✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.09K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
ﻧﻤﺎﻳﺶ «نیما» در خواب رباعی
نگاهی به رباعی های #ایرج_زبردست
#محمد_آشور
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1605

@piaderonews
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸چند رباعی بارانی
🔹به لطفِ #ایرج_زبردست عزیز


1🍀
من: دهکده ها نبض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند

2🍀

تا پاکی و سادگی مرا پیش ببر
تا کلبه بی ریای درویش ببر
اي لهجه خیس ابرها، ای باران
دستان مرا بگیر و با خویش ببر

3 🍀

باران: تب هر طرف ببارم دارم
دهقان: غم تا به کی بکارم دارم
درویش نگاهی به خود انداخت و گفت:
من هر چه که دارم از ندارم دارم


4🍀


لبخند زدی بهار با آن آمد
یک باغ، پر از نرگس و ریحان آمد
ای دست بلند آسمان در دستت
من نام تو را خواندم و باران آمد

5🍀

کی چشم من ازتو
کی جهان از باران
کی ماه، در ایستگاه هر شب
عریان سر می زند از پنجره
کی می آیی
ای طرح لبان وقت
ای این
ای آن

6🍀

شب، ساعت ابری مرا داد به تو
افتاد نگاه خسته باد به تو
باران زد و خیس شد تن خاطره ها
باران زد و باز یادم افتاد به تو


7🍀

آرام کند روح پریشانی را
تا عرش برد، سر به گریبانی را
باران اگر از تشنگی اش حرف زند
یک قطره کند سبز بیابانی را

8🍀

تاریکی وقت و غربتی بی پایان
لمس تن شب ، قدم زدن درباران
مانند نباش و باش ...
تنهایی و کاش ...
مانند نماندنت که ماندم با آن

9🍀

ابر و شب و تکثیر جهان در باران
چتر من و تو، خیس زمان در باران
حس کردن یک شروع و پایان زمین
حس کردن وزن آسمان در باران


10🍀

یکباره هزار این، هزار آن آمد
یکباره هزارها هزاران آمد
یکباره خدا چتر زمان را وا کرد
یکباره هزار سال باران آمد

11🍀

فهمید زمان، باغِ گل و شبنم هاست
در خاطره جاییست که دور از غم هاست
فهمید پدر، نسیم
مادر، باران
فهمید خدا کودکی آدم هاست


12🍀

آن سایه از این کوچه به آن کوچه دوید
آن سایه از این بام به آن بام پرید
هر جا که قدم گذاشت باران آمد
آن سایه به سینه داشت یک قلب سپید

13🍀

نامی که پر از حکایت انسان شد
نامی که سپپده دم در آن عریان شد

بر خاك تو جای سنگ يك كوه بلند

در
سوگ تو
نام
مادرم
باران
شد

14🍀

آهم که هزار شعله در بر دارد
صد سلسله کوه را ز جا بر دارد
من رعدم و می ترسم اگر آه کشم
سرتاسر آسمان ترک بر دارد

15🍀

آن روز هوا هوای بی صبری شد
خورشید اسیر ظلمتی جبری شد
روزی که دلم هوای باریدن داشت
تا آه کشیدم آسمان ابری شد

http://uupload.ir/files/060x_i.z.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1763

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹یک رباعی از #ایرج_زبردست
🔸در سوگ احمد شاملو

شب ، حادثه را اشارتی مبهم کرد
از قاعده ی جهان ، زمان را کم کرد
ای باور بی کرانه ، ای قوی سپید
پرواز تو ، پشت آسمان را خم کرد

http://s9.picofile.com/file/8283522650/I_Z.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1793

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️ بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
( غزل و دیگر قالب ها )

🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸دیگر نویسی در چارانه
🔹نقدی از #فرناز_جعفرزادگان
بر کتاب «سرهای بریده بادبادک بودند» سروده ی #ایرج_زبردست

