https://psychologicalscience.ir/browse.php?a_id=383&slc_lang=en&sid=1&printcase=1&hbnr=1&hmb=1
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
psychologicalscience.ir
Evaluating the effectiveness of paradox therapy for the treatment of social anxiety disorder: A case study
Background: The principles and techniques of a new psychotherapeutic model for the treatment of psychological disorders, shortly named PTC (Paradox + Timetable = Cure), is introduced in this article. Aims: Evaluating the effectiveness of PTC model for the…
https://www.clinicalcasereportsint.com/abstract.php?aid=2282
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
https://www.noormags.ir/view/fa/keyword/%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%88%DA%A9%D8%B3%DB%8C
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
www.noormags.ir
مقالات مرتبط با درمان پارادوکسی
فهرست و آنالیز آمار مقالات مرتبط با کلید واژه درمان_پارادوکسی
Forwarded from ISTDP BOOK
تفاوت Jealousy ، Envy و Greed
احساس Jealousy بر پایه عشق قرار دارد و هدف آن، تملک موضوع عشق و حذف رقیب است. Jealousy از اجزا رابطهای مثلثی است و بالطبع، مربوط به دورهای از زندگی است که موضوعها به روشنی از یکدیگر تشخیص داده شده و تمایز مییابند. Jealousy الزاماً رابطهای با موضوع کامل است.
احساس Envy رابطهای دوتایی است که طی آن، فرد به خاطر بعضی داشتهها یا کیفیتها، به موضوع Envy میورزد. در اینجا لازم نیست هیچ موضوع زنده دیگری وارد این ارتباط دو نفره شود. Envy ماهیتا در قالب موضوعهای جزئی (پاره موضوعها) تجربه میشود.
هدف از Greed، تصاحب تمام خوبیایست که میتوان بدون توجه به عواقب این کار از موضوع بیرون کشید.
احساس Envy میتواند با Greed نیز آمیخته شود و آرزوی استفاده از تمامی امکانات موضوع را رقم بزند؛ آن هم نه فقط برای اینکه تمام خوبی آن را به چنگ آورد، بلکه با این قصد و نیت که موضوع را تهی کرده و به تمامی به مصرف برساند تا دیگر متضمن هیچ چیز Envy برانگیزی نباشد.
درآمدی بر آرا ملانی کلاین
هانا سیگال
ترجمه: مهیار علینقی (با اندکی تغییر)
ص ۸۴ ۸۵
@ISTDP_BOOK
احساس Jealousy بر پایه عشق قرار دارد و هدف آن، تملک موضوع عشق و حذف رقیب است. Jealousy از اجزا رابطهای مثلثی است و بالطبع، مربوط به دورهای از زندگی است که موضوعها به روشنی از یکدیگر تشخیص داده شده و تمایز مییابند. Jealousy الزاماً رابطهای با موضوع کامل است.
احساس Envy رابطهای دوتایی است که طی آن، فرد به خاطر بعضی داشتهها یا کیفیتها، به موضوع Envy میورزد. در اینجا لازم نیست هیچ موضوع زنده دیگری وارد این ارتباط دو نفره شود. Envy ماهیتا در قالب موضوعهای جزئی (پاره موضوعها) تجربه میشود.
هدف از Greed، تصاحب تمام خوبیایست که میتوان بدون توجه به عواقب این کار از موضوع بیرون کشید.
احساس Envy میتواند با Greed نیز آمیخته شود و آرزوی استفاده از تمامی امکانات موضوع را رقم بزند؛ آن هم نه فقط برای اینکه تمام خوبی آن را به چنگ آورد، بلکه با این قصد و نیت که موضوع را تهی کرده و به تمامی به مصرف برساند تا دیگر متضمن هیچ چیز Envy برانگیزی نباشد.
درآمدی بر آرا ملانی کلاین
هانا سیگال
ترجمه: مهیار علینقی (با اندکی تغییر)
ص ۸۴ ۸۵
@ISTDP_BOOK
Forwarded from امیرحسین کمیجانی
گاهی ادای دین در قبال حمایتهای دیگری، نشانهی قدردانی از الطاف او به ما نیست بلکه میتواند نشانهی ترس ما از رها ساختن خودمان در دامان حمایتهای وی باشد. آنگاه که خود را لایق حمایت یک انسانِ همذات و برابر با خودمان ادراک نکنیم ناخودآگاه در پی جبران لحظه به لحظهی حمایتهای وی خواهیم رفت. گویی ترس شدید ما از اینکه حمایتهای دیگری را از کف بدهیم سبب میشود تا بجای استفاده از پناهِ او، خود را چُنان بندهای در پی راضی نگاه داشتن فرد حامی بیابیم. ما اینگونه از دیگران نه انسانهایی پر عطوفت بلکه سلاطینی میسازیم که از سر لطف، گوشهی چشمی به ما کردهاند.
اما هر انسانی آنقدر زیبایی در وجودش نهفته دارد که حداقل یک نفر در هستی مجذوب و شیدای "او" شود. همین زیباییِ ذاتی کافی است تا در رابطهها نترسیم و جسارتِ پاره ساختن بندهای بندگی را به خود ببخشاییم...
#امیر_حسین_کمیجانی
@rameshgroup
اما هر انسانی آنقدر زیبایی در وجودش نهفته دارد که حداقل یک نفر در هستی مجذوب و شیدای "او" شود. همین زیباییِ ذاتی کافی است تا در رابطهها نترسیم و جسارتِ پاره ساختن بندهای بندگی را به خود ببخشاییم...
