آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
11%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 چرا از راه سیاست نمیآییم؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 سه از چهار
آمدیم بکیشهای دیگر : کیش بهائی از پیروان خود تنها آن را میخواهد که کتاب اَقدَس و ایقان و مُفاوَضات خوانند ، و لوح احمد را ازبر کنند ، و به تبلیغ کوشند ، محفل برپا کرده از فضایل «جمال قدم» [لقب میرزا حسینعلی نوری] گفتگو کنند ، یک رشته سخنان پوچی را که راه بهیچ دیهی نمیبرد پیاپی گردانند ، به «مولی الورای» خود پولها فرستند و دستگاه او را بیپول نگزارند و بس ، و هیچ کاری بکشور و نگهداری آن ندارند. بلکه اگر راستی را خواهیم بهائیان همیشه بدخواه این کشورند و خود را در زیر پناه بیگانگان نگاه میدارند و آزادی خود را در چیرگی آنها میدانند.
صوفیگری که هنوز رواج بسیاری در ایران دارد یکسره آخشیج[=ضد] دلبستگی بکشور و پرداختن بزندگانیست. یک صوفی باید سرگرم پندارهای بیخردانهی خود باشد ، «اربعین» بسر برد ، به «تهذیب نفس» کوشد ، درپی «وصول بخدا» باشد ، آنچه دیگران در «آفاق» میبینند او در «اَنفُس» ببیند ، «سیر در نفس» خود کند ، مثنوی بخواند ، «طامات» ببافد. او را با کشور و توده چه کار است؟!.. او سربازی چه تواند؟!.. جانفشانی و جانبازی کی کند؟!.. یک صوفی جهان در دیدهاش خوار است «همتش سر باین جهان فرونمیآورد» وانگاه صوفی همگی را به یک دیده میبیند. در دیدهی او ستمگر و ستمدیده ، بدکار و نیکوکار ، خودی و بیگانه یکیست. «یکرنگی اسیر رنگ شده و موسیئی با موسیئی در جنگ شده» «همه خدایند و از خدا کِی جدایند».
علیاللهیگری نیز چنین است. این کیشِ قاچاقِ شگفت که بیش از هزارودویست سالست پیدا شده و امروز پیروان آن بنام گوران یا اهلِ حق یا علیاللهی در آذربایجان و کردستان و همدان و لرستان فراوانند ، در این زمان دراز همیشه خود را از ایرانیان جدا میگیرند و آنان را بیگانه میشمارند و به یک رشته اندیشههای پست و کارهای پستتری که همیشه نهان میدارند سرگرم و دلخوش میباشند. در این کشور میزیند و کمترین دلبستگی بآن نمیدارند. کسانی از آنان هنرهاشان بآتش رفتن و نسوختن و شمشیر بشکم فروبردن و گزند ندیدنست و از همهی خوشیهای جهان باین بازیها بس کردهاند.
باطنیگری نیز چنین است. این کیش نیز بیش از هزارودویست سالست پدید آمده و اکنون پیروان آن در محلات و دیگر جاها فراوانند و اینان نیز خود را از دیگران جدا میگیرند و به یک رشته اندیشههای پست و کارهای پستتری سرگرمند و سررشتهشان بدست سِر آقاخان است که اکنون در لندن میزید.
یکایک چه بشمارم. همهی کیشها چنین است ـ از آنسوی ارمنی ، آسوری ، کردی ، زردشتی گذشته از جدایی در کیش ، در آرمان و آرزو جدایند ، در سیاست جدایند ، و همگی آنان از دلبستگی به ایران بیبهره میباشند بلکه بسیاری دشمن نیز هستند و نابودی این کشور را میخواهند.
کنون شما بیندیشید که از چنین تودهای چگونه میتوان نیرویی پدید آورد؟!.. چنین تودهای چگونه میتواند بمیدان سیاست درآید و با دولتهای دیگر روبرو ایستد؟! چنین مردمی زیردستی و لگدمالی به پیشانیشان نوشته شده و هیچ سیاستی نخواهد توانست اینها را از آن سرنوشت که نتیجهی حال و رفتار خودشانست رها گرداند.
این مردم نمیدانند که این بدبختی که گرفتار شدهاند نتیجهی همین حال و رفتار خودشانست ، نتیجهی این کیشهای گوناگون ، و آن اندیشههای پراکنده ، و آن کتابهای پستِ گمراهکننده است که باید اینها را از میان بردارند. بلکه چنین میپندارند که زبون سیاست شدهاند و اینست چاره را نیز از راه سیاست چشم میدارند. ولی این نادانی دیگری از آنانست. دوباره میگویم مایهی بدبختی درمیان خودشانست.
آری ، اینان زبون سیاست نیز گردیدهاند. ولی انگیزهی[علت] آن زبونی نیز این ناتوانیها و گرفتاریها بوده است. دولتهای بزرگ همینکه اینان را آلوده دیدهاند این دانستهاند که هیچ نیرویی ندارند و بیهیچ ترسی بر سرشان کوفتهاند.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 سه از چهار
آمدیم بکیشهای دیگر : کیش بهائی از پیروان خود تنها آن را میخواهد که کتاب اَقدَس و ایقان و مُفاوَضات خوانند ، و لوح احمد را ازبر کنند ، و به تبلیغ کوشند ، محفل برپا کرده از فضایل «جمال قدم» [لقب میرزا حسینعلی نوری] گفتگو کنند ، یک رشته سخنان پوچی را که راه بهیچ دیهی نمیبرد پیاپی گردانند ، به «مولی الورای» خود پولها فرستند و دستگاه او را بیپول نگزارند و بس ، و هیچ کاری بکشور و نگهداری آن ندارند. بلکه اگر راستی را خواهیم بهائیان همیشه بدخواه این کشورند و خود را در زیر پناه بیگانگان نگاه میدارند و آزادی خود را در چیرگی آنها میدانند.
صوفیگری که هنوز رواج بسیاری در ایران دارد یکسره آخشیج[=ضد] دلبستگی بکشور و پرداختن بزندگانیست. یک صوفی باید سرگرم پندارهای بیخردانهی خود باشد ، «اربعین» بسر برد ، به «تهذیب نفس» کوشد ، درپی «وصول بخدا» باشد ، آنچه دیگران در «آفاق» میبینند او در «اَنفُس» ببیند ، «سیر در نفس» خود کند ، مثنوی بخواند ، «طامات» ببافد. او را با کشور و توده چه کار است؟!.. او سربازی چه تواند؟!.. جانفشانی و جانبازی کی کند؟!.. یک صوفی جهان در دیدهاش خوار است «همتش سر باین جهان فرونمیآورد» وانگاه صوفی همگی را به یک دیده میبیند. در دیدهی او ستمگر و ستمدیده ، بدکار و نیکوکار ، خودی و بیگانه یکیست. «یکرنگی اسیر رنگ شده و موسیئی با موسیئی در جنگ شده» «همه خدایند و از خدا کِی جدایند».
