هر فرد، فرزند زمانه خويش است؛
پس فلسفه نيز همان زمانه خويش است كه در انديشه به فهم درآمده است.
#هگل
#هگل_و_پدیدارشناسی_روح
@qoqnoospub
پس فلسفه نيز همان زمانه خويش است كه در انديشه به فهم درآمده است.
#هگل
#هگل_و_پدیدارشناسی_روح
@qoqnoospub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎉🎉كتاب صوتي #ملت_عشق منتشر شد. 🎧🎧
قابل تهيه در تمام كتابفروشيهاي معتبر و شهركتابها.💿📀
از اينكه با خريد نسخة اصلي از تهيهكنندگان آن حمايت ميكنيد، سپاس گزاريم.🙏
@qoqnoospub
قابل تهيه در تمام كتابفروشيهاي معتبر و شهركتابها.💿📀
از اينكه با خريد نسخة اصلي از تهيهكنندگان آن حمايت ميكنيد، سپاس گزاريم.🙏
@qoqnoospub
واقعيت اين است كه تاريخ فلسفه بيشتر نحوه نگرش بسيار كنجكاوانه بشر است..
@qoqnoospub
@qoqnoospub
به مناسبت سالروز تولد فرانتس کافکا
این دو جلد کتاب را از کانال ققنوس
با ۱۰ درصد تخفیف تهیه کنید:
#آخرین_عشق_کافکا
#کافکا
@qoqnoospub
این دو جلد کتاب را از کانال ققنوس
با ۱۰ درصد تخفیف تهیه کنید:
#آخرین_عشق_کافکا
#کافکا
@qoqnoospub
به مناسبت سالروز تولد فرانتس کافکا
این کتاب را از کانال ققنوس
با ۱۰ درصد تخفیف تهیه کنید:
#سیری_در_جهان_کافکا
@qoqnoospub
این کتاب را از کانال ققنوس
با ۱۰ درصد تخفیف تهیه کنید:
#سیری_در_جهان_کافکا
@qoqnoospub
Baroon (Smusic.ir )
Amir Tajik Ft. Omid Tajik (Smusic.ir )
دلتنگ بارون
بهم گفتي كه اين رنگين كمون سهم چشماته اگه تا آخر بارون بموني
بهت گفتم مگه تقدير من دست بارونه؟؟
تو هم گفتي نمي دوني
حالا من موندم و بارون
حالا اين چشمهاي گريون
كه ميباره..
@qoqnoospub
بهم گفتي كه اين رنگين كمون سهم چشماته اگه تا آخر بارون بموني
بهت گفتم مگه تقدير من دست بارونه؟؟
تو هم گفتي نمي دوني
حالا من موندم و بارون
حالا اين چشمهاي گريون
كه ميباره..
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
@qoqnoospub
با حالي منقلب اندكي پشت پنجره ماند و بعد به فكر فرو رفت. بعد خونسرد و بي اعتنا به جنازه خواهر دوقلويش نگاه كرد و با صدايي سرد و بلند گفت: «او مرده است و من زنده هستم » مصممانه به سمت گنجه لباس رفت و شالي روي سر انداخت...
به بندر رسيد و لحظه اي توقف كرد و نفسي عميق كشيد. .
بار ديگر به راه افتاد. از جلوي درهاي بسته خانه ها مي گذشت...
به جلوي در تيره رنگي رسيد و توقف كرد. نه، كسي او را دنبال نمي كرد..
بدون ترديد دوبار در زد
چند لحظه بعد صدايي خوابآلود جواب داد: «كيه؟»...
در خانه به رويش گشوده شد..بوي ماهي و نفسي داغ بيرون زد....
متعجبانه زيرلبي گفت: «تويي؟»
زن جواب داد: «بله منم»
و داخل شد.
بخشي از
#بندر
از مجموعه #يك_دسته_گل_بنفشه
#آلبا_دسس_پدس
#بهمن_فرزانه
@qoqnoospub
به بندر رسيد و لحظه اي توقف كرد و نفسي عميق كشيد. .
بار ديگر به راه افتاد. از جلوي درهاي بسته خانه ها مي گذشت...
به جلوي در تيره رنگي رسيد و توقف كرد. نه، كسي او را دنبال نمي كرد..
بدون ترديد دوبار در زد
چند لحظه بعد صدايي خوابآلود جواب داد: «كيه؟»...
در خانه به رويش گشوده شد..بوي ماهي و نفسي داغ بيرون زد....
متعجبانه زيرلبي گفت: «تويي؟»
زن جواب داد: «بله منم»
و داخل شد.
