باتلاق؛
ماجرای واقعی یک شبکه جاسوسی منافقین
🔹یکی از شبکههای جمعآوری اخبار و جاسوسی منافقین در دهه ۶۰، شبکه تفرشیها-خانبانی است که تا به حال جز معدود اشاراتی، چیزی دربارهاش گفته نشده است. شبکهای کم تعداد (سه زن و سه مرد که با هم زن و شوهر بودند) ولی باکیفیت دسترسی بالا به اخبار مملکتی که از سال ۶۵ تا ۶۷ فعال بود. بر اساس پرونده آنها، مطلب مفصل نههزار کلمهای نوشتم که در ویژهنامه امروز روزنامه ایران درباره منافقین منتشر شد.
🔹سیدحسین سیدتفرشیها که معاونت ادارهکل صنایع فلزی وزارت صنایع سنگین است، مهدی خانبانی داروخانهدار و حمید آقایی کارمند شرکت کیان تایر؛ هر سه در سالهای ابتدایی انقلاب از فعالین جنبش مسلمانان مبارز متعلق به حبیبالله پیمان و اصحاب نشریه امت بودند. و با به لحاظ تئوریک و سیاسی جزو منتقدان مشی سازمان مجاهدین خلق محسوب میشدند.
🔹آنها از سال ۶۵ تصمیم میگیرند برای آگاهیبخشی به جامعه، با حفظ مرزبندیشان با منافقین، اخباری که مردم دسترسی کمتری به آن دارند را برای سازمان ارسال کنند تا با پخش آنها از رادیو مجاهد، مردم آگاه شوند. این تصمیم، آغاز ارتباطی است که این سه مرد و همسرانشان را به وادی جاسوسی برای سازمان میکشاند.
🔹بخش اطلاعات سازمان در ملاقاتهای خارج از کشور با آنها، موفق میشود این شبکه محدود اما کِیفی را یه سمت اهداف مطلوب خود برای جمعآوری اطلاعات سوق دهد. سابقه آنها و دوستی با چهرههایی چون دکتر پیمان، عزتالله سحابی و ابراهیم یزدی؛ دوستی شخصیشان با برخی مسئولین نظام از قبل انقلاب و ارتباطات فعلیشان؛ باعث تسهیل دسترسی آنها به اطلاعات اقتصادی و نظامی کشور و محافل سیاسی دو جناح راست و چپ کشور میشود. هر دوهفته یک بار اخبار این حیطهها جمعآوری و پس از نامرئینویسی به آدرسهای پوششی منافقین در آلمان ارسال شود.
🔹سرنوشت این جمع شش نفره، خیلی مفصل است ولی آنچه در این متن میگنجد این است که تفرشیها و خانبانی دستگیر و اعدام میشوند, همسرانشان هم به خاطر اینکه بیشتر جمعآوری اخبار اجتماعی را برعهده داشتهاند پس از مدتی آزاد میشوند. حمید آقائی و همسرش عفت گوهری که موفق شده بودند از ایران فرار کرده و خود را به مقر منافقین در عراق برسانند، پس از چندسال نسبت به سازمان مسالهدار شده و پس از جدایی، از زمستان ۱۳۷۰ساکن هلند میشوند. گوهری سالها است از فعالین فمنیستی و حمید آقائی هم از اعضای "شورای عالی مدیریت گذار" است که مهرماه ۱۳۹۸ توسط حسن شریعتمداری راه افتاده است.
📎متن کامل این مطلب را در فایل ضمیمه مطالعه کنید.
ماجرای واقعی یک شبکه جاسوسی منافقین
🔹یکی از شبکههای جمعآوری اخبار و جاسوسی منافقین در دهه ۶۰، شبکه تفرشیها-خانبانی است که تا به حال جز معدود اشاراتی، چیزی دربارهاش گفته نشده است. شبکهای کم تعداد (سه زن و سه مرد که با هم زن و شوهر بودند) ولی باکیفیت دسترسی بالا به اخبار مملکتی که از سال ۶۵ تا ۶۷ فعال بود. بر اساس پرونده آنها، مطلب مفصل نههزار کلمهای نوشتم که در ویژهنامه امروز روزنامه ایران درباره منافقین منتشر شد.
🔹سیدحسین سیدتفرشیها که معاونت ادارهکل صنایع فلزی وزارت صنایع سنگین است، مهدی خانبانی داروخانهدار و حمید آقایی کارمند شرکت کیان تایر؛ هر سه در سالهای ابتدایی انقلاب از فعالین جنبش مسلمانان مبارز متعلق به حبیبالله پیمان و اصحاب نشریه امت بودند. و با به لحاظ تئوریک و سیاسی جزو منتقدان مشی سازمان مجاهدین خلق محسوب میشدند.
🔹آنها از سال ۶۵ تصمیم میگیرند برای آگاهیبخشی به جامعه، با حفظ مرزبندیشان با منافقین، اخباری که مردم دسترسی کمتری به آن دارند را برای سازمان ارسال کنند تا با پخش آنها از رادیو مجاهد، مردم آگاه شوند. این تصمیم، آغاز ارتباطی است که این سه مرد و همسرانشان را به وادی جاسوسی برای سازمان میکشاند.
🔹بخش اطلاعات سازمان در ملاقاتهای خارج از کشور با آنها، موفق میشود این شبکه محدود اما کِیفی را یه سمت اهداف مطلوب خود برای جمعآوری اطلاعات سوق دهد. سابقه آنها و دوستی با چهرههایی چون دکتر پیمان، عزتالله سحابی و ابراهیم یزدی؛ دوستی شخصیشان با برخی مسئولین نظام از قبل انقلاب و ارتباطات فعلیشان؛ باعث تسهیل دسترسی آنها به اطلاعات اقتصادی و نظامی کشور و محافل سیاسی دو جناح راست و چپ کشور میشود. هر دوهفته یک بار اخبار این حیطهها جمعآوری و پس از نامرئینویسی به آدرسهای پوششی منافقین در آلمان ارسال شود.
🔹سرنوشت این جمع شش نفره، خیلی مفصل است ولی آنچه در این متن میگنجد این است که تفرشیها و خانبانی دستگیر و اعدام میشوند, همسرانشان هم به خاطر اینکه بیشتر جمعآوری اخبار اجتماعی را برعهده داشتهاند پس از مدتی آزاد میشوند. حمید آقائی و همسرش عفت گوهری که موفق شده بودند از ایران فرار کرده و خود را به مقر منافقین در عراق برسانند، پس از چندسال نسبت به سازمان مسالهدار شده و پس از جدایی، از زمستان ۱۳۷۰ساکن هلند میشوند. گوهری سالها است از فعالین فمنیستی و حمید آقائی هم از اعضای "شورای عالی مدیریت گذار" است که مهرماه ۱۳۹۸ توسط حسن شریعتمداری راه افتاده است.
📎متن کامل این مطلب را در فایل ضمیمه مطالعه کنید.