علیاللهیگری نیز چنین است. این کیشِ قاچاقِ شگفت که بیش از هزارودویست سالست پیدا شده و امروز پیروان آن بنام گوران یا اهلِ حق یا علیاللهی در آذربایجان و کردستان و همدان و لرستان فراوانند ، در این زمان دراز همیشه خود را از ایرانیان جدا میگیرند و آنان را بیگانه میشمارند و به یک رشته اندیشههای پست و کارهای پستتری که همیشه نهان میدارند سرگرم و دلخوش میباشند. در این کشور میزیند و کمترین دلبستگی بآن نمیدارند. کسانی از آنان هنرهاشان بآتش رفتن و نسوختن و شمشیر بشکم فروبردن و گزند ندیدنست و از همهی خوشیهای جهان باین بازیها بس کردهاند.
باطنیگری نیز چنین است. این کیش نیز بیش از هزارودویست سالست پدید آمده و اکنون پیروان آن در محلات و دیگر جاها فراوانند و اینان نیز خود را از دیگران جدا میگیرند و به یک رشته اندیشههای پست و کارهای پستتری سرگرمند و سررشتهشان بدست سِر آقاخان است که اکنون در لندن میزید.
یکایک چه بشمارم. همهی کیشها چنین است ـ از آنسوی ارمنی ، آسوری ، کردی ، زردشتی گذشته از جدایی در کیش ، در آرمان و آرزو جدایند ، در سیاست جدایند ، و همگی آنان از دلبستگی به ایران بیبهره میباشند بلکه بسیاری دشمن نیز هستند و نابودی این کشور را میخواهند.
کنون شما بیندیشید که از چنین تودهای چگونه میتوان نیرویی پدید آورد؟!.. چنین تودهای چگونه میتواند بمیدان سیاست درآید و با دولتهای دیگر روبرو ایستد؟! چنین مردمی زیردستی و لگدمالی به پیشانیشان نوشته شده و هیچ سیاستی نخواهد توانست اینها را از آن سرنوشت که نتیجهی حال و رفتار خودشانست رها گرداند.
این مردم نمیدانند که این بدبختی که گرفتار شدهاند نتیجهی همین حال و رفتار خودشانست ، نتیجهی این کیشهای گوناگون ، و آن اندیشههای پراکنده ، و آن کتابهای پستِ گمراهکننده است که باید اینها را از میان بردارند. بلکه چنین میپندارند که زبون سیاست شدهاند و اینست چاره را نیز از راه سیاست چشم میدارند. ولی این نادانی دیگری از آنانست. دوباره میگویم مایهی بدبختی درمیان خودشانست.
آری ، اینان زبون سیاست نیز گردیدهاند. ولی انگیزهی[علت] آن زبونی نیز این ناتوانیها و گرفتاریها بوده است. دولتهای بزرگ همینکه اینان را آلوده دیدهاند این دانستهاند که هیچ نیرویی ندارند و بیهیچ ترسی بر سرشان کوفتهاند.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
6%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
🔸کوشاد تلگرام :
نوشتار «چرا از راه سیاست نمیآییم؟» (بالا) از مهنامهی پیمان است. این مهنامه در سالهای 1312 تا 1321 بیرون آمد. از تاریخ این نوشتار هشتاد سال بیشتر میگذرد. پس این پرسش بیدرنگ به اندیشهها راه مییابد که همبستگی آن با حال کشور در این روزها چیست؟
پاسخ آنست که این روزها که هر کسی ، بویژه از جوانان خونگرم ، میکوشد سهم خود را در سرنوشت کشور ادا کند ، بجا دانستیم ماهیت «نیرو» در این توده روشن گردد. همه میدانند که برای هر کاری نیاز به نیرو هست و هرچه کار بزرگتر نیاز به نیروی بیشتریست. کسروی به جُستار «نیروی توده» در بسیاری از نوشتههایش پرداخته. یکی از آنها همینجاست که گوشهای از «نیروی تودهی ایرانی» را روشن میگرداند.
نوشتار «چرا از راه سیاست نمیآییم؟» (بالا) از مهنامهی پیمان است. این مهنامه در سالهای 1312 تا 1321 بیرون آمد. از تاریخ این نوشتار هشتاد سال بیشتر میگذرد. پس این پرسش بیدرنگ به اندیشهها راه مییابد که همبستگی آن با حال کشور در این روزها چیست؟
پاسخ آنست که این روزها که هر کسی ، بویژه از جوانان خونگرم ، میکوشد سهم خود را در سرنوشت کشور ادا کند ، بجا دانستیم ماهیت «نیرو» در این توده روشن گردد. همه میدانند که برای هر کاری نیاز به نیرو هست و هرچه کار بزرگتر نیاز به نیروی بیشتریست. کسروی به جُستار «نیروی توده» در بسیاری از نوشتههایش پرداخته. یکی از آنها همینجاست که گوشهای از «نیروی تودهی ایرانی» را روشن میگرداند.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 5ـ باید بانجمنهای استانی و شهرستانی ارج بیشتر گزارده شود : (دو از سه)
در آن زمان در تهران قانون اساسی نوشته میشد. شاید خوانندگان میدانند که قانون اساسی ایران دو تاست : یکی خود آن ، دیگری متممش ، و این متمم مهمتر از خود قانون میباشد.
تاریخچهی این هم آنست که اصل قانون اساسی را در تهران نوشتند ولی چون از مجلس گذشت و انتشار یافت ، آزادیخواهان تبریز آن را ناقص دیدند ، و اینبود سر برافراشته متمم آن را خواستند و خودشان چند چیز را پیشنهاد کردند که یکی از آنها منظور شدن انجمنهای ایالتی و ولایتی برای شهرستانها بود. چون این متمم نیز نوشته شد و با کشاکش بسیاری که داستانش دراز است بتصویب رسید ، بدینسان انجمنهای شهرستانها صورت قانونی بخود گرفت ، و چون دارالشورا قانون خاصی هم برای آنها تصویب کرد (همان قانونی که اکنون در دست است) در تبریز و دیگر جاها انتخابات رسمی آغاز شد و این بار نامهای آنها نیز تغییر یافته بجای «انجمن ملی» ، «انجمنهای ایالتی یا ولایتی» نامیده گردیدند.
تا سال 1329[ق=1290 خ] که داستان التماتوم روس پیش آمد و بساط مشروطه بهم خورد ، این انجمنها برپا میشد. در آن پیشامد اینها نیز بسته شدند ، و پس از آن دیگر این بخش از قانون اساسی از میان رفت و انجمنهای استانی و شهرستانی فراموش گردید.
این تاریخچه بود. آمدیم بسود یا زیان این انجمنها : چنانکه میدانیم در رژیم دمکراسی (مشروطه) دولت نمایندهی توده است. مردم نمایندگان برای مجلس برمیگزینند و آن نمایندگان بدولت رأی اعتماد میدهند. پس در واقع دولت با رأی توده پدید آمده ، نمایندهی اوست.
