✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.09K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸اندوهی در روشنای ماه
🔹شعری از #محمد_الماغوط
▪️ترجمه ی #صالح_بوعذار


ای بهارِ آینده از چشم‌هایش
ای قناری مسافر در روشنای ماه
مرا
به سوی او ببر؛
چونان
شعر عاشقانه‌ای
یا
زخم خنجری.

من،
آواره و زخمی‌ام
باران را،
و ناله‌ی موج‌های دور را،
دوست می‌دارم

از عمیق خواب بیدار می‌شوم
تا به زانوی زنی شیرین،
که شبی او را،
در خواب دیدم،
بیندیشم
و دمادم شراب بنوشم
و شعر،
بسرایم.

به محبوبم، لیلی
-آن بانوی دهان مست و ابریشمین پا-
بگو
که بیمارم و مشتاق اویم

من،
رد پاهایی،
بر دلم می‌بینم!

http://uupload.ir/files/8c4_3.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2579

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر تیرداد آتشکار

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #علی‌رضا_قاسمیان_خمسه

🔸شعر اول :

فیلی تنها
بر برکه‌ی یخ‌زده
من
در برودت بلوار
با وزنی که نمی‌توان
با کسی
تقسیم کرد
سر می‌چرخاند
از جهان مانده تنها چند دانه برف
سر می‌چرخانم
پی چشم‌هایت
که فراموششان کرده‌ام
با اشکش
با قدمم
ترک برمی‌دارد یخ
می‌شکافد پوست تُرد خیابان
فیل به آب می‌افتد
من به خاطره‌ای
و دست و پا می‌زند
و دست و پا می‌زنم




فاصله چند ثانیه بود
تا آن‌سوی خیابان
قدم گذاشتم بر چند ثانیه
و سال‌ها
گم شدم...



🔸شعر دوم :


کلید را در خانه جا گذاشته‌ام
خانه را در خواب
خواب را در بیداری
شکستی تازه مگر
ریسمان این تکرار را
پاره کند
-
ساختمانی که فرو ریخت
شانه‌های شهر را سبک کرد
یا سنگین؟
با برجی‌ که دارد بالا می‌رود
آباد شده‌ام
یا ویران؟
همان‌جا که دیروز شنا می‌کردیم
امروز قدم می‌زنیم
همین‌جا که امروز قدم می‌زنیم
فردا دفن خواهیم شد
و زخم‌های خیابان
با تماس جاروی رفتگر
سر باز می‌کنند
مثل مادر
که تا نوازشش کنی
اشک خواهد ریخت ...
-

روبه‌روی سطر قبل اشک می‌ریختم
که آمدی
دستم را گرفتی
و به شعر دیگری بردی...
-
از زیبایی‌ات
به لبخند پناه ببرم
یا اشک؟
به فریاد
یا سکوت؟
حتی اگر سرطان
ریه‌هام را بلعیده باشد
برابر زیبایی‌ات
سیگار خواهم کشید
-
با تو تا ابد
امروز است
امروز
که روبه‌رویم نشسته‌ای و
کافه روی دریا شناور است
امروز
که سکوت بینمان
صدای شهر را خاموش کرده
امروز
که هوای لای موهات
الکل دارد
-
کلماتت دانه‌های برنج
و صدایت کیسه‌ای
که چشم می‌بندم و
آرام در آن
دست فرو می‌برم
-
بوسه می‌زنم
به وسایل کوچکت
تا لمس هر چیز
سرمای دستانت را کم کند
-
به شعر دیگری آمده‌ایم
به این‌جا
که هرکه ما را می‌بیند
دلش برای کسی تنگ می‌شود
-
-
-
-
-

http://uupload.ir/files/m2fb_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2581

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️سطرهایی با لحن اتو کشیده
🔹نگاهی از #فرناز_جعفرزادگان به
🔸مجموعه شعر " آن سر این جنازه را بگیر " سروده پوریا پلیکان