Telegram
آرشیو پیامِ شهید
نفوذ تا بیت امام
ماجرای یک نفوذی مهم منافقین که پس از فوت امام لو رفت
🔹همه ماجرا این است که سال ۶۰، دختری ۲۵ ساله و غیرسیاسی که چندسالی است از تاهل و سکونتش در آلمان میگذرد، توسط منافقین جذب میشود. کمکم منافقین میفهمند دخترعمهاش (شکوه گیوهچی)، همسرِ برادرزن امامخمینی و یکی از خواهران همسر امام(زهره ثقفی) هم، دوست دوران جوانیاش بوده است. علاوه بر اینها، شوهرخواهرش (عبدالله برقعی) که در جبهه شهیدشده نیز جزو پاسدارهای محافظ بیت امام بوده است. اینها یعنی «امکان»ی برای رسیدن سازمان تا قلب جماران.
🔹آخرین روزهای خرداد سال ۶۴ عفت و همسرش علی توسط سازمان به فرانسه دعوت میشوند و وقتی میرسند تازه خود را وسط مراسم ازدواج مسعو درجوی و مریم قجر عضدانلو، همسر سابق مهدی ابریشمچی میبینند. بعد از مدتی آمادهسازی ذهنی و روانی، ماموریت سفر به ایران به آنها ابلاغ میشود. پروژهای که دو هدف دارد: نفوذ در خانواده امام و اطلاع از مسائل شخصی وخانوادگی مرتبط با امام توسط عفت؛ و اطلاع از مسائل نظامي سپاه حفاظت جماران و محل زندگي امام توسط علي.
🔹هدف سفر اول او و همسرش در تابستان ۶۴ و سفر دوم در زمستان همان سال، رسوخ به لایههای فامیلی و شخصی بیت امام است که به خوبی انجام میشود. عفت هنگامی که در پایگاه سازمان در آلمان است، هرهفته یک یا دوبار با برخی از آنها تلفنی صحبت میکند و جویای احوال خودشان و امام است. در جریان سفر دوم بود که به پیشنهاد سازمان، یکی از اعضای سازمان در آمریکا را به عنوان گزینه مناسب ازدواج به خانواده برادرزن امام معرفی کند. علاوه بر اینها او توانسته با همسر امام هم رابطهای صمیمانه برقرار کند و تنها به خاطر اینکه مورد شک قرار نگیرد، به منزل امام تلفن نمیزند.
🔹خرداد سال ۶۵ عفت و همسرش را به ملاقات مسعود رجوی میبرند. آنجا است که از زبان او میشنوند طرح نفوذ آنها تا کنون نزدیک نیممیلیون دلار هزینه داشته و باید قدرش را بدانند. چند روز بعد خبر سفر مسعود به عراق و انتقال سازمان به این کشور منتشر میشود. سازمان حالا دیگر دنبال تشکیل ارتش آزادیبخش و عملیات نظامی از خاک عراق در جبهه است. این را عفت و علی چندماه بعد وقتی به عراق دعوت میشوند و با مهدی افتخاری (مسئول اطلاعات سازمان) جلسه میروند متوجه میشوند. دستور ابلاغی سفر عراق، «ترور امام»است. مدتی بعد عفت میهمان همسر امام است و در حیاط منزل، امام را مشغول وضو میبیند؛ اما جرات نمیکند آنطور که دستور داده شده بپرد گلوی ایشان را بفشارد یا با شیء تیزی حمله کند.
🔹چندسال از این اتفاقات میگذرد. عفت که درگیر مشکلات زندگی با علی است در عملیات مرصاد شرکت میکند و زخمی میشود، و سپس برای تداوم زندگی معمولیاش به آلمان باز میگردد. جنگ تمام میشود، یک سال بعد امام هم فوت میکند. عفت و علی که در کشاکش مشکلات زندگی زناشویی و بی علاقگی به سازمان هستند، چندبار دیگر به ایران میآیند و هیچکس از رازشان خبردار نمیشود تا سال ۶۹. وقتی آنها تصمیم میگیرند برای همیشه به ایران بیایند،.غافل از اینکه مدتی است لو رفتهاند و نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی منتظر بازگشتشان به ایران هستند. با دستگیری عفت غنیپور و همسرش علی کمالخانی؛ پرده از یکی از مهمترین نفوذهای منافقین میافتد.
📎متن کامل این مطلب که بر اساس پرونده عفت غنیپور نوشته شده را در فایل ضمیمه بخوانید
ماجرای یک نفوذی مهم منافقین که پس از فوت امام لو رفت
🔹همه ماجرا این است که سال ۶۰، دختری ۲۵ ساله و غیرسیاسی که چندسالی است از تاهل و سکونتش در آلمان میگذرد، توسط منافقین جذب میشود. کمکم منافقین میفهمند دخترعمهاش (شکوه گیوهچی)، همسرِ برادرزن امامخمینی و یکی از خواهران همسر امام(زهره ثقفی) هم، دوست دوران جوانیاش بوده است. علاوه بر اینها، شوهرخواهرش (عبدالله برقعی) که در جبهه شهیدشده نیز جزو پاسدارهای محافظ بیت امام بوده است. اینها یعنی «امکان»ی برای رسیدن سازمان تا قلب جماران.
🔹آخرین روزهای خرداد سال ۶۴ عفت و همسرش علی توسط سازمان به فرانسه دعوت میشوند و وقتی میرسند تازه خود را وسط مراسم ازدواج مسعو درجوی و مریم قجر عضدانلو، همسر سابق مهدی ابریشمچی میبینند. بعد از مدتی آمادهسازی ذهنی و روانی، ماموریت سفر به ایران به آنها ابلاغ میشود. پروژهای که دو هدف دارد: نفوذ در خانواده امام و اطلاع از مسائل شخصی وخانوادگی مرتبط با امام توسط عفت؛ و اطلاع از مسائل نظامي سپاه حفاظت جماران و محل زندگي امام توسط علي.
🔹هدف سفر اول او و همسرش در تابستان ۶۴ و سفر دوم در زمستان همان سال، رسوخ به لایههای فامیلی و شخصی بیت امام است که به خوبی انجام میشود. عفت هنگامی که در پایگاه سازمان در آلمان است، هرهفته یک یا دوبار با برخی از آنها تلفنی صحبت میکند و جویای احوال خودشان و امام است. در جریان سفر دوم بود که به پیشنهاد سازمان، یکی از اعضای سازمان در آمریکا را به عنوان گزینه مناسب ازدواج به خانواده برادرزن امام معرفی کند. علاوه بر اینها او توانسته با همسر امام هم رابطهای صمیمانه برقرار کند و تنها به خاطر اینکه مورد شک قرار نگیرد، به منزل امام تلفن نمیزند.
🔹خرداد سال ۶۵ عفت و همسرش را به ملاقات مسعود رجوی میبرند. آنجا است که از زبان او میشنوند طرح نفوذ آنها تا کنون نزدیک نیممیلیون دلار هزینه داشته و باید قدرش را بدانند. چند روز بعد خبر سفر مسعود به عراق و انتقال سازمان به این کشور منتشر میشود. سازمان حالا دیگر دنبال تشکیل ارتش آزادیبخش و عملیات نظامی از خاک عراق در جبهه است. این را عفت و علی چندماه بعد وقتی به عراق دعوت میشوند و با مهدی افتخاری (مسئول اطلاعات سازمان) جلسه میروند متوجه میشوند. دستور ابلاغی سفر عراق، «ترور امام»است. مدتی بعد عفت میهمان همسر امام است و در حیاط منزل، امام را مشغول وضو میبیند؛ اما جرات نمیکند آنطور که دستور داده شده بپرد گلوی ایشان را بفشارد یا با شیء تیزی حمله کند.
