زبان انگلیسی اردشیری
54 subscribers
878 photos
208 videos
227 files
9 links
مدرس زبان انگلیسی

@qumarsardeshiri_09125234378
Download Telegram
Forwarded from م فکوری
♦️ﻣﺪﻳﺮ ﺷﺮﮐﺘﻰ ﺭﻭﻱ ﻧﻴﻤﮑﺘﻰ ﺩﺭ ﭘﺎﺭﮎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻴﻦ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻳﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺷﺮﮐﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺭﺷﮑﺴﺘﮕﻰ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﻳﺎ ﻧﻪ . ﺑﺪﻫﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﺧﻴﻠﻰ ﺯﻳﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﺍﻫﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﻫﺎ ﺩﺍﺋﻤﺎً ﭘﻴﮕﻴﺮ ﻃﻠﺐ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻮﺍﺩ ﺍﻭﻟﻴﻪ ﻫﻢ ﺗﻘﺎﺿﺎﻯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﻫﺎﻯ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ .
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻯ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﻭﻱ ﻧﻴﻤﮑﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻴﺎﺩ ﺧﻴﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ."
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﻣﺪﻳﺮ، ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : " ﻣﻦ ﻣﯽﺗﻮﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ."
ﻧﺎﻡ ﻣﺪﻳﺮ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﻳﮏ ﭼﮏ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﮔﻔﺖ : 
" ﺍﻳﻦ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺑﮕﻴﺮ . ﻳﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻴﺎ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﯽﺗﻮﻧﻰ ﭘﻮﻟﻰ ﮐﻪ ﺑﻬﺖ ﻗﺮﺽ ﺩﺍﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﻰ ". ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥﺟﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ .
ﻣﺪﻳﺮ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻭﺭﺷﮑﺴﺘﮕﻰ، ﻳﮏ ﭼﮏ ٥٠٠٠٠٠ ﺩﻻﺭﻯ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺩﻳﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﺭﺍﮐﻔﻠﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﻳﮑﻰ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﻴﻦ 
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ : ﺣﺎﻻ ﻣﻲﺗﻮﻧﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻣﺎﻟﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﻨﻢ.
ﺍﻣﺎ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻓﻌﻼً ﭼﮏ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻨﻰ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ .
ﻫﻤﻴﻦ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺍﻳﻦ ﭼﮏ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﻭ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﺎﺯﻩﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺷﺮﮐﺖ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩ . ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﻃﻠﺐﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖﻫﺎﻯ ﻋﻘﺐﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﮕﻴﺮﺩ . 

ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺴﺖ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩ . ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻫﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﻮﻳﻪ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺁﻭﺭﻯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺳﻴﺪ .
ﺩﻗﻴﻘﺎً ﻳﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﭼﮏ ﻧﻘﺪ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﮎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻭﻯ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻴﻤﮑﺖ ﻧﺸﺴﺖ .
ﺭﺍﮐﻔﻠﺮ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻦﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﭼﮏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮﻓﻘﻴﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﻨﺪ، ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﻯ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﺍﮐﻔﻠﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ : ﮔﺮﻓﺘﻤﺶ ! ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : 

" ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺫﻳﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ . ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﺯ ﺁﺳﺎﻳﺸﮕﺎﻩ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽﮔﻮﻳﺪ ﮐﻪ ﺭﺍﮐﻔﻠﺮ ﺍﺳﺖ ."
ﻣﺪﻳﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﭘﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﺑﻪﻧﻔﺲ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺷﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.

ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﺍﻣﯿﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺩﺳﺖ ﻧﮑﺸﯿﺪ...
Qumars Ardeshiri/English teacher/:
◾️از سختی‌ها نترس!

سختی آدم را
سرسخت می‌کند

میخ‌‌هایی در دیوار
محکم‌تر هستند
که ضربات سخت‌تری
تحمل کرده باشند
👉
از گابریل گارسیا می پرسند:

اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امید بنویسی، چه می نویسی؟

گفت: 99 صفحه رو خالی میذارم، صفحه آخر، سطر آخر می نویسم: یادت باشه دنیا گرده، هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.

زندگی ساختنی است، نه ماندنی. بمان برای ساختن ،نساز برای ماندن.

منتطرنباش کسی برایت گل بیاورد، خاک را زیر و روکن، بذر را بکار، از آن مراقبت کن، گل خواهد داد.


🦋👇

┄┅═══✼🌸✼═══┅┄

┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔

🔹گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند ...
کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.

🔹طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند.
یکی از اون دو نفر گفت:
طلاها را بزاریم پشت منبر،
اون یکی گفت: نه !
اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.

🔹گفتند: امتحانش میکنیم کفشایش را از زیر سرش برمیداریم
اگه بیدار باشه معلوم میشه.
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود،
خودش رو بخواب زد. اونها کفشایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.
گفتند: پس خوابه طلاها رو بزاریم
پشت منبر ...!

