پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار چهارم : پول وسیله‌ی معاوضه است ، ثروت نیست. (سه از شش)


سوم : اسکناس که الان در همه‌ی کشورها رواج یافته خود آن پولست ، وسیله‌ی معاوضه است ، «اعتبار» آن از خودش می‌باشد ، از قبول داشتن مردم می‌باشد ، از قانون که مردم را وامی‌دارد قبولش کنند می‌باشد ، «اعتبار» آن از پشتوانه‌ی طلا و نقره نمی‌باشد. برای اسکناس پشتوانه قرار دادن و اعتبارش را از آن دانستن یکی از غلط‌فهمی‌هاست.

در یک کشوری که اسکناس منتشر شده معنیش آنست که مردم با هم قرار گذاشته‌اند که خرید و فروش را با این تکه کاغذها بکنند و حساب کالاها و کارهای خود را با آنها نگه ‌دارند. چنانکه درباره‌ی پول نیز گفتیم ما چون هزار کیلو گندم از فلان روستایی می‌خریم و ده‌هزار ریال اسکناس به‌ دستش می‌دهیم این معنایش آنست که آن روستایی به اندازه‌ی ده‌هزار ریال از کالاهای تولیدی خود را به توده واگذار کرده و اینست خواهد توانست به همان اندازه از کالاها و کارهای دیگران برخوردار شود ، و چون مردم این را قبول خواهند کرد و به استناد آن اسکناسها هر برخورداری که بخواهد مضایقه نخواهند کرد و اگر کسی نپذیرفت قانون او را ناچار خواهد کرد ، از اینجا اسکناس دارای اعتبار است.

داستان پشتوانه‌ی طلا و نقره ، و اینکه اعتبار اسکناس از آنرو می‌باشد ، اساسی جز خیال و نافهمی نداشته. چنانکه می‌دانیم اسکناس چیز تازه‌ایست و در زمانهای گذشته نمی‌بوده ، و آن را در همه جا بانکها رواج داده‌اند. در یک کشوری که بانکی برپا گردیده و به نشر اسکناس آغاز کرده ناچار بوده پولهای نقره‌ای و طلایی‌ای را که از مردم می‌گرفته در جایی انباشته نگه‌داری کند ، و این به دو علت می‌بوده :

یکی آنکه چون مؤسس بانک یک شرکتی می‌بوده نمی‌توانسته پولهایی ـ یا بهتر گویم : طلاها و نقره‌هایی ـ را که می‌گیرد متعلق به خود بشناسد و چنین کاری از او مشروع نمی‌بوده.

دیگری آنکه چون مردم معنی راست پول را ندانسته به آن نقره‌ها و طلاها اهمیت بسیار داده و اسکناس را بی‌اهمیت و بی‌اعتبار می‌شناخته‌اند ، بانک ناچار می‌بوده آن طلاها و نقره‌ها را در گردش نگهدارد و آنها را از مالیت (پولی) نیندازد و اگر کسی اسکناس آورد و پول نقره‌ای یا طلایی خواست بپردازد و خودداری نکند.

داستان پشتوانه از اینجا بوجود آمده. وگرنه از نظر حقایق به هیچ پشتوانه‌ای نیاز نیست و چنانکه گفتیم اسکناس خودش پولست و کاری را که ما از پول انتظار داریم انجام می‌دهد.

