انتشارات ققنوس
4.85K subscribers
1.57K photos
567 videos
108 files
1.13K links
کانال رسمی گروه انتشاراتی ققنوس
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/qoqnoospub
آدرس فروشگاه:
انقلاب-خیابان اردیبهشت-بازارچه کتاب
آدرس سایت:
www.qoqnoos.ir
ارتباط با ما:
@qoqnoospublication
Download Telegram
یک بار در کتابفروشی پدرم شنیدم که یکی از مشتریان همیشگی می گفت کمتر چیزی چون نخستین کتاب روح انگیز بر ذهن و وجود خواننده تاثیر می گذارد. نخستین تصاویر، پژواک واژه هایی که تصور می کنیم دیگر به گذشته هامان پیوسته اند، در سرتاسر زندگی با ما هستند و در ذهنمان قصری بنا می کنند که - صرف نظر از تعداد کتاب هایی که خوانده ایم، تعداد واژه هایی که کشف کرده ایم، و چیزهایی که آموخته یا فراموش کرده ایم - دیر یا زود به آن باز می گردیم.
#سایه_باد
#کارلوس_روئیس_سافون
ترجمه‌ی #سهیل_سُمّی
#ققنوس
@qoqnoospub
آغاز انقلاب ها از جنبه روانشناختى، عجيب شبيه برخى روابط عاطفى است. تأكيد بر اتحاد، حس قدرت مطلق، تمايل به از بين بردن اسرار و ترس از مخالفت، كه خيلى زود منجر به پارانوياى معشوق مى شود و نتيجه اش به وجود آمدن نوعى پليس مخفى است.

#جستارهايى_درباب_عشق
صفحه ٧٦
#آلن_دوباتن
@qoqnoospub
آن قدر شب ها به ستاره ها نگاه کردم که شاید او هم به آسمان نگاهی انداخته باشد هر چند گذرا ،
آن قدر به پرنده ها چشم دوختم که شاید از بالای خانه اش گذر کرده باشند .
و آن قدر به نسیم سلام کردم که شاید صدای مرا به گوش او برساند ،
ولی کمترین اثری از او نیافتم .


#پيكر_فرهاد
#عباس_معروفى
#ققنوس
@qoqnoospub
آنچه می بایست ازدست میدادم، داده بودم ، خودم را فنای چشم‌هایی کرده بودم که شاید از پیش هم زندگی مرا زهر آلود کرده بود.و انگار به دنیا آمده بودم که درهجران چشمهای سیاه براق بسوزم
#پیکرفرهاد
@qoqnoospub
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم
توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظی‌ها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشت‌ها بدترند.
حضور عینی انسان نمی‌تواند با سایه‌ درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!


#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
@qoqnoospub
فقط با کسانی بحث کنید که می‌دانید آن‌قدر عقل و عزت نفس دارند که حرف‌های بی‌معنی نمی‌زنند ،
کسانی که به دلیل توسل می‌جویند ،
حقیقت را گرامی می‌دارند و آن‌قدر منصف هستند
که اگر حق با طرف مقابلشان باشد ،
اشتباه بودنشان را قبول می‌کنند .

پس نتیجه می‌گیریم که به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش ِآن را دارد که با او بحث کنی !

#هنر_همیشه_بر_حق_بودن
#آرتور_شوپنهاور

@qoqnoospub
نمی دانم آیا می توانم سرم را بر شانه های شما بگذارم و اشک بریزم؟ با دست های فروافتاده و رخوت خواب آوری که از پس آن همه خستگی به سراغ آدم می آید به شما پناه بیاورم، در حالی که سخت مرا بغل زده اید و گرمای تن خود را به من وامی گذارید، گاهی با دو انگشت میانی هردو دست، نوازشم کنید و دنده هام را بشمارید که ببینید کدامشان، یکی کم است، و گاه که به خود می آیید با کف دست ها به پشتم بزنید، آرام... بی آنکه کلامی حرف بزنید یا به ذهنتان خطور کند که من چرا گریه می کنم، چه مرگم است؟ بی آنکه بپرسید من که ام، از کجا آمده ام، و چرا این قدر دل دل می زنم،
مثل گنجشکی باران خورده...


#پیکر_فرهاد
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
مادرم به پرستارهايي که در بيمارستان هاي مختلف از پدرم مراقبت کرده بودند حسادت مي کرد.
دلش مي خواست پدرم سلامتي اش را فقط مديون او بداند، مي خواست پدرم به وفاداري خستگي ناپذير او اهميت دهد.
ديکتاتوري روي ديگر فداکاري است.