مجموعه شعر " آن سر این جنازه را بگیر " سروده ی پوریا پلکیان که در پاییز 1396 توسط نشر شانی به چاپ رسیده است شامل شعر های سپید کوتاه و بلند است که شاعر با زبانی روایی و بکار گیری اسطوره ها و تصویر سازی های بکر همراه با ،بازی های زبانی در ساختاری هنرمندانه سروده است .
درشعرهای کوتاه این مجموعه شاعردرفضاهای متفاوت و گوناگونی گام می گذارد . هرچند پلیکان از عناصر ملموس و قابل فهم برای بیان حالات خود استفاده می کند اما مانند سروده های بلند ، چندان ذهن مخاطب درگیر نمی شود و این نه به علت درون ذاتی این اشعار که به طور کلی شعرهایی که در قالب کوتاه سروده می شوند کمتر توفیق یافته اند که ذهن رادرگیر جنبه های خیالی نمادی و بطور کلی مجازی زبان کند ... .

http://uupload.ir/files/x4by_1.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2582

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹مفهوم امید و اعتراض در شعر #شاملو
🔸یادداشتی از #عارف_معلمی

آرمان شهر (utopia) در لغت یونانی به معنای ناکجا آباد است. افلاطون از مهمترین فیلسوفان آرمانگرا ست. یوتوپیای افلاطونی مدت هاست بر فرهنگ و اجتماع ایرانیان رخنه کرده است. در این رویکرد انسان ها در شرایط نامطلوبی اند و به آن ها وعده یک مدینه ی فاضله داده می شود. مثل کسی که سال ها در روستا زندگی کرده و شما فضایی از یک زندگی فوق ایده آل در شهر برایش ترسیم کنید. در بعضی از آثار شاملو این رویکرد به چشم می خورد این خوشبینی افراطی شعر را به سمت شعار کشانده است :

روزی ما کبوتر هایمان را دوباره پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ای ست
و قلب برای زندگی بس است

این نگاه شعار گونه قرنها در جوامع و فرهنگ ایرانی سایه افکنده که وعده فردایی آرمانی می دهد و بار ها نتیجه ی همیشگی آن دیده شده. شاملو زمانی که از شعار فاصله می گیرد
امید در شعرش شکل زیست شده ای دارد او سعی دارد فریاد انسانی دردمند باشد اما این فریاد گاهی زودتر از شعر می آید و شعر شاملو را تبدیل به شعر های روزنامه ای و مناسب مجلات می کنند دلیل اینگونه شعر های شاملو به تحت تأثیر قرار گرفتن از جوامع روشنفکری بر می گردد شاملو قهرمان بخشی از روشنفکران است که نگاهی هم به ادبیات دارند اما گاها این جامعه ی روشنفکری خودش را به شاملو تحمیل کرده است و باعث سروده شدن شعرهای سفارشی برای شاملو شده است روزنامه ها هم معمولا رفتاری برای تهیج فضای آشفته دارند و از اینگونه اشعار نهایت بهره را می برند :
من زنده ام به رنج
می سوزد چراغ تن از درد
من درد بوده ام همه من درد بوده ام
گفتی پوست واره ای استوار به دردی

و در برخی دیگر از آثار شاملو اعتراض همراه با شعر در هم تنیده شده روابط تنگاتنگی دارد و تصنعی عمل نمی کند در اینگونه سروده ها شاملو خود تعهد ایجاد می‌کند و در خدمت تعهد شاعری نیست تنها به اتفاقات و رخدادهای خاص اعتراض نمی کند بلکه اعتراض آن فراشخصیتی و فرا مکانی ست وقتی می گوید: «نازلی سخن نگفت چو خورشید از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت» دیگر نازلی تنها شخصی به اسم وارطان سالاخانیان که نماد ایستادگی برای شاملو بود نیست نماد تمام انسان های مظلومی ست که در برابر استبداد ایستادگی می کنند و جانشان را از دست می دهند و این تبدیل به اعتراض جهان شمول می شود نه اعتراض در یک کشور خاص

http://uupload.ir/files/yj5n_2.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2583

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸بی ام و قرمز
🔹داستانی از #مهدیه_کوهی_کار


