✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.09K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

"چرخ"
🔹شعری از #فرهاد_زارع_کوهی


زمینه تار و زمانه طناب دار! و من مرد عنکبوتی غار
کسی که دوخت لبش را و با درخشش ظلمت به انزوا برگشت

سری که خواست خودش را طناب‌پیچ کند مثل چرخ چاه و خری-
که باز دنده‌عقب رفت و در تأسی از او
چرخ آسیا برگشت!



درفش نور که خرگوش‌وار جست و درافتاد از کلاه کوه
نگاه دوخت به انظار و از دوباره فرو شد به چاک تاریکی

و رخش آب که بر سینه‌های مرمر صخره سکندری می‌رفت
بخار بازدمش را بغل گرفت و به آغوش ابرها برگشت



شبیه آینه بودیم در برابر خود، قدکشیده و خشنود
چه فصل مشترکی بود بین آینه‌ها: بین آب برکه و رود؟

دو لنگه پای مخالف که رفت تا نرسد، یا رسید تا نرود
و در مقارنه‌ی توأمان ماندن و رفتن
از انتها برگشت



پرید در بغل خود سپس که تور شد افتاد در سر دریا
ولی به فکر پریدن...
تمام عمر قفس بافت! کیست این آیا؟

کسی که با گهواره
به خواب نیلی ژرفای خود فرو رفت و
به ناگوارترین حالت شکافتن گور با عصا برگشت



جهان ما که نه یک طاق گنبدی‌ست، نه دیوار مرگ، نابلدی‌ست-
که گوژپشت‌تر از خضر آب‌دیده گرفتار غوطه‌ی ابدی‌ست

و آن که راست روی آب راه رفت، فقط نقش باطل ما بود
که در عروج خودش مثل قورباغه به لحن ابوعطا برگشت!!!


□□□


آهای آدم آهن‌شده! کجای صف چرخ‌دنده‌ها هستی؟
کدام مهره‌ی رزوه‌شده تویی
وسط این نوار نقاله؟

چه آمده به سرت که له‌ولورده شدی در قمار عصر جدید
و هیچ‌وقت نمی‌پرسی از خودت
ورق آدم از کجا برگشت؟!



پل صراط شکم داد زیر بار کج خود، جهان هم از لج خود-
به زیروروکش ماسوره‌دار و قرقره داری چنین مبدل شد
چنان جلب شد و فرصت‌طلب که دور زد از هرزگی خودش را هم
هزار مرتبه چرخید مثل عقربه ها و
به ابتدا برگشت!


http://s9.picofile.com/file/8280262618/F_Z_K.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1750

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews

"در این زایمان درد بی حسرت"
شعری از #احمدرضا_احمدی

🔸 این اثر ، شعری از احمدرضا احمدی در بیست اپیزود است که نخستین بار در جزوه شعر طرفه شماره ٩ ، صفحه ١٢ ، آذر ماه ١٣۴۵ منتشر شد . جزوه شعر ضمیمه مجله نگین بود و زیر نظر اسماعیل نوری علاء اداره می گردید .
http://s1.upzone.ir/108130/A.A.jpg

🔴 نشر مجدد این اثر را برای اولین بار در مجله ادبی پیاده رو بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1698

🔵 دانلود فایل پی دی اف :
http://www.piadero.ir/portal/upload/e45e6ad1c042869437f1c6623927f4c6.pdf

◾️بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🖌شعرهایی از #اورهان_ولی_کانیک
🔹ترجمه ی #مجتبی_نهانی


📚اورهان ولی کانیک (1950و1914)، بعد از اتمام دوران دبیرستان در رشته ی فلسفه دانشگاه مشغول به تحصیل شد. سال 1941 به همراه دوستان همکلاسی اش اوکتای رفعت و ملیح جودت آندای، کتاب شعر «غریب» را منتشر کرد. با چاپ این کتاب، جریان شعری نوینی به همین نام بنیان نهاده شد. آنها همچنین سال 1947 به چاپ مجله ی «یاپراق» مبادرت ورزیدند. اورهان ولی با هدف تغییر ساختار اساسی شعر قدیم، زبان مردم کوچه و بازار را به سمت زبان شعرش کشاند. وی در مدت سی و شش سال زندگی اش غیر از شعر به نوشتن داستان، مقاله و ترجمه نیز پرداخت.


🔸«ناگهان»

همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان نور خورشید زمین را روشن کرد؛
ناگهان آسمان پدیدار شد؛
آبی ناگهان.
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد؛
ناگهان بخار از خاک بلند شد؛
ناگهان درخت جوانه زد، شکوفه روئید.
ناگهان میوه رسید.

