۱۳ دقیقه آخر قسمت آخر فصل ۲ the bear خود زندگی بود. خوشحالم کرد. غمگینم کرد. داغونم کرد. باعث شد نفسم بند بیاد. حس کردم احساسات داره از تو سر و مغز و چشمام میزنه بیرون و گریهم میگیره.
یاد خودم، زندگیم، استرس روزمرهش و تلاش واسه معنی پیدا کردن تو یه چیزی، یاد تنهاییهام، اون مدتی که باهاش بودم و حس میکردم تنها نیستم، یاد این روزهام و خستگی و کلافگیم افتادم.
به این فکر میکنم که زندگی خیلی شگفت انگیزه ولی واقعا سخته. و اینکه چقدر نیاز به دوست داشته شدن دارم. هر چی هم سعی میکنم نادیدهش بگیرم، نمیشه. خیلی زورش زیاده. یه جا جلوشو میگیرم از یه جا دیگه میزنه بیرون. و من ضعیفتر از اونیم که نشون میدم.
یاد خودم، زندگیم، استرس روزمرهش و تلاش واسه معنی پیدا کردن تو یه چیزی، یاد تنهاییهام، اون مدتی که باهاش بودم و حس میکردم تنها نیستم، یاد این روزهام و خستگی و کلافگیم افتادم.
به این فکر میکنم که زندگی خیلی شگفت انگیزه ولی واقعا سخته. و اینکه چقدر نیاز به دوست داشته شدن دارم. هر چی هم سعی میکنم نادیدهش بگیرم، نمیشه. خیلی زورش زیاده. یه جا جلوشو میگیرم از یه جا دیگه میزنه بیرون. و من ضعیفتر از اونیم که نشون میدم.
To see good in people
داستان یه معلم تاریخ سختگیر و رو مخ و یه دانش آموزه که هر کدوم به یه علتی مجبور شدن تعطیلات کریسمسو تو مدرسه بمونن و همدیگرو تحمل کنن(مدرسه شبانه روزیه و اکثر دانش آموزا واسه تعطیلات برگشتن پیش خونوادشون). فیلم ساده و بیادعاییه که در حد و اندازه خودش کارو در میاره. از قضا فیلم حال خوب کنی هم هست.
شخصیت پاول هانهام(همون معلمه) رو دوست داشتم و بازی جیمیاتی هم تو این نقش خیلی خوب بود. یه چیزی که باعث دوستداشتنیتر شدن فیلم شده، فیلمبرداریشه. نمیدونم اسم این نوع فیلمبرداری چیه ولی مود خیلی خوبی داره. قاب بندی ها هم که خوب و خفنن.
اگه بخوام برداشتمو بگم، باید بگم The Holdovers میخواد در مورد تنهایی حرف بزنه؛ در مورد دلتنگی واسه خونواده و آدمای نزدیک زندگی؛ در مورد آدمایی که تو زندگیشون کلی زجر کشیدن و یه گوشه تنها موندهن و کسی کاریشون نداره(همون holdovers یا جاموندهها به معنای عمیقتر خودش)؛ اینکه حواسمون به وجود این آدما و رنجشون باشه؛ در مورد چجوری پیدا کردن معنا تو زندگی؛ اینکه چقدر شخصیت داشتن و رعایت یه سری اصول مهمه؛ و در مورد فرصت دادن به آدما و دیدن خوبی داخل هر کدومشون.
اگه انجمن شاعران مرده رو دیده باشین، باید بگم تو مایه های اونه ولی شاید لزوما اندازه اون به وجدتون نیاره. اصلا بیاین مقایسه رو بذاریم کنار. میخوایم از خود فیلم لذت ببریم نه؟
اینو هم بگم اگه تا الان ندیدینش، تا هوا سرده و تعطیلات هم هست فرصت خوبی واسه دیدنشه. فیلم کاملا یه فیلم کریسمسیه و حیفه آدم تو گرمای بهار یا تابستون ببیندش :)
اگه هم دیدینش بیاین نظرتونو بگین تا در موردش حرف بزنیم :)
داستان یه معلم تاریخ سختگیر و رو مخ و یه دانش آموزه که هر کدوم به یه علتی مجبور شدن تعطیلات کریسمسو تو مدرسه بمونن و همدیگرو تحمل کنن(مدرسه شبانه روزیه و اکثر دانش آموزا واسه تعطیلات برگشتن پیش خونوادشون). فیلم ساده و بیادعاییه که در حد و اندازه خودش کارو در میاره. از قضا فیلم حال خوب کنی هم هست.
شخصیت پاول هانهام(همون معلمه) رو دوست داشتم و بازی جیمیاتی هم تو این نقش خیلی خوب بود. یه چیزی که باعث دوستداشتنیتر شدن فیلم شده، فیلمبرداریشه. نمیدونم اسم این نوع فیلمبرداری چیه ولی مود خیلی خوبی داره. قاب بندی ها هم که خوب و خفنن.
اگه بخوام برداشتمو بگم، باید بگم The Holdovers میخواد در مورد تنهایی حرف بزنه؛ در مورد دلتنگی واسه خونواده و آدمای نزدیک زندگی؛ در مورد آدمایی که تو زندگیشون کلی زجر کشیدن و یه گوشه تنها موندهن و کسی کاریشون نداره(همون holdovers یا جاموندهها به معنای عمیقتر خودش)؛ اینکه حواسمون به وجود این آدما و رنجشون باشه؛ در مورد چجوری پیدا کردن معنا تو زندگی؛ اینکه چقدر شخصیت داشتن و رعایت یه سری اصول مهمه؛ و در مورد فرصت دادن به آدما و دیدن خوبی داخل هر کدومشون.
اگه انجمن شاعران مرده رو دیده باشین، باید بگم تو مایه های اونه ولی شاید لزوما اندازه اون به وجدتون نیاره. اصلا بیاین مقایسه رو بذاریم کنار. میخوایم از خود فیلم لذت ببریم نه؟
اینو هم بگم اگه تا الان ندیدینش، تا هوا سرده و تعطیلات هم هست فرصت خوبی واسه دیدنشه. فیلم کاملا یه فیلم کریسمسیه و حیفه آدم تو گرمای بهار یا تابستون ببیندش :)
اگه هم دیدینش بیاین نظرتونو بگین تا در موردش حرف بزنیم :)
آقا من فکر میکردم هیچ حسی به سال نو و عید نداشته باشم ولی اینطوری نبود. واقعا حال من خوب میشه وقتی از بقیه یاد میکنم و اونا هم منو یادشونه، حال و احوال همو میپرسیم و واسه همدیگه آرزوهای قشنگ میکنیم. خود بهار و سبزی و طراوتش هم یه حس خوبی با خودش داره. خوشحالم سال نوی ما ایرانیا تو بهاره. واقعا هوشمندانه است و دم اجدادمون گرم که انقدر باشعور و باذوق بودن :)
خلاصه که حال من خوبه امروز و امیدوارم حال شما هم خوب باشه
خلاصه که حال من خوبه امروز و امیدوارم حال شما هم خوب باشه
ننه آمنهم دو سالیه مریضه. اخیرا هم حالش زیاد خوب نبوده. بی حاله و واسه غذا اشتها نداره. امروز صبح نشست پای سفره و با شوق شروع کرد صبحونه خوردن. بابا حسینم اومد تو آشپزخونه و نشست کنار ننه. چند بار خدا رو شکر کرد و با یه بغض و خوشحالی به ننه گفت آمنه تو که حالت سر جاشه انگار دنیا رو بهم دادن :')