برای روشنی سخن مثلی می‌زنم : فرض کنید هزار خانواده از مردم جدا شده و به بیابانی رفته می‌خواهند شهری تأسیس و جدا از دیگران زندگی کنند. هیچ پول یا اسکناسی نیز با خود نبرده‌اند ، ولی هر خانواده‌ای برای زندگی چند ماهه کالا با خود آورده. چون فرا رسیده‌اند کارها را در میان خود تقسیم کرده گروهی برای کشاورزی و باغبانی ، و گروهی برای پارچه‌بافی و فرش‌بافی ، و گروهی برای خانه‌سازی و خیابان‌کشی و همچنین دیگر کارها انتخاب کرده‌اند. پس از چندی شهر ساخته شده و زندگانی شروع کرده به راه افتادن. معلوم است که باید کاسبان و کارگران کالاهای خود را با هم معاوضه کنند و کوشش‌کنندگان دیگر هر یکی مزدی دریافت کنند. از اینجا نیاز به یک وسیله‌ی معاوضه افتاده ، و چون طلا و نقره و کاغذ همراه نمی‌دارند و یا می‌دارند و نمی‌خواهند آنها را وسیله‌ی معاوضه بگیرند ، فکر دیگری کرده تکه چوبهایی را با نشانیهایی تراشیده وسیله‌ی معاوضه می‌گیرند و در میان خود قرار می‌گذارند که هر تکه چوبی با یک کیلو گندم برابر (هم‌ارزش) باشد و به همین شکل خرید و فروش می‌کنند. مثلاً کشاورزی گندمهای خود را می‌آورد و می‌فروشد و تکه چوبهایی را می‌گیرد و می‌رود و چند تا از آن تکه چوبها را داده کفشی می‌خرد و چند تا دیگر را داده چیت می‌گیرد ، یکی را داده درشکه می‌نشیند ، اگر بیماری در خانه‌اش بود پزشکی را آورده ، موقع رفتن تکه چوبی به دستش می‌گذارد. اینطوری زندگانی راه می‌افتد و تکه چوب کار پول را می‌کند بی‌آنکه پشتوانه‌ای از طلا و نقره نیاز داشته باشد.

ما می‌پرسیم : آیا این طور زندگانی نشدنی است؟!.. آیا اعتبار آن تکه چوبها از چیست؟!.. آیا جز اینست که در برابرش کالا داده می‌شود؟!.. جز اینست که همه‌ی ملت آن را به پولی یا وسیله‌ی معاوضه بودن قبول کرده‌اند و اگر کسی سرپیچی کند و قبول نکند دیگران او را ناچار کنند؟!.. آیا این دلیل روشنی نیست که اعتبار اسکناس از قبول کردن مردم و از قانونست ، و پشتوانه هیچکاره می‌باشد؟!..

👇
یک دلیل روشن دیگری به این سخن داستان تمبر پست است که یک تکه‌ی بسیار کوچکی از کاغذ است. خود آن چه ارزشی ‌دارد یا دارای کدام پشتوانه می‌باشد؟!. آیا نه آنست که چون پستخانه آن را قبول دارد و می‌گیرد و ما اگر نامه‌ای را با تمبر به صندوق پست انداختیم آن را برداشته به جایی که باید برود می‌رساند ، از همینجا ارزش پیدا کرده؟!.. در واقع تمبر پست خود یک نوع اسکناسی است که در کارهای پستی بکار می‌رود و بی‌هیچ پشتوانه‌ای کار خود را انجام می‌دهد.

اینها سه رشته حقایق درباره‌ی پول و طلا و نقره و اسکناس می‌باشد. جای افسوس است که بیشتر مردم اینها را نمی‌دانند و پول را ثروت حساب می‌کنند و به طلا و نقره علاقه‌ی بی‌اندازه نشان می‌دهند و درباره‌ی اسکناس و پشتوانه نادانیهای بسیار از خود بروز می‌دهند.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «معنی دمکراسی»

🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشته‌داری و آخرین نتیجه‌ی اندیشه‌های نژاد آدمیست (یک از سه)

🖌 احمد کسروی


کسانی در شگفتند که ما به مشروطه اینهمه ارج می‌گزاریم و در کتابهای خود یاد آن می‌کنیم و هواداری می‌نماییم. باید دانست : «مشروطه بهترین شکل سررشته‌داریست. آخرین نتیجه‌ی اندیشه‌های نژاد آدمیست».

در ایران چون معنی مشروطه را ندانسته‌اند ، ارجش را هم نمی‌شناسند. مشروطه تنها آن نیست که یک قانون اساسی باشد و مجلس شورا برپا شود و کارها با دست آن مجلس پیش رود. مشروطه بسیار والاتر از اینها است.

مشروطه آنست که یک توده شایندگی[=لیاقت] پیدا کرده و خودش کارهای خودش را راه برد و کسی درمیان آنها برای فرمانروایی نباشد. برای روشنی سخن نخست باید معنی توده و زندگانی توده‌ای را بدیده گیریم.

