کانال سعید پیوندی Paivandi
438 subscribers
6 photos
1 video
12 files
94 links
کانال شخصی سعید پیوندی از پاریس
Download Telegram
New Class islamist-paivandi-2023.pdf
348 KB
طبقه جدید اسلام گرایان حرفه ای در ایران
Gender_Science_Power_SP_علم،_قدرت_و_نابرابریهای_جنسیتی.pdf
378.6 KB
مقاله "علم، قدرت و جنسیت" چاپ شده در نشریه آزادی اندیشه 1401
AzadiAndisheh_010_Paivandir_Nader_آموزش_عالی_در_ایران=جنسیت.pdf
207.8 KB
مقاله "آموزش عالی در ایران و جنسیت" چاپ شده در نشریه آزادی اندیشه شماره 10
Paivandi_استقلال_دانشگاه،_ازادی_آکادمیک_و_حکومت_در_ایران.pdf
1.3 MB
مقاله "استقلال دانشگاه، آزادی آکادمیک و حکومت" چاپ شده در نشریه آزادی اندیشه ش 12 سال 1401
"رئیس قرارگاه احیای بینش امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر گفت: قرار است رشته‌ای در مقاطع ارشد و دکتری به‌ عنوان رشته امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر راه‌اندازی و محتوای درسی در این زمینه تولید شود" (اعتماد، 25 اردیبهشت 1403). به نظر می رسد حلقه گمشده پروژه معروف "وحدت حوزه و دانشگاه" سرانجام شناسایی شده است. در حقیقت از زمان انقلاب فرهنگی برای اسلامی کردن دانشگاه ها و راه اندازی پروژه وحدت حوزه و دانشگاه در سال 1359 همه دست اندرکاران، از جمله ستاد انقلاب فرهنگی آن زمان، در جستجوی پاسخ این پرسش بودند که منظور از این وحدت چیست و چگونه باید جامه عمل بخود بپوشاند. ابتکاراتی مانند راه اندازی دکترای امر به معروف پاسخی انضمامی به بحث نظری است که بیش از 4 دهه همه درگیر آن بودند. کسانی که خیلی زود (مانند آقای سروش) و یا دیر و خیلی دیر (مانند آقای داوری اردکانی) کشتی سرگردان "انقلاب فرهنگی" را ترک کردند الان می توانند شاید شاهد رسیدن آن به ساحل مقصود باشند و با راه اندازی رشته‌های دیگری هم دوره دکترا و فوق دکترا در حوزه هایی حیاتی مانند وضو، حجاب اجباری، گشت ارشاد، تیمم، مبارزه با منکرات، روزه، راه پیمایی اربعین، فطریه، خمس... این وحدت مقدس گسترده تر شود.
چرا سرپیجی از قانون ظالمانه و غیر اخلاقی حق زنان است ؟
اگر در جامعه مدرن و دمکراتیک شهروند وظیفه دارد قانون رسمی را رعایت کند، در برابر قرارداد اجتماعی و قوانین به او حق اعتراض به قانون ظالمانه و تلاش برای تغییر آن را هم تفویض می‌کنند. مردم ایران مانند همه جای دنیا حق دارند علیه قوانینی مانند حجاب اجباری که از نظر آنها غیر عادلانه و زورگویانه هستند اعتراض کنند. اگر صدای اعتراض مردم از سوی حکومت شنیده نشود و ابزار قانونی برای مخالفت با امر ظالمانه و امکان تغییر قانون ظالمانه وجود نداشته باشد، سرپیچی از قانون غیرعادلانه به تنها راه اعتراض غیرخشونت‌آمیز جامعه تبدیل می‌شود. نام چنین کنش اعتراضی در تاریخ معاصر جهان ما نافرمانی مدنی است.
هیچ قانونی به صرف قانون بودن و تصویب آن در یک نهاد رسمی دارای اعتبار ذاتی نمی‌شود. چند و چون تصویب قانون و سازگاری آن با حقوق طبیعی انسان‌ها، اعتبار و مشروعیت نهادی که آن را تصویب کرده و پی‌آمدهای مستقیم و غیر مستقیم اجرای آن برای شهروندان و نیز امکان و شرایط تغییر آنچه که در حوزه حقوق موضوعه قرار می‌گیرد.
در جمهوری اسلامی، دخالت شورای نگهبان در گزینش داوطلبان نمایندگی و نگاه سودار و تقلیلی آن به انتخابات سبب می‌شود که مشروعیت نهادهای انتخابی از سوی افکار عمومی بدرستی به پرسش کشیده شود. مجلس قانون‌گذاری که با نظارت استصوابی شورای نگهبان و در انتخاباتی مهندسی‌شده و غیردمکراتیک تشکیل شده باشد، نمی‌تواند خود را نماینده واقعی اکثریت جامعه ایران بداند. بخش بزرگی از جامعه که با دخالت دین در حکومت، تحمیل دین دولتی و حجاب اجباری مخالف است نماینده‌ای در این مجلس ندارد. به همین دلیل هم چنین نهاد قانون‌گذاری از مشروعیت متعارف از جمله برای تصویب قوانینی که به باورهای مذهبی، فرهنگی و یا سیاسی مربوط شود برخوردار نیست.
