پیام شهید | فرج اللهی
1.72K subscribers
324 photos
37 videos
13 files
530 links
گاه‌نوشت‌های سیاسی و تاریخی
"پیام شهید" نام نشریه شهید محمد منتظری در ابتدای انقلاب بود.
Download Telegram
آقا محسن! خدا وکیلی بس نیست؟

از بیست و چهارپنج سالگی شدی مسئول واحد اطلاعات سپاه
بعد شدی فرمانده سپاه
بعدش لباس سبز را درآوردی و سیاستمدار شدی
شونصدبار در انتخاباتهای مختلف نامزد شدی
سالها دبیر مجمع تشخیص بودی
معاون اقتصادی رئیس‌جمهور شدی
حالا هم وسط جنگ غزه و اسرائیل؟
دکتر! سردار! سیاستمدار! اقتصاد‌دان!
اینجا، آنجا، همه‌جا
🔹دوست فرهیخته و عزیز که چندوقتی است غرق موضوع لانه جاسوسی است، امشب مهمان برنامه ماجرا (شبکه چهار) است. پیشنهاد می‌کنم این برنامه را ببینید.
لای یک پرونده‌ی قدیمی ماههای ابتدایی انقلاب دیدمش. طرف را به جرمی گرفته بودند و چون کامل اثبات نشده بود و هنوز نقص مدارک بود، عنوان اتهامی‌اش را کمی تغییر داده بودند تا بشود در بازداشت نگهش داشت. او نامه اعتراضی نوشته بود و کسی از طرف دادستانی مامور به بازرسی و بازخوانی پرونده شده بود.
در گزارشش نوشته بود: «مسلّما این گونه کارها برای ساواک لایقتر است تا جمهوری اسلامی. ما باید شهامت داشته باشیم که بر روی واقعیت پافشاری کنیم و از کسی نترسیم و به خلاف‌گرائی و نفاق متوسل نشویم.»
پ.ن: پوزش بابت بی کیفیتی تصویر
PARVIZ SABETI.pdf
426.1 KB
پرویز ثابتی کیست؟
🔹مردی که پس از چهاردهه غیب‌بودن، حالا تصمیم گرفته جلوی دوربین «من‌وتو» بنشیند. پس از انتشار تصویرش در راهپیمایی اخیر، بر اساس پرونده پرسنلی‌اش در ساواک مطلب مختصری نوشتم. او کیست؟ از کدام خانواده و با کدام پیشینه؟ مسئولیت‌هایش چه بوده؟ در این مطلب بخوانید.
در تاریخ انقلاب، یکی از ویژگی‌های توده‌ای‌ها ین بود که به جای نقد یک جریان و گروه، «مارک‌زنی و برچسب‌زنی» می‌کردند تا راحت‌تر کار پیش برود. یکی حجتیه‌ای، یکی در خط انگلیس و... .

از مروّجین این رویه ناپسند در سالهای بعد، یکی از تواب‌های سابقا توده‌ای به نام "عبدالله شهبازی" بود که مارک و برچسبش "یهودی مخفی" و "بهایی مخفی" و امثالهم بود.

درباره نسبتِ عبدالرضا داوری با برخی متاثرین از عبدالله شهبازی حرف بسیار است، اما کاش خانواده آیت‌الله مصباح یزدی یا موسسه امام‌خمینی او را به خاطر القاء این مزخرفات، دادگاهی کنند.
پیام شهید | فرج اللهی
در تاریخ انقلاب، یکی از ویژگی‌های توده‌ای‌ها ین بود که به جای نقد یک جریان و گروه، «مارک‌زنی و برچسب‌زنی» می‌کردند تا راحت‌تر کار پیش برود. یکی حجتیه‌ای، یکی در خط انگلیس و... . از مروّجین این رویه ناپسند در سالهای بعد، یکی از تواب‌های سابقا توده‌ای به نام…
سخنی علمی درباره یک ادعای شیادانه

📄اخیرا عبدالرضا داوری در توییتی با اشاره به تغییر فامیلی آیت‌الله مصباح یزدی از «گیوه‌چی» به «مصباح» گفته « در برخی منابع تاریخی یهودیان، از خاندان گیوه چی، بعنوان خاندانی یهودی یاد شده که در دوران رضاشاه نام فامیلی خود را تغییر داده اند.» بعد هم بر همین اساس نکاتی را چیده و جلو رفته است. در این‌باره یک نکته سیاسی و یک نکته تفصیلی علمی دارم:

🔹نکته سیاسی: بدون هیچ قصد توهینی، سابقه آقای داوری نشان می‌دهد او در این امور تاریخی، سواد سررشته‌ای ندارد و ورودش به این عرصه، پس از پیوندخوردن با یک جریان امنیتیِ دارای یک نگاه خاص است. این اتصال، همه چیز نیست، ولی توجه به آن، ما را متوجه کلیات دیدگاه آن جریان می‌کند.

🔹نکته علمی: وقتی از یهودی یا بهایی بودن یک خانواده و فامیل صحبت می‌کنیم باید آن فامیل و خاستگاهش را دقیقا شناسایی کرده باشیم. این کار با بررسی اسناد ساواک درباره آن و برخی اسناد و قرائن تکمیلی، شدنی و ممکن است. بیاییم به جای کلی‌گویی روی یک مثال تاریخی صحبت کنیم. مثلا فامیلی "همت" که در چند نقطه ایران هستند، برخیشان به لحاظ تباری و تاریخی بهایی هستند و برخی دیگر نه. آیا همین کافی است که هرکس فامیلی‌اش همت بود را به بهایی بودن منتسب کنیم؟ خیر. باید دید فامیلی "همت" در کدام مناطق ایران ساکن بوده‌اند و کدامشان سابقه و تاریخچه‌ی بهایی بودن دارند. با بررسی اسناد و قرائن تکمیلی متوجه می‌شویم خاندان "همت اصفهانی" جزو خاندان‌های بهائی هستند. اما این هم کافی نیست، باز باید پژوهش و تحقیق را دقیق‌تر کنیم و سریع فکر نکنیم که عجب! شهید همت معروف خودمان هم گویا تباری بهائی دارد!

کمی که دقت می‌کنیم می‌بینیم «همت اصفهانی‌»ها «سید»هستند. سراغ اسناد منتشرشده از« سرلشگر سیف‌الله همت اصفهانی» که بهائی بودنش یقینی است می‌رویم و می‌بینیم او نام پدرش «سید احمد» است و خودش هم متولد آباده است. باز هم دقیق شویم و مثلا در سایت «خانه اسناد بهائی‌ستیزی در ایران» سرچ کنیم. می‌بینیم در گزارش‌های تاریخی داریم که «همت اصفهانی»ها نه ساکن اصفهان و شهرضا، بلکه ساکن روستای «همت‌آباد» از توابع «آباده» استان فارس هستند. یعنی همان جایی که سرلشگر همت متعلق به آنجا است. پس همت شد همت اصفهانی، سید، اهل آباده. اگر کسی این سه نکته را داشت می‌توانیم بگوییم احتمال قریب به یقین متعلق به آن خاندان بهائی است.

❗️جمع‌بندی: مسیری که در بالا طی شد، مسیر درست یک پژوهش تاریخی است. حال برگردیم به ادعای آقای داوری! اگر فامیلی «گیوه‌چی» یک فامیلی یهودی باشد، او باید سابقه‌ی این مساله را در تاریخ نشان بدهد. گام دوم این است که توضیح دهد هر کس در سراسر ایران فامیلی‌اش «گیوه‌چی» بوده یهودی است یا فقط «گیوه‌چی»های فلان نواحی خاص؟ بر چه اساسی و با کدام قرائن؟ بعد برسیم به تطبیق خاندان و تبار آیت‌الله مصباح یزدی با گیوه‌چی‌های یهودی. واقعیت آن است که این مسیر، محتاج اسناد است. منظور از اسناد ،هم «سند» به معنای خاص کلمه و هم به معنای عام آن یعنی «کتاب خاطرات قدیمی و منابع چند دهه و چند سده‌ی قبل» است. اگر اسناد و تحلیل در کنار هم توانست یک بافت و ترکیب منطقی و قابل قبول ارائه بدهد، می‌شود آن ادعا را قابل تامل و تکیه دانست. اما اگر اینطور نبود باید بدانیم آن چه مطرح شده، نه یک نکته‌ی دقیق تاریخی، بلکه یک شعبده‌بازیِ ناجوانمردانه و بخشی از یک پروژه سیاسی کثیف است. آقای داوری یا بزرگ‌ترهای بالادستی‌اش درباره آقای مصباح کدام مسیر را طی کرده‌اند؟ پژوهشی عالمانه یا تهمتی عامدانه؟