بخشي از
#بندر
از مجموعه #يك_دسته_گل_بنفشه
#آلبا_دسس_پدس
#بهمن_فرزانه
@qoqnoospub
روز #استقلال_ایالت_متحده_آمریکا نام روز استقلال این کشور به رهبری جرج واشنگتن از پادشاهی بریتانیای كبير در روز ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ میلادی و یکی از تعطیلات رسمی در
ایالات متحده آمریکا است.
@qoqnoospub
ایالات متحده آمریکا است.
@qoqnoospub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ققنوس
رابطه #سینما با #فلسقه چیست؟
سینما اوج تخیل و فلسفه مملو از منطق
آمیزه #سینمای_فلسفی و #فلسفه_سینما
مفاهیم خاص و متمایزی هستند
و از آن خاصتر #جهان_فلسفی_استنلی_کوبریک
@qoqnoospub
رابطه #سینما با #فلسقه چیست؟
سینما اوج تخیل و فلسفه مملو از منطق
آمیزه #سینمای_فلسفی و #فلسفه_سینما
مفاهیم خاص و متمایزی هستند
و از آن خاصتر #جهان_فلسفی_استنلی_کوبریک
@qoqnoospub
راهنمای کتاب/ تقابل سنت و مدرنیته
«نیستدر جهان»
نویسنده: محمداسماعیل حاجی علیان
ناشر: هیلا، چاپ اول 1396
296 صفحه، 15000تومان
http://alef.ir/vdcizva55t1avq2.cbct.html?488614
@qoqnoospub
«نیستدر جهان»
نویسنده: محمداسماعیل حاجی علیان
ناشر: هیلا، چاپ اول 1396
296 صفحه، 15000تومان
http://alef.ir/vdcizva55t1avq2.cbct.html?488614
@qoqnoospub
پایگاه خبری الف
نیستدر جهان/ یک قرن با یک نسل
تقابل سنت و مدرنیته در این اثر،نه فقط در متن و محتوای رمان که با تلاشی قابل تحسین در لحن داستان نيز خود را به رخ می کشد
انتشارات ققنوس
میدانی اولین بوسه ی جهان چهطور کشف شد؟ #سال_بلوا #عباس_معروفی @qoqnoospub
میدانی
اولین بوسهی جهان
چهطور کشف شد؟
دستهاش تا آرنج گلی بود گفت که در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینهدوز یک روز به هنگام کار، بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را به دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
اولین بوسهی جهان
چهطور کشف شد؟
دستهاش تا آرنج گلی بود گفت که در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینهدوز یک روز به هنگام کار، بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را به دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
یکی از رمانهای درخشانی که این روزها منتشر شده بالزنها نوشتهی محمدرضا کاتب است. پیشنهاد میکنم بخوانیدش. کاتب در آخرین رمانش بازگشت داشته به آثار اولیهی خود مثل هیس و..
#یوسف_انصاری
@qoqnospub
#یوسف_انصاری
@qoqnospub
انتشارات ققنوس
یکی از رمانهای درخشانی که این روزها منتشر شده بالزنها نوشتهی محمدرضا کاتب است. پیشنهاد میکنم بخوانیدش. کاتب در آخرین رمانش بازگشت داشته به آثار اولیهی خود مثل هیس و.. #یوسف_انصاری @qoqnospub
#همایون_نورعلیپور
در باره ی رمان #بالزنها
نوشته ی #محمدرضا_کاتب
دیروز رمان #بالزنها محمد رضا کاتب را دست گرفتم. و یک روز اندی خواندمش. رمان به چند بخش تقسیم شده، که هر بخش در یکی از مکان های داستان اتفاق افتاده است.
با اینکه باید اذعان کرد که بالزن ها فاقد کشش مطلوب داستانی است، اما به زعم من ، حال و فضای داستان، و مونولوگ ذهنی شخصیت دختر داستان، و صد البته معنای پنهان در آن ، جذابیت خاصی به آن داده است.
رمان دارای رویه ی جنایی - مثل هیس و پستی - است، اما به مثل دیگر آثار آقای کاتب، خیلی زود باید این رویه را کنار گذاشت و به لایه ی زرین رسید، و بر این راستاست که کاتب ما را وا می دارد تا در ذهن شخصیت اصلی، و به طبع او در ذهن دیگر شخصیت ها، کنکاش کنیم و در موقعیت وانموده ی داستان قرار بگیریم.
از این رو است که ذهن تمام شخصیت ها، که تا انتهای داستان متوجه می شویم فقط به بررسی یک ذهن نشسته بوده ایم، و به زعم من نوعی تکثر در واحد است، که یکی از مشغله های ذهنی همیشه ی داستان های کاتب است.