🔹چندسال از این اتفاقات میگذرد. عفت که درگیر مشکلات زندگی با علی است در عملیات مرصاد شرکت میکند و زخمی میشود، و سپس برای تداوم زندگی معمولیاش به آلمان باز میگردد. جنگ تمام میشود، یک سال بعد امام هم فوت میکند. عفت و علی که در کشاکش مشکلات زندگی زناشویی و بی علاقگی به سازمان هستند، چندبار دیگر به ایران میآیند و هیچکس از رازشان خبردار نمیشود تا سال ۶۹. وقتی آنها تصمیم میگیرند برای همیشه به ایران بیایند،.غافل از اینکه مدتی است لو رفتهاند و نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی منتظر بازگشتشان به ایران هستند. با دستگیری عفت غنیپور و همسرش علی کمالخانی؛ پرده از یکی از مهمترین نفوذهای منافقین میافتد.
📎متن کامل این مطلب که بر اساس پرونده عفت غنیپور نوشته شده را در فایل ضمیمه بخوانید
Telegram
آرشیو پیامِ شهید
چرا باید این کتاب را خواند؟
🔹شاید در نگاه اول به جلد کتاب فکر کنید، این هم قرار است روایتی تکراری از تسخیر لانه جاسوسی بگوید. اما این کتاب در واقع داستان مناسبات اطلاعاتی آمریکا و ایران از ابتدای تاسیس سفارت ایالات متحده در تهران تا سقوط شاه در زمستان 1357، فعالیتهای سیا در ایران پس از انقلاب، تسخیر سفارت آمریکا در آبان 1358 و روند طی شده تا آزادی گروگانها در زمستان 1359 است..
🔹مهمترین ویژگی این کتاب، «روایت جامع» از این روند است. چرا؟ چون تا پیش از این شما اگر میخواستید درباره این مسائل چیزی بدانید، یا باید بین کتابهای خاطرات این و آن سرگردان میشدید، از یادداشتهای اسدالله علم و فردوست گرفته تا معصومه ابتکار و گروگانهای امریکایی مثل لینگن و اینطرفیهایی مثل خانم معصومه ابتکار؛ یا باید بین مقالات و کتب نویسندگانی که جسته گریخته به این مسائل سرک کشیدهاند مثل گازیوروسکی و برخی نویسندگان ایرانی میرفتید و برمیگشتید. آخرش هم وسط آن همه اطلاعات و ادعا، حیران میماندید.
🔹اما چرا این کتاب روایت جامع است؟ چون میشود ادعا کرد تقریبا همهی منابع مرتبط با این موضوع را دیده، ارزیابی و استفاده کرده است. مثلا اسناد آزادشدهی وزارتامورخارجه آمریکا، انگلیس، کانادا، اسناد مراقبتهای اطلاعاتی ساواک از افسران سیا، اسناد منتشرنشده لانه جاسوسی، اسناد پیگیریهای اطلاعاتی پس از کشف جاسوسان سیا در جریان بازیابی اسناد، انبوه خاطرات و تاریخ شفاهی افراد مختلف که در بازه زمانی قبل و بعد انقلاب نقشآفرین بودهاند.
🔹از همان چندماه پس از تسخیر، کنشگران مختلفی مثل قطبزاده و بنیصدر از داخل و لینکهای مرتبط با کارتر از آن سو، در تلاش بودند تا با حل مساله و آزادی گروگانها، خود را ناجی قضیه معرفی کنند. روندهایی که میشود ردش را لابلای برخی خاطرات و مقالات یافت، ولی برای اولین بار در این کتاب بر اساس اسناد و روایتهای دو طرف، کامل و نظاممند روایت شده است.
@payamshaheed
🔹شاید در نگاه اول به جلد کتاب فکر کنید، این هم قرار است روایتی تکراری از تسخیر لانه جاسوسی بگوید. اما این کتاب در واقع داستان مناسبات اطلاعاتی آمریکا و ایران از ابتدای تاسیس سفارت ایالات متحده در تهران تا سقوط شاه در زمستان 1357، فعالیتهای سیا در ایران پس از انقلاب، تسخیر سفارت آمریکا در آبان 1358 و روند طی شده تا آزادی گروگانها در زمستان 1359 است..
🔹مهمترین ویژگی این کتاب، «روایت جامع» از این روند است. چرا؟ چون تا پیش از این شما اگر میخواستید درباره این مسائل چیزی بدانید، یا باید بین کتابهای خاطرات این و آن سرگردان میشدید، از یادداشتهای اسدالله علم و فردوست گرفته تا معصومه ابتکار و گروگانهای امریکایی مثل لینگن و اینطرفیهایی مثل خانم معصومه ابتکار؛ یا باید بین مقالات و کتب نویسندگانی که جسته گریخته به این مسائل سرک کشیدهاند مثل گازیوروسکی و برخی نویسندگان ایرانی میرفتید و برمیگشتید. آخرش هم وسط آن همه اطلاعات و ادعا، حیران میماندید.
🔹اما چرا این کتاب روایت جامع است؟ چون میشود ادعا کرد تقریبا همهی منابع مرتبط با این موضوع را دیده، ارزیابی و استفاده کرده است. مثلا اسناد آزادشدهی وزارتامورخارجه آمریکا، انگلیس، کانادا، اسناد مراقبتهای اطلاعاتی ساواک از افسران سیا، اسناد منتشرنشده لانه جاسوسی، اسناد پیگیریهای اطلاعاتی پس از کشف جاسوسان سیا در جریان بازیابی اسناد، انبوه خاطرات و تاریخ شفاهی افراد مختلف که در بازه زمانی قبل و بعد انقلاب نقشآفرین بودهاند.
🔹از همان چندماه پس از تسخیر، کنشگران مختلفی مثل قطبزاده و بنیصدر از داخل و لینکهای مرتبط با کارتر از آن سو، در تلاش بودند تا با حل مساله و آزادی گروگانها، خود را ناجی قضیه معرفی کنند. روندهایی که میشود ردش را لابلای برخی خاطرات و مقالات یافت، ولی برای اولین بار در این کتاب بر اساس اسناد و روایتهای دو طرف، کامل و نظاممند روایت شده است.
@payamshaheed
Telegram
📸.