#امیر_حسین_کمیجانی
@rameshgroup
https://zanasaeedi.ir/2021/08/09/%DB%B6-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87/
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
زانا سعیدی-روانشناس
۶ بازی روانشناختی رایج شخصیت خودشیفته را بشناسید - زانا سعیدی-روانشناس
آیا تا به حال احساس کردهاید توسط دیگران به بازی گرفته شدهاید؟ به بازی گرفته شدنی که حتی تصور آن را هم نکرده باشید؟ تشخیص روشهای دستکاری روانشناختی می تواند به شما در ایجاد مرزبندی در رابطه با این افراد کمک کند.
Psycho.methods
https://zanasaeedi.ir/2021/08/09/%DB%B6-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87/ . 🪙 https://www.rasanpsy.ir/…
بازی انتقام
اگر فرد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته احساس کند که شرمسار ، طرد شده یا با او ناعادلانه رفتار شده است ، میتواند احساس شرم ، تحقیر و خشم شدیدی را تجربه کند. چنین احساسی اغلب خشم خودشیفتهوار یا خشم ناشی از آسیب نامیده میشود. گاهی اوقات ، این احساساتِ بسیار منفی میتواند فرد مبتلا به شخصیت خودشیفته را به شدت کینه توز کند. ممکن است خشم خودشیفتهوار او را وادار به برپایی یک لشکرکشی همه جانبه برای “خراب کردن” شما کند. در صورتی که شما حالا به عنوان یک دشمن در نظر گرفته میشوید.شاید حتی آنها یک برنامه بلندمدت برای انتقام جویی داشته باشند. این روشهای انتقام جویانه میتواند شامل تهمت ،ارعاب، سوءاستفاده ، تخریب اموال و در برخی موارد شدید ، خشونت فیزیکی باشد.
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
اگر فرد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته احساس کند که شرمسار ، طرد شده یا با او ناعادلانه رفتار شده است ، میتواند احساس شرم ، تحقیر و خشم شدیدی را تجربه کند. چنین احساسی اغلب خشم خودشیفتهوار یا خشم ناشی از آسیب نامیده میشود. گاهی اوقات ، این احساساتِ بسیار منفی میتواند فرد مبتلا به شخصیت خودشیفته را به شدت کینه توز کند. ممکن است خشم خودشیفتهوار او را وادار به برپایی یک لشکرکشی همه جانبه برای “خراب کردن” شما کند. در صورتی که شما حالا به عنوان یک دشمن در نظر گرفته میشوید.شاید حتی آنها یک برنامه بلندمدت برای انتقام جویی داشته باشند. این روشهای انتقام جویانه میتواند شامل تهمت ،ارعاب، سوءاستفاده ، تخریب اموال و در برخی موارد شدید ، خشونت فیزیکی باشد.
.
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
*سلسله لکچرهای روانپزشکی|سری تدریس های تخصصی موضوع:اختلال شخصیت بوردرلاین ؛ برسی ارتباط و دلبستگی در این پرسنالیتی باتدریس سرکار خانم دکتر حاج رحیمی آخرین روز هر ماه با لکچرهای روانپزشکی رایگان همراه ما باشید کانال تلگرام: @psycho_nabanalytic…
در جهان بوردرلاینی
من تورا به عنوان ابژه عشق خدا میبینم و تو حق نداری شیطان باشی (کوچکترین خطای تو یعنی شیطان صفتی و جهان من را دوباره بی ثبات میکنی) منِ بوردرلاین از "بی ثباتیِ ثابتِ جهانم بیزارم و همواره آن را باز آفرینی میکنم و اتفاقا اولین راهِ باز آفرینی ِآن همان دوپاره سازیِ من است.(خداباش و نه شیطان) حال مفهوم استثمار و خودشیفتگی را در این شخصیت بیابید آنجا که ابژه عشق از کنترلگریهای به ظاهر حمایت گونه این پرسنالیتی مچاله روانی میشود.
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
من تورا به عنوان ابژه عشق خدا میبینم و تو حق نداری شیطان باشی (کوچکترین خطای تو یعنی شیطان صفتی و جهان من را دوباره بی ثبات میکنی) منِ بوردرلاین از "بی ثباتیِ ثابتِ جهانم بیزارم و همواره آن را باز آفرینی میکنم و اتفاقا اولین راهِ باز آفرینی ِآن همان دوپاره سازیِ من است.(خداباش و نه شیطان) حال مفهوم استثمار و خودشیفتگی را در این شخصیت بیابید آنجا که ابژه عشق از کنترلگریهای به ظاهر حمایت گونه این پرسنالیتی مچاله روانی میشود.
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
Voice message
در جهانِ مازوخیستیکِ هیستریونیک در عین تجربه ی سطح؛ خواهان عمق هستم ؛ اما عمق را پس میزنم آن هم ناهوشیار آنجا که درگیر رفتارهای کودک منشانه اما سداکتیو شده ام.
و این در سطح خواهی دفاع انکار؛ رفتار پرخاشگر منفعلانه و اجتناب و اضطراب مزمن و نه حاد را در منِ هیستریونیک تبدیل به یک سبک زندگی میکند؛ توگویی بازیگر تئاترم و نه سینما.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
و این در سطح خواهی دفاع انکار؛ رفتار پرخاشگر منفعلانه و اجتناب و اضطراب مزمن و نه حاد را در منِ هیستریونیک تبدیل به یک سبک زندگی میکند؛ توگویی بازیگر تئاترم و نه سینما.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
درود به دوستان همراهم اینک که فاز یک لکچرهای روانپزشکی را پشت سر گذاشته ایم و سعی کردیم تا شخصیت، اعتیاد و سایکوز را کنارهم یادبگیریم بر آنیم تا در فاز دو این بار افسردگی وسواس و اضطراب را برسی کنیم ؛هم از حیث پاتولوژی و هم درمان سلسله لکچرهای روانپزشکی…
فردا دومین لکچر روانپزشکی از فاز دوم
با عنوان اضطراب در کلاستر c با شما خواهم بود.
ارادتمند.