ناگهان،
ناگهان؛
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان دختر، ناگهان پسر؛
راه ها، بیابان ها، گربه ها، انسان ها...
ناگهان عشق اتفاق افتاد،
شادی ناگهان.

Orhan Veli Kanık/ Birdenbire

Her şey birdenbire oldu.
Birdenbire vurdu gün ışığı yere;
Gökyüzü birdenbire oldu;
Mavi birdenbire.
Her şey birdenbire oldu;
Birdenbire tütmeye başladı duman topraktan;
Filiz birdenbire oldu, tomurcuk birdenbire.
Yemiş birdenbire oldu.

Birdenbire,
Birdenbire;
Her şey birdenbire oldu.
Kız birdenbire, oğlan birdenbire;
Yollar, kırlar, kediler, insanlar…
Aşk birdenbire oldu,
Sevinç birdenbire.


🔸«یکشنبه شب ها»

الان بد ریخت وُ بد لباسم، اما
بعد از پرداختِ قرض هایم
احتمال داشتن یک دست لباس نو را دارم
و باز احتمالاً
تو مرا دوست نخواهی داشت
با وجود این یکشنبه شب ها
وقتی از محله تان می گذرم
با سر وُ وضعی مرتب؛
فکر می کنی که من هم به تو
به اندازه ی الان بها خواهم داد؟



Pazar Akşamları/ Orhan Veli Kanık

Şimdi kılıksızım, fakat
borçlarımı ödedikten sonra
ihtimal bir kat da yeni esvabım olacak
ve ihtimal sen
yine beni sevmeyeceksin.
bununla beraber pazar akşamları
sizin mahalleden geçerken,
süslenmiş olarak,
zannediyor musun ki ben de sana
şimdiki kadar kıymet vereceğim ?


🔸«مقدار»

زن هایِ زیبا را دوست دارم،
زن هایِ کارگر را هم دوست دارم؛
زن هایِ کارگرِ زیبا را
بیشتر از همه دوست دارم.


ORHAN VELİ KANIK / QUANTİTATİF

Güzel kadınları severim,
İşçi kadınları da severim,
Güzel İşçi kadınları
Daha çok severim.


http://s9.picofile.com/file/8281669234/M_N.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1751

◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹سه شعر از #علی_جهانگیری


یورتمه می رود غروب در اسب
گیسویی به شکل تازیانه بعد از فرود ، رها
کورس اول است و چهارده بار زائیدی
هفت در زیر و هفت در بالا
در خواب هم دویدنت ، می دود
از پایان عبور می کنی و باز هم
پایان روبرو ی توست
پایان ندارد شکل ریختن اسب در غبار
می نشیند و گیسویی
یورتمه می رود در غروب


🔸🔸🔸


شبیه اسبی
شبیه گلوله ای که شلیک
آیا تو نبودی ؟
پس این دشت
این قطار فشنگ آویخته بر دیوار
من نیستم ؟
جای خالی کسی نیست این چای ؟
این مهتابی و پیچک یاس
سخت نمی گیرم
من هم یکی از همین کلاغ ها در جیب باد
مسئله شیطان نیست یا خدا
که یکی اگر نباشد
دیگری عمری سرگردان بشود در خاورمیانه
این اسب با شیهه ای شبیه باد
این گلوله ای که شلیک
پس این دست
که آویخته کنار این تفنگ بر دیوار
این آستین که خالی . . .
اسب را می آویزم به دیوار
آیا این باد
این دشت ؟

🔸🔸🔸


سرباز ماشه را چکاند
صدای دهل تا هفت کوچه
ماشه چکید و سینی حنا چرخ زد
گلوله داغ داغ توی شقیقه
خاطره داغ داغ در چین های دامن گلدار
اسب می گردانند توی کوچه ها
چهره ی عروس در شقیقه


http://s9.picofile.com/file/8281770776/A_J.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1753

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🖌شعری از #مارک_ایروین
🔹 ترجمه ی #ساناز_مصدق

📚مارک ایروین، شاعر معاصر آمریکایی و مدرس زبان انگلیسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی می باشد. از او تاکنون هفت مجموعه شعر منتشر شده است که جدیدترین آن ها ” کوزه آمریکایی” نام دارد. او موفق به کسب جوایز متعددی شده است که از آن میان می توان جایزه کتاب کلرادو و جایزه جیمز رایت را نام برد.