#مارگارت_اتوود
#آدمکش_کور
@qoqnoospub
#ملت_عشق
#اليف_شافاک

حال که انسان اشرف مخلوقات است، باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفهٔ خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایستهٔ این مقام باشد. انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماجِ افترا شود، حتی به اسارت رود، باز هم باید مانند خلیفه‌ای سرافراز، چشم و دل سیر ‌و با قلبی مطمئن رفتار کند.
@qoqnoospub
به مناسبت زادروز #نادر_ابراهيمي
احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم... عشق نیز!
بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند.
ياد و نامش گرامي باد
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
#دانشنامه_فلسفي_استنفورد از نگاه دكتر #محمدمهدي_اردبيلي #ققنوس #گروه_انتشاراتي_ققنوس @qoqnoospub
هیچ وقت نمی‌توان همه را راضی نگه داشت!
(دربارۀ مجموعۀ دانشنامۀ استنفورد)

✍️محمدمهدی اردبیلی
منبع: خبرگزاری کتاب ایران
فروردین 1396
http://www.ibna.ir/fa/doc/note/246405

مواجهه با هر کدام از مجلدات دانشنامه فلسفی استنفورد، صرف نظر از عنوان و موضوع آن، خواه ناخواه با نوعی تنش درونی و ابهام همراه است. بناست دانشنامه‌ای چنین مختصر که علی‌رغم حجم اندک، نام‌های بزرگی را یدک می‌کشد، چه کند؟ آیا اصلاً می‌توان مثلا هایدگر، کانت، هگل یا ایدئالیسم و رئالیسم را در یک کتابچه مختصر پالتوییِ صدصفحه‌ای گنجاند؟ آیا خود نفس این شیوه دانشنامه‌نویسی به تحریف و ساده‌سازیِ کاذب این مفاهیم منجر نخواهد شد؟ آیا تفاوتی ماهوی بین دانشنامه استنفورد و کتاب‌های «فلانی در 4 ساعت» یا «بهمانی در یک روز» وجود دارد که بیش از آنکه به شناخت بینجامند، رهزن فهمند و به جای شناخت فلسفی به مخاطب نوعی توهم فهم می‌بخشند؟ خلاصه اینکه، هر خواننده‌ای در اولین مواجهه حق دارد، حتی پیش از مطالعه یک خط از این دانش‌نامه‌ها، آنها را کنار بگذارد و وقت خود را مصروف شیوه‌های جدی‌ترِ مطالعۀ آثار فلسفی کند.
اما اگر مخاطب، محض کنجکاوی هم که شده، نگاهی به درون این مجلدات بیندازد، به ناگاه متوجه می‌شود که دانشنامه استنفورد، دانشنامه‌ای دقیقاً دوپاره است. پاره‌ای از آن بناست خود را ذیل عنوان دانشنامه جای دهد و به ساده‌سازی و تفسیر کلی فلان مفهوم یا مکتب یا فیلسوف بپردازد. این بخش مخاطب عام دارد و چندان به کار متخصصین نمی‌آید و در بهترین حالت به همان شرحی اجمالی شبیه است. در معرفی‌ پشت جلد این مجموعه، که البته برگرفته از مقدمه دبیر مجموعه است، می‌خوانیم: «این مجموعه از مدخل‌های مناسبی برای ورود به گستره‌های متنوع فلسفی برخوردار است».
این عبارت به همان پاره نخست فوق الذکر نظر دارد و ویترین مجموعه را به همان شرح اجمالی برای مخاطبان مبتدی تقلیل می‌دهد. اما علاوه بر این پاره، یا در کنار یا درون آن، پاره‌ای دیگر نیز حضور دارد که سرشار از بصیرت‌های ناب است. عمدتاً مخاطبان عام با این پاره ارتباط برقرار نمی‌کنند و آن را ثقیل یا بی‌ربط می‌یابند. این پاره مخصوص کسانی است که نسبت به کلیات اشراف دارند و به دنبال قطعات و تحلیل‌های درخشان هستند. به نظر من این وجه را نباید از قلم انداخت. آنچه استنفورد را از شرح اجمالی و ساده‌سازیِ مفاهیم و مکاتب متمایز می‌کند، همین وجه اخیر است. به بیان دیگر، در همین مختصر صفحات مجلدات استنفورد، نکات دقیق و درخشانی به چشم می‌خورند که حتی در برخی از آثار تفسیری مفصل‌تر نیز وجود ندارند. به همین دلیل است که هر مجلد را نه یک تاریخ فلسفه‌نویس معمولی یا کارمندی در فلان «بنیادِ دایره‌المعارف‌نویسی»، بلکه اندیشمندی به راستی صاحب «نظر» به نگارش درآورده است.
اما این وجه دوگانه که از یک نظر، حسن این مجموعه محسوب می‌شود، از منظری دیگر شاید به نقطه ضعف آن بدل شوند. به بیان دیگر، دانشنامه استنفورد که در تلاش است تا هم مخاطب عام را جلب کند هم مخاطب خاص را، شاید هر دو را از دست بدهد. دست‌کم در آن مجلداتی که مطالعه کرده‌ام (و البته معدود مجلداتی که در ترجمه و انتشارشان سهیم بوده‌ام)، هم مخاطب عام با عباراتی مواجه می‌شود که برایش قابل فهم نیست و هم مخاطبان خاص با تعابیری روبه‌رو می‌شوند که تکراری و کسالت‌بارند. البته می‌توان بر این قانون صحه گذاشت که «هیچ وقت نمی‌توان همه را راضی نگه داشت» اما آیا تلاشِ مفرط برای راضی نگه داشتن هر دو طیف، به از دست دادن هر دوی آنها منجر نخواهد شد؟ پاسخ این پرسش را البته باید بر اساس نظرسنجی از مخاطبان مختلف دریافت، اما مهم این است که بدانیم دانشنامه استنفورد به این کار خطیر همت گمارده که برای همه «چیزی» داشته باشد نه «همه چیز». شاید وجه دیگر این سخن، این باشد که هم مخاطبان خاص (مسلط به آرای فلان فیلسوف یا بهمان مکتب) و هم مخاطبان عام (که برای آشنایی با یک فرد یا مفهوم می‌خواهند از دانشنامه استنفورد آغاز کنند)، هر دو، باید توقع حداکثریِ خود را کمی تخفیف دهند.
این مجموعه خوشبختانه در ایران با این اقبال مواجه شده است که یک ویراستاری دقیق، توسط دکتر علیا، بر تمام مجلدات آن اعمال شده است و در نتیجه، کثرت نویسندگان و موضوعات و مترجمانش به هرج‌ومرج در ترجمه منجر نشده است. همچنین در انتها لازم است به یکی از شاخصه‌های قابل توجه این دانشنامه نیز اشاره کنم؛ یعنی ارائه منابع مختلفِ پیشنهادی برای مطالعه بیشتر مخاطبان. خود نفسِ پیشنهاد این منابع، استنفورد را از یک دانشنامه بسته و ناقص، به یک راهنما برای ادامه راه بدل می‌سازد. این بخش انتهایی مربوط به منابع مخاطبان را به بیرون، یعنی به سوی آثار و تفاسیر دسته‌ اول، سوق می‌دهد و این دقیقاً با معنای «مدخل» همخوان است؛ این آثار مدخل هستند؛ یعنی مرحله‌ای برای داخل شدن و نه ماندن.
https://t.me/Philoso
در فرضيه سراب، مرد تشنه تصور ميكند، آب، نخلستان و سايه را مى بيند، نه به دليل آن كه شاهدى براى آن دارد، بلكه به دليل نيازى است كه به آن دارد. نيازهاى چاره ناپذير توهم، خود راه حل هايشان را به وجود مى آورند:
تشنگى؛ توهم آب و نياز به عشق؛ توهم شاهزاده سوار بر اسب سپيد را.
فرضيه سراب هميشه توهم كامل نيست: مرد گمشده در صحرا، چيزى را در افق مى بيند.
منتها، نخلستان خشكيده، چاه آب خشك شده و مكان مور هجوم ملخها قرار گرفته.