در شعر های ایرج زبردست با خلاقیت های گوناگونی در نوع چینش کلمات و حتی وسعت دادن به واژه روبرو می شویم از جمله نو آوریهای این شاعر سرودن رباعی به صورت تقطیعی و نیمایی ست و همچنین رباعی تصویری می باشد به طوری که زبردست با تقطیع کلمات در رباعی به صورت پلکانی فرم و فضا را با چینش کلمات به طوری تفکیک می نماید که در هنگام خوانش این تصور برای خواننده پیش نمی آید که با شعری موزون روبرو است .
شمس قیس رازی در کتاب المعجم با نام های مشجر، مطیر، مدور، معقد، برای اولین بار در ادبیات کلاسیک ایران شعر را به صورت تصویری سروده است که امروزه به این نوع بیان شعر خواندیداری، رنگانژه، کانکریت، می گویند یعنی پیوسته بخش شنیداری کلام با بخش دیداری آن در هم آمیخته و در ارتباط با یکدیگرند و با برجسته کردن گرافیک ...

http://uupload.ir/files/ci3t_f.j.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در "مجله ادبی پیاده رو " مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1869

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryS9xz_VhZlvg
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸حال عجيب فکر
راه رفتن‌ در چشمهای #ادوارد_مونش
🔹 #ایرج_زبردست

1

فکر ، یک خواهر شبیه خودش دارد که مثل دو پنجره روبروی هم ، روی یک دیوار سنگی هر روز به یکدیگر نگاه می کنند . یک پنجره سپید و هرچه ادامه در سبز ، یک پنجره سیاه و هرچه آه و تلخ .
هر عبوری ، هر چشمی که به آن دو فکر ، نگاه می کند می ایستد و بعد با کمی نمی دانم ،آرام آرام از متن رد می شود . هر که نگاه در هر پنجره حل کرد ، رنگ همان فکر می شود و فکر از او تا انتهای ارتفاع بالا می رود .

2

یک فکر با چراغ ، یک فکر بی چراغ . آفتاب در جستجوی سایه ، سایه در جستجوی آفتاب...

3

گاهی یک فکر با خودش آنقدر تنها می شود ، تنها راه می رود ، که فکر می کند دیگر هیچ فکری او را نمی بیند . هر فکری خوب می داند همیشه به دنبال هر فکر ، هزار فکر دیگر راه می افتد . اصلا کار فکر همین است که مدام راه برود و مدام راه را به دنبال خودش این طرف و آن طرف بکشاند. حالا راه به جایی برسد یا نرسد هیچ مهم نیست ، مهم این ست فقط باید راه برود و بر چهره ی راه ، گاه رنگ سپید ، گاه رنگ سیاه بپاشد . راه می داند ،اکثر فکرها ریگی به کفش دارند . تنها تعداد کمی از فکرها هستند که پا برهنه ، رو به حقیقت راه را عریان از دروغ ، راه می روند . فکر ، حتا در خواب لحظه ای بی راه نیست . فکر ، گاه مثل یک تابلوی سرخ به ابعاد چند آسمان و چند ماه ، آنقدر عصبانی می شود،آنقدر جیغ می کشد که هر راه از ترس می خواهد ، خودش را در هفت چاه ویل پنهان کند...چهره فکر که سرخ می شود ، چهره ي هر چه تا هر چه ، نزدیک و دور ، کبود می شود .

گاه یک فکر ، فکر نمی کند که فکرهای دیگر درباره اش چه حرف هایی را زبان خواهند کرد ، فکر فقط بی وقفه راه می رود . راه هم هر چه راه می رود ، یک قدم فکر او را بی قدم نمی گذارد.

4
دیشب خواب یک فکر را دیدم ، فکر، پیراهن روشن اولین صبح را بر تن داشت . فکر ، هر چه راه ، از آغاز آفرینش تا به امروز ، همه را در چمدانی سپید گذاشته و با خودش آورده بود . فکر قامت دور ، قامت نور ... زیبا بود ، زیباترین فکری که در رویای هستی پر می زد . تمام سمت های من در شعف تماشا ، آیینه می شد . احساس می کردم خواب برای دیدن فکر در من بیدار شده است . آن فکر مرا برد ، برد تا فکر دیگری ، که جهان بدون رنگ را از راوی خلقت تهی می دانست .
...

یک اتاق با چند دیوار ، یک بوم نقاشی ، یک صندلی چوبی ، چند قلم مو .... سکوت ...

