Forwarded from امیرحسین کمیجانی
گاهی ادای دین در قبال حمایتهای دیگری، نشانهی قدردانی از الطاف او به ما نیست بلکه میتواند نشانهی ترس ما از رها ساختن خودمان در دامان حمایتهای وی باشد. آنگاه که خود را لایق حمایت یک انسانِ همذات و برابر با خودمان ادراک نکنیم ناخودآگاه در پی جبران لحظه به لحظهی حمایتهای وی خواهیم رفت. گویی ترس شدید ما از اینکه حمایتهای دیگری را از کف بدهیم سبب میشود تا بجای استفاده از پناهِ او، خود را چُنان بندهای در پی راضی نگاه داشتن فرد حامی بیابیم. ما اینگونه از دیگران نه انسانهایی پر عطوفت بلکه سلاطینی میسازیم که از سر لطف، گوشهی چشمی به ما کردهاند.
اما هر انسانی آنقدر زیبایی در وجودش نهفته دارد که حداقل یک نفر در هستی مجذوب و شیدای "او" شود. همین زیباییِ ذاتی کافی است تا در رابطهها نترسیم و جسارتِ پاره ساختن بندهای بندگی را به خود ببخشاییم...
#امیر_حسین_کمیجانی
@rameshgroup
اما هر انسانی آنقدر زیبایی در وجودش نهفته دارد که حداقل یک نفر در هستی مجذوب و شیدای "او" شود. همین زیباییِ ذاتی کافی است تا در رابطهها نترسیم و جسارتِ پاره ساختن بندهای بندگی را به خود ببخشاییم...
#امیر_حسین_کمیجانی
@rameshgroup
Forwarded from امیرحسین کمیجانی
"لغزش" حقیقت ماست. آن چیز که بیشتر نهانش میکنیم، پیشترها حقیقت ما را ساختهاست. اما دردناک آنکه گریز از لغزش و پنهان ساختنش گویی تنها راهی است که از قضاوتهای بیرحمانهی دیگران دور میسازد ما را و مجبور میشویم به تظاهر که فقط لغزش بود؛ پشتش که چیزی نبود.
از دست دادهایم حقیقت خود را و آن را به لغزشی مبدل ساختهایم که مایهی شرم است و جدایی و طردشدگی.
چه میشود دل را اگر مقیم لغزشهایش شود؟ چه میشود اگر از "خودِ بیمایهترش" دست بشوید و دل را اسیر لغزش کند؟ شاید در تب و تاب چنین بودنی به مهملگویی بیفتیم؛ بیمعنیترین جلوه کنیم؛ از راستی به دور افتیم و به صراط کژی رهسپار شویم اما دل میداند که این کژ، راستترین راستهاست و آیا همین ما را برای خوشزیستن بسنده نباشد؟
"نصرت فاتح علیخان" آنگاه که "قوالی" میخواند گویی "خودِ لغزش" است. انگار او میفهمد که تا چه اندازه آن چیزهایی که فرهنگ در وجود آدمی انحرافش میخواند دُرّی است بیقیمت و خورشیدی ذی حیات.
نصرت فاتح علیخان سِرّ نهانی است که در عصر ما تداومِ جان و صدایش ضروریترین مینماید. چراغی است گرمابخش که نه تنها نور میبخشد که هدایتگر است.
به مستانگیِ مردی گوش خواهیم سپرد که از فقدانِ وجودِ پرهیبتش درد کشیدن و حسرت کشیدن نیز شرمآور است.
#امیر_حسین_کمیجانی
@amirkomijaniii
از دست دادهایم حقیقت خود را و آن را به لغزشی مبدل ساختهایم که مایهی شرم است و جدایی و طردشدگی.
چه میشود دل را اگر مقیم لغزشهایش شود؟ چه میشود اگر از "خودِ بیمایهترش" دست بشوید و دل را اسیر لغزش کند؟ شاید در تب و تاب چنین بودنی به مهملگویی بیفتیم؛ بیمعنیترین جلوه کنیم؛ از راستی به دور افتیم و به صراط کژی رهسپار شویم اما دل میداند که این کژ، راستترین راستهاست و آیا همین ما را برای خوشزیستن بسنده نباشد؟
"نصرت فاتح علیخان" آنگاه که "قوالی" میخواند گویی "خودِ لغزش" است. انگار او میفهمد که تا چه اندازه آن چیزهایی که فرهنگ در وجود آدمی انحرافش میخواند دُرّی است بیقیمت و خورشیدی ذی حیات.
نصرت فاتح علیخان سِرّ نهانی است که در عصر ما تداومِ جان و صدایش ضروریترین مینماید. چراغی است گرمابخش که نه تنها نور میبخشد که هدایتگر است.
به مستانگیِ مردی گوش خواهیم سپرد که از فقدانِ وجودِ پرهیبتش درد کشیدن و حسرت کشیدن نیز شرمآور است.
#امیر_حسین_کمیجانی
@amirkomijaniii