نه این که تا حالا بهش فکر نکرده باشم، نه، از همون روزی که تو روم وایستاد وگفت هیچ وقت نمی‌بخشمت؛ تا همین چند وقت پیش صد دفعه بهش فکر کرده بودم. اما هیچ وقت این جوری توش خورد نشده بودم.
نمی‌دونم، شاید پیش خودت بگی داوود، تف به ذات بی‌معرفتت بیاد، بعدِ بیست و چند سال زندگی، اینه جواب محبت‌های معصومه؟ اینه قولی که به کربلایی دادی که دخترش رو سرِ تخم چشم نگه داری؟
اِی، نه این که فکر کرده باشی خدای نکرده حاجی‌ات پاش سریده. به ناموست قسم این جوری نیست.
دیشب تا صبح کلی با خودم کلنجار رفتم تا این فکر رو که عینهو سرطان افتاده بود به جونم، بکَنم بندازم دور. یا اقلاً یه جای دیگه بندش کنم؛ اما نشد که نشد. چند بار پاشدم نشستم. تکیه دادم به متکا قرمزه. آب خوردم. یه سیگار چاقیدم. کبریت‌هام رو از تو جعبه در‌آوردم و دوباره چیندم‌شون. سی سالی باید باشه که مونس منن. آخر سررفتم سراغش. خب، می‌دونی؟ چند وقته، چه جوری بگم از وقتی اون بلا سر اون طفل معصوم اومد، دیگه خواهر برادریم با هم. من شب‌ها می‌خوابم تو اتاقِ گوشة حیاط و معصوم و شاپور و افشار می‌خوابن تو اتاق بزرگه. داشتم می‌گفتم. دمر خوابیده بود و موهاش ریخته بود رو گردنش. تو تاریکی نمی‌شد چیز زیادی دید؛ اما چشم‌بسته می‌تونستم صاف برم دست بذارم رو خال قهوه‌ای زیرگوشش. باز اون فکر کوفتی افتاد تو سرم. خب، معلومه که بعد دو تا توله نعوذبالله خدا هم دیگه نبایست ما رو از هم‌دیگه جدا کنه. اما فکره دیگه لاکردار. عینهو بی‌ام‌و می‌مونه که وقتی سوارش می‌شی، کار به مقصدت نداری. اون‌قدر توش ساکت و آرومه که دوست داری فقط بری ...

http://uupload.ir/files/hk4u_3.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2584

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸یاد آور...
🔹شعری از #علی_باباچاهی

تصور کنید در خیابان اجرا می‌شود این نمایشنامه که هنوز نوشته نشده
با چند نماد و استعاره نظام‌های توتالیتر پاشیدند از هم
خواب دیدن و دیدنِ خواب هدیه خدایان است
حکومت نظامی عنوان انشای دبیرستانی ما بود
در تاریکی سربازی سایه من را با تیر نزد
طرفدار گوجه‌فرنگی‌ها بودم و کاردهای آشپزخانه طرف دیگر!
گفت توده‌ها لایق هنر والا نیستند
دانشجوها کلاس درس‌اش را تحریم کردند
جواب من کوکتل‌مولوتف بود
تحمل‌ام کم شده
یخِ آب‌شده سنگ نمی‌شود دیگر!
پرولتاریای جهان متحد شده بودند و من
دختران رنگ‌پریده و لاغر را فقط به کلاس راه می‌دادم
به هیچ زندانی هُلم ندادند
دورآباد کورآباد نورآباد!
به ساده‌لوحی می‌زده‌ام شاید در عین گنهکاری
یادآور نثر نیچه نبود نامه‌های عاشقانه‌ای که به دختران گیس‌بریده می‌نوشتم
نازی‌ها قدرت را در دست گرفته بودند و من
با دست‌های چپم ادامه دادم به ساختارشکنی
بودلر بشو نیستم‌ گفت: موهای بلندم را اگر از ته نزنم‌
اهانت به عشق و شعر مدرن امروز است
عقب عقب راه رفتن من از زوال عقل نیست
گودالِ پشت سرم میل به شکافیدن عمیق‌تری دارد
به مهاجرت درونی‌اش ادامه داد و آن شب
زودتر از همیشه نخوابید
و تحمل کردن هر مصیبتی خنده‌آور است!

