مانى
1.13K subscribers
521 photos
676 videos
158 files
2.06K links
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خطراتى كه امروز ما را تهديد ميكند؟
مانى pinned a video
مانى pinned a video
رنج دیرینه
هوشنگ ابتهاج
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی از اوست!

شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج


@Existentialistt
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«دلهره نامرئی»
#ایران
#نه_به_جنگ
Forwarded from BBCPersian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻این هفته در پرگار: اختیار انسان و مسئولیت کیفری

🔻دختر چهارده ساله‌ای که مرتکب جنایت شده چه مجازاتی باید ببیند؟ سن کیفری در چه مرزی باید تعیین شود؟ در مورد اختلال روانی حاد چه؟ جنایت از جانب کسی که توان تشخیص خوب و بد ندارد به چه کیفری باید بیانجامد؟ فلسفه و روانپزشکی در این باره چه می‌گویند؟

میهمان‌ها:
حسین دباغ، استاد فلسفه
مانی منجمی، روانپزشک

@BBCPersian
مانى pinned a video
مانى pinned «https://youtu.be/IAVuLSPzozA?si=1kcuG3XomDGv2SLI»
Audio
📻این هفته در پرگار: اختیار انسان و مسئولیت کیفری

🔻دختر چهارده ساله‌ای که مرتکب جنایت شده چه مجازاتی باید ببیند؟ سن کیفری در چه مرزی باید تعیین شود؟ در مورد اختلال روانی حاد چه؟ جنایت از جانب کسی که توان تشخیص خوب و بد ندارد به چه کیفری باید بیانجامد؟ فلسفه و روانپزشکی در این باره چه می‌گویند؟

میهمان‌ها:
حسین دباغ، استاد فلسفه
مانی منجمی، روانپزشک

@BBCPersian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📻این هفته در پرگار: اختیار انسان و مسئولیت کیفری

🔻دختر چهارده ساله‌ای که مرتکب جنایت شده چه مجازاتی باید ببیند؟ سن کیفری در چه مرزی باید تعیین شود؟ در مورد اختلال روانی حاد چه؟ جنایت از جانب کسی که توان تشخیص خوب و بد ندارد به چه کیفری باید بیانجامد؟ فلسفه و روانپزشکی در این باره چه می‌گویند؟

میهمان‌ها:
حسین دباغ، استاد فلسفه
مانی منجمی، روانپزشک

@BBCPersian
مانى pinned a video
این جمله‌ی ژیژک، که به تفسیر لاکانی از پرسش فروید «زن چه می‌خواهد؟» می‌پردازد، در واقع یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال تحریک‌آمیزترین برداشت‌ها از روان‌کاوی و نظریه‌ی میل است. بیایید آن را لایه‌به‌لایه باز کنیم:

---

پرسش فروید: «زن چه می‌خواهد؟»

فروید در مواجهه با پیچیدگی‌های روان‌جنسی زنان، به این پرسش مشهور رسید که «زن چه می‌خواهد؟»—پرسشی که نشان‌دهنده‌ی دشواری فهم میل زنانه در چارچوب نظریه‌ی روان‌کاوی کلاسیک است. فروید اذعان داشت که میل زنانه از منطق میل مردانه تبعیت نمی‌کند و در بسیاری موارد برای او رازآلود باقی مانده است.


پاسخ لاکان: «زن ارباب می‌خواهد»

لاکانی‌ها، از جمله ژیژک، این پرسش را در چارچوب نظریه‌ی میل، جایگاه نمادین، و ساختار سوژه بررسی می‌کنند. وقتی ژیژک می‌گوید زن «ارباب» می‌خواهد، منظورش این نیست که زن صرفاً خواهان سلطه‌پذیری یا اطاعت است. بلکه:

• ارباب در اینجا نماد قدرت، اقتدار، و جایگاه تثبیت‌شده در نظم نمادین است.
• اما این ارباب باید در عین حال بنده باشد—یعنی میل زنانه به گونه‌ای عمل می‌کند که ارباب را به موقعیتی متناقض می‌کشاند: او باید هم قدرت داشته باشد، هم تسلیم شود.

پارادوکس ارباب/بنده

این پارادوکس یادآور دیالکتیک هگل میان ارباب و بنده است، که لاکان و ژیژک به‌خوبی از آن بهره می‌گیرند:

• زن میل دارد به کسی که جایگاه قدرت دارد، اما این قدرت باید در خدمت میل زنانه قرار گیرد.
• به عبارتی، زن خواهان اربابی است که در برابر میل او زانو بزند—اربابی که در عین اقتدار، تسلیم شود؛ و این تسلیم، نه از ضعف، بلکه از میل است.

