Forwarded from شهرام یاری
وزيران ايران همانقدر از اوضاع كلّی اروپا آگاهند كه از وضع كره ماه خبر دارند!
ميان ايرانيان با كشورها خارجی هيچگونه وسيله شناسايی و آشنايی نيست. نه سفرنامه دارند، نه روزنامه، نه مجله، و نه دفاتری كه در آن نشانی مؤسسات بزرگ، و فحول دانشمندان و بزرگان درج شده باشد. شايد باور كردن اين مطالب در نظر كسانی كه هر روز ساعاتی از عمر خود را به كسب اخبار میگذرانند و آرامش و آسايش خويش را صرف اين كار میكنند، و با دقت و مواظبت تمام سفرنامهها و نقشههای جغرافيايی را مطالعه مینمايند، دشوار آيد، اما اينها همه حقيقت است. و چنان كه ياد كردم اينگونه تحقيقات و مطالعات و شناساييها اصولا با آرامش روحی و فكری و ذوق و سليقه ايرانيان تضاد و مباينت دارد. وزيران و صاحبان مناصب مهمّ ايران همانقدر از اوضاع كلّی اروپا آگاهند كه از وضع كره ماه خبر دارند. به سخن ديگر اطلاعات ايشان حتی نسبت به فرنگيها از حدود ابهامات و تخيّلات درنمیگذرد. (شاردن، 1363: ج2، 6/775)
مأخذ: شاردن، ژان. 1375. سفرنامه شاردن. 5 جلد. مترجم اقبال یغمایی. تهران: توس.
@Shsyari
.
ميان ايرانيان با كشورها خارجی هيچگونه وسيله شناسايی و آشنايی نيست. نه سفرنامه دارند، نه روزنامه، نه مجله، و نه دفاتری كه در آن نشانی مؤسسات بزرگ، و فحول دانشمندان و بزرگان درج شده باشد. شايد باور كردن اين مطالب در نظر كسانی كه هر روز ساعاتی از عمر خود را به كسب اخبار میگذرانند و آرامش و آسايش خويش را صرف اين كار میكنند، و با دقت و مواظبت تمام سفرنامهها و نقشههای جغرافيايی را مطالعه مینمايند، دشوار آيد، اما اينها همه حقيقت است. و چنان كه ياد كردم اينگونه تحقيقات و مطالعات و شناساييها اصولا با آرامش روحی و فكری و ذوق و سليقه ايرانيان تضاد و مباينت دارد. وزيران و صاحبان مناصب مهمّ ايران همانقدر از اوضاع كلّی اروپا آگاهند كه از وضع كره ماه خبر دارند. به سخن ديگر اطلاعات ايشان حتی نسبت به فرنگيها از حدود ابهامات و تخيّلات درنمیگذرد. (شاردن، 1363: ج2، 6/775)
مأخذ: شاردن، ژان. 1375. سفرنامه شاردن. 5 جلد. مترجم اقبال یغمایی. تهران: توس.
@Shsyari
.
Forwarded from عبدالحسین خسروپناه
⚠️ توجه، توجه ⚠️
لازم به ذکر است بخش قابل توجهی از مطالب کانال بر گرفته از سخنرانی های استاد خسروپناه است که گاهی در تایپ اشتباهی صورت می گیرد ولی منصفانه نیست که یک اشتباه تایپی را پیراهن عثمان کرد .
هر چند برخی افراد مغرض با اهداف ایدئولوژیکی دنبال انتقام گیری از اسلامی سازی علوم انسانی هستند
🆔 @khosropanah_ir
لازم به ذکر است بخش قابل توجهی از مطالب کانال بر گرفته از سخنرانی های استاد خسروپناه است که گاهی در تایپ اشتباهی صورت می گیرد ولی منصفانه نیست که یک اشتباه تایپی را پیراهن عثمان کرد .
هر چند برخی افراد مغرض با اهداف ایدئولوژیکی دنبال انتقام گیری از اسلامی سازی علوم انسانی هستند
🆔 @khosropanah_ir
بعد از آن بحث، این مطلب را در کانال استاد گذاشتند☝️
حالا باز ما چند ملاحظه داریم که بی پاسخ مانده:
۱. حضرات از کجا این طور مطمئن نیتخوانی میکنند و میدانند که ما اولا مغرضیم و ثانیاً با اهداف «ایدئولوژیکی» (کذا) به «دنبال انتقامگیری از اسلامی سازی علوم انسانی» هستیم؟!
۲. پرسش پیشین ما مبنی براینکه روند تقدم فرزند بر همسر چگونه کشف شده هم تا حدودی با این شیوهٔ اتهام زنی مکشوف شد!
۳. اگر ممکن است فایل صوتی متن پیشین را در کانال بگذارند تا ببینیم استاد در آن فایل دقیقا چه فرمودهاند. بعد از آن بیزحمت باز دربارهٔ چگونگی تقدم فرزند بر همسر توضیح بفرمایند...!
۴. بزرگی فرموده است: اگر برای توجیه یک اشتباه هزار دلیل بیاوریم، میشود هزار و یک اشتباه!
(با پوزش از اعضای کانال به خاطر کشدار شدن این ماجرا)
حالا باز ما چند ملاحظه داریم که بی پاسخ مانده:
۱. حضرات از کجا این طور مطمئن نیتخوانی میکنند و میدانند که ما اولا مغرضیم و ثانیاً با اهداف «ایدئولوژیکی» (کذا) به «دنبال انتقامگیری از اسلامی سازی علوم انسانی» هستیم؟!
۲. پرسش پیشین ما مبنی براینکه روند تقدم فرزند بر همسر چگونه کشف شده هم تا حدودی با این شیوهٔ اتهام زنی مکشوف شد!
۳. اگر ممکن است فایل صوتی متن پیشین را در کانال بگذارند تا ببینیم استاد در آن فایل دقیقا چه فرمودهاند. بعد از آن بیزحمت باز دربارهٔ چگونگی تقدم فرزند بر همسر توضیح بفرمایند...!
۴. بزرگی فرموده است: اگر برای توجیه یک اشتباه هزار دلیل بیاوریم، میشود هزار و یک اشتباه!
(با پوزش از اعضای کانال به خاطر کشدار شدن این ماجرا)
اوحد الدین کرمانی و حسودانِ علّاف !
عیسی به فلک رسید، خر خشم گرفت/ داود زبور خواند، کر خشم گرفت.
از بیشه به بازار بیامد شیری/
موشی به دکانِ پیله ور خشم گرفت!
(اوحد الدین کرمانی، شاعران قدیم کرمان، ص ۱۵۱)
پیداست که از قدیم الایام این عادت در بین هموطنان ما بوده که وقتی کسی کاری می کرده، عدهای کنارِ گود نشین، شاکی می شدهاند. یکی از نویسندگانِ عرب، کتابش را به کسانی تقدیم کرده که «خودشان کاری نمیکنند و از کار کردنِ دیگران هم خشمگین می شوند».
البته توضیحِ واضحات است اگر بگویم گُزیده کار بودن و وسواس علمی داشتن هزار بار به «اسهالِ قلمی و یبوست فکری» (به قول هدایت) ترجیح دارد.
(چاپ شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
عیسی به فلک رسید، خر خشم گرفت/ داود زبور خواند، کر خشم گرفت.