5

امروز فکر ، مثل یک اتفاق زیبا که صبح او را در آغوش گرفته باشد ، آرام درِ اتاق را باز کرد و بی هیچ حرفی رفت و روی صندلی نشست . کمی به بوم زل زد و بعد قلم مو را برداشت...

گاهی همه چیز ها نام خودشان را فراموش می کنند ، از سنگ و رود گرفته تا فیل و درخت ، تا آسمان و ردپای لال و گویای اشیاء . امروز فکر ، یک خانه ، رود ، درخت ، ابر، دشت و آسمان، همه را به اتاق دعوت کرد . حال عجیبی داشت . خودم را که به جای فکر می گذارم می بینم چرا در کناره های یک رودخانه پر از آب باید زمین خشک باشد و تشنه ؟ حتما اتفاقی افتاده است که من و فکر از آن بی خبر هستیم . حتما جایی دارد آسمان ، بدون ابر می بارد اما قطره های باران به زمین نمی رسند . دیگر هیچ چیز شبیه خودش نیست . رنگی به گوش رنگی می گفت :"خودم شنیدم فکری به فکر دیگر اشاره می کرد دنیا شناسنامه اش را به بادها داده و نامش را عوض کرده است . همه نامشان را عوض کرده اند . یک روز می رسد آدم ها ، ما رنگ ها را نیز با یکدیگر اشتباه می گیرند . مثلا به زرد می گویند سرخ و به سرخ می گویند سبز . دنیا دارد از فکر خالی می شود و هر چه راه هم برویم خالی تر می شویم . "
عجیب است خیلی عجیب ،دارد هر شکلی جای شکل دیگر ، نام دیگر شکلی را ، روی خودش می گذارد . پیکاسو حتما چیزی در گوش رنگها گفته است که رنگها به نظم نامنظمي ایمان آورده اند . راستی چرا ادوارد مونش دارد در گوش درخت ها می گوید به زودی همه شما فیل خواهید شد .
6
دیگر راهی جز ریختن راهها در چاه و خفه کردن فکرها نمانده است . این روزها جهان خواب سطل زباله ای از رنگهاست که سگ یا گربه ای آن را بهترین رستوران دنیا می داند.
7

آن خانه ، آن اتاق ... بوم ... قلم مو ... صندلی ... هر روز آنقدر در‌ مونش راه رفتند تا بی آن که موهای زمان را شانه کند ، با زبان رنگ ها جيغ كشيد : دیوانه ام اما نمی دانم چرا عقل جلوی من کلاهش را از سر بر می دارد...


http://uupload.ir/files/ot9a_e.m.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1973

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" :
@piaderonews
شهری که در آن مرگ از آن می خواند
#ایرج_زبردست
مجموعه رباعی
#نشر_چشمه

🆔 @piaderonews👈
حیات دوباره ی رباعی
به کوشش بهاءالدین خرمشاهی و محمد اجاقی
چاپ سوم
#نشر_شانی
#ایرج_زبردست

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸یک معجزه ، یک پیام سپید
▫️قابی برای عبور #عباس_کیارستمی
🔹#ایرج_زبردست

۱ـ
باز آن چشم های دور و قاب سراسیمه وقت ، باز گلوی بی آواز خاک و مستطیل های راوی ، صحرای خواب ، وزش تاریکی ، دهان سرد پایان .

۲ـ
باورم نمی شود این همه بخار شدن دریا و برهنه شدن زمین . باورم نمی شود زمان را دهان بسته ، با زنجیر غفلت به ریل بسته اند .

رد شدن قطار دیوانه از تونل های ثانیه با جیغ های کشدار بنفش مگر تماشا دارد ؟؟

من همین دیروز داشتم به آن عابر سیاه پوش فکر می کردم . نه چراغ قرمزی بود و نه چراغ سیاهی ، همه چیز سر جای خودش داشت با تقدیر عکس می گرفت . یکباره آمبولانسی تاریک ، با سرعت یکریز عدم ، با صدایی ریخته در سرسام ، از چهار راه وقت رد شد .

