♥️ @pandnab📚
132 subscribers
134 photos
7 videos
7 links
جملات ، حکایات و داستان های کوتاه ، سخنان و پندهای آموزنده
.
.
.
جملات و مطالب زیبای خود را به آدرس ادمین کانال ارسال نمائید :

@ahmad20pc

می توانید نظرات و پیشنهادات خود را برای بهتر شدن مطالب و محتوای کانال با ما در میان بگذارید .

@ahmad20pc
Download Telegram
روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت. پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان. نالان و گريان. پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟ پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش.

پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در خانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.

برچرخ فلک مناز که کمر شکن است
بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است
🍃
🌺🍃 @pandnab —--------------------------
💎دنیای من..
دنیای بدون مرز است..
بدون دیوار... بدون خط کشی...
بدون تعصب وبدون نژاد پرستی...
دنیای من، دنیای با هم بودن است، باهم ترانه عشق وزندگی سر دادن، و
دنیای دوستی وآرامش..
دنیایی که لبخند و شادی و عشقبازی در آن ارزان نفروشند....
دنیای من ، ودنیای ما،
دنیای صلح است... بدون جنگ... بدون خونریزی وبدون برادر کشیست....


l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎نه موقع خواب روی تشک نرم،
نه داخل ماشین، مدل بالا..
امروز،
همین لحظه،
به فکر مردم خوب سرزمینت باش..
دوست نازنینم..
حال خوش مردم، سرزمینمان خیلی ناخوشه..
بیاییم،هریک از ما،
با قدمهایمان، قلمهایمان
مهربانی هایمان
و دست به جیب بردن هایمان،
کمی فقط کمی،
حال ناخوش مردم سرزمینمان را بهتر کنیم...
آخر آنها خیلی چیزها را می فهمند، وسکوت کرده اند،
آخر آنها، خیلی مهربانند،،،
خیلی صبورند..
جانم..
بیاییم. بیشتر وبهتر از دیروز،
حال ناخوش خودمان را کمی خوشتر کنیم..
من آماده ام،، تو نیز آماده باش...
تا ایرانی آباد داشته باشیم..

✍️کاظم حسن تبار..

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
#داستان.باد.و.برگ



💎باد که سر مست از قدرت خود بود در دشت از میان بوته ها با ساز خودش می رقصید و میرفت تا رسید به درخت چنار از باده ی مستی با تازیانه افتاد به جان شاخ و برگ چنار
هرچه بر خشم خود می افزود برگ ها بیشترآواز سر مدادند و می رقصیدند
تا اینکه یک برگ از ضرب تازیانه ی باد از شاخه جدا شد و برگ می رقصید و آوای آزادی سر می داد
باد گفت خوشی تو از چیست
برگ گفت نه به بهار دلبسته می شوم و نه از باد خزان دلسرد
برگ به آرامی بر روی رود وحشی افتاد
رودخانه به تلاطم افتاد تا برگ را غرق کند اما نتوانست
رود خانه که خسته از تلاطمات شد به برگ گفت به خاطر چی هر چه به تلاطم خودم اضافه می کنم ولی بازهم غرق نمی شوی

برگ که بر موج رود سوار بود به رود گفت
چون دل بر این دنیا نبسته ام غرق در دنیا هم نخواهم شود
و برگ آرام آرام به سمت ساحل رفت و بر سینه ی سنگ نشست
باد و رودخانه به سنگ گفتند ما نتوانستیم در گرد باد و تلاطمات برگ را نابود کنیم ولی تو می توانی
اگر حرکت کنی به زیر جسم سنگین تو اسیر خواهد شد
باد شروع به حل دادن سنگ کرد و رود خانه زیر پای سنگ را سست کرد سنگ خود را به حرکت در آورد تا برگ را به زیر کشد
برگ بر اثر حرکت سنگ به آرامی از روی سنگ بلند شد و بر روی ساحل نشست
سنگ غلطان غلطان رفت و در درون رود غرق شد
برگ گفت نه به بهار دلبسته میشوم و نه از باد خزان دلسرد چون دل بر این دنیا نبستم غرق در دنیا هم نخواهم شد نه از مستی ایام خوشم نه از تلخی ایام ناخوشم

چون برگ باشیم،آزاد و رها و بدور از دلبستگی به دنیا و تعلقاتش....

