Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #نخبگان_مازندران
نوشته زير به قلم جناب
#ناصر_رنجبر
شاعر و منتقد مازنى است وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجیان
✒️
*شخصی گری در ادبیات استان مازندران *
شخصی گری شاید از موارد باز دارنده در امر جامعه محوری است این معضل جز در دخل و تصرف های کاسبانه و پر کردن آشپز خانه ی خانگی خاصیت دیگری ندارد
اگر می بینیم عناصر جامعه ی مدنی اكثر اوقات منافع شخصی را سر لوحه قرار می دهند بی تردید الگوی آن را از جماعت فرهنگ مآب گرفته اند
شاید کمتر به این فکر می کنیم که هر آنچه را برای خود مثبت می انگاریم برای همسایه ی خود نیز همانگونه بیندیشم! آنگاه جامعه ای مهربان و در کنار هم داشتیم نه این چنین در تمام عرصه ها سنگ روی یخ دیگرانیم !
این خصیصه متاسفانه در عرصه ی فرهنگی نیز به شدت رخنه کرده و آسیبهای موریانه ای اش هر ثانیه عمیق تر می شود و این ترس را زنده می کند که خدای ناکرده زبانم لال پیکره ی آسیب پذیر ادبیات فارسی به ناگهان فرو بریزد . . .
همین انجمن های ادبی موجود و موجودیت این پدیده ی بسیار نیکو را سر انگشتی اگر مرور کنیم در خواهیم یافت چه فاجعه ای رخ می نمایاند که بسیاری از کنار آن به آسانی عبور می کنیم و خَرِمان از بچگی دُم نداشت را با صدای بلند شعر نیز به گوش جهانیان می رسانیم !
به خود آییم!
این کشتی با بومی گری،باند بازی،محلی گری،دوست بازی،ایل گرایی و ناسیونالیزم کور نژاد پرستانه به سنگ می زند نه ساحلی امن !
جناب آقای ایرج اصغری،احمد داداشی،دکتر اسلامی . . . و شاعر و نویسنده بزرگوار از شماها آغاز می کنم.آیا به این مسئله که وضعیت ادبیات استان در چه حد و اندازه ای است اندیشه اید ؟! یا کما فی السابق در مکانهای امن و بی درد سر ایران شناسی و ساری شناسی به تذکره نویسی های بیش و کم شخصی روز های ادبی اتان را به شب می سپارید
🖋
شما چطور استاد حجت الله حیدری ؟!
شما که با طمطراقی وصف ناپذیر پسوند سوادکوهی را چنان با آب و تاب ادا می کنید که در دل قند آب میشود!!آیا نمی دانید ادبیات امروز ما نیاز به این پسوند و پیشوند و عملکرد همان گونه ای ندارد و نخواهد داشت؟! همان انجمن مرزبان و سوادکوه!!!ی که اداره کننده ی آنید را بررسی بفرمایید که چنان حصاری بر شما زد که از پیله اش هیچگاه ابریشمی بر نخواهد تافت!!کاش کمی هم به قائمشهر شهری که در آن بالنده شدید،بزرگ شدید و به مدارج قابل قبول ادبی رسیدید می اندیشید و شما استاد جوادیان،بهمن ارجمند چه می کنید؟جز همین چار مقاله که در فصل نامه ی بار فروش قلمی می فرمایید!آیا به استان و شهرتان اندیشیده اید که چگونه برخى دوستان جوانمان گرفتار نوعی فرو پاشی ادبی در عرصه های مجازی شده اند !جناب آقای معتقدی شاعر توانمند بابلی شما هم به گمان کاری از پیش نمی برید!
🖋
شاید تنها انجمن دوستداران حافظ است که با جلسات ماهانه ی ارزشمندی که در بابل برگزار می نماید جایی از اعراب داشته باشد.این انجمن هم اگر چه قصد دارد شعباتى در استان دایر کند که به همت آقای علی تیموری حداقل در قائمشهر از آن رونمایی نموده است اما همچنان دچار نوعی محافظه کاری است !!
حداقل میشود از طیار یزدان پناه به پاس حضور چندین و چند ساله اش در کادر رهبری بار فروش قدر دانی کرد.با اینهمه ایشان هم گمان نمی رود در این حوزه اندیشه ای که به چشم آید کرده باشند.اما وقتی از سیروس مهدوی می گوییم شاید و باید فتیله ی نقد را پایین کشید که این مرد بزرگ همواره دغدغه ای مهربانانه به ادبیات آنهم بیشتر محدود به تاریخ باستان داشتند.اگر چه باحضور در ساری،قائمشهر را محروم از آنهمه فاکتور موجود نمودند !!با شما هستم سیروس خان!آیا می دانید چه بلایی به سر قائمشهر می آید!این عزیزان نیز به هویت ادبی اجتماعی نیازمندند که تحت پوشش همت و همدلی شما بزرگان شهر بدست می آید که نمی آید !!تردیدی نیست برمودایتان بیشتر دامن ما را گرفته!تا دستمان
🖋
شاید موضوع با حضور جلیل قیصری در غرب استان تفاوت پیدا کند مردی که تلاش میکرد شناخت بیشتری از حال و هوای ادبیات استان بدست آورد که ظاهرا چنین اتفاقی نیفتاد!از شهر تاریخی و بزرگ آمل نیز صدایی به گوش نمی آید!شاید بیشتر دوست دارند در سیاست عرض اندام کنند تا ادبیات!و یا شاید در حال برداشت محصول برنج خود هستند که به صرفه تر است.بگذریم!
شاید جا دارد از همه ی کسانی که نامشان آمده عذر خواهی کرده و آن را جسارت شاگردی قلمداد کنم .قصد داشتم اسامی را حذف و یا با سه نقطه ارائه ی مطلب کنم که صلاح دیدم شفاف تر آن را به نگاه دوستان برسانم چرا که همیشه این بزرگان عرصه ها هستند.که باید و بدون تردید پاسخگو باشند
ناصر رنجبر _ قائمشهر
٩٦/٥/٢٠
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نوشته زير به قلم جناب
#ناصر_رنجبر
شاعر و منتقد مازنى است وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجیان
✒️
*شخصی گری در ادبیات استان مازندران *
شخصی گری شاید از موارد باز دارنده در امر جامعه محوری است این معضل جز در دخل و تصرف های کاسبانه و پر کردن آشپز خانه ی خانگی خاصیت دیگری ندارد
اگر می بینیم عناصر جامعه ی مدنی اكثر اوقات منافع شخصی را سر لوحه قرار می دهند بی تردید الگوی آن را از جماعت فرهنگ مآب گرفته اند
شاید کمتر به این فکر می کنیم که هر آنچه را برای خود مثبت می انگاریم برای همسایه ی خود نیز همانگونه بیندیشم! آنگاه جامعه ای مهربان و در کنار هم داشتیم نه این چنین در تمام عرصه ها سنگ روی یخ دیگرانیم !
این خصیصه متاسفانه در عرصه ی فرهنگی نیز به شدت رخنه کرده و آسیبهای موریانه ای اش هر ثانیه عمیق تر می شود و این ترس را زنده می کند که خدای ناکرده زبانم لال پیکره ی آسیب پذیر ادبیات فارسی به ناگهان فرو بریزد . . .
همین انجمن های ادبی موجود و موجودیت این پدیده ی بسیار نیکو را سر انگشتی اگر مرور کنیم در خواهیم یافت چه فاجعه ای رخ می نمایاند که بسیاری از کنار آن به آسانی عبور می کنیم و خَرِمان از بچگی دُم نداشت را با صدای بلند شعر نیز به گوش جهانیان می رسانیم !
به خود آییم!
این کشتی با بومی گری،باند بازی،محلی گری،دوست بازی،ایل گرایی و ناسیونالیزم کور نژاد پرستانه به سنگ می زند نه ساحلی امن !
جناب آقای ایرج اصغری،احمد داداشی،دکتر اسلامی . . . و شاعر و نویسنده بزرگوار از شماها آغاز می کنم.آیا به این مسئله که وضعیت ادبیات استان در چه حد و اندازه ای است اندیشه اید ؟! یا کما فی السابق در مکانهای امن و بی درد سر ایران شناسی و ساری شناسی به تذکره نویسی های بیش و کم شخصی روز های ادبی اتان را به شب می سپارید
🖋
شما چطور استاد حجت الله حیدری ؟!
شما که با طمطراقی وصف ناپذیر پسوند سوادکوهی را چنان با آب و تاب ادا می کنید که در دل قند آب میشود!!آیا نمی دانید ادبیات امروز ما نیاز به این پسوند و پیشوند و عملکرد همان گونه ای ندارد و نخواهد داشت؟! همان انجمن مرزبان و سوادکوه!!!ی که اداره کننده ی آنید را بررسی بفرمایید که چنان حصاری بر شما زد که از پیله اش هیچگاه ابریشمی بر نخواهد تافت!!کاش کمی هم به قائمشهر شهری که در آن بالنده شدید،بزرگ شدید و به مدارج قابل قبول ادبی رسیدید می اندیشید و شما استاد جوادیان،بهمن ارجمند چه می کنید؟جز همین چار مقاله که در فصل نامه ی بار فروش قلمی می فرمایید!آیا به استان و شهرتان اندیشیده اید که چگونه برخى دوستان جوانمان گرفتار نوعی فرو پاشی ادبی در عرصه های مجازی شده اند !جناب آقای معتقدی شاعر توانمند بابلی شما هم به گمان کاری از پیش نمی برید!
🖋
شاید تنها انجمن دوستداران حافظ است که با جلسات ماهانه ی ارزشمندی که در بابل برگزار می نماید جایی از اعراب داشته باشد.این انجمن هم اگر چه قصد دارد شعباتى در استان دایر کند که به همت آقای علی تیموری حداقل در قائمشهر از آن رونمایی نموده است اما همچنان دچار نوعی محافظه کاری است !!
حداقل میشود از طیار یزدان پناه به پاس حضور چندین و چند ساله اش در کادر رهبری بار فروش قدر دانی کرد.با اینهمه ایشان هم گمان نمی رود در این حوزه اندیشه ای که به چشم آید کرده باشند.اما وقتی از سیروس مهدوی می گوییم شاید و باید فتیله ی نقد را پایین کشید که این مرد بزرگ همواره دغدغه ای مهربانانه به ادبیات آنهم بیشتر محدود به تاریخ باستان داشتند.اگر چه باحضور در ساری،قائمشهر را محروم از آنهمه فاکتور موجود نمودند !!با شما هستم سیروس خان!آیا می دانید چه بلایی به سر قائمشهر می آید!این عزیزان نیز به هویت ادبی اجتماعی نیازمندند که تحت پوشش همت و همدلی شما بزرگان شهر بدست می آید که نمی آید !!تردیدی نیست برمودایتان بیشتر دامن ما را گرفته!تا دستمان
🖋
شاید موضوع با حضور جلیل قیصری در غرب استان تفاوت پیدا کند مردی که تلاش میکرد شناخت بیشتری از حال و هوای ادبیات استان بدست آورد که ظاهرا چنین اتفاقی نیفتاد!از شهر تاریخی و بزرگ آمل نیز صدایی به گوش نمی آید!شاید بیشتر دوست دارند در سیاست عرض اندام کنند تا ادبیات!و یا شاید در حال برداشت محصول برنج خود هستند که به صرفه تر است.بگذریم!
