Voice 4.3gpp
4 MB
دمی با گلستان سعدی (تأمل در یکی از حکایتهای گلستان. منتشر شده در کرگدن و آیینهٔ پژوهش. زمان: پنج دقیقه)
خیام یا شاه سنجانِ خوافی؟
جمعی به تشكّكند و قومی به يقين
هريك به رهی فتاده اندر پی دين
ناگاه منادیای برآيد ز كمين:
كای بی خبران راه نه آنست و نه اين...
صورتِ منقول در بالا را استاد همایی به نقل از «جُنگی قدیم» نقل کردهاند، که آثار کهنگیِ و اصالتِ آن آشکار است و آن را از «شيخ شاه سنجان خوافی» متوفّی ۵۹۹ دانستهاند. (رباعيات خيام، ص ۵۱ و ۵۲ مقدمه)
این انتساب با کتاب «عرفاتالعاشقین» نیز تأیید میشود؛ در جلد چهارم، ص ۱۹۵۳ در ضمن حدودِ چهل رباعیِ دیگری که از او آمده نقل شده است. (در آنجا مصراعِ چهارم «قومی دیگر فتاده اندر ره دین» ضبط شده ولی بقیۀ رباعی با صورتِ بالا همخوان است. در ص ۱۰۴۲ تذکرهٔ ریاض الشعراء نیز به نام همو درجست).
احمدِ شاملو در آلبومِ «رباعیاتِ خیام» صورتی متفاوت ازين را خوانده:
«قومی متفکرند اندر رهِ دین قومی به گمان فتاده در راهِ یقین
می ترسم از آن که بانگ آید روزی....
کسی که قریحهٔ شاعرانهٔ بیشتری داشته «جمعی به تشکّکند» را به «قومی متفکّرند» تبدیل کرده که روانترست. با روایتِ مزبور، مصراع سوم قافيه ندارد (می ترسم ازآن كه بانگ آيد روزی...) چون يكی از نشانههای كهن بودنِ رباعی، مقفّی بودن هر چهار مصراع است، احتمالاً كسانی كه اين قاعده را نمیدانستهاند، بعداً آن را به صورتی كه در آلبوم هم خوانده شده تغير دادهاند.
https://t.me/oragheparishan
(چاپ شده در بخارا و اعتماد)
جمعی به تشكّكند و قومی به يقين
هريك به رهی فتاده اندر پی دين
ناگاه منادیای برآيد ز كمين:
كای بی خبران راه نه آنست و نه اين...
صورتِ منقول در بالا را استاد همایی به نقل از «جُنگی قدیم» نقل کردهاند، که آثار کهنگیِ و اصالتِ آن آشکار است و آن را از «شيخ شاه سنجان خوافی» متوفّی ۵۹۹ دانستهاند. (رباعيات خيام، ص ۵۱ و ۵۲ مقدمه)
این انتساب با کتاب «عرفاتالعاشقین» نیز تأیید میشود؛ در جلد چهارم، ص ۱۹۵۳ در ضمن حدودِ چهل رباعیِ دیگری که از او آمده نقل شده است. (در آنجا مصراعِ چهارم «قومی دیگر فتاده اندر ره دین» ضبط شده ولی بقیۀ رباعی با صورتِ بالا همخوان است. در ص ۱۰۴۲ تذکرهٔ ریاض الشعراء نیز به نام همو درجست).
احمدِ شاملو در آلبومِ «رباعیاتِ خیام» صورتی متفاوت ازين را خوانده:
«قومی متفکرند اندر رهِ دین قومی به گمان فتاده در راهِ یقین
می ترسم از آن که بانگ آید روزی....
کسی که قریحهٔ شاعرانهٔ بیشتری داشته «جمعی به تشکّکند» را به «قومی متفکّرند» تبدیل کرده که روانترست. با روایتِ مزبور، مصراع سوم قافيه ندارد (می ترسم ازآن كه بانگ آيد روزی...) چون يكی از نشانههای كهن بودنِ رباعی، مقفّی بودن هر چهار مصراع است، احتمالاً كسانی كه اين قاعده را نمیدانستهاند، بعداً آن را به صورتی كه در آلبوم هم خوانده شده تغير دادهاند.
https://t.me/oragheparishan
(چاپ شده در بخارا و اعتماد)
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
⚽️⚽️وضعیت فوتبال ما و مسابقاتی که در برابرِ تیمهای بزرگ دنیا مثلِ آرژانتین و اسپانیا داشتهایم، نمادی تمام عیار از وضعیت ما در این سالهاست؛
تیمی که در بهترین حالت، سی و چندمین تیمِ دنیاست، در عینِ حال وقتی به مصافِ قدرتهای جهانی میرود دائم کُرکُری میخوانَد، با زور و مصیبت یک هیچ و دو هیچ میبازد و دستِ آخر هم مردم و مسؤلین سرخوش و شادمان از این همه «موفقیتهای عظیم» به همدیگر تبریک میگویند.
پی نوشت:
من هم مثلِ اکثرِ ایرانیان، دیشب فوتبال را با نگرانی و هیجان دنبال کردم و کموبیش همین حسی را داشتم که بیشترمان داشتیم: آمیزهای از غرور و غم و شادی.
تیمی که در بهترین حالت، سی و چندمین تیمِ دنیاست، در عینِ حال وقتی به مصافِ قدرتهای جهانی میرود دائم کُرکُری میخوانَد، با زور و مصیبت یک هیچ و دو هیچ میبازد و دستِ آخر هم مردم و مسؤلین سرخوش و شادمان از این همه «موفقیتهای عظیم» به همدیگر تبریک میگویند.
پی نوشت:
من هم مثلِ اکثرِ ایرانیان، دیشب فوتبال را با نگرانی و هیجان دنبال کردم و کموبیش همین حسی را داشتم که بیشترمان داشتیم: آمیزهای از غرور و غم و شادی.
💵در هفتههای اخیر تنها عامل مؤثر در مهار نرخ دلار، «تعطیلات» بوده است. یعنی فقط در روزهای جمعه و تعطیل است که قیمت دلار و سکه بالا نمیرود! به این ترتیب با توجه به بی ثمری روشهای دیگری که تا حالا امتحان شده، پیشنهاد میکنم مسؤلین عزیز، کشور را تا اطلاع ثانوی تعطیل کنند! به خدا ضررش کمتر است😉
مار هم به آدمِ خواب نمیزند*
⚽️لابد شما هم تا حالا خبردار شدهاید که شبِ بازی ایران و پرتغال، عدهای از هموطنان نزدیکِ هتلِ حریف، آن افتضاح را راه انداختند؟ از آن شرمآورتر اینکه بخشی از مردم هم با افتخار این فیلم را دست به دست میکردند. از لحظهای که این صحنه را دیدم، اصلاً فوتبال یادم رفت. چطور میشود از شرم سر بلند کرد؟ چطور میشود این کار را توجیه کرد؟ همۀ بدبختیهای بشری از آنجا شروع شده که عدهای فکر کردهاند «هدف وسیله را توجیه میکند». چون ما کاری «مهم / مقدس» در پیش داریم، اگر برایِ رسیدن به آن هدفِ «متعالی» دست به کارهایِ غیر اخلاقی بزنیم، اشکالی ندارد. چه شده که ملّتی که اسطورههای پهلوانیشان رستم و آرش و پوریای ولی و تختی بودهاند، برای بردن در یک مسابقۀ فوتبال (هرچقدر هم مهم) دست به چنین کارِ کثیفی بزنند؟
رستم در نبرد با سهراب، پس از مغلوب شدن، برای نجاتِ جان خودش حریف را فریب میدهد و به دروغ به او میگوید که: رسمِ ما این است که بارِ اوّل را حساب نکنیم و دست به تیغ نشویم. همین فریبِ او (آن هم در میدانِ جنگ، در میدانِ مرگ و زندگی) باعث میشود که آن سرانجامِ تیره و تلخ برایش رقم بخورد. حالا ما را چه شده که برای پیروزی در یک مسابقه دست به این کارهایِ زشت میزنیم. من از قوانینِ فیفا و اینها بیاطلاعم، ولی به نظرم کمترین واکنشِ جمعی ما باید این باشد که این حرکت را به سرعت محکوم کنیم و کاری کنیم که آنان که مرتکبِ این کار شدند، تا آخر عمر از آن شرمگین باشند و خداخدا کنند که تصویرشان جایی پخش نشود و احدی از آنها جرأت نکند که بعداً حتی برای رفقایش تعریف کند که او هم جزوِ آن جماعت بوده.
