#بازخوانی_تاریخ
#پیش_از_میلاد_مسیح
واقعهای که در تاریخ آسیای غربی در طی هزارهی دوم ق.م. برجسته مینماید، ظهور عناصری از اصل هند و اروپایی در میان اقوامی -که ما میتوانیم آنها را بومی بنامیم- در این قسمت از دنیای کهن است.
ایران از منطقهی مهاجرت بیرون نماند، ولی نقشی که این تازهواردان در نجد ایران ایفا کردند نسبتاً محدود است. به نظر میرسد که هند و اروپاییان ، زادگاه خود را -که به اغلب احتمال در دشتهای اوراسی- در روسیهی جنوبی بود - بر اثر فشار اقوام دیگر از عقب، ترک گفتند. در طی مهاجرت، آنان ظاهراً به دو دسته تقسیم شدند: یک دسته -که آن را شعبهی غربی مینامیم- بحر اسود را دور زدند، و پس از عبور از بالکان و بسفر، در داخل آسیای صغیر نفوذ کردند. این دسته با اقامت در میان ملل آسیانی - که به نظر میرسد سکنهی اصلی ناحیهی مذکور بودند - به زودی عنصر غالب و مسلط را تشکیل دادند، و اتحادیهی ختیان ( هیتیان) را به وجود آوردند. بعد شاهنشاهی آنان یکی از فعالترین اعضای اتحادیهی دول غربی آن زمان گردید.
ختیان فتوحات خود را در آسیای صغیر توسعه دادند، و تا بابل هم به تاخت و تاز پرداختند و آن شهر را تصرف و غارت کردند. ...
شعبهی شرقی - که به نام هند و ایرانی معروف است_ در سمت مشرق بحر خزر حرکت کرد. یک دسته - که ظاهرا بیشتر از افراد جنگجو مرکب بود - از قفقاز عبور نمود و تا انحنای عظیم شط فرات پیش راند. آنان با هوریان بومی - که قومی از اصل آسیانی بودند - ممزوج شده پادشاهی میتانی را تشکیل دادند؛ و سلطنت خود را نه تنها در بینالنهرین شمالی توسعه دادند، بلکه آشور را محدود کردند و با الحاق درههای زاگرس شمالی - که مسکن قوی گوتی بود - قدرت خویش را تثبیت نمودند.بهترین دوران این پادشاهی حدود سال ۱۴۵۰ق.م.بود.
در پایان قرن چهاردهم ق.م. سلسلهی میتانی از بین رفت، معهذا هنوز آثاری از تمدن، مخصوصا هنر نیرومند آن باقی مانده بود. هنر مذکور هرچند مبتنی بر مبادی سومری و تحت تأثیر مصر و اژه بود معهذا خصایصی مختص به خود داشت.عنصر هند و اروپایی توسط هوریان تحلیل رفته و فقط از پی خود آثاری از مذهب و نامهای خدایان خویش به جا گذاشته بود. بدین وجه در معاهدهای که بین پادشاه ختیان(هیتیان) و حاکمی از مردم میتانی منعقد شده، نام میتره ( مهر)، وارونه[وارْنه محتمل میباشد. س. ص.] ، ایندره و نستیه یاد شده، که همه خدایانی هستند که در میان خویشاوندان نزدیک میتانی شناخته شدهاند.
#تاریخ_ایران_از_آغاز_تا_اسلام
#رومن_گیرشمن
#محمد_معین
@postmodernliterature
#پیش_از_میلاد_مسیح
واقعهای که در تاریخ آسیای غربی در طی هزارهی دوم ق.م. برجسته مینماید، ظهور عناصری از اصل هند و اروپایی در میان اقوامی -که ما میتوانیم آنها را بومی بنامیم- در این قسمت از دنیای کهن است.