شاید جا دارد از همه ی کسانی که نامشان آمده عذر خواهی کرده و آن را جسارت شاگردی قلمداد کنم .قصد داشتم اسامی را حذف و یا با سه نقطه ارائه ی مطلب کنم که صلاح دیدم شفاف تر آن را به نگاه دوستان برسانم چرا که همیشه این بزرگان عرصه ها هستند.که باید و بدون تردید پاسخگو باشند
ناصر رنجبر _ قائمشهر
٩٦/٥/٢٠
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #نخبگان_مازندران
نوشته زير به قلم جناب
#ناصر_رنجبر
شاعر و منتقد مازنى است وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجیان
✒️
*شخصی گری در ادبیات استان مازندران *
شخصی گری شاید از موارد باز دارنده در امر جامعه محوری است این معضل جز در دخل و تصرف های کاسبانه و پر کردن آشپز خانه ی خانگی خاصیت دیگری ندارد
اگر می بینیم عناصر جامعه ی مدنی اكثر اوقات منافع شخصی را سر لوحه قرار می دهند بی تردید الگوی آن را از جماعت فرهنگ مآب گرفته اند
شاید کمتر به این فکر می کنیم که هر آنچه را برای خود مثبت می انگاریم برای همسایه ی خود نیز همانگونه بیندیشم! آنگاه جامعه ای مهربان و در کنار هم داشتیم نه این چنین در تمام عرصه ها سنگ روی یخ دیگرانیم !
این خصیصه متاسفانه در عرصه ی فرهنگی نیز به شدت رخنه کرده و آسیبهای موریانه ای اش هر ثانیه عمیق تر می شود و این ترس را زنده می کند که خدای ناکرده زبانم لال پیکره ی آسیب پذیر ادبیات فارسی به ناگهان فرو بریزد . . .
همین انجمن های ادبی موجود و موجودیت این پدیده ی بسیار نیکو را سر انگشتی اگر مرور کنیم در خواهیم یافت چه فاجعه ای رخ می نمایاند که بسیاری از کنار آن به آسانی عبور می کنیم و خَرِمان از بچگی دُم نداشت را با صدای بلند شعر نیز به گوش جهانیان می رسانیم !
به خود آییم!
این کشتی با بومی گری،باند بازی،محلی گری،دوست بازی،ایل گرایی و ناسیونالیزم کور نژاد پرستانه به سنگ می زند نه ساحلی امن !
جناب آقای ایرج اصغری،احمد داداشی،دکتر اسلامی . . . و شاعر و نویسنده بزرگوار از شماها آغاز می کنم.آیا به این مسئله که وضعیت ادبیات استان در چه حد و اندازه ای است اندیشه اید ؟! یا کما فی السابق در مکانهای امن و بی درد سر ایران شناسی و ساری شناسی به تذکره نویسی های بیش و کم شخصی روز های ادبی اتان را به شب می سپارید
🖋
شما چطور استاد حجت الله حیدری ؟!
شما که با طمطراقی وصف ناپذیر پسوند سوادکوهی را چنان با آب و تاب ادا می کنید که در دل قند آب میشود!!آیا نمی دانید ادبیات امروز ما نیاز به این پسوند و پیشوند و عملکرد همان گونه ای ندارد و نخواهد داشت؟! همان انجمن مرزبان و سوادکوه!!!ی که اداره کننده ی آنید را بررسی بفرمایید که چنان حصاری بر شما زد که از پیله اش هیچگاه ابریشمی بر نخواهد تافت!!کاش کمی هم به قائمشهر شهری که در آن بالنده شدید،بزرگ شدید و به مدارج قابل قبول ادبی رسیدید می اندیشید و شما استاد جوادیان،بهمن ارجمند چه می کنید؟جز همین چار مقاله که در فصل نامه ی بار فروش قلمی می فرمایید!آیا به استان و شهرتان اندیشیده اید که چگونه برخى دوستان جوانمان گرفتار نوعی فرو پاشی ادبی در عرصه های مجازی شده اند !جناب آقای معتقدی شاعر توانمند بابلی شما هم به گمان کاری از پیش نمی برید!
🖋
شاید تنها انجمن دوستداران حافظ است که با جلسات ماهانه ی ارزشمندی که در بابل برگزار می نماید جایی از اعراب داشته باشد.این انجمن هم اگر چه قصد دارد شعباتى در استان دایر کند که به همت آقای علی تیموری حداقل در قائمشهر از آن رونمایی نموده است اما همچنان دچار نوعی محافظه کاری است !!
حداقل میشود از طیار یزدان پناه به پاس حضور چندین و چند ساله اش در کادر رهبری بار فروش قدر دانی کرد.با اینهمه ایشان هم گمان نمی رود در این حوزه اندیشه ای که به چشم آید کرده باشند.اما وقتی از سیروس مهدوی می گوییم شاید و باید فتیله ی نقد را پایین کشید که این مرد بزرگ همواره دغدغه ای مهربانانه به ادبیات آنهم بیشتر محدود به تاریخ باستان داشتند.اگر چه باحضور در ساری،قائمشهر را محروم از آنهمه فاکتور موجود نمودند !!با شما هستم سیروس خان!آیا می دانید چه بلایی به سر قائمشهر می آید!این عزیزان نیز به هویت ادبی اجتماعی نیازمندند که تحت پوشش همت و همدلی شما بزرگان شهر بدست می آید که نمی آید !!تردیدی نیست برمودایتان بیشتر دامن ما را گرفته!تا دستمان
🖋
شاید موضوع با حضور جلیل قیصری در غرب استان تفاوت پیدا کند مردی که تلاش میکرد شناخت بیشتری از حال و هوای ادبیات استان بدست آورد که ظاهرا چنین اتفاقی نیفتاد!از شهر تاریخی و بزرگ آمل نیز صدایی به گوش نمی آید!شاید بیشتر دوست دارند در سیاست عرض اندام کنند تا ادبیات!و یا شاید در حال برداشت محصول برنج خود هستند که به صرفه تر است.بگذریم!
شاید جا دارد از همه ی کسانی که نامشان آمده عذر خواهی کرده و آن را جسارت شاگردی قلمداد کنم .قصد داشتم اسامی را حذف و یا با سه نقطه ارائه ی مطلب کنم که صلاح دیدم شفاف تر آن را به نگاه دوستان برسانم چرا که همیشه این بزرگان عرصه ها هستند.که باید و بدون تردید پاسخگو باشند
ناصر رنجبر _ قائمشهر
٩٦/٥/٢٠
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نوشته زير به قلم جناب
#ناصر_رنجبر
شاعر و منتقد مازنى است وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجیان
✒️
*شخصی گری در ادبیات استان مازندران *
شخصی گری شاید از موارد باز دارنده در امر جامعه محوری است این معضل جز در دخل و تصرف های کاسبانه و پر کردن آشپز خانه ی خانگی خاصیت دیگری ندارد
اگر می بینیم عناصر جامعه ی مدنی اكثر اوقات منافع شخصی را سر لوحه قرار می دهند بی تردید الگوی آن را از جماعت فرهنگ مآب گرفته اند
شاید کمتر به این فکر می کنیم که هر آنچه را برای خود مثبت می انگاریم برای همسایه ی خود نیز همانگونه بیندیشم! آنگاه جامعه ای مهربان و در کنار هم داشتیم نه این چنین در تمام عرصه ها سنگ روی یخ دیگرانیم !
این خصیصه متاسفانه در عرصه ی فرهنگی نیز به شدت رخنه کرده و آسیبهای موریانه ای اش هر ثانیه عمیق تر می شود و این ترس را زنده می کند که خدای ناکرده زبانم لال پیکره ی آسیب پذیر ادبیات فارسی به ناگهان فرو بریزد . . .
همین انجمن های ادبی موجود و موجودیت این پدیده ی بسیار نیکو را سر انگشتی اگر مرور کنیم در خواهیم یافت چه فاجعه ای رخ می نمایاند که بسیاری از کنار آن به آسانی عبور می کنیم و خَرِمان از بچگی دُم نداشت را با صدای بلند شعر نیز به گوش جهانیان می رسانیم !
به خود آییم!
این کشتی با بومی گری،باند بازی،محلی گری،دوست بازی،ایل گرایی و ناسیونالیزم کور نژاد پرستانه به سنگ می زند نه ساحلی امن !
جناب آقای ایرج اصغری،احمد داداشی،دکتر اسلامی . . . و شاعر و نویسنده بزرگوار از شماها آغاز می کنم.آیا به این مسئله که وضعیت ادبیات استان در چه حد و اندازه ای است اندیشه اید ؟! یا کما فی السابق در مکانهای امن و بی درد سر ایران شناسی و ساری شناسی به تذکره نویسی های بیش و کم شخصی روز های ادبی اتان را به شب می سپارید
🖋
شما چطور استاد حجت الله حیدری ؟!
شما که با طمطراقی وصف ناپذیر پسوند سوادکوهی را چنان با آب و تاب ادا می کنید که در دل قند آب میشود!!آیا نمی دانید ادبیات امروز ما نیاز به این پسوند و پیشوند و عملکرد همان گونه ای ندارد و نخواهد داشت؟! همان انجمن مرزبان و سوادکوه!!!ی که اداره کننده ی آنید را بررسی بفرمایید که چنان حصاری بر شما زد که از پیله اش هیچگاه ابریشمی بر نخواهد تافت!!کاش کمی هم به قائمشهر شهری که در آن بالنده شدید،بزرگ شدید و به مدارج قابل قبول ادبی رسیدید می اندیشید و شما استاد جوادیان،بهمن ارجمند چه می کنید؟جز همین چار مقاله که در فصل نامه ی بار فروش قلمی می فرمایید!آیا به استان و شهرتان اندیشیده اید که چگونه برخى دوستان جوانمان گرفتار نوعی فرو پاشی ادبی در عرصه های مجازی شده اند !جناب آقای معتقدی شاعر توانمند بابلی شما هم به گمان کاری از پیش نمی برید!
🖋
شاید تنها انجمن دوستداران حافظ است که با جلسات ماهانه ی ارزشمندی که در بابل برگزار می نماید جایی از اعراب داشته باشد.این انجمن هم اگر چه قصد دارد شعباتى در استان دایر کند که به همت آقای علی تیموری حداقل در قائمشهر از آن رونمایی نموده است اما همچنان دچار نوعی محافظه کاری است !!
حداقل میشود از طیار یزدان پناه به پاس حضور چندین و چند ساله اش در کادر رهبری بار فروش قدر دانی کرد.با اینهمه ایشان هم گمان نمی رود در این حوزه اندیشه ای که به چشم آید کرده باشند.اما وقتی از سیروس مهدوی می گوییم شاید و باید فتیله ی نقد را پایین کشید که این مرد بزرگ همواره دغدغه ای مهربانانه به ادبیات آنهم بیشتر محدود به تاریخ باستان داشتند.اگر چه باحضور در ساری،قائمشهر را محروم از آنهمه فاکتور موجود نمودند !!با شما هستم سیروس خان!آیا می دانید چه بلایی به سر قائمشهر می آید!این عزیزان نیز به هویت ادبی اجتماعی نیازمندند که تحت پوشش همت و همدلی شما بزرگان شهر بدست می آید که نمی آید !!تردیدی نیست برمودایتان بیشتر دامن ما را گرفته!تا دستمان
🖋
شاید موضوع با حضور جلیل قیصری در غرب استان تفاوت پیدا کند مردی که تلاش میکرد شناخت بیشتری از حال و هوای ادبیات استان بدست آورد که ظاهرا چنین اتفاقی نیفتاد!از شهر تاریخی و بزرگ آمل نیز صدایی به گوش نمی آید!شاید بیشتر دوست دارند در سیاست عرض اندام کنند تا ادبیات!و یا شاید در حال برداشت محصول برنج خود هستند که به صرفه تر است.بگذریم!
شاید جا دارد از همه ی کسانی که نامشان آمده عذر خواهی کرده و آن را جسارت شاگردی قلمداد کنم .قصد داشتم اسامی را حذف و یا با سه نقطه ارائه ی مطلب کنم که صلاح دیدم شفاف تر آن را به نگاه دوستان برسانم چرا که همیشه این بزرگان عرصه ها هستند.که باید و بدون تردید پاسخگو باشند
ناصر رنجبر _ قائمشهر
٩٦/٥/٢٠
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #نخبگان_مازندران
نوشته زير به قلم جناب
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد
مازنى است وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم.