با اینحال در مقام عمل ، دولت جدا و توده جداست. بخصوص از نظر استانها و شهرستانها ، که چون دولت مصالح همگی کشور را در نظر دارد چهبسا که مصلحت خاص یک استان یا شهرستان منظور نگردد. آنگاه دولت کارها را که بدست کارمندان میسپارد ، چهبسا که کارمندان دولت با مردم آزار و ستم روا دارند.
پس بسیار بجاست که در برابر تشکیلات دولتی یک اساسی هم از خود مردم باشد که از یکسو دیدهبانی برفتار و کردار کارمندان دولت کند و از یکسو مصالح خاص آن استان و شهرستان را منظور داشته بدولت یادآوریها کند و یا خود باقداماتی برخیزد.
پس پیشنهاد مشروطهطلبان تبریز در زمینهی این انجمنها از روی فهم و بینش بوده. کسانی اگر قانونی را که از مجلس دربارهی این انجمنها گذشته (قانون ربیعالثانی 1325) از دیده گذرانند خواهند دید که آن نیز از روی بینش تنظیم گردیده. این قانون بانجمنهای استانی گذشته از آنکه حق نظارت بکارهای ادارات و اعتراض به تصمیمات وزارتخانهها بخشیده ، بخود آنها حق پارهای اقدامات اصلاحی و تعمیری داده ، و آنگاه بودجهای برای آنها منظور داشته و نظر قانونگزاران بر این بوده که در هر استانی یک سهم از مالیات آنجا بمصالح خود استان صرف شود و این یک عدالتی بوده که منظور گردیده. [1]
یکی از چیزهایی که در ایران مایهی گلهمندی و نومیدی مردم گردیده همانست که مالیاتها گرفته میشود و در تهران بیآنکه عدالتی منظور گردد صرف میشود. مفتخوران زندگی خود را تأمین میکنند و پروایی بشهرستانها نمینمایند. تهران درمیان شهرها «عزیز بیجهت» گردیده.
پیش از زمان رضاشاه که وزارت عدلیه بودجهی محدودی داشت ، هر سال آقای مصطفا عدل ، کفیل یا معاون آن وزارتخانه ، دادگاههایی را از شهرستانها منحل میساخت و از بودجهی آنها اضافهحقوق برای خودش و مدیرکل و دیگران قائل میشد. استیناف [2] مازندران و گیلان بهمین جهت منحل گردید.
داور هنگامی که عدلیهی «دنیا پسند» [3] بنیاد مینهاد چون در تهران دستگاه بسیار پهن و درازی چیده آشنایان و دوستان خود را با رتبههای بلند و حقوقهای گزاف بکار دعوت کرده بود ، برای آنکه بتواند حقوق آنها را برساند و چیزی از بودجه کم نیاید ، هفت ماه شهرهای دیگر را بیعدلیه گزاشت و بمردم صد فشار و سختی داد.
اینست نمونهای از رفتار سررشتهداران تهران با استانها و شهرستانها. بیجهت نیست که مردم کینهی تهران را در دلهای خود جا دادهاند. اگر انجمنهای استانی و شهرستانی برپا باشد و بخشی از مالیات هر استان و شهرستانی برای آبادی خود آنجا و آسایش مردم بکار رود ، این کینهها و نومیدیها درمیان نخواهد بود.
چنانکه خواهیم گفت آن قانون امروز باید عوض شود. با اینحال مبنای آن نیکست و فهم و رشد قانونگزاران را میرساند.
👇
🖌 احمد کسروی
📝 5ـ باید بانجمنهای استانی و شهرستانی ارج بیشتر گزارده شود : (دو از سه)
در آن زمان در تهران قانون اساسی نوشته میشد. شاید خوانندگان میدانند که قانون اساسی ایران دو تاست : یکی خود آن ، دیگری متممش ، و این متمم مهمتر از خود قانون میباشد.
تاریخچهی این هم آنست که اصل قانون اساسی را در تهران نوشتند ولی چون از مجلس گذشت و انتشار یافت ، آزادیخواهان تبریز آن را ناقص دیدند ، و اینبود سر برافراشته متمم آن را خواستند و خودشان چند چیز را پیشنهاد کردند که یکی از آنها منظور شدن انجمنهای ایالتی و ولایتی برای شهرستانها بود. چون این متمم نیز نوشته شد و با کشاکش بسیاری که داستانش دراز است بتصویب رسید ، بدینسان انجمنهای شهرستانها صورت قانونی بخود گرفت ، و چون دارالشورا قانون خاصی هم برای آنها تصویب کرد (همان قانونی که اکنون در دست است) در تبریز و دیگر جاها انتخابات رسمی آغاز شد و این بار نامهای آنها نیز تغییر یافته بجای «انجمن ملی» ، «انجمنهای ایالتی یا ولایتی» نامیده گردیدند.
تا سال 1329[ق=1290 خ] که داستان التماتوم روس پیش آمد و بساط مشروطه بهم خورد ، این انجمنها برپا میشد. در آن پیشامد اینها نیز بسته شدند ، و پس از آن دیگر این بخش از قانون اساسی از میان رفت و انجمنهای استانی و شهرستانی فراموش گردید.
این تاریخچه بود. آمدیم بسود یا زیان این انجمنها : چنانکه میدانیم در رژیم دمکراسی (مشروطه) دولت نمایندهی توده است. مردم نمایندگان برای مجلس برمیگزینند و آن نمایندگان بدولت رأی اعتماد میدهند. پس در واقع دولت با رأی توده پدید آمده ، نمایندهی اوست.
با اینحال در مقام عمل ، دولت جدا و توده جداست. بخصوص از نظر استانها و شهرستانها ، که چون دولت مصالح همگی کشور را در نظر دارد چهبسا که مصلحت خاص یک استان یا شهرستان منظور نگردد. آنگاه دولت کارها را که بدست کارمندان میسپارد ، چهبسا که کارمندان دولت با مردم آزار و ستم روا دارند.
پس بسیار بجاست که در برابر تشکیلات دولتی یک اساسی هم از خود مردم باشد که از یکسو دیدهبانی برفتار و کردار کارمندان دولت کند و از یکسو مصالح خاص آن استان و شهرستان را منظور داشته بدولت یادآوریها کند و یا خود باقداماتی برخیزد.
پس پیشنهاد مشروطهطلبان تبریز در زمینهی این انجمنها از روی فهم و بینش بوده. کسانی اگر قانونی را که از مجلس دربارهی این انجمنها گذشته (قانون ربیعالثانی 1325) از دیده گذرانند خواهند دید که آن نیز از روی بینش تنظیم گردیده. این قانون بانجمنهای استانی گذشته از آنکه حق نظارت بکارهای ادارات و اعتراض به تصمیمات وزارتخانهها بخشیده ، بخود آنها حق پارهای اقدامات اصلاحی و تعمیری داده ، و آنگاه بودجهای برای آنها منظور داشته و نظر قانونگزاران بر این بوده که در هر استانی یک سهم از مالیات آنجا بمصالح خود استان صرف شود و این یک عدالتی بوده که منظور گردیده. [1]
یکی از چیزهایی که در ایران مایهی گلهمندی و نومیدی مردم گردیده همانست که مالیاتها گرفته میشود و در تهران بیآنکه عدالتی منظور گردد صرف میشود. مفتخوران زندگی خود را تأمین میکنند و پروایی بشهرستانها نمینمایند. تهران درمیان شهرها «عزیز بیجهت» گردیده.
