This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥عالمی که درب حرم امام علی (علیهالسلام) به رویش باز میشد!!!
✨﷽✨
🌼داستانآموزنده
✍صدقه حلوانی میگوید: در مسجدالحرام یکی از دوستانم دو درهم از من قرض خواست و من گفتم: پس از طواف خواهم داد. در حین طواف امام صادق علیه السلام را مشغول طواف دیدم، امام دستش را به جهت کمک خواستن روی شانه من گذاشت و هر دو به طواف پرداختیم.
طواف من به پایان رسید، اما برای رعایت وضعیت جسمی امام ترجیح دادم به ایشان کمک کنم. دوستم که از من قرض خواسته بود در کناری نشسته و به خیال این که من در قرض دادن به او مسامحه می کنم هر دور که از مقابل او رد می شدم با دست به من اشاره میکرد.
امام متوجه شد و پرسید: این مرد چه میخواهد؟ عرض کردم: او منتظر من است که طوافم تمام شود و به او دو درهم قرض بدهم. امام سریع دست از شانه ام برداشت و فرمود: مرا رها کن و برو حاجت او را برآور. وقتی بازگشتم که امام طوافش تمام شده بود و با دوستانش صحبت می کرد.
به من فرمود: من اگر برای برآوردن حاجت کسی شتاب کنم بهتر است که هزار بنده را در راه خدا آزاد و هزار نفر را برای جهاد در راه خدا بسیج کنم.
📚روضه كافى،جلد ۲صفحه ۳۲۲
🌼داستانآموزنده
✍صدقه حلوانی میگوید: در مسجدالحرام یکی از دوستانم دو درهم از من قرض خواست و من گفتم: پس از طواف خواهم داد. در حین طواف امام صادق علیه السلام را مشغول طواف دیدم، امام دستش را به جهت کمک خواستن روی شانه من گذاشت و هر دو به طواف پرداختیم.
طواف من به پایان رسید، اما برای رعایت وضعیت جسمی امام ترجیح دادم به ایشان کمک کنم. دوستم که از من قرض خواسته بود در کناری نشسته و به خیال این که من در قرض دادن به او مسامحه می کنم هر دور که از مقابل او رد می شدم با دست به من اشاره میکرد.
امام متوجه شد و پرسید: این مرد چه میخواهد؟ عرض کردم: او منتظر من است که طوافم تمام شود و به او دو درهم قرض بدهم. امام سریع دست از شانه ام برداشت و فرمود: مرا رها کن و برو حاجت او را برآور. وقتی بازگشتم که امام طوافش تمام شده بود و با دوستانش صحبت می کرد.
به من فرمود: من اگر برای برآوردن حاجت کسی شتاب کنم بهتر است که هزار بنده را در راه خدا آزاد و هزار نفر را برای جهاد در راه خدا بسیج کنم.
📚روضه كافى،جلد ۲صفحه ۳۲۲
⁉️به نظر شما بین دو بچه، چند سال باید فاصله باشه؟
✍ از نظر تربیتی فاصلۀ بین بچهها باید به اندازهای باشه که بتونن #همبازی هم باشن و همدیگه رو درک کنن.
بچّهها با تفاوت سنّی بالا، نمیتونن همبازی هم باشن. به همین دلیل هم کار پدر و مادر بعد از بچه دوم، خیلی سخت میشه.
اگه فاصلۀ بین بچه اوّل و دوم، به اندازهای باشه که این دو تا وقت همدیگه رو پُر کنن، به شدّت تربیت آسون میشه و بجز اوایل به دنیا اومدن بچه دوم، توی وقت پدر و مادر، صرفهجویی میشه.
در غیر این صورت، هر دو بچّه به صورت مستقل، وقت پدر و مادر رو میگیرن، چون نمیتونن همبازی خوبی برا هم باشن. پس، فاصلۀ زیاد بین بچّهها، نه تنها کمکی به مسئلۀ تربیت نمیکنه؛ بلکه کار تربیت رو هم سختتر میکنه.
اگه بخوایم این فاصله رو به صورت عددی بیان کنیم، حدّاکثر فاصلۀ میان بچهها، نباید از سه یا سه سال و نیم، بیشتر بشه. هر اندازه فاصلۀ بچّهها از این عدد بیشتر بشه، وقت پدر و مادر برا تربیت اونا، بیشتر گرفته میشه.
ناگفته نمونه، فاصلهای که این جا گفته شد، برا شرایط عادیه. ممکنه مادر، مشکلاتی داشته باشه که بارداری تو همین فاصله هم براش مناسب نباشه که تشخیص این مسأله به عهدۀ متخصّصه.[یا اینکه ممکنه شرایط جمعیتی کشور ایجاب کنه، حداقل فاصله ممکن رو در نظر بگیریم]
📚 #کتاب_ایران_جوان_بمان ص ۱۸۷
#جمعیت
#استاد_عباسی_ولدی
✍ از نظر تربیتی فاصلۀ بین بچهها باید به اندازهای باشه که بتونن #همبازی هم باشن و همدیگه رو درک کنن.
بچّهها با تفاوت سنّی بالا، نمیتونن همبازی هم باشن. به همین دلیل هم کار پدر و مادر بعد از بچه دوم، خیلی سخت میشه.