با احترام
#فردوس_حاجيان
✒️
* شخصی گری در ادبیات استان *
( بخش دوم )_ صفحه اول
یادداشت اول تلنگری بود به بخشی از بزرگان این عرصه که برای خود تاج و تختی بهم زدند!! تا شاید زبانم لال گره ای بگشایند از تدبیر . . . که نشد !!!
بخشی نشنیده قلمداد کردند و برخی نیز پیامکی مطالبی فرمودند اما گروهی دیگر نیز مدعی شدند که آقا چرا به قبای ما می زنی !!!
از جانبی مخاطبان و کاربرانی که باید پرسش ام را به باز خوانی و خوانش می کشاندند به ابراز احساسات جانبدارانه ی مرید و مرادی تنزل دادند !!! و چند نفری هم از پرخاش به این حقیر دریغ نکردند !!!
جالب آنکه در گروه مجازی انجمن شیرگاه بخشی از مدیران از جمله آقای جابر خانلری آتش بیار معرکه بودند و لشگر سلم و تور را چنان بر علیه من تشویق می کردند که مدیران جا افتاده تر از جمله استاد بزرگوار جناب آقای ذبیحی آتش بس اعلام کردند و . . . والسلام . . .
✒️
دوباره من ماندم و مشتی ناسزا و پرسشی که در دست من باد کرده بود!!
پیشنهاد استاد ذبیحی رجوع به مراکز دولتی بود جهت گشایش امور که به جای خود منشاء طرحی شد که به جایش عرض خواهم کرد . . .
آقایان جلیل قیصری ، محمود جوادیان ، طیار یزدان پناه و استاد بزرگوار جناب آقای حجت الله حیدری مسائلی داشتند که به آن خواهم رسید .
اما اولین واکنش کاربران خوشبختانه در منطقه قائمشهر _ سوادکوه (شاهی سابق) اتفاق افتاد که نشان از آن دارد که این حوزه پتانسیل لازم برای طرح این مو ضوعات را دارد اما عناصر لازم را شاید نه !
اینکه چرا فرهیخته ای مانند آقای امیر حسین سلیمانی به جای استقبال از پرسشگری
مبادرت به اخته کردن آن می کند !!بماند.ایشان چنان به آب و آتش می زند که گویی اصلن نباید پرسشی از بزرگان این قوم صورت گیرد
که نعوذبالله گناهی نا بخشودنی است !!
من نمیدانم این شخص چگونه در امور معلمان فعال است و چگونه خود را مدعی دریافت حقوق معوقه ی آنان معرفی می کند !!
بگذریم دیگر. شخصی اش نکنیم !!
✒️
اینکه از بزرگان این عرصه استمداد نمودم این است که در امور فرهنگی و این چنینی دستگاههای دولتی شاید نتوانند گره گشا باشند
همین ساری شناسی دکتر اسلامی و مرکز مطالعات ایران شناسی استاد مهدوی مگر با چه همتی احداث شدند !؟
جایگاه دستگاه اداری و دولتی در کجای آن جای دارد و اگر در لایه های چندین و چندمی خودی نشان می دهند بیشتر برای خودنمایی است تا کارگشایی !
پس بیراه نرفتم وقتی از استادی پرسیدم مگر میشود با محفل بسته ی خانوادگی و خانگی به مقصود کلان ادبی رسید !؟
یا نباید بزرگ بود و یا اگر به این مدارج تن می دهیم باید راهگشا وفعال باشیم و هزینه ی آنرا نیز بپردازیم
مگر شاهی (قائمشهر _ سوادکوه ) نیروی کارآمد کم دارد که این چنین زار می زند !
اینکه چرا بزرگان نمیتوانند زیر یک سقف باشند مشکل روانشناسانه دارد که شاید ریشه در جامعه شناسی داشته باشد
✒️
اما من با این کارها کاری ندارم .حقیر که به اعتقاد دوست و دشمن از دانشی پایین بهره مند است صاحب حسی قدرتمند است که او را به پرسشگری توانمند بدل کرده است طوری که در نامه ای سرگشاده به استاد فخرالدین سورتجی مقارن سالهای هشتاد _ هشتاد و پنج طرح( دوبیتی نامی فراتر از دوبیتی است ) را سرانجام در کتاب( خانه در سکوت )خود که در سه جلد منتشر شده است به ثبت رساند !! اگرچه استاد سورتجی نامه ام را مچاله کرد و در سطل زباله انداخت !!!!
ما در این جامعه خود محور و خود پسند زندگی میکنیم و خبر نداریم بت هایی که می سازیم روزی . . سرانجامی باید ابراهیمی خلق کنیم و تبری بسازیم کار آمد . . .
✒️
به خود آییم.بنده وقتی از قائمشهر می گویم از منطقه ای حرف می زنم که به قول دوست ارجمندم کیوان ملکی شاعر و فعال این عرصه از گدوک تا چپکرود را شامل می شود . . اقلیت قومی قدرتمندی که به این شهر سرریز شدند ستون فقرات ادبیات آن را نیز شکل می دهند !! اما دو گانه سوزند !! متاسفانه حسی بومی گرایانه دارند و زبانی شاعرانه !!
و شاید بپای قدرت بیشتر که از خصیصه ی گذشته های دور و نزدیک مردان بالا دست این منطقه است به چنین بافت های فرهنگی تن می دهند .
جناب آقای حیدری . . شما انجمن یا بهتر بگویم محفل ادبی خانگی خانوادگی مرزبان را به کجا رسانده اید که مجددا به تاسیس انجمنی همسو و همشکل بنام سواد کوهی های قائمشهر مبادرت نمودید !؟ که عناصر تشکیل دهنده این دو از یک شکل و شمایل اند و مو نمی زنند ! این همه انرژی را صرف چه می کنید !؟ و از این عناصر چه انتظاری دارید . . . نمیدانم .
خدا عالم است !ادامه دارد . . .
ناصر رنجبر _ قائمشهر _96/5/22
✒️🔎🖋
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نوشته زير به قلم جناب
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد
مازنى است وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم.
با احترام
#فردوس_حاجيان
✒️
* شخصی گری در ادبیات استان *
( بخش دوم )_ صفحه اول
یادداشت اول تلنگری بود به بخشی از بزرگان این عرصه که برای خود تاج و تختی بهم زدند!! تا شاید زبانم لال گره ای بگشایند از تدبیر . . . که نشد !!!
بخشی نشنیده قلمداد کردند و برخی نیز پیامکی مطالبی فرمودند اما گروهی دیگر نیز مدعی شدند که آقا چرا به قبای ما می زنی !!!
از جانبی مخاطبان و کاربرانی که باید پرسش ام را به باز خوانی و خوانش می کشاندند به ابراز احساسات جانبدارانه ی مرید و مرادی تنزل دادند !!! و چند نفری هم از پرخاش به این حقیر دریغ نکردند !!!
جالب آنکه در گروه مجازی انجمن شیرگاه بخشی از مدیران از جمله آقای جابر خانلری آتش بیار معرکه بودند و لشگر سلم و تور را چنان بر علیه من تشویق می کردند که مدیران جا افتاده تر از جمله استاد بزرگوار جناب آقای ذبیحی آتش بس اعلام کردند و . . . والسلام . . .
✒️
دوباره من ماندم و مشتی ناسزا و پرسشی که در دست من باد کرده بود!!
پیشنهاد استاد ذبیحی رجوع به مراکز دولتی بود جهت گشایش امور که به جای خود منشاء طرحی شد که به جایش عرض خواهم کرد . . .
آقایان جلیل قیصری ، محمود جوادیان ، طیار یزدان پناه و استاد بزرگوار جناب آقای حجت الله حیدری مسائلی داشتند که به آن خواهم رسید .
اما اولین واکنش کاربران خوشبختانه در منطقه قائمشهر _ سوادکوه (شاهی سابق) اتفاق افتاد که نشان از آن دارد که این حوزه پتانسیل لازم برای طرح این مو ضوعات را دارد اما عناصر لازم را شاید نه !
اینکه چرا فرهیخته ای مانند آقای امیر حسین سلیمانی به جای استقبال از پرسشگری
مبادرت به اخته کردن آن می کند !!بماند.ایشان چنان به آب و آتش می زند که گویی اصلن نباید پرسشی از بزرگان این قوم صورت گیرد
که نعوذبالله گناهی نا بخشودنی است !!
من نمیدانم این شخص چگونه در امور معلمان فعال است و چگونه خود را مدعی دریافت حقوق معوقه ی آنان معرفی می کند !!
بگذریم دیگر. شخصی اش نکنیم !!
✒️
اینکه از بزرگان این عرصه استمداد نمودم این است که در امور فرهنگی و این چنینی دستگاههای دولتی شاید نتوانند گره گشا باشند
همین ساری شناسی دکتر اسلامی و مرکز مطالعات ایران شناسی استاد مهدوی مگر با چه همتی احداث شدند !؟
جایگاه دستگاه اداری و دولتی در کجای آن جای دارد و اگر در لایه های چندین و چندمی خودی نشان می دهند بیشتر برای خودنمایی است تا کارگشایی !
پس بیراه نرفتم وقتی از استادی پرسیدم مگر میشود با محفل بسته ی خانوادگی و خانگی به مقصود کلان ادبی رسید !؟
یا نباید بزرگ بود و یا اگر به این مدارج تن می دهیم باید راهگشا وفعال باشیم و هزینه ی آنرا نیز بپردازیم
مگر شاهی (قائمشهر _ سوادکوه ) نیروی کارآمد کم دارد که این چنین زار می زند !
اینکه چرا بزرگان نمیتوانند زیر یک سقف باشند مشکل روانشناسانه دارد که شاید ریشه در جامعه شناسی داشته باشد
✒️
اما من با این کارها کاری ندارم .حقیر که به اعتقاد دوست و دشمن از دانشی پایین بهره مند است صاحب حسی قدرتمند است که او را به پرسشگری توانمند بدل کرده است طوری که در نامه ای سرگشاده به استاد فخرالدین سورتجی مقارن سالهای هشتاد _ هشتاد و پنج طرح( دوبیتی نامی فراتر از دوبیتی است ) را سرانجام در کتاب( خانه در سکوت )خود که در سه جلد منتشر شده است به ثبت رساند !! اگرچه استاد سورتجی نامه ام را مچاله کرد و در سطل زباله انداخت !!!!
ما در این جامعه خود محور و خود پسند زندگی میکنیم و خبر نداریم بت هایی که می سازیم روزی . . سرانجامی باید ابراهیمی خلق کنیم و تبری بسازیم کار آمد . . .
✒️
به خود آییم.بنده وقتی از قائمشهر می گویم از منطقه ای حرف می زنم که به قول دوست ارجمندم کیوان ملکی شاعر و فعال این عرصه از گدوک تا چپکرود را شامل می شود . . اقلیت قومی قدرتمندی که به این شهر سرریز شدند ستون فقرات ادبیات آن را نیز شکل می دهند !! اما دو گانه سوزند !! متاسفانه حسی بومی گرایانه دارند و زبانی شاعرانه !!
و شاید بپای قدرت بیشتر که از خصیصه ی گذشته های دور و نزدیک مردان بالا دست این منطقه است به چنین بافت های فرهنگی تن می دهند .
جناب آقای حیدری . . شما انجمن یا بهتر بگویم محفل ادبی خانگی خانوادگی مرزبان را به کجا رسانده اید که مجددا به تاسیس انجمنی همسو و همشکل بنام سواد کوهی های قائمشهر مبادرت نمودید !؟ که عناصر تشکیل دهنده این دو از یک شکل و شمایل اند و مو نمی زنند ! این همه انرژی را صرف چه می کنید !؟ و از این عناصر چه انتظاری دارید . . . نمیدانم .
خدا عالم است !ادامه دارد . . .