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह



#محمود رسته
💎هربار در یک رابطه شکست می‌خوریم ، افسرده و خشمگین شده و سخنانی مانند :
" دیگر نمی توانم به کسی اعتماد کنم ! "
" زندگی چقدر پوچ است ! "
" هرگز اجازه نمی‌دهم کسی اینکار را دوباره با من انجام دهد ! "
را بارها از ذهن می‌گذرانیم ..ولی‌؛ وجه بدتر داستان این است که چون ما ، برای شروع ارتباط‌های جدید، به خودمان فرصت رسیدگی و التیام دردهای درونی‌مان را نمی دهیم، این شکست‌ها را دوباره و دوباره تجربه خواهیم کرد.

📙 جدایی معنوی
✍🏻 دبی فورد

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎خیلی روزای عجیب و غریبیه ،
نه میتونیم زنگ بزنم به کسی که بگیم حالمون بده ، بیا ...
نه میتونیم جایی بریم ،
نه میشه مسافرتی رفت با دوستا ،
نه هیچ با هم بودن هایی که بارِ این غم هارو کم تر کنه ...
خوبیه این قرنطینه همین بود ،
همین درسِ بزرگ ، بهت یاد داد که تو زندگی یه جاهایی فقط خودت باید گلیمتو از اب بکشی بیرون ...
اینکه صبح با تمومِ دلتنگیات بیدار شی و به یه کافی میکس کنار خودت ، دعوت بشی ...
این روزا فقط میشه خودتو مهمونِ خودت کنی...
یوقتایی بپذیر شرایط سخته و هرچی بیشتر دست و پا بزنی ، پایین تر میری ، پس صبر کن ، اروم بگیر ، همینکه امید داشته باشی ناامیدی رو هرچند ب سختی از خودت دور کنی ، کم کم کور سویی چشاتو نوازش میده ... پس این روزا فقط نفس بکش ، نفس بکش ، نفس بکش تا رد بشه ، تا تموم شه ،
تا دوباره بتونیم کنار هم باشیم ،
بتونیم همو بغل کنیم ..‌.
بتونیم همو ببوسیم ...

✍️#پناه_خطیر

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎"صاحبدلی" روزی به "پسرش" گفت:

برویم زیر "درخت صنوبری" بنشینیم.
پسر در کنار پدر "راهی" شد.
پدر دست در "جیب" کرد و مقداری "سکه طلا" از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد.
گفت: پسرم می خواهی "نصیحتی" به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که "رفع مشکلی اساسی" از زندگی خود بکنی؟
پسر فکری کرد و گفت:
پدرم بر من "پند را بیاموز،" سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع "یک مشکل" است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای "تمام عمر."
پدرش گفت: سکه ها را بردار...
پسر پرسید: "پندی ندادی؟!"
پدر گفت:
وقتی تو "طالب پندی" و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی.!
و این؛
"بزرگترین پند من برای تو بود."
پسرم بدان "خدا" نیز چنین است...
اگر "مال دنیا" را رها کنی و دنبال "پند و حکمت" باشی، دنیا خودش به تو "رو می کند."
ولی اگر "دنیا را بگیری" یقین کن،
"علم و حکمت" از تو "گریزان" خواهد شد.

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب خود را حفظ کنند.
ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی میکرد با اینکه وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند ولی تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند ولی با این وضع از سرما یخ زده می مردند ازاین رو مجبور بودند برگزینند:
یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسلشان از روی زمین محو گردد ...
دریافتند که باز گردند و گردهم آیند.

