ممالک محروسه ایران
4.75K subscribers
920 photos
25 videos
35 files
230 links
Download Telegram
ممالک محروسه ایران
عید سعید فطر مبارک باد عید فطر سال ۱۳۰۷ قمری به روایت ناصرالدین شاه قاجار 👇👇👇 @qajariranhistory
شب و روز عید فطر سال ۱۳۰۷ (ه.ق) به روایت ناصرالدین شاه قاجار


روز سه شنبه سلخ[رمضان۱۳۰۷]:
امروز صبح از خواب برخاستیم ، آمدیم دیوانخانه ، ناهار را هم دیوانخانه خوردیم ، .....، امروز هم که شب عید رمضان است هوا هم ابر است و هم آفتاب و خیلی گرم است. خلاصه رسیدیم باغ شاه، دم در پیاده شدیم، خیابان وسط را گرفتیم، پیاده گردش کنان راست رفتیم تا دم استخر و دم جزیره آنجائی که مجسمه ها را گذاشته اند، آب فواره ها را ول کرده بودند، قریب ششصد فواره می جست، مجدالدوله و سایر پیشخدمتها بودند. چون امروز روز آخر رمضان بود همه دیگر مثل سگ و مثل گه شده بودند، امین السلطنه هم بود، گفتیم فواره ها را بشمرد، اول خیال می کرد می تواند بشمارد، قدری که شمرد دید نمی تواند از عهده برآید، میرزا محمد خان هم همینطور، مدتی مشغول به شمردن فواره ها شد، او هم نتوانست از عهده برآید. 
...، قدری وسط جزیره و دور حوض گشتیم، حقیقت باغ شاه بهشت شده بود، بقدری مصفا بود که آدم واله می شد، گل های طاوسی باغ شاه، باز شده بودند، حالا فصل گل طاوس است. گیلاس هم در شهر تازه رسیده، توت هم کم کم دارد سفید می شود، خیار هم بازار آمده ،اما هنوز خر خور نشده. غروب از باغ برگشتیم شهر، باغ دیوانخانه را قرق کرده بودند که برای آتش بازی شب عید به سر در شمس العماره برویم. نماز را اندرون خواندیم، تا توپ افطار هم در رفت و زنها افطار کردند. آن وقت آمدیم رفتیم سر در چراغان خوبی کرده بودند. هوا هم خیلی آرام بود، آتش بازی خیلی خوبی هم کردند، تا آخر آتش هوا بی باد و ملایم بود، همینکه شیپور تمام شدن آتش بازی کشیده شد باد سخت غریبی در حقیقت طوفانی سر کرد، چراغها را خاموش خیلی ها را شکست. از بالاخانه پائین آمدیم، گرد و خاک غریبی توی باغ شده بود، چراغ هم نبود، در آن تاریکی به یک زحمتی خودمان را به اندرون رسانیدیم و شام خوردیم. عزیزالسلطان وقت آتش بازی پایین سردر پیش نایب السلطنه نشسته بود.
روز چهارشنبه غره شهر شوال
امروز عید فطر است، صبح از خواب برخاستیم، دیشب هوا خیلی گرم بود، امروز هم ابر و آفتاب بود اما ابرش بیشتر از آفتابش بود و باد خیلی گرم بود حاجی حیدر را اندرون خواستیم، ریشی تراشیدیم و رخت پوشیدیم آمدیم دیوانخانه. امروز چون روز عید است، مردم به جنب و جوش آمده بودند، از اول صبح همه حاضر بودند، قدری توی باغ گشتیم، بعد رفتیم باغ میدان، مدتی هم آنجا گشتیم، امین السلطان هم آمد. دیگر هر کس را می خواستی بود. ناهار را در اطاق آبدارخانه جنب گرمخانه روی میز خوردیم، بعد از نهار آمدیم در تالار آینه گلستان رخت عوض کردیم، یک ساعت بعد ایلچی عثمانلو به حضور می آید، در این یک ساعت آمدیم اطاق عاج خودمان را به گردش مشغول کردیم تا وقت آمدن ایلچی رسید. قوام الدوله که مدت دو سه ماه بود ناخوش بود و نقرس داشت و هیچ بیرون نیامده بود، امروز آمده بود دیده شد. وقتی سفیر عثمانلو آمد او هم توی اطاق ایستاده بود، حقیقهً بیچاره خیلی صدمه خورد، آن گردن و رنگ خوب او هیچ نمانده بکلی آب شده بود، خالد بیک ایلچی عثمانی خودش با چهار پنج نفر همراهانش آمد، قدری حرف زدیم، بعد از رفتن او در تالار جنب اطاق برلیان که قدیم معروف به تالار حوض بلور بود سلام نشستیم، ایلخانی مخاطب بود، سامی شعر خواند، نایب السلطنه، صاحب اختیار و سایر اهل نظام و اجزاء سلام همه بودند، قدری مزخرف گفتیم و شنیدیم، سلام بر هم خورد. عزیزالسلطان نمی دانم رختش دیر رسیده بود یا چه شده بود که در سلام حاضر نبود. دو سه ساعت به غروب مانده باد و طوفان غریبی شد، بقدر نیم ساعت متصل هم صدای رعد شنیده می شد، بعد از طوفان بقدر یک ساعت باران خوبی بارید، درختها را شست و هوا را خنک کرد. الان هوا و صفای باغ دیوانخانه مثل بهشت است.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش دکتر محمداسماعيل رضواني، فاطمه قاضیها، تهران، سازمان اسناد ملي ايران، ۱۳۷۳ش. صص۳۲۹-۳۳۱