از بیشه به بازار بیامد شیری/
موشی به دکانِ پیله ور خشم گرفت!
(اوحد الدین کرمانی، شاعران قدیم کرمان، ص ۱۵۱)
پیداست که از قدیم الایام این عادت در بین هموطنان ما بوده که وقتی کسی کاری می کرده، عدهای کنارِ گود نشین، شاکی می شدهاند. یکی از نویسندگانِ عرب، کتابش را به کسانی تقدیم کرده که «خودشان کاری نمیکنند و از کار کردنِ دیگران هم خشمگین می شوند».
البته توضیحِ واضحات است اگر بگویم گُزیده کار بودن و وسواس علمی داشتن هزار بار به «اسهالِ قلمی و یبوست فکری» (به قول هدایت) ترجیح دارد.
(چاپ شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
وام ستانیهایِ بی پایانِ حافظ
گرچه پیرم تو شبی تنگ درآغوشم کش تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم
حافظِ این بیتِ زیبا را از شاعری گمنام به نامِ «عمده قاضی بدر»(رک: سفینهٔ شمس حاجی، به کوشش میلاد عظیمی) گرفته است؛
مردِ پیرم ز سرِ لطف در آغوشم گیر تا ز آغوش تو ای طفل جوان برخیزم
خواجه با چند تغیر اساسی، شعر را از زمین به آسمان برده است؛
در مصراع اول به جایِ ترکیبِ «مرد پیر» که ترکیبی عادی است و به خاطر پر کردن وزن به این صورت آمده، «گرچه پیر» گذاشته است. با آوردنِ «گرچه» نوعی تعلیق هم در بیت ایجاد کرده و به جای «زسرِ لطف»، گفته است؛ «تو شبی»، با این کار بازهم در مصراع اول و دوم قرینه سازی کرده که با «سحرگه» در مصراع بعد تناسب برقرار کند.
به جای «در آغوشم گیر»، «در آغوشم کش» آورده. «کَش» به جز معنیِ فعلی، به معنی آغوش هم هست و با همین کلمه در مصراع بعد، هممعنی است (خود حافظ در جای دیگر گفته: ای بختِ سرکش/ تنگش به بر کش). بهاضافه آنکه ترکیبِ «تنگ در آغوشم کش» چه کار دارد به «ز سرِ لطف در آغوشم گیر»!
«طفل» را هم در مصراع دوم، به کلی حذف کرده و با آوردنِ «سحرگه» میانِ شب و سحر، توازن و تضاد برقرار کرده است. با «آغوش» در مصراعِ دوم نیز چنین کرده و برای پرهیز از تکرار این کلمه، به جایش « کنار» آورده است، با این کار هم ایرادِ تکرار برطرف شده است و هم کلمۀ «کنار» حاوی ایهام -صنعت مورد علاقۀ حافظ است– که اینجا به غیر از معنیِ آغوش، به معانی دیگرِ کنار (جنب ، دامن) هم نیم نگاهی دارد.
(منتشر شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
گرچه پیرم تو شبی تنگ درآغوشم کش تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم
حافظِ این بیتِ زیبا را از شاعری گمنام به نامِ «عمده قاضی بدر»(رک: سفینهٔ شمس حاجی، به کوشش میلاد عظیمی) گرفته است؛
مردِ پیرم ز سرِ لطف در آغوشم گیر تا ز آغوش تو ای طفل جوان برخیزم
خواجه با چند تغیر اساسی، شعر را از زمین به آسمان برده است؛
در مصراع اول به جایِ ترکیبِ «مرد پیر» که ترکیبی عادی است و به خاطر پر کردن وزن به این صورت آمده، «گرچه پیر» گذاشته است. با آوردنِ «گرچه» نوعی تعلیق هم در بیت ایجاد کرده و به جای «زسرِ لطف»، گفته است؛ «تو شبی»، با این کار بازهم در مصراع اول و دوم قرینه سازی کرده که با «سحرگه» در مصراع بعد تناسب برقرار کند.
به جای «در آغوشم گیر»، «در آغوشم کش» آورده. «کَش» به جز معنیِ فعلی، به معنی آغوش هم هست و با همین کلمه در مصراع بعد، هممعنی است (خود حافظ در جای دیگر گفته: ای بختِ سرکش/ تنگش به بر کش). بهاضافه آنکه ترکیبِ «تنگ در آغوشم کش» چه کار دارد به «ز سرِ لطف در آغوشم گیر»!
«طفل» را هم در مصراع دوم، به کلی حذف کرده و با آوردنِ «سحرگه» میانِ شب و سحر، توازن و تضاد برقرار کرده است. با «آغوش» در مصراعِ دوم نیز چنین کرده و برای پرهیز از تکرار این کلمه، به جایش « کنار» آورده است، با این کار هم ایرادِ تکرار برطرف شده است و هم کلمۀ «کنار» حاوی ایهام -صنعت مورد علاقۀ حافظ است– که اینجا به غیر از معنیِ آغوش، به معانی دیگرِ کنار (جنب ، دامن) هم نیم نگاهی دارد.
(منتشر شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
این چیزی که راه افتاده و گروهها و کانالها از الان جایگزین خود را در شبکههای دیگر معرفی میکنند، نوعی پیشدستی در تسلیم و انفعال است.
با این کار دارند به فیلترچیها پیام میدهند که: کار شما تبعات خاصی ندارد و راه حلش هم ساده است؛ ما هرکاری شما بفرمایید انجام میدهیم.
کمترین کاری که میشود کرد، همین است که بگوییم حاضر به ترک تلگرام نیستیم و ملت ایران یک مشت بچه صغیر نیستند که والدینشان برایشان تصمیم بگیرند چه چیزی خوبست و چه چیزی بد.
بگذارید خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم!
با این کار دارند به فیلترچیها پیام میدهند که: کار شما تبعات خاصی ندارد و راه حلش هم ساده است؛ ما هرکاری شما بفرمایید انجام میدهیم.
کمترین کاری که میشود کرد، همین است که بگوییم حاضر به ترک تلگرام نیستیم و ملت ایران یک مشت بچه صغیر نیستند که والدینشان برایشان تصمیم بگیرند چه چیزی خوبست و چه چیزی بد.
بگذارید خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم!
نقدِ بازارِ جهان بنگر و آزارِ جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
این بیتِ حافظ در این اوضاع دائم در سرم میچرخد. واقعاً همین است: امروز هرچه نقدِ بیشتری داشته باشی، آزار بیشتری میبینی و بیشتر نگرانی!
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
این بیتِ حافظ در این اوضاع دائم در سرم میچرخد. واقعاً همین است: امروز هرچه نقدِ بیشتری داشته باشی، آزار بیشتری میبینی و بیشتر نگرانی!