ناصر رنجبر _ قائمشهر _96/5/22
✒️🔎🖋
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #نخبگان_مازندران
نوشته زير به قلم
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد
مازنى است وى تعمدا به
اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجيان
✒️
#تذكر:
در يادداشت شماره يك نام فرهيخته گرامى استاد محمود جواديان به اشتباه بهمن درج شد.
* شخصی گری در ادبیات استان *
بخش دوم _ صفحه 2
اما ما. . . نسل دومی ها . . . وقتی به درهای بسته ی محفل ادبی شما برخوردیم مرتکب تاسیس (انجمن خانگی فرزانه ) شدیم . . . سپس در همراهی ی (انجمن تبرستان ساری ) که گشایش بیشتری از شما داشت به ( جشنواره ی خانگی آش نذر شعر ) سرریز شدیم تا به دریا برسیم که نشد !!!!
ما شانس آوردیم از این بند و حصار خانگی رها شدیم تا نگاهمان به ادبیات مدرن و به روز شود . . .
برای همین است چنین مقولاتی به پایمان دم دستی و کو چک اند !!! چرا که باید رویاهای بزرگتری خلق کنیم و به مرکزی تبدیل شویم که کانون تحولات ادبی شود !!!!
این خواسته ی منطقی تنها با همت و تلاش مردان بزرگی چون شما ، استاد مهدوی ،.استاد جوادیان ، استاد ذبیحی ، استاد طیار یزدانپناه ، استاد علی تیموری، استاد فردوس حاجیان ،استاد منوچهر اسکندری ، استاد بهروز رستگار ، استادتبریزی ، استادباغستانی ،استاد عباس فضلی، استاد گلی و جوانترهای نازنین ازجمله استاد کیوان ملکی ، علیرضا دهرویه ، کمال رستمعلی، علی بوداغی ، محمود احمدی ، حسین میری ، رضا غریب ، مهندس فرهنگ مهر و خانم های بزرگوار از جمله خانم اسداللهی ، خانم فتحی ، خانم خیر اندیش ، خانم ابراهیم نژاد و بسیاری دیگر از بانوانی که حضور ذهن ندارم . . .
تحقق پذیر است . . . انشاءالله . . .
با من همراه باشید تا به زودی بخش سوم ابن سری مقالات را داشته باشیم و شاید هم در این گیر و دار طرحی اجرایی را به منصه ی ظهور برسانیم که امیدوارم عامل خیر شود
پتانسیل خود را هرگز دست کم نگیریم که این مردان و زنانی که نام بردم به تنهایی راهگشا و راهبرند . . .
پایدار بمانید . . . و از احساسات کاذب بپرهیزید
ناصر رنجبر _ قائمشهر _ 96/5/22
☯️✒️🔎🖋🔎✒️🕊
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نوشته زير به قلم
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد
مازنى است وى تعمدا به
اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجيان
✒️
#تذكر:
در يادداشت شماره يك نام فرهيخته گرامى استاد محمود جواديان به اشتباه بهمن درج شد.
* شخصی گری در ادبیات استان *
بخش دوم _ صفحه 2
اما ما. . . نسل دومی ها . . . وقتی به درهای بسته ی محفل ادبی شما برخوردیم مرتکب تاسیس (انجمن خانگی فرزانه ) شدیم . . . سپس در همراهی ی (انجمن تبرستان ساری ) که گشایش بیشتری از شما داشت به ( جشنواره ی خانگی آش نذر شعر ) سرریز شدیم تا به دریا برسیم که نشد !!!!
ما شانس آوردیم از این بند و حصار خانگی رها شدیم تا نگاهمان به ادبیات مدرن و به روز شود . . .
برای همین است چنین مقولاتی به پایمان دم دستی و کو چک اند !!! چرا که باید رویاهای بزرگتری خلق کنیم و به مرکزی تبدیل شویم که کانون تحولات ادبی شود !!!!
این خواسته ی منطقی تنها با همت و تلاش مردان بزرگی چون شما ، استاد مهدوی ،.استاد جوادیان ، استاد ذبیحی ، استاد طیار یزدانپناه ، استاد علی تیموری، استاد فردوس حاجیان ،استاد منوچهر اسکندری ، استاد بهروز رستگار ، استادتبریزی ، استادباغستانی ،استاد عباس فضلی، استاد گلی و جوانترهای نازنین ازجمله استاد کیوان ملکی ، علیرضا دهرویه ، کمال رستمعلی، علی بوداغی ، محمود احمدی ، حسین میری ، رضا غریب ، مهندس فرهنگ مهر و خانم های بزرگوار از جمله خانم اسداللهی ، خانم فتحی ، خانم خیر اندیش ، خانم ابراهیم نژاد و بسیاری دیگر از بانوانی که حضور ذهن ندارم . . .
تحقق پذیر است . . . انشاءالله . . .
با من همراه باشید تا به زودی بخش سوم ابن سری مقالات را داشته باشیم و شاید هم در این گیر و دار طرحی اجرایی را به منصه ی ظهور برسانیم که امیدوارم عامل خیر شود
پتانسیل خود را هرگز دست کم نگیریم که این مردان و زنانی که نام بردم به تنهایی راهگشا و راهبرند . . .
پایدار بمانید . . . و از احساسات کاذب بپرهیزید
ناصر رنجبر _ قائمشهر _ 96/5/22
☯️✒️🔎🖋🔎✒️🕊
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
در پى درج سلسله يادداشت هاى #ناصر_رنجبر منتقد و شاعر مازنى در حوزه شخصى گرى در ادبيات استان مازندران جوابيه ها و اظهار نظرهاى دوستان تقديم مى شود.اميد است اينگونه تعامل ها راه را براى اعتلا و پيشرفت ادبيات استان فراهم سازد
اين بخش اظهار نظر جناب #واقف
با تقديم احترام
#فردوس_حاجيان
✒️🔎🖋✒️🔎🖋
هو الجمیل
مقاله جناب رنجبر را خواندم نه گوشه ی چشمی به توهین داشت نه خطی بر عارض کسی کشید ..درقائمشهروحتی از اطراف شاعری
نیست که نمک گیرآش نذر شعری که خالصانه و خانوادگی سالها تقدیم ان همه میهمان می کرد،نشده باشد اما به گمانم ناخوداگاه ما همیشه عادت به تمجید وخود سانسوری دارد که با دیدن متنی منیت و توهین استخراج میکنیم .کل دغدغه متن هشدار کثرت گرایی و عواقب وخیم ان و خیمه ای یکپارچه اراستن و پرهیز از پوسته گرایی ست واتفاقا از بزرگان استمداد میطلبد که دریابند شعر و ادب را .. ناصر رنجبر تا انجا که من آگاهم با همان بضاعت متوسط خویش بی چشم داشت دستگیر ادیبانی بوده که دست نیاز به سویش دراز کردند و خالی برنگشت، نه رماند نه رمید، ایستاد و حرفش رازد ..حرفش نهیب بود مانند شعر اعتراض ..خواست رذائل ابلیسی جای فضائل ادریسی را نگیرند ..به چشمانش دید بیدقان شعر فاصله شان با عمو رمضان عزیز فاصله بیماری و سلامت ست..دغدغه ناصر الیگارشی شدن است که بجاست و صائب ..کمینه ی این جستار عشق به شعر و بیشینه ان علاج واقعه قبل از وقوع ست
واقفانه می ستایمش .. همچنان همچنان
✒️🔎🖋✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
اين بخش اظهار نظر جناب #واقف
با تقديم احترام
#فردوس_حاجيان
✒️🔎🖋✒️🔎🖋
هو الجمیل
مقاله جناب رنجبر را خواندم نه گوشه ی چشمی به توهین داشت نه خطی بر عارض کسی کشید ..درقائمشهروحتی از اطراف شاعری
نیست که نمک گیرآش نذر شعری که خالصانه و خانوادگی سالها تقدیم ان همه میهمان می کرد،نشده باشد اما به گمانم ناخوداگاه ما همیشه عادت به تمجید وخود سانسوری دارد که با دیدن متنی منیت و توهین استخراج میکنیم .کل دغدغه متن هشدار کثرت گرایی و عواقب وخیم ان و خیمه ای یکپارچه اراستن و پرهیز از پوسته گرایی ست واتفاقا از بزرگان استمداد میطلبد که دریابند شعر و ادب را .. ناصر رنجبر تا انجا که من آگاهم با همان بضاعت متوسط خویش بی چشم داشت دستگیر ادیبانی بوده که دست نیاز به سویش دراز کردند و خالی برنگشت، نه رماند نه رمید، ایستاد و حرفش رازد ..حرفش نهیب بود مانند شعر اعتراض ..خواست رذائل ابلیسی جای فضائل ادریسی را نگیرند ..به چشمانش دید بیدقان شعر فاصله شان با عمو رمضان عزیز فاصله بیماری و سلامت ست..دغدغه ناصر الیگارشی شدن است که بجاست و صائب ..کمینه ی این جستار عشق به شعر و بیشینه ان علاج واقعه قبل از وقوع ست
واقفانه می ستایمش .. همچنان همچنان
✒️🔎🖋✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
در پى درج سلسله يادداشت هاى #ناصر_رنجبر منتقد و شاعر مازنى در حوزه شخصى گرى در ادبيات استان مازندران جوابيه ها و اظهار نظرهاى دوستان تقديم مى شود.اميد است اينگونه تعامل ها راه را براى اعتلا و پيشرفت ادبيات استان فراهم سازد
اين بخش اظهار نظر جناب #گلى
با تقديم احترام
#فردوس_حاجيان
✒️🔎🖋✒️
این متن بسیارمتین زیباو راه گشاست
باید بدانیم ناصررنجبرعزیزدوستدارواقعی ی شعروشعوردوستدارانش هست باید برای نقد این مرد دانشی و
فرهیخته بیش ازاین سرتعظیم فرود آورد باشد که شجاعت و نترسی که خصلت ذاتی شاعران است همچنان زنده بماند..درود بر ناصر درود برذبیحی عزیز درود برحسین جان سلیمانی و علی آقای بوداغی عزیز برادران شاعرو مهربانم..
✒️🔎🖋✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
اين بخش اظهار نظر جناب #گلى
با تقديم احترام
#فردوس_حاجيان
✒️🔎🖋✒️
این متن بسیارمتین زیباو راه گشاست
باید بدانیم ناصررنجبرعزیزدوستدارواقعی ی شعروشعوردوستدارانش هست باید برای نقد این مرد دانشی و
فرهیخته بیش ازاین سرتعظیم فرود آورد باشد که شجاعت و نترسی که خصلت ذاتی شاعران است همچنان زنده بماند..درود بر ناصر درود برذبیحی عزیز درود برحسین جان سلیمانی و علی آقای بوداغی عزیز برادران شاعرو مهربانم..
✒️🔎🖋✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #نخبگان_مازندران
نوشته زير به قلم
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد مازنى است.وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با حترام
#فردوس_حاجیان
✒️
* شخصی گری در ادبیات استان *
بخش سوم _ صفحه اول
قصه ی پرسش و تکریم چرا حق من است
عاشقی کردن بی شال و کلا حق من است
نگران من و این دولت درمانده نباش !!!
که در این دایره رفتن به خطا حق من است (ناصر رنجبر)
شخصی گری در ادبیات استان محور یادداشتهایی بود که شاید به درازا کشیداگر چه جای بحث بسیاری نیز دارد . . .
منظور از شخصی گری در این بحث نه موضوع فردیت شاعر است و نه دخالت در امور خصوصی آن !!!
چرا که هر شاعر صاحب چاردیواری شعر وشعور خود است و مرا در این متن با آن کاری نیست !!! زیرا ارائه فضاهای این چنینی بخشی از ادبیات کلاسیک و مدرن ما را شامل میشود . . .
موضوعی که بعضی از دوستان و منتقدین این گفتگو بر آن انگشت اتهام وارد آوردند . . . که آقا اصلن به شما چه !؟ که شاعر چه می گوید !؟
البته اینکه به شما چه خود تحکمی است نابجا . . . چرا که شاعر متعلق به مردم است و چگونه گفتنش نیز گاهی به نقد کشیده میشود .