ایران از منطقهی مهاجرت بیرون نماند، ولی نقشی که این تازهواردان در نجد ایران ایفا کردند نسبتاً محدود است. به نظر میرسد که هند و اروپاییان ، زادگاه خود را -که به اغلب احتمال در دشتهای اوراسی- در روسیهی جنوبی بود - بر اثر فشار اقوام دیگر از عقب، ترک گفتند. در طی مهاجرت، آنان ظاهراً به دو دسته تقسیم شدند: یک دسته -که آن را شعبهی غربی مینامیم- بحر اسود را دور زدند، و پس از عبور از بالکان و بسفر، در داخل آسیای صغیر نفوذ کردند. این دسته با اقامت در میان ملل آسیانی - که به نظر میرسد سکنهی اصلی ناحیهی مذکور بودند - به زودی عنصر غالب و مسلط را تشکیل دادند، و اتحادیهی ختیان ( هیتیان) را به وجود آوردند. بعد شاهنشاهی آنان یکی از فعالترین اعضای اتحادیهی دول غربی آن زمان گردید.
ختیان فتوحات خود را در آسیای صغیر توسعه دادند، و تا بابل هم به تاخت و تاز پرداختند و آن شهر را تصرف و غارت کردند. ...
شعبهی شرقی - که به نام هند و ایرانی معروف است_ در سمت مشرق بحر خزر حرکت کرد. یک دسته - که ظاهرا بیشتر از افراد جنگجو مرکب بود - از قفقاز عبور نمود و تا انحنای عظیم شط فرات پیش راند. آنان با هوریان بومی - که قومی از اصل آسیانی بودند - ممزوج شده پادشاهی میتانی را تشکیل دادند؛ و سلطنت خود را نه تنها در بینالنهرین شمالی توسعه دادند، بلکه آشور را محدود کردند و با الحاق درههای زاگرس شمالی - که مسکن قوی گوتی بود - قدرت خویش را تثبیت نمودند.بهترین دوران این پادشاهی حدود سال ۱۴۵۰ق.م.بود.
در پایان قرن چهاردهم ق.م. سلسلهی میتانی از بین رفت، معهذا هنوز آثاری از تمدن، مخصوصا هنر نیرومند آن باقی مانده بود. هنر مذکور هرچند مبتنی بر مبادی سومری و تحت تأثیر مصر و اژه بود معهذا خصایصی مختص به خود داشت.عنصر هند و اروپایی توسط هوریان تحلیل رفته و فقط از پی خود آثاری از مذهب و نامهای خدایان خویش به جا گذاشته بود. بدین وجه در معاهدهای که بین پادشاه ختیان(هیتیان) و حاکمی از مردم میتانی منعقد شده، نام میتره ( مهر)، وارونه[وارْنه محتمل میباشد. س. ص.] ، ایندره و نستیه یاد شده، که همه خدایانی هستند که در میان خویشاوندان نزدیک میتانی شناخته شدهاند.
#تاریخ_ایران_از_آغاز_تا_اسلام
#رومن_گیرشمن
#محمد_معین
@postmodernliterature
#سوفیا_صالحپور
و انسان از شقيقه هاى سردش گذشت
به اندازه ى زمينى که مشکوک مى نمود
و در اين حدود سيبى چيده شد و
نوستالژى در کتابهاى مقدس شکل گرفت
از دستهاى من هر صبح
کسى کلاه بر سر مى گذارد و
ابلهانه مى گريزد
و من تمام هستی را
برای یافتنش پشت سر گذاشتهام
من تمام نشانهها را از ياد برده ام
و چگونه نگریزم
از این غم انگيزترين بهشتى که
زمينگيرم کرده است.
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
و انسان از شقيقه هاى سردش گذشت
به اندازه ى زمينى که مشکوک مى نمود
و در اين حدود سيبى چيده شد و
نوستالژى در کتابهاى مقدس شکل گرفت
از دستهاى من هر صبح
کسى کلاه بر سر مى گذارد و
ابلهانه مى گريزد
و من تمام هستی را
برای یافتنش پشت سر گذاشتهام
من تمام نشانهها را از ياد برده ام
و چگونه نگریزم
از این غم انگيزترين بهشتى که
زمينگيرم کرده است.