پیش از زمان رضاشاه که وزارت عدلیه بودجهی محدودی داشت ، هر سال آقای مصطفا عدل ، کفیل یا معاون آن وزارتخانه ، دادگاههایی را از شهرستانها منحل میساخت و از بودجهی آنها اضافهحقوق برای خودش و مدیرکل و دیگران قائل میشد. استیناف [2] مازندران و گیلان بهمین جهت منحل گردید.
داور هنگامی که عدلیهی «دنیا پسند» [3] بنیاد مینهاد چون در تهران دستگاه بسیار پهن و درازی چیده آشنایان و دوستان خود را با رتبههای بلند و حقوقهای گزاف بکار دعوت کرده بود ، برای آنکه بتواند حقوق آنها را برساند و چیزی از بودجه کم نیاید ، هفت ماه شهرهای دیگر را بیعدلیه گزاشت و بمردم صد فشار و سختی داد.
اینست نمونهای از رفتار سررشتهداران تهران با استانها و شهرستانها. بیجهت نیست که مردم کینهی تهران را در دلهای خود جا دادهاند. اگر انجمنهای استانی و شهرستانی برپا باشد و بخشی از مالیات هر استان و شهرستانی برای آبادی خود آنجا و آسایش مردم بکار رود ، این کینهها و نومیدیها درمیان نخواهد بود.
چنانکه خواهیم گفت آن قانون امروز باید عوض شود. با اینحال مبنای آن نیکست و فهم و رشد قانونگزاران را میرساند.
👇
میتوان گفت : برپا شدن انجمنهای استانی و شهرستانی حد فاصل درمیان حال امروزی و خودمختاری استانها که کسانی آرزو میکنند خواهد بود. با این ترتیب مردم هر استانی خواهند توانست مالیاتی که میپردازند بمصرف آن نظارت کنند ، خواهند توانست خودشان بآبادی استان پردازند و اقدامات لازمه را بنمایند. دیگر اختیار در دست فرماندار و شهردار نخواهد بود که این یکی بیاید و باقداماتی پردازد و آن یکی بیاید و نقشههای او را بهم زند. آنگاه این انجمنها سدی در برابر ستمگری و مردمآزاری کارمندان دولت خواهد بود و میدان اختلاس و سودجویی را بآنها تنگ خواهد ساخت.
اگر از راهش پیش رود این انجمنها مردم را از نومیدی و بدگمانی با دولت بیرون خواهد آورد و بعلاقهی آنها بکشور خواهد افزود ، برعکس آنچه پنداشته میشود بارتباط شهرستانها با مرکز خواهد افزود. از یکسو دمکراسی را در این کشور ریشهدارتر و استوارتر خواهد ساخت و از یکسو برای دولت در راه بردن کشور و کوشش بعمران و آبادی همدستانی تهیه کرده ، بار دوش آن را سبکتر خواهد ساخت.
اگر مردمِ استانها و شهرستانها در همین کار شایستگی نشان دهند ، این مقدمه خواهد بود که روزی هم بطوری که آرزوی کسان بسیاریست ، آزادی بیشتر یافته بخودمختاری رسند. بلکه اگر از من بپرسند در این ترتیب اگر شایستگی نشان دهند ، این آنها را از خودمختاری و از آرزوی آن بینیاز خواهد گردانید.
🔹 پانوشتها :
1ـ توجه شود در «جمهوری اسلامی» بجای انجمنها ، شوراها (از جمله شوراهای شهر و استان) را در قانون اساسی گنجانیدند ولی اختیارات انجمنها را از آنها دریغ کردند.
2ـ استیناف = دادگاه رسیدگی بار دوم به پرونده.
3ـ عنوانیست که داور به عدلیهی نوبنیاد (دادگستری) خود داده بود.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
اگر از راهش پیش رود این انجمنها مردم را از نومیدی و بدگمانی با دولت بیرون خواهد آورد و بعلاقهی آنها بکشور خواهد افزود ، برعکس آنچه پنداشته میشود بارتباط شهرستانها با مرکز خواهد افزود. از یکسو دمکراسی را در این کشور ریشهدارتر و استوارتر خواهد ساخت و از یکسو برای دولت در راه بردن کشور و کوشش بعمران و آبادی همدستانی تهیه کرده ، بار دوش آن را سبکتر خواهد ساخت.
اگر مردمِ استانها و شهرستانها در همین کار شایستگی نشان دهند ، این مقدمه خواهد بود که روزی هم بطوری که آرزوی کسان بسیاریست ، آزادی بیشتر یافته بخودمختاری رسند. بلکه اگر از من بپرسند در این ترتیب اگر شایستگی نشان دهند ، این آنها را از خودمختاری و از آرزوی آن بینیاز خواهد گردانید.
🔹 پانوشتها :
1ـ توجه شود در «جمهوری اسلامی» بجای انجمنها ، شوراها (از جمله شوراهای شهر و استان) را در قانون اساسی گنجانیدند ولی اختیارات انجمنها را از آنها دریغ کردند.
2ـ استیناف = دادگاه رسیدگی بار دوم به پرونده.
3ـ عنوانیست که داور به عدلیهی نوبنیاد (دادگستری) خود داده بود.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 چرا از راه سیاست نمیآییم؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 چهار از چهار
در ایران یکی از گرفتاریها همینست که کسانی یک رشته کلمهها یا جملههایی یاد گرفته بزبان میدارند بیآنکه معنایش را بدانند ، همچون دین ، تمدن ، فرهنگ ، سیاست ، ادبیات و بسیار مانند اینها. اینان گفتهاند : بهتر بود من مانند یک سیاستمدار بکوشش پردازم. این هم رخ داده که یکی آمده و گفته : «ایران باید از راه فرهنگ ترقی کند. بهتر بود شما نیز از آن راه اقدام میکردید». گفتهام : فرهنگ چیست؟.. چه چیز را شما فرهنگ مینامید؟.. دیدهام درماند و پاسخی نتوانست. ناگزیر شدهام خودم پاسخ داده بگویم : اگر خواست شما از فرهنگ این دبستانها و دبیرستانهاست این را که آزمودید و دیدید ، مگر در این پنجاه سال بیشتر که در ایران دبستانها برپا گردیده شما پیش رفتهاید؟!.. مگر حال جوانان درسخوانده در آن دبیرستانها بما پوشیده است؟!.. از این گذشته مگر ما از درسهایی که در این آموزشگاهها داده میشود آگاه نیستیم؟ اگر خواست شما معنی درست فرهنگ است که «تربیت» باشد ، آن همینست که ما پیش گرفتهایم و میکوشیم. نخستین گام تربیت آنست که معنی زندگی را بمردم یاد دهیم. آنان را از پراکندگی رها گردانیم ، از چنگال پندارها بیرون آوریم.