✒️🔎🖋
خوشبختانه نه من در این روند گفتگو به چگونه گفتن شاعر اشاره داشتم و نه موضوع مقاله این بوده بلکه همانگونه که از تیتر آن بر می آید سرشار از قید و چارچوب و تعریف است !!!
گفتنی است من به بومی گری در شخصیت شاعر اشاره می کنم و برخی آن را مخالفت با شعر بومی می پندارند !!! جالب است . . . ها
با این جماعت چه باید کرد . . . نمیدانم !!!!
بگذریم . . . شخصی گری روندی است که نمودار حرکت را می نمایاند . . . نه جنس آن را . . .
اینکه ما مدام بر پای یک در بچرخیم و صدای مان هم در نیاید !!! از کدامین قواعد ادبی امان می آید . . . تازه و هنگامیکه به آن خو کردیم امپراتور بی چون و چرایی شویم که شلاق منیت از دستمان نیفتد حرف نابجایی است ؟!
✒️🔎🖋
شما همین انجمن های دایر در استان را بررسی کنید ببینید چه تعاملی با هم دارند ،چقدر با هم رفیق اند و چه اندازه از یکدیگر باخبرند !!!
بیراه نیست بگویم هر کدامشان بر اساس راهبردی که دارند راهبری میکنند و هنگامیکه به یکدیگر میرسند سلام یکدیگر را هم پاسخ نمیدهند !!!
✒️🔎🖋
در کدام یک از این انجمن ها سبک و سیاق شعر به مصداق و مستند نه تشریفاتی و کلامی !! به بررسی گذاشته شد . . . نقد جدی در کدامین انجمن جریان دارد مگر با ملاحظه کاری و مصلحت گرایی !!!
آیا بررسی زبان در شعر و نگاه به حال و روز آن اتفاق می افتد یا اتفاقی رخ می نماید !!!
کدام آرشیو زبانی و شعری در استان است تا بفهمد ابوالفضل کهنسال چه می گوید و بیژن باغستانی از چه زبانی بهره مند است !!!!
همه ی دغدغه های مان این است که بازی های زبان در غزل را بررسی کنیم و الباقی را با محک آن بسنجیم . . .
امپراتوران بی تاج و تخت ادبیات استان چنان می کنند که جرات نداری وارد حوزه ی آیت اللهی اشان شوی و اگر هم داخل شدی مورد یورش مریدان در مراد ذوب شده می گردی !!!
رعب و وحشت تنها در سیاست جلوه نمی کند در ادبیات سالهاست خود نمایی می کند . . . به سخره گرفتن . . . رسوا کردن . . . تحقیر نمودن . . . به استهزا کشاندن . . . و ترور شخصیت که دوست بزرگوارم جناب آقای احمد نژاد به خوبی از آن یاد کردند . . . از جمله ی آن است !!!!
و همینکه هر کس برای خود دایره ای امن تدارک ببیند و از آن به شدت دفاع کند که نکند خدای ناکرده تلنگری به آن زده شود گویا و اساس همه ی بدبختی های ادبیات ماست . . .
کار شخصی ایراد ندارد اصلن در جاهایی از مزایا محسوب میشود اما نگرش شخصی در امور اجتماعی زبان از بلایایی است که شاید هیچگاه نتوانیم خسارت آن را جبران کنیم .
ادامه دارد . . .
✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نوشته زير به قلم
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد مازنى است.وى تعمدا به اسامى برخى از فرهيختگان اشاره داشته است.اميد آن مى رود پاسخ عزيزان مورد پرسش را داشته باشيم
با حترام
#فردوس_حاجیان
✒️
* شخصی گری در ادبیات استان *
بخش سوم _ صفحه اول
قصه ی پرسش و تکریم چرا حق من است
عاشقی کردن بی شال و کلا حق من است
نگران من و این دولت درمانده نباش !!!
که در این دایره رفتن به خطا حق من است (ناصر رنجبر)
شخصی گری در ادبیات استان محور یادداشتهایی بود که شاید به درازا کشیداگر چه جای بحث بسیاری نیز دارد . . .
منظور از شخصی گری در این بحث نه موضوع فردیت شاعر است و نه دخالت در امور خصوصی آن !!!
چرا که هر شاعر صاحب چاردیواری شعر وشعور خود است و مرا در این متن با آن کاری نیست !!! زیرا ارائه فضاهای این چنینی بخشی از ادبیات کلاسیک و مدرن ما را شامل میشود . . .
موضوعی که بعضی از دوستان و منتقدین این گفتگو بر آن انگشت اتهام وارد آوردند . . . که آقا اصلن به شما چه !؟ که شاعر چه می گوید !؟
البته اینکه به شما چه خود تحکمی است نابجا . . . چرا که شاعر متعلق به مردم است و چگونه گفتنش نیز گاهی به نقد کشیده میشود .
✒️🔎🖋
خوشبختانه نه من در این روند گفتگو به چگونه گفتن شاعر اشاره داشتم و نه موضوع مقاله این بوده بلکه همانگونه که از تیتر آن بر می آید سرشار از قید و چارچوب و تعریف است !!!
گفتنی است من به بومی گری در شخصیت شاعر اشاره می کنم و برخی آن را مخالفت با شعر بومی می پندارند !!! جالب است . . . ها
با این جماعت چه باید کرد . . . نمیدانم !!!!
بگذریم . . . شخصی گری روندی است که نمودار حرکت را می نمایاند . . . نه جنس آن را . . .
اینکه ما مدام بر پای یک در بچرخیم و صدای مان هم در نیاید !!! از کدامین قواعد ادبی امان می آید . . . تازه و هنگامیکه به آن خو کردیم امپراتور بی چون و چرایی شویم که شلاق منیت از دستمان نیفتد حرف نابجایی است ؟!
✒️🔎🖋
شما همین انجمن های دایر در استان را بررسی کنید ببینید چه تعاملی با هم دارند ،چقدر با هم رفیق اند و چه اندازه از یکدیگر باخبرند !!!
بیراه نیست بگویم هر کدامشان بر اساس راهبردی که دارند راهبری میکنند و هنگامیکه به یکدیگر میرسند سلام یکدیگر را هم پاسخ نمیدهند !!!
✒️🔎🖋
در کدام یک از این انجمن ها سبک و سیاق شعر به مصداق و مستند نه تشریفاتی و کلامی !! به بررسی گذاشته شد . . . نقد جدی در کدامین انجمن جریان دارد مگر با ملاحظه کاری و مصلحت گرایی !!!
آیا بررسی زبان در شعر و نگاه به حال و روز آن اتفاق می افتد یا اتفاقی رخ می نماید !!!
کدام آرشیو زبانی و شعری در استان است تا بفهمد ابوالفضل کهنسال چه می گوید و بیژن باغستانی از چه زبانی بهره مند است !!!!
همه ی دغدغه های مان این است که بازی های زبان در غزل را بررسی کنیم و الباقی را با محک آن بسنجیم . . .
امپراتوران بی تاج و تخت ادبیات استان چنان می کنند که جرات نداری وارد حوزه ی آیت اللهی اشان شوی و اگر هم داخل شدی مورد یورش مریدان در مراد ذوب شده می گردی !!!
رعب و وحشت تنها در سیاست جلوه نمی کند در ادبیات سالهاست خود نمایی می کند . . . به سخره گرفتن . . . رسوا کردن . . . تحقیر نمودن . . . به استهزا کشاندن . . . و ترور شخصیت که دوست بزرگوارم جناب آقای احمد نژاد به خوبی از آن یاد کردند . . . از جمله ی آن است !!!!
و همینکه هر کس برای خود دایره ای امن تدارک ببیند و از آن به شدت دفاع کند که نکند خدای ناکرده تلنگری به آن زده شود گویا و اساس همه ی بدبختی های ادبیات ماست . . .
کار شخصی ایراد ندارد اصلن در جاهایی از مزایا محسوب میشود اما نگرش شخصی در امور اجتماعی زبان از بلایایی است که شاید هیچگاه نتوانیم خسارت آن را جبران کنیم .
ادامه دارد . . .
✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #نخبگان_مازندران
نوشته زير به قلم
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد
مازنى است.وى تعمدا به
اسامى برخى از فرهيختگان
اشاره داشته است.اميد آن
مى رود پاسخ عزيزان مورد
پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجيان
✒️
*شخصی گری در ادبیات استان
*بخش سوم _ صفحه دوم
کار عاشق گذر از پیچ زمان است رفیق
مسئله دار دل پیر و جوان است رفیق
عافیت را تو بگو . . .بگذرد از این وادی
که براین قصه بلا در جَرَیان است رفیق
(ناصر رنجبر)
اشتباه نشود فردوسی شخصی گری نمی کرد بلکه همه ی داستان ، اسطوره ، قصه ، نمایش ، و حماسه هایش را از این سو و آنسو جمع و جور می کرد و خود نیز بر آن مانور می داد . . .
یعنی اینکه این بزرگوار از حال و هوای ادبیات دوران خود کاملن مطلع و در جریان بود . . . دیگران نیز این چنین بودند که اگر در خود بودند سنگ روی سنگ بند نمی شد . . .
سفر نامه ها ، منظومه های مختلف ، مهاجرت ها ، همه و همه صرفن برای یا بپای اطلاع از اوضاع زمان و زبان بوده و غیر . . .
همین قائمشهر را ببینید اتحادیه یا صنفی که بتواند از منافع فعالان این حوزه حمایت کند _ کانونی که بشود جمعی از خرد ورزان این عرصه را دور هم گرد آورد _ مرکزیت غیر دولتی که مدیریت بر روند زبان داشته باشد شبیه حلقه رندان در طنز . . . یا همین مراکزی مانند ساری شناسی ، ایران شناسی و دیگر مراکز این چنینی از جمله دانشگاهها را میتوان از مراکز غیر دولتی در ادبیات دانست . . .
✒️🔎🖋
اما با همین اندک مراکز موجود در استان چنان به تعامل نشستیم که نوعی محافظه کاری و تملک آپارتمانی در آنان رخ میدهد !!!
آقای دکتر اسلامی بارها در جلسات تخصصی شعر وارد میشدند و تذکراتی به روسری شاعر ، شال و کلاه نویسنده ، شلوار لی نوازنده می دادند !!!
این که نشد کار . . .
اعلان مالکیت خصوصی بر اماکنی عمومی خود یک معضل است که ما داریم . . . حتی کتابخانه هایی که باید در اختیار همه باشند گاهی از این امر پرهیز می کنند . . .
شورای شهر که بخشی از آن فرهنگی است حتی یک بار کار فرهنگی خاصی از آن ندیدیم !!! جز بنر های سیاسی و تبلیغاتی . . .
و ما هم از آنان چیزی نمی خواهیم یعنی عنصری نداریم که زهره ی گفتگو با این غول های قدرت را داشته باشد. . . . چرا که در شعرمان زبان درازی داریم و در زندگی کوتاه دستیم !!!
باور کنید هیچ شهرداری جرات نمی کند امکانات هنری را از ما دریغ کند اگر ببیند مردان بزرگ ادبیات خواسته ی دیگری دارند . . .
اصلن کجا هستند مردان بزرگی که مطالبات ما را پی گیر شوند تا ما حداقل در شهرمان مکانی غیر دولتی برای ادبیات داشته باشیم . . . کتابخانه ای حرفه ای داشته باشیم . . . تا در این امر مرکزی برای گفتگوی فرا متنی امان باشد .
آنقدر گرفتار کارهای شخصی و شخصی گری خود هستیم که مجال نداریم به موضوعات بزرگتر بیندیشیم !!!!
و همچنان انرژی و توان خود را صرف کار های تکراری و تکرار کار هایی نموده ایم که می کنیم . . . .انجمن های یکسو ، همشکل ، یک وزن . . . از برایند این کار هاست !!!