با عنوان اضطراب در کلاستر c با شما خواهم بود.
ارادتمند.
Psycho.methods
https://zanasaeedi.ir/2021/08/09/%DB%B6-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87/ . 🪙 https://www.rasanpsy.ir/…
در جهان سایکوپتی همه چیز ابزار است و مفهوم پرورت آنجا معنا میباد که در مرحله پیش ادیپال آسیب دیده باشم(من شیر مادرم را میخورم و مدفوع تحویلش میدهم) هر آنچه ارزشمند باشد را بی ارزش میکنم؛ توگویی به سانِ دفاع ارزنده سازی و ناارزنده سازی مداوم جهانِ بوردرلاین است؛ شاید به همین دلیل است که در شیمی رابطه ای بوردرلاین جذب سایکوپاتی میشود در عین آنکه از او بیزار است.
به نظر شما ایا این مفهوم شامل تریت نیز میباشد.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
به نظر شما ایا این مفهوم شامل تریت نیز میباشد.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
درجهان نارسیسم ما با بی نقص گرایی و نه کمالگرایی رویرو هستیم
که من در عملکرد پرفکتم (بی نقص گرایی)شرم را پس میزنم اما در یک اُتوپیا"توگویی مدینه فاضله را خواستارم در جهان محدود".
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
که من در عملکرد پرفکتم (بی نقص گرایی)شرم را پس میزنم اما در یک اُتوپیا"توگویی مدینه فاضله را خواستارم در جهان محدود".
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
در جهان سایکوپتی همه چیز ابزار است و مفهوم پرورت آنجا معنا میباد که در مرحله پیش ادیپال آسیب دیده باشم(من شیر مادرم را میخورم و مدفوع تحویلش میدهم) هر آنچه ارزشمند باشد را بی ارزش میکنم؛ توگویی به سانِ دفاع ارزنده سازی و ناارزنده سازی مداوم جهانِ بوردرلاین…
آنچه به درمانگر کمک میکند تا درمان بین فردی و فردی را به سانِ اینجا و اکنونی " در متد پویشی و تحلیلی" بفهمد؛ فهم شیمی رابطه ای مراجع است .
اینجاست که پاتولوژی ادیپ و پری ادیپی مراجع را میفهمد.
#شیمی^رابطه
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
اینجاست که پاتولوژی ادیپ و پری ادیپی مراجع را میفهمد.
#شیمی^رابطه
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
" کنش نمایی " در بیماران اختلال شخصیت مرزی آنجا معنا می یاید که من با اضطراب نابودی جهانِ بی ثباتم سازگار نیستم اما برای خلق این سازگاری و بهبود اضطرابم با وسواس تمام اتاقم را بارها تمیز میکنم؛ پرخوری میکنم و تکانه خرج کردن را به راه می اندازم به مانند آنچه در هیستریونیک برای رفع اضطراب رخ میدهد؛ به مانند آنچه (تکانه خرج کردن )در پاتولوژی بیمار مانیا چک میشود.
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
گیلت فیلینگ (حس گناه) نا بهنجار در بیمار مرزی معمولا در پسِ پس زدنِ اضطرابِ اوست؛ آنجا که این حس گناه بهنجار نیست و تمرکز را از او میگیرد به سانِ جهانِ پارانویید بیمار مرزی در هنگام تجربه خشم است که تمام ابژه را سیاه میبیند.
بیمار بوردرلاین و هیستریونیک در یک جهان بی اعتبار همراه با شک همواره تاناتوس(غریزه مرگ) را تمشیت میکنند.
در پیِ پی نوشت ها: بیمار بوردرلاین برای پس زدنِ این شک و وحشت تنهایی؛ وابستگی را فرا میخواند؛ اینجاست که وابستگی سوار بر بوردرلاین است.
آنجا که در dsm در فهم پرسنالیتی مرزی اشاره به " میکروسایکوز" میشود
این نکته وجود دارد که تفاوت هذیانِ گناه بیمار سایکوتیک با گناه نابهنجار بوردرلاین چگونه فهمیده میشود!!!.
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
بیمار بوردرلاین و هیستریونیک در یک جهان بی اعتبار همراه با شک همواره تاناتوس(غریزه مرگ) را تمشیت میکنند.
در پیِ پی نوشت ها: بیمار بوردرلاین برای پس زدنِ این شک و وحشت تنهایی؛ وابستگی را فرا میخواند؛ اینجاست که وابستگی سوار بر بوردرلاین است.
آنجا که در dsm در فهم پرسنالیتی مرزی اشاره به " میکروسایکوز" میشود
این نکته وجود دارد که تفاوت هذیانِ گناه بیمار سایکوتیک با گناه نابهنجار بوردرلاین چگونه فهمیده میشود!!!.
.
#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
چه باران باشیم، چه رگبار، چه جوهر باشیم، چه خون این خاک باید "آباد" شود.
باید #آباد شود.
ارادتمند همه همراهان.
باید #آباد شود.
ارادتمند همه همراهان.
.
میل به بلعیدن که بدویترین و دیرینهترین میل در نهاد آدمی است همانگونه که تمایل به لذت را در چنگال خود راه میبرد، در عین حال سایه بر تمامی بایدها و نبایدهای سوپرایگویی نیز گسترانیده است. مگر نه اینکه میل به کمال که پایه و ریشهی صفت شوم کمالگرایی است در ذات خود نوعی گرایش به بلعیدنِ هر آنچه خوبی و لذت است را نهفته دارد؟
"مشی و مشیانه" که طبق برخی متون کهن ایرانی اولین انسانهای کرهی خاکی نام برده شدهاند پس از صاحب فرزند شدن (یک پسر و یک دختر) از فرط شیرینیِ فرزندانشان تاب نیاورده و هر دو را میبلعند. همانگونه که در اساطیر یونان کرونوس پدر زئوس تمامی فرزندانش را پس از به دنیا آمدنشان میبلعید. و زئوس با ترفند مادرش از شر میلِ پدر آدمخوارش نجات یافته و به جزیرهی کرت منتقل میگردد. جایی که یک بز ماده او را همچون دایهای شیر میدهد تا رشد نموده و زنده بماند!