اگه فاصلۀ بین بچه اوّل و دوم، به اندازهای باشه که این دو تا وقت همدیگه رو پُر کنن، به شدّت تربیت آسون میشه و بجز اوایل به دنیا اومدن بچه دوم، توی وقت پدر و مادر، صرفهجویی میشه.
در غیر این صورت، هر دو بچّه به صورت مستقل، وقت پدر و مادر رو میگیرن، چون نمیتونن همبازی خوبی برا هم باشن. پس، فاصلۀ زیاد بین بچّهها، نه تنها کمکی به مسئلۀ تربیت نمیکنه؛ بلکه کار تربیت رو هم سختتر میکنه.
اگه بخوایم این فاصله رو به صورت عددی بیان کنیم، حدّاکثر فاصلۀ میان بچهها، نباید از سه یا سه سال و نیم، بیشتر بشه. هر اندازه فاصلۀ بچّهها از این عدد بیشتر بشه، وقت پدر و مادر برا تربیت اونا، بیشتر گرفته میشه.
ناگفته نمونه، فاصلهای که این جا گفته شد، برا شرایط عادیه. ممکنه مادر، مشکلاتی داشته باشه که بارداری تو همین فاصله هم براش مناسب نباشه که تشخیص این مسأله به عهدۀ متخصّصه.[یا اینکه ممکنه شرایط جمعیتی کشور ایجاب کنه، حداقل فاصله ممکن رو در نظر بگیریم]
📚 #کتاب_ایران_جوان_بمان ص ۱۸۷
#جمعیت
#استاد_عباسی_ولدی
🔴بگذارید محبت شما را فرزندان و دیگران هم ببینند.
👈 منظور از دیدن محبت شما به یکدیگر روابط خاص زناشوئیتان نیست.
👈 اما ابراز محبت به همسرتان در مقابل فرزندانتان اولا در آینده می تواند تصویر بهتری از ازدواج را برای آن ها ترسیم کند. دوما باعث می شود آن ها فکر نکنند بین شما فقط دعوا و کلمات تند رد و بدل می شود.
👈 منظور از دیدن محبت شما به یکدیگر روابط خاص زناشوئیتان نیست.
👈 اما ابراز محبت به همسرتان در مقابل فرزندانتان اولا در آینده می تواند تصویر بهتری از ازدواج را برای آن ها ترسیم کند. دوما باعث می شود آن ها فکر نکنند بین شما فقط دعوا و کلمات تند رد و بدل می شود.
✅ استاد علی صفایی حائری رحمت الله علیه
🔸من نمى دانم تو چه احساسى از مرگ دارى، ولى اينقدر مى دانم كه اگر خط مرگ در تقاطع زندگى تو نباشد و زندگى تو را نبرد، پل ادامه ى آن باشد و استمرار آن، ديگر مرگ مسأله اى نيست.
🔹بايد آن گونه زندگى كرد كه مشرف بر مرگ بود. اين ترس از مرگ به خاطر ناهنجارى زندگى است. حياتى كه با حيات محمد و آل محمد پيوند بخورد، مرگ آن را نمى سوزاند و بن بستِ آن نمى شود؛ كه مرگ، استمرار زندگى و انقلاب زندگى و حيات بزرگتر است
🔸ما به گونه اى زندگى كرده ايم كه مرگ، آرزوها، كارها و عشقهاى ما را ناتمام گذاشته و مزاحم بوده است.
🔹مزاحمت مرگ با زندگى ما، باعث ترس و فرار از مرگ است. اگر آرزوهاى ما با مرگ تأمين شود و اگر كارهاى ما با مرگ نقد شود و اگر عشقهاى ما با مرگ به تماميّت خود برسد، آيا جز عشق به مرگ، تفسير ديگرى براى عشق به زندگى خواهد بود؟
🔸من نمى دانم تو چه احساسى از مرگ دارى، ولى اينقدر مى دانم كه اگر خط مرگ در تقاطع زندگى تو نباشد و زندگى تو را نبرد، پل ادامه ى آن باشد و استمرار آن، ديگر مرگ مسأله اى نيست.
🔹بايد آن گونه زندگى كرد كه مشرف بر مرگ بود. اين ترس از مرگ به خاطر ناهنجارى زندگى است. حياتى كه با حيات محمد و آل محمد پيوند بخورد، مرگ آن را نمى سوزاند و بن بستِ آن نمى شود؛ كه مرگ، استمرار زندگى و انقلاب زندگى و حيات بزرگتر است
🔸ما به گونه اى زندگى كرده ايم كه مرگ، آرزوها، كارها و عشقهاى ما را ناتمام گذاشته و مزاحم بوده است.
🔹مزاحمت مرگ با زندگى ما، باعث ترس و فرار از مرگ است. اگر آرزوهاى ما با مرگ تأمين شود و اگر كارهاى ما با مرگ نقد شود و اگر عشقهاى ما با مرگ به تماميّت خود برسد، آيا جز عشق به مرگ، تفسير ديگرى براى عشق به زندگى خواهد بود؟
خاکریز اسارت
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
قسمت صد وهفتاد وهشتم:
ورزش،هیجان ومسابقات
دو سال اول بعثیا با هر گونه ورزش و نرمش مخالفت میکردن و زمینهای برای این کار وجود نداشت، امّا از سال سوم به بعد خصوصاً بعد از برقراری آتش بس اجازه دادن به صورت محدود در زمان هواخوری یه سری مسابقات ورزشی مثل گل کوچیک و والیبال انجام بشه. بچه ها هم این مسابقات رو بصورت لیگ در هر بند برنامه ریزی کردن و افرادِ علاقمند در گروهای دو و سه نفره تیم بندی شده و دورهای مسابقه برگزار میشد و داور هم داشتیم.