پیام شهید | فرج اللهی pinned «⭕️طلبکاران امروز، سایهنشینان قاطعیت سیسال قبلِ «رییسی»ها 🔹هروقت یک «تهدید جدی» مثل جنگ متوجه مملکتی میشود، جز مردمِ عادی، خواص دو دسته میشوند: عدهای که شجاعانه میآیند وسط و با امکانات موجود میسازند و مقاومت میکنند و دفاع میکنند، هزینه میکنند جوانیشان…»
در سوگ تیغ برّان سال ۶۷
🔹در این عکس، سی و اندی ساله است، گردهمایی دادستانهای انقلاب کل کشور، دو سه سال پس از رحلت امام. آقای ریشهری به عنوان دادستان کل دارد بالای سن سخنرانی میکند و آن کتشلوارپوشی که منتهاالیه سمت چپ بین آقای نیری و یونسی نشسته، سید ابراهیم رئیسی است که در دهه شصت برای رسیدگی به چندپرونده حساس و خاص، از امام حکم و ابلاغ ویژه گرفته است.
🔹براي من، سید ابراهیم رئیسی بیش از آن که سید محرومان و رئیسجمهور خدمت و خادمالرضا(ع)باشد، تیغ برّان انقلاب علیه مشتی آدمکُش است که قدرش دانسته نشد. وقتی بحرانی در هر سطحی در کشور اتفاق میافتد، بعضی کپ میکنند، بعضی ترجیح میدهند پیدایشان نشود تا آبها از آسیاب بیفتد و بعضی مردانه وسط میدان میایستند و هزینه میدهند. تابستان ۶۷ و ماجرای منافقین با حکم امام، یکی از آن مقاطع است.
🔹هجمه رسانهای ضدانقلاب نباید ما را دچار لکنت کند، بی تعارف در تابستان ۶۷ پس از عملیات مرصاد، منافقینی را حذف کردیم که اعتقاد داشتند اگر بیاییم بیرون، ملت را میکُشیم. چه زمانی؟ کمی پس از سلاخی مجروحین بیمارستان اسلامآباد غرب وسط حیاط بیمارستان در عملیات فروغ جاویدان. چه کسانی؟ آنهایی که همین چندسال گذشته با اسلحه و در خانه تیمی دستگیر شده بودند.
🔹چندسال قبل در یک برنامه تلویزیونی گفتم ما باید از آقای رئیسی و دستاندرکاران سال ۶۷ به عنوان تلاشگر حقوقبشر تشکر کنیم، چون اگر منافقین روزگاری بر کشور مسلط میشدند، فاجعه بیمارستان اسلامآباد را در سطح یک کشور انجام میدادند و رسما نسلکشی میکردند.
🔹بگذریم. حالا سید ابراهیم رئیسی دارد شهر به شهر روی دست مردم تشییع میشود و چند صباح دیگر در قبری کوچک در حرم امام هشتم آرام میگیرد. خدایی که همه کارهایش روی حساب و کتاب است و ارادت ابراهیم رئیسی نسبت به امامرضا(ع) را به ما نشان داده بود، رفتنش را در شب ولادت حضرت مقدر کرد. در نگاه بعضی، ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور مردمی بود. برای بعضی، سالهای تولیت آستان قدسش پررنگ است و برای برخی سالهای قاضیالقضاتیاش. اما من برای مردی فاتحه میخوانم که روزگاری بر اساس وظیفه شرعی و حکم امامخمینی، ایران و ایرانیان را از شر منافقین راحت کرد؛ و سه دهه بعد وقتی در مناظرات انتخاباتی فحشش را از نامردها خورد، دم برنیاورد؛ و وقتی از دنیا رفت، منافقین و جلادها به نشانه شادی رقص و پایکوبی کردند.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/ که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
@payamshaheed
🔹در این عکس، سی و اندی ساله است، گردهمایی دادستانهای انقلاب کل کشور، دو سه سال پس از رحلت امام. آقای ریشهری به عنوان دادستان کل دارد بالای سن سخنرانی میکند و آن کتشلوارپوشی که منتهاالیه سمت چپ بین آقای نیری و یونسی نشسته، سید ابراهیم رئیسی است که در دهه شصت برای رسیدگی به چندپرونده حساس و خاص، از امام حکم و ابلاغ ویژه گرفته است.
🔹براي من، سید ابراهیم رئیسی بیش از آن که سید محرومان و رئیسجمهور خدمت و خادمالرضا(ع)باشد، تیغ برّان انقلاب علیه مشتی آدمکُش است که قدرش دانسته نشد. وقتی بحرانی در هر سطحی در کشور اتفاق میافتد، بعضی کپ میکنند، بعضی ترجیح میدهند پیدایشان نشود تا آبها از آسیاب بیفتد و بعضی مردانه وسط میدان میایستند و هزینه میدهند. تابستان ۶۷ و ماجرای منافقین با حکم امام، یکی از آن مقاطع است.
🔹هجمه رسانهای ضدانقلاب نباید ما را دچار لکنت کند، بی تعارف در تابستان ۶۷ پس از عملیات مرصاد، منافقینی را حذف کردیم که اعتقاد داشتند اگر بیاییم بیرون، ملت را میکُشیم. چه زمانی؟ کمی پس از سلاخی مجروحین بیمارستان اسلامآباد غرب وسط حیاط بیمارستان در عملیات فروغ جاویدان. چه کسانی؟ آنهایی که همین چندسال گذشته با اسلحه و در خانه تیمی دستگیر شده بودند.
🔹چندسال قبل در یک برنامه تلویزیونی گفتم ما باید از آقای رئیسی و دستاندرکاران سال ۶۷ به عنوان تلاشگر حقوقبشر تشکر کنیم، چون اگر منافقین روزگاری بر کشور مسلط میشدند، فاجعه بیمارستان اسلامآباد را در سطح یک کشور انجام میدادند و رسما نسلکشی میکردند.
🔹بگذریم. حالا سید ابراهیم رئیسی دارد شهر به شهر روی دست مردم تشییع میشود و چند صباح دیگر در قبری کوچک در حرم امام هشتم آرام میگیرد. خدایی که همه کارهایش روی حساب و کتاب است و ارادت ابراهیم رئیسی نسبت به امامرضا(ع) را به ما نشان داده بود، رفتنش را در شب ولادت حضرت مقدر کرد. در نگاه بعضی، ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور مردمی بود. برای بعضی، سالهای تولیت آستان قدسش پررنگ است و برای برخی سالهای قاضیالقضاتیاش. اما من برای مردی فاتحه میخوانم که روزگاری بر اساس وظیفه شرعی و حکم امامخمینی، ایران و ایرانیان را از شر منافقین راحت کرد؛ و سه دهه بعد وقتی در مناظرات انتخاباتی فحشش را از نامردها خورد، دم برنیاورد؛ و وقتی از دنیا رفت، منافقین و جلادها به نشانه شادی رقص و پایکوبی کردند.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/ که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
@payamshaheed
Telegram
آرشیو پیامِ شهید
🔹 اینکه کسی در انتخاباتهای قبلی گفته فرزندم داراییاش فقط اندکمیلیون است و یک پاترول فکسنی دارد و بعد از چندسال مشخص شده همانزمان آقازاده مشغول سفرهای خارجی و درخواست اقامت در فلان کشور خارجی بوده؛ صلاحیتش خدشهدار نمیشود؟؟
@payamshaheed
@payamshaheed
حمید نوری و خدای دهه شصت
🔹در این چهار سال و نیم که حمید نوری بازداشت و پروندهاش در سوئد در جریان بود، یکی از پرحجمترین عملیاتهای رسانهای ضدانقلاب علیه جمهوری اسلامی را شاهد بودیم. آن هم بعد از آن جوسازی سنگین سر اعدام 67 در سالهای اخیر. به همین خاطر از همان اول، همه پای کار آمدند، بیبیسی، اینترنشنال، رادیوفردا، دویچهوله فارسی؛ خبرنگارانشان در راهروی دادگاه صف کشیده بودند و گزارش میرفتند.