این خصلت (بلعیدن) همیشه در میان آدمیان، خدایان و و دیوان (دیوها) که اغلب متعلق به جهان مردگان قلمداد شدهاند مشترک بوده است. برای نمونه اهریمن که در ابتدا در سلطهی طهمورث و در نقش مرکب او بود، طهمورث را در لب پرتگاهی به دلیل ترسش از ارتفاع بلعید؛ جمشید برای نجات برادرش (طهمورث) به بهانهی لواط با اهریمن، از اهریمن خواست تا به پشت خم شود و آنگاه طهمورث را از درون مقعد اهریمن بیرون کشید. این خود گواهی است بر اینکه چگونه میل به بلعیدن در دل خود هم خصلتی شوم است و هم به نوعی پسندیده؛ پسندیده از این جهت که به "کمالگرایی" متصل میگردد. به دلیل همین خصلت دوقطبیِ میل به بلعیدن است (یعنی همزمان اخلاقی و غیراخلاقی) که میتوان سخنِ آشنای فروید را بهتر درک نمود آنجا که میگوید سوپرایگو حیات خویش را به خرجِ اید بنا میسازد؛ به اینمعنا که سوپرایگو چهرهی مبدلی از اید است! وقتی به ماهیت حقیقی دستورات سوپرایگو پی میبریم متوجه میشویم که او در بسیاری اوقات امر به لذت میکند و پشت بسیاری از امساکهای ظاهریاش جز تلاشی غیرمستقیم برای ارضای تمایلات ممنوعهی جنسی-پرخاشگرایانه در قالبی مبدل چیز دیگری نیست.
بهترین مثال برای فهم این نکته مادر وسواسیای است که دختربچهی نوزاد خود را به بهانهی نجس شدن با آب داغ بارها و بارها از شکم به پایین میشوید در حالی که نوزاد از فرط درد و سوزش در حال اشک ریختن است! این خشمِ ممنوعهی مادر به نوزاد است که به وضوح در این عملِ روتینِ وسواسی در حال ارضا شدن است؛ و چه بهانه و دستورِ سوپرایگوییای...
به نقل از امیرحسین کمیجانی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
میل به بلعیدن که بدویترین و دیرینهترین میل در نهاد آدمی است همانگونه که تمایل به لذت را در چنگال خود راه میبرد، در عین حال سایه بر تمامی بایدها و نبایدهای سوپرایگویی نیز گسترانیده است. مگر نه اینکه میل به کمال که پایه و ریشهی صفت شوم کمالگرایی است در ذات خود نوعی گرایش به بلعیدنِ هر آنچه خوبی و لذت است را نهفته دارد؟
"مشی و مشیانه" که طبق برخی متون کهن ایرانی اولین انسانهای کرهی خاکی نام برده شدهاند پس از صاحب فرزند شدن (یک پسر و یک دختر) از فرط شیرینیِ فرزندانشان تاب نیاورده و هر دو را میبلعند. همانگونه که در اساطیر یونان کرونوس پدر زئوس تمامی فرزندانش را پس از به دنیا آمدنشان میبلعید. و زئوس با ترفند مادرش از شر میلِ پدر آدمخوارش نجات یافته و به جزیرهی کرت منتقل میگردد. جایی که یک بز ماده او را همچون دایهای شیر میدهد تا رشد نموده و زنده بماند!
این خصلت (بلعیدن) همیشه در میان آدمیان، خدایان و و دیوان (دیوها) که اغلب متعلق به جهان مردگان قلمداد شدهاند مشترک بوده است. برای نمونه اهریمن که در ابتدا در سلطهی طهمورث و در نقش مرکب او بود، طهمورث را در لب پرتگاهی به دلیل ترسش از ارتفاع بلعید؛ جمشید برای نجات برادرش (طهمورث) به بهانهی لواط با اهریمن، از اهریمن خواست تا به پشت خم شود و آنگاه طهمورث را از درون مقعد اهریمن بیرون کشید. این خود گواهی است بر اینکه چگونه میل به بلعیدن در دل خود هم خصلتی شوم است و هم به نوعی پسندیده؛ پسندیده از این جهت که به "کمالگرایی" متصل میگردد. به دلیل همین خصلت دوقطبیِ میل به بلعیدن است (یعنی همزمان اخلاقی و غیراخلاقی) که میتوان سخنِ آشنای فروید را بهتر درک نمود آنجا که میگوید سوپرایگو حیات خویش را به خرجِ اید بنا میسازد؛ به اینمعنا که سوپرایگو چهرهی مبدلی از اید است! وقتی به ماهیت حقیقی دستورات سوپرایگو پی میبریم متوجه میشویم که او در بسیاری اوقات امر به لذت میکند و پشت بسیاری از امساکهای ظاهریاش جز تلاشی غیرمستقیم برای ارضای تمایلات ممنوعهی جنسی-پرخاشگرایانه در قالبی مبدل چیز دیگری نیست.
بهترین مثال برای فهم این نکته مادر وسواسیای است که دختربچهی نوزاد خود را به بهانهی نجس شدن با آب داغ بارها و بارها از شکم به پایین میشوید در حالی که نوزاد از فرط درد و سوزش در حال اشک ریختن است! این خشمِ ممنوعهی مادر به نوزاد است که به وضوح در این عملِ روتینِ وسواسی در حال ارضا شدن است؛ و چه بهانه و دستورِ سوپرایگوییای...