باباطاهر و شعرهای جعلی
به آهی گنبد خضرا بسوزم
فلک را جمله سرتاپا بسوزم
بسوزم ارنه کارم را بسازی
چه فرمایی بسازی یا بسوزم؟
این شعر را با این صورت، جناب شجریان در مایهٔ دشستانی (در آلبوم برآستان جانان) که فضایی غمآلود دارد به نام باباطاهر خواندهاند. در صورتِ خوانده شده، تأکید و مکث بر روی کلمات درست نیست، و معنی شعر کاملاً عوض شده؛ صورتِ درستِ تأکید این است که؛ «بسوزم ار، نه کارم را بسازی». یعنی اگر کارم را درست نکنی، من همۀ هستی را می سوزانم. نه این که؛ «بسوزم، ارنه، کارم را بسازی» (این طوری یعنی: من مجبورم بسوزانم وگرنه تو کار مرا می سوزانی)
از اینها گذشته بنده این شعر را در سفینۀ شاعران قدیم، ص۴۴۰ به نام «مهذب اصفهانی» که شاعری است گمنام یافتهام.
صورتِ کاملتر این شعر در آن سفینه به این ترتیب است؛
ببخشا گرنه گیتی را بسوزم
جهان را جمله سرتاپا بسوزم
اگر در نیم شب آهی بر آرم
دماغِ چرخِ پُرسودا بسوزم
بسوزم عالم، ار کارم نسازی
چه فرمایی بسازی یا بسوزم؟
همانگونه که میبینید این شعر اصلاً «دوبیتی» نیست. کسانی که میخواستهاند این شعرها را به نام باباطاهر بیاورند، اصولاً نوعی«کهنه سازی» هم درظاهر شعر انجام میدهند. اینجا هم «بسوزم» را «بسوجُم» کرده و بیت دوم را حذف و نیز کلمات را هم تحریف کردهاند تا با سبکِ احتمالیِ باباطاهر موافق باشد. شبیه به کاری که با شعرهای دیگر هم کرده اند...
(منتشر شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
به آهی گنبد خضرا بسوزم
فلک را جمله سرتاپا بسوزم
بسوزم ارنه کارم را بسازی
چه فرمایی بسازی یا بسوزم؟
این شعر را با این صورت، جناب شجریان در مایهٔ دشستانی (در آلبوم برآستان جانان) که فضایی غمآلود دارد به نام باباطاهر خواندهاند. در صورتِ خوانده شده، تأکید و مکث بر روی کلمات درست نیست، و معنی شعر کاملاً عوض شده؛ صورتِ درستِ تأکید این است که؛ «بسوزم ار، نه کارم را بسازی». یعنی اگر کارم را درست نکنی، من همۀ هستی را می سوزانم. نه این که؛ «بسوزم، ارنه، کارم را بسازی» (این طوری یعنی: من مجبورم بسوزانم وگرنه تو کار مرا می سوزانی)
از اینها گذشته بنده این شعر را در سفینۀ شاعران قدیم، ص۴۴۰ به نام «مهذب اصفهانی» که شاعری است گمنام یافتهام.
صورتِ کاملتر این شعر در آن سفینه به این ترتیب است؛
ببخشا گرنه گیتی را بسوزم
جهان را جمله سرتاپا بسوزم
اگر در نیم شب آهی بر آرم
دماغِ چرخِ پُرسودا بسوزم
بسوزم عالم، ار کارم نسازی
چه فرمایی بسازی یا بسوزم؟
همانگونه که میبینید این شعر اصلاً «دوبیتی» نیست. کسانی که میخواستهاند این شعرها را به نام باباطاهر بیاورند، اصولاً نوعی«کهنه سازی» هم درظاهر شعر انجام میدهند. اینجا هم «بسوزم» را «بسوجُم» کرده و بیت دوم را حذف و نیز کلمات را هم تحریف کردهاند تا با سبکِ احتمالیِ باباطاهر موافق باشد. شبیه به کاری که با شعرهای دیگر هم کرده اند...
(منتشر شده در بخارا و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
اخیراً دوباره محسنِ چاوشی شعری از نظامی خوانده که یکی دو اشکال در تلفظِ بعضی کلمات به آن وارد است. این یادداشت را مدتها پیش(در مجلهٔ هنرموسیقی) نوشته بودم. بازنشرش را به همین مناسبت، بیتناسب ندیدم.
📼محسن چاوشی چندین کار با شعرِ کهن و ادبیاتِ کلاسیک فارسی خوانده است، که در این شرایطی که نسلِ جدید کمتر با این قبیل اشعار ارتباط دارند، بسیار مغتنم و ستایش برانگیزست. خواندنِ شعرِ کلاسیک با موسیقی پاپ پیش از این بارها تجربه شده است ولی به دلایل مختلف کمتر نمونهای موفق سراغ داریم. در صورتی که سابقۀ همراهیِ شعرِ کهن با موسیقیِ سنتی ایران، پیشینهای کم و بیش به اندازۀ ادبیاتِ فارسی دارد و مخاطب قرنهاست که این شعر را با آن موسیقی میشناسد.
📀کسانی چون فرامرز اصلانی یا داریوش بارها در این کار طبع آزمایی کردند، و کمتر موفق بودند. پس از انقلاب نیز خوانندههای پاپِ درونِ ایران بارها این عرصه را آزمودند و نتیجه، بیشتر کارهایی متوسط از آب درآمد؛ اکثراً در تلفیقِ شعر و موسیقی دچار مشکل بودند و اثر، یکدست نبود و موسیقی نتوانسته بود زمینۀ مناسب را برای شعر فراهم کند. به نظرم چاوشی در کارهای اخیرش در بعضی موارد کارهای موفقی در این زمینه انجام داده است. ولی همزمان در مواردی شعرها را اشتباه خوانده است؛
در آلبومِ «من خود آن سیزدهَم» آهنگِ «رمیدیم» از نمونههای موفق است. در همین آهنگ چاوشی خوانده؛ رم دادنِ صید، خود از آغاز غلط بود/ حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم. شعر با صورتی که خوانده شده غلط است، و وزنِ عروضیِ آن به هم خورده است. باید می خواند: رم دادنِ صیدِ خود...
در همین آلبوم در «شیرمردا» این شعر را از مولانا خوانده است؛
چون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغ / همه دیوند که ابلیس بود مهترشان
چاوشی ،«ملِک»(به کسر لام)خوانده که یعنی شاه، در اینجا «مَلَک» صحیح است (شاعر میگوید آنها خود را شبیهِ فرشتهها کردهاند در حالی که ابلیساند)
📼یکی از بهترین های چاوشی در این میان «به رقص آ» است. به خصوص شعرِ این تصنیف، فضایی دارد که گاه مخاطب را به شک می اندازد که چطور میتواند «ای خوش کمر به رقص آ» شعری، از قرن هفتم باشد. انتخاب و تلفیقِ شعر در این اثر به خوبی انجام شده است. ولی چاوشی در اجرای آهنگ اخیر نیز، اشتباهاتی مرتکب شده است:
آمدبهارِ جانها، ای شاخ تر به رقص آ چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ
*ای شاهِ عشق پرور، مانندِ شیرِ مادر ای شیرجوش در رو، جانِ پدر به رقص آ
*از عشق، تاجداران، در چرخِ او چو باران آنجا قبا چه باشد؟ ای خوش کمر به رقص آ
*در دست ، جامِ باده ، آمد بتم پیاده گر نیستی تو ماده، زان شیرِ نر به رقص آ
🎼🎼بیتِ دوم این غزل کمی تعقید (پیچیدگی) دارد و دکترشفیعی کدکنی هم آن را در گزیدۀ خود نیاورده است. ولی هرچه هست صورتِ صحیحِ آن چنین است؛ ای شیر جوش، در رو. در حالی که چاوشی خوانده است؛ ای شیرجوشِ در رو... که صحیح نیست. («در رو» فعلِ امر است، نه صفتِ «شیر جوش»)
بیت سوم نیز بدونِ کسره صحیح است ولی چاوشی خوانده؛ « از عشقِ تاجداران...» با صورتی که چاوشی خوانده جمله، نهاد ندارد.