در کنار مشروعیت حقوقی و سیاسی، مشروعیت اخلاقی (Moral Legitimacy) یک قانون هم دارای اهمیت است. پرسش بر سر پذیرفتنی بودن یک قانون و رابطه‌ای است که شهروندان با آن قانون دارند. قانونی که از سوی بخش بزرگی از جامعه غیرعادلانه تلقی شود از نظر اخلاقی اعتبار خود را از دست می‌دهد و اجرای آن هم با چالش روبرو می‌شود. خوانش بخش بزرگی از جامعه از قانون حجاب اجباری و یا تحمیل اصل "امر به معروف" در مقوله اعتبار اخلاقی هم می‌گنجد. این قانون به نام یک اصل مذهبی آزادی انتخاب پوشش را از زنان می‌گیرد و آنها از حق طبیعی انتخاب نوع پوشش و سبک زندگی خود محروم می‌شوند. چنین قانونی در جوهر خود ظالمانه و غیر اخلاقی است چرا که چیزی را به نام مذهب به بخشی از جامعه تحمیل می‌کند که به آن باور ندارند.
سرپیچی زنان ایران از قانون ظالمانه حجاب اجباری، با وجود خشونت و زورگویی دستگاه های حکومتی، فصل درخشانی از تاریخ نافرمانی مدنی در سراسر جهان است.
معمای رئیسی و پرسش‌های بی‌پاسخ
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
از هنگام عروج تدریجی رئیسی در دهه نود خورشیدی، یعنی در دست گرفتن آستان قدس رضوی با حکم رهبر جمهوری اسلامی در سال 1394، نامزدی انتخابات ریاست جمهوری سال 1396، تکیه زدن بر مسند ریاست قوه قضائیه در سال 1397 تا انتخابات غیر رقابتی سال 1400 این پرسش همواره مطرح بود که چرا در میان مهره‌های نزدیک به هسته سخت قدرت رئیسی دارد از پله‌های نردبان قدرت بالا می‌رود؟ او چه ویژگی شخصیتی و توانایی‌هایی را داشت که بدین گونه مورد توجه قرار گرفته بود و همه اسباب "بزرگی" را برایش فراهم آوردند؟ دانش و توانایی مدیریتی ؟ پیشینه سیاسی و اجرایی قابل دفاع؟ تجربه و پختگی سیاسی ؟ کاریزم مردمی و سخنوری ؟ توانایی بوجود آوردن همگرایی سیاسی ؟ پروژه مهم سیاسی ؟
هیچیک از این موارد را نمی توان در شمار خصوصیات فردی او به شمار آورد. شاید بدون اغراق در همه این موارد او نمره‌ای پائین‌تر از متوسط هم داشت. او نه درس مذهبی درست و حسابی خوانده بود و نه درس جدید. کسی که از 20 سالگی تمام وقت در دستگاه‌های حکومتی خدمت کرده بود چگونه می‌توانست زمانی از زندگی پرمشغله خود را صرف آموختن کند؟ نبوغ تجربی خاصی هم بروز نداده بود که بگوئیم مهارت‌های اساسی را در کوران کار حکومتی فرا گرفته است. بدتر از این‌ها پیشینه او بود. دست داشتن او در کشتارهای سال 1367 می‌بایست در یک نگاه کم و بیش عقلانی برای هر نظام سیاسی به یک عامل منفی و بازدارنده مهم تبدیل می‌شد. سرمایه‌گذاری بروی این چهره ضعیف در عمل به معنای باز نگهداشتن پرونده قطور اعدام‌های هولناک سال 1367 در داخل و خارج هم بود.
