نزهت بادی
662 subscribers
7 photos
2 links
نوشته‌های نزهت بادی درباره سینما و زنان
Download Telegram
درباره فیلم "وجده" و تاثیرات ایدئولوژیک بر کودکان

وجده دختربچه‌ای عرب است که رویایش داشتن دوچرخه‌ای است اما ارزش فیلم در این است که حیفا المنصور این ایده ساده را به بستری برای کنکاشی انتقادی پیرامون وضعیت زنان در جامعه عربستان بدل می‌کند که شباهت زیادی به شرایط زنان در ایران دارد. فضای بسته‌ای که در آن، دخترها حق ندارند بخندند و نباید مردها صدایشان را بشنوند، با پسرهای هم‌سن و سالشان حق برقراری ارتباط ندارند اما مجبورند با مردهای بزرگتر از خود ازدواج کنند، بارها به‌خاطر اینکه مویشان را نپوشانده‌اند یا لاک زده‌اند، مورد توبیخ قرار می‌گیرند. در چنین شرایطی وجده می‌خواهد دوچرخه‌سواری کند که برای زنان ممنوع است.

مدیر مدرسه وجده تلاش می‌کند تا دخترک سرسخت و جسور را با ایدئولوژی مطلوب خودش تربیت کند و وقتی می‌بیند تهدیدها و تنبیهات کارساز نمی‌شود، مسابقه قرآن ترتیب می‌دهد تا بچه‌ها به بهانه جایزه‌اش، همان مدلی شوند که او می‌خواهد. وجده برای برنده شدن در مسابقات قرآن، باحجاب می‌شود، در برنامه‌های دینی شرکت می‌کند و به شکل همان دختر نمونه‌ای درمی‌آید که خانم مدیر تبلیغ می‌کند‌. وقتی خانم مدیر پیروزمندانه او را به عنوان الگوی همه دختران معرفی می‌کند و از او می‌پرسد با پول جایزه‌اش چه می‌خواهد بکند، وجده می‌گوید می‌خواهد با آن دوچرخه بخرد و تظاهرش به دختر باحجاب و نمونه بودن را بهانه‌ای برای رسیدن به رویای ممنوعه‌اش نشان می‌دهد. هرچند درنهایت خانم مدیر، وجده را مجبور می‌کند که پول جایزه‌اش را برای کمک به فلسطینی‌ها بدهد اما خود را بازیچه نقشه کودکانه وجده می‌بیند که چطور از ایدئولوژی تحمیلی، ابزاری برای گریز از آن ساخته و آن را به تمسخر گرفته است.

سالهاست که حکومت می‌کوشد از طریق آموزش ایدئولوژی‌اش در مدارس، بچه‌ها را به اجبار هم‌سو با تفکر انقلابی بار بیاورد. این روزها که رقص دختربچه‌ها در مدارس را می‌بینم، هزار بار قربان صدقه‌شان می‌روم که چطور کودکانه، به حکومتی دهن‌کجی می‌کنند که برای تربیت نسل انقلابی چه بودجه‌های عظیمی را سرمایه‌گذاری می‌کند. حکومت سالهاست که می‌خواهد از کودکان ما سربازانی برای بقای خود بسازد اما بچه‌های ما، بچه‌های ایران هستند، نه بچه‌های حکومت و به هیچ فرمانده‌ای سلام نخواهند کرد. حق همه کودکان ایران، زندگی شاد و راحت در سرزمینی امن و آزاد است. اجازه ندهید از کودکانتان برای تثبیت و تداوم دیکتاتوری بهره‌برداری کنند و رویاهایشان را با تحمیل ایدئولوژی مذهبی و انقلابی بدزدند.

Vadjada

#فیلم_زنان
#وجده #حیفا_المنصور
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
درباره حامد اسماعیلیون و دادخواهی

حکومت سالهاست که مردم ایران را داغدار می‌کند و تا وقتی مردم سوگواری و زاری کنند، خطری متوجه او نیست. چه چیز بهتر از مردمی افسرده و نالان و گریان که درد خویش به گوشه عزلت ببرند. از جایی مردم خطرناک می‌شوند که داغی را که حکومت بر سینه‌شان نهاده، درفشی می‌کنند برای رسوایی‌اش. مثل حامد اسماعیلیون که داغداری اش را به دادخواهی بدل کرد و صلیب رنجش را بر دوش کشید تا همه ببینند و دیگر نتوانند بی‌تفاوت باشند. هیچ چیزی به اندازه بی‌اعتنایی جامعه نسبت به رنج زخم‌خوردگان از حکومت، به بقا و تثبیت ظلم و استبداد کمک نمی‌کند. عده‌ای از جامعه تحت هر شرایطی می‌خواهند زندگی عادی‌شان را داشته باشند، مهمانی و سفر بروند، فیلم ببینند، فوتبال تماشا کنند و خوش بگذرانند. نه اینکه دلشان به حال اسماعیلیون نسوزد اما حاضر نیستند روال معمولی زندگی‌شان را به خاطر رنج دیگری به خطر بیندازند. خیلی از آنها برای اسماعیلیون کامنت از سر همدردی می‌گذارند اما انتظار دارند او دردش را در خانه خودش نگه دارد و فریاد نزند و از همه نخواهد که در ایستادگی در برابر ظلمی که به او شده، همراهش شوند.