یک توده که بیست‌ملیون ، یا بیشتر یا کمتر ، از دیگران جدا گردیده کشوری برای خود برگزیده زندگی می‌کنند ، این معنایش آنست که ایشان دست بهم داده سود و زیان یکی گردانیده‌اند. آن کشور میهن ایشان است که باید در آن زندگی کنند و بآبادیش کوشند و از دستبرد بیگانگان نگاهش دارند.

ماننده‌ی آنست که این بیست‌ملیون گرد آمده همه باهم پیمان بسته‌اند که در نیک و بد و سود و زیان یکی باشند و برای ایستادگی در برابر پیشامدها یک صف پدید آورند و در آباد گردانیدن و نگه داشتن کشور پشتیبانی به یکدیگر کنند. یک جمله بگویم : همچون یک خانواده باهم زندگی بسر برند. این معنی زندگانی توده‌ایست. در هر توده یک چنین پیمان ورجاوندی[مقدس] درمیان است.

«میهن‌پرستی» که گفته می‌شود به همین معنیست. دلبستگی بآبادی کشور و جانفشانی در راه آزادی آن و همدستی و همدردی با هم‌میهنان «میهن‌پرستی» نامیده می‌شود و بایای[وظیفه] هر مرد و زن باخرد و پاکدلست.

گاهی کسانی ایراد گرفته می‌گویند : «میهن چیست که آن را بپرستیم؟..» می‌گوییم : میهن این سرزمینیست که آسایشگاه ماست ، زیستگاه ماست ، سرچشمه‌ی زندگانی ماست ، در این سرزمین بسر می‌بریم وآنگاه نیازمندیهای زندگانی از خوراک و پوشاک و نوشاک و دیگر چیزها هم از این سرزمین بدست می‌آید.

باین سرزمین باید «خدمت» کرد و پرستش نیز بمعنی «خدمت» کردنست.

روزی یکی با من چنین می‌گفت : «من که در خوزستان هستم چرا باید عربهای بصره را با آن نزدیکی هم‌میهن نشناسم و فلان مرد زابلی را با آن دوری هم‌میهن خود شناسم؟..»

گفتم: با آن زابلی پیمانی درمیانه دارید و نیک و بد و سود و زیانتان بهم بسته است. اگر روزی مثلاً دشمنی از جایی به خوزستان حمله کند آن زابلی به یاری شما خواهد شتافت. ولی با عربهای بصره چنان پیمانی درمیانه نیست و اگر روزی یک گرفتاری برای خوزستان پیش آید آنها دستی بنام یاوری بسوی شما دراز نخواهند کرد. اینست جدایی‌ای که درمیانه می‌باشد.

آری ما با عربهای بصره نیز همسایه‌ایم و همبستگی همسایگی داریم. اگر روزی چنان پیش آید که با عراق یکی گردیم ، با آن عربها نیز هم‌میهن خواهیم بود.

تا اینجا که گفتم معنی زندگانی توده‌ای و میهن‌پرستی بود. اکنون این توده و این میهن یک رشته کارهای همگی دارد که [نه] ازآنِ یک تن یا یک خانواده ، بلکه ازآنِ همه‌ی کشور و همه‌ی توده است.

مثلاً جلوگیری از دزدان و راهزنان ، و ایمن گردانیدن از دشمن و جلوگیری از بیماریها و کم گردانیدن آنها ، پیمان بستن با دولتهای همسایه ، قانون گزاردن ، ارتش آراستن و مانند اینها. سررشته‌داری یا حکومت که می‌گوییم برخاستن باین کارهاست.

در زمانهای پیش در هر کشوری پادشاهی بودی که رشته این کارها را بدست خود گرفتی ، مردم و کشور را ، با دلخواه خود ، راه بردی و بهمه فرمان راندی. مردم چنین می‌پنداشتند که پادشاهان گمارده‌ی خدا هستند. خدا آنان را برگزیده و بمردمان فرمانروایی داده. خود پادشاهان همین باور را داشتند. ولی این بیپا بود. خدا هیچ کس را برای فرمانروایی بدیگران نیافریده. آنگونه سررشته‌داری جز نتیجه‌ی نارسایی اندیشه‌ها نبوده.