سه روز بعد!

http://uupload.ir/files/bkee_4.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2585

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️ما آینه بودیم و نمی دانستیم
🔹نگاهی به رباعیات #ایرج_زبردست
🔸 #مهدی_مظفری_ساوجی

ایرج زبردست در رباعی امروز همواره حرف‌های نغز و تازه‌ای برای گفتن داشته است. از همان دهه‌ هفتاد که داشت آرام آرام قدم‌های مطمئنی برمی‌داشت و جاپای محکمی برای خودش تدارک می‌دید و مثلاً می‌سرود:

تا زمزمه‌ی یاد تو در بی‌یادی‌ست
در من قفسی رنگ پر آزادی‌ست دیوار فروریخته می‌داند و خاک
جایی که خراب است پر از آبادی‌ست

تا این زمان که مخاطبان شعر امروز جایگاه قابل تأمل و اعتنایی به او و شعرش داده‌اند و رباعی‌هایش همدم و همدرد آن‌هاست و گاه فکر و ذکر صباح و مساء‌شان:

تب، یک تب ناگهان شکستم می‌داد چون شمع، سری شعله‌پرستم می‌داد می‌سوختم آن‌چنان که آتش تا صبح
فریادزنان آب به دستم میداد ...

http://uupload.ir/files/eeak_1.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2586

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸شام فامیلی
🔹داستانی از #علی_خاکزاد

خاله سفره یک بار مصرف گل بته ای را آورد،آن سرش را دخترخاله گرفت و رولش ماند تو دست های سفید او،دور رفتند از هم،یکی سمت ال سی دی،یکی سمت مبل ها. خاله گفت:
-خوبه
انتهای سفره را با گزلیک برید،لبه هاش را کشیدند،چند بار تکانش دادند تا دو سه تای سفره باز شد و دهنم آب افتاد برای شام. بشقاب چینی ها،لیوان های پابلند و دوغ را که آوردند دیگر نشسته بودیم دور سفره. سه کاسه بلور آب روغن آوردند،ماست دلالی ها را دور گذاشتند و خاله دیس های مرغ را داد به شوهر:
-تیکه تیکه اش کن جواد
شوهر قاشق چنگال را فروبرد تو سینه ی مرغ و بخار زد بالا،با دست رانی کشید،با قاشق مرغ را گرفته بود و از نو با دست و قاشق چنگال تکه ای دیگر می کند و سرانگشت ها را می لیسید یا به سفره می مالید:
-محلیه ارزش پولش رو داره لامصب
پدر خندید:
-ماشینی چیز دیگه است ...

http://www.uupload.ir/files/lrwr_a.kh.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2587

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #بهروز_دولت_آبادی

خیلی وقته دیگه بارون نمیاد
کمر بیل و زمین خم کرده
آسمون خلیفه ی خسیسیه
سر کیسه هاشو محکم کرده

خیلی وقته دیگه بارون نمیاد
سبد مزرعه از خالی پره
زمینا ترک ترک شدن ولی
گونه ها هر چی بخوای آب میخوره

یکی نیس بیاد به آسمون بگه
بچه های سر راهیم مگه ما ؟
هی دعا کردیمو بارون نیومد
آسمون !گربه سیاهیم مگه ما ؟

هی دعا کردیمو بارون نیومد
حتی با جمبل و جادو نیومد
بختمون تا دم در اومد ولی
وقتی حالمونو دید توو نیومد

کدخدا سوخته دلش به حال ما
اومده میخواد بازم ثواب کنه
میدونه تشنه ی آبیمو میخواد
سر تشنه هارو زیر آب کنه

به چی خوش کنی دل مزرعه رو
وقتی خشکی وصله ی ناجوره
دل ببندیم به ابری که کره ؟
یا قناتی که اجاقش کوره ؟

تاکمون خماره ، سرومون خمه
کوزه مون شکسته توو بی خبری
صبحه اما صبح خان و کدخداست
به چی دلخوشی خروس سحری؟

آسمون خوابه و با مرثیه هات
گلی از خاک ما بیرون نمیاد
چتر این دلخوشی خیس و ببند
خیلی وقته دیگه بارون نمیاد

http://uupload.ir/files/l898_2.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2588

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظرشهرام میرزایی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸معجزه در ملاء عام
🔹 داستانی از #عباس_محمودی

مردم شهر نمی‌دانستند آنچه در کابوس‌های شبانه‌شان شنیده‌اند فریاد وحشت دیگری بوده یا فریاد خودشان. هراسان از خواب پریدند و صدای مکرر ناقوس را شنیدند که توی سرشان دلنگ‌دلنگ می‌کوبید. آیا از کابوس برخاسته‌اند یا به‌سوی کابوس پیش می‌روند؟ خواب‌آلود و تلوتلوخوران مثل آدم‌های تسخیرشده راه افتادند.