⚽️پی نوشت: عدهای توجیهشان این بود که: این کارها در دنیا رایج است و «نه این بدعت من آوردم به عالم» ولی به نظرمِ کارِ زشت و کثیف با فراگیر شدن، بازهم کثیف و زشت باقی میماند و چیزی از پلیدیاش کم نمیکند. نیز بعید میدانم آنها ندایِ اخلاق و جوانمردی و ایثارشان مثلِ ما به فلک بلند باشند.
*ضرب المثل ایرانی
(چاپ شده در صفحۀ آخر روزنامه اعتماد امروز)
https://t.me/oragheparishan
⚽️لابد شما هم تا حالا خبردار شدهاید که شبِ بازی ایران و پرتغال، عدهای از هموطنان نزدیکِ هتلِ حریف، آن افتضاح را راه انداختند؟ از آن شرمآورتر اینکه بخشی از مردم هم با افتخار این فیلم را دست به دست میکردند. از لحظهای که این صحنه را دیدم، اصلاً فوتبال یادم رفت. چطور میشود از شرم سر بلند کرد؟ چطور میشود این کار را توجیه کرد؟ همۀ بدبختیهای بشری از آنجا شروع شده که عدهای فکر کردهاند «هدف وسیله را توجیه میکند». چون ما کاری «مهم / مقدس» در پیش داریم، اگر برایِ رسیدن به آن هدفِ «متعالی» دست به کارهایِ غیر اخلاقی بزنیم، اشکالی ندارد. چه شده که ملّتی که اسطورههای پهلوانیشان رستم و آرش و پوریای ولی و تختی بودهاند، برای بردن در یک مسابقۀ فوتبال (هرچقدر هم مهم) دست به چنین کارِ کثیفی بزنند؟
رستم در نبرد با سهراب، پس از مغلوب شدن، برای نجاتِ جان خودش حریف را فریب میدهد و به دروغ به او میگوید که: رسمِ ما این است که بارِ اوّل را حساب نکنیم و دست به تیغ نشویم. همین فریبِ او (آن هم در میدانِ جنگ، در میدانِ مرگ و زندگی) باعث میشود که آن سرانجامِ تیره و تلخ برایش رقم بخورد. حالا ما را چه شده که برای پیروزی در یک مسابقه دست به این کارهایِ زشت میزنیم. من از قوانینِ فیفا و اینها بیاطلاعم، ولی به نظرم کمترین واکنشِ جمعی ما باید این باشد که این حرکت را به سرعت محکوم کنیم و کاری کنیم که آنان که مرتکبِ این کار شدند، تا آخر عمر از آن شرمگین باشند و خداخدا کنند که تصویرشان جایی پخش نشود و احدی از آنها جرأت نکند که بعداً حتی برای رفقایش تعریف کند که او هم جزوِ آن جماعت بوده.
⚽️پی نوشت: عدهای توجیهشان این بود که: این کارها در دنیا رایج است و «نه این بدعت من آوردم به عالم» ولی به نظرمِ کارِ زشت و کثیف با فراگیر شدن، بازهم کثیف و زشت باقی میماند و چیزی از پلیدیاش کم نمیکند. نیز بعید میدانم آنها ندایِ اخلاق و جوانمردی و ایثارشان مثلِ ما به فلک بلند باشند.
*ضرب المثل ایرانی
(چاپ شده در صفحۀ آخر روزنامه اعتماد امروز)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
فردوس دمی؟
گردون نگری ز قدِ فرسودۀ ماست/ جیحون اثری ز چشمِ پالودۀ ماست
دوزخ شرری ز رنجِ بیهودۀ ماست/ فردوس دری ز وقتِ آسودۀ ماست
رباعی «ترصیع» دارد و نیز شاعر در این رباعی «الزام مالا یلزم» کرده؛ کلماتِ چهارگانۀ « نگری / اثری / شرری / دری» و «گردون / جیحون» را به صورتِ هم قافیه استفاده کرده (که از نظر شعری لازم نیست ولی موسیقی شعر را غنیتر کرده است)، «فردوس / دوزخ» نیز تضاد دارند. همایی و کریستین سن و عرفات العاشقین مصراعِ اول را «گردون کمری»، فروغی و هدایت و کریستین سن و عرفات العاشقین و نیز شاملو مصراع چهارم را «فردوس دمی» و گلپینارلی مصراع «فردوسِ برین خاطرِ» آوردهاند که جملگی معیوب است. البته گلپینارلی چون آن را در دو نسخه به نامِ بابا افضلِ کاشی دیده، در متن نیاورده است(به نظر بعید است از باباافضل باشد).
در بعضی نسخه بدلها به جای «جیحون»، «دریا» آمده است که آن هم به دلیلِ از بین بردنِ موسیقیِ «گردون/ جیحون» اشکال دارد. کاتبان و به تبع آنان مصححان، به دلیلِ غرابتِ «نگری» و «دری» این دو کلمه را نیز تغیر دادهاند. «نگر» را لغت نامۀ دهخدا به نقل از فرهنگِ معین، با همین شاهد به معنی «انموذج، مثال» ضبط کرده است. کلمۀ مشکل سازِ دیگر « دری» است که کاتبان چون معنی آن را نمیدانستهاند، با تغییرِ این کلمه موسیقی شعر را از بین بردهاند. یکی از معانیِ «در» نیز «باب، مثال، فصل(کتاب)، جور، گونه، جنس» است، بنابر این معنیِ «فردوس دری ز وقت آسودۀ ماست » مشخص است و نیازی به تحریف به « دمی » ندارد.
صورت بالا ، تصحیح این بنده است، وگرنه تصحیحهای پنجگانۀ خیام هریک در بخشی، دچار اشکال بودند.
(چاپ شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
گردون نگری ز قدِ فرسودۀ ماست/ جیحون اثری ز چشمِ پالودۀ ماست
دوزخ شرری ز رنجِ بیهودۀ ماست/ فردوس دری ز وقتِ آسودۀ ماست
رباعی «ترصیع» دارد و نیز شاعر در این رباعی «الزام مالا یلزم» کرده؛ کلماتِ چهارگانۀ « نگری / اثری / شرری / دری» و «گردون / جیحون» را به صورتِ هم قافیه استفاده کرده (که از نظر شعری لازم نیست ولی موسیقی شعر را غنیتر کرده است)، «فردوس / دوزخ» نیز تضاد دارند. همایی و کریستین سن و عرفات العاشقین مصراعِ اول را «گردون کمری»، فروغی و هدایت و کریستین سن و عرفات العاشقین و نیز شاملو مصراع چهارم را «فردوس دمی» و گلپینارلی مصراع «فردوسِ برین خاطرِ» آوردهاند که جملگی معیوب است. البته گلپینارلی چون آن را در دو نسخه به نامِ بابا افضلِ کاشی دیده، در متن نیاورده است(به نظر بعید است از باباافضل باشد).
در بعضی نسخه بدلها به جای «جیحون»، «دریا» آمده است که آن هم به دلیلِ از بین بردنِ موسیقیِ «گردون/ جیحون» اشکال دارد. کاتبان و به تبع آنان مصححان، به دلیلِ غرابتِ «نگری» و «دری» این دو کلمه را نیز تغیر دادهاند. «نگر» را لغت نامۀ دهخدا به نقل از فرهنگِ معین، با همین شاهد به معنی «انموذج، مثال» ضبط کرده است. کلمۀ مشکل سازِ دیگر « دری» است که کاتبان چون معنی آن را نمیدانستهاند، با تغییرِ این کلمه موسیقی شعر را از بین بردهاند. یکی از معانیِ «در» نیز «باب، مثال، فصل(کتاب)، جور، گونه، جنس» است، بنابر این معنیِ «فردوس دری ز وقت آسودۀ ماست » مشخص است و نیازی به تحریف به « دمی » ندارد.
صورت بالا ، تصحیح این بنده است، وگرنه تصحیحهای پنجگانۀ خیام هریک در بخشی، دچار اشکال بودند.
(چاپ شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
باید مادر را بکشیم!
«رئیس جمهور به وزرای اقتصادی به خصوص وزیر صنعت و رئیس کل بانک مرکزی دستور داده بود به منظور شفاف سازی اسامی تمام دریافت کنندگان ارزهای دولتی را به مردم اعلام کنند ولی بعد از چند روز بانک مرکزی و وزارت صنعت دستور روحانی را نصفه و نیمه اجرا کردند». ۱
💵همانطور که در خبرِ بالا آمده، بعضی آن را چندان جدّی نگرفتند و وزرایی همچون وزیرِ ارتباطات نیز به خوبی کار را پیگیری کردند. عجایبی در این فهرست بود که مثل همیشه مردم را به طنز و طیبت واداشت. (بیچارهها در این موارد جز جُک ساختن چه کاری از دستشان بر میآید؟!) اینکه شرکت پزشکی ارزِ ارزان گرفته ولی دستگاهِ بخارشوی وارد کرده و شرکتی فعال در عرصهٔ بتن و یک واردکنندهٔ پارچه، ۱۲۰هزار لوبیاچیتی و ۱۴۰هزار یورو بابتِ وارداتِ چای گرفتهاند.