در این چارچوب، رابطه‌ی زن با ارباب، نوعی بازی نمادین است:

• زن با میل خود، ارباب را به موقعیت بنده تبدیل می‌کند.
• این میل، نه به تصاحب قدرت، بلکه به بازتعریف آن در خدمت میل زنانه است.
• بنابراین، زن نه به سلطه‌پذیری، بلکه به بازنویسی سلطه علاقه دارد.

نتیجه‌گیری: میل زنانه، ساختارشکن است

در نهایت، ژیژک با این جمله نشان می‌دهد که میل زنانه، ساختار سلطه را به چالش می‌کشد. زن ارباب می‌خواهد، اما نه برای اطاعت؛ بلکه برای آن‌که بتواند او را در مدار میل خود بازتعریف کند. این میل، هم سیاسی است، هم روان‌کاوانه، هم فلسفی.


مانى
جمله‌ی «اگر نزد زنان می‌روی، شلاق را فراموش نکن» از فردریش نیچه، یکی از جنجالی‌ترین و بحث‌برانگیزترین نقل‌قول‌های اوست. این جمله در کتاب چنین گفت زرتشت آمده و از زبان یک پیرزن خطاب به شخصیت زرتشت بیان می‌شود. بسیاری آن را نشانه‌ای آشکار از زن‌ستیزی نیچه دانسته‌اند، اما معنا و نیت پشت آن، به‌ویژه در بستر فلسفی و ادبی آثار او، پیچیده‌تر از آن است که بتوان به‌سادگی قضاوت کرد.

برخی این جمله را به‌صورت مستقیم و literal برداشت کرده‌اند: گویی نیچه توصیه می‌کند مردان باید با ابزار سلطه و خشونت به سراغ زنان بروند. اما دیگران معتقدند که این جمله نه از زبان خود نیچه، بلکه از زبان یک شخصیت فرعی بیان شده و ممکن است نوعی طنز تلخ یا کنایه به نگرش‌های مردسالارانه‌ی رایج در زمان او باشد. در این خوانش، نیچه نه لزوماً زن‌ستیز، بلکه منتقد ساختارهای قدرت و اخلاقیات سنتی است که در روابط میان زن و مرد بازتاب یافته‌اند.

از سوی دیگر، برخی مفسران این جمله را نمادین می‌دانند: «شلاق» نه به‌معنای واقعی خشونت، بلکه نماد احتیاط، قدرت درونی، یا تسلط بر نفس است. نیچه در آثارش بارها از تصاویر تند و تکان‌دهنده استفاده کرده تا خواننده را از خواب عادت و اخلاقیات قراردادی بیدار کند.

با این حال، نمی‌توان انکار کرد که نیچه در نوشته‌هایش بارها زنان را با صفاتی چون فریب‌کار، سطحی، یا فاقد عقلانیت توصیف کرده است. رابطه‌ی نافرجام او با لو آندریاس سالومه، زن روشنفکر و نویسنده‌ای که نیچه به او دل بسته بود، نیز به‌عنوان یکی از عوامل شخصی در شکل‌گیری نگاه تلخ او به زنان مطرح شده است. در برخی آثار، «زن» نه به‌عنوان انسان واقعی، بلکه به‌عنوان استعاره‌ای برای اغوا، توهم، یا طبیعت غیرعقلانی به‌کار رفته است.

در نهایت، پاسخ به این پرسش که آیا نیچه زن‌ستیز بود، بستگی به نحوه‌ی خوانش آثار او دارد. از نظر زبانی و لحن، آثارش بی‌تردید حاوی تعبیرات تحقیرآمیز نسبت به زنان‌اند. اما از نظر فلسفی، برخی معتقدند هدف او نقد ارزش‌های متافیزیکی و اخلاقی بوده، نه تحقیر زنان به‌عنوان انسان. آثار نیچه، همچون خودِ او، سرشار از تناقض، چالش، و دعوت به تأمل‌اند.


مانی
گاهی آن‌چه انسان را در یک رابطه‌ی ویرانگر نگه می‌دارد، نه وابستگی به دیگری، بلکه وفاداری به تصویری‌ست که از خود در ذهن دارد— آن تصویر ذهنی از خويشتن که در سکوت، تدريج و تکرار در ما حكّاكى شده.

ذهن، بیش از آن‌که به حقیقت پایبند باشد، به انسجام درونی اش وفادار است؛ و شرايطى—حتّى اگر آزاردهنده باشد— ولى با این تصویر درونی هم‌خوانی داشته باشد، فرد ناخودآگاه تمام تلاشش را ميكند كه در آن باقی بماند.