بیت چهارم هم در نسخههای معتبر «زان شیرِ نر» آمده است. استاد فروزانفر هم با این که در چاپِ خود «شاهِ نر» آورده، ولی در پانویس، «شیرِ نر» نوشته است و این همان صورتی است که دکترتوفیق سبحانی و دکترشفیعی کدکنی نیز در چاپهای خود آوردهاند.
https://t.me/oragheparishan
📼محسن چاوشی چندین کار با شعرِ کهن و ادبیاتِ کلاسیک فارسی خوانده است، که در این شرایطی که نسلِ جدید کمتر با این قبیل اشعار ارتباط دارند، بسیار مغتنم و ستایش برانگیزست. خواندنِ شعرِ کلاسیک با موسیقی پاپ پیش از این بارها تجربه شده است ولی به دلایل مختلف کمتر نمونهای موفق سراغ داریم. در صورتی که سابقۀ همراهیِ شعرِ کهن با موسیقیِ سنتی ایران، پیشینهای کم و بیش به اندازۀ ادبیاتِ فارسی دارد و مخاطب قرنهاست که این شعر را با آن موسیقی میشناسد.
📀کسانی چون فرامرز اصلانی یا داریوش بارها در این کار طبع آزمایی کردند، و کمتر موفق بودند. پس از انقلاب نیز خوانندههای پاپِ درونِ ایران بارها این عرصه را آزمودند و نتیجه، بیشتر کارهایی متوسط از آب درآمد؛ اکثراً در تلفیقِ شعر و موسیقی دچار مشکل بودند و اثر، یکدست نبود و موسیقی نتوانسته بود زمینۀ مناسب را برای شعر فراهم کند. به نظرم چاوشی در کارهای اخیرش در بعضی موارد کارهای موفقی در این زمینه انجام داده است. ولی همزمان در مواردی شعرها را اشتباه خوانده است؛
در آلبومِ «من خود آن سیزدهَم» آهنگِ «رمیدیم» از نمونههای موفق است. در همین آهنگ چاوشی خوانده؛ رم دادنِ صید، خود از آغاز غلط بود/ حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم. شعر با صورتی که خوانده شده غلط است، و وزنِ عروضیِ آن به هم خورده است. باید می خواند: رم دادنِ صیدِ خود...
در همین آلبوم در «شیرمردا» این شعر را از مولانا خوانده است؛
چون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغ / همه دیوند که ابلیس بود مهترشان
چاوشی ،«ملِک»(به کسر لام)خوانده که یعنی شاه، در اینجا «مَلَک» صحیح است (شاعر میگوید آنها خود را شبیهِ فرشتهها کردهاند در حالی که ابلیساند)
📼یکی از بهترین های چاوشی در این میان «به رقص آ» است. به خصوص شعرِ این تصنیف، فضایی دارد که گاه مخاطب را به شک می اندازد که چطور میتواند «ای خوش کمر به رقص آ» شعری، از قرن هفتم باشد. انتخاب و تلفیقِ شعر در این اثر به خوبی انجام شده است. ولی چاوشی در اجرای آهنگ اخیر نیز، اشتباهاتی مرتکب شده است:
آمدبهارِ جانها، ای شاخ تر به رقص آ چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ
*ای شاهِ عشق پرور، مانندِ شیرِ مادر ای شیرجوش در رو، جانِ پدر به رقص آ
*از عشق، تاجداران، در چرخِ او چو باران آنجا قبا چه باشد؟ ای خوش کمر به رقص آ
*در دست ، جامِ باده ، آمد بتم پیاده گر نیستی تو ماده، زان شیرِ نر به رقص آ
🎼🎼بیتِ دوم این غزل کمی تعقید (پیچیدگی) دارد و دکترشفیعی کدکنی هم آن را در گزیدۀ خود نیاورده است. ولی هرچه هست صورتِ صحیحِ آن چنین است؛ ای شیر جوش، در رو. در حالی که چاوشی خوانده است؛ ای شیرجوشِ در رو... که صحیح نیست. («در رو» فعلِ امر است، نه صفتِ «شیر جوش»)
بیت سوم نیز بدونِ کسره صحیح است ولی چاوشی خوانده؛ « از عشقِ تاجداران...» با صورتی که چاوشی خوانده جمله، نهاد ندارد.
بیت چهارم هم در نسخههای معتبر «زان شیرِ نر» آمده است. استاد فروزانفر هم با این که در چاپِ خود «شاهِ نر» آورده، ولی در پانویس، «شیرِ نر» نوشته است و این همان صورتی است که دکترتوفیق سبحانی و دکترشفیعی کدکنی نیز در چاپهای خود آوردهاند.
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
کدام چاپ کلیات سعدی بهتر است؟
https://yun.ir/xtk2sc
https://yun.ir/xtk2sc
Telegraph
کدام سعدی؟
اوّلین قدم برای ارتباط با متون کهن، اینست که یک چاپ معتبر از آنها در دست داشته باشیم. یعنی اوّل از همه مطمئن باشیم که اینهایی که در این متن آمده، از شاعر یا نویسندۀ مزبور هست یا نه. مثلاً اکثرِ قریب به اتّفاقِ اشعاری که به خیام و باباطاهر و ابوسعید نسبت…
چنان قحط شد، سالی اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید(=بخشکید) سرچشمههایِ قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
💧حکایتِ بیآبی و خشکسالی در تاریخِ ما داستانی مکرّرست و آنچه سعدی در بالا روایت کرده، حرفیست از هزاران.
البته در این سالها از نوعی دیگر با این معضل دست به گریبانیم و گویا بحران به صورتی جدّیتر خود را هوایدا نموده. در همین راستا هم هست که شبانهروز از در و دیوار تبلیغ برای کم کردنِ مصرفِ آب به گوش میرسد و البته هرچقدر هم این تبلیغات زیاد باشد، کم است.
اینها را گفتم که بگویم: نمیفهمم چطور در این شرایط و بحرانِ آبی، بازهم اکثرِ شهرداریهای عزیز توجّهی به پیشبینی وضعیت هوا ندارند؛ شخصاً بارها دیدهام که مثلاً صبحِ روزی که قرارست، عصرش باران بیاید، شهرداری طبق برنامهٔ هفتگی کماکان به آبیاری درختان و گلها میپردازد. حتّی در یک موردِ عجیب دیدم که مأمورانِ شهرداری همزمان با باران، داشتند گلها را آب میدادند!
نیاز به توضیح ندارد که در این شرایط اولویّتِ صرفهجویی در همین مواردست. وقتی مردم میبینند سازمانهای دولتی با این همه تبلیغات، خود به اصولِ اولیهٔ صرفهجویی بیاعتنا هستند، عجیب نیست که این تبلیغات را جدّی نگیرند.