پس چرا در یک زمانه حساس و بحرانی چنین شخصیت ضعیفی با پیشینه بد از پله‌های قدرت بالا رفت ؟ آیا آن گونه که برخی ادعا می‌کنند دست "نظام" تا این اندازه خالی است؟ آیا فقط مطیع و رام بودن یک شخص می‌تواند شرط لازم و کافی برای بالا رفتن از نردبان قدرت در الگوی حکمرانی ولایت فقیهی باشد؟
منطق و عقل سلیم عادی هم حکم می‌کرد که نه تنها در برابر رقبای سیاسی اصلاح طلب تا اصول گرا داخل نظام، که حتا بخاطر موفقیت در امور اجرایی و یا تاثیرگذاری بروی افکار عمومی هم کسی به میدان آورده شود که توانایی‌ها و نکات مثبت شخصیتی او به امتیازی برای گروه حاکم تبدیل شود. مگر نه این‌که برای بسیاری از حکومت‌های خودکامه کارایی حکومتی یک برگ برنده و نوعی مشروعیت بخشی برای نظام سیاسی به شمار می رود؟ پس چرا "نظام" به چنین اصل مهمی بی توجه است ؟ مناظره‌های سال 1396 آزمون بسیار خوبی برای سنجش توانایی‌های واقعی او در عرصه عمومی بودند، هر چند رئیسی پیشتر هم کارنامه درخشانی در قوه قضائیه و 10 سال ریاست بر سازمان بازرسی کل از خود بر جا نگذاشته بود. فقط کافی بود به گسترش سرطانی فساد در دستگاه قضایی و یا ناتوانی ساختاری سازمان بازرسی کل در مبارزه با فساد نگاه کرد تا دریافت که او تا چه اندازه در ماموریت‌های گذشته ناکام و ضعیف بوده است.
وعده های بلندپروازانه، داستان معروف داشتن برنامه 7 هزار صفحه‌ای، ادعای مهار سریع تورم و ساختن یک ملیون مسکن در سال و یا ایجاد یک میلیون شغل، آن هم بدون برداشتن تحریم‌ها، همه و همه نشانه‌های معنا داری از بی مایه‌گی و ضعف او بودند. چینش کابینه رئیسی حکایت از ادامه همین منطق می‌کرد: ضعف‌ها و بی‌مایگی تکان دهنده رئیس جمهور مطلوب "نظام" خیلی زود در برابر واقعیت‌های سخت جامعه و اقتصاد آشکار گشتند و او و دولتش به اصلی‌ترین عامل بی‌اعتباری پروژه خالص‌سازی و مشروعیت زدایی از "نظام" تبدیل شدند.
اکنون با مرگ او پرسش‌ها هم‌چنان بر سر جای خود هستند. چرا "نظام" شخصیت‌های بی‌مایه و ضعیف مانند رئیسی را به صحنه می آورد؟ چه منطق، نیاز و ضرورتی برای ابتذال ناتوانی و بی‌مایگی وجود دارد‌؟ آیا فقر مدیریتی و عروج شخصیت‌های بی‌مایه و ضعیف سرنوشت محتوم حکمرانی ولایت فقیهی و غالب شدن "طبقه اسلام گرایان حرفه ای" بر فضای سیاسی ایران است؟ شاید سرنخ‌هایی از پاسخ به این پرسش‌ها را در هفته‌های آینده بتوان یافت...
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
Be 20 years old in Qom.pdf
125.6 KB
معرفی کتاب بیست ساله بودن در سرزمین آیت الله ها - (خسرو خاور و نیک پی)
https://www.youtube.com/live/S6pf0ea0zJ4?si=vGeTbLlw4GAYwtut
معنای منافع ملی و یا حاکمیت ملی چیست ؟ حقوق و وظایف مردم و رابطه میان نهادهای حکومتی و مردم در چهارچوب حاکمیت ملی چگونه تعریف میشود؟ آیا حکومتها به نام مصلحت و یا حاکمیت ملی مجاز به اعمال خشونت، شکنجه و اعدام مخالفان خود هستند ؟ حد و مرز و شروط اعمال خشونت مشروع از سوی دولت کدامند؟جمهوریخواهان و طرفداران نظام پادشاهی در ایران چگونه به این موضوع نگاه میکنند؟داوری ما درباره گذشته، سیاستهای دوران پهلوی و جمهوری اسلامی چیست؟ آیا خشونت و سرکوب فراگیر در دوران جمهوری اسلامی میتواند شکنجه و اعدام در سال های پیش از 1357 را توجیه کند ؟ چگونه می توان قرارداد اجتماعی جدیدی بر پایه اصول جامعه مدرن برای جلوگیری از بازتولید خشونت حکومتی در ایران شکل داد؟ الهیار کنگرلو و سعید پیوندی به پرسش های صریح من، حسن اعتمادی در این برنامه پاسخ می گویند.
43 sal Rohaniyat-SPaivandi-1401.pdf
134.5 KB
زمانی برای بازگشت روحانیت به مساجد و حوزه‌ها
Forwarded from paivandis
https://www.bbc.com/persian/articles/crgygwpx660o این هفته در آپارات:

این هفته در آپارات فیلم 'ایرانستاگرام' ساخته شکوفا کریمی به نمایش در‌می‌آید.

پس از آن در بخش «تحلیل آپارات» با مهشید زمانی نویسنده و منتقد سینمایی از کالیفرنیا و سعید پیوندی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه از پاریس درباره فیلم و موضوعش گفت‌و‌گو خواهد داشت و در بخش «پیش پرده آپارات» نگاهی به فیلم «دانه‌ی انجیر معابد» ساخته محمد رسول‌اف خواهیم انداخت و با کارگردانش گفت و‌گو خواهیم کرد.