از این رو من از اینکه عده‌ای چشمشان را می‌بندند تا سوختن اسماعیلیون را نبینند و با خیال راحت بتوانند به تماشای فوتبال در کانادا بروند، تعجب نمی‌کنم. حالا که حدود سه سال از شلیک عمدی به هواپیمایی اکراین می‌گذرد و بعضی‌ها انتظار دارند که این داغ، سرد شده باشد. همان دی ماه ۹۸ هم که داغ، تازه بود، خیلی‌ها حاضر نشدند از رفتن به جشنواره فیلم فجر چشم‌پوشی کنند و در تحریم با ما همراه شوند. مسئله نه سینماست و نه فوتبال! داخل و خارج هم ندارد. مسئله، چنگ زدن آدمها به دلخوشی‌های کوچک‌شان وسط مرگ و داغ و خون و اشک "دیگری" است. این آتش رنج که از جان اسماعیلیون زبانه می‌کشد، هنوز دامان آنها را نگرفته و بعضی‌ها فکر می‌کنند می‌توانند در گوشه امنشان بمانند و با کناره‌گیری از سیاست، خود را مصون بدارند.

اما نمی‌دانند در سرزمینی که ضحاک، از خون مردمانش تغذیه می‌کند تا زنده بماند، هیچ جانی در امان نیست و نوبت به همه می‌رسد. قتل عمدی پریسا و ری‌را و ندا و سهراب و پویا و نوید و بکتاش و همه قربانیان این سالها، مسئله شخصی بازماندگانشان نیست. مسئله ملی همه ماست. هرچند می‌دانم که تشویق کردن تیم ملی فوتبال کار آسان‌تری است تا هم‌صدا شدن با دادخواهان اما یادمان بماند که هر روز دارند از مردم سرزمین ما کم می‌کنند و اگر همه به زندگی شخصی خود مشغول باشند، دیگر ملتی نخواهیم داشت و فقط حکومت باقی خواهد ماند.

#حامد_اسماعیلیون
#علیه_فراموشی
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
درباره ماجرای متروپل آبادان

به تصاویر نگاه می‌کنم: عده‌ای در ورزشگاه آزادی با خوشحالی و پایکوبی به فرمانده‌شان سلام نظامی می‌کنند و عده‌ای در خیابان‌های اطراف متروپل، دست بر سر می‌کوبند تا جنازه‌های عزیزانشان را از زیر آوار بیرون بکشند. این، حکایت غریب سرزمینی به نام ایران است که چهل سال به اشغال بیگانه‌ها درآمده. ما سالهاست که دشمن را به خانه خود راه داده‌ایم و عادت کرده‌ایم که در کنارش زندگی کنیم. هنوز عده‌ای هستند که امید دارند تا فرمانده عزای عمومی اعلام کند و تسلیت بگوید! مردم ایران، غریب در وطن خویش هستند و جز خودشان، کسی را ندارند و دردشان را به که گویند که زخم از آشنا خورده‌اند. همان آشنایانی که هموطن هستند اما همدست دشمن شده‌اند و بی‌اعتنا به داغ مردم آبادان، لشکرکشی برای فرمانده‌شان می‌کنند.

پس مادرجان! به جای همه ما سینه بزن و ناله کن، به جای همه ما که سرزمین‌مان را اشغال کردند، مردمانمان را به اسارت گرفتند، شهرهایمان را غارت کردند، عزیزانمان را کشتند و در ورزشگاه آزادی‌مان پرچم دزدیده‌شده ایرانمان را چرخاندند. تو مویه کن و جوانانمان سنج و دمام بزنند تا یادمان نرود که هر روز ما، روز عزای عمومی است تا روزی که وطن‌مان، پرچم‌مان و ایران‌مان را پس بگیریم.


#متروپل_آبادان
#آبادان
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
درباره فیلم "مینی و ماسکوویتس" و شمایل مرد ایده‌ال

مینی زن مجرد، تنها و سرخورده‌ای است که خواهان مرد ایده‌آلی همچون همفری بوگارت و کلارک گیبل است. پس با این‌که رابطه‌اش با جیم به عنوان یک مرد متأهل شکاک و حسود، بیمارگونه و مسموم است و در کنار او آزار می‌بیند اما رهایش نمی‌کند. چون جیم دقیقاً منطبق بر همان شمایل مرد عاشق جذاب است که سینما همواره ارائه می‌دهد و مینی نیز بر اساس عادات و انتظاراتی که به واسطه فیلمها در او شکل گرفته، به جیم گرایش دارد. او توسط جیم تحقیر می‌شود و کتک می‌خورد اما بعد اجازه می‌دهد که جیم او را در آغوش بگیرد و ببوسد. زیرا تلقی‌اش از مرد عاشق، مرد خشن رمانتیکی است که برای تصاحب زن، مجاز به سلطه‌گری و خشونت است.

اما درنهایت مینی با سیمور ازدواج می‌کند که هیچ شباهتی به شمایل‌های سینمایی از مردان عاشق‌پیشه ندارد. جان کاساوتیس (فیلمساز) عامدانه با ارجاع به ریک در کازابلانکا و سپس جایگزینی سیمور به جای او، دست به هجو و وارونه‌سازی قوانینی می‌زند که ما به واسطه آن‌ها فیلم‌ها را درک می‌کنیم و بر اساس فانتزی‌های القاشده از سوی سینما، عشق را جستجو می‌کنیم. در جایی از فیلم مینی با دوستش از توطئه فیلم‌ها در جهت فریب تماشاگر با ایده‌آل‌های دروغین سخن می‌گوید که چطور تلقی رمانتیکی از عشق را برای مخاطب می‌سازد که در زندگی واقعی وجود ندارد. افراد، خود، پارتنر و رابطه‌شان را با آنچه در فیلمها می‌بینند، مقایسه می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که زندگی عاشقانه‌شان به اندازه کافی ایده‌آل و رمانتیک نیست.