در روان‌شناسی تحلیلی، یونگ این پدیده را بازتاب سايه مينامد—بخش‌های سرکوب‌شده‌ای از روان که در روابط، خود را به شکل الگوهای تکراری محقّق ميكنند.
با ادبياتى متفاوت، در روانشناسى شناختی، جفری یانگ توضیح می‌دهد که چطور طرحواره‌های ناسازگار اولیه مثل «من دوست‌داشتنی نیستم» یا «نیازهای من اهمیتی ندارند» در کودکی شکل می‌گیرند و در بزرگسالی، فرد را به سوی روابطی سوق می‌دهند که همان ديناميك هاى ارتباطى را بازتولید کنند.

تصميم به ماندن در روابط آسبب زا از منظر فلسفه وجودى نوعى خود فريبى (mauvaise foi) تلقى ميشود—تعريف محدود و بعضا تحقیرآمیز از خويشتن، برای فرار از مسئولیت آزادی و تغییر.
به نگاه سارتر، انسان‌ها اغلب از آزادی گريزانند، چون جسارت پذيرفتن مسئولیت خويشتن و قدم گذاشتن در فضاى عدم قطعيت را ندارند.
به جاى آن، ماندن در شرايطى مخرّب، پناه بردن به تعریفی آشنا، همزمان آغشته به درد از خویشتن را ميگزينند - تعريفى آشنا، ظاهرا امن و در عمل فرساينده و جانكاه.

رهایی، تنها در ترک رابطه با موقعيت نیست؛ بلکه در باز تعريف خوبشتن ( self-concept) در يك روند تدريجي و پرچالش است. ابتدا لازم است جرات كنيم به فضاى عدم اطمينان قدم رنجه كنيم، حتى با قدم هايى لرزان، چشمانى خيس و نفس هايى بريده.

به قول مارگوت بيگل، با در افكندن خود به دره شايد سرانجام به شناسايى خود توفيق يابى…

مانى
نگاهی آماری به فاکتورهای موفقیت در رابطه

موفقیت در یک رابطه تنها به «پایداری و دوام» محدود نمی‌شود؛ بلکه بیشتر درباره‌ی کیفیت پیوند، رضایت متقابل و رشد مشترک است.

موفقیت در یک رابطه آن است که هر دو طرف در آن احساس امنیت عاطفی، احترام و حمایت کنند؛ اعتماد و ارتباط سالم در مرکز آن قرار دارد و طرفین بتوانند اهداف مشترک داشته باشند، در کنار هم رشد کنند و اختلاف‌ها را به شکلی سازنده مدیریت نمایند.

پژوهش‌های گسترده نشان داده‌اند که آنچه بیش از همه آینده‌ی رابطه را پیش‌بینی می‌کند، پویایی‌های درون رابطه است، نه ویژگی‌های فردی یا تفاوت‌های شخصیتی. برای نمونه:

در یک فراتحلیل با داده‌های بیش از ۱۱ هزار زوج، مشخص شد که تعهد، قدردانی و شیوه‌ی مدیریت تعارض بین ۴۵ تا ۶۰ درصد از رضایت رابطه را توضیح می‌دهند، در حالی که ویژگی‌های شخصیتی کمتر از ۵ درصد نقش دارند.

مطالعه‌ای با داده‌های ۲۲ هزار نفر نشان داد که سطح تعهد، باور به رضایت شریک، کیفیت حل تعارض و رضایت جنسی از مهم‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های موفقیت هستند؛ عواملی مانند سن، درآمد یا تحصیلات تأثیر بسیار کمتری داشتند.

تحقیقات طولی نشان داده‌اند زوج‌هایی که اعتماد متقابل و اهداف مشترک دارند، در بلندمدت ۳۰ تا ۴۰ درصد رضایت بیشتری گزارش می‌کنند.

در مقابل، الگوهایی مانند تحقیر، انتقاد مداوم، دفاعی شدن و کناره‌گیری (چهار «اسب آخرالزمان» در مدل گاتمن) با دقتی بیش از ۸۰ درصد طلاق را پیش‌بینی می‌کنند.

علاوه بر این، پژوهش‌ها نشان داده‌اند که جاذبه‌ی جسمانی و رضایت جنسی نیز در کیفیت رابطه نقش مهمی دارند. جذابیت ظاهری می‌تواند آغازگر رابطه باشد و در برخی مطالعات (مانند Meltzer و همکاران، ۲۰۱۴) رضایت بلندمدت مردان را پیش‌بینی کرده است،

هرچند برای زنان این عامل کمتر تعیین‌کننده بوده است. همچنین، رضایت جنسی یکی از قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های کیفیت رابطه در مطالعات گسترده بوده و حتی تأثیر آن از عواملی مانند سن یا درآمد بیشتر گزارش شده است.