همچنین دیگری آمده و چنین گفته : «امروز دیگر دین مورد اعتنا نیست. بهتر بود شما از راه تمدن سعی کنید». ازو نیز پرسیدهام شما دین چه چیز را میگویید و تمدن چه چیز را؟!.. دیدهام درماند و ناگزیر شده گفتهام : تمدن آن پیشرفتیست که آدمیان در راه زندگی میکنند. یک روزی آدمی لخت و تهیدست و ناآگاه در یک غاری میزیسته و از همان هنگام رو بسوی پیشرفت داشته و امروز میبینیم که اینهمه افزار و شکوه میدارد و اینهمه دانش و آگاهی اندوخته است. این پیشرفتست که تمدن مینامند. ولی باید دانست یک بخش بزرگی از این تمدن دینست. باینمعنی آدمیان چنانکه افزارها میسازند و آگاهیها میاندوزند باید معنی درست جهان و زندگانی را نیز بشناسند و یک راه بخردانهای برای زیستن پیش گیرند ، و ما دین همینها را میگوییم و اینست آن را از تمدن جدا نمیشناسیم. از این گذشته در این کشور شما که پانزده کیش گوناگون هست و مغزها پر از گمراهیها و نادانیها است تا باینها چاره نشود از تمدن چه بهره توانید برداشت؟!..
اینها نمونهایست که این مردم چگونه درمانده شدهاند : جملههاییست بزبانها افتاده بیآنکه معنایش بدانند. در اینجاست که باید گفت مغز میدارند و نمیفهمند ، چشم میدارند و نمیبینند ، گوش میدارند و نمیشنوند.
اما عنوان «اصل اسلام» ، آن نیز از اینگونه است. کلمهایست میگویند و معنایش نمیفهمند. بارها ما در این باره سخن راندیم و باز میبینیم این کلمه بمیان میآید. این خود شگفت است که مردمی باصل دین خود بنازند. این معنایش آنست که آنان بآلودگی کیش کنونی خود خَستُوان[=معترف] میباشند. شگفتتر اینکه با این خَستُوش خم به ابرو نیاورند و آن آلودگی را آکِ[=عیب] خود نشمارند. شگفتترین اینکه به یک کس که میخواهد بچاره کوشد دستور دهند و راه نمایند. «بیماران دستور ده» اینان میباشند.
میباید پرسید : آیا شما اصل اسلام را میشناسید؟!.. اگر میشناسید پس چرا آن را نگرفتهاید؟!.. چرا اصل را گزارده به فرعش گراییدهاید؟!.. اگر نمیشناسید از کجا میدانید که اینها که ما میگوییم اصل اسلام نیست؟!. ما بارها نوشتهایم که بنیاد دین دیگر شدنی نیست. بارها نوشتهایم : «دین نه چیزیست که کهنه و نو گردد. همان دین کهنست ، راه را باید از سر گرفت».
راستی آنست که این کسان نمیخواهند دست از کیشهای پوچ و بیبنیاد خود بردارند ، و از آنسوی چون ما ایرادهایی میگیریم و پاسخی نمیتوانند داد اصل دین را پیش میکشند ، که تو گویی دین رخت است که دو دست باشد. یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند. به هر حال این خود گمراهی دیگری از ایشانست.
کوتاهسخن آنکه ما در این راهی که میپیماییم همه دربند راستیها میباشیم و اینست کسانی که میخواهند از ما باشند باید بیکبار دست از پندارهای بیپای خود برداشته گردن بدلیل گزارند و پیروی از راستیها نمایند وگرنه از ما نمیتوانند بود.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 چهار از چهار
در ایران یکی از گرفتاریها همینست که کسانی یک رشته کلمهها یا جملههایی یاد گرفته بزبان میدارند بیآنکه معنایش را بدانند ، همچون دین ، تمدن ، فرهنگ ، سیاست ، ادبیات و بسیار مانند اینها. اینان گفتهاند : بهتر بود من مانند یک سیاستمدار بکوشش پردازم. این هم رخ داده که یکی آمده و گفته : «ایران باید از راه فرهنگ ترقی کند. بهتر بود شما نیز از آن راه اقدام میکردید». گفتهام : فرهنگ چیست؟.. چه چیز را شما فرهنگ مینامید؟.. دیدهام درماند و پاسخی نتوانست. ناگزیر شدهام خودم پاسخ داده بگویم : اگر خواست شما از فرهنگ این دبستانها و دبیرستانهاست این را که آزمودید و دیدید ، مگر در این پنجاه سال بیشتر که در ایران دبستانها برپا گردیده شما پیش رفتهاید؟!.. مگر حال جوانان درسخوانده در آن دبیرستانها بما پوشیده است؟!.. از این گذشته مگر ما از درسهایی که در این آموزشگاهها داده میشود آگاه نیستیم؟ اگر خواست شما معنی درست فرهنگ است که «تربیت» باشد ، آن همینست که ما پیش گرفتهایم و میکوشیم. نخستین گام تربیت آنست که معنی زندگی را بمردم یاد دهیم. آنان را از پراکندگی رها گردانیم ، از چنگال پندارها بیرون آوریم.
همچنین دیگری آمده و چنین گفته : «امروز دیگر دین مورد اعتنا نیست. بهتر بود شما از راه تمدن سعی کنید». ازو نیز پرسیدهام شما دین چه چیز را میگویید و تمدن چه چیز را؟!.. دیدهام درماند و ناگزیر شده گفتهام : تمدن آن پیشرفتیست که آدمیان در راه زندگی میکنند. یک روزی آدمی لخت و تهیدست و ناآگاه در یک غاری میزیسته و از همان هنگام رو بسوی پیشرفت داشته و امروز میبینیم که اینهمه افزار و شکوه میدارد و اینهمه دانش و آگاهی اندوخته است. این پیشرفتست که تمدن مینامند. ولی باید دانست یک بخش بزرگی از این تمدن دینست. باینمعنی آدمیان چنانکه افزارها میسازند و آگاهیها میاندوزند باید معنی درست جهان و زندگانی را نیز بشناسند و یک راه بخردانهای برای زیستن پیش گیرند ، و ما دین همینها را میگوییم و اینست آن را از تمدن جدا نمیشناسیم. از این گذشته در این کشور شما که پانزده کیش گوناگون هست و مغزها پر از گمراهیها و نادانیها است تا باینها چاره نشود از تمدن چه بهره توانید برداشت؟!..
اینها نمونهایست که این مردم چگونه درمانده شدهاند : جملههاییست بزبانها افتاده بیآنکه معنایش بدانند. در اینجاست که باید گفت مغز میدارند و نمیفهمند ، چشم میدارند و نمیبینند ، گوش میدارند و نمیشنوند.