آخر یکی نیست راه را بر این جادوگر طلسم فروش ببندد؟؟

یکی نیست آمبولانس را نگه دارد و یک سیلی به شکل بی چراغ راننده اش بزند .

۳ـ
می گویند هزاران سال پیش خدا سنگی به سرش زده و مغزش روی سنگ فرش ازل پاشیده شده است . این آمبولانس را هم در یک غروب شب زده ، از یک بیمارستان دزدیده است .

بیمارستان بی پنجره ، بی در ، بی نگهبان . بیمارستانی در بیابان ، پشت هفت کوه بلند ، با یک دکتر که هر روز به خودش جای همه بیماران آمپول هوا می زند

می گویند شدید دیوانه شده ، شدید سر به بیابان گذاشته و دارد با پروانه های خاکستری فکر بازی می کند .چند کلاغ و خیلی های دیگر او را دیده اند ، هر روز سوار آمبولانس می شود ، با همان سرعت و صدای سرخ آژیر ، دقیق سر ساعت ، با هر که دلش خواست قرار می گذارد . و هیچ کس نیست با این مجنون لیلا ندیده حرف بزند . او دیگر حتا حرف راوی ابتدا را هم گوش نمی کند . البته حق دارد سر شکسته اش هنوز درد می کند و هر شب با ناله سر به زمین می گذارد ...

http://www.uupload.ir/files/8azo_i.z.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2281

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #نگاه

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸در باز و به دنبال کلیدیم هنوز
▫️نگاهی به کتاب گزینه ی رباعیاتِ #ایرج_زبردست
🔹#عبدالمجید_زنگویی

بعد از سالها انتظار گزینه رباعی های ایرج زبردست توسط انتشارات وزین مروارید چاپ و منتشر شد . " زبردست " شاعر نام آشنای روزگار ما که حدود سه دهه است فقط رباعی می سراید آن هم با ذهن و زبانی تازه و متفاوت که همین امر باعث شده است بسیاری از بزرگان پیرامون چهارگانی هایش نقدها بنویسند و سخن ها برانند . کتاب "حیات دوباره رباعی " که چاپ سوم آن به کوشش بهاءالدین خرمشاهی و محمد اجاقی توسط نشر شانی منتشر شده است نمایه کاملی از نگاه بزرگان شعر و ادب معاصر درباره رباعیات ماندگار اوست . غزل سرای بی بدیل سیمین بهبهانی برای این شاعر چنین سروده است : خیام که زد به روی دریاها خشت / می گفت به گوش مه رخی بر لب کشت/ بعد از من باده نوش استاد ازل /نام خوش "ایرج زبردست " نوشت ( نگاه پنج شنبه . خرداد ۱۳۹۲ ) از سوی دیگر قرآن پژوه و حافظ شناس مطرح جناب استاد بهاءالدین خرمشاهی زبردست را چنین ...

http://www.uupload.ir/files/a0wr_i.z.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2325

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸شب جمجمه روز گرفته ست به دست
▫️نگاهی به گزینه رباعی های #ایرج_زبردست
🔹#امین_فقیری

وقت آن بود که ایرج زبردست پس از چند کتاب رباعی، گزینه رباعیات خود را منتشر نماید که این مهم توسط انتشارات مروارید به انجام رسید.
زبردست را دیگر همه می شناسند. بزرگان شعر این مرز و بوم درباره رباعی های او اظهار عقیده کرده اند و همگی متفق القول زبردست را در سرودن رباعی زبردست دانسته اند. او طریقه ای نو در فکر و اندیشۀ مستتر در رباعی را بنیان نهاد. از بس تکرار دیده بودیم دیگر آنچنان اهمیتی برای رباعی و رباعی سرا قایل نبودیم.
شگرد کار زبردست در سرایش رباعی تشنه نگه داشتن و سپس جرعه ای آب زلال و خنک نوشاندن است. تمامی همت او در نیم بیت آخر رخ می نماید و ضربۀ نهایی را وارد می کند. معمولاً یک واژه یا واژه ای مرکب مورد نظر شاعر است. زبردست ذهن خواننده را برای دریافت منظور خویش به یاری می طلبد ...

http://www.uupload.ir/files/xrbi_i.z.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2367

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