@qajariranhistory
عجایب عروسی محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه (عرفان‌چی) به روایت ناصرالدین شاه!


روز چهارشنبه بیست و ششم [شهر شوال ۱۲۸۷ ق]

ناصرالدین‌شاه: «... عرفان‌چی پیدا شد. از یعقوبیه برای عروسی کردن [با] دختر عمادالدوله پیش [از ما] آمده بود؛ ملاحظه شد. از این قرار از عروسی خودش تعریف کرد؛ لازم شد اعمالی که کرده است، بنویسم.
اولاً سه‌روزه از یعقوبیه به چاپاری به کرمانشاهان آمده است و در خانه‌ی مرتضی‌قلی‌میرزا، پسر عمادالدوله، منزل داده بودند. بلافاصله به عمادالدوله پیغام داده است که می‌دانی من چرا آمده‌ام؟ برای عروسی دختر تو است. عمادالدوله اول عذر آورده بود که حالا نمی‌شود؛ اگر هم بشود باید مهمانی [و] ساز و نقاره باشد. عرفان‌چی گفته بود من پول نخواهم داد. اگر عمادالدوله خرجش را بدهد، بسیار خوب، بکند. عمادالدوله هم قبول کرده، آتش‌بازی [و] مهمانی و ... ساز و نوازی راه انداخته بودند. شب عروسی، عمادالدوله به سمت ماهی‌دشت به استقبال آمده بود. عرفان‌چی را حمام دامادی با ساز و ... برده بودند. شب عروسی، برادر عمادالدوله، که اسمش محمدرحیم‌میرزا است، دست به دست داده بود. اما عوض این‌که عروس را بیاورند خانه‌ی عرفان‌چی، عرفان‌چی را مثل عروس با آتش‌بازی [و] ساز و نقاره برده بودند. قبل از دست به دست دادن، در جایی که همه شام می‌خوردند، او را هم برده بودند. آتش‌بازی می‌کردند. پاچه‌خیزک می‌انداختند، به کلاه و گردن مردم می‌رفت. پدر و مادر عرفان‌چی را و عمادالدوله را فحش می‌دادند مردم. به عرفان‌چی گفته بودند شام نخور. [او که] گرسنه بوده است، یک نان بزرگ را لوله کرده، با پنیر خورده بود. بعد برده بودند اندرون، شیرین‌پلو آورده بودند که با عروس بخورد. یک قاب شیرین‌پلو خورده بود. ینگه‌ها، گیس‌سفید‌ها گفته بودند این گاو است یا داماد!؟ این چه چیز است؟ زنی که آفتابه لگن آورده بود؛ عرفان‌چی پنج هزار توی لگن ریخته بود. زنکه بد گفته [و] نگرفته بود. گل کمری که از جانب عروس، سر حمام با رخت باید می‌گذاشتند، خودشان نداشته‌اند؛ عرفان‌چی گفته بود من دارم. گل کمر خودش را به پانصد تومان [به آن‌ها] فروخته بود، دوباره [گل] کمر را هم صاحب شده بود. صبحِ عروسی، عرفان‌چی مقوّم و دلال و ... آورده، آن‌چه عروس از هر چیز جهیز آورده بود، داده بود قیمت کرده بودند. خلاصه کارهای غریبی کرده است.»


