Forwarded from کانال میثم هاشمخانی
#دل_نوشت
✏️☑️ #سرشک_ابتهاج
[موسیقی محبوب استاد #سایه، که ما را به شنیدن ش مهمان کرد]
☑️ #سرشک_ابتهاج، می تواند اشک شوق معنا شود، اشک شوقی که وقتی توفیق دیدار استاد #سایه نصیب مان شد، آن هم پس از 3 سال پیگیری مستمر، چشمان م را تر کرد.
ملاقات «مشاطه گر زبردست سخن فارسی»، نشاطی فراتر از توصیف را به جانم ریخت.
[گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری . . .
دانی که رسیدن هنر گام زمان است]
☑️ غروب 5شنبه 29 مهر ماه 95، در خانه ای نقلی ولی بسیار نورانی، میهمان استاد شدیم. به همراه دکتر عبده تبریزی، سعید اسلامی بیدگلی، وحید مدیری، جواد زارعی و بابک جهان آرا، 2 ساعت در محضر #سایه بودیم. بخشی از این زمان به گلایه های تلخ استاد گذشت، بخشی به گفتگو درباره چشم انداز جهانی شعر و ادب و هنر ایرانی و بخشی هم به سکوت و نوشیدن یکی از ناب ترین تارنوازی های مرحوم استاد لطفی
شنیدن نام مرحوم لطفی، کافی بود که #سایه منقلب شود، چه رسد به شنیدن آوای تار لطفی . . .
[از روی تو دل کندنم آموخت زمانه . . .
این دیده از آن روست که خونابه فشان است]
☑️ گلایه #سایه
استاد وضعیت جسمی مناسبی نداشتند، اما در کل این ملاقات 2ساعته، فقط یک جمله در این باره گفتند، آن هم در پاسخ احوالپرسی ما از وضعیت جسمی شان بود: «مشکلات جسمی ای دارم که همگی از امراض شناسنامه ای هستند و مهم نیستند»
در عوض، کلام استاد آکنده بود از گلایه درباره بی مهری ها در حق بزرگانی مانند استاد شجریان، گلایه از صدرنشینان تنگ نظری که موسیقی سنتی ایرانی را روز به روز محدودتر می کنند، گلایه از کتاب شعر ایشان که در سال 85 حتی صفحه آرایی آن هم انجام شده اما بعد از 10 سال هنوز مجوز انتشار نگرفته، گلایه از جفاهای سال 62 در حق ایشان و بخشی از بزرگان شعر و موسیقی ایرانی که هنوز از بابت آن حتی عذرخواهی شفاهی هم نشده و گلایه از صدارت کم سوادان در برخی نهادهای فرهنگی که تیشه به ریشه فرهنگ و ادبیات و هنر ایرانی می زنند و . . .
فردی که دستکم 65 سال در طراز نخست شعر فارسی حضور داشته و سهمی درخور در غنابخشی گنجینه شعر و ادب فارسی دارد، تک تک اجزای این گنجینه شعر و ادب را به منزله پاره های تن خود می داند. وقتی عناد دشمنان و بی تدبیری دوستانی را می بیند که این گنجینه را مضمحل می کنند، گویی هر روز پاره پاره شدن تن خود را می بیند . . .
[خون می چکد از دیده در این کنج صبوری . . .
این صبر که من می کنم افشردن جان است]
☑️ استاد اشاره کردند که در 10 سال اخیر بارها به ایشان پیشنهاد شده که کتاب شعر مجوز نگرفته شان را در کشورهای دیگری که مهاجران فارسی زبان زیادی دارد منتشر کنند، اما هر بار ایشان مخالفت کرده اند و به وعده های برخی مقامات فرهنگی کشور اشاره کرده اند که وعده داده اند به زودی کتاب شان مجوز انتشار خواهد گرفت، وعده هایی که در این 10 سال عملی نشده اند . . .
[از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند . . .
یا رب چقدر فاصله دست و زبان است]
☑️ اما حتی جانکاه ترین گلایه های استاد هم، «سایه وار» بودند: سرد و تلخ، ولی همراه با آرامش و امید.
استاد اشاره کردند: «مطمین هستم تعلیق 10ساله مجوز کتاب شعرم به پایان می رسد و این کتاب منتشر خواهد شد . . . امیدوارم جفاها در حق بزرگان هنر و ادبیات فارسی، به زودی اصلاح شود و . . . »
[روزی که بجنبد نفس باد بهاری . . .