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
«هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود، هر آنچه مقدس است دنیوی میشود و دست آخر آدمیان ناچار میشوند با صبر و عقل با وضعیت واقعی زندگی و روابطشان با همنوعان خویش روبرو گردند.»
عبارت دوم مارکس که اعلام میکند هر آنچه مقدس است دنیوی میشود، پیچیدهتر و جالب نظرتر از این گفتهی کلیشهای ماتریالیستهای قرن نوزدهمی است که خداوند وجود ندارد. مارکس در بُعد زمان حرکت میکند و در پی ارائهی توصیفی زنده از آن ماجرای مهیج و جدال خونین تاریخی است که همچنان ادامه مییابد.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
عبارت دوم مارکس که اعلام میکند هر آنچه مقدس است دنیوی میشود، پیچیدهتر و جالب نظرتر از این گفتهی کلیشهای ماتریالیستهای قرن نوزدهمی است که خداوند وجود ندارد. مارکس در بُعد زمان حرکت میکند و در پی ارائهی توصیفی زنده از آن ماجرای مهیج و جدال خونین تاریخی است که همچنان ادامه مییابد.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
#سوفیا_صالحپور
باید به جای قدم زدن
بنشینی و از محاسن پراکندهای سردرآوری
که نه از آن خودت است
و نه میتواند در دیگری جلوه کند
چیزی در ساحل قدم میزند
که بر مدار برگشتنت تحلیل رفته است
چیزی که کراهت میآورد و
به قطعی برق در میانهی زیستن شبیه است
اگر سوار دوچرخه شوی و
به سمت جنگل رکاب بزنی
همانا دشواری این قضیه بر تو تابناک میگردد
آنچه از شب پیشین مانده
بر صفحهی کاغذ حل میگردد و
مستی متراکمِ نبودن را تقلیل میدهد
گویی انبوهی از برف
زمین را به پناهگاهی امن بدل کرده است
و تو میتوانی تا ابد به آدمهای خیالی
و مصادره شدن در توهماتی که واقعیت را آونگ میکنند
دل بسته باشی
چه عظمتی را باید منظم کرد!
اشیاء یکدیگر را انکار میکنند
و به هم شبیه میشوند.
@postmodernliterature
باید به جای قدم زدن
بنشینی و از محاسن پراکندهای سردرآوری
که نه از آن خودت است
و نه میتواند در دیگری جلوه کند
چیزی در ساحل قدم میزند
که بر مدار برگشتنت تحلیل رفته است
چیزی که کراهت میآورد و
به قطعی برق در میانهی زیستن شبیه است
اگر سوار دوچرخه شوی و
به سمت جنگل رکاب بزنی
همانا دشواری این قضیه بر تو تابناک میگردد
آنچه از شب پیشین مانده
بر صفحهی کاغذ حل میگردد و
مستی متراکمِ نبودن را تقلیل میدهد
گویی انبوهی از برف
زمین را به پناهگاهی امن بدل کرده است
و تو میتوانی تا ابد به آدمهای خیالی
و مصادره شدن در توهماتی که واقعیت را آونگ میکنند
دل بسته باشی
چه عظمتی را باید منظم کرد!
اشیاء یکدیگر را انکار میکنند
و به هم شبیه میشوند.
@postmodernliterature
بنیامین بارها و بارها عزم ایدئولوژیکی خویش را جزم میکند تا از وسوسههای پاریسی چشم پوشد و از راندن خوانندگانش به سوی این وسوسهها صرفنظر کند ولی هیچگاه نمیتواند از نگاه آخر به آنچه در بلوار یا زیرگذرگاهها و بازارچههای سرپوشیده میگذرد، دل برکند؛ او میخواهد رستگار شود، ولی نه به این زودی.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
ادبیات خود واقعیت است، یعنی همان روشنایی امر واقعی. از آنجا که
ادبیات همهی دانشها را درون خود جای میدهد به حق [دانشی]
دایرةالمعارفی است، و بدون آنکه به ورطهی بتسازی درغلتد، به هریک
از این دانشها غیرمستقیم شأنی میبخشد که کم از جایگاه واقعیشان
ندارد.