Elegy

I carry a ball and a glove. I study the stars. I arrive and depart. "Love many, lose some till none remain", the sailor sang. Ho Hum.
Near dusk, the shadows of humans resemble stones. Inside the house we are suddenly weightless, having not seen each other for years, then touch like lights rehearsing the latitudes of our names. Once in the bracken I did find myself looking for a blown hat, now I am polishing the lens of a telescope to make the distant more bright. We had a girl pink as a shripm. Her birth wail filled our gaze that grew and grew till seing burst. We are still proud, but her dolls get older. The colossi of two pop stars flash on a giant screen. We gaze up like ancients not privy. Time's a game of catch and pitch. On ships I think of barns, in sleep, I sail the land. I like green best when it courses like fire._A glove, a ball, a house collapsed. A carcass of vowels wept.


🔸 "مرثیه"

با گوی ای و دستکشی در دست
به رصد ستاره ها مشغولم
می رسم و ترک می کنم
”بسیاری را دوست می دارم، عده ای را از دست می دهم، تا اینکه هیچ یک باقی نمی ماند”: دریانورد می خواند، هو هوم
نزدیک غروب، سایه های انسان ها به سنگ می ماند
در خانه، ناگهان بی وزن می شویم
انگار برای سال ها یکدیگر را ندیده ایم
و بعد مانند نور تلاقی می کنیم
و بلندیِ ناممان را تکرار

یکبار لا به لای سرخس ها
خود را در جستجوی کلاهی بر باد رفته دیدم
حالا عدسی تلسکوپی را صیقل می دهم
تا دور را روشن تر کنم
ما دختری داشتیم، صورتی مثل میگو
گریه های تولدش، نگاهمان را پر کرد
گریه ها بزرگ و بزرگتر شد
تا به بلوغ رسید
هنوز به او افتخار می کنیم
اما عروسک هایش سالخورده تر می شوند
حالا هیبت دو ستاره ی پاپ در صفحه نمایشی بزرگ می درخشد
و ما مثل آدم های بدوی زل می زنیم

زمان، بازی بیسبال است: گرفتن و پرتاب کردن
در کِشتی، به انبار کاه فکر می کنم
در خواب، در خشکی قایق رانی
سبز را دوست تر دارم
وقتی آتش می شود و شعله می کشد

دستکشی، گوی ای، خانه ای فروریخت-
و لاشه ای ازصداها شیون سرداد

http://s9.picofile.com/file/8281773276/S_M.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1754

◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعرهایی از #رضا_چایچی

🔸 "سایه ها"

سایه هایی محو

از کنارمان می گذرند

بی آن که اعتنایی کنند

یا به یادمان بیاورند

سرگرم کارهای همیشه خود

سایه ی اشیا را جا به جا می کنند

و ذرات غبار و هوا را

به جستجوی دری می گردند

تا از آن بگذرند .



🔸"موسیقی"

پیش از سپیده

صدای خش خش دامنش بیدارم کرد

به سمت پنجره رفتم

پا بر اولین خط عابر که گذاشت

موسیقی شد بی تکرار

نت هایی که از خطوط حامل

دور شد ورفت.

http://s8.picofile.com/file/8281775976/R_CH.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1377


◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🖌ترانک های روستایی، درگویش مازندرانی
🔹 #عبدالرضا_قنبری

ترانه ازگذشته های دور، قسمتی از گنجینه منظومات خود ساخته و خودجوش روستاییان ایران بوده است که نشان از لطافت طبع ، شادی و زلالی روح روستایی دارد."ترانه" را می توان از انواع ادبی دانست که ریشه لغوی آن را از لفظ " تر" به معنای تازه و جوان، دانسته اند( کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد- حافظ). در ماخذ پهلوی و اوستایی به این کلمه بر نخورده ایم، به خلاف سرود و چکامک که از هر دو در منابع آن روزگاران نام برده شده است. در ایران ساسانی سه قسم شعر رواج داشته است: سرود، چکامک و ترانک. در واقع، ترانک‌ها اشعاری بودند که مردم کوچه و بازار با ساز و آواز می‌خواندند و رباعی و دوبیتی در ادب فارسی، از یادگاران این قسم شعر به‌شمار می‌روند .
ترانه در ادبیات فارسی به دو بیتی ها و رباعیات غنایی (لیریک) نام داده شده است، تصور می شود که ترانه هم نوعی دیگر از اشعار عهد ساسانی بوده است، در عهد ساسانی ما از اسم «سرود»و«چکامک» (اشعار وصفی و عشقی) خبر داشتیم، اما از اسم اشعار هشت هجایی که شامل هجو یا انتقاد یا عشق بوده و قافیه هم داشته و بسیار رواج داشته است، و به تصنیفات عوام امروز شبیه بوده است ، بی خبریم، و چنین گمان داریم که «ترانک» نام این نوع شعر بوده است ...
http://s9.picofile.com/file/8279734718/A_GH.jpg

🔴لطفاً ادامه متن را در "مجله ادبی پیاده رو" مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1755

🔺در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر دکتر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🖌 شعر معاصر سوئد
🔸 #کارل_ونبرگ
🔹 برگردان #احمد_سینا


📚كارل ونبرگ يكی از بزرگترين ها درشعر سوئد است . او در سال 1910به دنيا آمد و در 1993 به علت بيماری سرطان در گذشت. در آثاراو تاثيرات عرفان شرق به نحو بارزی به چشم می آيند.