(منتشر شده در صفحهٔ آخر روزنامهٔ اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید(=بخشکید) سرچشمههایِ قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
💧حکایتِ بیآبی و خشکسالی در تاریخِ ما داستانی مکرّرست و آنچه سعدی در بالا روایت کرده، حرفیست از هزاران.
البته در این سالها از نوعی دیگر با این معضل دست به گریبانیم و گویا بحران به صورتی جدّیتر خود را هوایدا نموده. در همین راستا هم هست که شبانهروز از در و دیوار تبلیغ برای کم کردنِ مصرفِ آب به گوش میرسد و البته هرچقدر هم این تبلیغات زیاد باشد، کم است.
اینها را گفتم که بگویم: نمیفهمم چطور در این شرایط و بحرانِ آبی، بازهم اکثرِ شهرداریهای عزیز توجّهی به پیشبینی وضعیت هوا ندارند؛ شخصاً بارها دیدهام که مثلاً صبحِ روزی که قرارست، عصرش باران بیاید، شهرداری طبق برنامهٔ هفتگی کماکان به آبیاری درختان و گلها میپردازد. حتّی در یک موردِ عجیب دیدم که مأمورانِ شهرداری همزمان با باران، داشتند گلها را آب میدادند!
نیاز به توضیح ندارد که در این شرایط اولویّتِ صرفهجویی در همین مواردست. وقتی مردم میبینند سازمانهای دولتی با این همه تبلیغات، خود به اصولِ اولیهٔ صرفهجویی بیاعتنا هستند، عجیب نیست که این تبلیغات را جدّی نگیرند.
(منتشر شده در صفحهٔ آخر روزنامهٔ اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
میلِ مبهمِ سلطان محمود شدن
http://telegra.ph/%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-04-28-2
http://telegra.ph/%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-04-28-2
Telegraph
دیگر آزاری
(تشویق به دیگرآزاری در ادبیات فارسی) پیش از هرچیز باید بدانیم که بسیاری از مفاهیم مدرن، به سادگی قابل ردیابی در متون کهن نیستند و نباید به محض یافتن شباهتهایی، در این دام بیفتیم که این مفاهیم یکی است و فکر کنیم همۀ این افکار را در ادبیات فارسی سراغ داریم،…
🔴'تشویق و لوح تقدیر' برای مامور گشت ارشاد
🔹نماینده مجلس ایران در توییتر خبر داده است که مامور پلیسی که به دلیل برخورد خشن با یک دختر بر سر پوشش او خبرساز شده بود، مورد تشویق قرار گرفته و لوح تقدیر گرفته است.
(نقل از بیبیسی)
تشویق یا تعلیق؟!
من مدّتیست به این نتیجه رسیدهام که مشاورانی در حاکمیت نفوذ کردهاند و دارند تعمّداً به تصمیمگیران مشورتهای غلط میدهند، تا آنان را با سر به زمین بزنند. مثلاً در همین قضیهٔ گشتِ ارشاد، اگر کسی اندک بهرهای از دانایی داشته باشد، تشخیص میدهد که بهترین کار آنست که در این موقعیت، بگوییم: «مأموری که مرتکبِ ضرب و شتمِ آن دختر شده بود، مؤاخذه و تعلیق شده»، تا سر وصداها بخوابد. فوقش این بود که بعد بی سروصدا او را رها میکردیم و قضیه فیصله مییافت. آن وقت اگر کسی در این فضا میخواست مارا به زمین بزند، اخباری به مردم میرسانْد که: اینها بیخود گفتهاند و آن مأمور نه تنها تعلیق نشده، بلکه تشویق هم شده.
❗️با این کار دوباره فضا متشنّج و حملهها به ما آغاز میشد. حالا ببینید که در این ماجرا، دقیقاً همین اتّفاق به صورتی دیگر افتاد و بعد از آن که خبرِ تأدیبِ مأمور حملهها به حاکمیت را خنثی کرد، داستانِ تشویقِ او، دوباره جوّ را ملتهب کرد. من واقعاً باور نمیکنم که این حجم بیدرایتی و اشتباه، اتّفاقی باشد و فکر میکنم کسانی به عمد دارند دشمنانه مشاوره میدهند وگرنه اگر بنا بر بخت و شانس هم بود، باید گاهی تصمیماتی درست هم اتّخاذ میشد که مردم را کمی آرام کند. این که همهٔ تصمیمات این سالها دقیقاً دربدترین حالتِ ممکن گرفته میشود و صاف در جهتیست که مردم را ناراحت و جریتر و عصبیتر کند، نباید تصادفی باشد. مثلاً در ماجرایِ ارز به جایِ اینکه بیاییم شفاف توضیح بدهیم که چه شده، برویم و فضا را پلیسی کنیم و عدهای واسطهٔ رده سوم را دستگیر کنیم و بگوییم مردم بیخود نگرانِ کم شدنِ ارزش پولشان هستند. یا در شرایطی که جامعه چنین جوّ ملتهب و ناراضیای دارد، بگوییم میخواهیم تلگرام را ببندیم و با دیدنِ مخالفتها و بینتیجه بودنِ این طرح، کوتاه هم نیاییم. در شرایطی که دنیا برای ما چنگ و دندان تیز میکند، فعالان محیط زیست و چند روزنامهنگار را دستگیر کنیم. (مواردِ دیگر را خودتان در ذهنتان مرور کنید و ببینید در این سالها چند تصمیمِ غلط این طوری گرفته شده)
نکتهٔ تأسف برانگیزِ دیگری که در این ماجرا شنیده شد، این بود که آقایان دائم میگفتند: اینها تعمّد داشتهاند که این کار را بکنند و فیلم بگیرند. حتّی اگر فرض کنیم که این اشخاص به عمد دست به چنین کاری زدهاند و اعتقادی نداشته باشیم که چنین چیزی نیازمند اثبات در دادگاهی صالح و بیطرف و ارائهٔ شواهد و مدارکِ فراوان است، باز هم جای این سؤال باقیست که: خب فرضاً آنها میخواستند عمداً و برای ریختنِ آبرویِ این عزیزان، آنها را تحریک کنند تا از عکسالعملشان فیلم بگیرند و جنجال راه بیاندازند، چرا آن مأمور کنترل خود را از دست داده و به سمتِ آن دختر حملهور شده، واقعاً آن خانم بهترین کارِ ممکن را انجام داد که امروز سزوارِ تشویق است؟
⭕️برایِ من دردناکترین بخشِ این فیلم آنجا بود که وقتی دختر به مأمور گفت: از تو شکایت میکنم، آن خانم خیلی راحت جواب داد: هیچ ...ی نمیتوانی بخوری! هیچ ...ی نمیتوانی بخوری! (دوبار)
این حرف خیلی تکاندهنده بود. قاعده بر این است که شخص در این حالت، بسیار مضطرب شود یا دستِ کم اندک احتمالی بدهد که ممکن است این قصور دردسرساز شود. آن مأمور از کجا چنین مطمئن بوده که اعتراضِ امثالِ این دختر به هیچ جایی نمیرسد؟ نکند کسانی هم که کهریزک را راه انداختند، چنین چیزی در ذهنشان بوده که: این شکایتها به جایی نمیرسد و هرکاری بخواهیم میتوانیم انجام دهیم؟
⭕️مولوی میگوید:
دشمن ارچه دوستانه گویدت / دام دان گرچه ز دانه گویدت
گر تورا قندی دهد، آن زهر دان/ گر به تو لطفی کند، آن قهر دان
من هم فکر میکنم آنانی که چنین مشاورههایی میدهند، صلاح مارا نمیخواهند و ما هم نباید به آنها گوش کنیم.