اما عنوان «اصل اسلام» ، آن نیز از اینگونه است. کلمهایست میگویند و معنایش نمیفهمند. بارها ما در این باره سخن راندیم و باز میبینیم این کلمه بمیان میآید. این خود شگفت است که مردمی باصل دین خود بنازند. این معنایش آنست که آنان بآلودگی کیش کنونی خود خَستُوان[=معترف] میباشند. شگفتتر اینکه با این خَستُوش خم به ابرو نیاورند و آن آلودگی را آکِ[=عیب] خود نشمارند. شگفتترین اینکه به یک کس که میخواهد بچاره کوشد دستور دهند و راه نمایند. «بیماران دستور ده» اینان میباشند.
میباید پرسید : آیا شما اصل اسلام را میشناسید؟!.. اگر میشناسید پس چرا آن را نگرفتهاید؟!.. چرا اصل را گزارده به فرعش گراییدهاید؟!.. اگر نمیشناسید از کجا میدانید که اینها که ما میگوییم اصل اسلام نیست؟!. ما بارها نوشتهایم که بنیاد دین دیگر شدنی نیست. بارها نوشتهایم : «دین نه چیزیست که کهنه و نو گردد. همان دین کهنست ، راه را باید از سر گرفت».
راستی آنست که این کسان نمیخواهند دست از کیشهای پوچ و بیبنیاد خود بردارند ، و از آنسوی چون ما ایرادهایی میگیریم و پاسخی نمیتوانند داد اصل دین را پیش میکشند ، که تو گویی دین رخت است که دو دست باشد. یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند. به هر حال این خود گمراهی دیگری از ایشانست.
کوتاهسخن آنکه ما در این راهی که میپیماییم همه دربند راستیها میباشیم و اینست کسانی که میخواهند از ما باشند باید بیکبار دست از پندارهای بیپای خود برداشته گردن بدلیل گزارند و پیروی از راستیها نمایند وگرنه از ما نمیتوانند بود.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 5ـ باید بانجمنهای استانی و شهرستانی ارج بیشتر گزارده شود : (سه از سه)
از هر باره که نگریم ترتیب خوبیست و اهمیت قضیه بسیار بیشتر از آنست که امروز مردم میفهمند ، و دو موضوع در اینجا هست که باید در پیرامون آنها گفتگو شود :
نخست چنانکه گفتیم قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی که سیونه سال پیش از این (در سال 1325[ق]) وضع شده باید عوض شود. برخی از مواد آن حالا بیموضوعست. نه تنها این قانون ، بسیاری از قانونهای دیگر که با این موضوع تماس خواهد داشت ، باید تغییر یابد. اکنون جای گفتگوست که قانون تازه را که تهیه کند؟..
من نمیدانم دولت باین موضوع تا چه اندازه علاقه دارد؟.. گاهی گمان میبرم شاید نظر دولت از این اقدامی که کرده خاکپاشی بچشم مردم بوده و تنها این خواسته که در این موقع مردم را سرگرم گرداند و سپس هم با موهون گرفتن موضوع و بیپروایی نمودن بدرخواستهای انجمنها آنها را از اثر اندازد. اگر این باشد باید گفت اندیشهی غلطیست.
باید گفت : سررشتهداران سر کلافه را گم کردهاند و نمیدانند چه کنند. باید گفت : اینها ناتوانی را با بدخواهی توأم گردانیدهاند و کشور را بسوی نابودی میرانند.
به هر حال اگر صلاح کشور خواسته میشود باید باین موضوع اهمیت دهند و از روی حقیقت اجرای آن را بخواهند و قانون را تغییر داده یک قانون بهتری وضع کنند. اگر از من بشنوند برای نوشتن قانون جدید راهِ بهتر آنست که چند تن از مردان نیکخواه و بافهم را دعوت کرده کار را بآنها واگزارند.
این موضوعی نیست که ادارههای قانونگزاری دولتی ، در وزارت دادگستری یا در جاهای دیگر ، از عهدهی آن توانند برآمد.
من اگر فرصت یافتم در این باره دفترچهای بعنوان پیشنهاد تهیه کرده انتشار خواهم داد. آنچه در اینجا یادآوری میکنم آنست که در آن قانون جدید باید از اختیاراتی که در این قانون برای انجمنها منظور گردیده نکاست. مخصوصاً در قسمت اقدام بآبادی و اینکه بخشی از مالیات هر استانی یا شهرستانی بمصرف آبادی خود آنجا برسد ، که در این قسمت باید از دادن اختیارات بانجمنها مضایقه نداشت.
بلکه اگر در ایران اصلاحاتی آغاز شود و یک عدلیه ساده و فعالی بنیاد گزارده شود باید در استانها و شهرستانها دیوانهای کشور و دادگاههای پژوهش و مانند اینها برپا شود که در هیچ دعوایی نیاز بدادگاهی بیرون از استان نباشد ، باید در روستاها دبستانها برپا شود ، پزشکها و داروخانهها باشد. یک کلمه بگویم : باید از هر راه که نیاز هست بآبادی استانها و شهرستانها و بآسایش مردمان آنها کوشیده شود. از همهی مزایا آنها نیز بهرهمند گردند.
موضوع دوم اینست که در این هنگام که در استانها و شهرستانها انتخابات برای انجمنها آغاز مییابد ، باید حقایقی بمردم فهمانیده شود. انبوه مردم کورند و کرند و چیزی از مشروطه و شرایط زندگانی دمکراسی نفهمیدهاند. آنها نمیدانند انجمن ایالتی یا ولایتی برای چیست؟.. چه نتیجه از آن بدست خواهد آمد. این بگردن مردان بافهم و نیکخواهست که پا پیش گزارند و نشستها برپا کنند و بسخنرانیها برخیزند و بمردم بفهمانند که این انجمنها برای آنست که کسانی از سوی شما وکیل باشند و مصالح شما را حفظ کنند و بآبادی خاکتان کوشند. بآنها بفهمانند که در چنین هنگامی این پیشامد وسیله برای آزمایش شایستگی شماست که اگر ندانید چه کنید و چه کسانی را برگزینید ، ناشایستگی نشان دادهاید و باید از شما نومید گردید.
راستی هم اگر بنا باشد در انتخاب نمایندگان برای این انجمنها ، آن رفتاری پیش آید که در انتخاب نمایندگان برای مجلس شورا بوده ، و کسانی این را فرصتی شناسند که وکیل انجمن گردیده درپی استفادههای مادی باشند و یا آرزوشان اعمال نفوذ در ادارهها باشد ، و وکیل گردیده با اختلاسکنندگان و رشوهگیران شرکتی برپا گردانند و از این راه گرفتاریهای دیگری برای دولت و کشور پیدا شود و بجای سود زیان رخ دهد ، در آن حال بدیهیست که زبان نیکخواهان کوتاه خواهد شد و این فرصتی که برای پیشرفت در راه زندگانی دمکراسی پدید آمده از دست خواهد رفت.