توسعه نیافتگی سیاسی و بن‌بستی بنام شورای نگهبان
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
در نظام‌های سیاسی متعارف دنیای مدرن نهادهایی هستند که نقش داور قانونی و اعتبار‌بخشی به ساز و کارهای حکومتی را ایفا می‌کنند. بی‌اعتبار شدن این نهادها به معنای فروپاشی اقتدار قانونی و نمادین یک نظام سیاسی است. تفاوت میان حکومت‌های خودکامه که در آن مرزهای قانون، پاسخگویی، مسئولیت‌پذیری، قدرت، کنترل و داوری مخدوش و درهم ریخته است با حکومت‌های باز و دمکراتیک هم وجود چنین نهادهایی است که بر اساس قوانین و قواعد شفاف بازی می‌توانند ضامن اعتبار و مشروعیت قانونی و اخلاقی نظام سیاسی و قرارداد با جامعه باشند.
حال اگر به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن برگردیم شورای نگهبان تا حدود زیادی می‌بایست این نقش اساسی را ایفا می‌کرد. اما همه شواهد نشان می‌دهند که این نهاد از همان اولین سال‌های حیات بتدریج خود به یک طرف دعوا و ابزاری در خدمت "مصلحت نظام" تبدیل شد. از نظر ساختاری گناه آغازین این دستگاه به رابطه آن با نهاد رهبری مربوط می‌شود. خاطرات هاشمی رفسنجانی از تنش‌های و مذاکرات انتخاباتی نکات جالبی را از جنس رابطه شورای نگهبان با نهاد رهبری آشکار می‌کند. دغدغه اصلی این دستگاه نه داوری، عدالت قانونی و صیانت از قانون که کنترل کامل بازی سیاسی‌ است. تصویر منفی امروز شورای نگهبان در افکار عمومی و حتا در میان نخبگان حکومتی پی‌آمد بریدن شاخه‌ای است که خود بروی آن نشسته است: نهاد اصلی قانون‌مداری و اخلاق نهادی به نماد خودسری و قانون شکنی تبدیل شده و نقش ماشین مشروعیت‌زدایی از ساختارهای رسمی و ساز و کارهایی مانند انتخابات را بازی می‌کند.
آخرین دست پخت شورای نگهبان نمونه جالبی از کارکرد این نهاد کلیدی است. هیچ کس نمی‌داند معیارهای این نهاد برای تائید یا رد صلاحیت افراد کدامند؟ بر اساس چه معیاری برای مثال صلاحیت لاریجانی، همتی، جهانگیری، احمدی‌نژاد،، صادقی، و دیگران رد می‌شود و در برابر زاکانی، پورمحمدی، جلیلی، قالیباف، قاضی‌زاده و یا پزشکیان از صافی "احراز صلاحیت" می‌گذرند‌؟ پزشکیان در دو انتخابات پیشین ریاست جمهوری رد صلاحیت شده بود و در انتخابات چند هفته پیش مجلس هم پس از رد صلاحیت اولیه با پادرمیانی آقای خامنه‌ای توانست به بازی برگردد. تناقضات و ابهامات در تصمیمات شورای نگهبان تا آن اندازه‌اند که کمتر کسی می‌تواند ادعای وجود قاعده و قانون در کار بررسی نامزدها را جدی بگیرد.
این چیزی است که همه بازیگران داخل نظام می‌دانند اما به این بازی بی‌قاعده و غیرقانونی هم تن می‌دهند. رفسنجانی، روحانی، احمدی‌نژاد، جهانگیری، لاریجانی و بسیاری دیگر فقط زمانی فریاد قانون و شفافیت سر دادند که خودشان قربانی بازی غربال‌گری شدند. گویی بی‌عدالتی با رد صلاحیت آن‌ها آغاز شده است در حالی‌که رویکرد حذف مخالفان پیشینه 45 ساله دارد. بخش اصلی قربانیان غربال‌گری شورای نگهبان بجای برهم زدن این بازی تحقیرآمیز بی‌قاعده یا به گدایی احراز صلاحیت می روند و یا داوری را به خداوند خود واگذار می‌کنند. کسانی که با این بازی خو گرفته‌اند نیک می‌دانند شورای نگهبان فقط به کسی پاسخگوست که چنین قدرت نامحدودی را به او داده است.