بالزن ها، نگاهی خاص است به موقعیت انسان در برابر قدرت پنهان و یا به عبارت دیگر سلطه است. از این منظر که تمام مکاتب و ادیان و اندیشه ها ، به نوعی بر انسان حکومت می کنند و این اقتدار نه بر اساس توان فیزیکی زورمندانه ی آنهاست، که به خواست روحی و روانی انسان هایی است که به آن فرقه، دین و مذهب و ایدئولوژی معتقد هستند. سلطه ای که همه چنبره اش را بر سر ، و روی سینه هامان حس می کنیم. می دانیم که هست، هر چند هیچکس نداند که کجاست و یا از جانب کیست. و این ماییم که شخصیت بالزن هاییم. که هر کاری که میکنیم، فقط و فقط در راستای خواست سلطه است. سلطه ای که خواه به اجبار، خواه به اختیار و خواه به نیاز در راستای آن زندگی می کنیم.
و از این منظر است که در چنین موقعیتی، نباید پی مقوله ی عاطفه و احساس و عشق گشت، و بر همین قیاس است که رمان بالزن ها، رمانی خشک و از مقوله ی عشق تهیست، و آنچه می ماند، فقط زندگیست، زندگی ای سراسر در دست تقدیری کور، و در چنبره ی مرگ. مرگی که در تمام طول رمان مستتر است.
من به نوبه ی خودم به آقای کاتب تبریک می گویم.
@qoqnoospub
در باره ی رمان #بالزنها
نوشته ی #محمدرضا_کاتب
دیروز رمان #بالزنها محمد رضا کاتب را دست گرفتم. و یک روز اندی خواندمش. رمان به چند بخش تقسیم شده، که هر بخش در یکی از مکان های داستان اتفاق افتاده است.
با اینکه باید اذعان کرد که بالزن ها فاقد کشش مطلوب داستانی است، اما به زعم من ، حال و فضای داستان، و مونولوگ ذهنی شخصیت دختر داستان، و صد البته معنای پنهان در آن ، جذابیت خاصی به آن داده است.
رمان دارای رویه ی جنایی - مثل هیس و پستی - است، اما به مثل دیگر آثار آقای کاتب، خیلی زود باید این رویه را کنار گذاشت و به لایه ی زرین رسید، و بر این راستاست که کاتب ما را وا می دارد تا در ذهن شخصیت اصلی، و به طبع او در ذهن دیگر شخصیت ها، کنکاش کنیم و در موقعیت وانموده ی داستان قرار بگیریم.
از این رو است که ذهن تمام شخصیت ها، که تا انتهای داستان متوجه می شویم فقط به بررسی یک ذهن نشسته بوده ایم، و به زعم من نوعی تکثر در واحد است، که یکی از مشغله های ذهنی همیشه ی داستان های کاتب است.
بالزن ها، نگاهی خاص است به موقعیت انسان در برابر قدرت پنهان و یا به عبارت دیگر سلطه است. از این منظر که تمام مکاتب و ادیان و اندیشه ها ، به نوعی بر انسان حکومت می کنند و این اقتدار نه بر اساس توان فیزیکی زورمندانه ی آنهاست، که به خواست روحی و روانی انسان هایی است که به آن فرقه، دین و مذهب و ایدئولوژی معتقد هستند. سلطه ای که همه چنبره اش را بر سر ، و روی سینه هامان حس می کنیم. می دانیم که هست، هر چند هیچکس نداند که کجاست و یا از جانب کیست. و این ماییم که شخصیت بالزن هاییم. که هر کاری که میکنیم، فقط و فقط در راستای خواست سلطه است. سلطه ای که خواه به اجبار، خواه به اختیار و خواه به نیاز در راستای آن زندگی می کنیم.
و از این منظر است که در چنین موقعیتی، نباید پی مقوله ی عاطفه و احساس و عشق گشت، و بر همین قیاس است که رمان بالزن ها، رمانی خشک و از مقوله ی عشق تهیست، و آنچه می ماند، فقط زندگیست، زندگی ای سراسر در دست تقدیری کور، و در چنبره ی مرگ. مرگی که در تمام طول رمان مستتر است.
من به نوبه ی خودم به آقای کاتب تبریک می گویم.
@qoqnoospub
Hafteh Khakestari
Farhad Mehrad
شنبه روز بدي بود
روز بي حوصلگي
وقت خوبي كه مي شد غزلي تازه بگي..
ظهر يكشنبه من ...
آخ اگه بارون بزنه....
@qoqnoospub
روز بي حوصلگي
وقت خوبي كه مي شد غزلي تازه بگي..
ظهر يكشنبه من ...
آخ اگه بارون بزنه....
@qoqnoospub