@payamshaheed
کاش این حرکت‌های کلیشه‌ای خزِ نخ‌نما را کنار بگذاریم!
ما دستگاه قضائی یک نظام سیاسی هستیم که داریم پرونده حقوقی یک سازمان تروریستی را رسیدگی می‌کنیم. خب حالا که چی رفتید برگهای سمت راست لوگو را ریخته و به جای آیه قرآن توی لوگو، ستاره اسرائیل گذاشته‌اید؟
اطلاعیه چهلم شهادت دانشجوی خط امام، شهید عباس ورامینی
دی 1362، روزنامه اطلاعات
آقایان! با مردم حرف بزنید

🔹مدتها است اسرائیل می‌زند و ما جواب در خوری نمیدهیم. مردم در کف جامعه مطالبه‌ی پاسخ جدی دارند و می‌گویند بابا! بزنید تا طرف ماقبل حساب کار دستش بیاید و جری‌تر نشود. این طرف زدن‌های متعدد پایگاه‌های ایران در سوریه، ترورهای هدفمند و سوژه‌های مهم مثل شهید سیدرضی، و قدامات تروریستی در قلب ایران؛ در مقابل اظهارنظرهای مسئولین که بله بله انتقام که گرفته خواهد شد و البته که ما به تله‌ی جنگ و تنش اسرائیل کشیده نخواهیم شد و هشیاریم. هی طرف می‌زند و هی ما موضع می‌گیریم و وعده می‌دهیم و باز تکرار این چرخه.

🔹فارغ از درست بودن یا نبودن تز «کشیده نشدن به تله‌ی جنگ‌طلبی اسرائیل»، بالاخره این نگاه، استدلال و پشتوانه‌ای دارد. نمی‌دانم چرا مسئولین مملکتی و تصمیم‌سازان این مساله، احساس نیاز نمی‌کنند در این باره با مردم حرف بزنند. یکی از خوبی‌های دهه شصت این بود که مسئولین و سران مملکت و چهره‌های مختلف می‌آمدند منطق یک رفتار یا تحلیل یک اتفاق را برای مردم توضیح می‌دادند و آن را «تبیین» می‌کردند. اینکه چرا این کار را می‌کنیم یا نمی‌کنیم، چرا فلان اتفاق این مدلی پیش رفت ؟ تحلیل نظام درباره این قضیه چیست و استدلالهایش چیست؟ اصلا یکی از کارویژه‌های خطبه‌های دهه شصت آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی و برخی ائمه جمعه موثر و صاحب‌تحلیل همین بود. این تحلیل‌کردن‌ها و با مردم حرف‌زدن‌ها، برای جامعه «ادراک‌سازی» می‌کرد و نظام تحلیلی جامعه و حکومت را به هم نزدیک می‌کرد.

🔹اما حالا مسئولین فقط به سخنرانی‌های اعلام‌موضعی بسنده می‌کنند.و تریبون‌ها و افراد تحلیل‌گر و تغذیه‌گر بدنه‌ی تحلیلی‌‌ِ جامعه، جایشان را به قرارگاه‌های هشتگ‌ترندکن داده‌اند. همراهیِ عمومی مردم، در هم‌نظر و هم‌افق‌شدن با نگاه حاکمیت است که بروز عینی و واقعی دارد، نه در ترندشدن فلان هشتگ ابلاغی و دستوری که بولتن شود و برود روی میز آقایان. جنگ روانی، باید مخاطبش دشمن باشد، نه مردم و جامعه‌ی خودمان. مردمی که سوال و ابهام و مطالبه دارند، با گزارش خبری ترندشدن فلان هشتگ در توییتر، «تبیین و توجیه و اقناع» نمی‌شوند. جامعه و مردم را باید با تحلیل‌دادن، تغذیه کرد؛ نه با هشتگ و پویش پیامکی و راهپیمایی.