🔹این دادگاه اما یک غافلگیری بزرگ داشت و آن هم، سوژه اصلی، یعنی حمید نوری بود. کسی که طبیعتا متهم و بیشترین فشار رویش است. تصور کنید در دادگاهی که چنین عملیات رسانهای پرحجم و یکطرفهای رویش است، متهم باشید. میتوانید انتخاب کنیدکه مثل یک متهم عادی که گیر یک صحنهگردانی افتاده، بنشینید و اصلا تا آخر دادگاه حرفی نزنید و تا پازلشان را تکمیل نکنید. انتخاب دوم این است که بایستید وسط میدان و از موضع طلبکار حرف بزنید و دادگاه و پرونده و منافقین را به چالش بکشید تا پازلشان را به هم بزنید.
🔹این دومی خیلی سختتر است و البته هوشمندی میطلبد. چیزی که به نظرم حمید نوری داشت. او در عین حال که هوشمندانه سعی میکرد بهانه حقوقی دست دادگاه و منافقین ندهد، هم صریح از جنایات منافقین حرف میزد و هم از جمهوری اسلامی دفاع میکرد. متهمی که طبق عادت باید در موضع ضعف باشد، وسط دادگاه میایستاد و با صبر و حوصله خطابه میخواند، ضربالمثل ایرانی میگفت و به وقتش صدایش را بالا پایین میبرد و برای منافقین کُری میخواند. متهم یک دادگاه، بخواهد یا نخواهد سوژه اصلی است، ارزش خبری است.، هرکاری بکند و نکند،خبرساز است. این، انتخاب حمید نوری بود که از این ارزش خبری ذاتی استفاده و کار را برای طرف مقابل سختتر کند. نتیجه هم گرفت و بخشی از حواشی رسانهای دادگاه که منافقین و ضدانقلاب را به خود مشغول کرد، همین حرفهای داغش بود. ن
🔹نیمه دیگر این کنشگری، مجید، فرزند حمید نوری بود که مدام میرفت سوئد و میآمد. او هم انتخابش، نه فرار از رسانهها، بلکه کنشگری هوشمندانه بود. چندبار خبرنگاران رسانههای ضدانقلاب سعی کردند تورش کنند و از حرفهایش حاشیهسازی کنند ولی موفق نشدند. یک گفتگوی خیلی خوب و موفق هم با بیبیسی فارسی داشت که عالی ظاهر شد.
🔹چهار سال و نیم، خانواده نوری که ناخواسته درگیر چنین پروژه پیچیده و سنگینی شده بودند، پای کار ایران و انقلاب ایستادند؛ دهه شصتی و مردانه. حرف آخر را دیروز حمید نوری در فرودگاه مهرآباد خیلی قشنگ گفت: «من حمید نوری، در تهران و ایران هستم. شما کجا هستید؟ منافقین! دل خوش کرده بودید. ای کسانی که میگفتید خدا هم نمیتواند حمید نوری را آزاد کند، دیدید که خدا من را آزاد کرد.» راست میگفت. شاید اگر بخواهیم با معادلات دودوتا چارتا ببینیم، حمید نوری نباید الان در تهران میبود. اما خدا، حساب و کتابش فرق میکند.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
@payamshaheed
🔹در این چهار سال و نیم که حمید نوری بازداشت و پروندهاش در سوئد در جریان بود، یکی از پرحجمترین عملیاتهای رسانهای ضدانقلاب علیه جمهوری اسلامی را شاهد بودیم. آن هم بعد از آن جوسازی سنگین سر اعدام 67 در سالهای اخیر. به همین خاطر از همان اول، همه پای کار آمدند، بیبیسی، اینترنشنال، رادیوفردا، دویچهوله فارسی؛ خبرنگارانشان در راهروی دادگاه صف کشیده بودند و گزارش میرفتند.
🔹این دادگاه اما یک غافلگیری بزرگ داشت و آن هم، سوژه اصلی، یعنی حمید نوری بود. کسی که طبیعتا متهم و بیشترین فشار رویش است. تصور کنید در دادگاهی که چنین عملیات رسانهای پرحجم و یکطرفهای رویش است، متهم باشید. میتوانید انتخاب کنیدکه مثل یک متهم عادی که گیر یک صحنهگردانی افتاده، بنشینید و اصلا تا آخر دادگاه حرفی نزنید و تا پازلشان را تکمیل نکنید. انتخاب دوم این است که بایستید وسط میدان و از موضع طلبکار حرف بزنید و دادگاه و پرونده و منافقین را به چالش بکشید تا پازلشان را به هم بزنید.
🔹این دومی خیلی سختتر است و البته هوشمندی میطلبد. چیزی که به نظرم حمید نوری داشت. او در عین حال که هوشمندانه سعی میکرد بهانه حقوقی دست دادگاه و منافقین ندهد، هم صریح از جنایات منافقین حرف میزد و هم از جمهوری اسلامی دفاع میکرد. متهمی که طبق عادت باید در موضع ضعف باشد، وسط دادگاه میایستاد و با صبر و حوصله خطابه میخواند، ضربالمثل ایرانی میگفت و به وقتش صدایش را بالا پایین میبرد و برای منافقین کُری میخواند. متهم یک دادگاه، بخواهد یا نخواهد سوژه اصلی است، ارزش خبری است.، هرکاری بکند و نکند،خبرساز است. این، انتخاب حمید نوری بود که از این ارزش خبری ذاتی استفاده و کار را برای طرف مقابل سختتر کند. نتیجه هم گرفت و بخشی از حواشی رسانهای دادگاه که منافقین و ضدانقلاب را به خود مشغول کرد، همین حرفهای داغش بود. ن
🔹نیمه دیگر این کنشگری، مجید، فرزند حمید نوری بود که مدام میرفت سوئد و میآمد. او هم انتخابش، نه فرار از رسانهها، بلکه کنشگری هوشمندانه بود. چندبار خبرنگاران رسانههای ضدانقلاب سعی کردند تورش کنند و از حرفهایش حاشیهسازی کنند ولی موفق نشدند. یک گفتگوی خیلی خوب و موفق هم با بیبیسی فارسی داشت که عالی ظاهر شد.