اینست معنی آنچه میگویم : باید بموضوع انجمنها اهمیت بیشتر داد. آن دستهی نیکخواهان و غیرتمندان که امروز در این زمانِ گرفتاری کشور باید احساسات و جدیت از خود نمایند ، باید از این موضوع غفلت نکنند و در هر شهری که هستند بهمدستی با یکدیگر بکوششهایی پردازند.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 5ـ باید بانجمنهای استانی و شهرستانی ارج بیشتر گزارده شود : (سه از سه)
از هر باره که نگریم ترتیب خوبیست و اهمیت قضیه بسیار بیشتر از آنست که امروز مردم میفهمند ، و دو موضوع در اینجا هست که باید در پیرامون آنها گفتگو شود :
نخست چنانکه گفتیم قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی که سیونه سال پیش از این (در سال 1325[ق]) وضع شده باید عوض شود. برخی از مواد آن حالا بیموضوعست. نه تنها این قانون ، بسیاری از قانونهای دیگر که با این موضوع تماس خواهد داشت ، باید تغییر یابد. اکنون جای گفتگوست که قانون تازه را که تهیه کند؟..
من نمیدانم دولت باین موضوع تا چه اندازه علاقه دارد؟.. گاهی گمان میبرم شاید نظر دولت از این اقدامی که کرده خاکپاشی بچشم مردم بوده و تنها این خواسته که در این موقع مردم را سرگرم گرداند و سپس هم با موهون گرفتن موضوع و بیپروایی نمودن بدرخواستهای انجمنها آنها را از اثر اندازد. اگر این باشد باید گفت اندیشهی غلطیست.
باید گفت : سررشتهداران سر کلافه را گم کردهاند و نمیدانند چه کنند. باید گفت : اینها ناتوانی را با بدخواهی توأم گردانیدهاند و کشور را بسوی نابودی میرانند.
به هر حال اگر صلاح کشور خواسته میشود باید باین موضوع اهمیت دهند و از روی حقیقت اجرای آن را بخواهند و قانون را تغییر داده یک قانون بهتری وضع کنند. اگر از من بشنوند برای نوشتن قانون جدید راهِ بهتر آنست که چند تن از مردان نیکخواه و بافهم را دعوت کرده کار را بآنها واگزارند.
این موضوعی نیست که ادارههای قانونگزاری دولتی ، در وزارت دادگستری یا در جاهای دیگر ، از عهدهی آن توانند برآمد.
من اگر فرصت یافتم در این باره دفترچهای بعنوان پیشنهاد تهیه کرده انتشار خواهم داد. آنچه در اینجا یادآوری میکنم آنست که در آن قانون جدید باید از اختیاراتی که در این قانون برای انجمنها منظور گردیده نکاست. مخصوصاً در قسمت اقدام بآبادی و اینکه بخشی از مالیات هر استانی یا شهرستانی بمصرف آبادی خود آنجا برسد ، که در این قسمت باید از دادن اختیارات بانجمنها مضایقه نداشت.
بلکه اگر در ایران اصلاحاتی آغاز شود و یک عدلیه ساده و فعالی بنیاد گزارده شود باید در استانها و شهرستانها دیوانهای کشور و دادگاههای پژوهش و مانند اینها برپا شود که در هیچ دعوایی نیاز بدادگاهی بیرون از استان نباشد ، باید در روستاها دبستانها برپا شود ، پزشکها و داروخانهها باشد. یک کلمه بگویم : باید از هر راه که نیاز هست بآبادی استانها و شهرستانها و بآسایش مردمان آنها کوشیده شود. از همهی مزایا آنها نیز بهرهمند گردند.
موضوع دوم اینست که در این هنگام که در استانها و شهرستانها انتخابات برای انجمنها آغاز مییابد ، باید حقایقی بمردم فهمانیده شود. انبوه مردم کورند و کرند و چیزی از مشروطه و شرایط زندگانی دمکراسی نفهمیدهاند. آنها نمیدانند انجمن ایالتی یا ولایتی برای چیست؟.. چه نتیجه از آن بدست خواهد آمد. این بگردن مردان بافهم و نیکخواهست که پا پیش گزارند و نشستها برپا کنند و بسخنرانیها برخیزند و بمردم بفهمانند که این انجمنها برای آنست که کسانی از سوی شما وکیل باشند و مصالح شما را حفظ کنند و بآبادی خاکتان کوشند. بآنها بفهمانند که در چنین هنگامی این پیشامد وسیله برای آزمایش شایستگی شماست که اگر ندانید چه کنید و چه کسانی را برگزینید ، ناشایستگی نشان دادهاید و باید از شما نومید گردید.
راستی هم اگر بنا باشد در انتخاب نمایندگان برای این انجمنها ، آن رفتاری پیش آید که در انتخاب نمایندگان برای مجلس شورا بوده ، و کسانی این را فرصتی شناسند که وکیل انجمن گردیده درپی استفادههای مادی باشند و یا آرزوشان اعمال نفوذ در ادارهها باشد ، و وکیل گردیده با اختلاسکنندگان و رشوهگیران شرکتی برپا گردانند و از این راه گرفتاریهای دیگری برای دولت و کشور پیدا شود و بجای سود زیان رخ دهد ، در آن حال بدیهیست که زبان نیکخواهان کوتاه خواهد شد و این فرصتی که برای پیشرفت در راه زندگانی دمکراسی پدید آمده از دست خواهد رفت.
اینست معنی آنچه میگویم : باید بموضوع انجمنها اهمیت بیشتر داد. آن دستهی نیکخواهان و غیرتمندان که امروز در این زمانِ گرفتاری کشور باید احساسات و جدیت از خود نمایند ، باید از این موضوع غفلت نکنند و در هر شهری که هستند بهمدستی با یکدیگر بکوششهایی پردازند.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 بدخواهان چه میگویند؟. (گفتاری از مهنامهی پیمان)
🖌 احمد کسروی
🔸 یک از ده
کسانی از بدخواهان میگویند : «پیمان همهاش خراب میکند. خراب کردن آسانست. باید چیزی بجای آن گزاشت» ، در برابر ایرادهای پیاپی که بکیشها میگیریم و پرسشهای بسیار که میکنیم بچنین سخن بیارجِ بیخردانه میپردازند. ما باینگونه گفتهها پاسخی ، سزنده نمیشماریم و خاموشی و بیپروایی را بهتر میدانیم ولی چون کسانی از هواخواهان مهنامه خواستهاند ، بپاسخ آن میپردازیم :
میگویند : «همهاش خراب میکند». میگویم راست است و جز این نبایستی کنیم. در برابر ده و اند کیش بیپا و پراکنده ایستادیم و بایستی همه را براندازیم و مردمان را از گمراهی رها گردانیم.
میگویند : «خراب کردن آسانست» میگویم : بسیار کج رفتهاید. این ویران کردن که ما بآن پرداختیم از سختترین کارهاست و جز با خواست خدا و به پشتیبانی او نتوانستی بود.