با سپاس از آقای ناصر قره باغی
منبع: شهریار جاده‌ها (سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه به عتبات)، به کوشش محمدرضا عباسی و پرویز بدیعی، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران ۱۳۷۲

@qajariranhistory
خبر اعطای لقب "ساعدالملک" به میرزا احمدخان سرتیپ اول توپخانه (فرزند میرزا تقی خان امیرکبیر) در ربیع الاول ۱۲۷۶ ق (حدود ۸ سال پس از مرگ امیرکبیر)، مندرج در نمره ۴۴۸ روزنامه وقایع اتفاقیه - با سپاس از دکتر رضا کسروی

@qajariranhistory
خبر اعطای لقب "ساعدالملک" به میرزا احمدخان سرتیپ اول توپخانه (فرزند میرزا تقی خان امیرکبیر) در ربیع الاول ۱۲۷۶ ق (حدود ۸ سال پس از مرگ امیرکبیر)، مندرج در نمره ۴۴۸ روزنامه وقایع اتفاقیه - با سپاس از دکتر رضا کسروی

@qajariranhistory
تصویری از میرزا احمدخان ساعدالملک، فرزند میرزا تقی خان امیرکبیر و از امرای توپخانه در عهد ناصری - برگرفته از کتاب امیرکبیر و ایران اثر مرحوم فریدون آدمیت

@qajariranhistory
دکتر جمشید میرزا قهرمانی قاجار از برجسته ترین متخصصان و جراحان مغز و اعصاب امروز جهان و استاد دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد و از نوادگان شاهزاده قهرمان میرزا فرزند عباس میرزا ولیعهد و فرزند فتحعلی شاه قاجار است. او یکی از بزرگترین مشاهیر علمی ایرانی عصر حاضر به شمار می رود و توانسته به دستاوردهای مهمی در زمینه مقابله با مرگ مغزی دست یابد که گام مهمی در مبارزه با مرگ خواهد بود. پایگاه اینترنتی این شاهزاده دانشمند ایرانی در ذیل میاید :

http://www.ghajar.net

@qajariranhistory
مکاتبات_عباس‌میرزا_نایب‌السّلطنه.pdf
4.2 MB
بازخوانی چند سند از عباس‌میرزا نایب‌السّلطنه/مجید عبدامین



پیام بهارستان، شماره 31، بهار و تابستان 1397

@qajariranhistory
«خطرات خاطرات: مروری بر چالشها و‌فرصتهای تاریخ شفاهی»
متن پیاده و منظم شده سخنرانی صاحب این قلم در دانشگاه خوارزمی (۱۲ اسفند ۱۳۹۶/ سوم مارس ۲۰۱۸)، منتشر شده در تازه ترین شماره دوفصلنامه علمی- تخصصی «تاریخ شفاهی»، آرشیو ملی ایران
تازه ترین نوشته من در ستون هفتگی ام در شماره روز پنجشنبه روزنامه اعتماد، با عنوان "درباره سابقیه و آخرین پسر فرمانفرما" منتشر شده است. از آن جایی که بخش خاص و کوچکی از این نوشته، به هنگام نشر کوتاه شده، در این جا نسخه کاملتر را خدمت دوستان تقدیم خواهم کرد.
https://t.me/majidtafreshi
عبدالحسین میرزا
فرمانفرما در کنار فرزند ارشدش نصرت الدوله فیروز و آخرین فرزندش عبدالعلی
فرمانفرماییان
@qajariranhistory
روایت ناصرالملک از ماجرای برکناری و تبعیدش در آستانه به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر
(به مناسبت سالگرد به توپ بستن مجلس شورای ملی و آغاز استبداد صغیر در ایران)