✒️🔎🖋
در پایان از بزرگوارانی که به ساحتشان جسارتی شد عذر خواهی می کنم به خصوص از استاد بزرگوار و پدر مقامم حجت الله حیدری . . .
و از تمام عزیزانی که پنهان و آشکار در روند این گفتگو شرکت کردند سپاسگزارم اگر چه ابراز احساساتشان مسیر گفتگو را به تاخیر انداخت اما محک خوبی بود تا با آن عیار ادبی و اجتماعی خود را بسنجیم . . .
باور کنید هنوز تا کسب دلاوری زبان و ایجاد تعادل بین حس و اندیشه فاصله ها داریم که شاید با تمرین بیشتر به نقطه ای قابل قبول ارتقاء یابیم . . .
تملق ،تحریک ، خودنمایی ، توهین ، لشگر کشی ، بی انصافی ، ابراز احساسات کاذب ، و فحاشی . . . از برآیند حواشی ی این گفتگو در فضای مجازی بود . . .
دردآور آنکه با این یورش مغول وار زبان نقد را سر بریدند تا کسی جرات نکند بگوید . . . بنویسد . . . بخواند !!!
اما من با اینهمه دوستتان دارم . . . و باز هم برایتان خواهم نوشت . . . با همین سبک و سیاقی که شاهد آن بودید .
اینهمه طعمه ی آهم نکن از پرسش عشق
دشمن ماه و پگاهم نکن از پرسش عشق
نگران باش !! به طوفانی که در راه من است
لیکن اینگونه نگاهم نکن از پرسش عشق
(ناصر رنجبر)تمام
✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نوشته زير به قلم
#ناصر_رنجبر شاعر و منتقد
مازنى است.وى تعمدا به
اسامى برخى از فرهيختگان
اشاره داشته است.اميد آن
مى رود پاسخ عزيزان مورد
پرسش را داشته باشيم
با احترام
#فردوس_حاجيان
✒️
*شخصی گری در ادبیات استان
*بخش سوم _ صفحه دوم
کار عاشق گذر از پیچ زمان است رفیق
مسئله دار دل پیر و جوان است رفیق
عافیت را تو بگو . . .بگذرد از این وادی
که براین قصه بلا در جَرَیان است رفیق
(ناصر رنجبر)
اشتباه نشود فردوسی شخصی گری نمی کرد بلکه همه ی داستان ، اسطوره ، قصه ، نمایش ، و حماسه هایش را از این سو و آنسو جمع و جور می کرد و خود نیز بر آن مانور می داد . . .
یعنی اینکه این بزرگوار از حال و هوای ادبیات دوران خود کاملن مطلع و در جریان بود . . . دیگران نیز این چنین بودند که اگر در خود بودند سنگ روی سنگ بند نمی شد . . .
سفر نامه ها ، منظومه های مختلف ، مهاجرت ها ، همه و همه صرفن برای یا بپای اطلاع از اوضاع زمان و زبان بوده و غیر . . .
همین قائمشهر را ببینید اتحادیه یا صنفی که بتواند از منافع فعالان این حوزه حمایت کند _ کانونی که بشود جمعی از خرد ورزان این عرصه را دور هم گرد آورد _ مرکزیت غیر دولتی که مدیریت بر روند زبان داشته باشد شبیه حلقه رندان در طنز . . . یا همین مراکزی مانند ساری شناسی ، ایران شناسی و دیگر مراکز این چنینی از جمله دانشگاهها را میتوان از مراکز غیر دولتی در ادبیات دانست . . .
✒️🔎🖋
اما با همین اندک مراکز موجود در استان چنان به تعامل نشستیم که نوعی محافظه کاری و تملک آپارتمانی در آنان رخ میدهد !!!
آقای دکتر اسلامی بارها در جلسات تخصصی شعر وارد میشدند و تذکراتی به روسری شاعر ، شال و کلاه نویسنده ، شلوار لی نوازنده می دادند !!!
این که نشد کار . . .
اعلان مالکیت خصوصی بر اماکنی عمومی خود یک معضل است که ما داریم . . . حتی کتابخانه هایی که باید در اختیار همه باشند گاهی از این امر پرهیز می کنند . . .
شورای شهر که بخشی از آن فرهنگی است حتی یک بار کار فرهنگی خاصی از آن ندیدیم !!! جز بنر های سیاسی و تبلیغاتی . . .
و ما هم از آنان چیزی نمی خواهیم یعنی عنصری نداریم که زهره ی گفتگو با این غول های قدرت را داشته باشد. . . . چرا که در شعرمان زبان درازی داریم و در زندگی کوتاه دستیم !!!
باور کنید هیچ شهرداری جرات نمی کند امکانات هنری را از ما دریغ کند اگر ببیند مردان بزرگ ادبیات خواسته ی دیگری دارند . . .
اصلن کجا هستند مردان بزرگی که مطالبات ما را پی گیر شوند تا ما حداقل در شهرمان مکانی غیر دولتی برای ادبیات داشته باشیم . . . کتابخانه ای حرفه ای داشته باشیم . . . تا در این امر مرکزی برای گفتگوی فرا متنی امان باشد .
آنقدر گرفتار کارهای شخصی و شخصی گری خود هستیم که مجال نداریم به موضوعات بزرگتر بیندیشیم !!!!
و همچنان انرژی و توان خود را صرف کار های تکراری و تکرار کار هایی نموده ایم که می کنیم . . . .انجمن های یکسو ، همشکل ، یک وزن . . . از برایند این کار هاست !!!
✒️🔎🖋
در پایان از بزرگوارانی که به ساحتشان جسارتی شد عذر خواهی می کنم به خصوص از استاد بزرگوار و پدر مقامم حجت الله حیدری . . .
و از تمام عزیزانی که پنهان و آشکار در روند این گفتگو شرکت کردند سپاسگزارم اگر چه ابراز احساساتشان مسیر گفتگو را به تاخیر انداخت اما محک خوبی بود تا با آن عیار ادبی و اجتماعی خود را بسنجیم . . .
باور کنید هنوز تا کسب دلاوری زبان و ایجاد تعادل بین حس و اندیشه فاصله ها داریم که شاید با تمرین بیشتر به نقطه ای قابل قبول ارتقاء یابیم . . .
تملق ،تحریک ، خودنمایی ، توهین ، لشگر کشی ، بی انصافی ، ابراز احساسات کاذب ، و فحاشی . . . از برآیند حواشی ی این گفتگو در فضای مجازی بود . . .
دردآور آنکه با این یورش مغول وار زبان نقد را سر بریدند تا کسی جرات نکند بگوید . . . بنویسد . . . بخواند !!!
اما من با اینهمه دوستتان دارم . . . و باز هم برایتان خواهم نوشت . . . با همین سبک و سیاقی که شاهد آن بودید .
اینهمه طعمه ی آهم نکن از پرسش عشق
دشمن ماه و پگاهم نکن از پرسش عشق
نگران باش !! به طوفانی که در راه من است
لیکن اینگونه نگاهم نکن از پرسش عشق
(ناصر رنجبر)تمام
✒️🔎🖋
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نخبگان مازندران
#محرم_در_مازندران با #شاعران_شيداى_شمال 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 **** هنگِ هفتاد و دو تن **** تا محرم سینه چاک نینواست عاشقی مدیون دشت کربلاست "شام" را درمانده تر هرگز ندید " کوفه"ای را هم که در مکر و ریاست از "حجاز" و آب زَمزَم نَگذرَم گر برایم حُرمتی…
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #ناصر_رنجبر **** همیشه تو را گوش به زنگم **** یک نفر در من گُم میشود با دستانی پُر از آرزو و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . . چشمانم را که می بندم بیشتر او را می بینم . . . یکریز راهی است …
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
* بگو ببینم ****
بگو ببینم . . .
از زاویه ی بازِ کدامین خورشید آمدی
که این چنین . . . ماه
از سر و کولت بالا می رود
و این همه ابر تو را می بارد
که از شبنم هم شبنم تری و
از زلال هم . . . زلال تر
با اینهمه . . .
حالا که با تو رفیق شدم
روشن کن
چه موجی تو را می سراید
که آهنگ دریا داری
تا وحشتم از نگاهت بریزد
مثل قطره قطره ی خورشید
که در تو آب میشود و
در من . . . آتش
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
* بگو ببینم ****
بگو ببینم . . .
از زاویه ی بازِ کدامین خورشید آمدی
که این چنین . . . ماه
از سر و کولت بالا می رود
و این همه ابر تو را می بارد
که از شبنم هم شبنم تری و
از زلال هم . . . زلال تر
با اینهمه . . .
حالا که با تو رفیق شدم
روشن کن
چه موجی تو را می سراید
که آهنگ دریا داری
تا وحشتم از نگاهت بریزد
مثل قطره قطره ی خورشید
که در تو آب میشود و
در من . . . آتش
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #ناصر_رنجبر * بگو ببینم **** بگو ببینم . . . از زاویه ی بازِ کدامین خورشید آمدی که این چنین . . . ماه از سر و کولت بالا می رود و این همه ابر تو را می بارد که از شبنم هم شبنم تری و از زلال…
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
📜🖌
خواستم بدون نام تو سر کنم
این بود . . .
یکراست رفتم سراغ خط میخی
آنجا هم بودی !
عبری آموختم . . .
مثل اجنا ! ظاهر شدی
اّوِستایی ات حرف نداشت !
فرانسوی هم می دانستی !
فقط عربی ات کمی ضعیف بود !
با اینهمه
دوستت دارم
حتی اگر
در هیچ زبانی نباشی
ناصر رنجبر _ شاید اگر باد نمی سرود
📜🖌
می خواهم
آن قدر غّلت بزنم
تا شاید روزی
من و تصویر خیالی ام
زیر آفتابِ ظهرِ تابستانه ای
آرام . . . آرام
مثلِ عقربه هایی که صفر میشوند . . .
حالا هِی بگو
برخیز و چایت را بنوش !!!
ناصر رنجبر _ شاید اگر باد نمی سرود
📜🖌
* برو ای غمِ شَرورم *
چه ترانه می کِشد سَر که تو در کنارم آیی
غزلی شوی برایم دَمِ بیقرارم آیی
به هزار و یک بهانه به خروش و صد ترانه
شرری زنی به جانم گُلِ روزگارم آیی
اگر این چنین به مَستی بِدَمی جهان ما را
به دو جُرعه نا کِشیده همه بر قرارم آیی
شبِ سردِ لا مُروت به کنار من نشینی
دمِ صبحِ روشنی ها سَحَرِ بهارم آیی
همه دَم به قصه گیری همه شب به شِکوه گیری
غمِ ساکتِ دلم را اگر افتخارم آیی
بِنِشانی از دلِ من غمِ این کهنه غزل را
به اِشارتی که داری نه طناب دارم آیی!!
رُخِ زرد و زارِ ما را به دو پِیک بی نِشانه
بِزُدایی آشکارا اگر آشکارم آیی
غمِ تنهاییِ این دل بِرَوَد به دَستت اما
چو شَبَه به ما در آیی چو غزل به کارم آیی
به دو بوسه می سِپارم لبِ نازکِ خیالت
که برای شام آخر گلِ انتظارم آیی
برو ای غمِ شَرورَم که اگر رفیقم آید
تو بدونِ شک و شُبهه همه زیر بارم آیی
نکن این خاطرِ ما را به نَیامدن مُکدَر
که تکیده تر شَوَم گر شب احتضارم آیی
ناصر رنجبر _ قائمشهر _ 96/7/20
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
📜🖌
خواستم بدون نام تو سر کنم
این بود . . .
یکراست رفتم سراغ خط میخی
آنجا هم بودی !
عبری آموختم . . .
مثل اجنا ! ظاهر شدی
اّوِستایی ات حرف نداشت !
فرانسوی هم می دانستی !
فقط عربی ات کمی ضعیف بود !