این وسط حالا چهارتا تکذیبیه هم میآید که مثلاً بخارشوی نبوده و چه بوده، ولی مسئله این است که اینها یکی دوتا نیست. پایِ هزاران شرکت در میان است. ممکن است بعضی ناراحت شوند که: چه بر سر جامعهٔ ما آمده که این چنین بیاخلاق شدهایم و کجا شد آن همه شعارِ عشق و مروّت و ایثاری که دادهایم و خواندهایم؟ اینها مدیرند یا قاچاقچی؟! چطور در این وضعیت دست به چنین کارهایی میزنند؟ چرا این مملکت اینقدر بیدر و پیکر است؟ خدا به زمین گرمشان بزند. و قس علی هذا.
ولی من پرسشِ دیگری دارم: منشاء اصلی این داستان چیست؟ پاسخ ساده است: دو نرخی شدنِ ارز و اختلاف قیمتِ شدیدِ آن.
خب در چنین شرایطی بدیهی است که انسانِ حریص به وسوسه میافتد. تا وقتی ماجرای ارز حل نشده است، هر روز شاهد این وقایع و بدتر از آن خواهیم بود. روزِ اوّل گفتیم: حباب است و به زودی میترکد. بعد به راهکاری دست زدیم که در آن دولتِ کریمه هم آزموده بودیم: بازداشتِ دلالانِ خُردِ ارزی. در آن دولت «جمشید بسمالله» مسؤلِ گرانی ارز معرفی شد و این بار اذنابِ او. ولی بازار آرام نگرفت. بعد صورت مسئله را حل کردیم: خرید و فروش ارز ممنوع است! باز ارز گران شد. کارِ خارجیها بود و جنسِ ایرانی بهترست و سفر نروید و ارز نخرید و اعتنا نکنید و تقوا پیشه کنید و کور شوید و دورشویدها هم بیاثر بود. چون مشکل از جایِ دیگری بود.
⏸بگذریم، ما را چه به سیاست و اقتصاد؟ میخواستم داستانی از مثنوی بگویم، بیخود بیراهه رفتم. مولوی میگوید:
آن یکی از خشم مادر را بکشت / هم به زخم خنجر و هم زخم مشت
آن یکی گفتش که از بد گوهری / یاد ناوردی تو حق مادری
هی تو مادر را چرا کشتی بگو / او چه کرد آخر بگو ای زشتخو
فکر نمیکنم ابیات نیاز به شرح داشته باشد: شخصی مادرش را کشت، و کسی به او گفت تو از بدذاتی حقِ مادری را فراموش کردی. «گوهر» یعنی اصل و ذات و ریشه. («هنر برتر از گوهر آمد پدید»، هم یعنی: فضایلِ اکتسابی(=هنر) بهتر از فضایلِ انتسابی (=گوهر) است). باری، پاسخِ آن جانیِ مادرکُش جالب است:
گفت: کاری کرد کان عارِ وی است / کُشتَمش، کان خاکْ ستّارِ وی است
(مادرم کاری کرده بود که باعث ننگ و عار بود و فقط خاک پردهپوشِ این خطا میتوانست باشد)
بدیهی است که شخصِ ملامت کننده، میگوید: به جای کشتنِ مادر، آن زانی را بکش:
گفت: آن کس را بکش ای محتشم/ گفت: پس هر روز مردی را کُشم
کُشتم او را رَستم از خونهای خلق / نایِ او بُرّم بهست از نایِ خلق
همهٔ حرف در همین جواب است: با این اوصاف باید هر روز یکی را بکشم!
نفْسِ توست آن مادرِ بد خاصیت / که فسادِ اوست در هر ناحیت
هین بکُش او را که بهرِ آن دنی / هر دمی قصدِ عزیزی میکُنی
از وی این دنیایِ خوش بر توست تنگ / از پیِ او با حق و با خلق جنگ
نفس کُشتی باز رَستی ز اعتذار / کس تورا دشمن نمانَد در دیار
تمامِ مصیبتها از این مادرِ فاسدست که هر روز تو را با همه به جنگ وا میدارد. دو بیتِ آخر را دوباره ببینید، مولانا میگوید: دنیا خیلی هم خوش است، ولی آن امّالفساد باعث میشود که تو هر روز با کسی در جنگ باشی و به دنبالش مجبوری با حق و با خلقِ خدا جنگ کنی. اگر آن نفس را از میان ببری، دیگر دشمنی باقی نمیمانَد.
آقایان! چاره در انتشارِ فهرست نیست. باید این مادرِ مفسدهانگیز را از میان برد، وگرنه هر روز با کسی دست به گریبانیم.
۱. به قولِ گلآقا: «جراید»
(چاپ نشده در اعتماد!)
https://t.me/oragheparishan
«رئیس جمهور به وزرای اقتصادی به خصوص وزیر صنعت و رئیس کل بانک مرکزی دستور داده بود به منظور شفاف سازی اسامی تمام دریافت کنندگان ارزهای دولتی را به مردم اعلام کنند ولی بعد از چند روز بانک مرکزی و وزارت صنعت دستور روحانی را نصفه و نیمه اجرا کردند». ۱
💵همانطور که در خبرِ بالا آمده، بعضی آن را چندان جدّی نگرفتند و وزرایی همچون وزیرِ ارتباطات نیز به خوبی کار را پیگیری کردند. عجایبی در این فهرست بود که مثل همیشه مردم را به طنز و طیبت واداشت. (بیچارهها در این موارد جز جُک ساختن چه کاری از دستشان بر میآید؟!) اینکه شرکت پزشکی ارزِ ارزان گرفته ولی دستگاهِ بخارشوی وارد کرده و شرکتی فعال در عرصهٔ بتن و یک واردکنندهٔ پارچه، ۱۲۰هزار لوبیاچیتی و ۱۴۰هزار یورو بابتِ وارداتِ چای گرفتهاند.
این وسط حالا چهارتا تکذیبیه هم میآید که مثلاً بخارشوی نبوده و چه بوده، ولی مسئله این است که اینها یکی دوتا نیست. پایِ هزاران شرکت در میان است. ممکن است بعضی ناراحت شوند که: چه بر سر جامعهٔ ما آمده که این چنین بیاخلاق شدهایم و کجا شد آن همه شعارِ عشق و مروّت و ایثاری که دادهایم و خواندهایم؟ اینها مدیرند یا قاچاقچی؟! چطور در این وضعیت دست به چنین کارهایی میزنند؟ چرا این مملکت اینقدر بیدر و پیکر است؟ خدا به زمین گرمشان بزند. و قس علی هذا.
ولی من پرسشِ دیگری دارم: منشاء اصلی این داستان چیست؟ پاسخ ساده است: دو نرخی شدنِ ارز و اختلاف قیمتِ شدیدِ آن.
خب در چنین شرایطی بدیهی است که انسانِ حریص به وسوسه میافتد. تا وقتی ماجرای ارز حل نشده است، هر روز شاهد این وقایع و بدتر از آن خواهیم بود. روزِ اوّل گفتیم: حباب است و به زودی میترکد. بعد به راهکاری دست زدیم که در آن دولتِ کریمه هم آزموده بودیم: بازداشتِ دلالانِ خُردِ ارزی. در آن دولت «جمشید بسمالله» مسؤلِ گرانی ارز معرفی شد و این بار اذنابِ او. ولی بازار آرام نگرفت. بعد صورت مسئله را حل کردیم: خرید و فروش ارز ممنوع است! باز ارز گران شد. کارِ خارجیها بود و جنسِ ایرانی بهترست و سفر نروید و ارز نخرید و اعتنا نکنید و تقوا پیشه کنید و کور شوید و دورشویدها هم بیاثر بود. چون مشکل از جایِ دیگری بود.