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است]
☑️ #سرشک_ابتهاج، عنوان این متن، می تواند معنای دیگری هم داشته باشد:
مویه های استاد ابتهاج بر تن نیمه جان فرهنگ و هنر و شعر و موسیقی ایرانی، تن نیمه جانی که اگر «تنگ نظری های نابخردانه» را اصلاح نکنیم، شاید دور نباشد که دیگر نفس هم نکشد . . .
وقتی که برای خداحافظی برخاستیم، یکی از دوستان اسم از مرحوم استاد لطفی به زبان آورد. بلافاصله #سایه منقلب شد و خواست دوباره بنشینیم و به همراه هم «حیرت آور ترین تارنوازی مرحوم لطفی» را بشنویم.
این تارنوازی حیرت آور، با زبان بی زبانی، خنیاگر مویه های این روزهای استاد سایه است:
https://goo.gl/yYeU53
زمانی که این تکنوازی به پایان رسید، استاد سایه این مصراع را خواندند:
[رستمی بر سر سهراب یلی می گرید . . .]
〰〰〰〰〰〰〰
☑️ @Social_Economics
✏️☑️ #سرشک_ابتهاج
[موسیقی محبوب استاد #سایه، که ما را به شنیدن ش مهمان کرد]
☑️ #سرشک_ابتهاج، می تواند اشک شوق معنا شود، اشک شوقی که وقتی توفیق دیدار استاد #سایه نصیب مان شد، آن هم پس از 3 سال پیگیری مستمر، چشمان م را تر کرد.
ملاقات «مشاطه گر زبردست سخن فارسی»، نشاطی فراتر از توصیف را به جانم ریخت.
[گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری . . .
دانی که رسیدن هنر گام زمان است]
☑️ غروب 5شنبه 29 مهر ماه 95، در خانه ای نقلی ولی بسیار نورانی، میهمان استاد شدیم. به همراه دکتر عبده تبریزی، سعید اسلامی بیدگلی، وحید مدیری، جواد زارعی و بابک جهان آرا، 2 ساعت در محضر #سایه بودیم. بخشی از این زمان به گلایه های تلخ استاد گذشت، بخشی به گفتگو درباره چشم انداز جهانی شعر و ادب و هنر ایرانی و بخشی هم به سکوت و نوشیدن یکی از ناب ترین تارنوازی های مرحوم استاد لطفی
شنیدن نام مرحوم لطفی، کافی بود که #سایه منقلب شود، چه رسد به شنیدن آوای تار لطفی . . .
[از روی تو دل کندنم آموخت زمانه . . .
این دیده از آن روست که خونابه فشان است]
☑️ گلایه #سایه
استاد وضعیت جسمی مناسبی نداشتند، اما در کل این ملاقات 2ساعته، فقط یک جمله در این باره گفتند، آن هم در پاسخ احوالپرسی ما از وضعیت جسمی شان بود: «مشکلات جسمی ای دارم که همگی از امراض شناسنامه ای هستند و مهم نیستند»
در عوض، کلام استاد آکنده بود از گلایه درباره بی مهری ها در حق بزرگانی مانند استاد شجریان، گلایه از صدرنشینان تنگ نظری که موسیقی سنتی ایرانی را روز به روز محدودتر می کنند، گلایه از کتاب شعر ایشان که در سال 85 حتی صفحه آرایی آن هم انجام شده اما بعد از 10 سال هنوز مجوز انتشار نگرفته، گلایه از جفاهای سال 62 در حق ایشان و بخشی از بزرگان شعر و موسیقی ایرانی که هنوز از بابت آن حتی عذرخواهی شفاهی هم نشده و گلایه از صدارت کم سوادان در برخی نهادهای فرهنگی که تیشه به ریشه فرهنگ و ادبیات و هنر ایرانی می زنند و . . .
فردی که دستکم 65 سال در طراز نخست شعر فارسی حضور داشته و سهمی درخور در غنابخشی گنجینه شعر و ادب فارسی دارد، تک تک اجزای این گنجینه شعر و ادب را به منزله پاره های تن خود می داند. وقتی عناد دشمنان و بی تدبیری دوستانی را می بیند که این گنجینه را مضمحل می کنند، گویی هر روز پاره پاره شدن تن خود را می بیند . . .
[خون می چکد از دیده در این کنج صبوری . . .