دور از سرشت خويش،
مثال سنگی تنها
در انزوای خود می مانيم.
درختی كه در ما بود، حالا
سايه ای آهنين است.
رطوبت درون ، ديگر
به ندرت می تواند ديدگان ما را تازه بدارد.
ريشه های درون ، حالا
بند كفشی است كه لخ و لخ به دنبالمان كشيده می شود.
پرنده ی ميان ، اكنون
در قفس خودش مرده است .
كهكشان به هيئت سقفي گچين در آمده است .
از حيوانی كه در ما زيست می كند ،
تنها طويله اش را می بينی :
آخوری با علفهای پلاسيده .
آذرخش جان مان ،
چونان كودكان دهل می كوبد.
برف ، چونان كاغذهايی پاره.
باران ، شن ريزه ای در ساعتی شنی.
كوه درون تپه ای از شن است -
شنی روان كه خودروها را می بلعد.
چشم بصيرت تكمه ای است
كه پوست را می بندد.
لبها
اينك كيسه بند سرخ زباله است .
زيبائی ما
خميازه هايی بيش نيست
كه به سختی زبان سياهمان را تازه می كند.
يار


و اما یار ،
یار
با صورتی چون ماه ،
در كافه ها و محافل عياش
و آبريزگاه ِ بنادر عمومی
رقص نور می كند.
چشم براهی ی مرگ منتظر،
در وقفه ای كه باز می شود ،
خود را نشان می دهد -
در لحظه ای
به ناگهاني يك سانحه .

http://s9.picofile.com/file/8281779942/A_S.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=211

🔺در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 #ندا_آبکاری

🔸 یک

پس از تو
من می مانم
با طعم گس عصرها
رازها و نگاه ها

پس از تو
جمعه ها آنقدر زیاد می شود
که من نمی توانم از میانشان بگذرم
و برای خود بگریم .

🔸 دو

با او راه می روم
او که اگر باد رهاش نکند
فرو می ریزد
اگر آبشار دست از شال آبیش برندارد
خشک می شود

با او حرف می زنم
او که چترش تنها به اندازه ی هموست
جیب هایش آنقدر کوچک است که آفتاب از آن نمی گذرد
و دست هایش یخ بسته است

با او زندگی می کنم
روی خیزاب
و گاهی از پس جالباسی چوبی
از آن سوی پیراهن ها ، ریسمان ها
صدایش می زنم .

🔸 سه

بی تندیس و خاطره ای
که زیر باران این همه سال آب می شود
تو ماندی وُ
شب در جعبه های کهنه ی مهمانی پنهان شد .
از راه خلوت ماه برو
تا باد تو را به جای چراغی کوچک در دست گیرد
و من نگاه کنم .

🔸 چهار

باد از سه شنبه ها می آید
ماه
نیمه راه بارانیش را در شیشه می ماند
بیابان ترسی خزنده است
شب از جاده بیرون می ریزد
مسافر در قهوه خانه های سپیده دم نماز از آب و علف می گذارد
و زن از چشمهایش بر زمینه ی آرام
کوه و درخت می سازد
مرد از همیشه می وزد
باد نمی آید .


📚 کتابشناسی :
تجربه های خام رستن ، نشر ابتکار، 1365
از راه سایه ها ، نشر ابتکار ، 1370

◾️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #پگاه_احمدی

برای من که از بالی کنده شدم در باد
برای من آوازی بخوان
بادبادکِ بی بند !
آسمانِ مرا پس نمی دهند

ما اینجائیم که ترسهامان را بتکانیم
دوربین مان را برداریم وُ در همین صحنه بکاریم
عاشقانه بازی کن !