#نشانهشناسی_ادبی
#رولان_بارت
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
ادبیات همهی دانشها را درون خود جای میدهد به حق [دانشی]
دایرةالمعارفی است، و بدون آنکه به ورطهی بتسازی درغلتد، به هریک
از این دانشها غیرمستقیم شأنی میبخشد که کم از جایگاه واقعیشان
ندارد.
#نشانهشناسی_ادبی
#رولان_بارت
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
نشانهشناسی با نشانهها به منزلهی فریبی آگاهانه بازی میکند، از آنها لذت میبرد و تمایل دارد لذت خود و درک افسون آنها را به دیگران نیز منتقل کند. نشانه یا دستکم نشانهای که نشانهشناسی تأییدش میکند همواره پدیدهای بلافصل است که به علت بدیهی و آشکار بودن با کوچکترین تلنگرِ خیالْ قاعدهمند میشود. به همین دلیل نشانهشناسی با تأویل هرمنوتیک یکسر متفاوت است: این نشانهشناسی بیش از آنکه کاوش کند ترسیم میکند، آنهم از طریق کندن تا از طریق افزودن.
#رولان_بارت
#نشانهشناسی_ادبی
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
#رولان_بارت
#نشانهشناسی_ادبی
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
بار سنگين تو را مىکشم
در آتشفشان مشتی ماضی بعيد
در ماضى مزين بى اعتبار شدنت
در ماضى بخيل فراموش کردنت
دلم سیگارش را روشن میکند
با مشعل خاموشش
در مضارع ولگردش.
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
در آتشفشان مشتی ماضی بعيد
در ماضى مزين بى اعتبار شدنت
در ماضى بخيل فراموش کردنت
دلم سیگارش را روشن میکند
با مشعل خاموشش
در مضارع ولگردش.
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
در گوش من تمام پارکهای زمستان سنگینی می کند
باید دفترچه ام را بردارم و
صورت ابری ام را در آن برگردانم
شاید سیاره ای با اینهمه پارک
که سروهایش در زیر برف به آبتنی مشغولند
من نیز اینگونه هر روز
از آتشکده ای مسری برمی گردم
...
بخشی از شعر "صورت شطرنج"
مجموعه شعر #وانهادگی
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
باید دفترچه ام را بردارم و
صورت ابری ام را در آن برگردانم
شاید سیاره ای با اینهمه پارک
که سروهایش در زیر برف به آبتنی مشغولند
من نیز اینگونه هر روز
از آتشکده ای مسری برمی گردم
...
بخشی از شعر "صورت شطرنج"
مجموعه شعر #وانهادگی
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
در زبانشناسی ما یا با افراط در نوعی ریاضت سروکار داریم، یا با
افراط در گرسنگی: لاغری و فربهی. بدینسان زبانشناسی از خود
ساختزدایی میکند و این ساختارزدایی*ِ زبانشناسی است که
به سهم خویش، آنرا، نشانهشناسی مینامم.
*de'construction
#نشانهشناسی_ادبی
#رولان_بارت
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
افراط در گرسنگی: لاغری و فربهی. بدینسان زبانشناسی از خود
ساختزدایی میکند و این ساختارزدایی*ِ زبانشناسی است که
به سهم خویش، آنرا، نشانهشناسی مینامم.