🔹چهار سال و نیم، خانواده نوری که ناخواسته درگیر چنین پروژه پیچیده و سنگینی شده بودند، پای کار ایران و انقلاب ایستادند؛ دهه شصتی و مردانه. حرف آخر را دیروز حمید نوری در فرودگاه مهرآباد خیلی قشنگ گفت: «من حمید نوری، در تهران و ایران هستم. شما کجا هستید؟ منافقین! دل خوش کرده بودید. ای کسانی که میگفتید خدا هم نمیتواند حمید نوری را آزاد کند، دیدید که خدا من را آزاد کرد.» راست میگفت. شاید اگر بخواهیم با معادلات دودوتا چارتا ببینیم، حمید نوری نباید الان در تهران میبود. اما خدا، حساب و کتابش فرق میکند.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
@payamshaheed
Telegram
آرشیو پیامِ شهید
آقای قالیباف! از عارف بیاموزید
🔹انتخابات سال ۹۲ را یادتان هست؟ گزینه اصلاح طلبان اصیل، عارف بود و گزینه مرحوم هاشمی و اعتدالی ها حسن روحانی. این طرف هم قالیباف بود و جلیلی. هر چهار نفر هواداران گفتمانی خود را داشتند و آمده بودند تا بمانند.
🔹تب نظرسنجی ها داغ بود و مدام بحث ماندن و رفتن هر کدام مطرح بود. این آخریها نظرسنجیها برای اصلاحات حاکی از این بود که رای روحانی نزدیک پنجاه درصد است و عارف کمتر، پس اگر عارف کنار برود می توان جریان مقابل را شکست داد. این که برایشان قطعی شد خودشان کلی به عارف فشار آوردند تا کنار برود و به قول معروف، حرفه ای عمل کند. این اتفاق افتاد وحسن روحانی با اندکی بیش از پنجاه درصد پیروز شد.
🔹اوضاع این روزها مرا یاد آن سال انداخت. غالب نظرسنجی ها حاکی از بالاتر بودن رای جلیلی نسبت به قالیباف است. از قضا تک گزینه بودن طرف مقابل در برابر دونامزد بودن این جبهه، احتمال پیروزی اش را بیشتر می کند. آرای متمرکز پزشکیان میتواند آرای دوتکه جریان انقلاب را شکست بدهد.
🔹آقای قالیباف! کاش مثل عارف، مصالح جبهه خود را در نظر بگیرید و با افتخار اعلام کنید به نفع وحدت نیروهای انقلاب کنار می روید و از هوادارانتان بخواهید برای جلوگیری از دولت سوم روحانی، جمعه در برگه رأی بنویسند: سعید جلیلی
🔹انتخابات سال ۹۲ را یادتان هست؟ گزینه اصلاح طلبان اصیل، عارف بود و گزینه مرحوم هاشمی و اعتدالی ها حسن روحانی. این طرف هم قالیباف بود و جلیلی. هر چهار نفر هواداران گفتمانی خود را داشتند و آمده بودند تا بمانند.
🔹تب نظرسنجی ها داغ بود و مدام بحث ماندن و رفتن هر کدام مطرح بود. این آخریها نظرسنجیها برای اصلاحات حاکی از این بود که رای روحانی نزدیک پنجاه درصد است و عارف کمتر، پس اگر عارف کنار برود می توان جریان مقابل را شکست داد. این که برایشان قطعی شد خودشان کلی به عارف فشار آوردند تا کنار برود و به قول معروف، حرفه ای عمل کند. این اتفاق افتاد وحسن روحانی با اندکی بیش از پنجاه درصد پیروز شد.
🔹اوضاع این روزها مرا یاد آن سال انداخت. غالب نظرسنجی ها حاکی از بالاتر بودن رای جلیلی نسبت به قالیباف است. از قضا تک گزینه بودن طرف مقابل در برابر دونامزد بودن این جبهه، احتمال پیروزی اش را بیشتر می کند. آرای متمرکز پزشکیان میتواند آرای دوتکه جریان انقلاب را شکست بدهد.
🔹آقای قالیباف! کاش مثل عارف، مصالح جبهه خود را در نظر بگیرید و با افتخار اعلام کنید به نفع وحدت نیروهای انقلاب کنار می روید و از هوادارانتان بخواهید برای جلوگیری از دولت سوم روحانی، جمعه در برگه رأی بنویسند: سعید جلیلی
پزشکیانی که هست، پزشکیانی که نیست
تیم آذری جهرمی چگونه نامزد خود را روتوش میکند؟
🔹یکم: اخبار را مرور کنید ببینید در این ده دوازده روز چند جمله از حرفها و مواضع خود مسعود پزشکیان منتشر شده؟ چند ثانیه فیلم از صحبتهایش دیدهاید؟ خیلی خیلی کم. اما در مقابل چقدر فیلم سخنان ظریف و توییتهای آذری جهرمی و مواضع رئیس ستاد پزشکیان را دیدهاید که دست بدست شده است؟ حتما خیلی.
واقعیت این است که خود «مسعود پزشکیان» به تنهایی برای نسل جوان اصلاحطلب و حتی مخاطبان عمومی آنها در کف جامعه جذاب نیست. نه فنبیان قوی دارد که بتواند با هر صحبتش موج بیافریند، نه با دغدغههای امروزین جامعه جوان و بحثهایی مثل آزادی و انسداد اجتماعی نسبتی دارد که بتواند با انگشتگذاشتن روی آنها جذابیت ایجاد کند، نه دغدغه و فهم سیاستخارجی و دعواهای تحریم و مذاکره را دارد که بتواند آن دوقطبی را داغ کند. مسعود پزشکیان هیچیک از اینها نیست. یک پیرمرد با صفای اصلاحطلب -آن هم با قرائت دههشصتی خط امامیِ نهجالبلاغهخوان دنبال عدالتاجتماعی- با سابقه وزارت و نمایندگی مجلس که نه برای نخبگان جذاب است و نه برای عموم. همین.
🔹دوم: اما چه اتفاقی دارد میافتد؟ ستاد انتخاباتی او دارد حول این شخصیت ناجذاب، ابر و اتمسفری متفاوت از شخصیت واقعیاش خلق میکند. مثلا بطور جدی ظریف و دادهایش را بولد میکند و سعی میکند دوقطبی تحریم_مذاکره زمان حسن روحانی را داغ کند، در عرصه داخلی هم سعی میکنند با دست گذاشتن روی بحثهایی مثل فیلترینک و حجاب و امثال آن، طرف مقابل را نماد داعش و طالبان و تحجر و اینطرف را نماد آزادی و رهایی و "هرچه طرف مقابل هست، این نیست"معرفی کند. عباس عبدی و آذریجهرمی و فاضلی و زیدآبادی و آخوندی و کلی تریبونهای رسمی و غیررسمی مجازی که میبینید روزانه مشغول تولیدمحتوا و دعوای جعلیاند، دقیقا چنین کارویژهای را دنبال میکنند. خود پزشکیان چه میکند؟ سفر میرود و با مردم عکسهای یادگاری قشنگ میاندازد. همین
هدف چیست: جامعه فقط از طرف مقابل بترسد و این هراس باعث شود بیخیال اینکه مواضع و شخصیت خود پزشکیان چیست، بیاید به او رای بدهد. یک رأی سلبیِ هراسزده که چندبار از این مدل جواب گرفتهاند. در واقع دارند این را جا میاندازند که اصلا پزشکیان را بیخیال، جایش بگذار چوبخشک، اگر میخواهی این طرف مقابل من سر کار نیاید، بیا به همین چوب خشک رای بده. واقعیت پشت پردهاش هم این است که تقریبا همان دولت روحانی با کمی ادیت، روی کار میآید.
