«وقتی من کوچیک بودم، با خانوادم رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه سنگهای بزرگی پیدا میکرد و از روشون میپرید توی آب، شیرجه میزد و بعد برمیگشت روی آب. من همیشه از بالای سنگ وایمیستادم، و اون از توی آب داد میزد بپر بریت، فقط بپر! وقتی اون بالا وایستادی و پایین رو نگاه میکنی، فقط یه لحظه واسه پریدن خودت رو آماده حس میکنی. اگه این کار رو کردی، اون وقت جرئتش رو داری. اما اگه اون لحظه رد بشه و منتظر بشی تا دوباره سراغت بیاد، هیچوقت جرئتش رو پیدا نمیکنی و نمیپری.»
«پریدی؟»
« من از اونهایی نیستم که بپرم.»
«پریدی؟»
« من از اونهایی نیستم که بپرم.»
بریت ماری اینجا بود
💊2💔1
آدم نمیفهمد عشق چه موقعی شکوفه میدهد؛ یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و میبینی که گل داده است. موقع پلاسیدن هم همینطور است، یک روز بیدار میشوی و میبینی که دیگر خیلی دیر شده، اصلا گلی نمانده است.
🕊1💔1
«دوستش داری؟»
«بله.»
«خب، پس چرا الان اینجا نیست؟»
«چون گاهی وقتها فقط عشق کافی نیست.»
«بله.»
«خب، پس چرا الان اینجا نیست؟»
«چون گاهی وقتها فقط عشق کافی نیست.»
💔5
It’s just a cigarette
It’s just a cigarette, it’ll soon be only ten
It’s just a cigarette and I’m sorry that I did it
It’s just a cigarette, it’ll soon be only ten
It’s just a cigarette and I’m sorry that I did it
👾5