خادم کلیسا در لباس‌خواب سفید چرک‌مرده‌ای با جثه‌ی نحیف لای ملحفه‌ روی تختخواب چوبی خواب بود، ابروهای سیاه پرپشتش مثل دو کرم ابریشم از زیر شب‌کلاه دیده می‌شد. باد خنکی از درز پنجره سرید زیر ملحفه. ساعت دیواری کهنه پنج بار نواخت. شمعی کنار قاب یک قدیس می‌سوخت؛ صدایی بلند شد و شمع خاموش شد.
لحظه‌ای از سرما به خود لرزید. زیر لب گفت: «لعنت بر شیطان! دعای صبح را نخوانده‌ام.» خمیازه‌ای نصفه‌نیمه کشید، از تخت پایین آمد، هوا گرگ‌ومیش بود. قدم اول را که برداشت خشکش زد، پنجره چهارطاق باز بود و پرده به کناری رفته بود. ناگهان صورتش وا رفت. رنگش پرید، وحشت‌زده فریاد کشید، صدا از گلویش بیرون نیامد، نفسش بند آمد، مات به مردی حلق‌آویز نگاه می‌کرد که در قاب پنجره آویزان بود و زل زده بود به او، بعد با تمام وجود دوباره فریاد زد و فریاد. هول جستی زد و پنجره را محکم بست، از ترس اینکه نعش وارد کلیسا شود. با دستان لرزان صلیب روی دیوار را برداشت و به‌سرعت از اتاق خارج شد ...

http://uupload.ir/files/8coy_3.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2589

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️وریا؛ اسیر کلیشه‌ها و تکرارها
🔸نگاهی به #رمان_وریا نوشتۀ #سیده‌_زهرا_محمدی
🔹#صبا_دبا‌غ‌منش

- معرفی کتاب :
وریا نام اولین اثر سیده‌زهرا محمدی است که در سال ۱۳۹۶ چاپ شد. این کتاب در نمایشگاه کتاب تهران در روز اول، پرفروش‌ترین بود. وریا نامی کُردی به معنای آگاه و بیدار است (وریا، ص ۳۸). این کتاب در هجده فصل و ۱۵۱ صفحه تنظیم شده است. روایت دربارۀ دختری نوجوان است که مادری مذهبی و پدری نه‌چندان معتقد دارد. با ورود یک معلم جدید به مدرسه، دانش‌آموزان با پروژۀ حجاب روبه‌رو می‌شوند و دختر نوجوانِ داستان تصمیم می‌گیرد با تحقیق و مطالعه به این نتیجه برسد که به حجاب بله بگوید یا نه. مخاطب اصلی کتاب نوجوانان هستند. برای این ردۀ سنی و حتی بزرگ‌تر، دلایلی که دخترک داستان به آن‌ها استناد می‌کند، جذاب و درخور تأمل است و شاید پذیرفتنی. دیگر ویژگی برجسته و مثبت کتاب معرفی کتاب‌های خواندنی و ارزشمند به خواننده است. کتاب‎هایی مثل سیاه‌قلب، رقص روی لبه، وقتی به من می‌رسی، ماه بر فراز مانیفست، با کفش‌های دیگران راه برو و چند کتاب دیگر ...

http://uupload.ir/files/24q9_1.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2590

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️زندگی پس از مرگ
🔸 به قلم #آرنابا_ساها
🔹برگردان: #امیررضا_رحیم_بخش