🔹سوم:به نظرم دو مناظرهی دونفرهی تلویزیونی میتواند نقابِ عملیاتِرسانهای را از چهره پزشکیان بردارد. هم بدنه اصولگرایی در رسانهها و هم سعید جلیلی در مناظره، باید از پزشکیان بخواهند «مواضع خودش» را درباره مسائل مختلف بیان کند. نظرات و راهکارهایش را بگوید. مردمی که میخواهند به پزشکیان رای بدهند باید بدانند واقعا او آن «ناجی مردم و باطلالسحر تمام تندرویهای نظام» است که وعده داده میشود؛ یا آن گونه که خودش گاهی بروز میدهد یکی از کارگزاران اصلاحطلبِ داخل خانوادهی نظام که دوست دارد مطابق منویات رهبری پیش برود؟
@payamshaheed
تیم آذری جهرمی چگونه نامزد خود را روتوش میکند؟
🔹یکم: اخبار را مرور کنید ببینید در این ده دوازده روز چند جمله از حرفها و مواضع خود مسعود پزشکیان منتشر شده؟ چند ثانیه فیلم از صحبتهایش دیدهاید؟ خیلی خیلی کم. اما در مقابل چقدر فیلم سخنان ظریف و توییتهای آذری جهرمی و مواضع رئیس ستاد پزشکیان را دیدهاید که دست بدست شده است؟ حتما خیلی.
واقعیت این است که خود «مسعود پزشکیان» به تنهایی برای نسل جوان اصلاحطلب و حتی مخاطبان عمومی آنها در کف جامعه جذاب نیست. نه فنبیان قوی دارد که بتواند با هر صحبتش موج بیافریند، نه با دغدغههای امروزین جامعه جوان و بحثهایی مثل آزادی و انسداد اجتماعی نسبتی دارد که بتواند با انگشتگذاشتن روی آنها جذابیت ایجاد کند، نه دغدغه و فهم سیاستخارجی و دعواهای تحریم و مذاکره را دارد که بتواند آن دوقطبی را داغ کند. مسعود پزشکیان هیچیک از اینها نیست. یک پیرمرد با صفای اصلاحطلب -آن هم با قرائت دههشصتی خط امامیِ نهجالبلاغهخوان دنبال عدالتاجتماعی- با سابقه وزارت و نمایندگی مجلس که نه برای نخبگان جذاب است و نه برای عموم. همین.
🔹دوم: اما چه اتفاقی دارد میافتد؟ ستاد انتخاباتی او دارد حول این شخصیت ناجذاب، ابر و اتمسفری متفاوت از شخصیت واقعیاش خلق میکند. مثلا بطور جدی ظریف و دادهایش را بولد میکند و سعی میکند دوقطبی تحریم_مذاکره زمان حسن روحانی را داغ کند، در عرصه داخلی هم سعی میکنند با دست گذاشتن روی بحثهایی مثل فیلترینک و حجاب و امثال آن، طرف مقابل را نماد داعش و طالبان و تحجر و اینطرف را نماد آزادی و رهایی و "هرچه طرف مقابل هست، این نیست"معرفی کند. عباس عبدی و آذریجهرمی و فاضلی و زیدآبادی و آخوندی و کلی تریبونهای رسمی و غیررسمی مجازی که میبینید روزانه مشغول تولیدمحتوا و دعوای جعلیاند، دقیقا چنین کارویژهای را دنبال میکنند. خود پزشکیان چه میکند؟ سفر میرود و با مردم عکسهای یادگاری قشنگ میاندازد. همین
هدف چیست: جامعه فقط از طرف مقابل بترسد و این هراس باعث شود بیخیال اینکه مواضع و شخصیت خود پزشکیان چیست، بیاید به او رای بدهد. یک رأی سلبیِ هراسزده که چندبار از این مدل جواب گرفتهاند. در واقع دارند این را جا میاندازند که اصلا پزشکیان را بیخیال، جایش بگذار چوبخشک، اگر میخواهی این طرف مقابل من سر کار نیاید، بیا به همین چوب خشک رای بده. واقعیت پشت پردهاش هم این است که تقریبا همان دولت روحانی با کمی ادیت، روی کار میآید.
🔹سوم:به نظرم دو مناظرهی دونفرهی تلویزیونی میتواند نقابِ عملیاتِرسانهای را از چهره پزشکیان بردارد. هم بدنه اصولگرایی در رسانهها و هم سعید جلیلی در مناظره، باید از پزشکیان بخواهند «مواضع خودش» را درباره مسائل مختلف بیان کند. نظرات و راهکارهایش را بگوید. مردمی که میخواهند به پزشکیان رای بدهند باید بدانند واقعا او آن «ناجی مردم و باطلالسحر تمام تندرویهای نظام» است که وعده داده میشود؛ یا آن گونه که خودش گاهی بروز میدهد یکی از کارگزاران اصلاحطلبِ داخل خانوادهی نظام که دوست دارد مطابق منویات رهبری پیش برود؟
@payamshaheed
Telegram
آرشیو پیامِ شهید
پزشکیان و شرافت رأی سلبی
سخنی با آنان که قرار است از ترس جلیلیون به پزشکیان رای دهند
🔹مسعود پزشکیان وقتی خودش صحبت میکند، تصورات خیلیها به هم میریزد. اصلاحطلبانی که دو دهه است ذهن نسل جوان را با مفاهیمی مثل دموکراسی، جامعهمدنی، آزادی، توسعه سیاسی، مقابله با بنیادگرایی، پلورالیسم سیاسی و معرفتی و امثال اینها پر کردهاند، حالا کسی نامزدشان است که سرشتش یک چپ خطامامی دهه شصتی است، با همان دغدغههای عدالتاجتماعی. متدینی که به جای متون مقدس لیبرالدمکراسی، خطبه نهجالبلاغه و قران تحویلشان میدهد و یک خط در میان تاکید میکند که باید در چارچوب کلان نظام و منویات رهبر معظم انقلاب حرکت کرد.
🔹او نه چون عبدی و حجاریان از طیف اهل فکر و اندیشه اصلاحطلبانِ لیبرالشده است، نه چون کرباسچی و مرعشی و جهانگیری از حلقه مدیران اجرایی مشهور اصلاحات است، نه مثل سیدمحمد خاتمی خرداد ۷۶ اهل فکر و فرهنگ است که بتواند نماد خواستههای یک نسل و طبقه معرفی شود، نه مثل حسن روحانی ۹۲، سابقه و تجربه دیپلماتیک و امنیتی دارد که بشود رویش مانور داد. حتی یک سیاستمدار میانی اهل فکر و اندیشه مثل مهاجرانی سالهای دهه هفتاد هم نیست. در کل، مسعود پزشکیان کسی نیست که بتوان روی کاریزمای شخصی یا سابقهاش موج ایجاد کرد و رایآوری داشت.