توپ این مسابقات با استفاده از لباسای کهنه و پوستهٔ بیرونی از برزنت چادر گروهی تهیه میشد و بچه ها اونا رو میدوختن و مسابقات فوتبال برگزار میشد. این مسابقات تا زمان رحلت حضرت امام و تبعید ما به شهر بعقوبه ادامه داشت و به مشغولیت خوبی برای بچهها تبدیل شده بود.
هر چه دوران اسارت طولانیتر می شد، بچهها هم خودشون رو با شرایط تطبیق میدادن و چیزهای جدید و اندوختههای نو برای خودشون کسب میکردن. با آزاد شدن ورزش در هواخوری و برگزاری مسابقات گل کوچیک، تعدادی از بچهها آموزش فنون رزمی رو شروع کردن. البته این آموزشها کاملاً سری و با رعایت اصول حفاظتی انجام میشد و اگه بعثیا بویی میبردن حسابی تنبیه میکردن و حداقلش، سلول انفرادی بود. توی آسایشگاه ما خوشبختانه سه چهار نفر بودن که با رشتههای مختلف رزمی، مثل کاراته و تکواندو آشنایی داشتن و به کسانی که علاقه داشتن یاد میدادن. منم مدتی دفاع شخصی کار کردم. حتی تو یکی از تمرینها که با الله قلی غفاری بعنوان حریفم انجام دادم، یکی از دندههام شکست. کتک کاری بعثیا کم بود خودمونم گاهی توی کلاسای رزمی از خجالت هم در میومدیم.
بعد ازمدتی مسابقات کشتی در اوزان مختلف در دستور کارمون قرار گرفت. البته این مسابقه از خندهدارترین مسابقات و برنامههای ما بود. بجز یکی دو نفر بقیه با فنون کشتی آشنایی نداشتیم. کشتی ترکیبی بود از جودو، کاراته و کشتی و دعوای کوچه بازاری. از اونم جالبتر داور بود که داوری نمیدونست و بحث امتیاز در کار نبود و برنده کسی اعلام میشد که حریفشو ضربه فنی بکنه. باسکولی هم که برای وزن کشی نداشتیم و با وزن تقریبی افراد رو به جون هم مینداختیم تا مسابقه بِدن. بعضی صحنهها اونقد خندهدار بود که بیشتر از یه تئاتر کمدی میخندیدیم. گاهی مسابقه بین فیل و فنجان بود و دو حریف اصلا بهم نمیومدن. برگزاری این مسابقات حسابی حال و هوای بچهها رو عوض کرده بود و شور و شادی همه جا حاکم بود.
پایان قسمت صد و هفتاد و هشتم ..
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
قسمت صد وهفتاد وهشتم:
ورزش،هیجان ومسابقات
دو سال اول بعثیا با هر گونه ورزش و نرمش مخالفت میکردن و زمینهای برای این کار وجود نداشت، امّا از سال سوم به بعد خصوصاً بعد از برقراری آتش بس اجازه دادن به صورت محدود در زمان هواخوری یه سری مسابقات ورزشی مثل گل کوچیک و والیبال انجام بشه. بچه ها هم این مسابقات رو بصورت لیگ در هر بند برنامه ریزی کردن و افرادِ علاقمند در گروهای دو و سه نفره تیم بندی شده و دورهای مسابقه برگزار میشد و داور هم داشتیم.
توپ این مسابقات با استفاده از لباسای کهنه و پوستهٔ بیرونی از برزنت چادر گروهی تهیه میشد و بچه ها اونا رو میدوختن و مسابقات فوتبال برگزار میشد. این مسابقات تا زمان رحلت حضرت امام و تبعید ما به شهر بعقوبه ادامه داشت و به مشغولیت خوبی برای بچهها تبدیل شده بود.
هر چه دوران اسارت طولانیتر می شد، بچهها هم خودشون رو با شرایط تطبیق میدادن و چیزهای جدید و اندوختههای نو برای خودشون کسب میکردن. با آزاد شدن ورزش در هواخوری و برگزاری مسابقات گل کوچیک، تعدادی از بچهها آموزش فنون رزمی رو شروع کردن. البته این آموزشها کاملاً سری و با رعایت اصول حفاظتی انجام میشد و اگه بعثیا بویی میبردن حسابی تنبیه میکردن و حداقلش، سلول انفرادی بود. توی آسایشگاه ما خوشبختانه سه چهار نفر بودن که با رشتههای مختلف رزمی، مثل کاراته و تکواندو آشنایی داشتن و به کسانی که علاقه داشتن یاد میدادن. منم مدتی دفاع شخصی کار کردم. حتی تو یکی از تمرینها که با الله قلی غفاری بعنوان حریفم انجام دادم، یکی از دندههام شکست. کتک کاری بعثیا کم بود خودمونم گاهی توی کلاسای رزمی از خجالت هم در میومدیم.