تو گویی سخن از خانه و دیوار است و ما که بویران کردن و انداختن پرداختهایم به هر کدام یک کلنگی زده و درمیگذریم که میگویند آسانست. چرا نمیفهمند که ما دیوار یا خانه برنمیاندازیم و با کلنگ کار نمیکنیم ، بلکه با چهارده و پانزده کیش روبرو شدهایم که هر یکی از آنها صدها سالست برپاست و هر یکی ملیونها پیرو ، و هزاران پیشوا میدارد ، و هزارها کتاب دربارهی هر یکی نوشته شده ، و ما که به برانداختن آنها میکوشیم بیپایی یکایک آنها را با دلیل روشن میگردانیم ، و بعنوانها و دلیلهایی که میدارند پاسخ میگوییم ، و لغزش ملیونها کسان را بازمینماییم ، آیا چنین کاری آسانست؟! اگر این کار آسانست پس دیگرْ دشوار کدامست؟!..
این چهارده و پانزده کیش هر یکی سخنان دور و دراز دیگری میدارد و هر یکی دلیل دیگری برای خود درست کرده ، و اگر کسی تنها این کردی که سخنان و دلیلهای آنها را یاد گیرد و بفهمد خود کار بس سختی بودی ، چه رسد باینکه به یکایک آنها پاسخ گوید و با دلیل بیپایی همگی آنها را نشان دهد. چنین کاری را آسان گفتن جز نشان بیخردی گویندهاش نتواند بود.
یکی از آنها که ما پاسخ گفتیم و برانداختیم فلسفهی یونانست. اگر این کار آسان بوده پس چرا دیگری بآن برنخاسته؟!. هزارودویست سالست این فلسفه رواج داشته ، شما پیدا کنید کسی را که پاسخی را که ما دادیم داده باشد. اگر برانداختن آن آسان بوده چرا تاکنون نینداخته بودند؟!.
دیگری از آنها خراباتیگریست. هیچ کس نمیدانست خراباتیگری چیست و این شاعران ، از خیام و حافظ و دیگران که برخاستهاند پیرو راهی بنام خراباتیگری بودهاند. دستهی انبوهی آنان را فیلسوف مینامیدند و بگفتههاشان معنیهای بسیار پرتی میدادند. بویژه حافظ که گفتههای او را با قرآن سازش میدادند. گفتهام عالمی در شیراز (1) بکتابی در این باره پرداخته است. یک دسته اینان را بالا برده و به پیروی از شرقشناسان تلاش و کوشش بسیار در رواج و پراکندگی[=انتشار] شعرهای آنان میکردند ، و یک دسته که با آنان دشمنی مینمودند بیش از این نمیکردند که دوبیتیهایی در پاسخ دوبیتیهای خیام سرایند و او را «کافر» یا «لامذهب» بخوانند ، و کسی پاسخی بآنان نمیتوانست دادن.
🔹 پانوشت :
1ـ حاجی شیخ یوسف.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 یک از ده
کسانی از بدخواهان میگویند : «پیمان همهاش خراب میکند. خراب کردن آسانست. باید چیزی بجای آن گزاشت» ، در برابر ایرادهای پیاپی که بکیشها میگیریم و پرسشهای بسیار که میکنیم بچنین سخن بیارجِ بیخردانه میپردازند. ما باینگونه گفتهها پاسخی ، سزنده نمیشماریم و خاموشی و بیپروایی را بهتر میدانیم ولی چون کسانی از هواخواهان مهنامه خواستهاند ، بپاسخ آن میپردازیم :
میگویند : «همهاش خراب میکند». میگویم راست است و جز این نبایستی کنیم. در برابر ده و اند کیش بیپا و پراکنده ایستادیم و بایستی همه را براندازیم و مردمان را از گمراهی رها گردانیم.
میگویند : «خراب کردن آسانست» میگویم : بسیار کج رفتهاید. این ویران کردن که ما بآن پرداختیم از سختترین کارهاست و جز با خواست خدا و به پشتیبانی او نتوانستی بود.
تو گویی سخن از خانه و دیوار است و ما که بویران کردن و انداختن پرداختهایم به هر کدام یک کلنگی زده و درمیگذریم که میگویند آسانست. چرا نمیفهمند که ما دیوار یا خانه برنمیاندازیم و با کلنگ کار نمیکنیم ، بلکه با چهارده و پانزده کیش روبرو شدهایم که هر یکی از آنها صدها سالست برپاست و هر یکی ملیونها پیرو ، و هزاران پیشوا میدارد ، و هزارها کتاب دربارهی هر یکی نوشته شده ، و ما که به برانداختن آنها میکوشیم بیپایی یکایک آنها را با دلیل روشن میگردانیم ، و بعنوانها و دلیلهایی که میدارند پاسخ میگوییم ، و لغزش ملیونها کسان را بازمینماییم ، آیا چنین کاری آسانست؟! اگر این کار آسانست پس دیگرْ دشوار کدامست؟!..
این چهارده و پانزده کیش هر یکی سخنان دور و دراز دیگری میدارد و هر یکی دلیل دیگری برای خود درست کرده ، و اگر کسی تنها این کردی که سخنان و دلیلهای آنها را یاد گیرد و بفهمد خود کار بس سختی بودی ، چه رسد باینکه به یکایک آنها پاسخ گوید و با دلیل بیپایی همگی آنها را نشان دهد. چنین کاری را آسان گفتن جز نشان بیخردی گویندهاش نتواند بود.
یکی از آنها که ما پاسخ گفتیم و برانداختیم فلسفهی یونانست. اگر این کار آسان بوده پس چرا دیگری بآن برنخاسته؟!. هزارودویست سالست این فلسفه رواج داشته ، شما پیدا کنید کسی را که پاسخی را که ما دادیم داده باشد. اگر برانداختن آن آسان بوده چرا تاکنون نینداخته بودند؟!.
دیگری از آنها خراباتیگریست. هیچ کس نمیدانست خراباتیگری چیست و این شاعران ، از خیام و حافظ و دیگران که برخاستهاند پیرو راهی بنام خراباتیگری بودهاند. دستهی انبوهی آنان را فیلسوف مینامیدند و بگفتههاشان معنیهای بسیار پرتی میدادند. بویژه حافظ که گفتههای او را با قرآن سازش میدادند. گفتهام عالمی در شیراز (1) بکتابی در این باره پرداخته است. یک دسته اینان را بالا برده و به پیروی از شرقشناسان تلاش و کوشش بسیار در رواج و پراکندگی[=انتشار] شعرهای آنان میکردند ، و یک دسته که با آنان دشمنی مینمودند بیش از این نمیکردند که دوبیتیهایی در پاسخ دوبیتیهای خیام سرایند و او را «کافر» یا «لامذهب» بخوانند ، و کسی پاسخی بآنان نمیتوانست دادن.
🔹 پانوشت :
1ـ حاجی شیخ یوسف.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
0%
نه
9%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.