🔹این را بهتر از هرکسی اصلاحطلبان میدانند. همهی سرمایه امروز پزشکیان یک چیز است و آن تعریف کردنش در یک دوقطبی تند و احساسی به عنوان منجیِ ایران از دست یک جریان تندرویِ متحجرِ گشتارشادی فیلترکننده اینترنت مخالف آزادی زنان است. در نتیجه این فضاسازی، مردم از ترس لولویی که قرار است ایران را کرهشمالی کند، بروند به پزشکیان رای بدهند. نسبت واقعیت مسعود پزشکیان با این تصویر خیالی وعدهداده شده، مثل مردی است که با هیکل معمولی جلوی آینه ایستاده و بقیه دارند از پهلوان صاحباندامی که در آینه میبینند تعریف میکنند. تصویری که با صحبت کردن خود او در مناظرات، غیرواقعی بودنش توی چشم میزند.
🔹واقعیت این است که بخش مهمی از بدنه رای پزشکیان، کسانی هستند که نه از حب او و جریان سیاسیاش، بلکه از بغض اصولگرایی و جلیلی به او رای میدهند. اما بنظرم، رای سلبی هم باید کفی از شرافت را داشته باشد. یعنی ما ببینیم اگر داریم کسی مثل جلیلی را از میدان به در میکنیم، چه کسی را به جایش بر صندلی مسئولیت مملکت مینشانیم؟ واقعا حاضریم مملکت را دست کسی بدهیم که درباره هیچ حیطه و موضوع، نه سیاستخارجی، نه اقتصاد، نه فرهنگ؛ اطلاعات اولیه را هم ندارد؟ اگر معتقدیم دستفرمان جلیلی کشور را نابود میکند، چرا به این فکر نمیکنیم که دستفرمان پزشکیان با این حجم از دوری از واقعیات،، چه بلایی بر سر کشور میآورد؟ آیا مایی که الان از ترس جلیلی به پزشکیان رای میدهیم، حاضریم مسئولیت سرنوشت کشور در یک سال و دو سال و سه سال بعد، با دولت پزشکیان را بپذیریم؟
سخنی با آنان که قرار است از ترس جلیلیون به پزشکیان رای دهند
🔹مسعود پزشکیان وقتی خودش صحبت میکند، تصورات خیلیها به هم میریزد. اصلاحطلبانی که دو دهه است ذهن نسل جوان را با مفاهیمی مثل دموکراسی، جامعهمدنی، آزادی، توسعه سیاسی، مقابله با بنیادگرایی، پلورالیسم سیاسی و معرفتی و امثال اینها پر کردهاند، حالا کسی نامزدشان است که سرشتش یک چپ خطامامی دهه شصتی است، با همان دغدغههای عدالتاجتماعی. متدینی که به جای متون مقدس لیبرالدمکراسی، خطبه نهجالبلاغه و قران تحویلشان میدهد و یک خط در میان تاکید میکند که باید در چارچوب کلان نظام و منویات رهبر معظم انقلاب حرکت کرد.
🔹او نه چون عبدی و حجاریان از طیف اهل فکر و اندیشه اصلاحطلبانِ لیبرالشده است، نه چون کرباسچی و مرعشی و جهانگیری از حلقه مدیران اجرایی مشهور اصلاحات است، نه مثل سیدمحمد خاتمی خرداد ۷۶ اهل فکر و فرهنگ است که بتواند نماد خواستههای یک نسل و طبقه معرفی شود، نه مثل حسن روحانی ۹۲، سابقه و تجربه دیپلماتیک و امنیتی دارد که بشود رویش مانور داد. حتی یک سیاستمدار میانی اهل فکر و اندیشه مثل مهاجرانی سالهای دهه هفتاد هم نیست. در کل، مسعود پزشکیان کسی نیست که بتوان روی کاریزمای شخصی یا سابقهاش موج ایجاد کرد و رایآوری داشت.
🔹این را بهتر از هرکسی اصلاحطلبان میدانند. همهی سرمایه امروز پزشکیان یک چیز است و آن تعریف کردنش در یک دوقطبی تند و احساسی به عنوان منجیِ ایران از دست یک جریان تندرویِ متحجرِ گشتارشادی فیلترکننده اینترنت مخالف آزادی زنان است. در نتیجه این فضاسازی، مردم از ترس لولویی که قرار است ایران را کرهشمالی کند، بروند به پزشکیان رای بدهند. نسبت واقعیت مسعود پزشکیان با این تصویر خیالی وعدهداده شده، مثل مردی است که با هیکل معمولی جلوی آینه ایستاده و بقیه دارند از پهلوان صاحباندامی که در آینه میبینند تعریف میکنند. تصویری که با صحبت کردن خود او در مناظرات، غیرواقعی بودنش توی چشم میزند.
🔹واقعیت این است که بخش مهمی از بدنه رای پزشکیان، کسانی هستند که نه از حب او و جریان سیاسیاش، بلکه از بغض اصولگرایی و جلیلی به او رای میدهند. اما بنظرم، رای سلبی هم باید کفی از شرافت را داشته باشد. یعنی ما ببینیم اگر داریم کسی مثل جلیلی را از میدان به در میکنیم، چه کسی را به جایش بر صندلی مسئولیت مملکت مینشانیم؟ واقعا حاضریم مملکت را دست کسی بدهیم که درباره هیچ حیطه و موضوع، نه سیاستخارجی، نه اقتصاد، نه فرهنگ؛ اطلاعات اولیه را هم ندارد؟ اگر معتقدیم دستفرمان جلیلی کشور را نابود میکند، چرا به این فکر نمیکنیم که دستفرمان پزشکیان با این حجم از دوری از واقعیات،، چه بلایی بر سر کشور میآورد؟ آیا مایی که الان از ترس جلیلی به پزشکیان رای میدهیم، حاضریم مسئولیت سرنوشت کشور در یک سال و دو سال و سه سال بعد، با دولت پزشکیان را بپذیریم؟
Telegram
آرشیو پیامِ شهید
یک یادآوری به رضا پهلوی درباره سرکوب دانشگاه
https://x.com/aminfaraj31/status/1810061706275758455?t=1VerT0WJ_F-5R09w88Q6_g&s=19
https://x.com/aminfaraj31/status/1810061706275758455?t=1VerT0WJ_F-5R09w88Q6_g&s=19
در روزهای انتخابات حیا کردیم و از شاهکار مدیریت آقای پورمحمدی در مرکز اسناد انقلاب اسلامی سخن نگفتیم. اما گویا ایشان هنوز از انتخابات دل نکنده است.
برادر! با نمایش، مرکز اداره نمیشود!
در این چندسال برای آن همه مصاحبه فاخر که دارد در آرشیو آنجا خاک میخورد چه کار کردید؟ معاون پژوهشتان توانست ریل تولید کتابهای تالیفی را راه بیندازد؟
کِشتی به گِل نشسته را چه به مانورهای نمایشی؟
برادر! با نمایش، مرکز اداره نمیشود!
در این چندسال برای آن همه مصاحبه فاخر که دارد در آرشیو آنجا خاک میخورد چه کار کردید؟ معاون پژوهشتان توانست ریل تولید کتابهای تالیفی را راه بیندازد؟
کِشتی به گِل نشسته را چه به مانورهای نمایشی؟