بعد ازمدتی مسابقات کشتی در اوزان مختلف در دستور کارمون قرار گرفت. البته این مسابقه از خندهدارترین مسابقات و برنامههای ما بود. بجز یکی دو نفر بقیه با فنون کشتی آشنایی نداشتیم. کشتی ترکیبی بود از جودو، کاراته و کشتی و دعوای کوچه بازاری. از اونم جالبتر داور بود که داوری نمیدونست و بحث امتیاز در کار نبود و برنده کسی اعلام میشد که حریفشو ضربه فنی بکنه. باسکولی هم که برای وزن کشی نداشتیم و با وزن تقریبی افراد رو به جون هم مینداختیم تا مسابقه بِدن. بعضی صحنهها اونقد خندهدار بود که بیشتر از یه تئاتر کمدی میخندیدیم. گاهی مسابقه بین فیل و فنجان بود و دو حریف اصلا بهم نمیومدن. برگزاری این مسابقات حسابی حال و هوای بچهها رو عوض کرده بود و شور و شادی همه جا حاکم بود.
پایان قسمت صد و هفتاد و هشتم ..
خاکریز اسارت
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
قسمت صد وهفتاد ونهم:عطش برای یادگیری
بعد از برقراری آتش بس بین ایران و عراق، آسایشگاهای چهارده گانه تکریت یازده، هر کدوم تبدیل شده بود به دانشکدههای کوچکی که همه نوع کلاس زبان، ریاضی، تاریخ، قرآن، اعتقادات، احکام تا شیمی و فیزیک و غیره یافت می شد و کلاسا از دو نفر تا ده نفره وجود داشت و گاهی وقتا برای سر خاروندن نداشتیم. نکته قابل توجه در این مقطع عطش فوق العاده افراد برای یادگیری بود. هر چند نفر دور هم جمع می شدن و با التماس از کسی که چیزی بلد بود میخواستن کلاسی براشون برگزار کنه و چیزی یادشون بده.
در تمامی طول عمرم تا به امروز چنین شوق و عطشی برای هیچ کار علمی و آموزشی به اندازه آن یکسالی که در بند یک اردوگاه تکریت یازده شاهدش بودم ندیدهم. کار بجایی رسیده بود که مدرسین بشدت تحت فشار قرار داشتن. نه میشد به این نوجوون و جوونایی که با علاقه و التماس میومدن و درخواست کلاس داشتن نه گفت! و نه توانایی معدودِ اساتید، جوابگوی این همه نیاز بودن. افرادی که به عنوان استاد، کلاسی رو برگزار میکردن هم که هیچ منبعی جز محفوظات و دانستههای قبلی خودشون در اختیار نداشتن. نه کتابی وجود داشت و نه دفتر و قلمی در میون بود. کاغذ و قلم ما همون بود که قبلاً توضیح دادم.
یادم هست در مقطعی در روز، هفت جلسه کلاسای مختلف از تفسیر قرآن و تاریخ اسلام تا احکام و اعتقادات و آموزش سخنوری داشتم و این در حالی بود که خودم بشدت نیاز داشتم در کلاسی شرکت کنم و چیزی یاد بگیرم، اما نیاز و فشار بچه ها مانع از اون بود که بجز پرداختن به قرآن و تدریس کار دیگهای انجام بدم. در هر آسایشگاه هم معمولاً چهار، پنج نفر بیشتر وجود نداشتن که بتونن تدریس کنن و این تعداد به هیچ وجه جوابگوی نیاز و درخواستهای متعدد نبود. لذا فکری به ذهنم رسید که بتونه تا حدودی این خلاء رو پر کنه و اون تربیت معلم و سخنران بود.
پایان قسمت صد و هفتاد و نهم ..
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
قسمت صد وهفتاد ونهم:عطش برای یادگیری
بعد از برقراری آتش بس بین ایران و عراق، آسایشگاهای چهارده گانه تکریت یازده، هر کدوم تبدیل شده بود به دانشکدههای کوچکی که همه نوع کلاس زبان، ریاضی، تاریخ، قرآن، اعتقادات، احکام تا شیمی و فیزیک و غیره یافت می شد و کلاسا از دو نفر تا ده نفره وجود داشت و گاهی وقتا برای سر خاروندن نداشتیم. نکته قابل توجه در این مقطع عطش فوق العاده افراد برای یادگیری بود. هر چند نفر دور هم جمع می شدن و با التماس از کسی که چیزی بلد بود میخواستن کلاسی براشون برگزار کنه و چیزی یادشون بده.
در تمامی طول عمرم تا به امروز چنین شوق و عطشی برای هیچ کار علمی و آموزشی به اندازه آن یکسالی که در بند یک اردوگاه تکریت یازده شاهدش بودم ندیدهم. کار بجایی رسیده بود که مدرسین بشدت تحت فشار قرار داشتن. نه میشد به این نوجوون و جوونایی که با علاقه و التماس میومدن و درخواست کلاس داشتن نه گفت! و نه توانایی معدودِ اساتید، جوابگوی این همه نیاز بودن. افرادی که به عنوان استاد، کلاسی رو برگزار میکردن هم که هیچ منبعی جز محفوظات و دانستههای قبلی خودشون در اختیار نداشتن. نه کتابی وجود داشت و نه دفتر و قلمی در میون بود. کاغذ و قلم ما همون بود که قبلاً توضیح دادم.