ساختار آنچه که نهاد انتخابات و گردش قدرت نامیده می‌شود تابع مستقیم عملکرد بدون قاعده و غیرشفاف شورای نگهبان است. سرما و گرمای انتخابات هم دست آقایان است و هر بار باید همه منتظر بمانند تا ببینند شورای نگهبان چه آشی برای سیاست‌ورزی پخته است. پی‌آمد این نظم خودکامه مردانه چه چیزی می‌تواند باشد جز عدم ثبات سیاسی، بی‌اعتمادی عمومی، توسعه نیافتگی سیاسی، ناممکن شدن سیاست ورزی به گونه متعارف و پایدار، فروپاشی اقتدار نمادین و قانونی نظام سیاسی و بی‌اعتباری بازیگران انتخابات تباه‌ شده؟
شورای نگهبان و صحنه گردانان مهندسی انتخابات، در تکرار این تحقیر جمعی جامعه، نخبگان و شهروندان تنها نیستند. کسانی که این بازی بی‌قاعده را می‌پذیرند، تن به این خواری جمعی می‌دهند و هر بار "مومنانه" چشم به سهمی دوخته‌اند که برای آن‌ها در نظر گرفته شده است، چه بخواهند و چه نخواهند، به نوعی در بازتولید این نظم پدرسالارانه خودکامه و غیر شفاف مشارکت می‌کنند.
در پاسخ به این نقد کسانی حتما خواهند گفت که میان آیده‌آل‌های دست‌نیافتنی و "روزنه‌ای" که گشوده می‌شود عقل به سراغ رئال‌پلتیک می‌رود. سیاست میدان انتخاب و بده و بستان است. همانی که روزنه را گشوده ابزار بستن آن را هم دارد. بن‌بست ما تداوم خودکامگی و بی‌قانونی است. برای دفاع از اصل اساسی حق انتخاب کردن و انتخاب شدن همه شهروندان این کشور اما چه راهی جز دگرگون کردن قاعده بازی و شکل‌دادن به اخلاق جدید سیاسی وجود دارد؟
ایران در آئینه شاخص‌های بین المللی
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
موضوع وضعیت اقتصادی-اجتماعی در بسیاری از بحث های انتخاباتی به میان کشیده می شوند. دسترسی به شاخص ها و داده های معتبر می تواند به تحلیل و درک بهتر سیاست های پیشنهادی از سوی کاندیداها کمک کند.
برای مثال شاخص‌های بین المللی تطبیقی در حوزه توسعه نیروی انسانی و یا رفاه، برابری جنسیتی، حکمرانی خوب، فساد، محیط زیست، دسترسی به آموزش و بهداشت... ابزار خوبی برای تحلیل کلی وضعیت اجتماعی-اقتصادی ایران به شمار می روند. این شاخص ها هم امکان بررسی تحول ایران در مقایسه با گذشته خودش را بوجود می آورند و هم مقایسه با کشورهای دیگر.
ممکن است کسانی درباره اعتبار این شاخص ها پرسش کنند. در هر موردی باید دید شاخص ها و بخصوص شاخص های ترکیبی و تقاطعی چگونه محاسبه شده اند، منابع مورد استفاده کدامند و چه استحکامی دارند. برای مثال بخش مهمی از داده های کمی شاخص های توسعه انسانی، آموزش، بهداشت، محیط زیست ... از منابع رسمی خود آن کشورها استخراج می شوند.
همزمان باید توجه کرد که در ساخت و پرداخت شاخص‌های عمومی سویه کیفی و یا ابعاد ظریف‌تر پدیده‌های اجتماعی و اقتصادی را آشکار می‌کنند. برای مثال وقتی گفته می‌شود 80 درصد کودکان 14 ساله ایران زیر پوشش آموزشی هستند فقط سویه کمی یک واقعیت ان هم در سطح کلی بازتاب می‌یابد. این شاخص باید با داده‌های دیگر مانند کیفیت آموزش، نابرابری‌های آموزش و تبعیض‌های احتمالی تکمیل شود و یا خوانش سنجشگرانه از آن صورت گیرد.
ایران در نماگر توسعه انسانی سازمان ملل رتبه 78 دنیا را دارد. در همین بحث رتبه برابری جنسیتی 121 است که از شکاف بزرگ میان زنان و مردان در بازار کار، فرصت های سیاسی و اقتصادی حکایت می کند.
این هم لینک مستقیم برای بانک اطلاعاتی توسعه انسانی سازمان ملل
https://hdr.undp.org/data-center/specific-country-data#/countries/IRN
در رده بندی رفاه انستیتو لگاتوم انگستان رتبه ایران 126 است در میان 165 کشور. در میان شاخص های لگاتوم بویژه باید از رتیه بسیار پائین ایران در حوزه محیط زیست (158)، حکمرانی خوب (146)، کیفیت اقتصادی (138) و یا آزادی فردی و رسانه ها یاد کرد.
این هم لینک مستقیم برای دسترسی به رنکینگ لگاتوم
https://www.prosperity.com/rankings
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
چرایی بی‌اعتنایی جوانان به انتخابات
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
نظرات پزشکیان درباره زن، خانواده، سبک زندگی، جوانان متناقض، مبهم و عامیانه است. هم گشت ارشاد را محکوم می‌کند و هم می‌گوید که از کودکستان باید بچه‌ها را طوری تربیت کنیم که در کف خیابان مشکل حجاب نداشته باشیم برای همین هم دایم تکرار می‌کند که تقصیر ماست.