هرچند همو در ادامه فرموده:
چون قضا آمد نبینی غیرِ پوست / دشمنان را بازنشاسی ز دوست
امیدوارم قضای الهی مانع تشخیص دوست و دشمن نشده باشد.
t.me/oragheparishan
🔹نماینده مجلس ایران در توییتر خبر داده است که مامور پلیسی که به دلیل برخورد خشن با یک دختر بر سر پوشش او خبرساز شده بود، مورد تشویق قرار گرفته و لوح تقدیر گرفته است.
(نقل از بیبیسی)
تشویق یا تعلیق؟!
من مدّتیست به این نتیجه رسیدهام که مشاورانی در حاکمیت نفوذ کردهاند و دارند تعمّداً به تصمیمگیران مشورتهای غلط میدهند، تا آنان را با سر به زمین بزنند. مثلاً در همین قضیهٔ گشتِ ارشاد، اگر کسی اندک بهرهای از دانایی داشته باشد، تشخیص میدهد که بهترین کار آنست که در این موقعیت، بگوییم: «مأموری که مرتکبِ ضرب و شتمِ آن دختر شده بود، مؤاخذه و تعلیق شده»، تا سر وصداها بخوابد. فوقش این بود که بعد بی سروصدا او را رها میکردیم و قضیه فیصله مییافت. آن وقت اگر کسی در این فضا میخواست مارا به زمین بزند، اخباری به مردم میرسانْد که: اینها بیخود گفتهاند و آن مأمور نه تنها تعلیق نشده، بلکه تشویق هم شده.
❗️با این کار دوباره فضا متشنّج و حملهها به ما آغاز میشد. حالا ببینید که در این ماجرا، دقیقاً همین اتّفاق به صورتی دیگر افتاد و بعد از آن که خبرِ تأدیبِ مأمور حملهها به حاکمیت را خنثی کرد، داستانِ تشویقِ او، دوباره جوّ را ملتهب کرد. من واقعاً باور نمیکنم که این حجم بیدرایتی و اشتباه، اتّفاقی باشد و فکر میکنم کسانی به عمد دارند دشمنانه مشاوره میدهند وگرنه اگر بنا بر بخت و شانس هم بود، باید گاهی تصمیماتی درست هم اتّخاذ میشد که مردم را کمی آرام کند. این که همهٔ تصمیمات این سالها دقیقاً دربدترین حالتِ ممکن گرفته میشود و صاف در جهتیست که مردم را ناراحت و جریتر و عصبیتر کند، نباید تصادفی باشد. مثلاً در ماجرایِ ارز به جایِ اینکه بیاییم شفاف توضیح بدهیم که چه شده، برویم و فضا را پلیسی کنیم و عدهای واسطهٔ رده سوم را دستگیر کنیم و بگوییم مردم بیخود نگرانِ کم شدنِ ارزش پولشان هستند. یا در شرایطی که جامعه چنین جوّ ملتهب و ناراضیای دارد، بگوییم میخواهیم تلگرام را ببندیم و با دیدنِ مخالفتها و بینتیجه بودنِ این طرح، کوتاه هم نیاییم. در شرایطی که دنیا برای ما چنگ و دندان تیز میکند، فعالان محیط زیست و چند روزنامهنگار را دستگیر کنیم. (مواردِ دیگر را خودتان در ذهنتان مرور کنید و ببینید در این سالها چند تصمیمِ غلط این طوری گرفته شده)
نکتهٔ تأسف برانگیزِ دیگری که در این ماجرا شنیده شد، این بود که آقایان دائم میگفتند: اینها تعمّد داشتهاند که این کار را بکنند و فیلم بگیرند. حتّی اگر فرض کنیم که این اشخاص به عمد دست به چنین کاری زدهاند و اعتقادی نداشته باشیم که چنین چیزی نیازمند اثبات در دادگاهی صالح و بیطرف و ارائهٔ شواهد و مدارکِ فراوان است، باز هم جای این سؤال باقیست که: خب فرضاً آنها میخواستند عمداً و برای ریختنِ آبرویِ این عزیزان، آنها را تحریک کنند تا از عکسالعملشان فیلم بگیرند و جنجال راه بیاندازند، چرا آن مأمور کنترل خود را از دست داده و به سمتِ آن دختر حملهور شده، واقعاً آن خانم بهترین کارِ ممکن را انجام داد که امروز سزوارِ تشویق است؟
⭕️برایِ من دردناکترین بخشِ این فیلم آنجا بود که وقتی دختر به مأمور گفت: از تو شکایت میکنم، آن خانم خیلی راحت جواب داد: هیچ ...ی نمیتوانی بخوری! هیچ ...ی نمیتوانی بخوری! (دوبار)
این حرف خیلی تکاندهنده بود. قاعده بر این است که شخص در این حالت، بسیار مضطرب شود یا دستِ کم اندک احتمالی بدهد که ممکن است این قصور دردسرساز شود. آن مأمور از کجا چنین مطمئن بوده که اعتراضِ امثالِ این دختر به هیچ جایی نمیرسد؟ نکند کسانی هم که کهریزک را راه انداختند، چنین چیزی در ذهنشان بوده که: این شکایتها به جایی نمیرسد و هرکاری بخواهیم میتوانیم انجام دهیم؟
⭕️مولوی میگوید:
دشمن ارچه دوستانه گویدت / دام دان گرچه ز دانه گویدت
گر تورا قندی دهد، آن زهر دان/ گر به تو لطفی کند، آن قهر دان
من هم فکر میکنم آنانی که چنین مشاورههایی میدهند، صلاح مارا نمیخواهند و ما هم نباید به آنها گوش کنیم.
هرچند همو در ادامه فرموده:
چون قضا آمد نبینی غیرِ پوست / دشمنان را بازنشاسی ز دوست
امیدوارم قضای الهی مانع تشخیص دوست و دشمن نشده باشد.
t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
⭕️لطفاً در بهار نمیرید!
پیشتر در همین جا به «زمستان» از دید قدما اشارهای رفت، و گفته شد که؛ لذت بردن از زمستان نوعی رفتار مدرن است، در قدما به دلیل دشواری تهیۀ خوراک و پوشاکِ مناسب و نبودِ وسائل گرمایشی و گران بودن آن، همیشه از زمستان با بدی یاد کرده و از رسیدن بهار و طی شدن زمستان به نیکی گفتوگو نمودهاند.
در منافب العارفین افلاکی، حکایت جالبی در این زمینه هست که مولانا گفته: مرد خدا بودن، با مُردن در بهار تناقض دارد وفصل مُردن خزان و زمستان است، نه بهار!