یادم هست در مقطعی در روز، هفت جلسه کلاسای مختلف از تفسیر قرآن و تاریخ اسلام تا احکام و اعتقادات و آموزش سخنوری داشتم و این در حالی بود که خودم بشدت نیاز داشتم در کلاسی شرکت کنم و چیزی یاد بگیرم، اما نیاز و فشار بچه ها مانع از اون بود که بجز پرداختن به قرآن و تدریس کار دیگهای انجام بدم. در هر آسایشگاه هم معمولاً چهار، پنج نفر بیشتر وجود نداشتن که بتونن تدریس کنن و این تعداد به هیچ وجه جوابگوی نیاز و درخواستهای متعدد نبود. لذا فکری به ذهنم رسید که بتونه تا حدودی این خلاء رو پر کنه و اون تربیت معلم و سخنران بود.
پایان قسمت صد و هفتاد و نهم ..
💎[ عیون أخبار الرضا علیه السلام ، علل الشرائع] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الدِّینَوَرِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی قَتَادَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام فَقُلْتُ تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ فَقَالَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَیْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا.
سلیمان بن جعفر جعفری گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: آیا زمین خالی از حجت میشود؟ فرمود: اگر دنیا یک چشم به هم زدن خالی از حجت باشد، زمین اهلش را فرو میبرد.
📖عیون الأخبار،ص۱۵۰ و ۱۵۱
📖علل الشرائع،ص۷۷
📖اکمال الدین،ص۱۱۸
📖بصائر الدرجات،ص۱۴۴
📖بحارالانوار، ج۲۳،ص۲۹،ح۴۳
سلیمان بن جعفر جعفری گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: آیا زمین خالی از حجت میشود؟ فرمود: اگر دنیا یک چشم به هم زدن خالی از حجت باشد، زمین اهلش را فرو میبرد.
📖عیون الأخبار،ص۱۵۰ و ۱۵۱
📖علل الشرائع،ص۷۷
📖اکمال الدین،ص۱۱۸
📖بصائر الدرجات،ص۱۴۴
📖بحارالانوار، ج۲۳،ص۲۹،ح۴۳
💐معرفت مهدوی💐
🍀امام چه ظاهر باشد چه غایب ،او متولی هدایت است.
🔸شناخت خدا و عبادت او،فقط از طریق امام زمان ممکن است.
🔹امام حسین می فرمایند:
ای مردم ، خدای متعال،بندگان را فقط برای این خلق کرد تا او را بشناسند، وچون شناختند عبادتش کنند. که با بندگی او، از عبادت غیر خدا بینیاز خواهند بود.
🔺شخصی از میان یاران میپرسد یابن رسول الله ، پدر و مادرم به فدایت، معرفت خدا چیست؟
◀️فرمودند:شناخت خدا همان شناخت امام زمان خودشان است که اطاعت از او واجب است.
🔸شیخ صدوق درعلل الشرایع معتقدست كه منظور این است که اهل هر زمان بدانند که خدا آنها را بدون امام رها نکرده است؛
👈🏼زیرا هر کس خدا را بدون حجت او عبادت کند، گویا غیر خدا را عبادت کرده است.
◀️زیرا : امام ، معرفت خدا را مقدمه عبادت خدا قرار داده است.
🔸همانطور که کافی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام نقل میکند:همانا کسی خدا را میشناسد و او را عبادت میکند که معرفت به خدا و امام از این خاندان داشته باشد.
🔶کسی که معرفت به امام نداشته باشد، غیر خدا را شناخته و غیر او را عبادت کرده است.
🔸كلمات نوراني اهل البيت در لسان استوانه ی تشیع،علامه مجلسی نيز فراوان است.
🔺اگر ائمه نبودند خدا شناخته نمی شد
ائمه محل شناخت خدا هستند.
(السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ )
🔷پس بر ما واجب است تا دامن مولا را رها نکنیم و از او بخواهیم راه معرفت و عبادت را بر ما بنماید.
◀️امام چه ظاهر باشد چه غایب، او متولی #هدایت است.
┄┅═✼✿🍃 🌺 🍃✿✼═┅┄
🍀امام چه ظاهر باشد چه غایب ،او متولی هدایت است.
🔸شناخت خدا و عبادت او،فقط از طریق امام زمان ممکن است.
🔹امام حسین می فرمایند:
ای مردم ، خدای متعال،بندگان را فقط برای این خلق کرد تا او را بشناسند، وچون شناختند عبادتش کنند. که با بندگی او، از عبادت غیر خدا بینیاز خواهند بود.
🔺شخصی از میان یاران میپرسد یابن رسول الله ، پدر و مادرم به فدایت، معرفت خدا چیست؟
◀️فرمودند:شناخت خدا همان شناخت امام زمان خودشان است که اطاعت از او واجب است.