🔹این روزها نه فقط مردم و طیف خاکستری جامعه، بلکه استوری و توییت‌های انقلابی‌ها و ارزشی‌های و اصطلاحا هسته‌ی سخت حامی نظام است که از پاسخ‌جدی و قاطع ندادن به حملات اسرائیل گله و نقد دارد. آقایان مسئول در ستادکل نیروهای مسلح و شورای عالی امنیت ملی که به هردلیل و استدلالی، فعلا تزشان چیز دیگری است، احساس نیاز نمی‌کنند که باید برای جامعه، «جهاد تبیین» کنند تا اگر نظرشان درست است، مردم هم قانع شود و پاسخ سوالاتش را بگیرد و مثل اسپند روی آتش بالا و پایین نپرد؟ احساس نمی‌کنند رهاکردن مردم در بی‌تحلیلی، آن هم زیر بمباران عملیات رسانه‌ای روانی اسرئیل در ایران‌اینترنشنال و کف توییتر و شبکه‌های مجازی، اشتباه است؟
احمد منتظری و اکبرشاه
🔹دی ماه 95 وقتی مرحوم هاشمی رفسنجانی فوت شد، یکی از کسانی که به سرعت خودش را برای وداع با پیکرش به جماران رساند، احمد منتظری فرزند آیت الله منتظری بود. امسال هم در تصاویر دیدم که در صف اول مراسم سالگرد مرحوم هاشمی کنار فرزندان آقای هاشمی نشسته و سایت جماران -متعلق به موسسه تنظیم ونشر آثار امام- هم آن را منتشر کرده است. آن سال یادداشت مختصری نوشتم با تیتر «آقای احمد منتظری! این همان اکبرشاه دهه شصت است!». به این مناسبت مجددا آن را بازنشر میکنم:

🔹نمیدانم آقای احمد منتظری روی کم حافظگی مردم حساب کرده یا تحریف تاریخ. اما در روایت تاریخی آیت الله منتظری و بیتش، مرحوم هاشمی رفسنجانی در کنار مرحوم حاج احمدآقا و آیت الله خامنه ای مثلثی هستند که امام را کانالیزه کرده بودند و کار نهایتا به برکناری آیت الله منتظری ختم شد.بد نیست احمد منتظری به یاد بیاورد که برای اولین بار لقب "اکبرشاه" را هم اطرافیان پدرش به هاشمی داده بودند، همانطور که مرحوم حاج احمدآقا را "احمدشاه" نامیده بودند.

🔹مهدی کروبی، حجت الاسلام امامجمارانی و سیدحمید روحانی در نامه ی زمستان 67 به آیت الله منتظری می نویسند: «آیا این سعید آیت الله زاده نیست که فرزند عزیز امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی را به جرم آنکه اجازه نداده است بیت امام نیز مرکز جاسوسان، آدمکشان و باندبازان قرار بگیرد و برای رسیدن به قدرت باند آدمکشی تشکیل نداده است « احمد شاه » می نامد!! و حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی را به جرم آنکه از آغاز نهضت امام با فداکاری و پایداری در کنار امام ایستاده است و برای بیرون راندن دیگران از صحنه به جعل سند دست نزده است «اکبرشاه» میخواند!!»

🔹آقای احمد منتظری! مرحوم هاشمی جزو همان جماعتی است که پدرتان در خاطراتش درباره شان گفته بود «احتمال هم نمی دادم که شیاطین اینقدر بتوانند نفوذ کنند که امام خیال کنند من در مقابلشان ایستاده ام» هروقت از اکبرشاه و احمدشاه خواندن اطرافیان امام عذرخواهی کردید آنوقت بر سر پیکر مرحوم هاشمی حاضر شوید.
من با اندیشه و عمل مهندس بازرگان و نهضت آزادی، فرسنگ‌ها فاصله دارم. اما اصلا متوجه نمی‌شوم نهادهای امنیتی چرا با برگزاری چنین برنامه‌هایی که نه دیگر یک میتینگ سیاسی پرهیاهو، و تنش‌زا، بلکه یک دورهمی محدود است، مخالفت و با دستورِ لغوش، برای نظام هزینه‌زایی می‌کنند!
کاش می‌شد آن مغزِ تصمیم‌گیر چنین تصمیمی، منطق آن را توضیح می‌داد.

