انتشارات ققنوس
4.85K subscribers
1.57K photos
567 videos
108 files
1.13K links
کانال رسمی گروه انتشاراتی ققنوس
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/qoqnoospub
آدرس فروشگاه:
انقلاب-خیابان اردیبهشت-بازارچه کتاب
آدرس سایت:
www.qoqnoos.ir
ارتباط با ما:
@qoqnoospublication
Download Telegram
«وچشم‌هایش کهربایی بود»دومين رمان مهری بهرامی منتشر شد.
و چشم‌هایش کهربایی بود

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) «و چشم‌هایش کهربایی بود» عنوان دومین رمان مهری بهرامی است که به تازگی نشر ققنوس منتشرکرده‌است. مهری بهرامی را پیشتر با مجموعه داستان «چه کسی گفت عاشقی از یادت می‌رود!؟» و رمان «بیرون از گذشته، میان ایوان» می‌شناسیم. رمان دوم این نویسنده دارای چند راوی همزمان است. راوی‌هایی موازی که هر کدام سعی دارند موضوعاتی را به مخاطب شرح دهند. زنان، مردان و عناصر گوناگونی می‌آیند و می‌روند تا درنهایت ما را با یک تحول و دگرگونی مواجه سازند.

«چهارپایه را که می‌کشد سمت پسر اوس کاظم، نمی‌نشیند رویش دوباره همان طور سرپا می‌نشیند کنارجدول و زل می‌زند توی باغچه. چاقو را از جیبش درمی‌آورد دوباره فرو که می‌کند توی باغچه سوگل یک قدم عقب می‌رود. رنگش می‌پرد. چهارپایه را هل می‌دهد کنار. هول شده. می‌خواهدبرود سمت پلکان. پسر اوس کاظم صدایش می‌کند. سوگل برمی‌گردد. مرد درحالی که علف هرزی را که باچاقو از دل خاک آمده بیرون از روی چاقو پاک می‌کند از جا بلند می‌شود. «هرزه‌ها رو درنیاری همین یه نیمچه درختم فنا می‌ره.» ....سوگل چادر را از سرش بر می‌دارد، می‌اندازد روی دستش و از روی من رد می‌شود. پاهاش آرام گرفته. می‌رود سمت پلکان آهنی.»
«و چشم‌هایش کهربایی بود» در مقایسه با رمان قبلی نویسنده فضای گسترش یافته‌تری دارد، با عواطف انسانی گره می‌خورد اما معطوف به شخص خاصی نمی‌شود. داستان ما را با یک دنیایی پویا و مرتب در حال تغییر روبرو می‌کند که شاید تا به حال توجهی بدان نداشتیم. در نهایت این چند صدایی در رمان با شیوه جالب توجهی یکی می‌شود تا مخاطب تغییر را به خوبی حس کند.
«بی‌قراری کهربایی وقت به وقتش فرق می‌کند. یک بی‌قراری‌ای هست که شکست می‌اندازد بین مهره‌ها، اما بی‌قراری‌هایی هم هست که مهره‌ها را پر می‌کند از حرارت، آن قدر که جلا می‌گیری و عطر کاج چندهزارساله از درونت بیرون می‌زند، به جریان می‌افتی و می‌شوی معجونی از خاک و کاج و حرارت. نرم می‌شوی دورگردن یک زن. صبر می‌خواهد همه این چیزها. صبوری هم از خوبی کهربا بودن است. حرف چند هزار سال است. حرف گذر از خاک و درخت تا سنگ‌شدگی. زمان می‌خواهد این سنگ شدن و کجا برای منتظر ماندن بهتر از شاهرگ گردن یک زن. آن‌جا حساب نبض و شریان زندگی است.»

نشر «هیلا» از گروه انتشاراتی ققنوس رمان «و چشم‌هایش کهربایی بود» را با قیمت 15000تومان منتشر کرده‌است. این کتاب 151 صفحه‌ای، چهاربخش
دارد.