آموختند که با زخم های کوچکی که از همزیستی بسیار نزدیک با کسی بوجود می آید کنار بیایند و زندگی کنند چون گرمای وجود آنها مهمتراست و این چنین توانستند زنده بمانند.

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و محاسن آنان را تحسین نماید..!

ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻳﻢ
ﭘﻴﺪﺍﻳﺶ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﻴﺐ ﻫﺎﻳﺶ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻳﻢ
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎیی ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ میگردیم .

ژان پل سارتر
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟

روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم.

چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم،

در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎دزدی ، کیسه زر ملّانصرالدین را ربود‌ ، وی شکایت نزد قاضی برد ؛
تا خواست ماجرا را شرح دهد! مردی وارد شد و نزد قاضی نشست..
ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون آمد؛
روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام ... کیسه ام را یافتم ،
از او سوال کردند که چطور بدون حکم‌قاضی کیسه را یافتی ؟!
ملّا خنده ای کرد وگفت :
«در شهری که داروغه دزد باشد و قاضی رفیق دزد »
بهتر دیدم که شکایت نزد قاضی عادل برم
منزل رفته و نماز خواندم و از خدا کمک خواستم
امروز در بیابان‌دیدم که داروغه از اسب افتاده گردنش شکسته و کیسه زر من به کمر بسته... !
پس کیسه ام را برداشتم.
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎هرگز هیچ لحظه‌ای عظیم تر از آن لحظه که می آید نیست.

لحظه های بزرگ می آیند؛ امّا به گذشته نمی روند. هیچ لحظه‌ی بزرگی متعلّق به گورستان نیست. لحظه‌ها به ما می‌رسند، ما را در میان می‌گیرند، اندکی نزد ما درنگ می‌کنند، اگر لیاقت بهره گیری شرافتمندانه از آن ها را داشته باشیم به دادمان می‌رسند و اگر نداشته باشیم، طبق قانون طبیعی لحظه هایِ بزرگ، واپس می نشینند برای مدتها. بُزخو می کنند، تا باز کِی لحظه های تنومند پربار و بَر، نمی گذرند تا نابود شوند. آن ها در ظلمت تفاخر ما که خود را مالک آن لحظه ها می دانیم مومیایی نمی شوند و همچون سکّه‌ای عتیقه در صندوقی کهنه و بدقفل نمی مانند. آنـها عقبگرد می کنند، شتابان، و در انتظار انسان لایق می مانند.

📚آتش بدون دود
✍️نادرابراهیمی
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎شازده کوچولو: به نظر میرسه آدم چیزای زیادی برای خوشبخت بودن لازم داره.

گفتم: نه اینطور نیست. خوشبختی از بودن میاد نه از داشتن؛ از تقدیر و قدردانی بابت هر آنچه الان داری، نه عجله برای بدست آوردن چیزایی که نداری.

آسون‌ترین و مستقیم‌ترین راهِ خوشبختی خوشحال کردن آدم‌هایی هست که در اطرافمون هستن. عشق رو باید با عشق ورزیدن یاد گرفت. همه‌ی ما توانایی عشق ورزیدن داریم، حتی با یه لبخند، چون این‌کار به همون اندازه به خود ما انرژی میده که به کسی که بهش لبخند زدیم.


📕بازگشت شازده پسر
✍🏻 الخاندرو گیلرمو روئمز
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎گویند: روزی ابلیس خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت:
اینجا را ترک نمی‌کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.
👈به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد،
بدان سو رفت و میخ را تکان داد.
با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان
درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
🔸مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
🔹 شوهر آن زن آمد
و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعداز آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!

🔹 فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای،
این چه کاری بود که کردی؟!
👈 ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.

بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند یک رفتار یا یک کلام شان :
🔺 مشکلات زیادی را ایجاد می کند
🔺 آتش اختلاف را بر می افروزد
🔺 خویشاوندی را برهم می‌زند
🔺 دوستی وصفا صمیمیت را از بین می‌برد
🔺 کینه و دشمنی می آورد
🔺 طراوت و شادابی را تیره و تار می‌کند
🔺 دل ها را می‌شکند
👈 بعدا کسی که اینکار را کرده فکر می کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!

قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش !
مواظب باش میخی را تکان ندهی !

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت

پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم"

سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد.

این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...»🙏

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎وقتی کرونا آمد فهمیدم دوست خوب یعنی جلال. از وقتی مجبور شدیم کمتر همدیگر را ببینیم، پیغام‌های جلال بیشتر شد. بیشتر روزها می‌پرسید «همه چی خوبه..؟ رو به راهی؟» و من‌ جواب‌ می‌دادم «مخلصتم، عالی». جلال هم یک علامت پیروزی با دو تا گل می‌فرستاد. بعد از مدتی دیگر پیغام‌های جلال را باز نمی‌کردم چون می‌دانستم می‌خواهد حالم را بپرسد و حالم خوب بود.
وقتی جلال زنگ می‌زد و می‌گفت «نگرانت شدم، یه هفته‌ست پیغام‌های من رو باز هم نکردی» از خجالت آب می‌شدم اما خیالم راحت بود که جلال هست. می‌دانستم همیشه هست و همین خیالم را راحت می‌کرد. گاهی برایش می‌نوشتم «جلال یه قراری بذاریم و همو ببینیم» و او جواب میداد «هر وقت بگی، هر جا بگی» و من هیچوقت و هیچ جا را نمی‌گفتم چون جلال همیشه بود.
چند روز پیش دیدم بیست و هفت پیغام باز نکرده از جلال دارم. پیغام‌ها را باز کردم. در پیغام‌های اول مثل همیشه حالم را پرسیده بود، بعد گفته بود که نگرانم شده است، بعد همانجا تماس گرفته بود، بعد نوشته بود از بچه‌ها شنیده که حالم خوب است و خیالش راحت شده است. به جلال پیغام دادم «جلال جان نوکرتم و شرمنده‌ام، به خدا خیلی درگیر بودم. خوبی؟» سه روز گذشت و جلال پیغامم را باز نکرد. بعد نوشتم «جلال خواهش می‌کنم جواب بده»...

سه ساعت بعد جلال زنگ زد. شیرجه زدم گوشی را برداشتم و گفتم «جلال جانم، خوبی؟» جلال گفت «این دیوانه بازی‌ها چیه در میاری؟ این چی بود تو اینستا گذاشتی؟ کلی آدم فکر کردند من مرده‌ام!» گفتم «جلال کجا بودی؟ الان که زنگ زدی انگار خدا دنیا رو به من داد!» جلال گفت «من هرروز بهت پیغام میدادم حالت رو می‌پرسیدم تو عین خیالت نبود. پیغام‌ها رو باز هم نمیکردی، تا نبودم عزیز شدم؟‌» گفتم «من فکر می‌کردم هرجوری بشه تو همیشه هستی» جلال گفت «اونایی که همیشه هستند هم یه موقع‌هایی دیگه نیستند» گفتم «یعنی چی؟» جلال گفت «ببین... کاکتوس اصلا آب نمی‌خواد ولی کاکتوس هم آب می‌خواد!» به جلال گفتم «تا عمر دارم این حرفت یادم نمیره.»
امروز ظهر جلال زنگ زد، توی یک موقعیت ناجوری بودم و با خودم گفتم نیم ساعت بعد زنگ خواهم زد، اما نمی‌دانم چرا فراموش کردم. الان جلال دوباره زنگ زد و گفت «باز هم چهار تا پیغام گذاشتم و ندیدی». بعد بدون اینکه منتظر جواب من باشد قطع کرد ...


👤 #سروش_صحت

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
💎حواس خود را به طور کامل به کار بگیرید. همانجایی که هستید، باشید. به اطراف نگاه کنید. فقط بنگرید، تعبیر و تفسیر نکنید. نور، شکل ها، رنگ ها و بافت ها را ببینید. نسبت به حضور بی صدای یکایک چیزها هشیار باشید. نسبت به فضایی که امکان وجود چیزها را فراهم می‌آورد، هشیار باشید.