*de'construction
#نشانهشناسی_ادبی
#رولان_بارت
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
اگر همانطور که اغلب حکومتهای جهان سوم میگویند این فرهنگ [مدرنیسم] واقعا منحصر به غرب است و بنابراین ربطی به جهان سوم ندارد، چرا این حکومتها نیازمندند این همه توان را صرف سرکوب آن کنند؟ آنچه آنان به بیگانگان نسبت میدهند و به عنوان «فساد غرب» ممنوع میسازند در واقع توانها و آرزوها وروح انتقادی مردم خودشان است. هنگامی که سخنگویان و مبلغان حکومتی اعلام میکنند که کشورشان از این نفوذ بیگانه پاک است، در واقع منظورشان این است که مدت زمانی است موفق شدهاند قید و بندی سیاسی و معنوی بر دست و پای مردمشان ببندند. هنگامی که قید و بند پاره شود یا وضعی انفجاری پیش آید، روح مدرنیستی یکی از نخستین چیزهایی است که آشکار میشود: این روح نشانهی بازگشت سرکوبشدگان است. همین روح غنایی و کنایی، انتقادی و متعهد، خیالی و واقعی است که ادبیات آمریکای لاتین را به هیجانانگیزترین ادبیات جهان امروز بدل کرده است - اگرچه همین روح است که نویسندگان آمریکای لاتین را وامیدارد تا از سانسورچیان و پلیس سیاسی کشورهایشان بگریزند و در تبعید بنویسند.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
پنجره را می بندم و چون گربهای بیحوصله
در خمیازههای خود
دستپاچگی زندگی را نادیده میگیرم
اکنون بیماریام را در سادهترین از دست رفتنها
فراموش کردهام
و آسمان با همهی رنگ به رنگ شدنش
فرقی به حال من نخواهد کرد
شب است
و من این را از اکراه زندگی میفهمم
جستجوهایم هدفی را توجیه نمیکند
و من هذیانم را همراه با بیماریام
و تشنگی رها شدن در بستر
چیزی توجیهپذیر میبینم
بیرون چیزی نیست
و اگر چیزی هم باشد
جز نبض نامربوط زندگی نیست
با زیستنی این چنین و کهکشانی بدینسان بینتیجه
دیگر چه نیازی به تولد پی در پی بود
من کودکم را به دنیا نخواهم آورد
و خودم نیز خواهم رفت
به هیچ مسألهای نخواهم اندیشید
مگر از سر بطالت!
بیهوده دست خود را به جستجو میجنبانم
هیچ نتیجهای آنقدر چشمگیر نیست
که دستها را توجیه کند
شب در امتداد پنجره بر من میتابد
و من که بسترم را ترک گفتهام
به درهایی با سرنوشت نامعلوم روبرو میشوم
سعی میکنم نتیجهگیری نکنم
در همین خطوط که امتداد کافی دارند رها میشوم
و نیازی نیست حتا نفس کشیدنم را شماره کنم
همین که بدانم هوای کافی هست
برایم کافیست
و بهتر است پنجره را ببندم.
#سوفیا_صالحپور
مجموعه شعر #این_کلمات_بیهوده_نوشته_میشوند
@postmodernliterature
در خمیازههای خود
دستپاچگی زندگی را نادیده میگیرم
اکنون بیماریام را در سادهترین از دست رفتنها
فراموش کردهام
و آسمان با همهی رنگ به رنگ شدنش
فرقی به حال من نخواهد کرد
شب است
و من این را از اکراه زندگی میفهمم
جستجوهایم هدفی را توجیه نمیکند
و من هذیانم را همراه با بیماریام
و تشنگی رها شدن در بستر
چیزی توجیهپذیر میبینم
بیرون چیزی نیست
و اگر چیزی هم باشد
جز نبض نامربوط زندگی نیست
با زیستنی این چنین و کهکشانی بدینسان بینتیجه
دیگر چه نیازی به تولد پی در پی بود
من کودکم را به دنیا نخواهم آورد
و خودم نیز خواهم رفت
به هیچ مسألهای نخواهم اندیشید
مگر از سر بطالت!
بیهوده دست خود را به جستجو میجنبانم
هیچ نتیجهای آنقدر چشمگیر نیست
که دستها را توجیه کند
شب در امتداد پنجره بر من میتابد
و من که بسترم را ترک گفتهام
به درهایی با سرنوشت نامعلوم روبرو میشوم
سعی میکنم نتیجهگیری نکنم
در همین خطوط که امتداد کافی دارند رها میشوم
و نیازی نیست حتا نفس کشیدنم را شماره کنم
همین که بدانم هوای کافی هست
برایم کافیست
و بهتر است پنجره را ببندم.