از اینرو نیکخواهانی برخاسته و بمردم راهنمایی کرده گفته‌اند : هر توده‌ای باید خودش کارهای خود را راه برد ، بدینسان که هر چند سال یک بار نمایندگانی از میان خود برگزیند و مجلسی از آن نمایندگان پدید آورد و رشته‌ی کارهای همگی را بدست آنان سپارد و خود از دور و نزدیک نگهبان باشد.

مشروطه یا حکومت دمکراسی یا سررشته‌داری توده همینست. همینست که می‌گوییم : بهترین شکل حکومت است.



——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار چهارم : پول وسیله‌ی معاوضه است ، ثروت نیست. (چهار از شش)


درباره‌ی پول بارها دیده شده تاجران چنین می‌گویند : «باید سعی کرد و به تجارت خارجی افزود تا پول بیاید و مملکت ثروتمند شود». به یاد ‌دارم روزی با چند تن از تاجران مشهور آذربایجان نشسته بودیم و چون سخن از فرستادن کالا به اروپا می‌رفت من گفتم : «این راهی که شما گرفته‌اید کجست. ایران باغچه‌ی اروپا نیست که هرچه خوردنیهای خوب و کالاهای مهم است بار کنید و به اروپا بفرستید. این کشور متعلق به این مردمست و باید از چیزهای خوب آن خودشان برخوردار بشوند. چرا باید قیسی و بادام و سبزه (1) و پسته را فقط اروپاییان بخورند؟!.. به چه علت فرشهای قشنگ را تنها اروپاییان بیندازند؟!.. برای چه پرتقال و لیمو برای بیگانگان باشد که اگر آنها نخواستند آن وقت به خود ایرانیان برسد؟!.. در این زمینه قانون باید این باشد : «آنچه ‌داریم و نیاز نداریم به بیرون بفرستیم ، و آنچه نداریم و نیاز ‌داریم از بیرون بخواهیم».

از این سخن متعجب شده اینطور فهمیدند که من چون تاجر نمی‌باشم و از تجارت آگاهی ندارم این سخنان را از روی ناآگاهی می‌گویم. این بود فکر نکرده پاسخ دادند و اینطور گفتند : «اختیار دارید آقا! این مملکت فقیر است ، ما باید هرچه داریم بفرستیم تا پول بیاید و مملکت ثروتمند شود».

گفتم : شما معنی «ثروت» را نمی‌دانید. ثروت همان قیسی و کشمش و بادام و پسته و پرتقال و برنج (2) و مانند اینهاست که شما از دست می‌دهید. ثروت این چیزهاست که خوراک مردم است و باید همه از آنها برخوردار بشوند. پول ثروت نیست. پول نمی‌تواند مایه‌ی زندگانی باشد.

یکی از آنها که فهمیده‌تر ‌بود اینطور گفت : «این یک عقیده‌ی تازه‌ایست ولی ما اگر کالا به خارجه نفرستیم با چه وسیله می‌توانیم از اروپا اتومبیل و ماشین و لوازمات کارخانه و امثال اینها را وارد کنیم»؟!..

گفتم : این موضوع دیگریست و درباره‌ی آن باید فکر و چاره‌جویی کرد. آنچه ما می‌گوییم اینست که اول باید تا می‌توانیم نیازمندیهای خود را خودمان آماده کنیم و فقط چیزهایی را که خود نمی‌توانیم تهیه کنیم از اروپا بیاوریم. دوم باید از آوردن چیزهای بیهوده جلوگیری کنیم. این زیانکاری بزرگی است که قیسی و کشمش و مانند اینها را که خوراک است و مایه‌ی شیرینی کامها و نیرومندی بدنها می‌باشد به اروپا فرستاده و خانواده‌ها را از آنها محروم کنیم و از پول آنها اسباب‌بازیهای فرنگی برای کودکان پولداران و وسایل آرایش برای زنهای مفتخور آنها بیاوریم.