🔸شیخ صدوق درعلل الشرایع معتقدست كه منظور این است که اهل هر زمان بدانند که خدا آنها را بدون امام رها نکرده است؛
👈🏼زیرا هر کس خدا را بدون حجت او عبادت کند، گویا غیر خدا را عبادت کرده است.
◀️زیرا : امام ، معرفت خدا را مقدمه عبادت خدا قرار داده است.
🔸همانطور که کافی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام نقل میکند:همانا کسی خدا را میشناسد و او را عبادت میکند که معرفت به خدا و امام از این خاندان داشته باشد.
🔶کسی که معرفت به امام نداشته باشد، غیر خدا را شناخته و غیر او را عبادت کرده است.
🔸كلمات نوراني اهل البيت در لسان استوانه ی تشیع،علامه مجلسی نيز فراوان است.
🔺اگر ائمه نبودند خدا شناخته نمی شد
ائمه محل شناخت خدا هستند.
(السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ )
🔷پس بر ما واجب است تا دامن مولا را رها نکنیم و از او بخواهیم راه معرفت و عبادت را بر ما بنماید.
◀️امام چه ظاهر باشد چه غایب، او متولی #هدایت است.
┄┅═✼✿🍃 🌺 🍃✿✼═┅┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهنگ بسیار زیبای مادرم🌸❤️
💎پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
مُشاوَرَةُ العاقِلِ الناصِحِ رُشدٌ و يُمنٌ و تَوفيقٌ مِنَ اللّه ِ ، فإذا أشارَ عَلَيكَ الناصِحُ العاقِلُ فإيّاكَ و الخِلافَ ؛ فإنّ في ذلكَ العَطَبَ .
مشورت كردن با خردمندِ خيرخواه ، مايه هدايت و ميمنت است و توفيقى است از جانب خداوند ؛ پس هرگاه مشاور دلسوز و خردمند تو را راهنمايى كرد ، مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مى شود .
📖المحاسن،ج۲،ص۴۳۸،ح۲۵۱۹
مُشاوَرَةُ العاقِلِ الناصِحِ رُشدٌ و يُمنٌ و تَوفيقٌ مِنَ اللّه ِ ، فإذا أشارَ عَلَيكَ الناصِحُ العاقِلُ فإيّاكَ و الخِلافَ ؛ فإنّ في ذلكَ العَطَبَ .
مشورت كردن با خردمندِ خيرخواه ، مايه هدايت و ميمنت است و توفيقى است از جانب خداوند ؛ پس هرگاه مشاور دلسوز و خردمند تو را راهنمايى كرد ، مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مى شود .
📖المحاسن،ج۲،ص۴۳۸،ح۲۵۱۹
💎الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام ـ في المناجاةِ ـ :
فكيفَ لي بتَحصيلِ الشُّكرِ ، وشُكرِي إيّاكَ يَفتَقِرُ إلى شُكرٍ؟! فَكُلَّما قُلتُ : لكَ الحَمدُ ، وَجَبَ عَلَيَّ لذلكَ أن أقولَ : لكَ الحَمدُ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات با خدا ـ گفت :
چگونه شكر تو توانم كرد وقتى شكرگزارى من از تو خود نيازمند شكرگزارى است؟ هر بار كه بگويم : تو را سپاس . به خاطر همين سپاس گويى بر من واجب مى آيد كه [بار ديگر ]بگويم : تو را سپاس .
📖بحار الأنوار،ج۹۴،ص۱۴۶،ح۲۱
فكيفَ لي بتَحصيلِ الشُّكرِ ، وشُكرِي إيّاكَ يَفتَقِرُ إلى شُكرٍ؟! فَكُلَّما قُلتُ : لكَ الحَمدُ ، وَجَبَ عَلَيَّ لذلكَ أن أقولَ : لكَ الحَمدُ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات با خدا ـ گفت :
چگونه شكر تو توانم كرد وقتى شكرگزارى من از تو خود نيازمند شكرگزارى است؟ هر بار كه بگويم : تو را سپاس . به خاطر همين سپاس گويى بر من واجب مى آيد كه [بار ديگر ]بگويم : تو را سپاس .
📖بحار الأنوار،ج۹۴،ص۱۴۶،ح۲۱
✨﷽✨
#سبک_زندگی_اسلامی
✍قَالَ الإمام عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : لَيْسَ لَكَ أَنْ تَقْعدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ ، لِأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ : إِذٰا رَأَيْتَ اَلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيٰاتِنٰا فَأَعرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمّٰا يُنْسِيَنَّكَ اَلشَّيْطٰانُ فَلاٰ تَقْعد بَعدَ اَلذِّكْرىٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ ، وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا شِئْتَ ، لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى قَالَ : وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ،وَ لِأَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)
قَالَ : رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً قَالَ خَيْراً فَغَنِمَ أَوْ صَمَتَ فَسَلِمَ ، وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَسْمَعَ مَا شِئْتَ ، لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ : إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً.
ترجمه: در این روایت شریف به سه ویژگی از ویژگی های سبک زندگی اسلامی اشاره شده و حضرت در قالب چند نکته به ما یاد می دهند که چگونه باید زندگی کنیم.