@qoqnoospub
http://www.ibna.ir/fa/doc/book/273383
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم
بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد...
🌹🌹
ای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها
ای مدبر شب و روز
ای گرداننده سال و حالت ها
بگردان حال ما را به نیکوترین حال

گروه انتشاراتی ققنوس فرارسیدن سال ۱۳۹۸ را به همه شما عزیزان و همراهان گرامی تبریک و شادباش عرض می کند‌.
🎉🎉
.
#نوروز
#نوروز_مبارک
#عید_نوروز
#عید_شما_مبارک
#نوروز_باستانی
#عید
#کتاب
#کتاب_بهترین_عیدی
#کتاب_خوب
#کتاب_هدیه_دهیم
#ویدیو
#ویدیو_نوروز
#انتشارات_ققنوس
#معرفی_کتاب

«و چشم‌هایش کهربایی بود» رمانی است که از دریچه‌ای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» می‌پردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربه‌فردند. تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییک‌های کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکان‌دهنده را به تصویر می‌کشند و روایتگر ترس‌ها، تشویش‌ها، آرزوها و ناکامی‌های آدم‌های درون داستان‌اند...

«و چشم‌هایش کهربایی بود» /نشر هیلا/152صفحه/ پانزده هزار تومان


مجله هنری - ادبی کافه داستان
@cafeDastanmag
@qoqnoospub
محمد تمدنی در گفت‌وگو با ایبنا:
سبک این نویسنده هیچ اسمی ندارد!

تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰۰


سبک این نویسنده هیچ اسمی ندارد و برای برخی منتقدان عجیب است؛ نه می‌توان آثارش را در رده آثار سور‌رئال قرار داد نه در رده رئالیسم جادویی.. اینها بخشی از توصیفات مترجم آثار ویسنی‌یک از اوست.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ماتئی ویسنی‌یک از جمله نمایشنامه‌نویسان معاصر است که تعداد کمی از آثار او در ایران به فارسی ترجمه شده و با همین تعداد کم در بین اهالی هنر شناخته شده است. گارگردانانی مانند فاطمه ابرارپایدار، شیوا اردویی، علی روستایی و چند تن دیگر آثار این شاعر و نویسنده را چندین بار روی صحنه برده‌اند. همچنین تینوش نظم‌جو جزء اولین کسانی است که نمایشنامه‌‌هایی از ویسنی‌یک را ترجمه کرده است؛ اخیرا محمد تمدنی نیز نمایشنامه‌ای از این نمایشنامه‌نویس ترجمه کرده است که نشر ققنوس آن را منتشر کرد
ادامه در لینک زیر
👇👇👇.
://yon.ir/tHJDr
@qoqnoospublication
رضايت خاطر
نه با پرهيز از درد
بلكه با تشخيص نقش رنج به عنوان مرحله‌اي اجتناب‌ناپذير و طبيعي
براي دستيبابي به هر چيز خوبي
حاصل مي‌شود
#تسلي‌_بخشي_‌هاي_فلسفه
#آلن‌_دو_باتن #عرفان_ثابتي #ققنوس
@qoqnoospub
Ey Jan ~ UpMusic
Farzad Farokh ~ UpMusic
نم باران شو
چشم من خيره است به نگاهي كه دلم پيش آن گير است
با من قدم بزن تو اين هواي سردكه به جز نگاه تو كسي عاشقش نكرد
با من تو بمان و بدان
كه جان من تويي
#اي_جان
#فرزاد_فرخ
@qoqnoospub
انتشار نمایشنامه «حواستون به پیرزن‌هایی که از تنهایی پوسیدن باشه»
«حواستون به پیرزن‌هایی که از تنهایی پوسیده‌ن باشه» عنوان کتابی است با موضوع نمایشنامه از «ماتئی ویسنی یک» نویسنده رومانیایی که توسط محمد تمدنی ترجمه و از سوی انتشارات ققنوس منتشر شد.

اعتمادآنلاین| «حواستون به پیرزن‌هایی که از تنهایی پوسیده‌ن باشه» مجموعه‌ای از نمایشنامه‌های کوتاه و بلند، گاهی با طعم طنز و گاهی با چاشنی اعتراض است نوشته «ماتئی ویسنی یک» که در دو بخش داستانی و یک بخش نمایشنامه در پنج پرده نوشته شده است.


در بخشی از این کتاب می خوانیم: «متخصص دوره آموزش تکدی گری: خانم ها، آقایان سلام. ممنون از شما که آژانس ما رو که مفتخرم بگم تا امروز بیش از سی سال تجربه داره انتخاب کردین.