این صبر که من می کنم افشردن جان است]
☑️ استاد اشاره کردند که در 10 سال اخیر بارها به ایشان پیشنهاد شده که کتاب شعر مجوز نگرفته شان را در کشورهای دیگری که مهاجران فارسی زبان زیادی دارد منتشر کنند، اما هر بار ایشان مخالفت کرده اند و به وعده های برخی مقامات فرهنگی کشور اشاره کرده اند که وعده داده اند به زودی کتاب شان مجوز انتشار خواهد گرفت، وعده هایی که در این 10 سال عملی نشده اند . . .
[از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند . . .
یا رب چقدر فاصله دست و زبان است]
☑️ اما حتی جانکاه ترین گلایه های استاد هم، «سایه وار» بودند: سرد و تلخ، ولی همراه با آرامش و امید.
استاد اشاره کردند: «مطمین هستم تعلیق 10ساله مجوز کتاب شعرم به پایان می رسد و این کتاب منتشر خواهد شد . . . امیدوارم جفاها در حق بزرگان هنر و ادبیات فارسی، به زودی اصلاح شود و . . . »
[روزی که بجنبد نفس باد بهاری . . .
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است]
☑️ #سرشک_ابتهاج، عنوان این متن، می تواند معنای دیگری هم داشته باشد:
مویه های استاد ابتهاج بر تن نیمه جان فرهنگ و هنر و شعر و موسیقی ایرانی، تن نیمه جانی که اگر «تنگ نظری های نابخردانه» را اصلاح نکنیم، شاید دور نباشد که دیگر نفس هم نکشد . . .
وقتی که برای خداحافظی برخاستیم، یکی از دوستان اسم از مرحوم استاد لطفی به زبان آورد. بلافاصله #سایه منقلب شد و خواست دوباره بنشینیم و به همراه هم «حیرت آور ترین تارنوازی مرحوم لطفی» را بشنویم.
این تارنوازی حیرت آور، با زبان بی زبانی، خنیاگر مویه های این روزهای استاد سایه است:
https://goo.gl/yYeU53
زمانی که این تکنوازی به پایان رسید، استاد سایه این مصراع را خواندند:
[رستمی بر سر سهراب یلی می گرید . . .]
〰〰〰〰〰〰〰
☑️ @Social_Economics
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
تکنوازی تار استاد محمد رضا لطفی،آواز بیات اصفهان
اگر نگویم بهترین ، یقیناً یکی از بهترین نمونه های تکنوازی بداهه در کارنامه استاد محمد رضا لطفی ، که حسی ملکوتی و غریب سراسر آن موج میزند .این کلیپ را به مناسبت درگذشت استاد تار ایران جناب استاد محمد رضا لطفی در این کانال قرار می دهیم ... روحش شاد و یادش گرامی…
تو مرد باش و میندیش از گرانیِ درد
همیشه درد به سروقت مرد میآید
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز نالهی بلبل به درد میآید
خود #سایه تعریف کرده که در ۸ سالگی پدر یکی از همکلاسیهایش که ادعا میکرده پیشگوست به او گفته "صاحب این فال سخنگو خواهد بود، فرزندان زیاد خواهد داشت و ۹۴ سال عمر خواهد کرد."
#حضرت_سایه سخنگو شد، ۴ فرزند داشت و امروز ۱۹ مرداد، در سن ۹۴ سالگی درگذشت ...
دریغ که غمی بیپایان بر دلم نشست ...
#هنر
#شعر
#ه_الف_سایه
#هوشنگ_ابتهاج
#امیر_هوشنگ_ابتهاج
#نیمکت
@nymkat
همیشه درد به سروقت مرد میآید
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز نالهی بلبل به درد میآید
خود #سایه تعریف کرده که در ۸ سالگی پدر یکی از همکلاسیهایش که ادعا میکرده پیشگوست به او گفته "صاحب این فال سخنگو خواهد بود، فرزندان زیاد خواهد داشت و ۹۴ سال عمر خواهد کرد."
#حضرت_سایه سخنگو شد، ۴ فرزند داشت و امروز ۱۹ مرداد، در سن ۹۴ سالگی درگذشت ...
دریغ که غمی بیپایان بر دلم نشست ...
#هنر
#شعر
#ه_الف_سایه
#هوشنگ_ابتهاج
#امیر_هوشنگ_ابتهاج
#نیمکت
@nymkat