🔴 صادق الوعد

مرتضی قاضی، نویسنده در یادداشتی برای فرهیختگان نوشت: 
🔻«حاج صادق هم به حاج قاسم پیوست.»
حاج صادق! حاج صادقِ چی؟ چقدر این اسم برایم آشناست. از هر کسی می‌پرسم، فامیلی این حاج صادقی را که شهید شده نمی‌داند. خبر می‌آید که اسرائیل مقر بچه‌های سپاه را توی سوریه زده. همه می‌گویند یکی از فرماندهان مهم سپاه شهید شده، اما هیچ‌کس فامیلی حاج صادق را نمی‌داند. انگار خیلی می‌شناسمش. گوشی‌ام زنگ می‌خورد، مهدی حیدری است. به اسم پدرش ذخیره کرده‌ام: «شهید رسول مهدی حیدری»

-سلام. دیدین صادق شهید شد؟! 
-مهدی کدوم حاج صادقه؟ 
-بابا! همونی که شما باهاش مصاحبه گرفتین دیگه، درباره بابام، صادق امیدزاده! 
-ای وایِ من...! 
(سرم داغ می‌شود. اشک امانم نمی‌دهد.) 

🔻ماموریت آن روزم سنگین‌تر از همیشه بود. بین همه مصاحبه‌هایی که برای مهدی، پسر شهید رسول حیدری‌ گرفته بودم، این یکی با همه فرق می‌کرد. مهدی 28 سال بود که ماجرای مجروحیت پدرش را فقط از روی دستنوشته‌های پدرش خوانده بود و غیر از یکی دو نقل‌قول پراکنده از رفقای پدرش، هیچ اطلاعات دیگری درباره‌اش نداشت. حاج صادق تنها کسی بود که لحظه مجروحیت رسول کنارش بود و من قرار بود آن روز از صادق مصاحبه بگیرم. دقیقا یک سال بود که داشتیم با رفقای رسول مصاحبه می‌کردیم و حالا نوبت رسیده بوده به صادق. حاج علی پیگیر صادق بود. می‌گفت: «ایران نیست. کارش لبنانه. منتظرم بیاد ایران، بریم سروقتش.» 

🔻اردیبهشت سال 1392 خبر اجلاس جهانی بیداری اسلامی که آمد، مهدی زنگ زد و از قول حاج علی خبر داد که صادق چند روزی از لبنان برگشته. با حاج علی هماهنگ شدم و رفتیم سالن اجلاس. با حاج علی از همه گیت‌ها رد شدیم. سفارشم را می‌کرد که به رکوردرم گیر ندهند. برگزارکنندگان مراسم همه رفقایش بودند در نیروی قدس. توی سالن آرام بیخ گوشم گفت این حاج صادق اصلا‌ اهل مصاحبه نیست‌ها. بهش گفتم مصاحبه فقط درباره حاج رسوله که راضی شده. هر چه حواس داشتم، جمع کردم که قرار است از آدم مهمی مصاحبه بگیرم. فکر می‌کردم عجب آدم خفنی است این صادق امیدزاده. 

🔻وسط سالن پیدایش کردیم، سلام و علیک و روبوسی، خیلی گرم و صمیمی. کپ همان عکس جوانی‌اش بود، همان عکسی که پیش حاج رسول، کنار جوی آب، توی بارزان کردستان عراق نشسته. همان عکسی که رسول دارد سیگار دود می‌کند. انگار یک نفر همان عکس را گرفته بود و با مداد سروصورتش را سفید کرده بود.

🔻مصاحبه‌ام فقط درباره شهید رسول حیدری بود. صادق حافظه خوبی داشت. تاریخ‌ها را هم که یادش نمی‌آمد، از حاج علی کمک می‌گرفت. صادق توی مصاحبه‌اش عجیب صادق بود، عین اسم خودش. آنقدر راحت و صمیمی و بدون هیچ تکلفی از خودش و روزهای اول حضورش در کردستان عراق کنار حاج رسول و بچه‌های دیگر روایت کرد که باورم نمی‌‌شد این همان حاج صادق خفنی باشد که حاج علی ازش برایم تعریف کرده. 