نمونه‌های دیگری که ما از نادانیهای ایرانیان در این زمینه دیدیم در سال 1321 بود که چون به علت حوادثی ناگهان قیمت خواربار افزایش پیدا کرد و یک خروار غله در چند روزی از هفتاد ریال به هفتصد ریال رسید ، بسیاری از روستاییان غله‌های خود را به فروش گذاشتند و بسیاری از آنها خوراک خانواده‌ی خود را نیز فروختند ، و چون یکی از آنها مثلاً دو خروار غله می‌فروخت و هزار و چهارصد ریال پول می‌گرفت انگار که گنجی پیدا کرده با صد شادی بخانه برمی‌گشت. بدبختِ نافهم گندم را که در چنان سالی ضامن زندگی خود و فرزندانش می‌توانست باشد از دست می‌داد و پولی که جز سود کمی برایش نمی‌توانست داشته باشد با رضایت می‌گرفت.


🔹 پانوشتها (از ویراینده) :

1ـ کشمش سبز ـ کشمش سایه خشک

2ـ معلوم می‌شود ایران زمانی صادرات برنج هم داشته است.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «معنی دمکراسی»

🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشته‌داری و آخرین نتیجه‌ی اندیشه‌های نژاد آدمیست (دو از سه)

🖌 احمد کسروی


مشروطه را چنانکه نام نهاده‌اند ،‌ آزادیست. در زمانهای پیش ، مردم در زندگانی به دو دسته بودند : آزاد و برده. برده آن کسانی بودند که خودشان اختیار زندگی نداشتند. همچون گاوان و گوسفندان خرید و فروخت می‌شدند. یک برده اختیارش در دست آقایش بود. اگر می‌خواست می‌فروخت ، می‌خواست نگه ‌می‌داشت ، به هر کاری که می‌خواست برمی‌گماشت. اگر برده بکاری یا پیشه‌ای پرداخته مزد گرفتی ، آن مزد بخود او نرسیدی. اگر زن گرفته فرزندی پیدا کردی آن فرزند نیز بنده ، و ازآنِ آقا بودی. «غلام خانه‌زاد» که شنیده‌اید این بود.

هزارها سال در جهان برده‌داری بوده است تا دویست سال پیش ، نیکخواهانی برخاسته آن را برانداخته‌اند و اکنون بازماندگان بردگان آن زمان آزادند و آزادانه زندگی می‌کنند.

مشروطه و استبداد نیز همان حال را داشته. در استبداد ، توده‌ها اختیاری از خود نداشتند و درباره‌ی نیک و بد و سود و زیان خود نتوانستندی اندیشید. می‌بایست سر پایین اندازند و گردن بدلخواه و هوس پادشاهان گزارند. ولی در مشروطه توده‌ها آزادند و اختیار زندگانی خودشان را در دست دارند. آنچه سودمند می‌دانند و می‌خواهند با دست نمایندگان بکار توانند بست. هر قانونی را بهتر دانستند از مجلس توانند خواست.

یک نمونه‌ی نیکی از مشروطه و اندازه‌ی سودمندی آن در این چند روزه دیده شد. توده‌ی انگلیس که در زندگانی دمکراسی پیشگام بوده‌اند هفته‌ی گذشته معنی مشروطه و سود آن را بجهانیان نشان دادند. چون در سایه‌ی پیشامدها نزدیکی بدولت شوروی و همگامی با آن توده را بسود خود دانستند در برگزیدن نمایندگان بحزب کارگران گرایش نشان دادند که بیشتریْ[=اکثریت] در پارلمان بهره‌ی آنها گردید و رشته‌ی سیاست کشور بدست آنها افتاد. (1)

در این باره سخنان بسیار رانده شده و زمینه بسیار روشن گردیده : استبداد از هر باره بی‌معنی و مشروطه از هر باره سودمند و ستوده است. معنی ندارد که یک تن به ملیون‌ها مردم فرمان راند. معنی ندارد که یک تن نیک و بد ملیون‌ها مردم را بهتر از خودشان داند ، باور نکردنیست که بنیادی که یک تن می‌گزارد پایدار ماند و بزودی از میان نرود.

از اینهاست که ما هوادار مشروطه‌ایم. بلکه ما یک رشته کوششهایی درباره‌ی پیشرفت مشروطه می‌کنیم که ارجدارتر از کوششهای خود مشروطه‌خواهانست. مشروطه در ایران ناانجام ماند. ما می‌کوشیم آن را بانجام رسانیم.