اساساً انتخاب کمدی اسکروبال که بر رابطه رمانتیک اما پرتنش و مشاجره میان زوجی ظاهرا نامناسب استوار است، تصور رویایی مخاطب از زندگی عاشقانه را مخدوش می‌کند و بر نقاط آسیب‌پذیر و شکننده رابطه یک زوج دست می‌گذارد و تعاریف و انتظارات ساختگی از عشق در افراد را به چالش می‌کشد. در جایی از فیلم مینی به سیمور می‌گوید: "تو اونی نیستی که من می‌خواستم عاشقش بشم. این، اون صورت نیست". قیافه، شخصیت و نحوه ابراز عشق سیمور تمام ذهنیت ما را از مرد عاشق به هم می‌ریزد. او هیچ ربطی به ستاره‌های جنتلمن و عاشق‌پیشه که به دیدنشان در سینما عادت کرده‌ایم، ندارد. یک مرد عادی با ضعف‌ها و اشتباهات و مشکلات است اما مینی در کنارش می‌تواند خودش باشد و آن عینک سیاهی را که مدام پشتش پنهان می‌شد، بردارد. هیچ عشق کامل و ایده‌آلی وجود ندارد که بتوان آن را یافت اما می‌توان با درک و شناخت بهتر از خود و دیگری و رعایت احترام و برابری در رابطه، آن را ساخت.

minnie and moskowitz

#فیلم_زنان
#مینی_و_ماسکوویتس #جان_کاساوتیس #جنا_رولندز #۱۹۷۱
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
وبینار "تحلیل فیلم از منظر لورا مالوی"
که به دعوت موسسه فرهنگ و هنر "آرسن" برگزار می‌شود

سرفصل‌ها:
- تاریخچه نقد فمینیستی و حلقه منتقدان بریتانیایی
- شناخت لورا مالوی و اهمیت جایگاه تاریخی او
- تحلیل مقاله "لذت بصری و سینمای روایی"
- تشریح نگاه خیر مردانه
با تمرکز بر فیلمهای سرگیجه (الفرد هیچکاک)، داستان کوتاهی درباره عشق (کریشتف کیشلوفسکی)، کلئو از ۵ تا ۷ (آنیس واردا)، رشته خیال (پل توماس اندرسن)
- تشریح تماشاگری جنسی
با تمرکز بر فیلمهای پنجره عقبی (آلفرد هیچکاک)، تام چشم‌چران (مایکل پاول)، جین برکین (آنیس واردا)
- تشریح یادگارپرستی
با تمرکز بر فیلمهای فرشته آبی (جوزف فون اشترنبرگ)، معمای بچه‌ سقوط کرده (جری شاتزبرگ)، من، تو، او، او (شانتال آکرمن)
- تحلیل بازنگری لورا مالوی در مقاله "لذت بصری و سینمای روایی"

برای ثبت‌نام لطفا با این شماره تماس بگیرید
۰۹۰۱۶۸۸۱۰۹۵
درباره هدی رستمی

فاصله من با هدی رستمی خیلی پیش‌تر از پروژه فم‌تریپ رخ داد. از آن جمله ساده در پروفایلش که نوشته "با هم سفر می‌کنیم". از همان ابتدا "با هم" وجود نداشت. یک طرف ماجرا، زنی بود که با پاسپورت سوئدی آزادانه به هر جا که می‌خواست، سفر می‌کرد و هر طور که دوست داشت، می‌پوشید و هر عکسی را که خوشش می‌آمد، از خود منتشر می‌کرد و طرف دیگر ماجرا، زنانی بودند که بدون اجازه پدر یا شوهر نمی‌توانستند پایشان را از روستا یا شهرستانشان بیرون بگذارند و اگر عکسی از خود می‌گذاشتند، سر و کارشان با داس بود. رستمی در تمام مدتی که الهام‌ می‌بخشید که با یک کوله‌پشتی برای کشف دنیا بروید، امتیازات و امکانات خود را نادیده می‌گرفت و مثل لیلی گلستان طوری وانمود می‌کرد که انگار همه آنچه به دست آورده، حاصل تلاش و جسارتش بوده‌ است. در زمانی که خانه اعیانی و دفتر کار باشکوهش را رونمایی می‌کرد و پروژه فم‌تریپ را به عنوان ایده خلاقانه‌اش نشان می‌داد و از امید به ساختن سخن می‌گفت، زنان کارآفرین بسیاری با ناامیدی سکوت می‌کردند که به خاطر عدم دریافت مجوز و تامین سرمایه برای کسب و کارهای کوچک خانگی‌شان نتوانسته بودند ایده‌ها و رویاهایشان را به نتیجه برسانند.

رستمی می‌گوید اخبار ایران را دنبال نمی‌کند. دلیلش ساده است. برای او فرقی ندارد که باعث سقوط هواپیمایی اکراین شده‌اند یا نیروی ضدشورش برای متروپل فرستاده‌اند و یا به زن و شوهر و بچه‌ای در پارک به خاطر حجاب شلیک کرده‌اند. او در هر شرایطی از این امتیاز ویژه برخوردار است که در امنیت و آزادی و رفاه به سفر برود، عکس بگیرد، پول دربیاورد و زندگی کند. او مثل همه اینفلوئنسرها، می‌تواند لایف استایل لاکچری‌اش را تبلیغ کند و کسب و کارش را رونق بخشد اما نمی‌تواند از "با هم" سخن بگوید و منت بگذارد که همه این کارها را به خاطر مردم ایران انجام می‌دهد.

