انتشارات ققنوس
4.78K subscribers
1.56K photos
566 videos
108 files
1.13K links
کانال رسمی گروه انتشاراتی ققنوس
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/qoqnoospub
آدرس فروشگاه:
انقلاب-خیابان اردیبهشت-بازارچه کتاب
آدرس سایت:
www.qoqnoos.ir
ارتباط با ما:
@qoqnoospublication
Download Telegram
انتشارات ققنوس
تراژدی سینمای کمدی در ایران @qoqnoospub
انجام این گفتگو بر آمده و بستر را به گونه ای فراهم کرده گفتگوشونده در کنار سخن گفتن از زندگی خود از سینما نیز سخن گفته و در واقع به ترسیم اوضاع و احوال سینمای ایران در آن سالها بپردازد. گویا در ابتدا فرخنده آقایی تصمیم داشته روایتی داستانی برای ثبت و ضبط خاطرات متوسلانی در پیش بگیرد اما در نهایت به شکل پرسش و پاسخ را به آن ترجیح داده است که این شیوه روش مطمئن تری هم برای ثبت خاطرات شفاهی محسوب می شود.

محور اصلی کتاب خاطرات محمد متوسلانی است، اما در عین حال  گرشا رئوفی و منصور سپهرنیا نیر مورد توجه فرخنده آقایی قرارگرفته اند. از میان اعضای این گروه گرشا رئوفی در سال 1386 در گذشت، خوشبختانه منصور سپهرنیا همچنان در قید حیات است و گویا در هنگام انجام بخشهایی از این گفتگو نیز حضور داشته است. گفتگوی کوتاهی نیز با او انجام شده که به انتهای کتاب افزوده است. خود متوسلانی نیز یادداشت کوتاهی به یاد گرشا رئوفی برای این کتاب نوشته است.

با اینحال حجم عمده کتاب را گفتگو با متوسلانی تشکیل می دهد.  کتاب با یادداشتی از فرخنده آقایی آغاز می شود که از چند و چون کار و دلایل رفتن به سراغ این گفتگو و نحوه انجام و تنظیم آن سخن گفته است و اشاراتی نیز به متوسلانی و گروه سه نفره شان داشته است. اما  این محسن بیگ آقا است که وظیفه نوشتن مقدمه ای درباره سینمای کمدی ایران و جایگاه این گروه سه نفره برعهده گرفته است. این منتقد قدیمی در این نوشته موجز اما دقیق نگاهی گذرا به مهمترین ویژگی ها و شاخصه های فیلمهای سه نفره این گروه داشته است و اطلاعات کارآمدی برای ورود خواننده کتاب به متن گفتگو فراهم آورده است.
 
به این ترتیب کتاب حاضر تنها به زندگی و آثار محمد متوسلانی خلاصه نشده، در انتهای آن نیز گاهشمار زندگی هر سه  بازیگر و کارنامه کاری شان به کتاب پیوست شده است؛ آلبوم عکسهایی از دوران مختلف فعالیت متوسلانی و همچنین همکاری با گرشا رئوفی و منصور سپهرنیا پایان بخش این کتاب جذاب و خواندنی برای علاقمندان تاریخ سینمای ایران است.

و سخن آخر اینکه : در سینمای ایران هیچگاه گونه کمدی چنان که باید جدی گرفته نشده، این در حالی است که چه در گذشته و چه در زمان حال هر گاه دغدغه فروش وجود داشته کمدی یکی از تضمین شده ترین راه ها محسوب می شده است. اما چرا اغلب فیلمسازان براین گمان بوده اند که برای ساختن فیلم جدی نمی توان سراغ گونه کمدی رفت؟ تجربه چهره هایی چون محمد متوسلانی شاید بتواند از این واقعیت دیرپای سینمای ایران رازگشایی کند.*عنوان مطلب عنوان کتابی است از عباس بهارلو (غلام حیدری) درباره سینمای کمدی در ایران..
@qoqnoospub
جهانی که من آن را جهان انسان ها می دانستم نابود شده بود ؛حال در این عالم یکّه و تنها بودم و به جای دوست ،خیابان ها را داشتم و خیابان ها با زبانی تلخ و مغمومانه ، مرکب از فلاکت، حسرت، افسوس، ناکامی و تلاشِ به هرز رفته انسانی، با من حرف می زدند .
#هنری_میلر
#مدار_رأس_السرطان
#ققنوس
@qoqnoospub
ديدارآقايان حسين‌زادگان مديران
#گروه_انتشاراتي_ققنوس به همراه آقايان #رجب‌زاده و #سپهري به همراه آقاي #باغباني مدير #كتابخانه_قلم_مشهد
به مناسبت افتتاح اين كتابخانه در مشهد

@qoqnoospub
فکر کنم تب دارم. کاغذ را باز می کنم و برای بی‌نهایتمین بار می‌خوانم. اعترافش را.اعتراف به عشقش را می‌خوانم.سند بدون منگوله بودنمان با هم تا آخرین روز.تا قیامت.می‌رسم به جمله آخر توی گیومه.
@qoqnoospub
دکتر گفت: چه اش هست؟
گفتم: " توی سرش بازار مسگرهاست، توی دلش رخت می شورند"...