«درویشی از مشایخ آن عصر در اول بهار وفات یافت و اعتقادِ هوامِ عوام آن بوذ که او ولیِّ خداست؛ بحضرت مولانا اعلام کردند که آن فلان مردِ ولی مُرد؛ فرمود که: تمامتِ اشیا و اجزای عالم رو بحیات نهادهاند او چون مُرد؟ پس چگونه مردِ خداست؟! تا مرد خدا رضا ندهد مرگ را بر او دسترسی نیست و اغلبِ انبیا و اکابرِ اولیا باید که در فصلِ خزان و قلبِ زمستان نقل کنند؛ چنانکِ حضرتش در زمستان شدید که روی زمین چون حدید[آهن] شده بود رحلت فرمود و هذا من اَماراتِ الوَلایه[این از نشانههای ولایت است]» (مناقب العارفین، تصحیح تحسین یازیجی، ص 420 )
⭕️استدلالِ مولانا خیلی ساده است، او میگوید: مردنِ مردانِ خدا به اختیار خودشان است و چطور دلشان میآید در بهار بمیرند؟ من هم نمیدانم ناصرچشمآذر و پیش از او، خلیلِ کسایی و نیز دیگر درگذشتگانِ بهاری، چطور دلشان آمد در این فصل بمیرند؟!
من از همینجا از مسؤلین میخواهم:شما که اینقدر راحت همه چیز را ممنوع میکنید، مردن در بهار را هم ممنوع کنید!
(منتشر شده در صفحهء آخر اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
پیشتر در همین جا به «زمستان» از دید قدما اشارهای رفت، و گفته شد که؛ لذت بردن از زمستان نوعی رفتار مدرن است، در قدما به دلیل دشواری تهیۀ خوراک و پوشاکِ مناسب و نبودِ وسائل گرمایشی و گران بودن آن، همیشه از زمستان با بدی یاد کرده و از رسیدن بهار و طی شدن زمستان به نیکی گفتوگو نمودهاند.
در منافب العارفین افلاکی، حکایت جالبی در این زمینه هست که مولانا گفته: مرد خدا بودن، با مُردن در بهار تناقض دارد وفصل مُردن خزان و زمستان است، نه بهار!
«درویشی از مشایخ آن عصر در اول بهار وفات یافت و اعتقادِ هوامِ عوام آن بوذ که او ولیِّ خداست؛ بحضرت مولانا اعلام کردند که آن فلان مردِ ولی مُرد؛ فرمود که: تمامتِ اشیا و اجزای عالم رو بحیات نهادهاند او چون مُرد؟ پس چگونه مردِ خداست؟! تا مرد خدا رضا ندهد مرگ را بر او دسترسی نیست و اغلبِ انبیا و اکابرِ اولیا باید که در فصلِ خزان و قلبِ زمستان نقل کنند؛ چنانکِ حضرتش در زمستان شدید که روی زمین چون حدید[آهن] شده بود رحلت فرمود و هذا من اَماراتِ الوَلایه[این از نشانههای ولایت است]» (مناقب العارفین، تصحیح تحسین یازیجی، ص 420 )
⭕️استدلالِ مولانا خیلی ساده است، او میگوید: مردنِ مردانِ خدا به اختیار خودشان است و چطور دلشان میآید در بهار بمیرند؟ من هم نمیدانم ناصرچشمآذر و پیش از او، خلیلِ کسایی و نیز دیگر درگذشتگانِ بهاری، چطور دلشان آمد در این فصل بمیرند؟!
من از همینجا از مسؤلین میخواهم:شما که اینقدر راحت همه چیز را ممنوع میکنید، مردن در بهار را هم ممنوع کنید!
(منتشر شده در صفحهء آخر اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
آس سپهر
افسوس كه بیفايده، فرسوده شديم /
وز آسِ سپهرِ سرنگون، سوده شديم
دردا و ندامتا كه تا چشم زديم /
نابوده دمی به كام، نابوده شديم
اين رباعی که همه جا به نامِ خیام آمده، به احتمالِ فراوان از عطار است (مختار نامه ، ص362). اکثراً، به جایِ «آس»، «داس» خواندهاند. (در رباعیاتِ خیام، تصحیِح استاد همایی هم صورت صحیحِ «آس» نبوده و ایشان نیز «طاس» آوردهاند)
سپهر به «آس» (سنگ آسيا) تشبيه شده است نه به داس! و «آس» است كه می تواند بسايد: (سوده شديم )، نه داس!
آس در ادبیات فارسی فراوان به کار رفته است و کلمۀ «آسمان» نیز بر طبق نظر بعضی لغت شناسان، یعنی شبیه به آس. تشبیهِ آسمان به آس و آسیا، شواهد فراوان دارد، از جمله سعدی می گوید:
مابین آسمان و زمین جای عیش نیست / یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟
یا
بگرد بر سرم ای آسیایِ دور زمان / به هر صفت که تو خواهی که سنگ زیرینم
نیز مسعود سعد گفته:
ای اژدهایِ چرخ دلم بیشتر بخور/ وی آسیایِ چرخ تنم تنگتر بسای
رسمی هست که وقتی کاتبان کلمهای را نمیشناسند، به واژهای آشنا تبدیلش میکنند. اینجا هم همین کار را کردهاند...
(از مقالهٔ «رباعیاتِ خیام به روایت شاملو» منتشر شده در بخارای ۱۰۲ و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
افسوس كه بیفايده، فرسوده شديم /
وز آسِ سپهرِ سرنگون، سوده شديم
دردا و ندامتا كه تا چشم زديم /
نابوده دمی به كام، نابوده شديم
اين رباعی که همه جا به نامِ خیام آمده، به احتمالِ فراوان از عطار است (مختار نامه ، ص362). اکثراً، به جایِ «آس»، «داس» خواندهاند. (در رباعیاتِ خیام، تصحیِح استاد همایی هم صورت صحیحِ «آس» نبوده و ایشان نیز «طاس» آوردهاند)
سپهر به «آس» (سنگ آسيا) تشبيه شده است نه به داس! و «آس» است كه می تواند بسايد: (سوده شديم )، نه داس!
آس در ادبیات فارسی فراوان به کار رفته است و کلمۀ «آسمان» نیز بر طبق نظر بعضی لغت شناسان، یعنی شبیه به آس. تشبیهِ آسمان به آس و آسیا، شواهد فراوان دارد، از جمله سعدی می گوید:
مابین آسمان و زمین جای عیش نیست / یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟
یا
بگرد بر سرم ای آسیایِ دور زمان / به هر صفت که تو خواهی که سنگ زیرینم
نیز مسعود سعد گفته:
ای اژدهایِ چرخ دلم بیشتر بخور/ وی آسیایِ چرخ تنم تنگتر بسای
رسمی هست که وقتی کاتبان کلمهای را نمیشناسند، به واژهای آشنا تبدیلش میکنند. اینجا هم همین کار را کردهاند...
(از مقالهٔ «رباعیاتِ خیام به روایت شاملو» منتشر شده در بخارای ۱۰۲ و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چند تصویر از استاد جمشید مظاهری.
بسیاری از این عکسها برای اوّلین بار به نمایش در میآید. با سپاس از خانوادهٔ استاد.
(تار: استاد جلیل شهناز، مایهٔ اصفهان، آلبوم «رهاورد»)
بسیاری از این عکسها برای اوّلین بار به نمایش در میآید. با سپاس از خانوادهٔ استاد.
(تار: استاد جلیل شهناز، مایهٔ اصفهان، آلبوم «رهاورد»)
بهانههایِ تازهٔ خوشبختی
در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست / دل من / که به اندازه یک عشقست / به بهانههای سادهٔ خوشبختی خود مینگرد / به زوال زیبای گلها در گلدان / به نهالی که تو در باغچهٔ خانهٔمان کاشتهای....