این حرف‌ها از طرف کسی که خود را اصلاح‌طلب می‌داند جای تامل و تاسف دارد. معنای این حرف چیزی نیست جز بازگشت به اتوپیای اول انقلاب و باور ساده‌اندیشانه به تربیت اسلامی فراگیر برای ساختن جامعه اسلامی. آن‌چه که در این 4 دهه گذشت نتیجه این درک غلط از آموزش، فرهنگ، جامعه مدرن و امروزی و الزامات آن بود. گافمن جامعه شناس کانادا-امریکایی از نهاد فراگیر (توتال) حرف می زد درباره فضاهایی که می‌خواهند افراد شبیه یکدیگر درست کنند مانند یک سربازخانه. در چنین نهادی فردیت و حقوق فردی به سود هنجارها و نظم آمرانه عمودی (از بالا به پائین) سرکوب می‌شود.
دستگاه فرهنگی و نظام آموزشی از سال 1357 در جستجوی چنین تربیتی بود و از سال های 1390 هم با مشاهده ناکارا بودن تربیت دینی آمرانه حکومت با پروژه تغییر بنیادی نظام آموزشی رفت دنبال تشدید فشار ایدئولوژیک بروی نسل جوان با اضافه کردن درس سبک زندگی اسلامی، آوردن روحانیون به مدارس و یا فعالیت‌های فرهنگی که نماد آن سرود معروف "سلام فرمانده" بود. تبدیل مدرسه و دانشگاه به سربازخانه و محل تبدیل نسل جوان به سربازان ولایت. از انقلاب فرهنگی سال 1359 تا امروز نتیجه جنگ کور با فرهنگ سکولار و یا فرهنگ غربی چیزی شد که اکنون می‌بینیم.
حکومت مدرسه، دانشگاه، رسانه‌ها و دستگاه‌های فرهنگی را شبیه کارخانه ربات‌سازی می‌داند. تربیت انسان‌های مطیع و شبیه یکدیگر از طریق خرد کردن شخصیت آن‌ها و القای ایدئولوژیک یک پروژه شکست خورده است چرا که یادگیری برای نسل جوان با حس‌ها، ذهنیت و تجربه‌های روزمره پیوند خورده است، آن‌ها شبکه‌ای زندگی می‌کنند، با دنیا در رابطه هستند و به منابع گوناگونی برای یادگیری و اندیشیدن در جهان کنونی دسترسی دارند.
همین تحلیل را درباره خانواده، "مهندسی فرهنگی"، زن، سیاست جمعیتی و دیگر مسائل اجتماعی صدق می‌کند. به نظر می‌رسد کاندیداها درکی از تحولات ژرف در ساختار و معنای خانواده، نقش‌های زنانه و مردانه و انتظارات جوانان ندارند. آنها هنوز در دنیای سنتی و انگاره یک جامعه اسلامی و دوران طلایی اسلامی زندگی می‌کنند. آن‌ها شاید درکی درستی از چرایی سقوط نرخ باروری ندارند. آن‌ها شاید نمی‌دانند که تعداد ازدواج ها در 20 سال گذشته نصف شده، تعداد طلاق ها سه برابر شده و نسبت طلاق‌ها به ازدواج‌های ثبت شده به 34 درصد رسیده است. آنها شاید نمی‌دانند که بیش از 10 میلیون جوان مجرد زیر سی سال در ایران وجود دارد و بسیاری از آن‌ها دیگر سبک زندگی سنتی را نمی‌پذیرد. آنها شاید نمی‌دانند بریدگی تاریخی میان خانه (فضایی برای زن به عنوان مادر و همسر و خواهر این یا آن مرد) و عرصه عمومی (فضای اعمال سلطه مردانه) از میان رفته است. آن‌ها شاید نمی‌دانند ساختار و مفهوم خانواده دستخوش تغییرات ژرفی شده است. آن‌ها شاید نمی‌داند نیاز به شادی، به کرامت انسانی، به حقوق شهروندی، به زندگی بدون تحقیر و تبعیض هم به اندازه مسکن و کار برای نسل جوان مهم هستند. آنها شاید نمی‌دانند که جوانان مانند گذشته خودشان را مسلمان نمی‌دانند، سبک دینداری و رابطه با دین و امر قدسی دگرگون شده است و بسیاری دیگر دینی ندارند و یا از روزمره‌گی تبعیض دینی خسته و سرخورده‌اند. آن‌ها شاید نمی‌دانند که فرهنگ مرگ زده، سوگوار و ضد شادی حکومتی جذابیتی برای نسل جوان ندارد...