#سوفیا_صالحپور
مجموعه شعر #این_کلمات_بیهوده_نوشته_میشوند
@postmodernliterature
هنگام قدم زدن با پیشگامان آبادی جدید خود، فاوست بسی بیشتر از
زمانی احساس راحتی میکند که با اهالی صمیمی ولی کوتهفکر
زادگاهش معاشرت میکرد. این پیشگامان مردمانی تازه و به اندازهی
خود فاوست مدرنند.آنان مهاجران و پناهندگانیاند که از صدها
دهکده و شهر - از جهان فاوست، بخش اول - در جستجوی کنش
و ماجرا به اینجا آمدهاند، در جستجوی محیطی که در آن بتوانند مثل
خود فاوست tätig_frei ، یعنی آزاد برای کنش و فعالیت، یا آزادانه
فعال باشند. آنان گرد هم آمدهاند تا اجتماعی نوعا جدید را تشکیل
دهند: اجتماعی که به عوض سرکوب فردیت آزاد به منظور حفظ یک
نظام اجتماعی بسته، از کنش سازندهی جمعی تغذیه میکند.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
زمانی احساس راحتی میکند که با اهالی صمیمی ولی کوتهفکر
زادگاهش معاشرت میکرد. این پیشگامان مردمانی تازه و به اندازهی
خود فاوست مدرنند.آنان مهاجران و پناهندگانیاند که از صدها
دهکده و شهر - از جهان فاوست، بخش اول - در جستجوی کنش
و ماجرا به اینجا آمدهاند، در جستجوی محیطی که در آن بتوانند مثل
خود فاوست tätig_frei ، یعنی آزاد برای کنش و فعالیت، یا آزادانه
فعال باشند. آنان گرد هم آمدهاند تا اجتماعی نوعا جدید را تشکیل
دهند: اجتماعی که به عوض سرکوب فردیت آزاد به منظور حفظ یک
نظام اجتماعی بسته، از کنش سازندهی جمعی تغذیه میکند.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
خصوصیت تمامی ساختههای عظیم بورژوازی این است که قدرت و استحکام مادی آنها پوک است و ابدا وزنی ندارد؛ آنها مظهر شکوه نیروهای تحول سرمایهداری هستند اما همان نیروها آنها را همچون حباب به هوا میپراکنند.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
بنابراین در بخش اول مانیفست، مارکس قطبهایی را تصویر میکند که فرهنگ مدرنیسم را در قرن آینده شکل خواهند بخشید و جان خواهندداد: در یک قطب آرزوها و خواستهای سیریناپذیر و انقلاب مداوم و تحول بیپایان و خلق مستمر و نوسازی در همهی قلمروهای زندگی قرار دارد و در قطب دیگر ضدّ آن، نیهیلیسم و تخریب پیاپی و فرولرزیدن و ته کشیدن زندگی و دل تاریکی و وحشت.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
@postmodernliterature
#سوفیا_صالحپور
در اجساد اینهمه مربع و مستطیل
باید بلاتکلیف باشی
تا بتوانی بر این محدودیت نکبتبار
بینهایتی را بگنجانی
و آزادی را حداقل به یک زبان در آغوش کشی
اما چرا پرندگان کوتاه نمی آیند
وقتی از قامت روز
چیزی جز ارتفاع نامربوط شب
و از آسمان
جز برگهای مرده بر خاک نمی ماند
...
مجموعه شعر «این کلمات بیهوده نوشته می شوند»
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
در اجساد اینهمه مربع و مستطیل
باید بلاتکلیف باشی
تا بتوانی بر این محدودیت نکبتبار
بینهایتی را بگنجانی
و آزادی را حداقل به یک زبان در آغوش کشی
اما چرا پرندگان کوتاه نمی آیند
وقتی از قامت روز
چیزی جز ارتفاع نامربوط شب
و از آسمان
جز برگهای مرده بر خاک نمی ماند
...
