانی
در آسمان غزل ، عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
در انزوای خودم ، با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل ، قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شدهست
چقدر آمدنت را ... چقدر فال زدم
غرور کاذبِ مهتاب ، ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
غزال من ! غزلم محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن تو را دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم ...
#سید_حمیدرضا_برقعی
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
در انزوای خودم ، با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل ، قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شدهست
چقدر آمدنت را ... چقدر فال زدم
غرور کاذبِ مهتاب ، ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
غزال من ! غزلم محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن تو را دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم ...
#سید_حمیدرضا_برقعی
دلم برایت عاشقانہ مۍ زند
عاشقانہ ہهم چو فرهاد
کمۍ دلبرۍ کن
جانۍ ده به من
تو کہ مۍ دانۍ "جانم"بند جانت است
تو کہ مۍ دانۍ در جان من ریشہ کرده اۍ
مرا سخت در آغوش گیر
آغوشت سرشار از آرامۍ ست
نوازشمکن
این روز ها عجیب
دلتنگ "بوسہ هایت"
آغوشت ، موهایت و تنت هستم
کمۍ دلبرۍ کن
#مهدی_رستم_زاده
عاشقانہ ہهم چو فرهاد
کمۍ دلبرۍ کن
جانۍ ده به من
تو کہ مۍ دانۍ "جانم"بند جانت است
تو کہ مۍ دانۍ در جان من ریشہ کرده اۍ
مرا سخت در آغوش گیر
آغوشت سرشار از آرامۍ ست
نوازشمکن
این روز ها عجیب
دلتنگ "بوسہ هایت"
آغوشت ، موهایت و تنت هستم
کمۍ دلبرۍ کن
#مهدی_رستم_زاده
پاییز تویی
که گاه و بی گاه از روی صندلی بلند می شوی
لباسهای بارانی ات را برمیداری
میپوشی
و در کوچه خیابانها دلبرانه
راه می روی
و آدمها نمی دانند با چشمهایشان چه کنند
ببوسند
در آغوشت بگیرند
یا برایت بلند بلند بمیرند ...
#امید_آذر
.
که گاه و بی گاه از روی صندلی بلند می شوی
لباسهای بارانی ات را برمیداری
میپوشی
و در کوچه خیابانها دلبرانه
راه می روی
و آدمها نمی دانند با چشمهایشان چه کنند
ببوسند
در آغوشت بگیرند
یا برایت بلند بلند بمیرند ...
#امید_آذر
.
کاش
پیش از آن که
پای دیوانه ها
به آغوش آسمان باز شود
ماه از فکر
بزک دوزک کردن
بیرون بیایید
می ترسم چشم شور ستاره ها
خواب بدی برای
خیال عاشقانه ئ ما دیده باشد !!
#معصومه_قنبری
.
پیش از آن که
پای دیوانه ها
به آغوش آسمان باز شود
ماه از فکر
بزک دوزک کردن
بیرون بیایید
می ترسم چشم شور ستاره ها
خواب بدی برای
خیال عاشقانه ئ ما دیده باشد !!
#معصومه_قنبری
.
مرا گره بزن
به تار و پود احساست
آویز ڪن بر گردن دلت
وصله ام ڪن به پیراهن دلتنگیت
و بباف با خیالم
شالے از جنس رویا
میخواهم وبال لحظه هایت شوم
میخواهم من باشم
تو باشے و عقربه هاے ساعتی
ڪه آرام آرام دور دوست داشتن مان
مے چرخند ..
#خورشید_بخشایی
.
به تار و پود احساست
آویز ڪن بر گردن دلت
وصله ام ڪن به پیراهن دلتنگیت
و بباف با خیالم
شالے از جنس رویا
میخواهم وبال لحظه هایت شوم
میخواهم من باشم
تو باشے و عقربه هاے ساعتی
ڪه آرام آرام دور دوست داشتن مان
مے چرخند ..
#خورشید_بخشایی
.
نیستی!
خیابانهای شهر
به یاد قدمهای تو
به پاییز غم نشستهاند
نیستی!
از چشمهای شبیخونزدهی من
خون میچکد و گلهای شمعدانی
پشت پنجره احساس مردهاند
راستی کجایی!؟
که من اینچنین پرپر گشتهام
میان کوچه پس کوچههای انتظار
نیستی!
نیستی و هوا
هوای دلمردگی است
#عاطفه_مختاری
.
خیابانهای شهر
به یاد قدمهای تو
به پاییز غم نشستهاند
نیستی!
از چشمهای شبیخونزدهی من
خون میچکد و گلهای شمعدانی
پشت پنجره احساس مردهاند
راستی کجایی!؟
که من اینچنین پرپر گشتهام
میان کوچه پس کوچههای انتظار
نیستی!
نیستی و هوا
هوای دلمردگی است
#عاطفه_مختاری
.
دفترم که باز می شود
از پشت واژه ها
سرک می کشی و می خندی
هر غزلی
تورا به نام می خواند
باورم نمی شود
من فقط تو را نقاشی کرده ام
وقتش رسیده
تمامشان را پاره کنم
دیگر عکسهایت به کار ِمن نمی آید
#سیدجلیل_سیدهاشمی
از پشت واژه ها
سرک می کشی و می خندی
هر غزلی
تورا به نام می خواند
باورم نمی شود
من فقط تو را نقاشی کرده ام
وقتش رسیده
تمامشان را پاره کنم
دیگر عکسهایت به کار ِمن نمی آید
#سیدجلیل_سیدهاشمی
دست هایت را دور من گره بزن
مرا وادار به گفتن نامت ڪن
مثل نخے ڪه دانه هاے تسبیح را دور هم جمع ڪرده
بغلم ڪن
من مقصدم گیسوت نباشد
همه ے "دوستت دارم"هایم مے ریزند
گم مے شوند
#رسول_ادهمی
.
مرا وادار به گفتن نامت ڪن
مثل نخے ڪه دانه هاے تسبیح را دور هم جمع ڪرده
بغلم ڪن
من مقصدم گیسوت نباشد
همه ے "دوستت دارم"هایم مے ریزند
گم مے شوند
#رسول_ادهمی
.