فردا حق داری خواب بمانی
حق داری راه ات را خط بزنی در ترن
یا جا بمانی از ایستگاهِ من !
بلیتِ یک نفره !
تختِ یک نفره !
در شعری که می شود همیشه عاشق ماند
فردا در کاغذ های بی سرنشین
نه بوسه ای مانده ست
نه حتی زنی که در گوشه های لباسش می گریست
ما اینجائیم که ترسهامان را در آغوشِ هم بتکانیم
باران مثل صدای قاشق ها و النگوهای کهنه از یاد می رود
برایم کارت پستالی از "نپال“ بفرست.

http://s8.picofile.com/file/8281919276/P_A.jpg


◾️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #نسرین_جافری

به چیزی اضافه ام نکن
حتی به دورِ کُندِ میکروفونی در گلوی این چکاوک
که خورشید بدون هیچ مبالغه ای
پای بیانش را امضا می کند
- برای حروفچینیِ دوباره

فقط بگذار
در فضای درکِ جمعیِ این قوم
ساده تر بمیرم
مثلِ همین نهال
که خاکِ دلش زیر سایه صفر
شبیهِ چهار رنگِ چخماق
می خندد و پیرتر می شود .
از بخشش و گناه چیزی نمی دانم
فقط بغلتانم میانِ رنگی که از تقدس و تقدیر
گریزان است
به عکس این دو خطِ ایستا
این خردِ تحمیل شده به سیبی
که هرگاه سقوط می کند
پشتِ هر پدیده
شرم آورترین فضیلت را
به خود نسبت می دهد
تو مثل من نباش عزیزم !
در هر آکادمی که دلت می خواهد
ثبت نام کن
و زیرِ درختِ بادامی که
سبزترین سایه اش را از خود تکانده است
یک مجسمه بساز
که دائم الخمر نباشد
و از ذهنش همه ی صورت ها را پاک کن
بدونِ سانسور
فقط یک درامِ کهنه کافیست .
اُپرای عمومی تعطیل است
این کاملاً بدیهی است
دقت کن !
پاریس چیزِ دیگری ست عزیزم!

http://s9.picofile.com/file/8281969700/N_J.jpg


📚 کتابشناسی زنده یاد نسرین جافری:
🔸زخم سایه و بید ، 1369
🔸رملِ هندسی آفتابگردان ، نشر دارینوش ، 1375
🔸نیمی از مرا کشته اند ، نشر دارینوش ، 1379
🔸به سمت هرگز به سوی هیچ ، نشر دارینوش ، 1382

◼️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از #فاضل_نظری

من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم
من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم
که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم
من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم
درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم


http://s9.picofile.com/file/8282004992/F_N.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1132

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat4/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸الماس ها ابدی اند؛ روایت ماجراهای جیمز باند
🔹 #امیر_حسین_بریمانی

نشر چترنگ رمان "الماس‌ها ابدی‌اند" را با ترجمه محمدهادی سالارورزی به بازار نشر عرضه کرد. کتاب "الماس‌ها ابدی‌اند" چهارمین اثر ایان فلمینگ، نویسندۀ انگلیسی است.این کتاب ماجراهای جیمز باند، مأمور سرویس مخفی بریتانیا، را روایت می‌کند. در این داستان، باند مأمور می‌شود عاملین قاچاق الماس از معادن سیرالئون به آمریکا را پیدا کند، او برای پیش بردن تحقیقاتش، خود را یکی از اعضای گروهی خلافکار جا می‌زند، به آمریکا می‌رود و مخفیانه به دستۀ آن‌ها نفوذ می‌کند.
الماس‌ها ابدی‌اند در زمان انتشار نقدهای مثبتی دریافت کرد و در سال ۱۹۷۱ اقتباسی از آن به کارگردانی "گای همیلتون" و با بازی "شان کانری" بر پردۀ سینماها رفت. داستان‌های باند در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ قرار دارند و تاکنون بیش از صد میلیون نسخه از آن‌ها در سرتاسر جهان به فروش رفته است.در سال ۲۰۰۸ روزنامۀ تایمز، فلمینگ را چهاردهمین فرد در فهرست پنجاه نویسندۀ برتر بریتانیا از سال ۱۹۴۵ قرار داد. همچنین از سال ۱۹۶۲ تاکنون بیست و شش فیلم‌ با محوریت شخصیت جیمز باند ساخته شده وشش بازیگر در پنج دهه، سنت بازی در نقش این شخصیت بر پرده سینما را ادامه داده‌اند.سری فیلم‌های جیمز باند، با فروش جهانیِ بیش از پنج میلیارددلار، از نظر فروش در جایگاه دوم فیلم‌های ادامه‌دار قرار دارد.

http://s8.picofile.com/file/8282022268/A_H_B.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1756