فروغ در این شعر به مضمونی اشاره کرده که بعدها بسیار رواج پیدا کرد: «بهانههای سادهٔ خوشبختی». کجا دیگر کسی توانسته چنین درونمایهای را به این خوبی بپرورَد و جاودانه کند؟
همهٔ ما از این «بهانههای سادهٔ خوشبختی» داریم ولی شاید نتوانیم آن را با این قدرت بیان کنیم.
به نظرم اگر کسی بخواهد به مصداقِ تازهای از خوشبختیهای سادهٔ تازهٔ جمعی در این روزها اشاره کند، باید عبور از فیلتر تلگرام را به عنوان شاهد بیاورَد. ما با فیلتر و عبور از فیلترینگ آشنا بودیم، ولی قدرش را نمیدانستیم، این روزها عبور از فیلتر (که قبلاً برایمان عادی و پیشپا افتاده شده بود) نوعی «مشغولیاتِ» تازه ایجاد کرده.
ساعتها مینشینیم، انواع فیلترشکنها را رویِ گوشی نصب (و عزل) میکنیم، کشف میکنیم کدام برایِ چه نوع گوشیای خوب است و حتی در چه ساعاتی کدامش بهتر جواب میدهد. چشم میدوزیم به قهرمانِ داستان که آن وسط به صورتِ شکلکهای عجیب مارا سرگرم میکند که مباد حوصلهمان سر برود، و هیجان داریم که این بار چه فیلترشکنی جواب میدهد! بعد هم پز و پیغامِ میدهیم که: «این یکی کارگر افتاد»! هرچند اصولاً دولتِ مستعجل است و به زودی باید سراغِ بعدی برویم.
بعید میدانم هیچ شهروندِ اروپایی، توانِ درکِ چنین لذّتهایی را داشته باشد. نمیدانم از مسؤلین برایِ سرگرم کردنِ مردم تشکر کنیم، یا ایجاد هیجاناتِ تازهٔ اینچنینی؟! ولی به هرحال از ایشان ممنونیم و بدانند که این روزها خیلی یادشان میکنیم!
(منتشرشده در اعتماد امروز)
https://t.me/oragheparishan
در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست / دل من / که به اندازه یک عشقست / به بهانههای سادهٔ خوشبختی خود مینگرد / به زوال زیبای گلها در گلدان / به نهالی که تو در باغچهٔ خانهٔمان کاشتهای....
فروغ در این شعر به مضمونی اشاره کرده که بعدها بسیار رواج پیدا کرد: «بهانههای سادهٔ خوشبختی». کجا دیگر کسی توانسته چنین درونمایهای را به این خوبی بپرورَد و جاودانه کند؟
همهٔ ما از این «بهانههای سادهٔ خوشبختی» داریم ولی شاید نتوانیم آن را با این قدرت بیان کنیم.
به نظرم اگر کسی بخواهد به مصداقِ تازهای از خوشبختیهای سادهٔ تازهٔ جمعی در این روزها اشاره کند، باید عبور از فیلتر تلگرام را به عنوان شاهد بیاورَد. ما با فیلتر و عبور از فیلترینگ آشنا بودیم، ولی قدرش را نمیدانستیم، این روزها عبور از فیلتر (که قبلاً برایمان عادی و پیشپا افتاده شده بود) نوعی «مشغولیاتِ» تازه ایجاد کرده.
ساعتها مینشینیم، انواع فیلترشکنها را رویِ گوشی نصب (و عزل) میکنیم، کشف میکنیم کدام برایِ چه نوع گوشیای خوب است و حتی در چه ساعاتی کدامش بهتر جواب میدهد. چشم میدوزیم به قهرمانِ داستان که آن وسط به صورتِ شکلکهای عجیب مارا سرگرم میکند که مباد حوصلهمان سر برود، و هیجان داریم که این بار چه فیلترشکنی جواب میدهد! بعد هم پز و پیغامِ میدهیم که: «این یکی کارگر افتاد»! هرچند اصولاً دولتِ مستعجل است و به زودی باید سراغِ بعدی برویم.
بعید میدانم هیچ شهروندِ اروپایی، توانِ درکِ چنین لذّتهایی را داشته باشد. نمیدانم از مسؤلین برایِ سرگرم کردنِ مردم تشکر کنیم، یا ایجاد هیجاناتِ تازهٔ اینچنینی؟! ولی به هرحال از ایشان ممنونیم و بدانند که این روزها خیلی یادشان میکنیم!
(منتشرشده در اعتماد امروز)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
این شعرها از خیام نیست...
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؟ هيچ/
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هيچ
شمعِ طربم ولی چو بنشستم، هیچ /
من جامِ جمم ولی چو بشکستم، هیچ
این رباعی مشهور که به نام خیام و نیز ابن سینا (در تیتراژ سریال ابن سینا با آهنگ عالی فخرالدینی و اجرای زیبای صدیق تعریف) آمده است، در ديوان خاقانی ( ص712) با صورتی کهنتر هست که بر متن ترجیح دارد:
دانی ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیچ /
وز حاصل ایام چه در دستم؟ هیچ
شمع خردم ولی چو بنشستم، هیچ /
آن جامِ جمم ولی چو بشکستم هیچ
آثار «نوسازی» در رباعی آشکار است؛ با تغییر در مصراع دوم خواستهاند، آن را روانتر کنند: حاصل عمر/ حاصل ایام. نیز نوعی تقارن در ضبط دیوان خاقانی بینِ «چه طرف بربستم / چه در دستم» هست، که در صورتِ جدید از میان رفته است. خاقانی هم اصولاً خودش را «شمع خرد» میخوانَد، نه شمعِ طرب.
(منتشر شده در بخارای ۱۰۲ و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؟ هيچ/
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هيچ
شمعِ طربم ولی چو بنشستم، هیچ /
من جامِ جمم ولی چو بشکستم، هیچ
این رباعی مشهور که به نام خیام و نیز ابن سینا (در تیتراژ سریال ابن سینا با آهنگ عالی فخرالدینی و اجرای زیبای صدیق تعریف) آمده است، در ديوان خاقانی ( ص712) با صورتی کهنتر هست که بر متن ترجیح دارد:
دانی ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیچ /
وز حاصل ایام چه در دستم؟ هیچ
شمع خردم ولی چو بنشستم، هیچ /
آن جامِ جمم ولی چو بشکستم هیچ
آثار «نوسازی» در رباعی آشکار است؛ با تغییر در مصراع دوم خواستهاند، آن را روانتر کنند: حاصل عمر/ حاصل ایام. نیز نوعی تقارن در ضبط دیوان خاقانی بینِ «چه طرف بربستم / چه در دستم» هست، که در صورتِ جدید از میان رفته است. خاقانی هم اصولاً خودش را «شمع خرد» میخوانَد، نه شمعِ طرب.
(منتشر شده در بخارای ۱۰۲ و اعتماد)
https://t.me/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://t.me/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
هیچ
تعریف، خیام
فایل صوتی تصنیفی را که در بالا توصیفش شد، خود جناب تعریف لطف کردند و فرستادند، با سپاس از ایشان.