⏸بگذریم، ما را چه به سیاست و اقتصاد؟ میخواستم داستانی از مثنوی بگویم، بیخود بیراهه رفتم. مولوی میگوید:
آن یکی از خشم مادر را بکشت / هم به زخم خنجر و هم زخم مشت
آن یکی گفتش که از بد گوهری / یاد ناوردی تو حق مادری
هی تو مادر را چرا کشتی بگو / او چه کرد آخر بگو ای زشتخو
فکر نمیکنم ابیات نیاز به شرح داشته باشد: شخصی مادرش را کشت، و کسی به او گفت تو از بدذاتی حقِ مادری را فراموش کردی. «گوهر» یعنی اصل و ذات و ریشه. («هنر برتر از گوهر آمد پدید»، هم یعنی: فضایلِ اکتسابی(=هنر) بهتر از فضایلِ انتسابی (=گوهر) است). باری، پاسخِ آن جانیِ مادرکُش جالب است:
گفت: کاری کرد کان عارِ وی است / کُشتَمش، کان خاکْ ستّارِ وی است
(مادرم کاری کرده بود که باعث ننگ و عار بود و فقط خاک پردهپوشِ این خطا میتوانست باشد)
بدیهی است که شخصِ ملامت کننده، میگوید: به جای کشتنِ مادر، آن زانی را بکش:
گفت: آن کس را بکش ای محتشم/ گفت: پس هر روز مردی را کُشم
کُشتم او را رَستم از خونهای خلق / نایِ او بُرّم بهست از نایِ خلق
همهٔ حرف در همین جواب است: با این اوصاف باید هر روز یکی را بکشم!
نفْسِ توست آن مادرِ بد خاصیت / که فسادِ اوست در هر ناحیت
هین بکُش او را که بهرِ آن دنی / هر دمی قصدِ عزیزی میکُنی
از وی این دنیایِ خوش بر توست تنگ / از پیِ او با حق و با خلق جنگ
نفس کُشتی باز رَستی ز اعتذار / کس تورا دشمن نمانَد در دیار
تمامِ مصیبتها از این مادرِ فاسدست که هر روز تو را با همه به جنگ وا میدارد. دو بیتِ آخر را دوباره ببینید، مولانا میگوید: دنیا خیلی هم خوش است، ولی آن امّالفساد باعث میشود که تو هر روز با کسی در جنگ باشی و به دنبالش مجبوری با حق و با خلقِ خدا جنگ کنی. اگر آن نفس را از میان ببری، دیگر دشمنی باقی نمیمانَد.
آقایان! چاره در انتشارِ فهرست نیست. باید این مادرِ مفسدهانگیز را از میان برد، وگرنه هر روز با کسی دست به گریبانیم.
۱. به قولِ گلآقا: «جراید»
(چاپ نشده در اعتماد!)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
جهان پر سماع است و مستی و شور
ولیکن چه بیند در آیینه کور؟
نبینی شتر بر نوایِ عرب
که چونش به رقص اندر آرد طرب؟
شتر را چو شورِ طرب در سرست
اگر آدمی را نباشد خرست!
سعدی به جز این ابیاتِ بوستان، در جای دیگر دربارهٔ تمایل به رقص در تمام جانداران در بهار ِمیگوید:
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
و همین مضمون را با لحن دیگری چنین بیان کرده:
تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
ازین هوا که درخت آمدست در جولان
ز بانگِ مشغلهٔ بلبلان عاشقِ مست
شکوفه جامه دریدهست و سرو سرگردان...
افسوس که این ابیات در حد فهمِ همهکس نیست!
ولیکن چه بیند در آیینه کور؟
نبینی شتر بر نوایِ عرب
که چونش به رقص اندر آرد طرب؟
شتر را چو شورِ طرب در سرست
اگر آدمی را نباشد خرست!
سعدی به جز این ابیاتِ بوستان، در جای دیگر دربارهٔ تمایل به رقص در تمام جانداران در بهار ِمیگوید:
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
و همین مضمون را با لحن دیگری چنین بیان کرده:
تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
ازین هوا که درخت آمدست در جولان
ز بانگِ مشغلهٔ بلبلان عاشقِ مست
شکوفه جامه دریدهست و سرو سرگردان...
افسوس که این ابیات در حد فهمِ همهکس نیست!
ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست /دریاب که هفتۀ دگر خاک شدهست
می نوش و گلی بچین که تا درنگری / گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شدهست (دیوان اهلی شیرازی، ص658)
اهلی در میانِ مردم، شاعرِ چندان مشهوری نیست. در قرن نه و ده میزیسته. شهرتش در ادبیاتیها به دلیل مثنویای است که در دو بحر (وزن) سروده و مشهورترین ابیاتش اینهاست:
«خواجه در ابریشم و ما در گلیم / عاقبت ای دل همه یکسر گلیم
ساقی از آن بادۀ منصور دم / در رگ و در ریشۀ من صور دم»
این مثنویِ بیمزۀ متکلّف دو صنعتِ دیگر هم دارد: ذو قافیتین و ذو جناسین.
یعنی تمامِ ابیاتش هم دو قافیه دارد هم دارایِ دو جناس است و هم با دو وزن خوانده میشود. یعنی هم میشود بر وزنِ این بیت خواند: «بشنو این نی چون شکایت میکند» هم بر وزنِ «هر دم از این باغ بری میرسد».
این رباعی از مجموعۀ «ساقی نامۀ رباعی» اوست. که به اضافۀ رباعیِ «ساقی غمِ من بلند آوازه شدهست» به اسم خیام خوانده شده. (همۀ رباعیها با «ساقی» شروع شده) بیچاره دو رباعی گفته که شهرتی پیدا کرده، آن را هم به نام خیام سند زدهاند! البته شاعری که تمامِ همّ و غمش توجّه به این حواشیِ زائد است و از اصل غافل، سرنوشتی بهتر از این پیدا نخواهد کرد.
(چاپ شده در اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
می نوش و گلی بچین که تا درنگری / گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شدهست (دیوان اهلی شیرازی، ص658)
اهلی در میانِ مردم، شاعرِ چندان مشهوری نیست. در قرن نه و ده میزیسته. شهرتش در ادبیاتیها به دلیل مثنویای است که در دو بحر (وزن) سروده و مشهورترین ابیاتش اینهاست:
«خواجه در ابریشم و ما در گلیم / عاقبت ای دل همه یکسر گلیم
ساقی از آن بادۀ منصور دم / در رگ و در ریشۀ من صور دم»
این مثنویِ بیمزۀ متکلّف دو صنعتِ دیگر هم دارد: ذو قافیتین و ذو جناسین.
یعنی تمامِ ابیاتش هم دو قافیه دارد هم دارایِ دو جناس است و هم با دو وزن خوانده میشود. یعنی هم میشود بر وزنِ این بیت خواند: «بشنو این نی چون شکایت میکند» هم بر وزنِ «هر دم از این باغ بری میرسد».
این رباعی از مجموعۀ «ساقی نامۀ رباعی» اوست. که به اضافۀ رباعیِ «ساقی غمِ من بلند آوازه شدهست» به اسم خیام خوانده شده. (همۀ رباعیها با «ساقی» شروع شده) بیچاره دو رباعی گفته که شهرتی پیدا کرده، آن را هم به نام خیام سند زدهاند! البته شاعری که تمامِ همّ و غمش توجّه به این حواشیِ زائد است و از اصل غافل، سرنوشتی بهتر از این پیدا نخواهد کرد.
(چاپ شده در اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
خیام یا اهلی شیرازی
ساقی! غم من بلند آوازه شدهست سرمستی من برون ز اندازه شدهست
با مویِ سفید سرخوشم کز خطِ تو پیرانهسرم بهارِ دل تازه شدهست
این رباعی در چاپهای متعارفِ خیام، فقط در هدایت آمده و در دیگر طبع ها نیست. گویا به تأثیر از او، شاملو هم آن را به اسمِ خیام روایت کرده و بیتِ دومِ را «کز می تو» خواندهاند (در هدایت هم همین صورتِ غلط آمده است). در صورتی که شعر از اهلیشیرازی است(دیوانِ اهلی شیرازی، ص 656) و صورتِ صحیح همان است که آوردهایم و با ضبطِ دیوانِ او هم مطابق است و تناسبِ «موی سفید» و «خط» مؤید اصالتِ آن است. گویا بعدها به دلیلِ نفهمیدنِ معنیِ «خط» (موی رسته بر چهره و ...) و نیز تناسبِ با «ساقی» آن را به «می» تغییر دادهاند.
(چاپ شده در اعتماد)
ساقی! غم من بلند آوازه شدهست سرمستی من برون ز اندازه شدهست
با مویِ سفید سرخوشم کز خطِ تو پیرانهسرم بهارِ دل تازه شدهست
این رباعی در چاپهای متعارفِ خیام، فقط در هدایت آمده و در دیگر طبع ها نیست. گویا به تأثیر از او، شاملو هم آن را به اسمِ خیام روایت کرده و بیتِ دومِ را «کز می تو» خواندهاند (در هدایت هم همین صورتِ غلط آمده است). در صورتی که شعر از اهلیشیرازی است(دیوانِ اهلی شیرازی، ص 656) و صورتِ صحیح همان است که آوردهایم و با ضبطِ دیوانِ او هم مطابق است و تناسبِ «موی سفید» و «خط» مؤید اصالتِ آن است. گویا بعدها به دلیلِ نفهمیدنِ معنیِ «خط» (موی رسته بر چهره و ...) و نیز تناسبِ با «ساقی» آن را به «می» تغییر دادهاند.