یکی از رسواییهای این کشور است که پس از چهل سال هنوز در ایران معنی مشروطه دانسته نشده. می‌توان گفت از هزار تن یکی معنی آن را نمی‌داند و این خود سدی بزرگ در برابر پیشرفت مشروطه است. چیزی را که معنایش نمی‌دانند ارجش نخواهند شناخت ، ‌بلکه باید گفت : دارایش نخواهند بود.

شنیدنیست که بهبهانی و طباطبایی و دیگران که پیشگام شدند و در ایران بنیاد مشروطه نهادند ‌معنی آن را نمی‌دانسته‌اند. آری آنان مشروطه را باین معنی که فهمیده‌ی ماست نمی‌دانسته‌اند. بلکه آن را بودن قانونهایی در برابر دولت و برپا شدن مجلس برای شور در کارهای کشور می‌شناختند و بیش از این نمی‌خواستند.

می‌توان گمان برد که بسیاری از نمایندگان مجلس امروز هم مشروطه را بآن معنی می‌شناسند. آقای سید محمدصادق طباطبایی که پسر طباطبایی و خود در جنبش مشروطه پا درمیان داشته و اکنون رئیس مجلس است بتازگی ازو رفتاری دیده شده که می‌توان پنداشت او هنوز هم مشروطه را بمعنی راستش نمی‌داند. (2)


🔹 پانوشتها (از ویراینده) :

1ـ اشاره به این تغییر سیاست انگلیس است که چون در جنگ جهانی دوم با شوروی در برابر متحدین (آلمان ، ایتالیا ، ژاپن و هم‌دستان آنان) هم‌پیمان شدند ، بهتر دیدند در سیاست نیز به حزب کارگر که به سیاست کشور شوروی نزدیکتر بود رای دهند.

2ـ اشاره است به پافشاری شگفت این مرد برای تعقیب پرونده‌ی کتابهای کسروی. همان پرونده‌ی شومی که سرانجام به کشانیدن کسروی به دادگستری و کشته شدنش در آنجا انجامید.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
11ـ سید محمدصادق طباطبایی
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار چهارم : پول وسیله‌ی معاوضه است ، ثروت نیست. (پنج از شش)


درباره‌ی اسکناس و پشتوانه‌ی بانکی ، نافهمیهای این مردم بیشتر شنیدنیست. تاجران یا بهتر بگوییم : حریصان و پول‌جمع‌کنان که در سالهای اخیر به تجدد روی آورده‌اند و روزنامه می‌خوانند و رادیو گوش می‌دهند و به حساب خود می‌خواهند با تاجران اروپا و آمریکا همترازی بکنند و دانستنیها را بدانند ، در این مدت بیش از آن نفهمیده‌اند که ارزش اسکناس با پشتوانه (یا ذخیره‌های طلا و نقره و جواهر در بانک) است و این درس غلط را از بر کرده‌اند و بکار می‌بندند. از اینجا در این چند سال جنگ ما دیدیم که هر زمان که در نشست وزیران یا در مجلس سخن از چاپ اسکناسهای نو به میان آمد هنوز به جایی نرسیده و کاری نشده اینان به همان بهانه به قیمت کالاها اضافه کردند. در چنین سالهای گرفتاری این رفتار زشت آنها گرفتاری بزرگ دیگری بود.

اینان خیال می‌کنند که اسکناس در دست مردم عاریت است و اگر روزی خواستند خواهند توانست آنها را به بانک ببرند و در برابرش طلا و نقره (به نرخ روز) دریافت کنند. اینست حساب می‌کنند که فلان اندازه طلا و نقره که هست با این اسکناسهای اضافی به هر ریالی ، یک ‌ریال نخواهد رسید و همین را بهانه‌ی کار خود می‌گیرند.

کسانی می‌گویند : کاهش ‌ارزش اسکناس در نتیجه‌ی افزایش آن در همه جا هست و آن را «تورم اسکناس» می‌نامند. در روسیه در جنگ گذشته اسکناسهای نكولا (1) کم‌ارزش شد و سرانجام کلاً از میان رفت.