هر 6 نامزد با وجود تفاوت‌های آشکار توانایی درک و تحلیل تحولات اجتماعی و ذهنیتی جامعه کنونی را ندارند. حرف‌های پور‌محمدی با آن سابقه بد گاه منسجم‌تر از پزشکیان است. شاید آن‌ها می‌بایست پیش از ثبت نام در انتخابات سری هم به کارهای خوب همکاران جامعه شناس می‌زدند و یا دست کم فیلم برادران لیلا را می‌دیدند...
این که جوانان بر خلاف سال 1376، 1388 و یا حتا 1392 تا این اندازه بی‌اعتنا به انتخابات هستند قابل درک است. آن‌ها و بسیاری دیگر نماینده‌ای در میان نامزدهای کنونی و نهادهای رسمی ندارند. آن‌ها دیگر کاری به حکومت پیرسالاری که صدای جوانان را نمی‌شنود و از درک دنیای آنها عاجز است ندارند.
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/115010/ بخش بزرگی از کسانی که انتخابات مجلس 1402 را تحریم کرده بودند بر سر چگونگی برخورد به انتخابات ریاست جمهوری 1403 دچار دو دستگی شده‌اند. امروز دو راهبرد و دو نگرش متفاوت سیاسی در برابر یکدیگر صف کشیده‌اند. راهبرد نخست که می‌توان به آن اصلاحات تقلیلی نام داد بر آن است که باید از فرصت انتخاباتی که حکومت به آن تن داده است برای شکست گرایش افراطی و روند خالص‌سازی بخوبی بهره برد. راهبرد دوم تحول‌خواهانه است، نگاه انتقادی به تجربه‌های پیشین شرکت در بازی نهادهای قدرت را دارد و مشارکت در انتخابات را در شرایط ادامه سلطه کامل ساختارهای خودکامه کنشی در راستای مشروعیت بخشی دوباره به حکومت می‌داند.
⭕️در باره انتخابات

نظرتان در رابطه با انتخابات این دوره چیست؟
مسئله انتخابات در جمهوری اسلامی به پارادکسی مربوط می‌شود که این نظام سیاسی از همان ابتدای حیات خود با آن درگیر بوده است. بخش کوچک "جمهوریت" نظام به دستگاه انتخابات مربوط می شود و قسمت بزرگ "اسلامی" به نهادهای غیرپاسخگو و غیر شفاف وابسته به دستگاه ولایت فقیه. این دوگانگی نهادی که به همزیستی دشوار خودکامگی با دمکراسی حداقلی و کنترل شده نوعی تنش تاریخی را به نظام سیاسی تحمیل می‌کند که از سال ۱۳۵۸ به این سو به اشکال گوناگون بازتولید شده است. با وجود کوچک بودن سهم "جمهوریت"، انتخابات یک دردسر واقعی برای نظام است چرا که بخش اصلی قدرت می‌خواهد از مزایای جمهوریت برای مشروعیت بخشیدن به نظام بهره جوید بدون این‌که هزینه‌های آن را بپردازد. برای مسئولین جمهوری اسلامی گویا کارکرد اصلی شرکت در انتخابات استفاده ابزاری است که آنها در رابطه با دنیا و یا افکار عمومی داخلی از مشارکت مردم و "دمکراتیک" بودن مناسکی رای دادن انجام می دهند.

🖇متن کامل

#سعید_پیوندی
#انتخابات_نمایشی
#رای_بی_رای

ما آن راه سوم هستیم
انتخابات 1403: آیا فریاد نه بزرگ اکثریت جامعه شنیده شد؟
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
دور اول انتخابات ریاست جمهوری را شاید بتوان یک زلزله سیاسی مهم در فضای جامعه امروزی ایران دانست. روزنه‌گشایی میلی نهادهای قدرت با هدف "گرم کردن تنور انتخابات" با بی‌اعتنایی نسبی عمومی روبرو شد. بخش بزرگی از جامعه با کنش انتخاباتی یک‌بار دیگر به زبان خود با نهادهای اصلی قدرت، اصلاح طلبان حکومتی و کسانی که آنها را به دادن رای فراخوانده بودند سخن گفت. صدای مردم اما آیا این بار شنیده شده است؟ سکوت سنگین چند روزه مسئولین درجه اول که در پس هر انتخاباتی از حماسه مشارکت مردم سخن می‌گفتند نشان می‌دهد که شاید کسی هنوز نمی‌داند چه باید گفت و چه باید کرد؟
پیام اول نه بزرگ 62 درصدی به حکومت و نهادهای رسمی مانند دستگاه رهبری و شورای نگهبان است. نتایج این انتخابات نشان می‌دهد که نهادهای اصلی قدرت در بهترین حالت امروز یک اقلیت 20 درصدی در درون جامعه را پشت سر خود دارند و نظام دینی نزد بخش بزرگی افکار عمومی بی‌اعتبار شده است. آقای خامنه‌ای شرکت در این انتخابات را هم‌سنگ رای به نظام و مشروعیت آن دانسته بود. با همین منطق می‌توان گفت که نظام اسلامی امروز به نماینده اقلیتی از مردم ایران تبدیل شده است. مردم از حکمرانی بد، بی‌عدالتی، خودکامگی، ناکارایی، زورگویی، تحقیرها و ریاکاری بی‌پایان حکومتی خسته‌اند و فروپاشی اعتماد عمومی و مقاومت سیاسی و فرهنگی در برابر نهادهای قدرت به یک ساختار پایدار و فراگیر تبدیل شده است.