(چاپ شده در اعتماد)
اعدام یا زندان؟
نظرِ سعدی و فردوسی دربارۀ اعدام
http://telegra.ph/%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-07-25
نظرِ سعدی و فردوسی دربارۀ اعدام
http://telegra.ph/%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-07-25
Telegraph
اعدام
اعدام یا زندان؟ صواب است پیش از کُشش بند کرد / که نتْوان سرِ کُشته پیوند کرد شیخ شیراز با سادهترین استدلالِ ممکن، میگوید: سرِ بریده را دیگر نمیشود چسبانْد، برای همین زندان بر اعدام ترجیح دارد. (کُشش، یعنی کشتن) تازه اینها در شرایطیست که گویا در دورۀ سعدی…
آگهی فروش قلعۀ سیصدساله در «دیوار»
(تا ما سرگرمِ دلار وامریکا بودیم، قلعه را گذاشتند برایِ فروش! 3600 متر قلعه، سیصد میلیون. بدو بدو)
https://divar.ir/v/jS1kEIDlY?ref=android
(تا ما سرگرمِ دلار وامریکا بودیم، قلعه را گذاشتند برایِ فروش! 3600 متر قلعه، سیصد میلیون. بدو بدو)
https://divar.ir/v/jS1kEIDlY?ref=android
مذاکره بکنیم یا نه؟
چو کاری برآید به لطف و خوشی / چه حاجت به تندی و گردنکشی؟
ای کاش این بیتِ سعدی الگویِ رفتاریِ همهٔ سیاستمدارانِ عالم میشد به خصوص در این روزها که ترامپ کمی افسارِ خرِ شیطان را شل کرده (البته بعید میدانم به این راحتیها پیاده شود) و پیشنهادِ مذاکرهٔ بدون پیششرط داده و هشتاد میلیون ایرانی چشم به تصمیمِ حاکمیت دوختهاند. نمیدانم اگر حضرات، این پیشنهاد را رد کنند، چه توجیهی خواهند داشت ولی به نظرِ من که از هر جهت نگاه کنیم، باید بنشینیم پایِ میز مذاکره. اگر نگرانیم که مردم خواهانِ گفتوگو نیستند، نمیگویم رفراندم، یک نظرسنجیِ ساده در برنامهٔ نود بگذارند و نتیجه را ببینند!
اما اگر نگرانند که خدای ناکرده در زمینِ دشمن بازی کرده باشند، راه حل ساده است و اتّفاقاً خودِ آقایان بارها به ما یاد دادهاند که: اگر کاری کردید که دشمن شاد شد، بدانید که خطا کردهاید. قضیه خیلی ساده است: شما هم ببینید از این مذاکره، چه کسانی شاد و کیان ناراحت میشوند؟ محاسبهٔ ناراحتها راحتتر است؛ ۱.گروهکِ مجاهدین. ۲. سلطنت طلبان. ۳.قاطبهٔ براندازان. ۴.سعودیها و اذنابشان در منطقه. ۵. اسرائیل. ۶.تندروهایِ امریکایی که دل در گرویِ نابودی ایران دارند. ۷. تجزیهطلبان و هَلُمَّ جرّاً.
لابد میتوان حدس زد که وقتی صِرفِ صحبت از مذاکره، عطشِ صعودیِ دلار را چنین آرام کرده، آرامشِ واقعی، چند درصد از مردم را شادمان خواهد کرد و بنابراین دربارهٔ کسانی که از چنین مذاکرهای خوشحال میشوند، نیاز به استدلالِ بیشتر نیست. اگر هم مذاکره با شیطانِ بزرگ را منافیِ عزّت ملی میدانند، بدانند که دلارِ دوازدههزار تومانی و نایابی دارو و فقر و نداری و نگرانی از فردا، بیشتر با عزت ملی منافات دارد. همین سعدی بعد از بیتِ بالا گفته: قدرت و شوکت به لشکر و سپاه نیست، به داشتنِ پشتوانهٔ مستضعفان است:
نخواهی که باشد دلت دردمند / دلِ دردمندان برآور ز بند
به بازو توانا نباشد سپاه / بُرو همّت از ناتوانان بخواه
دعایِ ضعیفانِ «امیدوار» / ز بازویِ مردان، بهْ آید به کار
https://t.me/oragheparishan
(چاپ نشده در اعتماد!)
چو کاری برآید به لطف و خوشی / چه حاجت به تندی و گردنکشی؟
ای کاش این بیتِ سعدی الگویِ رفتاریِ همهٔ سیاستمدارانِ عالم میشد به خصوص در این روزها که ترامپ کمی افسارِ خرِ شیطان را شل کرده (البته بعید میدانم به این راحتیها پیاده شود) و پیشنهادِ مذاکرهٔ بدون پیششرط داده و هشتاد میلیون ایرانی چشم به تصمیمِ حاکمیت دوختهاند. نمیدانم اگر حضرات، این پیشنهاد را رد کنند، چه توجیهی خواهند داشت ولی به نظرِ من که از هر جهت نگاه کنیم، باید بنشینیم پایِ میز مذاکره. اگر نگرانیم که مردم خواهانِ گفتوگو نیستند، نمیگویم رفراندم، یک نظرسنجیِ ساده در برنامهٔ نود بگذارند و نتیجه را ببینند!
اما اگر نگرانند که خدای ناکرده در زمینِ دشمن بازی کرده باشند، راه حل ساده است و اتّفاقاً خودِ آقایان بارها به ما یاد دادهاند که: اگر کاری کردید که دشمن شاد شد، بدانید که خطا کردهاید. قضیه خیلی ساده است: شما هم ببینید از این مذاکره، چه کسانی شاد و کیان ناراحت میشوند؟ محاسبهٔ ناراحتها راحتتر است؛ ۱.گروهکِ مجاهدین. ۲. سلطنت طلبان. ۳.قاطبهٔ براندازان. ۴.سعودیها و اذنابشان در منطقه. ۵. اسرائیل. ۶.تندروهایِ امریکایی که دل در گرویِ نابودی ایران دارند. ۷. تجزیهطلبان و هَلُمَّ جرّاً.
لابد میتوان حدس زد که وقتی صِرفِ صحبت از مذاکره، عطشِ صعودیِ دلار را چنین آرام کرده، آرامشِ واقعی، چند درصد از مردم را شادمان خواهد کرد و بنابراین دربارهٔ کسانی که از چنین مذاکرهای خوشحال میشوند، نیاز به استدلالِ بیشتر نیست. اگر هم مذاکره با شیطانِ بزرگ را منافیِ عزّت ملی میدانند، بدانند که دلارِ دوازدههزار تومانی و نایابی دارو و فقر و نداری و نگرانی از فردا، بیشتر با عزت ملی منافات دارد. همین سعدی بعد از بیتِ بالا گفته: قدرت و شوکت به لشکر و سپاه نیست، به داشتنِ پشتوانهٔ مستضعفان است:
نخواهی که باشد دلت دردمند / دلِ دردمندان برآور ز بند
به بازو توانا نباشد سپاه / بُرو همّت از ناتوانان بخواه
دعایِ ضعیفانِ «امیدوار» / ز بازویِ مردان، بهْ آید به کار
https://t.me/oragheparishan
(چاپ نشده در اعتماد!)
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
ممنوعیتِ گوگل در دانشکدۀ پزشکی دانشگاه اصفهان!
در همین دانشکدهٔ ما، بخشنامه کرده بودند، حتی بَنِر زدند که: کسی حق ندارد به گوگل وصل شود! حالا دیگر دست از این حرفهایشان برداشتهاند. امروز هم بهشان بگویی، خودشان اصلاً باورشان نمیشود. حالا موضوع دوچرخه سواری هم همین است. إن شاء الله ده سال دیگر میبینید خودشان و بچههایشان دارند دوچرخهسواری میکنند...
(بخشی از مصاحبهٔ حجةالاسلام نصر اصفهانی با مجلهٔ «برای فردا»)
در همین دانشکدهٔ ما، بخشنامه کرده بودند، حتی بَنِر زدند که: کسی حق ندارد به گوگل وصل شود! حالا دیگر دست از این حرفهایشان برداشتهاند. امروز هم بهشان بگویی، خودشان اصلاً باورشان نمیشود. حالا موضوع دوچرخه سواری هم همین است. إن شاء الله ده سال دیگر میبینید خودشان و بچههایشان دارند دوچرخهسواری میکنند...