دامینی داشت به کبیر تلفن می کرد که زنگ در به صدا درآمد. تنها و مضطرب در اتاق منتظر شوهرش نشسته بود. خیلی دیر شده بود با اینکه می دانست که چرا او دیرکرده، می خواست بداند که در آنجا چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
دامینی همانطور که روی کاناپه کنار شوهرش نشست، پرسید: «نیشی چطوره؟»
کبیر آهی کشید و گفت: «خوبه».
دامینی مدت زیادی چیزی نگفت، خیلی خوب می دانست که کبیر به خاطر این اتفاقات کمی مضطرب شده است. اول از همه فوت ناگهانی خواهرش مشکان و پس از آن بیماری مادرش و حالا هم تصادف دختر بهترین دوستش آشوک. همه چیز در یک بازه ی زمانی شش ماهه رخ داد. حالا تحمل این ها برای او سخت بود.
پس از سکوتی طولانی گفت: « به نظرم یه کم استراحت لازم داری. بلند شو و هوایی تازه کن.» بلند شد اما وقتی که متوجه شد کبیر هیچ نشانه ای از حرکت کردن ندارد، او هم حرکت نکرد. دامینی که مضطرب به نظر می رسید پرسید: «چیزی شده؟»
کبیر پاسخ داد: «چیزی نیست». سپس رو به دامینی کرد و از او پرسید: «بچه ها خوابن؟» ...

http://uupload.ir/files/gvxw_2.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :


http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2591

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹 سه شعر از #ابوالفضل_پاشا


🔸بیمارستان


بوى الکل از همه‌جا بوى فِنُل پیچیده است
و مجبورم این‌ها چه‌گونه من باید تحمل کنم
که این‌جا تو را بگو چرا آورده‌اند؟

من کجا با تو فاصله‌ها داشتم
فقط مى‌دانم اکنون تو این‌جا
و چه مى‌دانى از من از دست‌هاى من چنین خالى
که مانده‌ام با همین هزینه‌ى بیمارستان

آرى تو از من آیا خبر از چه دارى؟
اکنون تو آسوده بر کدامین تخت،
اما همین گمان من اشتباه!
که اکنون تو آشفته روى این یا که آن دستگاه.

با دست خود این چه‌گونه را نشان مى‌دهى
که روى این دستگاهِ نام‌اش چه مى‌دانم
چنین تویى که به خود پیچیده‌اى
و دهان باز مى‌کنى چیزى چه مى‌گویى
که هیچ دکترى کجا که پرستارى مگر نمى‌شنود تو را!؟


🔸راه راه


پیراهن‌ات شاید از کجا آورده باشى
در شگفت‌ام از راه راهِ بسیار دارد
با همین دکمه‌هاىِ باز اگر بنشینى
مى‌دانم از این‌ها چرا هیچ‌یک به من نمى‌رسد

پیراهن‌ات ولى اصلن چه‌گونه پیراهن‌ات فقط؟
من از کدامینِ دیگر آیا که باز مى‌توان ببینم؟
و چیزى که آن لبه‌ها به من نرسد پیداست

چه سودى از همین چرا بروم پایین؟
با آن‌که از فرورفتگى‌هایِ ببین همیشگى خبرى نیست
من از این‌ها ولى به من که نمى‌رسد چه‌کنم را چه نمى‌دانم
و پیراهن‌ات که با همان گفته‌هاى پیشِ من باید بمانى

شاید از کجا که پیراهن‌ات
در شگفت‌ام از راهِ بسیار دارد
و از این راه‌ها اگر که من بیایم آیا مگر هیچ‌یک چرا نمى‌رسد به تو؟


🔸باز هم تو


این از تو کوچک‌تر از کدام؟
در فصلِ تقارن کجا یکى با دیگرى متفاوت؟
و از تو آیا چه‌گونه ممکن مگر چنین کوچک‌تر؟

همیشه این‌ها همین سؤال کردن بس است
نکته‌ها بگو دیگر از حرف‌ها که حیرت‌ام بیشتر
هر چیزِ دورتر اصلن مگر نه کوچک‌تر؟
پس نمى‌دانم این چرا که حالا بگو
وگرنه بیزار مى‌شوم من از بزرگ و از کوچک

از تو چه‌گونه ممکن مگر از کدام؟
و ببین که در مُشت‌هاى ‌من اشتباه
این‌جا اگر من ایستاده باشم همین است!
باید کمى از جاى ‌خود عوض کنم

همیشه این‌ها همین نگاه کردن بس است
بیا با من از خود کمى بیاور این‌جا
همه‌چیز اگر بگو که این‌هم از تقارن
تا من ببینم تو را که با همه‌جاى این‌چنین که باز هم تو!


http://s1.picofile.com/file/8282982168/A_P.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2592

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتگو با ژیلا مساعد، شاعر ایرانی-سوئدی که به عضویت آکادمی نوبل ادبیات در آمده است
او یکی از ۱۸ عضو گروهی خواهد بود که هر سال برندگان جایزه ادبیات نوبل را انتخاب می کنند.

🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #فخرالدین_سعیدی

آن روزها
ملیکا یاسمن چند روزه بود
و صدای انقلاب به اتاق خواب بچه های چهل روزه نیز رخنه کرده بود
یادش بخیر
تو برای من وینستون چهارخط بودی
عطری بودی لای گیسوی شمشادها
بادی که مدام از میان تمشک های پادگان مرزن آباد سر در می آورد
چهل سال گذشت
تا انقلاب توانست از سبیل های تو بگذرد
بیست سال طول کشید تا تو توانستی از ریش هایت بگذری

محمد!
گواه باش !
من همیشه از گربه سیاه امام جمعه ترسیدم
و در مستراح های عمومی
فکرهای حزبی ام را تطهیر کردم
گواه باش
برف زردکوه بودم
وتاریخ از اثر انگشتی که روی سنگ وصخره داشتم همیشه بی محابا گلایه داشت
گواه باش
دختری که شب ها به خواب های من می آمد
روزها از رویاهایم می گذشت
دختری که ژ3 را نمی شناخت
با پوتین های سربازی ام غریبه بود
می آمد نامه های سید علی صالحی را
روی گزیده ی شعر سهراب می گذاشت
و می رفت
می رفت تا زخم های من درهای عمیقی باشند

آه می دانم
تشنگی ریشه های مرا خواهد خورد
پس مماشات نکن
وچشم به راه باش!
بهار که بیاید
حرف های مرا از دهان تمشک های وحشی خواهی شنید

http://www.uupload.ir/files/3qkx_f.s.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2594

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #رویا_ابراهیمی


قلب من خانه ی زنی تنهاست
که بغل می کند جنونش را
که در آغوش می کشد هر شب
گریه ی کودک درونش را

قلب من کودکی کهنسال است
که بلد نیست کودکی بکند
کودکی که هنوز می ترسد
اشتباهات کوچکی بکند

قلب من قلب دختری ترسوست
که از آغاز درد می ترسد
از پدر ، از نگاه ، از خشمش
از کمربند و مرد می ترسد

عشق را دیده است تنها در
جای خالی جمله سازی هاش
مادری شاد و خوب و خوشبخت است
در خیالات و خاله بازی هاش

قلب من کودکی سر راهی ست
که زنی نیمه شب رهایش کرد
هر کسی را که ذره ای زن بود
زیر لب مادرم صدایش کرد

قلب من مادری فداکار است
روز و شب پای گاز می سوزد
روی لب های خسته اش اما
باز لبخند تازه می دوزد

قلب من یک زن میانسال است
از شروع جدید می ترسد
در سیاهی روزگارش از
کشف موی سفید می ترسد

قلب من جانماز پیرزنی ست
که طلب می کند بهشتش را
که پس از سالها پذیرفته
بی کسی های سرنوشتش را

قلب من آن بنای تاریخی ست
که گذشت زمان خرابش کرد
قلعه ای با شکوه و برفی بود
که زمان چکه چکه آبش کرد

پرم از ضجه ی زنانی که
ترس های بزرگ می زایند
می شناسند جای زخمم را
بره هایی که گرگ می زایند

بغلم کن هنوز می ترسم
ترس هایم درنده ام بکنند
بغلم کن که مرده ام ، شاید
بوسه های تو زنده ام بکنند

http://uupload.ir/files/ral_4.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2593

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸شعری از آهمت اِرهان Ahmet Erhan
- که او را در ایران به نامِ احمد اِرهان هم می‌شناسند -
🔹برگردان از ابوالفضل پاشا