🔹بعد از رفتن آن دو مرد،
مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو بردارد اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری
کفشهایش را بدزدند ...!

🔺و اين گونه است که انسان خیلی وقت‌ها در طول زندگی همه چیز خود را، خودخواسته از دست می‌دهد؛ از جمله زمان و فرصت‌ها...
چرا که نگاه و توجهش به جایی است که نباید باشد.

🦋👇

┄┅═══✼🌸✼═══┅┄

┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─

#داستان_آموزنده

شخص ساده لوحی مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است
و به هر موجودی روزی رسان است.

به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.

به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و...
از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:

«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.

وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:

«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟

شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»

فقط فکر کردن به هدف، هیچ تاثیری در رسیدن به هدف ندارد.
اگر خواهان تغییرات هستی
همین حالا اقدام کن؛ اقدامی هرچند کوچک یک راه را برایت باز می کند
ديگران را فقط به دليل انكه گناهي متفاوت از گناهان تو مرتكب ميشوند ، قضاوت نکن.
همون آبِ جوشی که سیب زمینی رو نرم میکنه، تخم مرغ رو سفت میکنه! نکته اصلی اینه که تو از چی ساخته شدی (خودت رو چی بدونی و بشناسی)، شرایط اصلا مهم نیست!
The tyrant dies and his rule ends, the martyr dies and his rule begins.
ظالم می میرد و حکومتش تمام
می شود، اما شهید به شهادت می رسد و حکومتش شروع می شود.
open up

حرف دلتو بگو/بگو چی تو دلت میگذره

Why are you crying?
open up, you can trust me.

چرا داری گریه میکنی؟
بگو چی تو دلت میگذره,میتونی به من اعتماد کنی
اعداد كسری در زبان انگلیسی

برای بيان اعداد كسری معمولاً صورت كسر را معمولی (یک، دو، سه) و مخرج كسر را ترتيبی (اول، دوم، سوم) مي خوانیم.
▫️1/10 or 0.1 = one-tenth

▪️1/16 = one-sixteenth

▫️1/8 = one-eighth

▪️2/10 or 0.2 = two-tenths or point two

▫️3/10 or 0.3 = three-tenths or point three

▪️¼ = one-quarter (British) or one-fourth (American)

▫️½ = one half

▪️¾ = three-quarters (British) or three-fourths (American)
هر چیزی رو که میشنوی باور نکن!
هر قضیه ای سه دید داره:
دید تو ، دید اونها و حقیقت ماجرا
‏یک جامعه زمانی به بلوغ می‌رسد که کهنسالانش درختانی را بکارند که می‌دانند هرگز زیر سایه‌ آنها نخواهند نشست!
یک ضرب المثل یونانی
Forwarded from M
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺مردی در خیابان‌های امریکا از مردم درخواست می‌کند چند لحظه به قرآن گوش دهند، واکنش‌ها بسیار قابل تامل است
Making Friends In English
.
It’s nice to meet you.
از ملاقات شما خوشوقتم
.
What’s your name?
اسم شما چیست؟
.
I’m John.
من جان هستم
.
I’m sorry, I didn’t catch your name.
ببخشید، متوجه اسم شما نشدم / (اسم شما را نگرفتم)
.
Where are you from?
اهل کجا هستید؟
.
I’m from the U.S.
من اهل ایالات متحده هستم
.
What brings you here?
چه چیزی شما را به اینجا آورده است؟
(دلیل اینکه اینجا هستید چیست؟).
.
I’m on holiday.
من در تعطیلات هستم
.
What’s your phone number?
شماره تلفن شما چست؟
.
Could I take your phone number?
میشه شماره تلفن شما را بگیرم؟
.
May I have your address?
ممکنه آدرس شما را داشته باشم؟
.
Are you on Facebook?
آیا در فیسبوک هستی؟
.
Who do you live with?
شما با چه فردی زندگی میکنید؟
.
I live on my own.
من تنها زندگی میکنم
.
I live with my friends.
با دوستانم زندگی میکنم
.
How old are you?
شما چند سالت است؟
.
I’m 30.
من 30 سالم است
.
When’s your birthday?
تولد شما چه زمانی است؟
.
It’s 16th June.
شانزدهم ژوئن است
.
مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترك اعتياد در آسایش روانی بستری بود، وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد :

اونجا ديوانه های زيادی بودند، يكی ميگفت من چگوارا هستم همه باور ميكردن، يكی ميگفت من گاندی ام همه قبول ميكردن. ولی وقتی من گفتم مارادونا هستم همه خنديدن و گفتن هيچ كس مارادونا نميشه. اونجا بود كه من خجالت كشيدم كه چه بر سر خودم آوردم.

در اين دنيا غرور دَمار از روزگار آدم در مياره و دقيقا گرفتار چيزی ميشی كه فكر ميكنی هرگز در دامش نخواهی افتاد. مراقب خودمان باشيم برگ ها هميشه زمانی ميريزند كه فكر ميكنند طلا شدند