تمثیل عارفانه
مردی سالها مشغول پرستش خدا بود
او سالیان سال و هر روز و هر ساعت به نیایش و عبادت و دعا کردن مشغول بود
سپس روزی خدا از نالهها و دعاهای احمقانه آن مرد خسته شد و بر او ظاهر شد و گفت:
"میتوانی سه درخواست و آرزو داشته باشی که به تو داده خواهد شد"
آن مرد چنان برای مدتهای طولانی مشغول پرستش بود که واقعاً از یاد برده بود که اصلاً چرا چنین کاری را شروع کرده است. ذهن او پیوسته در تغییر بود. این پرستش برایش یک وسواس و عادت شده بود. از یاد برده بود که چرا چنین میکند.
پس او گفت: "خدایا... گذار فکر کنم."
او از زنش خشمگین بود
پس گفت: "او را بکش"
بیدرنگ زن او کشته شد. و این برای هر زن یا شوهری رخ میدهد. آنان با هم میجنگند و پر از نفرت هستند. ولی آن نفرت نیز تمامیت ندارد، عشق نیز در آن هست. ذهنشان تقسیم شده است: میتوانی عاشق یک نفر باشی و از همان شخص متنفر هم باشی. همیشه پنجاه-پنجاه است! او درخواست کرد که زنش بمیرد و زنش بیدرنگ بر زمین افتاد و از دنیا رفت.
لحظهای که زنش را مرده یافت، هشیار شد که او را بسیار دوست دارد
پس گفت: "خدایا... لطفا او را زنده کن" پس این دومین خواسته نیز هدر شد
دو هدیه تلف شدند.
حال یک درخواست دیگر باقی مانده بود. پس گفت حال بگذار به قدر کافی فکر کنم؛ وگرنه باز هم اشتباه خواهم کرد و آنوقت چهارمی وجود نخواهد داشت.
خدا منتظر شد و منتظر شد. سالها گذشت و او بارها میآمد و از آن مرد میپرسید:
"حال سومین خواسته ات را بگو"
مرد چنان درمانده شده بود که نمیتوانست بخوابد. او از بس به این آخرین فکر کرده بود که تقریبا دیوانه شده بود، زیرا فقط یک شانس باقی مانده بود. او نزد تمام مردمی که خردمند بودند رفت و آنان چیزهای زیادی را توصیه کردند، ولی هیچکدام به نظر ارزشمند نمیرسید.
عاقبت از خود خدا سوال کرد:
"تو به من بگو. دارم دیوانه میشوم!"
و آنچه که خدا به او گفت باید بخاطر سپرده شود
او گفت:
"فقط یک آرزو میتواند وجود داشته باشد، تنها یک خواسته است که ارزش دارد. طلب بیخواهشی کن. وگرنه هیچ چیز ارزشمند نیست. هر آنچه که بخواهی، لحظهی بعد چیز دیگری خواهی خواست، حتی در تضاد با خواستهی قبلیات."
#اشو
🌸💖🌸
👉@oraksozlarHarfdel👈
مردی سالها مشغول پرستش خدا بود
او سالیان سال و هر روز و هر ساعت به نیایش و عبادت و دعا کردن مشغول بود
سپس روزی خدا از نالهها و دعاهای احمقانه آن مرد خسته شد و بر او ظاهر شد و گفت:
"میتوانی سه درخواست و آرزو داشته باشی که به تو داده خواهد شد"
آن مرد چنان برای مدتهای طولانی مشغول پرستش بود که واقعاً از یاد برده بود که اصلاً چرا چنین کاری را شروع کرده است. ذهن او پیوسته در تغییر بود. این پرستش برایش یک وسواس و عادت شده بود. از یاد برده بود که چرا چنین میکند.
پس او گفت: "خدایا... گذار فکر کنم."
او از زنش خشمگین بود
پس گفت: "او را بکش"
بیدرنگ زن او کشته شد. و این برای هر زن یا شوهری رخ میدهد. آنان با هم میجنگند و پر از نفرت هستند. ولی آن نفرت نیز تمامیت ندارد، عشق نیز در آن هست. ذهنشان تقسیم شده است: میتوانی عاشق یک نفر باشی و از همان شخص متنفر هم باشی. همیشه پنجاه-پنجاه است! او درخواست کرد که زنش بمیرد و زنش بیدرنگ بر زمین افتاد و از دنیا رفت.
لحظهای که زنش را مرده یافت، هشیار شد که او را بسیار دوست دارد
پس گفت: "خدایا... لطفا او را زنده کن" پس این دومین خواسته نیز هدر شد
دو هدیه تلف شدند.
حال یک درخواست دیگر باقی مانده بود. پس گفت حال بگذار به قدر کافی فکر کنم؛ وگرنه باز هم اشتباه خواهم کرد و آنوقت چهارمی وجود نخواهد داشت.
خدا منتظر شد و منتظر شد. سالها گذشت و او بارها میآمد و از آن مرد میپرسید:
"حال سومین خواسته ات را بگو"
مرد چنان درمانده شده بود که نمیتوانست بخوابد. او از بس به این آخرین فکر کرده بود که تقریبا دیوانه شده بود، زیرا فقط یک شانس باقی مانده بود. او نزد تمام مردمی که خردمند بودند رفت و آنان چیزهای زیادی را توصیه کردند، ولی هیچکدام به نظر ارزشمند نمیرسید.
عاقبت از خود خدا سوال کرد:
"تو به من بگو. دارم دیوانه میشوم!"
و آنچه که خدا به او گفت باید بخاطر سپرده شود
او گفت:
"فقط یک آرزو میتواند وجود داشته باشد، تنها یک خواسته است که ارزش دارد. طلب بیخواهشی کن. وگرنه هیچ چیز ارزشمند نیست. هر آنچه که بخواهی، لحظهی بعد چیز دیگری خواهی خواست، حتی در تضاد با خواستهی قبلیات."
#اشو
🌸💖🌸
👉@oraksozlarHarfdel👈
ما گاهی فراموش میکنیم که برای چه از عدم تا به اقلیم وجود، این همه راه آمدهایم.
ما به ضیافت هستی دعوت نشدهایم تا با خود جمع کنیم و ببریم، بلکه آمدهایم تا ببخشیم و خود را پیدا کنیم.
آمدهایم تا عشق را، امید را، دوستی را و نان را با دیگران تقسیم کنیم. آمدهایم تا خلأیی را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس!...
#اشو
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👉@oraksozlarHarfdel👈
ما به ضیافت هستی دعوت نشدهایم تا با خود جمع کنیم و ببریم، بلکه آمدهایم تا ببخشیم و خود را پیدا کنیم.
آمدهایم تا عشق را، امید را، دوستی را و نان را با دیگران تقسیم کنیم. آمدهایم تا خلأیی را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس!...
#اشو
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👉@oraksozlarHarfdel👈