از این اصل شروع می کنیم که لازمه شنا یاد بگیرین قبل از این که سرنوشت شما رو تو آب بندازه، خانم ها، آقایان، به همین خاطر آژانس ما سازگار با شخصیت هرکس دوره های تکدی گری برگزار می کنه!


... وقتی رهگذرها قلبشونو تو جعبه کفشتون می ندازن سریع بگیرینش تو دستاتون، هدیه‌ها، برای اینکه اهداکننده‌هاشون خوشحال بشن، باید بلافاصله باز بشن».


این کتاب توسط محمد تمدنی در 116 صفحه ترجمه و با قیمت 12 هزار تومان روانه بازار نشر شده است.


«مائتی ویسنی یک» در سال 1956 در رومانی متولد شد، در سال 1987 با مهاجرت به فرانسه سرانجام موفق به چاپ نوشته هایش شد که در زادگاهش به رشته تحریر درآورده بود.


او شاعری بود که به نوشتن نمایش نامه و سپس رمان روی آورد. نمایش‌های معناگرا و انتقادی او ثمره تجربه سی و یک سال نخست زندگی اش در اختناق رژیم کمونیستی و همچنین پرو بال گرفتن در فرانسه است، همانطور که خود او می گوید: «ریشه های من در رومانی و بال هایم در فرانسه است» منتقدان نوشته‌های او را «عجیب» و «متفاوت با تمام ژانرهای موجود» توصیف کرده اند.

@qoqnoospub
خرس‌های پاندا و تماشاچی محکوم به اعدام از جمله نمایشنامه‌های معروف او هستند.
http://yon.ir/KQ9ED
می‌خواهی بنشینی بغلم
که برایت کتاب بخوانم؟
می‌شود آرام بنشینی و گوش کنی؟
می‌شود آنقدر نفس‌هات نریزد روی گردنم؟
آه....
می‌شود دیگر کتاب نخوانیم؟!
#عباس_معروفي
@qoqnoospub
Sedayam Bezan
Chaartaar
هم عاقبت مردم کاشانه به دوشم من گام و گذر را به رسیدن نفروشم

صدایم بزن که شاید زمستان من سرآید مرا زنده کن به تابیدنی که تنها ز رويت برآيد
#چهارتار
@qoqnoospub
Forwarded from اتچ بات
نوروز و کتاب نو
@Gahnevise
🔹"باب اسرار" داستانی سرشار از پرسش، آگاهی و هیجان است. این تعبیری است که در میان جملات پشت جلد در معرفی آن به چشم می‌خورد. موضوع آن با محور قراردادن عشق مولوی و شمس تبریزی به یکدیگر، آموزه‌های عرفانی و تقابلها و چالشهای آن با زندگی امروزی است. این رمان قریب 450 صفحه دارد و با ترجمه گوارای ارسلان فصیحی و به کوشش نشر ققنوس در نوروز 1398 منتشر شده است. فصیحی پیش از این کتاب "ملت عشق" را نیز ترجمه و نشر ققنوس هم آن را منتشر کرده بود.
🔸خواندن این اثر را به کسانی که از کتاب ملت عشق و رمانهایی با مایه‌های عرفانی و زندگی معاصر خرسندند پیشنهاد می‌کنم.
@Gahnevise
▫️پ.ن.1: این کتاب را مدیر انتشارات ققنوس (جناب آقای حسین‌زادگان) به عنوان هدیه نوروزی به بنده مرحمت فرمودند و در شناسنامه اش هم عبارت "هدیه نوروزی" بجای قیمت درج شده، ولی قطعا نسخه‌های قابل فروش آن هم عرضه شده و یا امروز و فردا می‌شود. (و صد البته در هنگام خرید، از اصل بودن نسخه با توجه به هولوگرام نشر ققنوس مطمئن شوید)☺️
▫️پ.ن.2: هنوز مشغول مطالعه کتابم و لذا درباره آن نقد و نظری ندارم ... جز اینکه: اسم کتاب را می‌شد جذاب‌تر برگزید، گرچه نام اصلی کتاب همین است (Bab-I-esrar)😉
▫️پ.ن.3: این اثر هم در همان مسیر تشویق نویسندگان و ناشران ترکیه و خارج از ترکیه (TOP) برای جلب توریست معنوی از نوع مثنوی (!) به ترکیه است. گرچه استاد محمدرضا شجریان (حفظه‌الله) در مصاحبه‌ای حکومت ترکیه را به جهت کسب درآمد از محل مقبره مولوی و شهر قونیه تقبیح می‌کند، اما بجاست از نوع سیاست‌گذاری و تدابیر دولت ترکیه در جلب توریست به این کشور تجلیل کرد و آموخت؛ گرچه آگاهیم که این مسیر به تبدیل ترکیه و قونیه و عرفان صوفیانه به عنوان نمونه سرآمد و اصیل معرفت دینی-اسلامی تجلی یافته و می‌یابد و .... 🤔