🔻اعترافات صادق بانمک بود. از صمیمیتش با حاج رسول پرسیدم، خنده‌اش گرفت، گفت: «مشکلی که من داشتم این بود که اظهار محبت نمی‌توانستم بکنم. ذاتا‌ آدم سردی بودم. بعضی وقت‌ها به بچه‌ها می‌گویم، ما نه دختر داریم، اون موقع خواهر هم نداشتیم، یه خرده آدم زمختی بودیم. پدر ما یه مقدار آدم جدی بود. من به مادره نبرده بودم، به پدره برده بودم! آن موقعی که آقارسول درد مجروحیت می‌کشید، خب یکی باشه میره دستش رو می‌گیره، دلداری میده. من همینطوری نیگاش می‌کردم! خدا رحمتش کنه.» لابه‌لای صحبت‌هایش با حاج علی فهمیدم آمده ایران دنبال دوا و درمان خودش و زود برگردد سر ماموریتش، لبنان. به گمانم اثر مجروحیت‌های زمان جنگش بود.

🔻مصاحبه با صادق یک ساعت و نیم طول کشید. قرار شد به خاطراتش فکر کند و دوباره ببینیمش. وعده کردیم برای جلسه دیگری. از هم جدا شدیم. صادق از آنهایی بود که می‌دانستم همیشه دلم برایش تنگ می‌شود.

🔻سایت‌ها پر است از اسم حاج صادق. دیگر همه می‌شناسندش. بین خبرها، اما یکی از همه مهم‌تر است. خبری برای هفت ماه پیش، خرداد 1402، از قول واشنگتن‌پست، که اذعان کرده حاج صادق امیدزاده، همان جوان با چهره دوست‌داشتنی و آرام توی عکس که حاج رسول از بس دوستش داشت، لپش را می‌کشید و بین رنگ‌ووارنگ کردهای بارزانی و طالبانی، مثل برادر بزرگ‌تر همه‌جوره هوایش را داشت، حالا شده مغز متفکر طراحی علیه نیروهای آمریکایی و مجری بیرون راندن آمریکا از سوریه. 

🔻لابه‌لای گریه پشت تلفن من مهدی حیدری می‌گوید: «یکی از رفقاش چند ماه پیش بهش گفته بود‌ صادق تو کارت رو کردی، برگرد.‌ حاج صادق گفته بود نه، من می‌مونم تا شهید بشم.»

متن کامل را در سایت بخوانید

@FarhikhteganOnline
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎧 اجرا قطعه آغازین سریال امام علی اثر فرهاد فخر‌الدینی

پ.ن: متاسفانه این اجرا رو با کیفیت بهتری نتونستم پیدا کنم.‌
#دیده_های_دیو_ایرانی
@dive_irani
این منم روی ماشین در ایام انقلاب شعار هدایت میکنم
خاطره:
صبح روز ۲۶ دی ۵۷ روزنامه‌ي اطلاعات تیتر زد؛
«شاه رفت». تا پیش از این در هیچ شماره‌ای از لفظ «شاه» برای محمدرضا پهلوی استفاده نشده‌بود و همیشه عنوان «شاهنشاه» ‌را به کار می‌بردند. راستش نمی‌دانستم این به چه معناست و باید چه کار کنم. ملت زده بودند به خیابان، بوق و هیاهوی شادی فضا را پر کرده‌بود. بعدش خبر رسید که امام ۱۲ بهمن به ایران برمی‌گردد. سه روز اعتصاب سراسری اعلام شد. «جامعه روحانیت مبارز تهران» در دانشگاه تهران تحصن کردند و «جامعه مدرسین مشهد» هم هر سه روز را در بیمارستان امام رضا بست نشستند. آن روزها در تحصن بیمارستان بودم، ایام غریب و عجیبی بود.
روز ۱۲ بهمن اولین کاری که کردم با فهیمه به خانه‌ی آقاجان رفتیم. همه‌ی خانواده دور هم جمع شدیم، قرار بود با تلویزیونی که آقای اورعی به آقاجان هدیه داده‌بود سخنرانی امام را ببینیم. برنامه شروع شد، هواپیما را نشان داد و بعد امام که از پله‌ها پایین می‌آمد. در خانه‌ی ما هم تلویزیون تابو بود و هم امام، مادرم نمی‌دانست ابراز احساسات بکند یا نه.
 