گزینش، ترجمه و توضیحات: مجید تفرشی

اشاره: زمانی که محمد علی شاه قاجار به جای پدرش مظفرالدین شاه به تخت سلطنت نشست، ابوالقاسم خان ناصرالملک را به عنوان صدراعظم خود منصوب کرد. با این همه گره خوردن مناسبات شاه جدید با مشروطه‌خواهان و نمایندگان مجلس و بدگمانی شاه به ناصرالملک منجر به برکناری و تبعید او از ایران شد.
سندی که ترجمه آن در این جا آمده، شرح دیدار و گفتگوی ناصرالملک با سر سیسیل اسپرینگ رایس دیپلمات کهنه‌کار بریتانیایی و داستان برکناری ناصرالملک از ریاست وزرا و خروج او از کشور، پیش از به توپ بستن مجلس و تعطیل مشروطیت توسط محمد علی شاهاز زبان خود ناصرالملک است. در این گزارش که ار مجموعه اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا است، از قصد اعمال خشونت توسط محمد علی شاه مدتها قبل از حادثه به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر خبر داده شده است.
روایت ناصرالملک از ماجرای برکناری و تبعیدش در آستانه به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر
(به مناسبت سالگرد به توپ بستن مجلس شورای ملی و آغاز استبداد صغیر در ایران)