▪️پرت‌گاه

در ذهنِ‌ من:
صخره‌ها از جای خود کنده می‌شوند
و دیوارها فرومی‌ریزند
در قلبِ‌ من:
خلأیی در بسترِ رودخانه‌یی در حالِ ‌خشک شدن است
من در تلاش‌ام که ردِ پای‌ام را روی سنگ‌ها به ‌جا بگذارم
دیگر نشانیِ آن کسی با من است که هر چه بگردم پیدا نمی‌کنم
دوستان هم از زنده‌گی‌ام دست کشیده‌، رفته‌اند
در مسیری که آن‌ها پیموده‌اند
لحظه‌ها را در چشمِ ‌دخترانی که دوست داشته‌اند جست‌وجو می‌کنم
دریایی هستم که در امواجِ خودش غرق می‌شود
قلعه‌یی هستم که آن را سنگ‌های خودش تصرف می‌کنند
اگر سرِ خود را با کفِ دست‌های‌ام بگیرم و بفشارم چه می‌شود؟
آیا می‌توانم آن آبِ تیره را از مغزِ خودم بیرون بریزم؟
آیا می‌توانم این پرت‌گاهِ عمیق را
- که ماه‌هاست در مقابلِ آن ایستاده‌ام -
به کشت‌زاری از گل‌ها مبدل کنم؟


▪️Uçurum

Aklımda kayalar kopuyor, duvarlar yıkılıyor
Yüreğimde, kuruyan bir ırmağın yatağındaki
boşluk
Ayak izlerimi bırakmaya çalışıyorum taşların
üstünde
Kimsenin arayıp bulamayacağı bir adresim var artık.
Dostlar da çekilip gidiyorlar hayatımdan
Yürüdükleri yollarda arıyorum anları
Sevdikleri kıyıların gözlerinde
Kendi sularınca boğulan bir denizim ben
Kendi taşlarınca zapt edilen bir kale
Başımı avuçlarıma alıp sıksam ne olur
Çıkarabilir miyim beynimdeki o kara suyu
Bir çiçek tarlasına dönüştürebilir miyim

http://uupload.ir/files/093e_2.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2596

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #نعمت_مرادی


تو افسانه بودی کارون
به‌وقت سیمرغان فاجعه
به‌وقت سنگ‌واره‌های باستانی
به‌وقت پرندگان کوچ بی‌باران
وقتی شیوع مرض
اهسته در پوستت
شروع به جفت‌گیری کرد
و زاویه تلاقی
ماهیان مرده بر جنازه دست‌های آلوده بودند
ترا سوزاندند شبیه مرده‌های هندو
ترا و تمام ماهی‌ها و جاشوها را
ناپاکان وراج سرشت
پشت میزهای دستور
ناپاکان جن‌خو بی‌پروا
ترا بخشیدند شبیه اسبی پیر
کارون
انروز که نیلوفران آبی
در صورت سرخ تو
یا
کهن‌مرغ‌های اساطیری کنار تو
به جزیره کرت می‌اندیشیدند
تو خنیاگر سفیر عشق بودی
نازداران صومعه از عظمت تو
جشن هزارساله برپا می‌کنند
تو که ارزانی‌ات صدها مرجان زیبا بود
حالا ترا چه کرده‌اند؟
از گلویت سیاه‌سرفه
از چشم‌هایت دوغاب آهکی
پشت دستانت زگیل
راستی ای زیباترین عروس خورشید
ترا چه کرده‌اند؟

http://uupload.ir/files/gd0b_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2595

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نویسنده زن ایرانی نامزد جایزه ملی کتاب آمریکا

▫️فهرست نامزدهای نهایی جایزه ملی کتاب آمریکا در بخش‌های ادبیات داستانی، غیرداستانی، شعر، آثار ترجمه شده و ادبیات کودک و نوجوان منتشر شد.

▫️«از شرق بریده» نوشته نگار جوادی و ترجمه تینا کوور از زبان فرانسوی، «عشق» نوشته هان اورستاویک و ترجمه مارتین آیتکِن از نروژی، «حقه» نوشته دومینیکو استارنان و ترجمه جومپا لاهیری از ایتالیایی، «مأمور سری» نوشته یوکو تاوادا و ترجمه مارگارت میتسوتانی از ژاپنی و «پروازها» نوشته اولگا توگارزوک و ترجمه جنیفر کرافت از لهستانی به عنوان نامزدهای نهایی این جایزه در بخش ترجمه انتخاب شدند./ایسنا


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹"نگاتیو یک عکس دسته جمعی" کتاب جدید #آزیتا_قهرمان دبیر بخش "ادبیات جهان" پیاده رو ، در بریتانیا بصورت دو زبانه منتشر شد .

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