(بخشی از مصاحبهٔ حجةالاسلام نصر اصفهانی با مجلهٔ «برای فردا»)
فقط فوروارد!
داعیانی که زادهٔ زَمَناند / بیشتر در هوایِ خویشتناند
همه چون از کتاب فهرستند / جز تو را سویِ خویش نفرستند
رویشان چون پیازِ لعل نکوست / چون نکو بنگری بوَد، همه پوست
💢حرف «سنایی» واضح و مضمونش جالب است؛ مدعیانِ زمانه که مثلِ فهرستِ کتاب، همه را فقط به خودشان ارجاع میدهند و با این که ظاهری زیبا دارند، از درون تهی هستند. این مضمون من را به یاد این کانالهای تلگرامی میاندازد(سعی میکنم یادِ بعضیِ «استادان» و نوشتههایشان نیفتم که آنها هم فقط به کتب و آثارِ مبارک خود ارجاع میکنند!) بعضی از این کانالها (که اسمهای دهن پرکنِ فرهنگی هم دارند) هر مطلبی از جایی میگذارند، به جایِ «فوروارد»، «کپی» میکنند. دلیلِ این کار بر من پوشیده بود، تا اینکه فهمیدم، وقتی مطلبی فوروارد شود، همه به راحتی میتوانند سراغِ اولین منبعِ نشرِ مطلب بروند، ولی با کپی، خودشان منبعِ سخن میشوند و احیاناً قدری به مخاطبانشان افزوده میشود. یکی از قواعدِ علم اخلاق این است که: باید تصوّر کنیم اگر فلان رفتار همگانی شود، آیا جامعه بهتر خواهد شد یا بدتر؟ مثالی که از دکتر رنانی آموختم این بود که: فرض کنید در ورزشگاهی نشستهاید و جایتان خوب نیست و برای اینکه مسابقه را بهتر ببینید، بلند میشوید. با این کار شما میدان را بهتر میبینید، ولی نفر پشتِ سرِ شما دیدش از بین میرود و او هم مجبورست برخیزد و به همین ترتیب «همه بر میخیزند»! و نتیجه در بهترین حالت آسیب دیدنِ همه است.
💢یا این کسانی که به جایِ ایستادن پشتِ چراغ قرمز به سمتِ راستگرد میروند و وقتی چراغ سبز شد با پیچیدن جلویِ دیگران، کمی جلو میافتند، باید تصوّر کنند که اگر همه این کار را بکنند، اوضاع بهتر میشود یا بدتر؟ به زبانِ دیگر: آیا دوست دارید دیگران هم مثلِ شما باشند؟
💢از سخن دور نرویم، مولوی در توصیفِ همین مقولهٔ دزدیِ سخنِ دیگران، مثلِ موارد مشابه با لحنی خشمگینتر سخن گفته:
حرفِ درویشان بدزدد مردِ دون / تا بخوانَد بر سلیمی زان فسون
کارِ مردان روشنی و گرمی است / کارِ دونان حیله و بیشرمی است
آدمِ پست حرفِ بقیه را میدزدد که چند سادهدل (سلیم) را افسون کند.
حرفِ درویشان بدزدیده بسی / تا گمان آید که هست او خود کسی!
الصّلا سادهدلانِ پیچ پیچ / تا خورید از خوانِ جودم سیر هیچ!
از مشتی سادهدل دعوت (صلا) میکند که از سفرهٔ جودش یک دلِ سیر «هیچ» بخورند.
او این جماعت را به کلاغانی تشبیه میکند که صدایِ باز در میآورند:
ورنه این زاغان دغل افروختند / بانگِ بازانِ سپید آموختند
در حالی که فرضاً اگر هم کسی صدایِ هدهد را آموخت، آن رازی را که از ملکهٔ سبا (بلقیس) برای سلیمان آورده بود، ندارد:
بانگِ هدهد گر بیاموزد فتی / رازِ هدهد کو و پیغامِ سبا؟
حرفِ درویشان و نکتهیْ عارفان / بستهاند این بیحیایان بر زبان
اینها صفیر (صدای مرغ) را یاد گرفتند و از معنی غافلند و مثلِ طوطی فقط صدا را تقلید میکنند:
حرف آموزد ولی سِرِّ قدیم / او نداند، طوطی است او، نی ندیم
هم صفیرِ مرغ آموزند خلق / کین سخن کارِ دهان افتاد و حلق
حرفِ درویشان بسی آموختند / منبر و محفل بدان افروختند.
حرفهای مولوی از چهار موضعِ جداگانه در مثنوی آمده و به دنبالِ هم نیست و نشان میدهد که او چقدر با این مسئله درگیر بوده.
💢در بحثِ ارجاعِ تلگرامی، عدهای هم هستند که مثل همیشه میخواهند حدّ وسط را بگیرند. (فکر میکنم از کمتر جملهای به اندازهٔ «خیر الامور اوسطها» سوء استفاده شده باشد!) اینان هم میخواهند ذکر منبع کنند، هم سودایِ تبلیغِ نفس، اجازهٔ انصافِ کامل نمیدهدشان! لذا حرفها را کپی میکنند و زیرش هم نامِ منبعِ اوّلیه را ذکر میکنند. کمترین ضرر این کار برایِ صاحبِ اصلیِ سخن، این است که آمارِ دیدهشدنِ مطلبش از بین میرود و نمیفهمد از فلان مطلب چقدر استقبال شده.
💢با فراگیر شدنِ «کپی» منبعِ حرفها گُم میشود و حقِ نفر اوّل هم تضییع. باید بدانیم که گاهی زیاد بودنِ مطالبِ فورواردی برای یک کانال، نشانهٔ اخلاق و اعتبار آن است، نه بر عکس.
اینها اوّلین قدمهای زیستِ انسانی و شهرنشینی است و حرفهایی پیشِ پا افتاده نیست و در جوامعِ متمدّن رعایتِ آن از بدیهیات است. هرچند که عدّهای خودشان را به آن راه میزنند و اینها را اشتغالاتِ بیهوده میدانند. جالب است که این جماعت وقتی قرار است این حق را از دیگران بگیرند، آن را کم جلوه میدهند و وقتی نوبت به خودشان میرسد، حاضر به گذشت نیستند. اینها همانهایی هستند که خیابان را خلاف میآیند و اگر شما عقبعقب نروید بهتان چپچپ نگاه میکنند که: مردم چقدر بیگذشت شدهاند!
(چاپ شده در هفته نامهٔ کرگدن)
https://t.me/oragheparishan
داعیانی که زادهٔ زَمَناند / بیشتر در هوایِ خویشتناند
همه چون از کتاب فهرستند / جز تو را سویِ خویش نفرستند
رویشان چون پیازِ لعل نکوست / چون نکو بنگری بوَد، همه پوست
💢حرف «سنایی» واضح و مضمونش جالب است؛ مدعیانِ زمانه که مثلِ فهرستِ کتاب، همه را فقط به خودشان ارجاع میدهند و با این که ظاهری زیبا دارند، از درون تهی هستند. این مضمون من را به یاد این کانالهای تلگرامی میاندازد(سعی میکنم یادِ بعضیِ «استادان» و نوشتههایشان نیفتم که آنها هم فقط به کتب و آثارِ مبارک خود ارجاع میکنند!) بعضی از این کانالها (که اسمهای دهن پرکنِ فرهنگی هم دارند) هر مطلبی از جایی میگذارند، به جایِ «فوروارد»، «کپی» میکنند. دلیلِ این کار بر من پوشیده بود، تا اینکه فهمیدم، وقتی مطلبی فوروارد شود، همه به راحتی میتوانند سراغِ اولین منبعِ نشرِ مطلب بروند، ولی با کپی، خودشان منبعِ سخن میشوند و احیاناً قدری به مخاطبانشان افزوده میشود. یکی از قواعدِ علم اخلاق این است که: باید تصوّر کنیم اگر فلان رفتار همگانی شود، آیا جامعه بهتر خواهد شد یا بدتر؟ مثالی که از دکتر رنانی آموختم این بود که: فرض کنید در ورزشگاهی نشستهاید و جایتان خوب نیست و برای اینکه مسابقه را بهتر ببینید، بلند میشوید. با این کار شما میدان را بهتر میبینید، ولی نفر پشتِ سرِ شما دیدش از بین میرود و او هم مجبورست برخیزد و به همین ترتیب «همه بر میخیزند»! و نتیجه در بهترین حالت آسیب دیدنِ همه است.