گزینش، ترجمه و توضیحات: مجید تفرشی

اشاره: زمانی که محمد علی شاه قاجار به جای پدرش مظفرالدین شاه به تخت سلطنت نشست، ابوالقاسم خان ناصرالملک را به عنوان صدراعظم خود منصوب کرد. با این همه گره خوردن مناسبات شاه جدید با مشروطه‌خواهان و نمایندگان مجلس و بدگمانی شاه به ناصرالملک منجر به برکناری و تبعید او از ایران شد.
سندی که ترجمه آن در این جا آمده، شرح دیدار و گفتگوی ناصرالملک با سر سیسیل اسپرینگ رایس دیپلمات کهنه‌کار بریتانیایی و داستان برکناری ناصرالملک از ریاست وزرا و خروج او از کشور، پیش از به توپ بستن مجلس و تعطیل مشروطیت توسط محمد علی شاهاز زبان خود ناصرالملک است. در این گزارش که ار مجموعه اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا است، از قصد اعمال خشونت توسط محمد علی شاه مدتها قبل از حادثه به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر خبر داده شده است.
*********************
روایت ، ناصرالملک صدراعظم پیشین ایران
(سوال شده توسط سر س. اسپرینگ رایس ، 25 فوریه 1908)
محرمانه
زمان کوتاهی پس از آن که [محمد علی] شاه جواهراتش را در بانک روسیه به امانت گذاشت، او فعالیتش علیه مجلس را آغاز کرد. امیربهادر جنگ پول برای توزیع برای میان عوامل اغتشاش در تهران، فراشان و قاطرچیان دریافت کرد. مناقشه توسط سربازان امیر [بهادر] و قزاقان - که موجب آشوب بزرگی شدند و مرتبا تیراندازی هوایی می‌کردند - برنامه‌ریزی شده بود. ناصرالملک به عنوان صدراعظم به امیر [بهادر] شکوه کرد، ولی [لیاخوف؟] کلنل قزاق به هر دو آن‌ها پاسخ داد که موضوع به او ربطی ندارد و او تنها به شاه پاسخ‌گو است. مجلسیان علیه بی‌نظمی شکایت کردند و جلساتی در انجمن در مسجد [سپهسالار؟] برگزار شد.
شاه سپس مهیای صدور دستخطی به نامه شکواییه مجلس درباره بی‌نظمی شد که در آن مساله را به نفوذ بدخواهان انجمن‌ها نسبت داده بود. او به وزیر دستور داد تا پیام را به مجلس برساند. برنامه ریزی این امر توسط [جواد خان] سعدالدوله و شاپشال منشی روس شاه، که به عنوان واسطه بین دربار و سفارت روسیه عمل می کرد، انجام شد. ناصرالملک وزیر مختار روسیه را احضار کرد و به او هشدار داد که اگر شاه روش خود را تغییر ندهد، دردسری رخ خواهد داد. م. هارتویگ قول داد که شاه را متمایل به میانه‌روی کند، ولی ظاهرا هشدار [ناصرالملک] هیچ تاثیری نداشت.
وزرا پس از مشورت تصمیم گرفتند، از آن جایی که هم آنان و هم شاه به قانون اساسی سوگند خورده‌اند که بندی از آن شامل تضمین آزادی اجتماعات و مباحثات است، نمی‌توانند مسئولیت تایید پیام ملامت بار شاه بابت این حقوق به مجلس را به عهده بگیرند. وزرا تصمیم گرفتند که در صورت پافشاری شاه، استعفای خود را تقدیم کنند. در این حال، تعداد زیادی از مردمی که در میدان مرکزی [توپخانه] تجمع کرده بودند، موجب بیشترین اغتشاشات شدند ...
کلنل قزاق به همراه م. شاپشال در کنارش، با سربازانش در میدان ظاهر شدند. برخورد او با جمعیت بسیار تحریک‌آمیز بود. تعداد زیادی از مردم در مسجدی جمع شدند که وعاظ با صدای بلند برای مردم خطابه می خواندند، ولی ورا از آنان خواستند که متفرق شوند. تعداد مشخصی مامور رفتن به مجلس برای حمایت از آن جا شدند. تظاهراتی توسط فراشان شاه و قاطرچیان علیه مجلس انجام شد، ولی آنان عقب رانده شدند. در این شرایط، جمعیت در میدان مرکزی توسط سربازان امیر بهادر و جماعت آشوب طلب روستاهای حاشیه که باور این بود که پول زیادی از شاه دریافت کرده بودند، حمایت می‌شدند.
وزرا تلگراف‌های تشویق کننده‌ای از ولایات و همچنین تضمین‌هایی از سوی مردم تهران و رهبران روحانی، دریافت کردند. با این همه، آنان [وزرا] با پیشنهاد انجام یک تظاهرات مسلحانه و بستن بازارها مخالفت کردند، چرا که آن‌ها به دلایل زیادی معتقدند که اکثریت نیروهای بریگاد قزاق از دستور فرماندهان خود برای جمله به مجلس اطاعت نخواهند کرد. آن‌ها احضاریه‌ای دریافت کرده‌اند که در کاخ شاه منتظر بمانند. ناصرالملک مردد بود که از این دستور اطاعت کند، چرا که خدمتکاران او در این مورد هشداری از دربار دریافت کرده بودند. با این حال او مصمم بود که با بقیه وزرا حاضر شود، چون که معتقد بود که شاه جرئت نخواهد کرد که دست به خشونت بزند. ...

