مرا به ياد خواهى آورد ؛ روزى كه چشمانت خيس و زيباییات تنها در شعرهايم باقی ماندهست .
خاطره، چیز عجیبیست؛ گاه مثل شعبدهباز از کلاه، عکسهایی فوری را بیرون میکشد که خیال میکردی تا ابد فراموششان کردهای.
برای من ماجرای مردی را نقل کردند.
که دوستش به زندان افتاده بود و او شب ها بر کف اتاق می خوابید.
تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد.
چه کسی؟! چه کسی برای ما بر زمین خواهد خوابید؟!
سقوط
آلبر کامو
که دوستش به زندان افتاده بود و او شب ها بر کف اتاق می خوابید.
تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد.
چه کسی؟! چه کسی برای ما بر زمین خواهد خوابید؟!
سقوط
آلبر کامو
هر کسی پتانسیل اینو داره که یروزی از دردِ دلامون یه اسلحه بسازه و به خودمون شلیک کنه.