می‌گوییم : «بودن در همه جا» نمی‌تواند دلیل راستی (حقیقت) یک چیز باشد.

در آنجاها نیز مقید به حقایق نبوده‌اند و اسکناس را به معنی راستش نشناخته‌اند. در روسیه کاهش ارزش اسکناس نكولا (یا مَنات) علت عاقلانه‌ای نداشت. آن نیز جای ایراد است.

اما اینکه کلاً از میان رفت ، این به علت انقلاب ریشه‌داری بود که در آن کشور روی داد و آنجا را زیر و رو کرد و زندگانی را کلاً به راه تازه‌ای انداخت. انقلاب بلشویکی «شیوه‌ی پولی» تازه‌ای می‌داشت و این ناچاری بود که اسکناسها از میان برود.

کسانی هم می‌گویند : طلا و نقره به هر حال ارزشی دارد که اگر از پولی افتاد باز هم آن را می‌توان فروخت و چیزی خرید. ولی اسکناس هیچ ارزشی ندارد که اگر از پولی افتاد جز به درد سوزاندن در زیر دیگ نمی‌خورد.

می‌گوییم : این سخن راستست ، ما نیز گفته‌ایم که طلا و نقره ارزش فلزی خود را دارد. ولی این سخن نمی‌تواند به گفته‌های ما ایرادی باشد و نمی‌تواند آنها را از میان ببرد. ما می‌گوییم : ارزش اسکناس از خودش است. ارزش آن از اینست که در گردش است و همه آن را قبول می‌کنند و قانون پشتیبانش می‌باشد. ترسِ از کار افتادن هم بیجاست. زیرا یک ملت اگر با فهم و بینش زندگی کنند نباید بگذارند اسکناس از کار بیفتد.

ترس از کار افتادن اسکناس از اینجاست که آن را وابسته به پشتوانه‌ی بانکی می‌شناسند و ترس از آن ‌دارند که روزی بیاید و بانک آن را قبول نکند و آن از کار بیفتد ، و ما گفتیم که این غلط‌فهمی است. مردم باید اسکناس را مستقل بشناسند ، آن وقت ترسِ از کار افتادن نخواهد بود.

شما فرض کنید که ما یک شب بخوابیم و فردا بیدار شده آگاه بشویم که بانک ایران همه‌ی طلا و نقره و جواهر و هرچه ‌داشت برداشته و از این کشور بیرون رفته. از این رخداد کمترین ضرری به ما نخواهد رسید و ما خواهیم توانست اسکناسهای خود را نگه بداریم و همچنان خرید و فروش و دیگر کارهای خود را دنبال کنیم. من می‌پرسم اگر چنین کاری پیش بیاید و ما اعتنا نکرده همچون روزهای گذشته به کار خود سرگرم باشیم چه نقصی در کار خواهد بود؟!.. بگویند تا من نیز بدانم؟..

مردم این نمی‌دانند که اختیار اسکناس در دست ماست ، در دست بانک نیست. این ماییم که اسکناس را به پولی انتخاب کرده‌ایم و می‌گردانیم و باید همیشه بگردانیم و هیچگاه ترسِ از گردش افتادن بخود راه ندهیم. اگر روزی آمد و یک چیز بهتری برای پولی پیدا شد در آن روز هم اسکناسها را با آنها معاوضه کرده نمی‌گذاریم حسابها بهم بخورد و بی‌نظمی به وجود بیاید. (2)


🔹 پانوشتها (از ویراینده) :

1ـ تزار روس

2ـ این کاریست که با کارت بانکی انجام داده‌ایم.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «معنی دمکراسی»

🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشته‌داری و آخرین نتیجه‌ی اندیشه‌های نژاد آدمیست (سه از سه)

🖌 احمد کسروی


از این گذشته در ایران در برابر مشروطه سدهای بزرگی هست. این کیشهای گوناگون که در ایران است هیچ یکی با زندگانی دمکراسی سازگار نیست. همچنان ادبیات ایران با شعرهایی که بفراوانی دارند با مشروطه ناسازگار است. اینها سدی بزرگ دیگر در برابر مشروطه است.