#کتاب_نو #نوروز #نشر_ققنوس #ارسلان_فصیحی #باب_اسرار #توریست_معنوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فوتبال برای شما چه معنایی دارد؟🤔
🏃‍♂

فوتبال درباره خیلی چیزهاست ، چیزهای پیچیده ‌: حافظه ، تاریخ ، مکان ، طبقه اجتماعی ، جنسیت با تمامی تنوع پر مسئله‌اش . روابط اغلب خشونت‌آمیز ولی گاه آرام و تحسین برانگیز
🏃‍♂

فلسفه را می‌توان به ورزشی کم و بیش کم اهمیت تقلیل داد ، به این معنا که فوتبال حائز امتیاز ویژه‌ای است که به ما امکان می‌دهد بینشی پایدار در مورد معنای انسان بودن در این جهان بدست بیاوریم.
.
#فوتبال
#پرسپولیس
#استقلال
#دربی
#عادل_فردوسی_پور
#علیرضا_بیرانوند
#قرمز
#آبی
#توپ
#نوروز
#عید
#بهار
#لیونل_مسی
#کریستین_رونالدو
#سایمون_کریچلی
#سیاوش_آقا_زاده_مسرور
#سپاهان
#لیگ_برتر
#لیگ
#قهرمان_آسیا
#جام_جهانی
وقتي افراد درگير مشكل هستند، به شدت احساس درماندگي و بيچارگي مي‌كنند، چيزي كه آن‌ها نياز دارند نه فرضيات و تعابير، بلكه راه‌حلي است كه قدرت جنگيدن را به آن‌ها بدهد
آن‌ها به نيرويي دروني و قدرتمند نياز دارند.
#راهكار
#فيل_اشتونس و #بري_ميشلز
ترجمه #سحر_اميني
#ققنوس
@QOQNOOSPUB
Dordane
Farzad Farokh
من به تو دل بستم و بس
ناز کنی
منِ مغرورِ پُر احساسوُ، تو
آغاز کنی

دورِ تو می‌گردم و می‌خندم و دل به تو می بندم و می‌رقصم
#فرزاد_فرخ
@qoqnoospub
بيشتر ما خود را پشت ديواري نامرئي پنهان كرده‌ايم و جسارت ريسك كردن را نداريم، چرا كه آن سوي ديوار درد است، اين فضا «پيله امن» نام دارد.
هر چند كه همواره اين پيله امن فضاي فيزيكي نيست بلكه سبكي از زندگي است كه در آن از هر چيز دردآوري اجتناب مي‌كنيم.
احتمالا در پيله امن احساس امنيت و آرامش مي كنيم رها از هر گونه درد و رنجي هستيم و اين باعث مي‌شود به شدت به آن وابسته باشيم اما در نهايت مشكلاتمان حل نمي شود تنها فرار از درد كافي نيست بلكه گاهي لذت‌هايي چون وبگردي، مواد مخدر، الكل و هرزگي اين لذت را به ارمغان مي‌اورد.
ما آموخته‌ايم به لذت‌هاي آني خرسند باشيم مثلا هر شب را با تني چند از دوستاني كه در پيله امن ما قرار دارند مي‌گذرانيم و اين چون دوش آبگرم براي ما لذتبخش است و همين عادت‌ها ما را در پيله امنمان نگه مي‌دارند
ولي بابت اين پيله امن بهاي گزافي را بايد بپردازيم، زندگي از يك طرف امكانات بي‌شماري برايمان فراهم مي‌كند و از يك طرف درد و رنج هم همراه آن است.
بدون تحمل دزد نمي‌توان سرشار از زندگي شد.
پيله امن فقط زندگي شما را محدود مي‌سازد
براي بهره‌مندي از امكانات زندگي بايد جسارت بيرون رفتن از پيله امن را داشت و ريسك كرد هر چند كه همراه با درد باشد
اما لذت واقعي بعد از درد است
«افسوس بر كسي كه هرگز آواز نمي‌خواند و در نهايت با تمام سرودهاي نخوانده در دل مي‌ميرد«
#راهكار
#ققنوس
@QOQNOOSPUB
گذشته‌ها قابل تکرار نیستند. همان‌طوری که از اسمش پیداست، آن زمان گذشته است. دوران جدید ممکن نیست مثل قدیم‌ها باشد و اگر اصرار بر این کار بورزید، مثل عده‌ای که با افسوس به آن نگاه می‌کنند، به نظر پیر و مستعمل می‌آیید. آدم هیچ‌وقت نباید به خاطر قدیم‌ها غصه بخورد. کسی که عزای گذشته را می‌گیرد، پیر و عزادار است...!