به صداها گوش دهید. آنها را داوری نکنید. به سکوت پشت صداها گوش دهید. چیزی را لمس کنید - هر چیزی را - و بودن آن را پذیرا باشید.

ضرب آهنگ تنفس خود را ملاحظه کنید، هوای دم و بازدم را حس کنید، انرژی حیات را در درون خود حس کنید. بگذارید همه چیز در درون و بیرون باشد. بودن همه چیز را بپذیرید. عمیق تر به ژرفای حال فرو بروید.

به این ترتیب شما دنیای مرگ آور پندارهای ذهنی وابسته به زمان را پشت سر می گذارید. شما از ذهن دیوانه که انرژی حیاتتان را می بلعد و آهسته آهسته سیاره زمین را مسموم و نابود می کند، رها می شوید. شما از رویای زمان بیدار می شود و به لحظه حاضر گام می نهید.

📙 تمرین نیروی حال
✍🏻 اکهارت توله

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
بنام‌خدای بخشنده
یادداشت های آدینه ۳۹ از ۵۲
استعفا دادم

پیشه ای با حقوق خوب داشتم . اما این همه آرزوهایم نبود .
نوشتم : برای پیشرفتم،‌ تصمیم دارم تا در جایی دیگر کار کنم . بنابرین استعفایم را تقدیم میکنم .
نوشته بود : آقای مهندس، خدا راضی نیست . بنده هم راضی نیستم . اما اگر اصرار دارید، بسلامت .
چند بار جوابش را خواندم . با علم منطق تطبیق دادم . درخواست من درست تر بود . رفتم . زندگی بهتری برای خانواده ام ساختم . مسئولیت اجتماعیم را هم گسترش دادم . اکنون سالیان درازی از آن اتفاق میگذرد و باور پیدا کردم که خدای مهربان هم از رفتن من راضی بوده است .

آموختم که :
✓ برای رسیدن به هدف، کسانی در کنارتان یا باورتان ندارند و یا نگرانتان هستند . تا زمانی که از مسیرتان خارج نشده اید، ادامه دهید .
✓ اگر روزی در زندگی موفقیت بدست آوردیم، قطعا از امکانات جامعه به میزان بیشتری استفاده کرده ایم . بنابرین با انجام مسئولیت های اجتماعی در مقابل دیگران، جبران کنیم .

آدینه است . مهرورزان لبخند هایشان را تقدیم خانواده کنند، تا فرزندانمان در آینده هنرمندان زندگی شوند .


حق یارتان
روزگارتان پر روز باد
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
تو می‌ترسی. من هم می‌ترسم. همه‌ ما می‌ترسیم. تنها... کاملا تنها... وحشتناک است!

اغلب آرزو می‌کنم کاش دوباره جوان می‌شدم و در عشق شکست می‌خوردم. می‌دانی جوان بودن و عشق ناکام داشتن چیز حسرت‌آوری است. هر چند آدم متوجه آن نباشد. وقتی آدم جوان است، فکر می‌کند چیز دیگری وجود دارد؛ آزادی‌ای که با عشق می‌آید‌. نوعی پناهگاه که آدم فکر می‌کند پیش کسی که عاشق اوست وجود دارد. نوعی گرمی و آرامش، "که وجود ندارد".
شکست در عشق، یعنی این یاس دلپذیر که فقط «من» با «تو» نتوانستم به این شادی بزرگ دست پیدا کنم و این که عشق وجود دارد و می‌شود به آن دست یافت و باور به این که ممکن است دیگران به آن دست یافته باشند، آدم را امیدوار می‌کند که چیزی برای یافتن وجود دارد و باید بدانی وقتی چنین شادی‌ای در دنیا وجود داشته باشد، حتی شاد نبودن ناامیدکننده نیست، چون آدم احساس نیاز می‌کند که به هدفی برسد. شکست در عشق نا امید کننده نیست، اما موفقیت در عشق، آرام آرام به پوچی می‌رسد.
"هدفی نیست. هر چه هست تنهایی است".