نکته‌ی مهم آن است که کیفیت ارتباط جنسی و گفت‌وگو درباره‌ی نیازها و ترجیحات، بیش از فراوانی رابطه‌ی جنسی بر رضایت کلی اثر دارد.
به بیان دیگر، موفقیت رابطه بیش از آنکه به شباهت‌های فردی وابسته باشد، به نحوه‌ی تعامل، مراقبت و سرمایه‌گذاری دو نفر بر پیوندشان بستگی دارد. جذابیت و رضایت جنسی می‌توانند کیفیت رابطه را تقویت کنند، اما تنها در کنار تعهد، اعتماد، قدردانی و مدیریت سازنده‌ی تعارض معنا پیدا می‌کنند. زوج‌هایی که می‌توانند اختلاف‌ها را بدون تخریب اعتماد حل کنند، پس از هر شکاف دوباره پیوندشان را ترمیم کنند و در مسیر رشد یکدیگر سرمایه‌گذاری کنند، همان‌هایی هستند که در بلندمدت دوام و رضایت بیشتری تجربه می‌کنند.

مانی
«یک فنجان قهوه بخورم یا اینکه خودکشی کنم؟»

گاهی زندگی در ساده‌ترین پرسش‌ها خود را نشان می‌دهد. نه در رساله‌های سنگین، نه در خطابه‌های اخلاقی، بلکه در لحظه‌ای که صبح زود، خسته و بی‌دلیل، با خود زمزمه می‌کنی: «قهوه بخورم یا خود را از این زندگی خلاص کنم؟»
این پرسش، اگرچه طعنه‌آمیز و احتمالا تلخ است، اما در دل خود یکی از بنیادی‌ترین پرسش های فلسفی را حمل می‌کند—بحرانی که فیلسوفان، روان‌کاوان و حتی مذهبیون قرن‌ها با آن دست‌وپنجه نرم کرده‌اند.

آلبر کامو این پرسش را نقطه‌ی آغاز فلسفه می‌داند. اگر زندگی بی‌معناست، چرا ادامه‌اش دهیم؟ اما پاسخ کامو، نه تسلیم در مقابل بی معنایی، بلکه شورش است. او می‌گوید: «باید پوچی را بپذیریم، اما تسلیمش نشویم.»

نوشیدن قهوه، در این نگاه، کنشی‌ست به مثابه شورش—تأییدی‌ست بر زندگی، نه به‌خاطر معنا، بلکه علی‌رغم بی‌معنایی. همانند سیزیف که سنگ را بارها بالا می‌برد، ما نیز با آگاهی از بیهودگی، به زندگی ادامه می‌دهیم و خود را گاها کشان کشان مثل کیسه ای سیمانی حمل می‌کنیم.

اما اگر کامو ما را به پذیرش پوچی ذاتی دنیا دعوت می‌کند، نیچه پا را فراتر می‌گذارد. او می‌گوید: «نه تنها باید زندگی را بپذیری، بلکه باید آن را بیافرینی.» در جهانی که معنا از پیش داده نشده، انسان باید خود معنا بسازد. هر کنش باید بخشی از پروژه‌ی آفرینش خویشتن باشد. هر جرعه قهوه، تأییدی‌ست بر اراده‌ی زیستن، نه صرفاً زنده‌بودن.

و در این مسیر، ناگهان با هراس مواجه می‌شویم—هراسی که کی‌یرکگور آن را «هراس از آزادی» می‌نامد. در لحظه‌ی انتخاب، درمی‌یابیم که هیچ قطعیتی وجود ندارد. باید «جهش» کرد. انتخاب قهوه، در این نگاه، جهشی‌ست مبتنی بر ایمان کورکورانه، نه بر پایه‌ی منطق، بلکه بر اساس دل‌سپردگی به امکان.

تو نمی‌دانی که قهوه چه خواهد کرد، اما آن را انتخاب می‌کنی. این انتخاب، نوعی ایمان است—ایمان به اینکه حتی در عدم قطعيت شاید بتوان تسلّايى يافت.

پس کنش ساده نوشیدن قهوه، بدل می‌شود به لحظه‌ای از تأمل، کنشی شور انگیز و آغشته به ایمان. قهوه ی کامو، استعاره‌ای‌ست به آری گفتن به زندگی—زندگی‌ای احتمالا پوچ، که می‌تواند با اراده معطوف به قدرت و عشق به سرنوشت نیچه بر هراس از آزادی
کی یرگور چیره شود و طرحی نو در اندازد و شروع آن «اولین جرعه ی قهوه ست.»

مانی