پیام بزرگ دوم این انتخابات به اصلاح‌طلبان حکومتی، روزنه‌گشایان و شخص آقای پزشکیان است. اقبال محدود افکار عمومی به نامزد رسمی اصلاح طلبان حکومتی نشان از بحران در معنای اصلاحات، گستره و ارتباط این رهیافت با خواست‌ها و مطالبات امروزی جامعه ایران دارد. حرف‌های کلی و گاه بسیار متناقض آقای پزشکیان و تکرار وفاداری به سیاست‌های آقای خامنه‌ای و یا ارجاع به متون مذهبی نشان می‌دهد که ما انگار سال‌هاست با نوعی اصلاح‌طلبی بدون اصلاحات سروکار داریم چرا که دیگر قرار نیست در پی تغییر ساختارها بود و باید به آنچه حکومت می‌خواهد بسنده کرد و پا از گلیم خود فراتر نگذاشت. سخن امروز بیشتر بر سر کارایی حکومت دینی و نیت خوب صاحبان قدرت است و نه بیشتر. 27 سال است که اصلاح‌طلبان حکومتی شاهد آنند که نهادهای اصلی قدرت به هیچ تغییر و اصلاح معناداری تن نمی‌دهند و این بن‌بست ساختاری سرخوردگی گسترده بخش‌های ناراضی جامعه را در پی آورده است. حال بجای به پرسش کشیدن این راهبرد و بازاندیشی درباره بن بست ساختاری و معنای اصلاحات در فضای کنونی دوباره همان برهان‌ها و گفتمان گذشته بازتولید می‌شود.
آقای پزشکیان و دوستانشان اگر قصد دارند شمار بیشتری را برای دور دوم به پای صندوق‌های رای بیاورند باید بجای ترساندن مردم از جلیلی تکلیف تناقض‌ها و ابهامات پروژه سیاسی خود را روشن کنند و راهکارهای مشخص خود را با افکار عمومی در میان بگذارند. . در میثاق 24 ماده‌ای آقای پزشکیان با مردم دست کم نیمی از موارد در تضاد مستقیم با سیاست‌های رهبری و نهادهای زیر نظر ایشان قرار می‌گیرند. آیا "ایستادن تمام قد" در برابر سانسور و سرکوب زنان، اقلیت‌های دینی، دگرباشان، مخالفان سیاسی و گروه‌های دیگر چیزی را در عمل می‌تواند تغییر دهد؟ چگونه می‌توان بدون دستگاه قضایی پاکدست و یا بدون شفافیت در نهادهای بزرگ زیر نظر رهبری و یا دخالت نظامیان و روحانیون با فساد سیستمی مبارزه کرد ؟ چگونه می‌توان بدون دگرگون کردن عوامل سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی که زمینه ساز گسترش مهاجرت نیروی انسانی متخصص به شمار می‌روند راه‌حلی برای این پدیده پیدا کرد ؟ چگونه می‌توان مدعی صلح با دنیا شد بدون این‌که تکیف سیاست دخالت‌های منطقه‌ای و نیروهای نیابتی را روشن کرد؟ چگونه می‌تواند در کشوری که تبعیض مذهبی قانونی است و نهادهای قدرت و امنیتی حرف آخر را در گزینش مدیران می‌زنند از تشکیل دولت ملی و سپردن امور بدست کارشناسان حرف زد؟
اما نیروهای سیاسی که مخالف شرکت در این انتخابات بودند هم نباید نرفتن مردم به پای صندوق رای را یک‌سره به حساب خود بگذارند. همه شواهد نشان می‌دهند که تجربه، فهم مشترک از معنای انتخابات و خرد جمعی سهمی در برآمدن این موج بزرگ داشتند. نیروهای سیاسی مخالف به جز دعوت به شرکت نکردن در انتخابات چه افقی را در برابر جامعه سرخورده و عاصی می‌گذارند؟ چگونه باید از بن‌بست کنونی خارج شد‌؟ چگونه می‌توان از یک موج کنشی بزرگ یک نیروی سیاسی برای تغییر توازن قوا به سود دمکراسی و جامعه باز به وجود آورد؟