📚کالوکائین
✍️کارین بویه
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
“ من در جهان امروز ”


این روزها ما برای مبتلا نشدن به بیماری و به خطر نیانداختن جان خود و اطرافیانمان از یک نقاب اجباری به نام ماسک استفاده می‌کنیم و امید داریم به روزی که واکسن این ویروس وارد بازار جهانی شده، جلوی ابتلای بیشتر و یا مرگ و میر را بگیرد. بنابراین همه‌ی ما چاره‌ای جز پذیرفتن آن نداریم.
بیایید یادآوری این شرایط بحرانی را برای لحظاتی کنار بگذاریم و موضوعی را از زاویه‌ای دیگر، مورد تحلیل قرار دهیم.
یکی دیگر از ویژگی‌های مهم ما فطرت اجتماعی‌‌مان است. به این معنی که ذاتاً دوست داریم دیده شویم. در مرکز قدرت باشیم و یا مورد توجه و تمجید سایرین قرار بگیریم. مهم شمرده شویم و سخنان‌مان شنیده شود. در واقع این ویژگی ما می‌تواند بسط وسیعی پیدا کند و طبق شخصیت درونی هر فرد، شکل و چگونگی آن نیز متغییر باشد.
برای برخی نیز داشتن ظاهری آراسته و زیبا اهمیتی دو چندان دارد. همچنین عده‌‌ی کثیری از انسانها معتقدند که داشتن یک لبخند زیبا، چهره‌ای تاثیرگذار به شخصیت‌شان می‌بخشد.
از سویی دیگر؛ پنهان کردن چهره از نظر روانشناسی جنبه‌‌های مختلف دارد و صد البته تاثیر منفی روی دیگران نیز می‌گذارد. کسی که چهره‌ در نقاب میکشد و از دیده شدن هراس دارد، می‌تواند بیمار روانی باشد یا بشدت خجالتی بوده و یا ترس از محیط داشته باشد که باز هم به یکی از شاخه‌های بیماری روحی_روانی ارجاع داده‌ می‌شود، البته در شاخه‌‌های مختلف علمی_پزشکی مبحث آن گسترده‌ست و ما قصد پرداختن بیشتر به این بخش را نداریم.
همچنین افرادی که برای سرقت و یا انجام عملیاتی که نمی‌خواهند هویت آنها فاش شود نیز دست به پنهان کردن چهره می‌زنند و عموماً از انواع ماسک و یا نقاب استفاده می‌کنند.
در کشورهای اسلامی زنان مسلمانی که به اجبار یا به رضایت از نقاب استفاده می‌کنند نیز برای مصون ماندن از جامعه‌ی مربوطه و یا جو حاکم، مجبور به پنهان کردن چهره‌شان هستند که بنظر می‌رسد از نظر روانشناسی نیز برای اعتماد بنفس زنان آن جامعه، تأثیر منفی به همراه داشته و دارد.
لازم به ذکر است که استفاده از ماسک در موارد دیگری نیز استفاده می‌شود. به عنوان مثال در بخش پزشکی؛ قبل از ظهور ویروس کووید۱۹ استفاده از ماسک فقط در اتاق عمل جراحی و یا در بخش‌های تخصصی دیگرِ این رشته استفاده می‌شده.
همچنین در بخش صنعت و بهداشت؛ در ارتباط مستقیم افراد با مواد شیمیایی، صنعتی و یا بهداشتی، از ماسک استفاده می‌کنند.
البته باید اشاره کرد که در برخی موارد ذکر شده، استفاده از ماسک رویه‌ای عادی دارد و زمان استفاده از آن نیز محدود و برای یک قشر خاص است و همچنین کلیت یک جامعه‌ را در برنمی‌گیرد اما در باقی موارد؛ استفاده از نقاب و یا ماسک، تأثیرات منفی دارد.