#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
@qoqnoospun
انتشارات ققنوس
فکر کنم تب دارم. کاغذ را باز می کنم و برای بی‌نهایتمین بار می‌خوانم. اعترافش را.اعتراف به عشقش را می‌خوانم.سند بدون منگوله بودنمان با هم تا آخرین روز.تا قیامت.می‌رسم به جمله آخر توی گیومه. @qoqnoospub
فکر کنم تب دارم. کاغذ را باز می کنم و برای بی‌نهایتمین بار می خوانم. اعترافش را. اعتراف به عشقش را می‌خوانم. سند بدون منگوله بودنمان با هم تا آخرین روز. تا قیامت. می‌رسم به جمله آخر توی گیومه.جمله ای که بعد نوشتنش جوهر خودکار تمام شده و آن جمله از همه جمله‌ها کمرنگ‌تر است. خیلی خیلی کمرنگ نوشته شده "دوستت دارم"...
#زمستان_با_طعم_آلبالو
#الهام_فلاح
#ققنوس
@qoqnoospub
ماجرای عشق مثل تانگو می مونه
پوچ و پرشاخ و برگ
# سایه_باد
@qoqnoospub
استراگون:همه دیوونه به دنیا می آییم.بعضی ها دیوونه باقی می مونن.

#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
#ققنوس
@qoqnoospub
ولادیمیر:ما دیگه این جا کاری نداریم.
استراگون:جای دیگه هم.
ولادیمیر:آه گوگو، این جوری حرف نزن.
فردا همه چیز بهتر می شه.
استراگون:از کجا معلوم?

#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
#ققنوس
@QOQNOOSPUB
ظاهرا وفاداری تنها خصلت انسانی‌ای است که هیچ‌کس آن را در عمل ارج نمی‌نهد، اما همیشه در گفتگوهای روزمره ستایش می‌شود
#پدرکشتگی #سلمان_امین #ققنوس
@qoqnoospub
مراقب کلمه‌ی «صرفاً» باشید؛ مانند این جملات: «تو صرفاً همین را گفتی» یا «سیاست جدید او در زمینه ی آموزشی صرفاً تلاشی است برای به دست آوردن رای دانشجویان». چرا کلمه ی صرفاً در این جملات گنجانده شده است؟ همه می‌دانند وقتی من حرفی می‌زنم منظورم همان حرفی است که زده‌ام. اگر بگویم من «صرفاً» همین را می‌گویم چه چیزی به آن اضافه کرده ام؟ منظور ظاهراً اینست که آنچه می گویم حقیقت ندارد، یا این سیاستی که در زمینه ی آموزش به کار گرفته شده است، گذشته از جلب توجه دانشجویان، سیاست خوبی نیست. _ مراقب باشید!

#مغلطه (راهنمای درست اندیشیدن)
#جمی_وایت
ترجمه ی #مریم_مقدسی
#نشر_ققنوس
@qoqnoospub
کسى که در ماجرايى عاشقانه گرفتار ابهام و ناشناختگى لايه هاى عميق وجود خود است و در هزارتوى تاريک و پيچ در پيچ روان خويش قادر نيست رد غريزه و ديگردوستى، و عقده و احترام و...را دنبال کند، به خود و ديگرى اعتماد کرده خود را در برهوت فريب آواره خواهد کرد. در اين ماجرا اغلب ديگرى را نيز قربانى ناآگاهى خود خواهد کرد؛ گاهى فريب مى‌خوريم،چون خودمان خواسته‌ايم.

#هوسرل_اخلاق_دريدا
#حسن_فتح_زاده
نشر #ققنوس
@qoqnoospub
در این دنیا بیشتر از ستارگان آسمان، استاد و شیخ دروغین وجود دارد!
مرشد واقعی تو را به نگاه کردن در درونت و کشف زیبایی های آن رهنمون می کند، نه اینکه تمام سعی اش در این باشد که تو را مرید و شیفته ی خود کند!



#ملت_عشق
#الیف_شافاک
#ارسلان_فصيحي
#نشر_ققنوس
@qoqnoospub
جنگ سياه و سفيد است. البته در نظر کساني که در حاشيه هستند. براي کساني که واقعا در صحنه جنگ هستند، رنگ هاي زيادي وجود دارد، رنگ هاي تند، خيلي زننده، خيلي سرخ، خيلي نارنجي، خيلي آبکي و ملتهب، اما براي ديگران جنگ مانند اخبار فيلم هاي کوتاه خبري است_ داراي نقش، آلوده، با رگبار صداهاي منقطع و تعداد زيادي، آدم هاي خاکستري، که حمله مي کنند، يا گام هاي سنگين بر مي دارند يا به زمين مي افتند، همه اين ها در جاي ديگر اتفاق مي افتد.

#ادمکش_کور
#مارگارت_اتوود
ترجمه : #شهين_آسايش
انتشارات #ققنوس
@qoqnoospub
#عشق_در_زمان_وبا
#گابریل_گارسیا_مارکز
#بهمن_فرزانه
#نشر_ققنوس



هر چه متعلق به شوهرش بود گریه اش را شدت می داد. دمپایی های چرمی نازک او، پیژامای تا شده اش را در زیر نازبالش، جای خالی اش در آینه میز توالت و بوی مخصوصش روی پوست او. از فکری مبهم بر خود لرزید " کسانی که آدم دوستشان دارد باید همراه اشیای خود جهان را ترک کنند."
@qoqnoospub