پخش ققنوس
1.98K subscribers
30.2K photos
209 videos
52 files
13.8K links
معرفی کتاب پخش ققنوس
Download Telegram
Forwarded from نشر آموت
#رک_و_راست_بگم؟
#احوال_ما_زنان
#آسیه جوادی ( #ناستین )

۳۹۲ صفحه. ۲۲۵۰۰ تومان. #نشر_آموت

رک و راست بگم؟ شکل تکامل یافته‌ی کتاب پیشین خانم ناستین یعنی
#رک_و_پوست_کنده است. یادداشت‌های این کتاب که بین #گزارش و #داستان در نوسانند، نمایانگر نوع تازه‌ای از #ادبیات معاصر است که تأملات روزانه‌ی نویسنده را با واقعه‌های زندگی افراد و واقعیات اجتماعی گره زده‌است.
#زنان بیش از #مردان در این «داستان_گزاره» ها تصویر شده اند و این نه به معنای نقش مهم ترشان بلکه به قصد بیشتر شناساندن آنان است که در پیشبرد جامعه و مدنیت معاصر نقش پررنگ تری به عهده گرفته‌اند. جامعه با پیشرفت مداوم خود به دریافت سنجیده‌تری از زنان نیاز دارند و چه بهتر که چهره‌های گوناگون زنان ایران توسط ایشان، هم از درون فضای آنان ترسیم شود.
در این کتاب صراحت گزارشگرانه و دقائق جامعه‌شناختی همراه شده است با خیال‌پردازی‌های شوخ‌ چشمانه‌ای که کتاب را برای شهروند بی اعتنای امروزی، جذاب و خواندنی می‌کند.
#محمود_دولت_آبادی‌ نویسنده نامدار درباره «رک و پوست کنده» جلد پیشین این مجموعه در #روزنامه_شرق نوشت: «اين كتاب، كتابي است صميمانه و نكاتي را بازگو مي‌كند كه احتمالا بسياري زنان از گفتنش واهمه دارند و متشكل است از يادداشت‌هايي كه اغلب به لبه‌هاي داستاني هم جا‌به‌جا نزديك مي‌شوند. به عنوان مثال در بخش «پز دادن ما زن‌ها» كه نوشته‌اي است بدون رودربايستي و آينه‌اي است برابر چهره اكثريت زنان در لايه‌هاي پايين از طبقه متوسط توصيفات، كاملا صريح و صميمانه هستند و يكي از بهترين صحنه‌هاي داستاني‌اش صحنه‌اي است كه زن با همسرش مي‌رود براي گذراندن يك روز خوب و هر دو بر خشكي كف رودخانه مي‌نشينند، بي‌آنكه در طول روز كلامي با هم سخن بگويند.»
از ناستين همچنین کتاب های #کارد_زدن_به_گوجه_فرنگی و #رک_و_پوست_کنده و #تمشک_های_نارس در نشر آموت منتشر شده‌است.
#ناستین ، همسر دکتر #جواد_مجابی است

@aamoutpub
پخش ققنوس
#گفتن_در_عین_نگفتن #جواد_مجابی #نشر_ققنوس @qoqnoosp
بعضی وقت‌ها متهوری بی مانندم. تهور من از شجاعت اخلاقی نمی‌آید یا از بی‌پروایی و بی‌کله‌گی، حالا در این سن می‌دانم که از یک نقیصه بدنی می‌آید، چیزی در تن من ترشحش در کمترین حد است که باعث می‌شود تشخیص بین خوب و بد را در کمترین حد ممکن داشته باشم. نه این‌که عقلم به خوب و بد نرسد، اما در عمل حسی که باعث عذاب وجدان یک انسان طبیعی می‌شود در من نیست‌، آنچه دیگران عقلانیت عملی و مصلحت می‌شمارند در رفتار روزانه‌ام جای ندارد. نمی‌ترسم، چون ترس را نمی‌شناسم، می‌زنم و می‌کشم و نابود می‌کنم، چون این چیزها را قبیح نمی‌دانم، از لحاظ نظری می‌دانم چه چیزهایی قبیح است و چه چیزهایی نه، خوب هم می‌دانم و از دیگران بیشتر می‌توانم درباره‌شان داد سخن بدهم؛ اما در عمل شرارت ذاتی من از نوعی بی‌گناهی زاده می‌شود، درک اندکی از شر دارم و معصومیت برایم همان‌قدر بی‌معناست که قساوت. جسم من کارهایی می‌کند که ذهنم آن را نمی‌پسندد اما شماتتش هم نمی‌کند، می‌گذارد این سرکش بی‌مهار به هر راهی برود. اندکی تناقض آمیز است، این تناقض اساس زندگی من شده و از زنجیره‌اش رهایی ندارم. شاید نمی‌خواهم از آن رهایی یابم، چرا که این بی‌بندوباری نوعی آزادی لذت‌بخش روزافزون دارد. این را کسانی می‌توانند تجربه کنند و دریابند که به کسی و جایی حساب پس نمی‌دهند.
وقتی در جامعه‌ای بی‌قانون باشی یا بتوانی با قدرت ثروت و شهرت و منصب خودت هر قاعده و قانونی را ندیده بگیری، بالای عرف و عادت و آداب و رسوم بایستی، از اتهام عمومی و جرم مشهود نترسی و مواخذه نشوی، مثل خلیفه ولید و امپراتور کالیگولا و صدراعظم هیتلر، آن نیروی جهنمی محبوس را مهیب‌ترین لذت می‌یابی که تا از بند آزاد می‌شود، دیگران را به بند می‌کشد و به انهدام می‌کشاند. در حد آن‌ها نبودم اما می‌دانستم از رده جانوران نادری هستم که نفرت بی‌سبب مایه انگیزش او در حیات جمعی است. شناخت این واقعیت ترسناک است، هم برای خودم هم برای دیگران.
(از متن کتاب)
#گفتن_در_عین_نگفتن
#جواد_مجابی
#نشر_ققنوس

@qoqnoosp