روز بعد که تلویزیون را روشن کردیم به جای امام، آقای هاشمی رفسنجانی سخنرانی کرد. مهمانی پدرم داشت گفت این شیخ زشت را چرا آورده اند. پدرم میشناخت، دعوایش کرد‌.من هم اولین باری بود که تصویرایشان را می‌دیدم. دو، سه روزی از آمدن امام می‌گذشت که دایی گفت، می‌خواهد به دیدن ایشان برود. من و فهیمه و‌ با ژیان و دایی هم همراه با خانواده سوار پیکان خودشان شدند و به سمت تهران راه افتادیم.
بدون شرح
چرا باید به امیرحسین ثابتی رای بدهیم؟

🔹لیست اصلی اصولگرایان را که مرور کنید به برخی اسامی برمیخورید که شاید درباره آن افراد هیچ اطلاعی نداشته باشید و نشناسیدشان. مثلا امیرابراهیم رسولی، زهرا قلن‌بر، مصطفی غفاری، الهه عطایی.

🔹چندنفر از مردمی که می‌خواهند به لیست اصولگرایان رای بدهند امیرابراهیم رسولی را می‌شناسند و می‌دانند سابقه‌اش چیست؟ در چه زمینه‌ای تخصصی دارد یا نه؟ و سوالهایی از این دست؟ جالب آن که برخی از این اسامی را که سرچ کنیم، در اینترنت حتی یک رزومه‌ی چند خطی هم از خودشان و سوابقشان بدست نمی‌آید. چه برسد به اینکه بخواهیم مواضعش را بشناسیم.

🔹واقعیت این است که اصولگرایان به این نتیجه رسیده که دیگر نیازی نیست مثل قبل، دادار دودور راه بیندازد و «نامزدها» را تبلیغ کنند، بلکه کافی است یک لیست اسامی منتشر کند و به جای افراد، «لیست» را تبلیغ و ترویج کنند و مردم هم به همان رای می‌دهند. به همین خاطر است که دیگر مثل سابق، شما تبلیغات فردی از این چهره‌ها نمی‌بینید. حتی یک کلیپ چند دقیقه‌ای از صحبت کردن طرف هم پیدا نمی‌کنید، چه برسد به اینکه بخواهید نظراتش درباره مسائل کلان و جزئی مملکت را از زبان خودش بشنوید و ببینید اصلا این بنده خدا صاحب تحلیل هست یا نه؟

🔹بیایید نه به دهه شصت، بلکه به انتخابت‌های چند دوره قبل مجلس بازگردیم. آن زمان فضا چطور بود؟ تلاش برای اثبات صاحب‌صلاحیت بودن نامزدها و اثبات اینکه لیستِ ما، افراد متخصص و کاردان و گفتمانی را در خود جای داده است. یادتان هست؟ به دوره‌های قبل‌تر که برویم، که دیگر فضا خیلی متفاوت‌تر بود و این افراد بودند که به لیست و ائتلاف‌ها وزن می‌دادند.

🔹حال در چنین فضایی که اصولگرایان ترجیح داده‌اند امیر ابراهیم رسولی که سرشت و هویت سیاسی‌ و بزرگترین رزومه‌اش رئیس دفتر آقای دکتر حدادعادل بودن در زمان ریاست مجلس است را در لیست بگذارند، یا سهم فلان چهره ذی‌نفوذ را با گذاشتن دختر یاجناقش در لیست بدهند؛ یا رییس دفتر همسر فلان چهره سیاسی را ، کسی مثل امیرحسین ثابتی پیدا شده که برخلاف آن سهمیه‌های مجهول‌الهویه و بی‌سابقه؛ سابقه و خط و ربط تحلیلی‌اش در دسترس و مشخص است و ده پانزده سال است در فضای سیاسی کشور رشد کرده و بالا آمده است، تحصیلاتش در همین زمینه بوده، اگر رسولی و امثالهم در دفتر رئیس مجلس مشغول رتق و فتق امور اداری و مرتب کردن کارتابل بوده‌اند، او در دفتر نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی کار محتوایی کرده، برخلاف آنها که دغدغه هزینه تبلیغات ندارند، رسما مخارج شماره حساب اعلامی‌‌اش برای تبلیغات را شفاف‌سازی می‌کند و در ایام تبلیغات برخلاف آنها که ترجیح داده‌اند مسکوت باشند؛ دارد حرف می‌زند و مواضعش را تبیین می‌کند.