https://t.me/majidtafreshi

@qajariranhistory
... در ورود به کاخ، به او دستور داده شد تا در اتاق جداگانه‌ای منتظر بماند و برای مدت قابل ملاحظه‌ای معطل نگاه داشته شد. شماری از مقامات کاخ به دیدن او آمدند و برخوردشان بیشتر و بیشتر تهدیدآمیز بود. او از پذیرش خواندن پیام شاه به مجلس خودداری و اصرار به استعفا کرد. به او گفته شد که استعفا ممکن نیست و او به استان‌های مرزی فرستاده خواهد شد. در نهایت یک پیغام‌رسان با شتاب وارد شد و او را به اتاق دیگری احضار کرد. جایی که او چند وزیر دیگر و اقای چرچیل را دید. یکی از ماموران شاه به او [ناصرالملک] اشاره کرد و خطاب به آقای چرچیل گفت: "می‌بینید؟ همه آن‌ها این جا هستند."
سپس از او [ناصرالملک] سوال شد که ایا همچنان بر خروجش از کشور پافشاری دارد؟ او گفت بله و ناگهان آماد رفتن شد. سپس به او اجازه داده شد تا کالسکه‌اش را خبر کرده و کاخ را ترک کند. خدمتکار او که در حیاط کاخ منتظر مانده بود و از خدمتکاران شاه شنیده بود که جان اربابش در خطر است، از خوشحالی با صدای بلند فریاد کشید. ظاهرا منشی او [ناصرالملک] با عجله خود را به سفارت بریتانیا رساند، خانم چرچیل را پیدا کرد و داستانش را به او گفت. خانم چرچیل بی‌درنگ به دنبال همسرش رفت. همسر او با عجله و به دستور اقای مارلینگ به کاخ رفته و امنیت ناصرالملک را خواستار شد. در همان زمان اسحاق خان وزیر مختار [ایران] در وین و فامیل نزدیک دو تن از وزرا، که در آن زمان در مرخصی بود، از سفیر روسیه درخواست وساطت کرد که ظاهرا او هیچ قدمی برنداشت.
ناصرالملک بلافاصله عازم سرحد شد و بر اساس هشداری که به او داده شده بود، حسن بگ و عباس بگ، دو غلام سفارت بریتانیا او را همراهی می‌کردند و روز و شب مراقب او بودند. در جنگمن، نزدیک قزوین او با نمایندگانی از سوی آن شهر دیدار کرد و به او هشدار داده شد که نقشه‌ای برای جلوگیری از او در راه وجود دارد. به او اصرار شد که از طریق قزوین، جایی که یک گارد منتظر اوست سفر کند. او صمیمانه خواهش کرد که تظاهراتی نباید صورت بگیرد، ولی باوجود استدعای او، جمعیت قابل ملاحظه‌ای در شهر منتظر بودند و اصرار به دیدار با او داشتند. آنان به او اصرار داشتند که استعفا نداده و به تهران برگردد. آن‌ها به او اطمینان داددند که از او حمایت خواهد شد. او در پاسخ گفت که پیروزی جنبش مردمی تضمین شده است و حضور او در تهران تنها موجب بروز مسایل شخصی خواهد شد و به ملت لطمه خواهد زد. او گفت، چیزی که مورد نیاز است، این است که همه مسایل شخصی را پایان داده و او کاملا حاضر است تا خود را از صحنه بازنشسته کند.
نهایتا مردم به او اجازه دادند تا حرکت کند. حرکت مشابهی در رشت صورت گرفت و عده زیادی جمع شدند تا از خروج او جلوگیری کنند. زمانی که او به انزلی رسید، هیجان‌ها افزایش یافت و او تا زمانی که نمایندگان مردم را متقاعد کرد که سفرش واقعا در جهت منافع کشور است، نتوانست به سفرش ادامه دهد. افراد خاصی از باکو وارد شدند و اظهار داشتند که او [ناصرالملک] به محض آن که پایش را در باکو بگذارد، از آن شهر بازگردانده خواهد شد. او موفق شد که آنان را متقاعد کند تا پیامی به کشتی که همان شب حرکت می کرد بفرستند و شرایط را توضیح دهند. در کشتی، یک هیات نمایندگی که دستور داشت تا مراقب امنیت شخصی او را باشد، او را همراهی می‌کرد. ژنرال کنسول روسیه به شدت مضطرب بود تا خروج او [ناصرالملک] را سرعت بخشیده و چندین بار برای او پیغام می‌فرستاد که تاخیری صورت نگیرد. یک مامور کنسولگری روسیه به همراه او به انزلی رفت و او را دید که سوار کشتی می‌شود.
در ورود به باکو، جمعیتی بیش از دو هزار نفر با او دیدار کردند و او مجبور شد که بحث [استعفا و عدم بازگشت] را تکرار کند. در بین آنان بسیاری روس و قفقازی بودند که ایرانی تبار نبودند. در سفر او از طریق روسیه، قطار عملا در اشغال نمایندگان ایرانیان باکو بود که دستور داشتند تا مطمئن شوند اتفاقی برای او نخواهد افتاد. به نظر می‌رسید که آنان هم‌پیمانانی از هر سو، نه فقط در میان مسلمانان بلکه در بین گرجی‌ها و حتی روس‌تباران داشتند.
او به شدت تحت تاثیر اقتدار سازمان‌دهی مردمی در جنوب روسیه، که به نظر می رسید در ارتباط نزدیک با جنبش ایران است، قرار گرفت.
او اظهار عقیده کرد که اگر شاه با هشدار کلنل قزاق درباره شورش نیروهای قزاق در صورت انجام عملیات علیه جنبش مردمی مواجه نشده بود، دستور اعمال خشونت را صادر می کرد. او [ناصرالملک] بر این باور بود که اقدام شاه همواره تحت تاثیر ام. شاپشال و متحدان مرتجع او بوده و تردیدی نبود که هیات نمایندگی روسیه [در تهران]، از نقشه صورت گرفته کاملا غافل بوده است.