مردم ایران نیاز به توریست‌ها و تماشاگرانی برای زیبایی‌های کشورشان ندارند و محتاج این نیستند که یک بلاگر از آن سوی دنیا بیاید و با خریدش از بقالی بین‌راهی، ایران را بهشت کند. مردم ایران، نیاز به همسفران واقعی دارند که شریک رنجشان باشند و هم‌صدای اعتراضشان. من ترجیح می‌دهم به جای اینکه بلاگرها، سوزن‌دوزی و جاجیم‌بافی و غذاهای محلی زنان را به صورت کالای سانتیمانتال از نگاه توریستی‌شان نشانم دهند، از زنانی الهام بگیرم که میراث فرهنگی و هنری این سرزمین را با دستهای خالی اما هنرمندشان حفظ می‌کنند و در برابر سرکوب، بدون هیچ پشتوانه و امتیازی سینه سپر می‌کنند و می‌گویند تو که خاکتو نبردند، آبتو نبردند...

#مسائل_زنان
#هدی_رستمی
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
درباره فیلم "یک روز به‌خصوص" و زنان خانه‌دار

آنتونیتا یکی از همان انبوه زنان خانه‌داری است که سالهاست روزهایش در شستن ملافه‌ها و پختن غذا و رسیدگی به شوهر و بچه‌هایش می‌گذرد و هیچ خلوت شخصی برای خودش ندارد. او هم به همان بلایی دچار شده است که گریبان اغلب زنان متأهل خانه‌دار را می‌گیرد: اینکه خودشان و رویاهایشان را از یاد می‌برند و فکر می‌کنند از ابتدا زنی با پیش‌بند در آشپزخانه بوده‌اند و قرار نیست چیز دیگری از زندگی بخواهند. به همین دلیل در روز تاریخی دیدار موسولینی و هیتلر که همه اهالی محله و خانواده‌اش بیرون می‌روند، او در خانه می‌ماند اما هیچ برنامه‌ای برای اوقات فراغتش ندارد و نمی‌داند چطور از آزادی و تنهایی‌اش لذت ببرد.

آنچه آن روز را برای او به‌خصوص می‌کند، دیدار اتفاقی و گذرا با مرد همسایه است که بر خلاف بقیه، تفکرات ضدفاشیستی دارد و همین خلاف‌آمد جمع بودن، او را برای زن متمایز می‌کند. مرد، او را در همه آن وظایف تکراری و فرساینده همراهی می‌کند و آن را به صورت یک کار دونفره درمی‌آورد که برای هر دو لذت‌بخش باشد. حتی اگر جمع کردن ملافه‌ها یا درست کردن قهوه باشد. شوهر آنتونیتا مثل بسیاری از مردان تنها انتظاری که از آنتونیتا به عنوان یک زن دارد، این است که یک کدبانو باشد. دلیلی که رابطه عمیقی میان آنتونیتا و گابریل شکل می‌گیرد، این است که در ارتباط با او دیگر به یک زن خانه‌دار تقلیل نمی‌یابد و هویتش به نقش او در قالب همسر و مادر خلاصه نمی‌شود و برای اولین بار خودش را خارج از چارچوب وظایف و تعهدات زن خانه‌دار می‌بیند و می‌تواند استعداد و علاقه سرکوب شده‌اش را بروز دهد.

غروب که می‌رسد، آن روز به‌خصوص تمام می‌شود و با دستگیری گابریل انگار آنتونیتا هم دوباره به تبعید دائمی‌اش در آشپزخانه بازمی‌گردد و به کارهای خانه‌اش مشغول می‌شود. با این تفاوت که حالا او بعد از اینکه همه امور خانه‌داری‌اش را انجام می‌دهد، روبروی پنجره بسته خانه مرد می‌نشیند و کتابی را که گابریل به او داده، می‌خواند و می‌کوشد از دل روند طاقت‌فرسای خانه‌داری لحظاتی را به خودش اختصاص دهد و به کار مورد علاقه‌اش بپردازد. زنهایی که شب‌ها آنقدر مرتب کردن آشپزخانه‌شان را طول می‌دهند تا همسر و بچه‌هایشان به خواب بروند تا به خلوت خود پناه ببرند، زنهای تنهایی‌اند که هیچ کس متوجه مرگ تدریجی و خاموش آنها در طول پروسه جانکاه خانه‌داری نمی‌شوند.

A specail day

#فیلم_زنان
#یک_روز_بخصوص #اتوره_اسکولا #محصول_۱۹۷۷
#سوفیا_لورن
#زنان_خانه_دار
#نزهت_بادی

@nozhatbadi
درباره فیلم "همه چیزهایی که مجاز است" و ازدواج زنان در میانسالی

کری زن میانسال و پولداری است که شوهرش را از دست داده و همه از او می‌خواهند زندگی‌اش را با انتظار کشیدن در خانه برای بچه‌هایش بگذراند. شبی که زن لباس قرمز زیبایی با یقه باز می‌پوشد و رژ لب قرمزی می‌زند، از سوی پسر و دخترش مورد اعتراض قرار می‌گیرد که مناسب سن و موقعیتش رفتار نمی‌کند. اساسا زنان پس از پشت سر گذاشتن جوانی مجبورند از بسیاری از علاقه‌های خود دست بکشند و اگر در فضاهای عمومی لباس شاد و باز بپوشند، آرایش کنند، برقصند و خوش بگذرانند، زنی جلف و سبکسر به نظر می‌رسند که باعث بی‌آبرویی خود و خانواده‌شان شده‌اند.