🔹پیشنهاد من این است اگر تصمیمتان بر رای دادن به لیست اصولگرایان است، یکی از آن مجهول‌الهویه‌های سهمیه‌ای را حذف کنید و نام امیرحسین ثابتی را بنویسید.
این روزها پس از رأی‌آوردن امیرحسین ثابتی، حجم دروغ و تخریبها علیه او شدت گرفته است. یک نمونه‌اش را بخوانید.
باتلاق؛
ماجرای واقعی یک شبکه جاسوسی منافقین


🔹یکی از شبکه‌های جمع‌آوری اخبار و جاسوسی منافقین در دهه ۶۰، شبکه تفرشی‌ها-خانبانی است که تا به حال جز معدود اشاراتی، چیزی درباره‌اش گفته نشده است. شبکه‌ای کم تعداد (سه زن و سه مرد که با هم زن و شوهر بودند) ولی باکیفیت دسترسی بالا به اخبار مملکتی که از سال ۶۵ تا ۶۷ فعال بود. بر اساس پرونده آنها، مطلب مفصل نه‌هزار کلمه‌ای نوشتم که در ویژه‌نامه امروز روزنامه ایران درباره منافقین منتشر شد.

🔹سیدحسین سیدتفرشی‌ها که معاونت اداره‌کل صنایع فلزی وزارت صنایع سنگین است، مهدی خانبانی داروخانه‌دار و حمید آقایی کارمند شرکت کیان تایر؛ هر سه در سالهای ابتدایی انقلاب از فعالین جنبش مسلمانان مبارز متعلق به حبیب‌الله پیمان و اصحاب نشریه امت بودند. و با به لحاظ تئوریک و سیاسی جزو منتقدان مشی سازمان مجاهدین خلق محسوب می‌شدند.

🔹آنها از سال ۶۵ تصمیم می‌گیرند برای آگاهی‌بخشی به جامعه، با حفظ مرزبندیشان با منافقین، اخباری که مردم دسترسی کمتری به آن دارند را برای سازمان ارسال کنند تا با پخش آنها از رادیو مجاهد، مردم آگاه شوند. این تصمیم، آغاز ارتباطی است که این سه مرد و همسرانشان را به وادی جاسوسی برای سازمان می‌کشاند.

🔹بخش اطلاعات سازمان در ملاقات‌های خارج از کشور با آنها، موفق می‌شود این شبکه محدود اما کِیفی را یه سمت اهداف مطلوب خود برای جمع‌آوری اطلاعات سوق دهد. سابقه آنها و دوستی با چهره‌هایی چون دکتر پیمان، عزت‌الله سحابی و ابراهیم یزدی؛ دوستی شخصیشان با برخی مسئولین نظام از قبل انقلاب و ارتباطات فعلیشان؛ باعث تسهیل دسترسی آنها به اطلاعات اقتصادی و نظامی کشور و محافل سیاسی دو جناح راست و چپ کشور می‌شود. هر دوهفته یک بار اخبار این حیطه‌ها جمع‌آوری و پس از نامرئی‌نویسی به آدرسهای پوششی منافقین در آلمان ارسال شود.

🔹سرنوشت این جمع شش نفره، خیلی مفصل است ولی آنچه در این متن می‌گنجد این است که تفرشی‌ها و خانبانی دستگیر و اعدام می‌شوند, همسرانشان هم به خاطر اینکه بیشتر جمع‌آوری اخبار اجتماعی را برعهده داشته‌اند پس از مدتی آزاد می‌شوند. حمید آقائی و همسرش عفت گوهری که موفق شده بودند از ایران فرار کرده و خود را به مقر منافقین در عراق برسانند، پس از چندسال نسبت به سازمان مساله‌دار شده و پس از جدایی، از زمستان ۱۳۷۰ساکن هلند می‌شوند. گوهری سالها است از فعالین فمنیستی و حمید آقائی هم از اعضای "شورای عالی مدیریت گذار" است که مهرماه ۱۳۹۸ توسط حسن شریعتمداری راه افتاده است.

📎متن کامل این مطلب را در فایل ضمیمه مطالعه کنید.