#جستارهايى_در_باب_عشق
#آلن_دو_باتن
#ققنوس
@qoqnoospub
گذشته چون ابر مه آلودی ست که ذهنمان را تسخیر می‌کند و آینده به خودی خود پرده‌ای از خیال؛ نه می‌توانیم از آینده خبر بگیریم و نه می‌توانیم گذشته مان را تغییر دهیم، صوفی همواره در حقیقت اکنون زندگی می کند...


#ملت_عشق
#الیف_شافاک
@qoqnoospub
شازده کوچولو از گل پرسید!!
آدما چرا تورو نچیدن ؟
من گلای زیادی دیدم که زیر دستو پا بودن !!
گل جواب داد
من ارزش خاری که عاشقانه احاطم کرده رو میدونم !!

#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
#شازده_کوچولو
ترجمه‌ی #مدیا_کاشیگر
#نشرآفرینگان
@qoqnoospub
بچه‌ها فکر‌ می‌کنند هر اتفاق بدی که می‌افتد تقصیر آن‌هاست، من هم از این قاعده مستثنی نبودم، همچنین بچه‌ها، با وجود همه شواهد بدی که وجود دارد، معتقدند که همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود، در این مورد هم با آن‌ها فرقی نداشتم.

#ص۱۸۵
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
#شهین_آسایش
#ققنوس
@qoqnoospub
از یکی از مشتریانم پرسیدم نگران نیست که پس از مرگش همه قضیه را بفهمند. در جواب فقط سرش را به علامت نفی تکان داد و گفت به هر حال خودش دیگر اینجا نخواهد بود. به نظر من که این حرفش بی شرمانه و در عین حال جالب توجه بود. یکی از ویژگی های شاخص تمدن پست مدرن بی توجهی به عزت و افتخار بشر پس از مرگ است. زندگی شهر بازی است و همه چیز تا زمان پایان رسیدن آن اهمیت دارد و بس.

#دختر_رهبر_سیرک
#یوستاین_گوردر #شقايق_قندهاري #گروه_انتشاراتي_ققنوس
#ققنوس
@qoqnoospub