به نقل از امیرحسین کمیجانی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
دو سویهی کانتین : جذب و غیاب
کانتین به باورم دو سویهی اصلی دارد که تمامی جنبههای آن را میتوان به این دو سویه مربوط دانست؛ سویهای که “جذب” میکند و سویهای که “فضا” میبخشد.
در سویهی اول، مراجع تمایل دارد و میخواهد تا هر آنچه که درونش هست را به درون روانکاو منتقل نماید؛ این احساس، متقابلا با یک ادراک در او همراه میشود: “روانکاو قدرت و تمایل بسیاری برای کشیدن من به درون خودش دارد”؛ تو گویی مراجع حس میکند درمانگر از یک منظر شبیه یک وکیوم (مکنده) است که تمام درونیات مراجع را میمکد.
برخی مراجعین این تجربه را این چنین ابراز مینمایند که میخواهم تمام اتفاقهای مابین جلساتمان را برای شما بازگو کنم! لذا مراجع بسان گزارشی روزانه از نحوهی بیدار شدن از خوابش، مربای آلبالو و نان سنگکی که صبحهنگام میل کرده، تماسهایی که گرفته، لباسی که پوشیده و ایراداتی که در کنسرتی که شباهنگام به آن رفته و … با اشتیاقی وصف ناپذیر برایمان سخن میگوید. تنها چیزی که در چنین لحظاتی برای این مراجعین اهمیت ندارد این است که “چرا دارم این چیزها را به روانکاوم میگویم؟!” در واقع دو موضوع به ظاهر مهم یعنی “هدفمندی” و “اشاره به مسائل مهم زندگی خویش” ابدا مطمح نظر مراجع نیست و او فقط میخواهد تمام لحظات بودنش را این چنین به ظاهر “سطحی” و “بیمایه” برای ما بازگو نماید.
این اتفاق را میتوان یک act دید اما به باور من این عمل نه تنها act محسوب نمیشود بلکه جزو مهمترین لحظات “ساخته شدنِ” یک رخداد عمیق درونی است: توجه به خویشتن از طریق منتقل نمودن درون خود به روانکاو! آن مراجعی که مدام در حال قضاوت تداعیهایش بوده و لذا آنچه را که میخواهد بگوید select مینماید، اولا ممکن است در روانکاو این خاصیتِ اشتیاق برای به درون آوردنِ (مکندگی) دیگری را ادراک ننماید (این ادراک، قابل بررسی است که چرا او چنین ادراکی از ما دارد؟ نقش او و ما در این ادراک چیست و …) و ثانیا شاید مراجع خود نمیخواهد در درون روانکاو “جای” گیرد؛ این جایگیری برای او شاید نه “قرار گرفتن”، بلکه “محو شدن” یا بلعیده شدن، تصویر و احساس میشود. مراجعینی که وحشت از تونل، آسانسور و به طور کلی حالات کلاستروفوبیک دارند احتمالا چنین کیفیتی از به درونِ روانکاو رفتن را تجربه مینمایند. وحشت آنها گاهی ترس از نابود شدن توسط فالوسِ پدرِ انتقامگیرندهای است که در درون بدن مادر جای گرفته است.
سویهی دوم کانتین به نظر عکس سویهی اول است: یعنی ایجاد فضایی در مقابل مراجع؛ که بر خلاف سویهی قبلی او را در جایی قرار میدهد که به نظر، روانکاو دیگر در آن حضور ندارد؛ همان حس تنهایی عمیقی که کمتر مراجعی هست که در تعامل با روانکاو آن را تجربه ننموده باشد. این سویه به ظاهر ارتباطی با کانتین ندارد؛ اما فکر میکنم این سویه، مهمترین، ضروریترین و سختترین جنبهی کانتین را دربرمیگیرد؛ اینکه روانکاو بتواند مراجع را در “نبود خویش” تنها بگذارد بسیار سخت و تنفرانگیز است؛ اما به باورم کانتین بدون این جنبه اثر رشددهندهای برای مراجع و روانکاویِ او نخواهد داشت. روانکاو با قرار دادن مراجع در یک فضالی خالی، فرصتی به او میبخشد تا شبیه به یک جوجه با زحمت به پوستهی تخمش نوک بزند، آن را آرام آرام بشکند و در نهایت متولد شود. قطعا اگر مادر در این میان برای شکستن پوستهی تخم تلاشی نماید، جوجه سرنوشت دیگری پیدا خواهد کرد که نهایتش ضعف، شکنندگی و غلبهی غریزهی مرگ خواهد بود. حضور روانکاو-مادر اینجا نه مایهی حیات و بازشناسی فرزند/مراجع، بلکه سبب محو شدن و متولد نشدنش خواهد شد. روانکاو با مکث کردن، با ایجاد وقفه، با سکوت، فضا را بر مرگ مراجع میبندد و راه نفس کشیدن را بر او باز مینماید. اصرار بر زندگی و بر لذت و بر هر آنچه که به این دو متصل میشود، مرگ قطعی آدمی را به همراه خواهد داشت. مثال بارزش خوردنِ افراطی است که مرگ، انتهای آن است.
بنابراین روانکاو لازم است آنچنان باشد که در عین درونفکنیِ مراجع در خود، او را مداوماً به بیرون پرتاب نماید؛ به جایی که روانکاو حضورش به ظاهر محو میشود اما در عین حال بیشترین حضور را برای مراجع ایفا مینماید؛ چرا که لازمهاش جنگیدن و غلبه نمودن مداوم بر میل خویش برای مراقبت از مراجع و بلعیدن اوست از این رو که نمیخواهیم او حضور ما را حقیقیتر لمس نماید! میل به مراقبتی اینچنینی به ظاهر ما را برای مراجع همیشگی، به یادماندنی و ایدهآل خواهد کرد و بابد از خود بپرسیم که کدام درمانگر است که از “در یادها” ماندن بیزار باشد؟!