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #معرفی_کتاب

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔶همراهان عزیز
متاسفانه بارها و بارها مشاهده شده که آثار منتشر شده در سایت و کانال پیاده رو بدون ذکر منبع و مطابق عادت در کانال های دیگر تلگرام منتشر شده است و صحت و سُقم قضیه هم با مقایسه تاریخ و ساعت انتشار قابل ردیابی است . لطفاً در این زمینه استحضار و آگاهی داشته باشید .
مجدداً تکرار می شود که تمام آثاری که درسایت و کانال پیاده رو ملاحظه می فرمایید منهای صفحه ی #شاعران_معاصر که به قصد معرفی شاعر و آشنایی بیشتر مخاطبان منتشر می گردد آثار رسیده یا دریافتی از نویسندگان ، شاعران و مترجمین عزیز و معاصر کشور است .
خوشحالیم که با ما هستید 🌹

@piaderonews
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

سه شعر از #احسان_نعمت_اللهی


🔸 یک :

تعبیرِ ﺑﺎﻝهای رنگی افق بود،
بلوغِ ﻛﻒآلودِ پانزده ساﻟﻪای
محکوم به ابدیت
از حبس ...
وقتی
بر مارپیچِ کافوﺭﻱها
در نخاعِ گلداﻥها گریست،
پابرهنه
میانِ آﺳﻤﺎﻥخراﺵهای کندویی
و بساطِ ﻛﻔﻦهای اجاﺭﻩای،
گم کرد
حتی
جایِ ﺟﻤﺠﻤﻪاش را ...

🔸 دو :

وصف ﻣﻲشوی نگاهم را
ﺗﺸﻨﻪات ﻧﻤﻲمانم ...
صورتم را
جِنسی از ﭼﺮﺏدستیِ پوستت ﻛﺸﻴﺪﻩام،
و حَریرت
فاتحِ لبِ پاﻳﻴﻦام که ﻣﻲشود،
نه خیزران از تعمیدِ تنِ یحیی
جدا ﻣﻲکنم،
و نَه دخترکِ خردسالی،
بوﺳﻪای
به کاﺳﻪی سر
به دارَت
ﻣﻲریزد ...



ﺣﻴﺎﻁخلوتِ زَﻧﺠﺮﻩها را
تنها
گِردِ مرداﺏهایی دیدم،
که ﺧﻠﺴﻪی افعیانِ محرابی،
یگانه گناهِ دو پهلو دریدنِ زنگارهایِ ﺗﻚ یاﺧﺘﻪاش بود
تا هنوز
از پوﻳﻪی حَلَزﻭﻥهای سُربی،
سَمعَکی،
چندمیلیمتری
بِبافیم!

🔸 سه :

ریختند و پاشیدیم
روی همین تخت بغل!
که ﺳﺮﺥترین جیغِ یائسه ای،
ﻏﻠﻴﻆ تر از نداﺷﺘﻪ ها،
خاکستر برهمنان را
ﭼﻨﮓزَنان
شانه شانه
از تشنج
خالی
و همسطحِ سیاﻫﻪی ناچکیده
بر جوهر
پشت به کوﻟﻪهای شبانه،
چرخ - دﻧﺪﻩهایِ خواﺏزدگی را
کوچ ...
به سلامتی ساقی سبزﻳﻨﻪها،
لب گذاشتی
به شیار اختگان
اﻳﻦبار
تکذیب کن
زهدانِ زخمیِ شیرخواران را،
و خواناتر بنویس :
"صحرا ناپذیر"
که سلامت نباتی مومیاﻳﻲات
شوﺧﻲست
و هیچ گرازی
به چرای دهاﻧﻪی
دل تا ها
ﻧﻤﻲرود ...

http://s9.picofile.com/file/8282028126/E_N.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1757

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹دو شعر از #سید_مهدی_موسوی

🔸شعر اول :


شتر از خانه رفت سمت کویر
شیر غرّید گوشه ی تصویر
گرگ غرّید در ادامه ی شیر
بعد روباه داد زد: تکبیر!
جفت گیری گوسفند و الاغ

گربه دنبال موش رفت یواش
ببر مشروب خورد با اوباش
کوسه در فکر کرم دندان هاش
بز به روباه گفت: آدم باش!
جفت گیری گوسفند و الاغ

آخرین لاک پشت راه افتاد
اسب شیهه کشید در دل باد
ماند ساکت قناری آزاد
بعد روباه سهم بز را داد
جفت گیری گوسفند و الاغ

رفت در عمق آب، بچّه وزغ
کبک افتاد از هوا شترق!!
جغد می خواند در شب مطلق
سگ به روباه گفت: ای احمق!
جفت گیری گوسفند و الاغ

لاشخورها نگاه پشت نگاه
چند کفتار در ادامه ی راه
لاشه ی سگ میان حوض سیاه
تسلیت گفت زیر لب روباه
جفت گیری گوسفند و الاغ

در افق قار قار چند کلاغ
خبر صلح و دوستی در باغ
خبر مرگ آدم و شلّاق
جفت گیری گوسفند و الاغ
لاک پشتی هنوز اوّل راه...