مجموعه شعر «این کلمات بیهوده نوشته می شوند»
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
باران از هر جهت که ببارد غمگین است
دلم ریشه کرده در بنبست
و خو کرده با فرشتهی نگهبانش
پنجره در انتهای همیشگیاش
جهت ندارد
بیجهت با پنجره کنار نمیآیم
آسمان مولکولی نگاه چپ میاندازد
موهای تو به نگاه باد مست میشوند
دل و دیده برهم مینهم و
از طرف باز آشیانه
بستگی پیدا میکنم
نوشتن سایه میاندازد
روی آفتاب طبقهی اول
ضرورت دوم
سویهی دوم رؤیا
چون هیولای مخموری
به هر شکلش تعریفپذیر است.
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
دلم ریشه کرده در بنبست
و خو کرده با فرشتهی نگهبانش
پنجره در انتهای همیشگیاش
جهت ندارد
بیجهت با پنجره کنار نمیآیم
آسمان مولکولی نگاه چپ میاندازد
موهای تو به نگاه باد مست میشوند
دل و دیده برهم مینهم و
از طرف باز آشیانه
بستگی پیدا میکنم
نوشتن سایه میاندازد
روی آفتاب طبقهی اول
ضرورت دوم
سویهی دوم رؤیا
چون هیولای مخموری
به هر شکلش تعریفپذیر است.
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
من هرگز نمیخوابم؛ زندگی میکنم و در رؤیاهایم غرق میشوم، یا بهتر بگویم، در زندگی غرق رؤیایم و در خواب، که آنهم زندگی است. در ادراکم خللی وجود ندارد؛ اگر هنوز نخوابیده باشم یا خوب نخوابیده باشم همینکه واقعاً خوابم میبرد، چیزهایی را لمس میکنم که احاطهام کردهاند، بدین ترتیب من بسط دائمی مرتبط یا بیارتباط تصاویری هستم که همواره چنین مینمایند که گوئی به جهان بیرون تعلق دارند، وقتی بیدارم، تنی چند خود را بین انسانها و نور قرار میدهند، و تا میخواهم بخوابم دیگران خود را میان تصاویر ذهنی و تاریکی مرئی جای میدهند.
#کتاب_دلواپسی
#فرناندو_پسوآ
#جاهد_جهانشاهی
@postmodernliterature
#کتاب_دلواپسی
#فرناندو_پسوآ
#جاهد_جهانشاهی
@postmodernliterature
نشانهشناسی با نشانهها به منزلهی فریبی آگاهانه بازی میکند، از آنها لذت میبرد و تمایل دارد لذت خود و درک افسون آنها را به دیگران نیز منتقل کند. نشانه یا دستکم نشانهای که نشانهشناسی تأییدش میکند همواره پدیدهای بلافصل است که به علت بدیهی و آشکار بودن با کوچکترین تلنگرِ خیالْ قاعدهمند میشود. به همین دلیل نشانهشناسی با تأویل هرمنوتیک یکسر متفاوت است: این نشانهشناسی بیش از آنکه کاوش کند ترسیم میکند، آنهم از طریق کندن تا از طریق افزودن.
#رولان_بارت
#نشانهشناسی_ادبی
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
#رولان_بارت
#نشانهشناسی_ادبی
#ناصر_فکوهی
@postmodernliterature
همهی ما در مقام اعضای جامعهی مدرن، در قبال جهت و مسیر توسعهی خویش، در قبال اهداف و دستاوردهای خود، و هزینه و بهای انسانی آنها مسئولیم. جامعهی ما هرگز قادر نخواهد بود فوران «قدرتهای جهان زیرین» را مهار کند، اگر چنین وانمود کند که فقط دانشمندان و متخصصاناند که مهار خویش را از دست دادهاند. یکی از حقایق بنیانی زندگی مدرن آن است که امروزه همهی ما «جوانکهایی موبلند» هستیم
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
محوطهی ساختمانی ناتمام فاوست همان زمین پرجوش و خروش اما لرزانی است که همهی ما باید زندگی خویش را در آن حفظ و برپا کنیم.
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature
#تجربهی_مدرنیته
#مارشال_برمن
#مراد_فرهادپور
#سوفیا_صالحپور
@postmodernliterature