اکنون سخن در آن است که ما از روزی که بکوشش برخاسته‌ایم از دلبستگی‌ای که بمشروطه داریم ، از یکسو کوشیده‌ایم معنی مشروطه را باین مردم بفهمانیم. در این باره کتابها بچاپ رسانیده گفتارها نوشته‌ایم. یکی از یاران ما (آقای فرهنگ) برای فهمانیدن معنی مشروطه کتابچه‌ای با زبان باباشملی نوشته ‌است که دو بار بچاپ رسیده.

از سوی دیگر با کیشها و شعرها و دیگر جلوگیرهای مشروطه به سختترین نبرد برخاسته بکندن ریشه‌ی آنها کوشیده‌ایم.

اینها کوششهاییست که ما در زمینه‌ی پیشرفت مشروطه کرده‌ایم و می‌کنیم. راستست که میدان کوششهای ما تنها ایران نیست ، ولی در همان حال به ایران که میهن ماست دلبستگی ویژه داریم و این یکی از آرزوهای ماست که این توده‌ی بدبخت از آلودگیها بیرون آید و با توده‌های دیگر جهان همپا گردد و در این راه از هر گونه کوشش بازنایستاده‌ایم.

اینست داستان دلبستگی ما بمشروطه و ارجی که ما بآن می‌گزاریم. و چون یک دسته از دور و نزدیک امروز باینجا آمده در این جشن و شادی با ما همراهی نموده‌اند در پایان سخن خود بآنان سپاس می‌گزاریم. امیدمندم زود خواهد بود آن روزی که همه‌ی غیرتمندان و نیکمردان در ایران در این کوششها با ما همدستی خواهند نمود.

بخشی از «گفتار آقای کسروی در جشن مشروطه» ، دفتر مرداد 1324



——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
12ـ محمدکریم فرهنگ
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار چهارم : پول وسیله‌ی معاوضه است ، ثروت نیست. (شش از شش)


بله درباره‌ی اسکناس اضافی سخنانی هست که باید آن را نیز بگوییم :

باید دانست که اسکناس اضافی که گاهی دولت (با اجازه خواستن از مجلس) به چاپ می‌رساند از دو راه می‌تواند باشد :

یکی آنکه اسکناسهایی که در گردشست کمتر از اندازه‌ی نیاز می‌باشد و تنگنا و درماندگی به وجود می‌آورد. در چنین وضعی جای هیچ ایراد نیست و می‌باید دولت را در کار خود آزاد گذاشت و هیچ ترسی از این کار نداشت و نتیجه‌ای جز آسانتری داد و ستدها انتظار نداشت ، و سودی که دولت از این راه می‌برد بمردم ضرری نخواهد رساند.

دیگری آنکه جنگی یا حادثه‌ی دیگری در میانست و دولت به پول بیشتری نیاز پیدا کرده خود را ناچار می‌بیند که اسکناسهای اضافی بچاپ برساند. در چنین حالی دولت با کمک آن اسکناسها وامی از ملت خواسته و گرفته ، و این نیز ضرری نخواهد داشت و علت بالا رفتن نرخها نباید باشد. چیزی که هست دولت سپس باید آن اسکناسها را پس بگیرد و وام خود را بمردم بپردازد.

به هر حال چاپ اسکناسهای اضافی یک حسابی در میانه‌ی دولت و ملت است و ما علتی برای بالا بردن نرخها در این زمینه نمی‌بینیم.

به سخن بیش از این دامنه نمی‌دهیم. چنانکه در این چند سال دیدیم ناآگاهی مردم از معنی حقیقی پول و از ارزش حقیقی طلا و نقره و از معنی اسکناس ، و دل بستن آنها به «ذخیره‌ی بانکی» و دیگر نادانیها که در میانست ، زیانهای بسیاری در کار زندگانی به وجود می‌آورد. در این چند سال در ایران خانواده‌های بسیاری قربانی این نادانیها شدند و هزارها زنان و مردان نابود شده یا آواره و بی‌خانمان شدند. اینست برای مردم از چیزهای واجب ، دانستن این حقایق و به دل سپردن اینهاست.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