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
کانتین به باورم دو سویهی اصلی دارد که تمامی جنبههای آن را میتوان به این دو سویه مربوط دانست؛ سویهای که “جذب” میکند و سویهای که “فضا” میبخشد.
در سویهی اول، مراجع تمایل دارد و میخواهد تا هر آنچه که درونش هست را به درون روانکاو منتقل نماید؛ این احساس، متقابلا با یک ادراک در او همراه میشود: “روانکاو قدرت و تمایل بسیاری برای کشیدن من به درون خودش دارد”؛ تو گویی مراجع حس میکند درمانگر از یک منظر شبیه یک وکیوم (مکنده) است که تمام درونیات مراجع را میمکد.
برخی مراجعین این تجربه را این چنین ابراز مینمایند که میخواهم تمام اتفاقهای مابین جلساتمان را برای شما بازگو کنم! لذا مراجع بسان گزارشی روزانه از نحوهی بیدار شدن از خوابش، مربای آلبالو و نان سنگکی که صبحهنگام میل کرده، تماسهایی که گرفته، لباسی که پوشیده و ایراداتی که در کنسرتی که شباهنگام به آن رفته و … با اشتیاقی وصف ناپذیر برایمان سخن میگوید. تنها چیزی که در چنین لحظاتی برای این مراجعین اهمیت ندارد این است که “چرا دارم این چیزها را به روانکاوم میگویم؟!” در واقع دو موضوع به ظاهر مهم یعنی “هدفمندی” و “اشاره به مسائل مهم زندگی خویش” ابدا مطمح نظر مراجع نیست و او فقط میخواهد تمام لحظات بودنش را این چنین به ظاهر “سطحی” و “بیمایه” برای ما بازگو نماید.
این اتفاق را میتوان یک act دید اما به باور من این عمل نه تنها act محسوب نمیشود بلکه جزو مهمترین لحظات “ساخته شدنِ” یک رخداد عمیق درونی است: توجه به خویشتن از طریق منتقل نمودن درون خود به روانکاو! آن مراجعی که مدام در حال قضاوت تداعیهایش بوده و لذا آنچه را که میخواهد بگوید select مینماید، اولا ممکن است در روانکاو این خاصیتِ اشتیاق برای به درون آوردنِ (مکندگی) دیگری را ادراک ننماید (این ادراک، قابل بررسی است که چرا او چنین ادراکی از ما دارد؟ نقش او و ما در این ادراک چیست و …) و ثانیا شاید مراجع خود نمیخواهد در درون روانکاو “جای” گیرد؛ این جایگیری برای او شاید نه “قرار گرفتن”، بلکه “محو شدن” یا بلعیده شدن، تصویر و احساس میشود. مراجعینی که وحشت از تونل، آسانسور و به طور کلی حالات کلاستروفوبیک دارند احتمالا چنین کیفیتی از به درونِ روانکاو رفتن را تجربه مینمایند. وحشت آنها گاهی ترس از نابود شدن توسط فالوسِ پدرِ انتقامگیرندهای است که در درون بدن مادر جای گرفته است.
سویهی دوم کانتین به نظر عکس سویهی اول است: یعنی ایجاد فضایی در مقابل مراجع؛ که بر خلاف سویهی قبلی او را در جایی قرار میدهد که به نظر، روانکاو دیگر در آن حضور ندارد؛ همان حس تنهایی عمیقی که کمتر مراجعی هست که در تعامل با روانکاو آن را تجربه ننموده باشد. این سویه به ظاهر ارتباطی با کانتین ندارد؛ اما فکر میکنم این سویه، مهمترین، ضروریترین و سختترین جنبهی کانتین را دربرمیگیرد؛ اینکه روانکاو بتواند مراجع را در “نبود خویش” تنها بگذارد بسیار سخت و تنفرانگیز است؛ اما به باورم کانتین بدون این جنبه اثر رشددهندهای برای مراجع و روانکاویِ او نخواهد داشت. روانکاو با قرار دادن مراجع در یک فضالی خالی، فرصتی به او میبخشد تا شبیه به یک جوجه با زحمت به پوستهی تخمش نوک بزند، آن را آرام آرام بشکند و در نهایت متولد شود. قطعا اگر مادر در این میان برای شکستن پوستهی تخم تلاشی نماید، جوجه سرنوشت دیگری پیدا خواهد کرد که نهایتش ضعف، شکنندگی و غلبهی غریزهی مرگ خواهد بود. حضور روانکاو-مادر اینجا نه مایهی حیات و بازشناسی فرزند/مراجع، بلکه سبب محو شدن و متولد نشدنش خواهد شد. روانکاو با مکث کردن، با ایجاد وقفه، با سکوت، فضا را بر مرگ مراجع میبندد و راه نفس کشیدن را بر او باز مینماید. اصرار بر زندگی و بر لذت و بر هر آنچه که به این دو متصل میشود، مرگ قطعی آدمی را به همراه خواهد داشت. مثال بارزش خوردنِ افراطی است که مرگ، انتهای آن است.
بنابراین روانکاو لازم است آنچنان باشد که در عین درونفکنیِ مراجع در خود، او را مداوماً به بیرون پرتاب نماید؛ به جایی که روانکاو حضورش به ظاهر محو میشود اما در عین حال بیشترین حضور را برای مراجع ایفا مینماید؛ چرا که لازمهاش جنگیدن و غلبه نمودن مداوم بر میل خویش برای مراقبت از مراجع و بلعیدن اوست از این رو که نمیخواهیم او حضور ما را حقیقیتر لمس نماید! میل به مراقبتی اینچنینی به ظاهر ما را برای مراجع همیشگی، به یادماندنی و ایدهآل خواهد کرد و بابد از خود بپرسیم که کدام درمانگر است که از “در یادها” ماندن بیزار باشد؟!