#مفید_در_برابر_باد_شمالی
#دانیل_گلاتائور
مترجم: #شهلا_پیام
@qoqnoospub
📚 #بهترین_کتابهایی_که_خوانده_ام

تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده، به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید چه کنم “تقدیرم این بوده” نشانه ی جهالت است، تقدیر همه ی راه نیست، فقط تا سر دوراهی هاست، گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی دست مسافر است، پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی.

– ملت عشق اثر الیف شافاک
@qoqnospub
انتشارات ققنوس
نقد و بررسي كتاب #قم_رو_بيشتر_دوست_داري_يا_نيويورك @qoqnoospub
زندگی در بیرون از وطنی که با آن آشناییم، جزییات غیرمنتظره‌ای دارد که گاهی در تازگی و هیجانِ شکل و روشی متفاوت از زندگی جدید تجلی می‌شود و گاهی در دلتنگی نبود امری آشنا و مانوس؛ اگر «بود» کارناوال سالانه ناتینگهام در لندن می‌تواند برای مهاجر هیجان‌برانگیز و تازه باشد، «نبود» نان تازه لواش نیز می‌تواند دلتنگی غریبی داشته باشد.

مجموعه داستان‌ «قمو بیشتر دوست‌ داری یا نیویورک؟» نوشتهٔ راضیه مهدی‌زاده که به تازگی از سوی نشر ققنوس در ایران منتشر شده، آمیزه‌ای از همین‌ تازگی‌ها و دلتنگی‌های زندگی بیرون‌وطنی است؛ تجربه‌های مشترک مهاجرانی که شاید تا قبل از آن‌که به روال سفت و سخت زندگی در نیویورک و لندن و هامبورگ تن نداده‌ بودند، نمی‌توانستند تصور کنند که روزی وسط کافه شلوغ استارباکس احساس خواهند کرد که به «کرسی قرمز خانهٔ مادربزرگ» و «پله‌های سنگی پشت دانشکدهٔ هنرهای زییای دانشگاه تهران» تعلق دارند.

راضیه مهدی‌زاده با ظرافت و ژرف‌بینی خاصی تکه‌های زندگی در نیویورک را کنار تکه‌های گذشته می‌گذارد و حس غربت را به عنوان یک واقعیت سادهٔ زندگی بیرون‌وطنی و بی‌هیچ شعار و قضاوتی با خواننده تقسیم می‌کند؛ واقعیت ساده‌ای که ممکن است زیر تازگی‌ و شلوغی زندگی جدید مهاجر دفن شود، اما هیچ وقت محو نمی‌شود.

شخصیت‌های داستان‌های مهدی‌زاده دلتنگی مزمن برای شهر و دیارشان را به عنوان واقعیتی از زندگی بیرون‌وطنی‌-اشان می‌پذیرند و با آن‌ کنار می‌آیند. سعی نمی‌کنند «شرم» ترک وطن را با شعارهای احساساتی و ناواقعی جبران کنند. پذیرفته‌اند که دلیلی موجه دارند که موقتا یا برای همیشه در محیطی جدید و ناآشنا زندگی کنند، از آن لذت ببرند و با این ناامیدی هم مواجه شوند که تصویر ذهنی غریبه‌ها از آن‌ها، آن‌قدر که خیال می‌کردند، درست نیست:

«بعد از آن بهار تصمیم گرفت سفیر صلح بشود و ایران را به هر آدمی‌که می‌بیند و می‌شناسد به عنوان مظهر مهمان نوازی و فرهنگ و صلح و دوستی معرفی کند. از یک دوست سنگالی شروع کرد و گفت:«آیم فرام ایران» و منتظر بود دوست سنگالی قربان صدقه‌اش برود و کلی ذوق کند. اما دوست سنگالی گفته بود: «عراق؟ ایران؟ چطوری می‌نویسید؟ اسپلش کن لطفا؟ تا به حال نشنیده‌ام.»