🔸شعر دوم :

1
پدرم رفت داخل خانه
پدرم دید مادرم را با...
بعد، شب بود و حرکت چاقو
خون مامان و گریه ی بابا

مادرم سنگ قبر گمنامی ست
مادرم هرزه بود، یک زن بد!
پدرم سمبل شرافت بود!
پدرم ماند توی حبس ابد

2
داخل خانه رفتم و دیدم
زن خود را کنار مرد جوان
بعد، دعوا و فحش بود و کتک
زنم و گریه پیش یک چمدان

از تمامی خاطرات بدم
مانده یک عکس روی میز اتاق
بچّه ای با لباس های کثیف
جای امضای برگه های طلاق

3
پسرم رفت داخل خانه
دید مردی نشسته پیش زنش
دید لبخند می زنند به هم
دید که دست می کشد به تنش

پسرم با زنش معاشقه کرد
جلوی چشم های عاشق مرد
بعد هم از حضور سرزده اش ↓
داخل خانه، عذرخواهی کرد!


http://s9.picofile.com/file/8282011876/S_M_M.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1110

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از #محمد_سعید_میرزایی

جهان به صورت یک زن شبی به راه افتاد
درون زن پر دیوانه بود،شاعر بود
و زن درون خودش بود،زن درون خودش،
درون خوابِ خودش در خودش مسافر بود

درون زن پرِ زنهای مردآزاری
و مردهای زیادی که خودکشی کردند
و عاشقان غریبی که گم شدند به مه
و عابرانِ همیشه گرفته خاطر بود

و زن درون خودش در عبور از خود بود
شتابِ منفی اش اما نمی گذشت از خود
و عاشقان خودش را نمی رساند به هم
و زن همیشه نویسنده ای مقصر بود

و زن به صاعقه کبریت کوچکی افروخت
و عاشقان را در جاده های یخ زده سوخت
و درّه هایش را از سکوت و مه پر کرد
و مرد خسته که یک ناشناسِ عابر بود...

و زن به درد درونش همیشه مؤمن بود
پر از خیال خداهای غیر ممکن بود
که تا ابد متولد نمی شدند انگار...
و زن درون خودش یک خدای کافر بود

و زن مدام پر از دردهای مزمن بود
به فکر خوردن سنگینترین مسکن بود
و زن درون خودش یک روانِ ساکن بود
و غرقِ الکلِ سیّال در مخدّر بود

زن از تشنّجِ زیبایی خودش می مرد
درون خاطره ی مردِ خسته می رقصید
به عاشقانه ترین فصل خود می اندیشید
و در تصوّر زیباترین مناظر بود

و زن به قلب خودش فکر کرد،در ذهنش،
مواد رادیو اکتیو می درخشیدند...
شکوفه های روان باز می شدند آرام...
و زن درون درخشانترین جواهر بود...

و زن در آینه پک زد به آخرین سیگار
و گفت:کیست در آنسوی آخرین دیوار؟
به جز زنی که فراتر نمی رود از خود...
و مردِ خسته که عاشقترین مسافر بود-

درون حافظه ی زن به زن می اندیشید
و خوابِ آمدنش را به خوابِ زن می دید
و زن به دورترین قصه ها شباهت داشت
و با غریبترین بادها معاصر بود

:به من نگاه کن آه ای زن ای زن موعود!
درون چشم تو آن سرزمینِ رؤیایی ست
که ساحلش پر از آواز و بشکه های شراب
و کشتیانِ پر از مردمِ مهاجر بود...

و زن پر از تبِ تنهایی و ستایش بود
پر از الهه، پر از معبدِ نیایش بود
پر از تراژدی و صحنه ی نمایش بود
و زن هنوز به فکر سکانس آخِر بود...

و زن به صاعقه کبریت دیگری افروخت
و سوخت صومعه ها،شهرها،معابد را
و نعش سوختگان ماند و عاشقی تنها...
و زن مجسّمه اش در همه معابر بود

..جهان به صورت یک زن شبی به راه افتاد
تمام حافظه اش را به دست باد سپرد
درون آینه خود را که دید زیبابود،
برای خودکشی آماده بود،حاضر بود...