الف) نکته اول اینکه؛ جایز نیست با هر کسی همنشینی کنی؛ چون خداوند تبارک و تعالی می فرماید: اگر دیدی کسانی در آیات ما خوض میکنند و با سوء نیت برخورد میکنند از این اشخاص دوری کن یا اینکه مسیر بحث را عوض کن تا اینکه آنها در مسیر دیگری قرار بگیرند.
ب) نکته دوم اینکه؛ جایز نیست هر سخنی را بگویی؛ چون خداوند تبارک و تعالی می فرماید: از آنچه که نسبت به آن علم نداری پیروی نکن.
ج)نکته سوم اینکه؛ جایز نیست هر چیزی را بشنوی؛ چون خداوند متعال می فرماید: از گوش و چشم و دل شما سؤال خواهد شد. آیات قرآن دلالت دارند بر اینکه در قیامت از همه اعضای انسان سؤال خواهد شد و اعضاء و جوارح بر علیه او شهادت خواهند داد.
📗 علل الشرائع ، جلد ۲ ، صفحه ۶۰۵ .
#سبک_زندگی_اسلامی
✍قَالَ الإمام عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : لَيْسَ لَكَ أَنْ تَقْعدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ ، لِأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ : إِذٰا رَأَيْتَ اَلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيٰاتِنٰا فَأَعرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمّٰا يُنْسِيَنَّكَ اَلشَّيْطٰانُ فَلاٰ تَقْعد بَعدَ اَلذِّكْرىٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ ، وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا شِئْتَ ، لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى قَالَ : وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ،وَ لِأَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)
قَالَ : رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً قَالَ خَيْراً فَغَنِمَ أَوْ صَمَتَ فَسَلِمَ ، وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَسْمَعَ مَا شِئْتَ ، لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ : إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً.
ترجمه: در این روایت شریف به سه ویژگی از ویژگی های سبک زندگی اسلامی اشاره شده و حضرت در قالب چند نکته به ما یاد می دهند که چگونه باید زندگی کنیم.
الف) نکته اول اینکه؛ جایز نیست با هر کسی همنشینی کنی؛ چون خداوند تبارک و تعالی می فرماید: اگر دیدی کسانی در آیات ما خوض میکنند و با سوء نیت برخورد میکنند از این اشخاص دوری کن یا اینکه مسیر بحث را عوض کن تا اینکه آنها در مسیر دیگری قرار بگیرند.
ب) نکته دوم اینکه؛ جایز نیست هر سخنی را بگویی؛ چون خداوند تبارک و تعالی می فرماید: از آنچه که نسبت به آن علم نداری پیروی نکن.
ج)نکته سوم اینکه؛ جایز نیست هر چیزی را بشنوی؛ چون خداوند متعال می فرماید: از گوش و چشم و دل شما سؤال خواهد شد. آیات قرآن دلالت دارند بر اینکه در قیامت از همه اعضای انسان سؤال خواهد شد و اعضاء و جوارح بر علیه او شهادت خواهند داد.
📗 علل الشرائع ، جلد ۲ ، صفحه ۶۰۵ .
✳️ دعای امام زمان برای شیعیان
«سیدبنطاووس» میگوید که وقتی من در سرداب «امام زمان» (عج) وارد شدم، در پلهٔ اول دیدم که صدای نجوا میآید و فهمیدم که صدای حضرت ولی عصر است. امام دعا میکردند: خدایا شیعیان ما از ما هستند. اگر گناهانی مرتکب شدهاند و آن گناهان «حق الله» است، آنها را ببخش و اگر «حق الناس» است، آنقدر از خمس ما به آنها بده که از هم راضی بشوند.
✍استاد عالی
«سیدبنطاووس» میگوید که وقتی من در سرداب «امام زمان» (عج) وارد شدم، در پلهٔ اول دیدم که صدای نجوا میآید و فهمیدم که صدای حضرت ولی عصر است. امام دعا میکردند: خدایا شیعیان ما از ما هستند. اگر گناهانی مرتکب شدهاند و آن گناهان «حق الله» است، آنها را ببخش و اگر «حق الناس» است، آنقدر از خمس ما به آنها بده که از هم راضی بشوند.
✍استاد عالی
✨﷽✨
🔰بیانصافی در خرید و فروش مال
✍️استاد رفیعی: اگر کسی روز قبل یک جنسی را پانصد تومان خریده، باید ده درصد به روی آن اضافه کرده و بفروشد. نباید نگاه کند که فردا قیمت آن ششصد تومان خواهد شد.
فردی میگفت که گرفتن پول از دست مردم راحت است اما خوردن آن سخت است. یک نفر نزد آیت الله احمد خوانساری که از علمای بازار تهران بودند آمد و گفت: من یک جنسی را به قیمت صد تومان میخرم. ولی چون بازار کشش دارد آن را دویست تومان میفروشم. آیا این کار اشکال دارد؟
ایشان فرمودند که این مال متعلق به تو است و میتوانی هر قیمتی که میخواهی بفروشی ولی این کار بیانصافی است. آن فرد گفت: حرام نباشد، بیانصافی اشکالی ندارد.
آقای خوانساری ایشان را صدا کردند و گفتند: بیانصافی یعنی آن کاری که شمر با امام حسین (ع) کرد. در حدیث داریم که سه کار خیلی مشکل است:
1- ذکر خدا در همه حال
2- رسیدگی به مشکلات مردم
3- انصاف با خود.