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
دو سویهی کانتین : جذب و غیاب کانتین به باورم دو سویهی اصلی دارد که تمامی جنبههای آن را میتوان به این دو سویه مربوط دانست؛ سویهای که “جذب” میکند و سویهای که “فضا” میبخشد. در سویهی اول، مراجع تمایل دارد و میخواهد تا هر آنچه که درونش هست را به درون…
عدم حضور ماست که اینجا معنای حقیقی کانتین را برآورده میسازد! نبود ما سبب میشود تا مراجع قوام و شکل پذیرد؛ و مگر ماهیت کانتین، چیزی جز همراهی با هدف قد کشیدن و تاب آوردن ناکامیها و ملال زندگی است؟!
از این رو سویهی اول کانتین بدون سویهی دوم آن، به “حضور در تنهاییِ دیگری” منجر میشود و نه “تنهایی در حضور دیگری”! تو گویی مراجع در این حالت وارد تنهایی درمانگر میشود و خود، دیگر فرصت نخواهد کرد تا تنهایی منحصربفرد خویش را تجربه نماید. اینجا ظاهرا درمانگر در حال “دربرگرفتن مراجع” است اما در واقع این اوست که در حال “دربرگرفته شدن توسط مراجع” است!
نارسیسیزم اینگونه پنهانی اجازهی کانتینی حقیقی را از روانکاو میستاند؛ آنهم در قالب کانتینی دلسوزانه! سادهتر بگویم: ظاهر امر این است که روانکاو در حال کانتین کردن است اما تنها کاری که نمیکند همین است؛ چرا که او برای سوژه هیچ اعتباری قائل نیست! شنیدن صدای سوژه بالاخص خشم و غر او آنچنان برای روانکاو وحشتانگیز و تهدیدکننده میشود که او آوای سوژه را در نطفه خفه مینماید.؛ آن هم با کانتین کردن! از نگاه من چنین کانتینی از مصادیق ژوئیسانس است؛ حضور بیش از حدی که همچون لذت مازاد منجر به مرگ میشود؛ هم مرگ کودک/مراجع و هم مادر/روانکاو.
نکتهی مهم دیگر این است که ظاهراً حضور روانکاو و اقتدار او در این حالت از کانتین کردن بسیار مشهود و پررنگ است اما در واقع او هیچ حضوری ندارد؛ آیا حضوری که صرفا در جهت بلعیدن مراجع است را میتوان حضور دانست؟ اصلا مراجعی در این حالت وجود دارد که بتواند حضور روانکاو را لمس نماید؟! اگر اغلب روانکاوان بالاتفاق بر این باورند که روانکاوی زمانی عمق مییابد که ما “بدابژه” شویم از همین جهت است! به محض بدابژه شدن، درمانگر حضور جدی خود را به مراجع اعلام مینماید. تا پیش از این روانکاو صرفا قسمتی از مراجع است که در حال ارضای او است! یعنی در سطح یک فتیش یا شئ؛ اما با حضورِ “غیابِ” تکاندهندهی درمانگر در جلسات، مراجع با تنفر عمیقی روبرو میشود که او را از مرحلهی “بیتفاوتیِ احساسی”، که فروید آن را یک مرحله پیشینتر از شکلگیری دوسویگی عشق و نفرت در مراحل رشد ایگوی کودک میداند، وارد مرحلهای مینماید که مهم و ارزشمند پنداشتن ابژه” در آن شکل میگیرد. شکلگیری تجربهی ذهنیِ تنفر حاصل همین “مهم پنداشتن ابژه” است که لاجرم به اعتماد بیشتر به ابژه و در عین حال فاصله گرفتن از او و ساختن و دیدن خویش (خود واقعی و حتی دروغین) میانجامد. تنفر برخلاف عشق اجازه میدهد تا ما همزمان خودمان و دیگری را عمیقا تجربه و احساس نماییم؛ در عشق به تنهایی از نگاه من نه دیگری و نه خود تجربه و دیده نمیشود؛ هر دو نفر محو میشوند و تنها چیزی که میماند احساسی از “شیفتگی” است. اما نفرت، ناگهان دیوارهای قلعهی شخصیتِ ما و دیگری را میسازد و از تیرگی و تاری بیرون میآورد؛ تازه میفهمیم ما کجاییم و دیگری کجاست؛ ما که هستیم و دیگری کیست و این بازشناسی، لحظهی ورود ما به فهمیدن، درک کردن، متوقف شدن، مکث کردن، تامل نمودن و دوباره ادامه دادن، انتخاب، ارادهی آزاد (لااقل احساس ارادهی آزاد) و هر آن چیزی است که ما را تبدیل به “انسان” مینماید.
از این رو، لازم است روانکاو کیفیتی از “بود و نبودِ” منعطفی را منطبق با هر مراجع از خویش ابراز نماید تا در یک سفر نمادین، روانکاو از بیخودی و محو بودن در فضای خودشیفتهوار و یکسویهی مراجع به اعلام حضور خویش در کنار و سپس روبروی مراجع عزیمت نماید و لاجرم جنگی را بپا میسازد که در آن مراجع در کشاکش میان دو نوع از بودن گرفتار خواهد شد: عاشقپیشه اما پرتوقع یا متنفر اما فهمنده!
اگر در نهایت مراجع در این جنگ به نفع پارت خودخواه خویش پیروز شود روانکاوی قطعا شکست خواهد خورد؛ حتی اگر در ظاهر مراجع از ما راضی و خشنود باشد. تنها در یک صورت میتوان روانکاوی را به مقصود رسیده تصور نمود: آنگاه که آنچنان تنفر مراجع به سرحدات خود میرسد که ناگهان “فریادِ نمیخواهمت” را سر میدهد؛ نمیخواهمی که به بازشناسی خود و در ادامه استفاده از ابژه (روانکاو) ختم میگردد. استفادهای بسیار غنیتر، عمیقتر، متصلتر، خودانگیختهتر، خلاقانهتر و با رنگ و امضای شخصیتر و در عین حال تعاملیتر.