https://t.me/majidtafreshi

@qajariranhistory
Forwarded from مجید تفرشی/ Majid Tafreshi (Majid Tafreshi)
JONG 12-Mosahebeh.pdf
682.8 KB
مصاحبه من با «جنگ هنر مس»، درباره تاریخ محلی، تاریخ خانواده ها و اسناد مربوط به کرمان در آرشیوهای بریتانیایی
https://t.me/majidtafreshi
دکتر علینقی عالیخانی وزیر و سیاستمدار و اقتصاددان عصر محمدرضاشاه پهلوی امروز در ۹۱ سالگی در ایالات متحده امریکا درگذشت . عالیخانی در سال های ۱۳۴۱ - ۱۳۴۸ وزیر اقتصاد و در سال‌های ۱۳۴۸-۱۳۵۰ رییس دانشگاه تهران بود . عالیخانی با ویراستاری خاطرات امیر اسدالله علم وزیر دربار محمدرضاشاه ، منبع تاریخی مهمی را جهت آگاهی از تاریخ معاصر ایران ، در دسترس علاقه مندان قرار داد .
@qajariranhistory
به سلطنت رسیدن سلطان احمد شاه قاجار و دلبستگی والدین (محمدعلی شاه و ملکه جهان) به وی

جمعه ۲۷ جمادی‌الآخر ۱۳۲۷
«امروز یکی از آن روزهای تاریخی است. باری یک‌مرتبه دیدم که کامرانیه بر هم خورد. دو تا کالسکه زن پیاده شده، رفتند اندرون.
سرکار سرورالدوله هم صبح زود آمده بودند. این دو کالسکه هم گفتند از اندرون شاه است. بعد معروف شد که بندگان همایونی با حضرت ملکه‌جهان [و] ولیعهد و محمدحسن‌میرزا تشریف‌فرمای سفارت روس شده‌[اند] که در آن‌جا پناهنده بشوند...
از اخباری که شنیده شده این است که دیروز داد می‌زدند در شهر که زنده باد سلطان‌احمد‌شاه. در تمام شهر جار می‌زدند که شاه استعفا کرده، ملت هم قبول کرده، سلطان‌احمدمیرزای ولیعهد را به جای او به سلطنت برقرار کرده‌ایم.»


۲۸ جمادی‌الآخر
«حضرت ملکه‌جهان از دیشب تا به حال هیچ راضی نمی‌شد که ولیعهد سلطان بشود. بندگان همایونی هم چون به سلطان‌احمدمیرزا مهر و محبت مخصوصی دارند [و] تعلق خاصی به ایشان دارند و نمی‌توانند از خودشان جدا کنند، به این جهت راضی نبودند [به] سلطنت ایشان. می‌خواستند محمدحسن‌میرزا را سلطان بکنند [و] تاج و تخت سلطنت را به ایشان واگذار فرمایند. حضرت اقدس اصرار [کردند] آخر سر سلطنت را واگذار به سلطان‌احمد‌میرزا کردند.»



با سپاس از آقای ناصر قره باغی
منبع: روزنامه‌ی خاطرات عزیزالسلطان، به کوشش محسن میرزایی

@qajariranhistory