🔰بیانصافی در خرید و فروش مال
✍️استاد رفیعی: اگر کسی روز قبل یک جنسی را پانصد تومان خریده، باید ده درصد به روی آن اضافه کرده و بفروشد. نباید نگاه کند که فردا قیمت آن ششصد تومان خواهد شد.
فردی میگفت که گرفتن پول از دست مردم راحت است اما خوردن آن سخت است. یک نفر نزد آیت الله احمد خوانساری که از علمای بازار تهران بودند آمد و گفت: من یک جنسی را به قیمت صد تومان میخرم. ولی چون بازار کشش دارد آن را دویست تومان میفروشم. آیا این کار اشکال دارد؟
ایشان فرمودند که این مال متعلق به تو است و میتوانی هر قیمتی که میخواهی بفروشی ولی این کار بیانصافی است. آن فرد گفت: حرام نباشد، بیانصافی اشکالی ندارد.
آقای خوانساری ایشان را صدا کردند و گفتند: بیانصافی یعنی آن کاری که شمر با امام حسین (ع) کرد. در حدیث داریم که سه کار خیلی مشکل است:
1- ذکر خدا در همه حال
2- رسیدگی به مشکلات مردم
3- انصاف با خود.
💞 دلا فرزانگی کردن مهم است
💞 خدا را بندگی کردن مهم است
💞 چه مدت زندگی کردن مهم نیست
💞 چگونه زندگی کردن مهم است
💞 دلا این زندگی جز یک سفر نیست
💞 گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
💞 چو خواهی با صفا باشی و صادق
💞 به جز راه خدا راهی دگر نیست
💞 غم بیچارگان خوردن مهم است
💞 دلی از خود نیازردن مهم است
💞چه مدت زندگی كردن مهم نیست
💞 چگونه زندگی کردن مهم است
💞دلا با نفس جنگیدن مهم است
💞 عیوب خویش را دیدن مهم است
💞 خطا باشد ز مردم عیب جویی
💞 خطای خلق بخشیدن مهم است
💞 دلا درد آشنا بودن مهم است
💞 به مردم عشق ورزیدن مهم است
💞 چه مدت زندگی کردن مهم نیست
💞چگونه زندگی کردن مهم است...
💞 خدا را بندگی کردن مهم است
💞 چه مدت زندگی کردن مهم نیست
💞 چگونه زندگی کردن مهم است
💞 دلا این زندگی جز یک سفر نیست
💞 گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
💞 چو خواهی با صفا باشی و صادق
💞 به جز راه خدا راهی دگر نیست
💞 غم بیچارگان خوردن مهم است
💞 دلی از خود نیازردن مهم است
💞چه مدت زندگی كردن مهم نیست
💞 چگونه زندگی کردن مهم است
💞دلا با نفس جنگیدن مهم است
💞 عیوب خویش را دیدن مهم است
💞 خطا باشد ز مردم عیب جویی
💞 خطای خلق بخشیدن مهم است
💞 دلا درد آشنا بودن مهم است
💞 به مردم عشق ورزیدن مهم است
💞 چه مدت زندگی کردن مهم نیست
💞چگونه زندگی کردن مهم است...
#ﻣﻴﺪﻭنید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ...
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ.
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯو کنیم...
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ...
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ.
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯو کنیم...
اگر همه مغازه ها تعطیل شد،
تو اما دکان دوستی را نبند.
اگر همه بازار ها رو به کسادی رفت
و همه سکه ها از رونق افتاد ،
تو اما بازار عشق را کساد مکن
و سکه جوانمردی را از رونق نینداز.
اگر قحطی آب و نان آمد ،
تو اما نگذار
که قحطی انسان نیز بیاید.
اگر محتکران،
خورد و خوراک را
و مال و منال را دریغ کردند
تو اما
نور و شور و جان و دل را احتکار نکن.
ما ورشکستگان جور روزگاریم
اما نباید
که برنشستگان کشتی اندوه نیز باشیم.
اگر حتی هوا جیره بندی شده است،
تو اما امیدت را حبس نکن ،
لبخندت را نیز و
آرزوهایت را.
دست تنگی را به دلتنگی بدل نکن ؛
باشد که فراخی دل،
گشادگی روز و روزی نیز بیاورد...
تو اما دکان دوستی را نبند.
اگر همه بازار ها رو به کسادی رفت
و همه سکه ها از رونق افتاد ،
تو اما بازار عشق را کساد مکن
و سکه جوانمردی را از رونق نینداز.
اگر قحطی آب و نان آمد ،
تو اما نگذار
که قحطی انسان نیز بیاید.
اگر محتکران،
خورد و خوراک را
و مال و منال را دریغ کردند
تو اما
نور و شور و جان و دل را احتکار نکن.
ما ورشکستگان جور روزگاریم
اما نباید
که برنشستگان کشتی اندوه نیز باشیم.
اگر حتی هوا جیره بندی شده است،
تو اما امیدت را حبس نکن ،
لبخندت را نیز و
آرزوهایت را.
دست تنگی را به دلتنگی بدل نکن ؛
باشد که فراخی دل،
گشادگی روز و روزی نیز بیاورد...