💢یا این کسانی که به جایِ ایستادن پشتِ چراغ قرمز به سمتِ راستگرد میروند و وقتی چراغ سبز شد با پیچیدن جلویِ دیگران، کمی جلو میافتند، باید تصوّر کنند که اگر همه این کار را بکنند، اوضاع بهتر میشود یا بدتر؟ به زبانِ دیگر: آیا دوست دارید دیگران هم مثلِ شما باشند؟
💢از سخن دور نرویم، مولوی در توصیفِ همین مقولهٔ دزدیِ سخنِ دیگران، مثلِ موارد مشابه با لحنی خشمگینتر سخن گفته:
حرفِ درویشان بدزدد مردِ دون / تا بخوانَد بر سلیمی زان فسون
کارِ مردان روشنی و گرمی است / کارِ دونان حیله و بیشرمی است
آدمِ پست حرفِ بقیه را میدزدد که چند سادهدل (سلیم) را افسون کند.
حرفِ درویشان بدزدیده بسی / تا گمان آید که هست او خود کسی!
الصّلا سادهدلانِ پیچ پیچ / تا خورید از خوانِ جودم سیر هیچ!
از مشتی سادهدل دعوت (صلا) میکند که از سفرهٔ جودش یک دلِ سیر «هیچ» بخورند.
او این جماعت را به کلاغانی تشبیه میکند که صدایِ باز در میآورند:
ورنه این زاغان دغل افروختند / بانگِ بازانِ سپید آموختند
در حالی که فرضاً اگر هم کسی صدایِ هدهد را آموخت، آن رازی را که از ملکهٔ سبا (بلقیس) برای سلیمان آورده بود، ندارد:
بانگِ هدهد گر بیاموزد فتی / رازِ هدهد کو و پیغامِ سبا؟
حرفِ درویشان و نکتهیْ عارفان / بستهاند این بیحیایان بر زبان
اینها صفیر (صدای مرغ) را یاد گرفتند و از معنی غافلند و مثلِ طوطی فقط صدا را تقلید میکنند:
حرف آموزد ولی سِرِّ قدیم / او نداند، طوطی است او، نی ندیم
هم صفیرِ مرغ آموزند خلق / کین سخن کارِ دهان افتاد و حلق
حرفِ درویشان بسی آموختند / منبر و محفل بدان افروختند.
حرفهای مولوی از چهار موضعِ جداگانه در مثنوی آمده و به دنبالِ هم نیست و نشان میدهد که او چقدر با این مسئله درگیر بوده.
💢در بحثِ ارجاعِ تلگرامی، عدهای هم هستند که مثل همیشه میخواهند حدّ وسط را بگیرند. (فکر میکنم از کمتر جملهای به اندازهٔ «خیر الامور اوسطها» سوء استفاده شده باشد!) اینان هم میخواهند ذکر منبع کنند، هم سودایِ تبلیغِ نفس، اجازهٔ انصافِ کامل نمیدهدشان! لذا حرفها را کپی میکنند و زیرش هم نامِ منبعِ اوّلیه را ذکر میکنند. کمترین ضرر این کار برایِ صاحبِ اصلیِ سخن، این است که آمارِ دیدهشدنِ مطلبش از بین میرود و نمیفهمد از فلان مطلب چقدر استقبال شده.
💢با فراگیر شدنِ «کپی» منبعِ حرفها گُم میشود و حقِ نفر اوّل هم تضییع. باید بدانیم که گاهی زیاد بودنِ مطالبِ فورواردی برای یک کانال، نشانهٔ اخلاق و اعتبار آن است، نه بر عکس.
اینها اوّلین قدمهای زیستِ انسانی و شهرنشینی است و حرفهایی پیشِ پا افتاده نیست و در جوامعِ متمدّن رعایتِ آن از بدیهیات است. هرچند که عدّهای خودشان را به آن راه میزنند و اینها را اشتغالاتِ بیهوده میدانند. جالب است که این جماعت وقتی قرار است این حق را از دیگران بگیرند، آن را کم جلوه میدهند و وقتی نوبت به خودشان میرسد، حاضر به گذشت نیستند. اینها همانهایی هستند که خیابان را خلاف میآیند و اگر شما عقبعقب نروید بهتان چپچپ نگاه میکنند که: مردم چقدر بیگذشت شدهاند!
(چاپ شده در هفته نامهٔ کرگدن)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
در شرايط فعلی چه بايد كرد....؟
محمد عرب مازار
(دانشیار دانشگاه شهید بهشتی)
۱- آیا روال افزایش نرخ ارز ادامه خواهد داشت؟
بله. از خیلی ماه پیش زمزمهٔ قیمت هایی خیلی بالاتر از وضع فعلی در میان فعالان اقتصادی وجود داشته، و از روی قیمت هایی که بازار آتی طلا به خود میدید، میتوان قطع به یقین دانست که دلار قیمتهایی بالاتر از این را هم خواهد دید.
۲- آیا رییس جدید بانک مرکزی می تواند کاری کند؟
خیر. تغییر مقامات اقتصادی در این وضعیت چندان کمکی نمی کند. از آن بغرنجتر این که، هر حرکت درستی از بانک مرکزی، با افزایش قیمت همراه خواهد بود.
۳- سیاست های درست ارزی در این شرایط چه هستند؟
قطع ارز برای تمام مسافران زیارتی و غیر زیارتی؛ قطع ارز برای تمام دانشجویان خارج از کشور؛ قطع ارز برای تمام واردات به جز مواد غذایی؛ قطع یارانه ی آب و برق و بنزین، آزاد سازی کامل معاملات دلار. کمابیش همهٔ این سیاست ها قیمت دلار را افزایش خواهند داد.
اینها سیاستهایی هستند که در کشورهایی که با مردمشان صادق هستند به آن ها سیاستهای ریاضتی گفته می شود. در کشور ما معمولا این شرایط، شرایط «بدر و خیبر» نامیده می شود.
۴- آیا سیاستگذاری اقتصادی چیزی را درست خواهد کرد؟
ممکن است، اما تاثیر آن جزیی است. از آفتاب واضح تر است که شرایط فعلی بیش از آن که وابسته به سیاست اقتصادی باشد، وابسته به سیاست خارجی کشور است که متاسفانه از اختیار خارج شده و آقای روحانی هم به اصلِ عربده جوی خودش بازگشته است. دونالد ترامپ به دنبال دشمن است و ما با خوشحالی خودمان را جلو انداخته ایم. مرحبا.
۵- وضعیت تورم چه خواهد شد؟
تورم یکی از شاخص هایی است که اتورگرسیون زیادی دارد. یعنی تورم فصل بعد، با تقریب خوبی از تورم فصل قبل قابل حدس زدن است. با توجه به مجموعه ی شواهد، تورم امسال در سطوحی بالاتر از 40 درصد خواهد بود. مضاف بر آن، تورم ایران حداقل دو یا سه سال ادامه خواهد داشت و بسیار بعید است که قبل از سه سال به سطوح یک رقمی نزدیک شود.
۶- در وضعیت تورمی چه کنیم؟
در شرایط تورمی، بهترین کار مصرف سریع ترِ کالای مصرفی بادوام است. اگر در برنامه تان قصد خرید یخچال یا مبل یا پلی استیشن داشته اید، همین امروز آن را بخرید.
۷- آیا ونزویلا می شویم؟
بعید است. آن چه در مجموعه مدیریت جمهوری اسلامی دیده می شود، این است که اگرچه بهترین موقعیت ها را از دست می دهد، اما در نهایت به عقلانیت تن میدهد.
از این لحاظ، قابل حدس است که حاکمیت ایران، قبل از آن که به تکینگی بی بازگشت برسد، وضعیت را کنترل کند. هرچند که ممکن است طولانی باشد.
۸- آینده اجتماعی ایران چه می شود؟
حالا که واضح شده که دولت (حاکمیت) قابلیت کنترل کل اقتصاد را ندارد؛ به تدریج خود را از اقتصاد کنار خواهد کشید.
نتیجهٔ مستقیم آن، این است که دخالت حاکمیت در امور اجتماعی و خصوصی مردم هم بدون شک کمتر خواهد شد. مردمی که به حکومت نیاز ندارند، به آن اجازه ی دخالت در امور خصوصی خود را نخواهند داد.
پیش بینی من این است که آزادی های اجتماعی، حتی اگر در کوتاه مدت سرکوب شدید شوند، در میان مدت به شدت رشد خواهند کرد.