با اینهمه
دوستت دارم
حتی اگر
در هیچ زبانی نباشی
ناصر رنجبر _ شاید اگر باد نمی سرود
📜🖌
می خواهم
آن قدر غّلت بزنم
تا شاید روزی
من و تصویر خیالی ام
زیر آفتابِ ظهرِ تابستانه ای
آرام . . . آرام
مثلِ عقربه هایی که صفر میشوند . . .
حالا هِی بگو
برخیز و چایت را بنوش !!!
ناصر رنجبر _ شاید اگر باد نمی سرود
📜🖌
* برو ای غمِ شَرورم *
چه ترانه می کِشد سَر که تو در کنارم آیی
غزلی شوی برایم دَمِ بیقرارم آیی
به هزار و یک بهانه به خروش و صد ترانه
شرری زنی به جانم گُلِ روزگارم آیی
اگر این چنین به مَستی بِدَمی جهان ما را
به دو جُرعه نا کِشیده همه بر قرارم آیی
شبِ سردِ لا مُروت به کنار من نشینی
دمِ صبحِ روشنی ها سَحَرِ بهارم آیی
همه دَم به قصه گیری همه شب به شِکوه گیری
غمِ ساکتِ دلم را اگر افتخارم آیی
بِنِشانی از دلِ من غمِ این کهنه غزل را
به اِشارتی که داری نه طناب دارم آیی!!
رُخِ زرد و زارِ ما را به دو پِیک بی نِشانه
بِزُدایی آشکارا اگر آشکارم آیی
غمِ تنهاییِ این دل بِرَوَد به دَستت اما
چو شَبَه به ما در آیی چو غزل به کارم آیی
به دو بوسه می سِپارم لبِ نازکِ خیالت
که برای شام آخر گلِ انتظارم آیی
برو ای غمِ شَرورَم که اگر رفیقم آید
تو بدونِ شک و شُبهه همه زیر بارم آیی
نکن این خاطرِ ما را به نَیامدن مُکدَر
که تکیده تر شَوَم گر شب احتضارم آیی
ناصر رنجبر _ قائمشهر _ 96/7/20
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
آبگیر های شمال
غاز های وحشی را از تو آموختند
از حواصیل هایی که
بوی لک لک می دهند و
لک لک هایی که
قو ... قو ... می کِشند
تا من که در تو
دریا فراموشم نمیشود
و موج مرا از یاد نمی بَرَد
ساحلت را سِتَبر شوم
و نیزارت را خانه ای امن
برای
دُرنا هایی که
دسته دسته می آیند و
گروه گروه نمی روند !!!
ناصر رنجبر _ قائمشهر
📖🖋🗞🍀🕊☘️
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
آبگیر های شمال
غاز های وحشی را از تو آموختند
از حواصیل هایی که
بوی لک لک می دهند و
لک لک هایی که
قو ... قو ... می کِشند
تا من که در تو
دریا فراموشم نمیشود
و موج مرا از یاد نمی بَرَد
ساحلت را سِتَبر شوم
و نیزارت را خانه ای امن
برای
دُرنا هایی که
دسته دسته می آیند و
گروه گروه نمی روند !!!
ناصر رنجبر _ قائمشهر
📖🖋🗞🍀🕊☘️
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
** دَخلِ تنهایی **
کاش یک روزی بهارم می شدی
قصه گوی بیقرارم می شدی
"دَخلِ تنهایی "ی ما را می زدی
"دَشت" صبح روزگارم می شدی
غنچه می کردی سفید و صورتی
کم کَمَک هم سبزه زارم می شدی
جای آن چادر نماز گُل گُلی
مثلِ گلشن آشکارم می شدی
می نِشاندی لُقمه ماهی بر دلم
یا که خورشید دیارم می شدی
من تو را یک جُرعه می بُردم به عشق
گر شما چابک سوارم می شدی
لب به لب های زمستانم نشد !!!
دل به دریای بهارم می شدی
بوسه ای هم گر دریغ ات می نمود
خنده ای بر چشم تارم می شدی
شام ما را گر پنیر و گوجه بود
لُقمه ی چرب نهارم می شدی
من نگفتم مثل " کارونم " بِمان !!!
دستِ کم " رود تِلارم " می شدی
حال اگر این عهد و پیمان تو هست
بی جهت گفتم که یارم می شدی !!!
ناصر رنجبر_ قائمشهر
٩٦/٧/٢٤
🖋📖🗞🍀🌼☘️💚
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
** دَخلِ تنهایی **
کاش یک روزی بهارم می شدی
قصه گوی بیقرارم می شدی
"دَخلِ تنهایی "ی ما را می زدی
"دَشت" صبح روزگارم می شدی
غنچه می کردی سفید و صورتی
کم کَمَک هم سبزه زارم می شدی
جای آن چادر نماز گُل گُلی
مثلِ گلشن آشکارم می شدی
می نِشاندی لُقمه ماهی بر دلم
یا که خورشید دیارم می شدی
من تو را یک جُرعه می بُردم به عشق
گر شما چابک سوارم می شدی
لب به لب های زمستانم نشد !!!
دل به دریای بهارم می شدی
بوسه ای هم گر دریغ ات می نمود
خنده ای بر چشم تارم می شدی
شام ما را گر پنیر و گوجه بود
لُقمه ی چرب نهارم می شدی
من نگفتم مثل " کارونم " بِمان !!!
دستِ کم " رود تِلارم " می شدی
حال اگر این عهد و پیمان تو هست
بی جهت گفتم که یارم می شدی !!!
ناصر رنجبر_ قائمشهر
٩٦/٧/٢٤
🖋📖🗞🍀🌼☘️💚
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
🎩🎩🎩🎩🎩🎩
با این کلاهی که هِی بلغور می کنی
شاید تو را یکراست بُردم
به کلاه نمدی و
کلاه قَجَری و
کلاه پهلوی و
کلاه شاپو و
هزار و یک کلاهی که سر آدم می رِه . . .
راستش را بخواهید
این یکی فرق می کنه
خیلی با نمک تر از
کلاه نمدی های قرون وسطایی است و
پشمالو تر از
بز غاله های دوران پارینه سنگی
بیخود نیست
گشادی اش بر می گردد به جمجمه ای که داری . . .
شاید از بنا گوش ات هم رد شود !!!
بدون آنکه چار راهی گیجش کند
آه ... بیچاره کلاهخود ...
چه کلاهی که به سَرَش نرفت !!!
ناصر رنجبر
🎩🎩🎩🎩🎩🎩
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
🎩🎩🎩🎩🎩🎩
با این کلاهی که هِی بلغور می کنی
شاید تو را یکراست بُردم
به کلاه نمدی و
کلاه قَجَری و
کلاه پهلوی و
کلاه شاپو و
هزار و یک کلاهی که سر آدم می رِه . . .
راستش را بخواهید
این یکی فرق می کنه
خیلی با نمک تر از
کلاه نمدی های قرون وسطایی است و
پشمالو تر از
بز غاله های دوران پارینه سنگی
بیخود نیست
گشادی اش بر می گردد به جمجمه ای که داری . . .
شاید از بنا گوش ات هم رد شود !!!
بدون آنکه چار راهی گیجش کند
آه ... بیچاره کلاهخود ...
چه کلاهی که به سَرَش نرفت !!!
ناصر رنجبر
🎩🎩🎩🎩🎩🎩
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
🖋🗞🖋🗞🖋🗞
**** گوشه نشین ****
گوشه نشینِ دلِ تنهایی ام
دسته گلِ صبر و شکیبایی ام
با همه ی دار و نَدارِ دلم
رشته ی وامانده ی شیدایی ام
بَس به دل از شائبه ی غم نشست
ناله ی پنهان دریغایی ام
گر چه مرا قطره به دریا نبرد !!
لابد از آن بوده که دریایی ام
این غمِ ما قصه ی امروزه نیست
عمریه که راوی ی فردایی ام
عمریه که در طلبِ ماه تو
مرثیه گوی شب تنهایی ام
مرثیه گوی شبِ تنهایی و
شاعرِ آیین دل آرایی ام
دغدغه دارم به نگاهِ چمن
بس که اسیرِ تبِ زیبایی ام
با من از آیینه سخن هِی نگو !!
آینه خود دیده هم آوایی ام
آینه خود دیده در این رهگذر
مخلصِ چشم و دلِ دانایی ام
حال اگر از شِکوه به جانم کنی
می شِکنم گر چه اَهورایی ام
ناصر رنجبر _قائمشهر _ 96/8/5
🖊🗞🖊🗞🖊🗞
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
🖋🗞🖋🗞🖋🗞
**** گوشه نشین ****
گوشه نشینِ دلِ تنهایی ام
دسته گلِ صبر و شکیبایی ام
با همه ی دار و نَدارِ دلم
رشته ی وامانده ی شیدایی ام
بَس به دل از شائبه ی غم نشست
ناله ی پنهان دریغایی ام
گر چه مرا قطره به دریا نبرد !!
لابد از آن بوده که دریایی ام
این غمِ ما قصه ی امروزه نیست
عمریه که راوی ی فردایی ام
عمریه که در طلبِ ماه تو
مرثیه گوی شب تنهایی ام
مرثیه گوی شبِ تنهایی و
شاعرِ آیین دل آرایی ام
دغدغه دارم به نگاهِ چمن
بس که اسیرِ تبِ زیبایی ام
با من از آیینه سخن هِی نگو !!
آینه خود دیده هم آوایی ام
آینه خود دیده در این رهگذر
مخلصِ چشم و دلِ دانایی ام
حال اگر از شِکوه به جانم کنی
می شِکنم گر چه اَهورایی ام
ناصر رنجبر _قائمشهر _ 96/8/5
🖊🗞🖊🗞🖊🗞
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر #روز_مازندران٩٦
🗞🖊🍀🦋
به مناسبت روز مازندران
**** بَبرِ مازندران ****
بدونِ شک اینجا دیگه بَبری بنام ما نیست
وقتی که اسمش این روزا تو خاص و عام ما نیست
اونجا که جنگلش فدای بِده بِستون شده
اینجا که مَرتعی برای دَد و دام ما نیست
جوونترا هم می دونن شمال شهر تهران
دامنه ای که خیلی وقته در کُنام ما نیست
یا که همین سِمنون و دامِغون و فیروزه کوه
شهرایی که حتی یکی در انتظام ما نیست
تیرِنگ و ماهی سفید و اُرنج و اُردکا هم
غنیمتایی که دیگه تو اِغتنام ما نیست
ماشینِ بنز و اُپِل و کَمری و شاسی بلند
اَسبانی که فرمونشون دیگه به رام ما نیست
سیلِ ترافیک و تبِ زباله های رنگی
تو کوچه پس کوچه ای که در انسجام ما نیست
قبضه شده تمامِ ساحلی که مالِ ما بود
تا اونجایی که گوشه ای هم رَدِ گام ما نیست
ما که هِزار و صَدمین مَرتبه شد سُرودیم
مگر که این قضیه !! فرضِ اِنهدام ما نیست !!!
شاید که روزی بِرِسه شمشیرمو بگیرم
اگر چه این پَلشتی اَم توی مَرامِ ما نیست
با اینهمه باید بِگم خِیرِ سَرِ شادی مون
مَتاعی که حالا دیگه کم از دِرامِ ما نیست !!!
ناصر رنجبر _ قائمشهر
🗞🖊🦋🍀
آرزو هایم بیشتر از من قَد می کِشند
بیشتر از نیلوفر هایی
که از درخت بالا می زنند
و ماهی هایی که
رودخانه را
تُنداب را
آبشار را
دستِ کم می گیرند !!!
من سالهاست
زیرِ دست و پای این اُعجوبه
دست وپا می زنم
و او هم
قرنهاست گوشَش بدهکار نیست
آی . . .
اندیشه ی تَرَک خورده ی بی حوصله ام
کمی بی خیالی بَد نیست !!!