به نقل از گروه رامش؛ امیرحسین کمیجانی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
از این رو سویهی اول کانتین بدون سویهی دوم آن، به “حضور در تنهاییِ دیگری” منجر میشود و نه “تنهایی در حضور دیگری”! تو گویی مراجع در این حالت وارد تنهایی درمانگر میشود و خود، دیگر فرصت نخواهد کرد تا تنهایی منحصربفرد خویش را تجربه نماید. اینجا ظاهرا درمانگر در حال “دربرگرفتن مراجع” است اما در واقع این اوست که در حال “دربرگرفته شدن توسط مراجع” است!
نارسیسیزم اینگونه پنهانی اجازهی کانتینی حقیقی را از روانکاو میستاند؛ آنهم در قالب کانتینی دلسوزانه! سادهتر بگویم: ظاهر امر این است که روانکاو در حال کانتین کردن است اما تنها کاری که نمیکند همین است؛ چرا که او برای سوژه هیچ اعتباری قائل نیست! شنیدن صدای سوژه بالاخص خشم و غر او آنچنان برای روانکاو وحشتانگیز و تهدیدکننده میشود که او آوای سوژه را در نطفه خفه مینماید.؛ آن هم با کانتین کردن! از نگاه من چنین کانتینی از مصادیق ژوئیسانس است؛ حضور بیش از حدی که همچون لذت مازاد منجر به مرگ میشود؛ هم مرگ کودک/مراجع و هم مادر/روانکاو.
نکتهی مهم دیگر این است که ظاهراً حضور روانکاو و اقتدار او در این حالت از کانتین کردن بسیار مشهود و پررنگ است اما در واقع او هیچ حضوری ندارد؛ آیا حضوری که صرفا در جهت بلعیدن مراجع است را میتوان حضور دانست؟ اصلا مراجعی در این حالت وجود دارد که بتواند حضور روانکاو را لمس نماید؟! اگر اغلب روانکاوان بالاتفاق بر این باورند که روانکاوی زمانی عمق مییابد که ما “بدابژه” شویم از همین جهت است! به محض بدابژه شدن، درمانگر حضور جدی خود را به مراجع اعلام مینماید. تا پیش از این روانکاو صرفا قسمتی از مراجع است که در حال ارضای او است! یعنی در سطح یک فتیش یا شئ؛ اما با حضورِ “غیابِ” تکاندهندهی درمانگر در جلسات، مراجع با تنفر عمیقی روبرو میشود که او را از مرحلهی “بیتفاوتیِ احساسی”، که فروید آن را یک مرحله پیشینتر از شکلگیری دوسویگی عشق و نفرت در مراحل رشد ایگوی کودک میداند، وارد مرحلهای مینماید که مهم و ارزشمند پنداشتن ابژه” در آن شکل میگیرد. شکلگیری تجربهی ذهنیِ تنفر حاصل همین “مهم پنداشتن ابژه” است که لاجرم به اعتماد بیشتر به ابژه و در عین حال فاصله گرفتن از او و ساختن و دیدن خویش (خود واقعی و حتی دروغین) میانجامد. تنفر برخلاف عشق اجازه میدهد تا ما همزمان خودمان و دیگری را عمیقا تجربه و احساس نماییم؛ در عشق به تنهایی از نگاه من نه دیگری و نه خود تجربه و دیده نمیشود؛ هر دو نفر محو میشوند و تنها چیزی که میماند احساسی از “شیفتگی” است. اما نفرت، ناگهان دیوارهای قلعهی شخصیتِ ما و دیگری را میسازد و از تیرگی و تاری بیرون میآورد؛ تازه میفهمیم ما کجاییم و دیگری کجاست؛ ما که هستیم و دیگری کیست و این بازشناسی، لحظهی ورود ما به فهمیدن، درک کردن، متوقف شدن، مکث کردن، تامل نمودن و دوباره ادامه دادن، انتخاب، ارادهی آزاد (لااقل احساس ارادهی آزاد) و هر آن چیزی است که ما را تبدیل به “انسان” مینماید.
از این رو، لازم است روانکاو کیفیتی از “بود و نبودِ” منعطفی را منطبق با هر مراجع از خویش ابراز نماید تا در یک سفر نمادین، روانکاو از بیخودی و محو بودن در فضای خودشیفتهوار و یکسویهی مراجع به اعلام حضور خویش در کنار و سپس روبروی مراجع عزیمت نماید و لاجرم جنگی را بپا میسازد که در آن مراجع در کشاکش میان دو نوع از بودن گرفتار خواهد شد: عاشقپیشه اما پرتوقع یا متنفر اما فهمنده!
اگر در نهایت مراجع در این جنگ به نفع پارت خودخواه خویش پیروز شود روانکاوی قطعا شکست خواهد خورد؛ حتی اگر در ظاهر مراجع از ما راضی و خشنود باشد. تنها در یک صورت میتوان روانکاوی را به مقصود رسیده تصور نمود: آنگاه که آنچنان تنفر مراجع به سرحدات خود میرسد که ناگهان “فریادِ نمیخواهمت” را سر میدهد؛ نمیخواهمی که به بازشناسی خود و در ادامه استفاده از ابژه (روانکاو) ختم میگردد. استفادهای بسیار غنیتر، عمیقتر، متصلتر، خودانگیختهتر، خلاقانهتر و با رنگ و امضای شخصیتر و در عین حال تعاملیتر.
به نقل از گروه رامش؛ امیرحسین کمیجانی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