حال برمی‌گردیم به ویژگی زیبا و فطری همه‌ی ما یعنی اجتماعی بودنمان که با وجود “ماسک” صورت زشتی به سیمای انسانها تحمیل کرده و در واقع ارتباط بصری ما را با دیگران قطع و از بین برده است.
اکنون همه‌ی ما قدر روزهای “سلامت جهانی” را می‌دانیم و مفهوم آن را به خوبی درک می‌کنیم.
در این بین، افراد فرهیخته و بزرگ، دوستان، اقوام و تعداد کثیری از پزشکان و پرستاران را نیز در سراسر جهان از دست دادیم.
برعکسِ روزهای عادی که با آغوش کشیدنِ یکدیگر؛ به هم محبت می‌کردیم، حالا باید از کسانی که دوستشان داریم، دوری کنیم تا بیمار نشوند!
در واقع شکل محبت‌ کردنمان تغییر پیدا کرده و به جای نزدیک شدن به عزیزانمان، باید از آنها دوری کنیم!
واقعاً کجا و چه زمانی فکر می‌کردیم که جهان زیبا و پر از عشق و محبتمان این چنین سرد و بی روح شود؟ این شرایط اسفبار ما را فقط یاد فیلمهای هالیوودی می‌اندازد که چقدر شرایط مشابه آن برای ما تخیلی، غیر قابل باور و بعید بود.
رعنامحمدی(بخش اول)
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह
اما حالا وقتی وارد جامعه می‌شویم، دیگر چهره‌های مختلف را ‌نمی‌بینیم. حتی برای ثانیه‌ای نظاره‌گر زیبایی چهره‌ی دیگران نیستیم و فقط چشمان آنها را از پشت یک نقاب اجباری می‌بینیم، نه لبخند کسی را شاهد هستیم و نه فرد مقابلمان، لبخند ما را می‌بیند. حتی گاهی از اینکه تن صدایمان تغییر پیدا می‌کند و یا در حین صحبت کردن دچار کمبود اکسیژن کافی می‌شویم، کلافه‌ایم. انگار برای افراد جامعه‌ی خود بیگانه‌ایم و همه‌ی آنها نیز برای ما بیگانه اند.
افرادی که تا یکسال پیش؛ چند ماه قبل و یا حتی در چند روز گذشته زندگی می‌کردند، دیگر کنارمان نیستند. طبیعتی که تابحال مطیع و قابل کنترل ما بود، اکنون ما در سیطره‌ی قدرت اوییم.
بله، اشاره به موضوعاتی که هریک از ما در تنهایی‌مان نیز به آن اندیشیده‌ایم، کمک می‌کند تا متوجه یک خصلت عمومی در خود شویم. خصلتی که بنظر می‌رسد باید تسلط بیشتری روی آن پیدا کنیم. فرقی نمی‌کند اهل کجا باشیم و در کدام کشور زندگی کنیم. همه‌ی ما این ویژگی را با خود به همراه داریم.
شما فکر می‌کنید نام این خصلت و یا ویژگیِ همیشه همراهمان چیست؟

بله پاسخ شما درست است. حس “قدرشناسی” همان خصلت مثبت ماست که در عمق وجود بشر وجود دارد اما در برخی از افراد متاسفانه بر اساس سبک زندگی نادرست، روش‌های آموزشی غلط و یا عوامل بیشمار دیگری از بین رفته و یا کاهش یافته است.
چه خوب است قبل از اینکه شرایط مثبت، ثروت انتسابی و اکتسابی و یا عزیزانمان را از دست بدهیم، “قدر شناس” باشیم.
در یک جمله:
“همیشه قدردان داشته‌های خود باشیم نه زمانی که دیگر دیر شده باشد! “

نویسنده : رعنا محمدی
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @pandnab 🍷📚 ईह