۹- مردم ایران چه مسئولیتی دارند؟
هیچ مسئولیتی. تا همین جا هم موقرانه و معصومانه سیاست های ابلهانه را تحمل کردهاند.مشخص است که حاکمیت قصد دارد وضعیت فعلی را تحمل کند تا زمانه ترامپ بگذرد و بعد ببینند که با رییس جمهور بعدی چه می کنند. در این شرایط، مردم ایران نه فقط مسئولیتی ندارند، بلکه کار خاصی هم ازشان ساخته نیست. آینده ی ایران در دستان پرتوان استورمی دنیلز است و رای مردم آمریکا.
۱۰- آیا وضعیت فعلی مزایایی هم دارد؟ بله. اولا حاکمیت متوجه شده که شترسواری دولا دولا تا ابد ادامه پیدا نمیکند و زبل بازی هزینه دارد، بنابراین طوفان ترامپ که بگذرد سریعتر آماده به کرنش قهرمانانه است.
دوم این که با توجه به افول ریال، بدهی دولت کوچک تر شده است.
سوم این که شرایط بحرانیِ نزدیک به فروپاشی، موجب نزدیک شدن دو جناح کشور میشود، و ممکن است برای اصلاحات اقتصادی متحد شوند ( به جای این که از اصلاح اقتصادی برای ضربه زدن به رای رقیب استفاده کنند)
آزادی های اجتماعی هم که در میان مدت افزایش خواهد یافت
۱۱-حالا ما چه کار کنیم؟
هیچ کاری بهتر از کنارگذاشتن اعصاب خردی نیست. برخلاف تمام آنچه که چپگراها خواسته اند به شما القا کنند، شادمانی و احساس رضایت از زندگی شما عمیقا درونی است. قیمت دلار چه 10 هزار و چه 15 هزار، تاثیری در این نخواهد داشت که شما با دوستان و خانواده ی همدل دور هم جمع شوید و به معاشرت و مکالمه و مغازله مشغول شوید
از چک کردن هرروزهٔ قیمتها، سرزدن به شبکههای اجتماعی، یا تماشای صداوسیما یا ماهواره کم کنید و به جای آن به خواندن رمان، یادگرفتن برنامه نویسی، یا ورزش کردن مشغول شوید.
(منبع مصاحبه را نمیدانم،اگر کسی میداند لطفاً اطلاع دهد)
محمد عرب مازار
(دانشیار دانشگاه شهید بهشتی)
۱- آیا روال افزایش نرخ ارز ادامه خواهد داشت؟
بله. از خیلی ماه پیش زمزمهٔ قیمت هایی خیلی بالاتر از وضع فعلی در میان فعالان اقتصادی وجود داشته، و از روی قیمت هایی که بازار آتی طلا به خود میدید، میتوان قطع به یقین دانست که دلار قیمتهایی بالاتر از این را هم خواهد دید.
۲- آیا رییس جدید بانک مرکزی می تواند کاری کند؟
خیر. تغییر مقامات اقتصادی در این وضعیت چندان کمکی نمی کند. از آن بغرنجتر این که، هر حرکت درستی از بانک مرکزی، با افزایش قیمت همراه خواهد بود.
۳- سیاست های درست ارزی در این شرایط چه هستند؟
قطع ارز برای تمام مسافران زیارتی و غیر زیارتی؛ قطع ارز برای تمام دانشجویان خارج از کشور؛ قطع ارز برای تمام واردات به جز مواد غذایی؛ قطع یارانه ی آب و برق و بنزین، آزاد سازی کامل معاملات دلار. کمابیش همهٔ این سیاست ها قیمت دلار را افزایش خواهند داد.
اینها سیاستهایی هستند که در کشورهایی که با مردمشان صادق هستند به آن ها سیاستهای ریاضتی گفته می شود. در کشور ما معمولا این شرایط، شرایط «بدر و خیبر» نامیده می شود.
۴- آیا سیاستگذاری اقتصادی چیزی را درست خواهد کرد؟
ممکن است، اما تاثیر آن جزیی است. از آفتاب واضح تر است که شرایط فعلی بیش از آن که وابسته به سیاست اقتصادی باشد، وابسته به سیاست خارجی کشور است که متاسفانه از اختیار خارج شده و آقای روحانی هم به اصلِ عربده جوی خودش بازگشته است. دونالد ترامپ به دنبال دشمن است و ما با خوشحالی خودمان را جلو انداخته ایم. مرحبا.
۵- وضعیت تورم چه خواهد شد؟
تورم یکی از شاخص هایی است که اتورگرسیون زیادی دارد. یعنی تورم فصل بعد، با تقریب خوبی از تورم فصل قبل قابل حدس زدن است. با توجه به مجموعه ی شواهد، تورم امسال در سطوحی بالاتر از 40 درصد خواهد بود. مضاف بر آن، تورم ایران حداقل دو یا سه سال ادامه خواهد داشت و بسیار بعید است که قبل از سه سال به سطوح یک رقمی نزدیک شود.
۶- در وضعیت تورمی چه کنیم؟
در شرایط تورمی، بهترین کار مصرف سریع ترِ کالای مصرفی بادوام است. اگر در برنامه تان قصد خرید یخچال یا مبل یا پلی استیشن داشته اید، همین امروز آن را بخرید.
۷- آیا ونزویلا می شویم؟
بعید است. آن چه در مجموعه مدیریت جمهوری اسلامی دیده می شود، این است که اگرچه بهترین موقعیت ها را از دست می دهد، اما در نهایت به عقلانیت تن میدهد.
از این لحاظ، قابل حدس است که حاکمیت ایران، قبل از آن که به تکینگی بی بازگشت برسد، وضعیت را کنترل کند. هرچند که ممکن است طولانی باشد.
۸- آینده اجتماعی ایران چه می شود؟
حالا که واضح شده که دولت (حاکمیت) قابلیت کنترل کل اقتصاد را ندارد؛ به تدریج خود را از اقتصاد کنار خواهد کشید.
نتیجهٔ مستقیم آن، این است که دخالت حاکمیت در امور اجتماعی و خصوصی مردم هم بدون شک کمتر خواهد شد. مردمی که به حکومت نیاز ندارند، به آن اجازه ی دخالت در امور خصوصی خود را نخواهند داد.
پیش بینی من این است که آزادی های اجتماعی، حتی اگر در کوتاه مدت سرکوب شدید شوند، در میان مدت به شدت رشد خواهند کرد.
۹- مردم ایران چه مسئولیتی دارند؟
هیچ مسئولیتی. تا همین جا هم موقرانه و معصومانه سیاست های ابلهانه را تحمل کردهاند.مشخص است که حاکمیت قصد دارد وضعیت فعلی را تحمل کند تا زمانه ترامپ بگذرد و بعد ببینند که با رییس جمهور بعدی چه می کنند. در این شرایط، مردم ایران نه فقط مسئولیتی ندارند، بلکه کار خاصی هم ازشان ساخته نیست. آینده ی ایران در دستان پرتوان استورمی دنیلز است و رای مردم آمریکا.
۱۰- آیا وضعیت فعلی مزایایی هم دارد؟ بله. اولا حاکمیت متوجه شده که شترسواری دولا دولا تا ابد ادامه پیدا نمیکند و زبل بازی هزینه دارد، بنابراین طوفان ترامپ که بگذرد سریعتر آماده به کرنش قهرمانانه است.
دوم این که با توجه به افول ریال، بدهی دولت کوچک تر شده است.
سوم این که شرایط بحرانیِ نزدیک به فروپاشی، موجب نزدیک شدن دو جناح کشور میشود، و ممکن است برای اصلاحات اقتصادی متحد شوند ( به جای این که از اصلاح اقتصادی برای ضربه زدن به رای رقیب استفاده کنند)
آزادی های اجتماعی هم که در میان مدت افزایش خواهد یافت
۱۱-حالا ما چه کار کنیم؟
هیچ کاری بهتر از کنارگذاشتن اعصاب خردی نیست. برخلاف تمام آنچه که چپگراها خواسته اند به شما القا کنند، شادمانی و احساس رضایت از زندگی شما عمیقا درونی است. قیمت دلار چه 10 هزار و چه 15 هزار، تاثیری در این نخواهد داشت که شما با دوستان و خانواده ی همدل دور هم جمع شوید و به معاشرت و مکالمه و مغازله مشغول شوید
از چک کردن هرروزهٔ قیمتها، سرزدن به شبکههای اجتماعی، یا تماشای صداوسیما یا ماهواره کم کنید و به جای آن به خواندن رمان، یادگرفتن برنامه نویسی، یا ورزش کردن مشغول شوید.
(منبع مصاحبه را نمیدانم،اگر کسی میداند لطفاً اطلاع دهد)