ناصر رنجبر _ قائمشهر
١٢ آبان ٩٦
🗞🖊🦋🍀
كانالهاى تلگرامى
#هوادارن_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇شِمه خِنابِدون👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر #روز_مازندران٩٦
🗞🖊🍀🦋
به مناسبت روز مازندران
**** بَبرِ مازندران ****
بدونِ شک اینجا دیگه بَبری بنام ما نیست
وقتی که اسمش این روزا تو خاص و عام ما نیست
اونجا که جنگلش فدای بِده بِستون شده
اینجا که مَرتعی برای دَد و دام ما نیست
جوونترا هم می دونن شمال شهر تهران
دامنه ای که خیلی وقته در کُنام ما نیست
یا که همین سِمنون و دامِغون و فیروزه کوه
شهرایی که حتی یکی در انتظام ما نیست
تیرِنگ و ماهی سفید و اُرنج و اُردکا هم
غنیمتایی که دیگه تو اِغتنام ما نیست
ماشینِ بنز و اُپِل و کَمری و شاسی بلند
اَسبانی که فرمونشون دیگه به رام ما نیست
سیلِ ترافیک و تبِ زباله های رنگی
تو کوچه پس کوچه ای که در انسجام ما نیست
قبضه شده تمامِ ساحلی که مالِ ما بود
تا اونجایی که گوشه ای هم رَدِ گام ما نیست
ما که هِزار و صَدمین مَرتبه شد سُرودیم
مگر که این قضیه !! فرضِ اِنهدام ما نیست !!!
شاید که روزی بِرِسه شمشیرمو بگیرم
اگر چه این پَلشتی اَم توی مَرامِ ما نیست
با اینهمه باید بِگم خِیرِ سَرِ شادی مون
مَتاعی که حالا دیگه کم از دِرامِ ما نیست !!!
ناصر رنجبر _ قائمشهر
🗞🖊🦋🍀
آرزو هایم بیشتر از من قَد می کِشند
بیشتر از نیلوفر هایی
که از درخت بالا می زنند
و ماهی هایی که
رودخانه را
تُنداب را
آبشار را
دستِ کم می گیرند !!!
من سالهاست
زیرِ دست و پای این اُعجوبه
دست وپا می زنم
و او هم
قرنهاست گوشَش بدهکار نیست
آی . . .
اندیشه ی تَرَک خورده ی بی حوصله ام
کمی بی خیالی بَد نیست !!!
ناصر رنجبر _ قائمشهر
١٢ آبان ٩٦
🗞🖊🦋🍀
كانالهاى تلگرامى
#هوادارن_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇شِمه خِنابِدون👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #ناصر_رنجبر #روز_مازندران٩٦ 🗞🖊🍀🦋 به مناسبت روز مازندران **** بَبرِ مازندران **** بدونِ شک اینجا دیگه بَبری بنام ما نیست وقتی که اسمش این روزا تو خاص و عام ما نیست اونجا که جنگلش فدای بِده بِستون شده اینجا که مَرتعی برای…
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
🗒🖊🗞
* بگو ببینم ****
بگو ببینم . . .
از زاویه ی بازِ کدامین خورشید آمدی
که این چنین . . . ماه
از سر و کولت بالا می رود
و این همه ابر تو را می بارد
که از شبنم هم شبنم تری و
از زلال هم . . . زلال تر
با اینهمه . . .
حالا که با تو رفیق شدم
روشن کن
چه موجی تو را می سراید
که آهنگ دریا داری
تا وحشتم از نگاهت بریزد
مثل قطره قطره ی خورشید
که در تو آب میشود و
در من . . . آتش
ناصر رنجبر
"در خواب نردبانی که شکست"
🗒🖊🗞
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
🗒🖊🗞
* بگو ببینم ****
بگو ببینم . . .
از زاویه ی بازِ کدامین خورشید آمدی
که این چنین . . . ماه
از سر و کولت بالا می رود
و این همه ابر تو را می بارد
که از شبنم هم شبنم تری و
از زلال هم . . . زلال تر
با اینهمه . . .
حالا که با تو رفیق شدم
روشن کن
چه موجی تو را می سراید
که آهنگ دریا داری
تا وحشتم از نگاهت بریزد
مثل قطره قطره ی خورشید
که در تو آب میشود و
در من . . . آتش
ناصر رنجبر
"در خواب نردبانی که شکست"
🗒🖊🗞
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #گفتگوهاى_فردوس_كيوان بداهه سرايى هاى #فردوس_حاجیان و #كيوان_ملكى همراه با بداهه اى از #الهام_قريشى شاعر جوان مازندرانى به مناسبت ٢١/آبان/٩٦ زادروز #نيما 🗒🖊🏛🕊 همه چيز از يك سپاس در گروه تلگرامى #انجمن_شاعران_شمال آغاز شد يك…
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
🏛📜🖋🕊👇
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🏛📜🖋🕊👇
#فردوس_بقا
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
👇
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
🏛📜🖋🕊👇
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🏛📜🖋🕊👇
#فردوس_بقا
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
👇
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #رمضان_جعفرى 🏛📜🖋🕊👇 ١_به آسمان گفتم: بیا زمین قدم بزن گفت: اگر جای خوبی بود چرا تو "سر به هوا" شدی؟! ٢_چند دهه گذشت نمى دانم دست دو خریدم پنجره را هنوز نور نشانم می دهد به بَندم بکش تا حس…
با #شاعران_شيداى_شمال
#آدم_برفى
آدم برفی ، بگو با من چرا اندیشه ات سرده
تموم تارِ احساسِت گمونم خسته از درده
گمونم بارِ اندوهی به دوشِ سرد خود داری
و یا بار گناهانت دوباره قصه سر کرده !
چرا یک گوشه کِز کردی که گویی یک هیولایی
و یا شاید که تندیس سکوت یک اهورایی
مگر منگی ، مگر سنگی ، مگر یک کوه دلتنگی
که اینگونه تب آلوده ، زمستانی تر از مایی !
تو را القصه آدمها ...بر آوُردند تا شاید
نفس هاشان کمی هم در تب و تابِ تو آساید
دو دستت را که از بازوی همت باید آرایی
یکی چوب از تراشِ شاخه های بید آراید !
بگو رد سپیدی ی گل یخ در تو کِی مُرده
بگو برق نگاهِت رو کدوم آیینه آشفته !!!
بگو تا روحِ گرمِت رو کدامین دستِ سردِ من
به شکل میتی سرد و پلاسیده در آوُرده !
تو شهر ما زمستونا اگه برفی نمی باره
واسه اینه که آدم رو ، تو سرما کم نگه داره
واسه اینه یکی رو لخت و عور و بی سر و سامون
کنارِ خطِ فقر زندگی ، آواره نگذاره !!!
نگاهت رو وَاَنداز و وَراَنداز آدم از شانه
وَراَنداز از ذغالِ صورت و اَبرو و دستانه
وَر اَنداز از سر و گردن ، کلاه و شالِ گردن را
چنانکه دلنشین آید تو را سوز زمستانه
منم گرمای قلبم رو می دَم تا در وجود تو
بتابَد آتشِ عشقی ، نه مثلِ تار و پودِ تو
نه مثلِ تار و پود تو، نه مثلِ تار و پود من
شبیه هر چه بود من ، شبیه هر چه بودِ تو
آدم برفی آدم برفی دلم مثل تو لبریزه
سَرَم یک آیه ی سردی تو این دنیای ناچیزه
تو هم آهسته آهسته ، داری می ری از این دنیا
منم آهسته آهسته ، دارم می رم ... غم انگیزه ...
#ناصر_رنجبر #قائمشهر
⛄️⛄️⛄️⛄️⛄️⛄️⛄️
ناصر رنجبر از شاعران شيداى شمال است كه هر بار وقتى در شلوغى هاى
#شهر_عشق #قائمشهر گوشه اى دنج و خلوت گير مى آورد ،انگار قرار است پس از آن اتفاق غافلگير
كننده اى در شعر و شاعرى برايش رخ دهد،كه نمى داند اين جادوى كلمات خودش را هم غافگير مى كند
آدم برفى يكى از همان اتفاقات است.كه آدم را غافگير مى كند اين شعر آدم برفى آقا ناصر
#فردوس_حاجيان
زمستان ٩٦ بهمن ماه
@nokhbegan_mazandaran
👇
#Poet #Cultural_Peace
#Micro_Culture
#Globalization_Project
Or
#Globalization_Process
#پروژه_جهانى_سازى
يا
#پروسه_جهانى_شدن
#نخبگان_مازندران #مازرون_سلام
#شعر #شاعر #شاعران #مازندران
#صلح_فرهنگى #خرده_فرهنگها
http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/10531407601785026120.jpg
#آدم_برفى
آدم برفی ، بگو با من چرا اندیشه ات سرده
تموم تارِ احساسِت گمونم خسته از درده
گمونم بارِ اندوهی به دوشِ سرد خود داری
و یا بار گناهانت دوباره قصه سر کرده !
چرا یک گوشه کِز کردی که گویی یک هیولایی
و یا شاید که تندیس سکوت یک اهورایی
مگر منگی ، مگر سنگی ، مگر یک کوه دلتنگی
که اینگونه تب آلوده ، زمستانی تر از مایی !
تو را القصه آدمها ...بر آوُردند تا شاید
نفس هاشان کمی هم در تب و تابِ تو آساید
دو دستت را که از بازوی همت باید آرایی
یکی چوب از تراشِ شاخه های بید آراید !
بگو رد سپیدی ی گل یخ در تو کِی مُرده
بگو برق نگاهِت رو کدوم آیینه آشفته !!!
بگو تا روحِ گرمِت رو کدامین دستِ سردِ من
به شکل میتی سرد و پلاسیده در آوُرده !
تو شهر ما زمستونا اگه برفی نمی باره
واسه اینه که آدم رو ، تو سرما کم نگه داره
واسه اینه یکی رو لخت و عور و بی سر و سامون
کنارِ خطِ فقر زندگی ، آواره نگذاره !!!
نگاهت رو وَاَنداز و وَراَنداز آدم از شانه
وَراَنداز از ذغالِ صورت و اَبرو و دستانه
وَر اَنداز از سر و گردن ، کلاه و شالِ گردن را
چنانکه دلنشین آید تو را سوز زمستانه
منم گرمای قلبم رو می دَم تا در وجود تو
بتابَد آتشِ عشقی ، نه مثلِ تار و پودِ تو
نه مثلِ تار و پود تو، نه مثلِ تار و پود من
شبیه هر چه بود من ، شبیه هر چه بودِ تو
آدم برفی آدم برفی دلم مثل تو لبریزه
سَرَم یک آیه ی سردی تو این دنیای ناچیزه
تو هم آهسته آهسته ، داری می ری از این دنیا
منم آهسته آهسته ، دارم می رم ... غم انگیزه ...
#ناصر_رنجبر #قائمشهر
⛄️⛄️⛄️⛄️⛄️⛄️⛄️
ناصر رنجبر از شاعران شيداى شمال است كه هر بار وقتى در شلوغى هاى
#شهر_عشق #قائمشهر گوشه اى دنج و خلوت گير مى آورد ،انگار قرار است پس از آن اتفاق غافلگير
كننده اى در شعر و شاعرى برايش رخ دهد،كه نمى داند اين جادوى كلمات خودش را هم غافگير مى كند
آدم برفى يكى از همان اتفاقات است.كه آدم را غافگير مى كند اين شعر آدم برفى آقا ناصر
#فردوس_حاجيان
زمستان ٩٦ بهمن ماه
@nokhbegan_mazandaran
👇
#Poet #Cultural_Peace
#Micro_Culture
#Globalization_Project
Or
#Globalization_Process
#پروژه_جهانى_سازى
يا
#پروسه_جهانى_شدن
#نخبگان_مازندران #مازرون_سلام
#شعر #شاعر #شاعران #مازندران
#صلح_فرهنگى #خرده_فرهنگها
http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/10531407601785026120.jpg