پس علاقه کری به باغبان جوانش نیز که با او اختلاف سنی و طبقاتی دارد، از سوی همه عملی زشت و ناجور شمرده می‌شود و مردان شهر گمان می‌کنند که او دیگر زن محترمی نیست و می‌‌توانند به او هر پیشنهادی را بدهند. زن با وجود رابطه خوبی که با مرد جوان دارد اما تحت فشارهای اجتماعی پیرامونش از ازدواج با او دست می‌کشد تا دوباره از سوی جامعه پذیرفته شود. داگلاس سیرک از طریق احاطه زن در فضای داخلی خانه پر از وسایل، او را همچون یکی از اموال شوهر نشان می‌دهد که باید در آن دخمه مجلل به او وفادار بماند، همانطور که دخترش تعریف می‌کند که هر زنی در مصر باستان همراه با شوهر مرده‌‌اش در مقبره‌ها دفن می‌شده است.

درنهایت فیلم با وصل مرد جوان از کارافتاده و زن افسرده به انتها می‌رسد که ظاهرا پایان خوش به حساب می‌آید اما همانطور که لورا مالوی می‌گوید در حقیقت با نوعی عقب‌نشینی در نقش اجتماعی زن روبرو هستیم و کری از زن عاشق و پرشور به مادری مهربان و صبور بدل می‌شود که از مرد جوان نه در جایگاه محبوبش که امیال ممنوعه را در او برمی‌انگیخت، بلکه به عنوان فرزند بزرگسالش که حالا بی‌خطر شده، پرستاری می‌کند. با چنین رویکردی در انتها زن با آن کت‌و‌دامن خاکستری به‌جای پیراهن قرمز سکسی‌اش، در کنار مرد ناتوان، سیمای مادری را می‌یابد که هیچ تهدیدی را متوجه الگوی جنسیتی پیرامون نقش زنان در خانواده نمی‌کند. درواقع زنان همواره از ابراز میل جنسی خود بازداشته می‌شوند و سخن گفتن از نیازشان، زشت و شرم‌آور به حساب می‌آید. مخصوصا زنی که پا به میانسالی می‌گذارد و میل جنسی‌‌اش کارکرد تولیدمثل را از دست می‌دهد، اصرارش بر رابطه جنسی معنابی جز بی‌بندوباری برای دیگران ندارد. چه لباس‌های قرمز زیبایی که در کمد زنان خاک می‌خورد، زیرا زنان مجبورند شور و لذت جنسی‌شان را سرکوب کنند تا زن محترمی به حساب بیایند.

All that heaven allows

#فیلم_زنان
#همه_چیزهایی_که_مجاز_است #محصول_۱۹۵۵
#داگلاس_سیرک
#نزهت_بادی

@nozhatbadi
درباره فیلم‌ "مادران موازی" و مسئله مادری

جنیس و آنا در اولین دیدارشان با هم در یک وضعیت مشترک هستند: هر دو می‌خواهند زایمان کنند. جنیس می‌گوید که خیلی خوشحالم اما آنا می‌گوید من خوشحال نیستم. همانجاست که جنیس جمله کلیشه‌ای خطرناکی را بر زبان می‌آورد و به آنا می‌گوید: "این حرف را نزن. بچه‌ات به دنیا بیاد، خوب می‌شی". زنان بسیاری وقتی مطرح می‌کنند که علاقه‌ای به مادر شدن ندارند، با همین جمله مواجه می‌شوند. زیرا از نظر عمومی میل به مادری یک امر غریزی در وجود همه زنان است و حتی زنانی که ابراز بی‌میلی به بچه‌دار شدن می‌کنند، بعد از مادر شدن از آن لذت می‌برند.

اما این، یک فریب بزرگ است که زنان را به دام می‌اندازد. فریبی که در فیلم "مادران موازی" نیز شاهد آن هستیم و می‌بینیم که آنای کم‌سن‌وسال و بی‌تجربه به‌ناگه به یک زن بالغ و مسئولیت‌پذیر بدل می‌شود و با تایید حرف جنیس به او می‌گوید که "حق با تو بود، بچه مثل یک موهبت است". همه این حرفها دروغ است، چه فامیل و آشنا به شما بگویند، چه انسیه خزعلی و چه یک فیلمساز اروپایی. زنان با مادرشدن جادو نمی‌شوند، یکدفعه غریزه مادریشان به کار نمی‌افتد و به یک مادر مسئولیت‌پذیر تبدیل نمی‌شوند. مادر بودن یک انتخاب است و هر زنی باید برای آن، آگاهی، آزادی، علاقه، آمادگی پذیرش مسئولیت و شرایط مناسب را داشته باشد.

آلمودوار از فضاسازی، میزانسن و قاب‌بندی مشابه بهره می‌برد تا دو زن متفاوت را در مسئله مادری، مشابه بنمایاند. دقیقا همین طرز فکر غلط است که تفاوت‌، تنوع و تکثر زنان را نادیده می‌گیرد و هدف نهایی همه آنها را مادر شدن مطرح می‌کند. آنا با سن کم، بچه حاصل از تجاوز جمعی، بیکاری، بی‌پولی و بی‌خانمانی و عدم حمایت خانوادگی دقیقا همان حس و حال مادرانگی را دارد که جنیس در آستانه چهل‌سالگی، با بچه‌ای حاصل از رابطه عاشقانه، برخوردار از شغل و خانه و درآمد و پیشینه خانوادگی در مادر مجرد بودن. تک‌تک مسائل زنان بر نحوه مواجهه آنها با بچه‌دار شدن تاثیر می‌گذارد و همانطور که زنان در زمینه‌های دیگر دست به انتخابهای متنوعی می‌زنند، در مسئله مادر شدن نیز شبیه به هم نیستند. بنابراین زنان به صرف داشتن رحم مشترک، انتخاب مشابه نخواهند داشت و رویای همه آنها، مادر شدن نخواهد بود.
.
پی‌نوشت: البته همه زنان رحم‌ ندارند، بعضی از زنان مثل زنان ترنس ممکن است فاقد رحم باشند، همچنین مردان ترنس و افراد نان‌باینری هم می‌توانند رحم داشته باشند و همه افراد باید در انتخاب آزاد باشند.

parallel mothers

#فیلم_زنان
#مادران_موازی #پدرو_آلمودوار #محصول_۲۰۲۱
#مادری
#نزهت_بادی

@nozhatbadi
درباره سپیده رشنو و جنبش بی‌چهره‌ها

اگر در گذشته مردان سیاست‌مدار صاحب‌نام، رهبری مبارزات مردم را بر عهده می‌گرفتند و از جامعه می‌خواستند به دنبالشان به میدان بیایند، در دهه‌های اخیر هر زنی بی‌نیاز به رهبری مردانه، جلودار مبارزه شده است و هر بار از گوشه‌ای از جامعه فریاد حق‌خواهی از گلوی زنی ناشناس بلند می‌شود. زنی که روسری‌اش را روی زمین‌ پرت می‌کند و می‌گوید "یک زن عصبانی اینجاست"، زنی که کنار مزار پدر از دست رفته‌اش به خاطر کرونا می‌گوید "خشم ما دارد از قدرت شما بزرگتر می‌شود"، زنی که سینه‌اش را جلوی اسلحه سپر می‌کند و می‌گوید "تو که خاکتو نبردند، آبتو نبردند"، زن معلمی که با قطع کردن صدای میکروفنش، صدایش را بلندتر می‌کند و می‌گوید "من خفه نمی‌شوم"، زن دستفروشی که رو به ماموران می‌گوید "من از جان گذشته‌ام، منو تهدید نکن" و حالا زنی در اتوبوس که به خاطر حجاب با خشونت روبرو می‌شود و فریاد می‌زند "این فیلم را به دنیا نشون می‌دم".

کسی این زنان را نمی‌شناسد اما هر یک از آنان به صدایی برای‌ بی‌صدایان بدل می‌شوند و جمله اعتراضی ساده‌شان به گفتمان اجتماعی و سیاسی راه می‌یابد. حکومت گمان می‌کرد با زندانی کردن، خانه‌نشینی و تبعید فعالان سرشناس زنان می‌تواند جریان مبارزه زنان را سرکوب کند اما نمی‌دانست که این بار با "جنبش بی‌چهره‌ها" روبروست و هر لحظه یکی از میان جمعیت از جا بلند می‌شود و فریادش را به گوش همه می‌رساند. زن باحجاب وابسته به حکومت رو به زن بی‌حجاب معترض در اتوبوس می‌گوید "فیلمت را می‌گیرم و برای سپاه می‌فرستم" و به تهدیدش عمل می‌کند و نام و چهره زن معترض، شناسایی و او دستگیر می‌شود.

اما این، پایان کار نیست. حالا یک فریاد ناشناس و بی‌چهره برای جامعه به عنوان‌ نماد مبارزه، هویت‌یابی شده است: "سپیده رشنو، نویسنده". زنان و مردان نام او را بر زبان می‌آورند و می‌گویند همه ما سپیده هستیم. همه ما که هنوز چهره‌ها و نام‌هایمان توسط حکومت شناسایی نشده است. حالا هر لحظه در هر جایی ممکن است زنی جلودار مبارزه شود و پرچم آزادی‌خواهی را بلند کند و حکومت نمی‌تواند بفهمد نفر بعدی کی و کجا علیه او قیام خواهد کرد. این هراس را زنانی در دل حکومت انداختند که در هر لحظه از زیست روزمره‌شان دست به نافرمانی می‌زنند، اعتراض به عنوان کنش سیاسی را به جزیی از رفتار عادی‌شان بدل می‌کنند و ایران را خیابان به خیابان پس می‌گیرند. پیام ما به حکومت و وابستگانش این است: از صدای خشم ما بترسید! پشت آن صدا، هزاران چهره و هزاران نام ایستاده است که در زندگی‌اش مبارزه نمی‌کند، بلکه مبارزه‌اش را زندگی می‌کند.

#سپیده_رشنو
#جنبش_بی‌چهره‌ها
#نزهت_بادی

@nozhatbadi
درباره قتل ژینا (مهسا) امینی

بیش از چهل سال است که حکومت، بدن زنان را با حجاب گروگان گرفته و زندانی ایدئولوژی خود کرده است. از نظر حکومت، زن یعنی تن. و این تن باید در اندرونی خانه بماند، مطیع باشد، به چشم نیاید، صدا نداشته باشد، حرفی نزند و فضایی را نگیرد. فقط تمکین کند، میل جنسی شوهر را برآورد و بچه بزاید. حجاب اجباری، مابه‌ازایی برای همان پستونشینی و نامرئی‌سازی تن زن در خیابان است. حالا که زنان در خانه نمی‌مانند و در عرصه‌های عمومی حضور دارند، باید با حجاب اجباری، محدود و کنترل شوند و به همان شکل مطلوب حکومت درآیند. زن باحجاب به مرواریدی در صدف تشبیه می‌شود و از بدن زنی که حجاب اجباری حکومت را پس می‌زند، ارزش‌زدایی می‌شود تا بتوان آن را سرکوب کرد. پس بدن زن بی‌حجاب را به ناپاکی و بی‌عفتی متهم می‌کنند، کرامت انسانی‌اش را از آن می‌گیرند، آن را تفتیش و تجسس می‌کنند، هل می‌دهند و روی زمین می‌کشند و داخل ماشین پرتش می‌کنند، کتکش می‌زنند و درنهایت به جنازه‌ای بی‌جان بدلش می‌کنند.

بنابراین مسئله، گشت ارشاد نیست که یک اصلاح‌طلب کمپین راه بیندازد و خواستار جمع شدن آن شود. مسئله، حجاب اجباری است که به عنوان ابزاری در راستای انقیاد و مطیع‌سازی زنان به کار می‌رود. به همین دلیل اساسا اهمیتی ندارد ژینا موقع دستگیری توسط گشت ارشاد چه پوشیده بود. تاکید عده‌ای بر پاکدامنی و معصومیت او، تأیید ایدئولوژی حکومتی در ارزشگذاری بدن زنان بر اساس پوشش آنان است. او با هر ظاهری که بود، حق داشت زنده بماند و زندگی کند، بدون اینکه به خاطر پوشش خود بازخواست شود. در تمام این سالها حکومت دست به هر خشونتی زد تا با تحمیل آن تکه پارچه بر سر زنان، بدنشان را رام و مطیع کند و به ابزاری در خدمت ایدئولوژی سیاسی خود درآورد.

اما بدن‌های متمرد و معترض زنان، در برابر حکومت ایستادند و آن‌ تکه پارچه را از مفهوم حجاب تهی کردند و به نماد آزادی‌ علیه دیکتاتوری بدل ساختند. زنان به بهای از دست دادن جانشان، تن خود را از حکومت غاصب و گروگانگیر پس می‌گیرند. به پیکر بی‌جان و بی‌حجاب ژینا نگاه کنید: حالا او فقط صاحب تن خویش است و آن را به بهای مرگ، از حجاب آزاد کرده. اما چند زن دیگر باید کتک بخورند، تحقیر شوند، جانشان را از دست بدهند تا جامعه بفهمد که قضاوتش درباره زنان را به ظاهرشان پیوند نزند و در بازتولید مفهوم پاکدامنی زنان بر اساس پوشش، تحت تأثیر ایدئولوژی حکومت قرار نگیرد؟ امروز ژینا می‌توانست زنده باشد، اگر همه مردم ایران، آن تکه پارچه تحمیلی به زنان را مسئله خود می‌دانستند!

#مسائل_زنان
#ژینا_امینی #مهسا_امینی
#حجاب_اجباری
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
درباره درگذشت فخری خوروش

فخری خوروش با بازی در فیلم‌هایی همچون جنوب شهر (فرخ غفاری)، نفرین (ناصر تقوایی)، آقای هالو (داریوش مهرجویی)، شازده احتجاب (بهمن فرمان‌آرا)، جلد مار (هژیر داریوش)، شطرنج باد (محمدرضا اصلانی) و سوته‌دلان (علی حاتمی)، شاخص‌ترین زن بازیگری است که در مهم‌ترین فیلم‌های پیش از انقلاب حضور دارد و نامش با موج نوی سینمای ایران گره خورده است.

اما بعد از انقلاب ۵۷، جمهوری اسلامی دست به پاکسازی و حذف زنان بازیگر زد. فخری خوروش در کنار حمیده خیرآبادی، جمیله شیخی و مهین شهابی از زنان بازیگری بود که بعد از انقلاب حذف نشد. خودش در مصاحبه‌ای گفته است که «در آن زمان اسامی هنرپیشگان را در روزنامه‌ها اعلام می‌کردند تا برای محاکمه به دادگاه بروند. من هر رور آماده بودم که اسمم اعلام شود ولی خبری نشد.» هرچند اسم فخری خوروش در لیست سیاه زنان بازیگر حذف‌شده قرار نگرفت اما او نیز بعد از انقلاب به شکل دیگری سرکوب شد. خوروش پس از انقلاب مجبور به بازی در سریال‌های تلویزیونی و پذیرش نقش‌های ایدئولوژیکی در سینما شد که از مسیر حرفه‌ای او پیش از انقلاب دور بود. هرچند در همان نقش‌ها هم می‌درخشید اما جایگاه هنری او را تحت‌تاثیر قرار داد و کمتر کسی توجه کرد که او و هم‌نسلان باقی‌مانده‌اش چه فشاری را به دلیل پیشینه‌شان در سینمای قبل از انقلاب تحمل می‌کنند. حکومت گمان می‌کرد با تحمیل سانسور و اجبار حجاب به این زنان می‌تواند سینمای پیش از انقلاب را از ذهن جامعه پاک کند.

درحالی‌که او از هم‌نسلان بزرگانی همچون عزت‌الله انتظامی، جمشید مشایخی، علی نصیریان و محمدعلی کشاوز بود اما هرگز به اندازه آن‌ها قدر ندید و در صدر ننشست. از سال ۸۴ که از سینما فاصله گرفت و از ایران رفت، فراموش شد. او هم بازیگر پیشکسوتی بود که نقش مهمی در تاریخ سینمای ایران داشت اما نه از او تقدیر کردند و نه مجسمه‌اش را در موزه سینما گذاشتند. زیرا او زنی بود که از وسط فیلم‌های موج نوی سینمای ایران به سیاه‌ترین دوره پرت شد و به اجبار لچک سر کرد. با این‌ وجود حالا پس از مرگش، او را با همان نقش‌هایش در سینمای پیش از انقلاب به یاد می‌آورند، نه آنچه جمهوری اسلامی به او تحمیل کرد.

#فخری_خوروش
#زنان_بازیگر
#نزهت_بادی

@nozhatbadi
من با نام @‌‎nozhatbadi‌‏ در Instagram هستم. برای دنبال کردن عکس‌ها و ویدیوهای من این برنامه را نصب کنید. ‌‎https://www.instagram.com/invites/contact/?i=1jp44b2d3vbyb&utm_content=ywfeys‌
پرونده فیلم‌های فمینیستی به مناسبت سومین سالگرد سایت «کایه دو فمینیسم» در سالروز تولد شانتال آکرمن

آنچه در این پرونده می‌خوانید:
فیلم «عواقب فمینیسم» ساخته آلیس گی بلاشی نوشته لیلا روحی
فیلم «مادام بوده خندان» ساخته ژرمن دولاک نوشته مهشید زمانی
فیلم «فریمانت» ساخته بابک جلالی نوشته نغمه ثمینی
فیلم «کرساژ» ساخته ماری کروتزر نوشته نسیم احمدپور
فیلم «سنگ‌ها» ساخته رامون سالاسار نوشته معصومه گنجه‌ای
فیلم «پرسونا» ساخته اینگمار برگمان نوشته شهاب‌الدین ساداتی
فیلم «دختر دانمارکی» ساخته تام هوپر نوشته بیتا ملکوتی
فیلم «دختر گمشده» ساخته مگی جلینهال نوشته نهال تابش
فیلم «پرتره بانویی در آتش» ساخته سلین سیاما نوشته عطیه رادمنش
فیلم «دختران شاغل» ساخته لیزی بوردن نوشته محمد ابراهیمیان
فیلم «تام‌بوی» ساخته سلین سیاما نوشته فرنوش صمدی
فیلم «همسر» ساخته بیورن رونگه نوشته آرام روانشاد
فیلم «جامعه مودب» ساخته ندا منظور نوشته زهرا خسروشاهی و ترجمه مریم طریقت‌بین

مطالب پرونده را می‌توانید از طریق لینک زیر در سایت کایه دو فمینیسم بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/فیلمهای-فمینیستی/

@cahiersdufeminisme
یک روز صبح زود، کلاریس بدون هیچ توضیحی خانه‌ و همسر و فرزندانش را ترک می‌کند و سفر جاده‌ای را به تنهایی آغاز می‌کند. کلاریس می‌تواند همزاد واندا در «واندا»، ناتالی در «اهل باران»، آلیس در «آلیس این‌جا زندگی نمی‌کند»، شرلی در «شرلی ولنتاین»، لیدا در «دختر گمشده» یا مانانا در «خانواده شاد من» باشد، زنان متأهلی که دیگر توان ادامه دادن به نقش خود به عنوان همسر و مادر را ندارند و بی‌خبر و ناگهانی خانواده‌شان را ترک می‌کنند تا از زیر بار تعهد و مسئولیت رها شوند و برای مدتی آزادی را تجربه کنند. کلاریس هرچند همان مسیر زنان پیش از خود را می‌رود اما قصه او با بقیه زنان تفاوت بزرگی دارد. صدای او را در ابتدای فیلم با به هم ریختن عکس‌های خانوادگی‌اش می‌‌شنویم که «دوباره شروع کنیم» و بعد که از خانه می‌رود، در جاده دفتر یادداشتش را درمی‌آورد و می‌گوید «می‌‌خواهم داستان بنویسم. خیال می‌کنم که من رفتم» و ما با زنی مواجه می‌شویم که از خانه‌اش می‌گریزد تا رفتن خود را جایگزین فقدان هولناک زندگی‌اش کند و داستان را تغییر دهد. فیلم از طریق بازی‌‌های زمانی در روایت و فرم، زنی را نشان می‌دهد که رفته است اما شوهر و بچه‌هایش همه جا با او هستند. این‌جا دیگر مسئله زن، درگیری او با «تعهد» نیست، بلکه با «تعلق» است. آیا ترک کردن و رفتن، رشته‌های دلبستگی و وابستگی را هم قطع می‌کند یا زن می‌رود و خاطرات و تعلقاتش را همچون صیلبی بر شانه حمل می‌کند؟ پرسش بی‌رحمانه‌ای که فیلم رویاروی هر زن خسته‌ای می‌گذارد، این است که آیا واقعا برای از دست دادن آماده‌ای؟

در چهارمین برنامه با نقد و تحلیل فیلم «مرا محکم نگه دار» ساخته ماتیو امالریک، به درونمایه ترک خانه توسط زنان می‌پردازیم و درباره سیر تحولات آزادی‌بخشی زنان از دهه هفتاد تاکنون بحث و گفت‌وگو می‌کنیم.

برای شرکت در جلسه لطفا با شماره زیر در واتس‌اپ در ارتباط باشید
+905524358833

@nozhatbadi