بهار کمی ‌ناامید شد و سراغ یک دوست کاستاریکایی رفت و او کمی ‌ذوق کرده و گفته بود می‌دانم زبان شما عربی‌ست. بهار هم توضیح داده بود که الفبای ما با عربی مشترک است اما زبان‌مان فارسی‌ست. دوست کاستاریکایی هم به نشانه‌ی فهمیدن سری تکان داده بود، اما فردای همان روز وقتی بهار به او گز تعارف کرده بود، دوست کاستاریکایی با لهجه‌ی غلیظ گفته بود: «شکراً!» ــ از داستان «نیویویوک شهر تو نیست، بگو که دلت هوای نان تازه کرده»

داستان‌های راضیه مهدی‌زاده نکته‌هایی از مهاجرت را بازگو می‌کند که شاید به جز در قالب ادبیات داستانی قابل بازگویی و توضیح نباشد.

مثلا چطور می‌توان به زبانی غیر از داستان توضیح داد که دیدار دوستی در خیابان برادوی می‌تواند به مثابه کشفی بزرگ باشد:

« حالا خوبی‌‌‌‌‌ها و بدی‌های مهاجرت باشد برای یک وقت دیگر اما از آن روزی که پوریا را وسط خیابان برادوی دیدم، فهمیدم کشف من بزرگتر از تمام کیفیات و کمیات مهاجرت است. کشف بزرگم این بود، آدم ‌‌‌‌ها نمی‌میرند. فقط از دنیایی به دنیای دیگر منتقل می‌شوند.» – از داستان «بگو در دنیای تازه خنده‌هایت را هم آورده‌ای؟»


راضیه مهدی‌زاده در داستان‌های کوتاه خود به ابعاد دیگری از زندگی بیرون‌وطنی نیز می‌پردازد. راضیه مهاجرت را به ورود به «دنیایی دیگر» تشبیه می‌کند: نوعی مرگ و زنده شدن دوباره:

«مثلا پریروز پسرعمه قاسم را دیدم که در دنیای اول محافظ آقای بوق بود. در دنیای اول پسرعمه قاسم، ریش سیاه کوتاهی داشت. ریشش نافرم بود و شبیه تنک های بیابان یک‌جا پرپشت بود و جای دیگر کم پشت. چشم‌های سیاه درشت داشت و از جیب شلوارش هم ادامه‌های یک تسبیح دانه درشت، آویزان بود.یک‌بار به خاطر اینکه من از آقای بوق انتقاد کردم، دو ماه با من حرف نزد و روابط خانوادگی‌مان شکرآب شد. پریروز وقتی پسرعمه قاسم را در خیابان دیدم، کمی تعجب کردم. ریش‌هایش را مرتب کرده کرده بود. ریش‌هایش کمی بور شده بود. شلوارک آبی پوشیده بود و سوار دوچرخه بود. به جیب شلوارکش نگاه می‌کنم اما خبری از تسبیح نیست. قلادهٔ یک سگ قهوه‌ای هم به دسته‌ی دوچرخه‌اش وصل کرده بود.» از داستان «بگو در دنیای تازه خنده‌هایت را هم آورده‌ای؟»
ادامه در لينك زير

yon.ir/14EV9
@qoqnoospub
داشتن هدف به معناي فكر كردن به آن نيست، بلكه اقدام به عملي است كه شما را به سمت آينده هدايت مي‌كند
وقتي هدفي داريد قدرتي را برمي‌انگيزيد كه قوي‌تر از ميل اجتناب از درد است.
#راهكار
#ققنوس
@QOQNOOSPUB
«قُمو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟»: ترسیم ویژگی‌های بیان‌گریز زندگی بیرون‌وطنی

@qoqnoospub

ندگی در بیرون از وطنی که با آن آشناییم، جزییات غیرمنتظره‌ای دارد که...
👇👇👇👇👇