و زن به زندگی بعدی اش می اندیشید
کنارِ مرد، درون جزیره ای بی نام
و مردِ خسته که هی دور می شد و نزدیک...
و زن در آینه نه مخفی و نه ظاهر بود

و زن در آینه در خود شکست خود را سوخت
و عاشقی متولّد شد آخرین شاعر
که در سرودنِ زن بود،زن درونش بود:
درونِ زن پرِ دیوانه بود،شاعر بود...


http://s8.picofile.com/file/8282011834/M_S_M.jpg


☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1355

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از #نادر_چگینی

🔸 یک :
از همین خیابان بی ماه بیا
رد پرواﻧﻪها را نوﺷﺘﻪام
تا از خواب مردگان عبورت دهند
جفرافیا
همین چندسطر سپید است
با بارانی که تر ﻣﻲشود از تو
و من که دیوانه ﺷﺪﻩام
به نام باد
در پرچم پیراﻫﻦات

🔸 دو :

بلوطی سبز ﺷﺪﻩام
در مُبلی که ﻣﻲنشینم
از پرﻧﺪﻩای که در شاﺧﻪام ﻣﻲنشیند
و هر روز
از گندم مانده از سلسه مویش
باران ﻣﻲریزد
بر ﺷﺎﻧﻪام

http://uupload.ir/files/crj7_n.ch.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1758

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹دو شعر از #حسن_حسن_پور

🔸یک

ترسم چنان با تو سر و کارم بیفتد
که عکس تو بر روی دیوارم بیفتد

مثل قجرها ، بخششم خوب است وقتی
با چشمهای تو سر و کارم بیفتد

ای راهزن می ترسم آخر پیش چشمت
الماسها از زیر دستارم بیفتد

آنقدر عیاشم که شاید حکمرانی
در دست دلقکهای دربارم بیفتد

حتی امیران ترس دارند از زمانی
که فکر تو در ذهن بیمارم بیفتد


🔸دو

ماه وقتی در شب موهای تو گم می شود
کاروانی بین ابروهای تو گم می شود

ناخدا هر قدر دریا رابلد باشد شبی
کشتی اش در موج گیسوهای تو گم می شود

وحشتم از مرگ خیلی کمتر است از لحظه ای
که سری بر روی زانو های تو گم می شود

کاروان سالار من زنگ شتر های عرب
لای آواز النگو های تو گم می شود

مانده ام یا آسمان در چشمهایت مخفی است
یا زمین در بین بازوهای تو گم می شود


http://s8.picofile.com/file/8282008834/H_H.jpg


☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1132

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

دو شعر از #نیلوفر_فولادی


🔸یک :

در بیشه
باد ﺑﻲجهت ﻣﻲوزید
هرز ﻋﻠﻒها بیدار به استغفار:
"ما آمرزیده خواهیم شد."

من آن برگزﻳﺪﻩی در راه مانده را
به سرخی افیوﻧﻲام صلا دادم:
آی رسول به گل نشسته!
-در تمامی جهات
در تمام ساﺣﺖها-
باد آیات غریبت را ﻣﻲخواند.


🔸دو :

تصویر آن ﺷﻘﻴﻘﻪی عریان
با رﻳﺴﻪی موهایت
آواﺯﻱست
-آواز مورﭼﻪها در گور-

اﻧﮕﺸﺖهای مرﺛﻴﻪخوانم
ﻣﻲساید
کنج کرﺷﻤﻪی تنت را
تار غریب دامنت را

هیهات
در من صحاری مرموﺯﻱ ست
ﺁﻥدم که خاک از خون تهی شد
با ﭘﻠﻚهای برهنه خوابیدمت

ﺁﻥگاه
صبح از تن مخروﻃﻲات دمید

ﻣﻲآمدی
از هرگز
از هیچ
از مرگ

ﻣﻲآمدی چنان
که مرا مرگ
وسوسه ﻣﻲکرد.

http://uupload.ir/files/tms9_n.f.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1759


🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ


"معجزه در باران"
🔹شعری از #عباس_صفاری

در باران نم نم لندن
زیر چتر صورتی ات آنشب
شبیه دریا دلی شده بودی
که حاضر است یکضرب
در پی رویای باد برده اش
تا سواحل نقره ای ماه پارو بزند
و او
بر شیروانی خیس این دنیا
دیگر نمی خواست کبوتر نامه رسانی باشد
که کاغذ آغشته به اشکی
بر ساق نازک پایش تا ابد
نا خوانده بماند

× × ×

در آن خلوت از خود بی خود
مهم نبود پیش از آن
تو کجا بوده ای
و او چه کرده است
تو را خیال خام
کنار کدام خرمرد رند
خوابانده است
و او در پشه بند بی ستاره اش
خواب کدام زیبای خود شیفته را می دیده است
مهم
بارانی بود
که همپای شما نم نمک می آمد
و لحظه مبارکی که پی بردید
هزار سال است همدیگر را می شناسید
و سابقه ی هزار ساله
در شهری که سگ صاحبش را نمی شناسد
هیچ دست کمی
از معجزه نداشت

http://uupload.ir/files/caaa_a.s.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=424

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA