حميد اسلامى اى دل.m4a
3.1 MB
🥀شام غريبان
همراه با
فردوس حاجيان
خوانش جاودان
حميد اسلامى
شعر ماندگار
رضا مشمولى
📜🕊
همراه با
فردوس حاجيان
خوانش جاودان
حميد اسلامى
شعر ماندگار
رضا مشمولى
📜🕊
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#احمقها_ترسوها_حریصها
این سه گروه در کربلا چه کسانی بودند؟
#یادداشت_فردوس_حاجیان
#شب_تاسوعا سال ١٣٩٥
#انيشتين جمله معروفى دارد كه با سه گروه #احمق #ترسو و #حريص هرگز دوستى نكنيد
🖌📜🖌📜🖌📜🖌📜
فلسفه ی قیام حسین بن علی شهید عرفان و عشق اشراق،توسعه ى مکارم اخلاق نظری و عملی بود.اخلاق و خُلق هم ریشه هستند.خُلق امری درونی است و هنگامی که جلوه کند مى شود اخلاق.
#شمربن_ذی_الجوشن
که در ركاب #حضرت_على جانباز جنگ صفین بود و ۱۶ بار پیاده سفر حج کرد و اهل نیایش شبانه بود و پينه بر پيشانى داشت یک احمق بود و حریص به مال دنیا و پستهای دنیایی....
#عبید_الله_بن_زیاد
كه پدرش #زيادبن_ابيه از طریق #استلحاق برادر معاویه شد انسانی ظاهرا متخلق به اخلاق لیکن دارای خُلقی شیطانی بود و درتمام ذاتش ابلیس لانه کرده بود.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
#عمربن_سعد نیز که خود را فرزند
#سعدبن_ابی_وقاص می دانست و آن را افتخاری برای خود و خاندانش تلقی می کرد نیز حریص به مال دنیا و حکومت و عاشق پستهای دنیایی بود و حتی خود را کاملا برای پست #استانداری_ری یا همان ملک ری آماده کرده بود.و
#یزیدبن_معاويه
که خلیفه ی وقت بود راهبری استراتژیک و فرمانفرمایی این ماجرا را بر عهده داشت..او خود را #اميرالمومنين و خليفه ى مسلمين مى دانست و مردم هم از طريق "حماقت حرص و ترس" او را به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر پذيرفته بودند.طراحی اصلی واقعه ى جانسوز كربلا و شهادت #امام_حسين و ياران با وفايش در زمان حیات پدرِ يزيد معاویه و باز هم در شورایی توسط احمقها حریصها و ترسوهایی نظیر زیادبن ابیه(زیاد پسر پدرش!!)
#مغیره_بن_شعبه و سایرین رقم خورد.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
امام حسین به هیچ وجه آغاز گر جنگ نبود بلکه قصد داشت پس از سفر حج ناتمام و خروج اجباری از مکه به مکانی دیگر برود که از فشار حکومت كه خود را به دروغ نماينده اسلام حقيقى مى دانست در امان باشد.لیکن آنانی که اهل ترس و حماقت و حرص بودند راه را بر او بستند.اینها چیزی است که جوانان باید بدانند مردم باید بدانند که امام حسین را احمقها و ترسوها و حریصها کشتند.این جمله ی معروف انیشتین است که از این سه گروه دوری کنید..این سه گروه گاهی با تفسیر به رای با تعبیر های عجیب با خبر رسانی های نادرست با تطمیع و ملاحظه کاری و محافظه کاری و نیز با برداشت نادرست و با تمسک و پیروی کورکورانه و در یافت نادرست از شریعتِ دین به راحتی سر می بُرند و یا عامل سر بریدن طفلی نیز می شوند اوجِ این بزدلی و ترس را در #حرمله می بینید که با تیر سه شعبه گلوی #کودک_شش ماهه را می دراند و شهیدش می کند #علی_اصغر ناميست بلند🥀که با این همه کودکی خود افضل بر دینداران و زاهدان و عابدان و به حج رفتگانی است که ادعای مسلمانی داشتند.امشب شب تاسوعا زمانی است که هزاران نفر از این ترسوها و بزدلها در آب فرات غسلِ طهارت کردند تا وقتی ۷۲ ستاره را بر نیز می فرستند پاک و مطهر باشند.این پاکی عین حماقت و عین تعصب کورکورانه هست که ابلیس در درون،فرمانروایی شان می کند.در چنين شبى #حسين_بن_على با عمربن سعد گفتگو می کند و حرفش را با سعه ی صدر و سلامت نفس و اطمینان خاطر حتى با قاتل خودش در میان می گذارد و از هدفش می گوید و فردا به میدان می رود که آزاده تر و مهربان تر و عزیز تر از او سراغ نخواهی داشت.
شخصیتی که تمام خودش را فدای تمامِ حق و و ازادی کرد.و هرگز تن به ذلت و خوارى نداد و چه قهرمانانه در برابر كسانى ايستاد كه ادعاى دروغين حكومت اسلامى و جانشينى جدش رسول الله را داشتند...
#فردوس_حاجیان تاسوعاى سال ١٣٩٥ برابر با محرم سال ١٤٣٨
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
#دكتر_فردوس_حاجیان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
#عضو_هيات_علمى
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
@HajianFerdos
@nokhbegan_mazandaran
این سه گروه در کربلا چه کسانی بودند؟
#یادداشت_فردوس_حاجیان
#شب_تاسوعا سال ١٣٩٥
#انيشتين جمله معروفى دارد كه با سه گروه #احمق #ترسو و #حريص هرگز دوستى نكنيد
🖌📜🖌📜🖌📜🖌📜
فلسفه ی قیام حسین بن علی شهید عرفان و عشق اشراق،توسعه ى مکارم اخلاق نظری و عملی بود.اخلاق و خُلق هم ریشه هستند.خُلق امری درونی است و هنگامی که جلوه کند مى شود اخلاق.
#شمربن_ذی_الجوشن
که در ركاب #حضرت_على جانباز جنگ صفین بود و ۱۶ بار پیاده سفر حج کرد و اهل نیایش شبانه بود و پينه بر پيشانى داشت یک احمق بود و حریص به مال دنیا و پستهای دنیایی....
#عبید_الله_بن_زیاد
كه پدرش #زيادبن_ابيه از طریق #استلحاق برادر معاویه شد انسانی ظاهرا متخلق به اخلاق لیکن دارای خُلقی شیطانی بود و درتمام ذاتش ابلیس لانه کرده بود.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
#عمربن_سعد نیز که خود را فرزند
#سعدبن_ابی_وقاص می دانست و آن را افتخاری برای خود و خاندانش تلقی می کرد نیز حریص به مال دنیا و حکومت و عاشق پستهای دنیایی بود و حتی خود را کاملا برای پست #استانداری_ری یا همان ملک ری آماده کرده بود.و
#یزیدبن_معاويه
که خلیفه ی وقت بود راهبری استراتژیک و فرمانفرمایی این ماجرا را بر عهده داشت..او خود را #اميرالمومنين و خليفه ى مسلمين مى دانست و مردم هم از طريق "حماقت حرص و ترس" او را به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر پذيرفته بودند.طراحی اصلی واقعه ى جانسوز كربلا و شهادت #امام_حسين و ياران با وفايش در زمان حیات پدرِ يزيد معاویه و باز هم در شورایی توسط احمقها حریصها و ترسوهایی نظیر زیادبن ابیه(زیاد پسر پدرش!!)
#مغیره_بن_شعبه و سایرین رقم خورد.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
امام حسین به هیچ وجه آغاز گر جنگ نبود بلکه قصد داشت پس از سفر حج ناتمام و خروج اجباری از مکه به مکانی دیگر برود که از فشار حکومت كه خود را به دروغ نماينده اسلام حقيقى مى دانست در امان باشد.لیکن آنانی که اهل ترس و حماقت و حرص بودند راه را بر او بستند.اینها چیزی است که جوانان باید بدانند مردم باید بدانند که امام حسین را احمقها و ترسوها و حریصها کشتند.این جمله ی معروف انیشتین است که از این سه گروه دوری کنید..این سه گروه گاهی با تفسیر به رای با تعبیر های عجیب با خبر رسانی های نادرست با تطمیع و ملاحظه کاری و محافظه کاری و نیز با برداشت نادرست و با تمسک و پیروی کورکورانه و در یافت نادرست از شریعتِ دین به راحتی سر می بُرند و یا عامل سر بریدن طفلی نیز می شوند اوجِ این بزدلی و ترس را در #حرمله می بینید که با تیر سه شعبه گلوی #کودک_شش ماهه را می دراند و شهیدش می کند #علی_اصغر ناميست بلند🥀که با این همه کودکی خود افضل بر دینداران و زاهدان و عابدان و به حج رفتگانی است که ادعای مسلمانی داشتند.امشب شب تاسوعا زمانی است که هزاران نفر از این ترسوها و بزدلها در آب فرات غسلِ طهارت کردند تا وقتی ۷۲ ستاره را بر نیز می فرستند پاک و مطهر باشند.این پاکی عین حماقت و عین تعصب کورکورانه هست که ابلیس در درون،فرمانروایی شان می کند.در چنين شبى #حسين_بن_على با عمربن سعد گفتگو می کند و حرفش را با سعه ی صدر و سلامت نفس و اطمینان خاطر حتى با قاتل خودش در میان می گذارد و از هدفش می گوید و فردا به میدان می رود که آزاده تر و مهربان تر و عزیز تر از او سراغ نخواهی داشت.
شخصیتی که تمام خودش را فدای تمامِ حق و و ازادی کرد.و هرگز تن به ذلت و خوارى نداد و چه قهرمانانه در برابر كسانى ايستاد كه ادعاى دروغين حكومت اسلامى و جانشينى جدش رسول الله را داشتند...
#فردوس_حاجیان تاسوعاى سال ١٣٩٥ برابر با محرم سال ١٤٣٨
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
#دكتر_فردوس_حاجیان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
#عضو_هيات_علمى
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
@HajianFerdos
@nokhbegan_mazandaran
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
دكتر #على_شريعتى
در كتاب
#حسین_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت اول:
شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه میتوانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه میتوانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم میکرد و رنج به نالیدنم وا میداشت، به پناه او میرفتم - برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمیشود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.
در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را مینگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که میجوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا میبرم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو میافتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بیحاصل میکوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.
نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون میزند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشتههای خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر میکشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ!
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا میآید و چشمانم را میسوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم میدهد، که: «هستم»، که «زندگی میکنم».
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
ادامه دارد......
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
در كتاب
#حسین_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت اول:
شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه میتوانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه میتوانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم میکرد و رنج به نالیدنم وا میداشت، به پناه او میرفتم - برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمیشود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.
در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را مینگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که میجوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا میبرم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو میافتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بیحاصل میکوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.
نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون میزند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشتههای خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر میکشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ!
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا میآید و چشمانم را میسوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم میدهد، که: «هستم»، که «زندگی میکنم».
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
ادامه دارد......
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
دكتر #على_شريعتى
در كتاب
#حسين_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت دوم(پايانى):
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز مییابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، ربالنوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من میلرزد، کنارتر میرود . روشن تر میشود و خطوط چهره خواناتر.
چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت میکند. سیمایی که ... چه بگویم؟
مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
در پیرامونش، جز اجساد گرمیکه در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمیکند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز میگردد،
که : به کجا؟
نه پیش میرود،
که : چگونه؟
نه میجنگد،
که : با چه؟
نه سخن میگوید،
که : با که؟
و نه مینشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد
همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد - زور و زر و تزویر - سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم میدوزم، در نگاه این بنده خویش مینگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت میماند.
نمیتوانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی«بودن»م را در خود میشکند و خرد میکند. میگریزم. اما میترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه میگریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش میگرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود میزنند، و مردانی با رداهای بلند و.......
عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!
تنها و آواره به هر سو میدوم، گوشه آستین این را میگیرم، دامن ردای او را میچســــبم، میپرسم، با تمام نیــــــــاز میپرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمیگوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است
"تمام"
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
در كتاب
#حسين_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت دوم(پايانى):
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز مییابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، ربالنوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من میلرزد، کنارتر میرود . روشن تر میشود و خطوط چهره خواناتر.
چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت میکند. سیمایی که ... چه بگویم؟
مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
در پیرامونش، جز اجساد گرمیکه در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمیکند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز میگردد،
که : به کجا؟
نه پیش میرود،
که : چگونه؟
نه میجنگد،
که : با چه؟
نه سخن میگوید،
که : با که؟
و نه مینشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد
همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد - زور و زر و تزویر - سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم میدوزم، در نگاه این بنده خویش مینگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت میماند.
نمیتوانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی«بودن»م را در خود میشکند و خرد میکند. میگریزم. اما میترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه میگریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش میگرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود میزنند، و مردانی با رداهای بلند و.......
عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!
تنها و آواره به هر سو میدوم، گوشه آستین این را میگیرم، دامن ردای او را میچســــبم، میپرسم، با تمام نیــــــــاز میپرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمیگوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است
"تمام"
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
Forwarded from Sajad Hajian
Audio
🎼🎼فرصت عاشقى
خواننده:سجاد حاجيان
آهنگساز:هومن بهرام نقد
ترانه:فردوس حاجيان
تيتراژ تلويزيونى
براى محرم٩٦_٩٥
كارگردان:
شاهرخ بحرالعلومى
🥀💚🎼🥀🎼
خواننده:سجاد حاجيان
آهنگساز:هومن بهرام نقد
ترانه:فردوس حاجيان
تيتراژ تلويزيونى
براى محرم٩٦_٩٥
كارگردان:
شاهرخ بحرالعلومى
🥀💚🎼🥀🎼
Forwarded from ferdoshajianفردوس حاجيان
@moosighi_sonati
alireza ghorbani
🏛🌾🍏📚🖌🖥🎥🕊
#محرم_در_مازندران
#سهم_کیوان_ملکی
کیوان ملکی شاعر معاصر و قصه گوی جنگل و دریا و عاطفه است.
اشعار كيوان ريشه در آركه تايپ ها و اساطير دارد و حرفش براى امروز است
#فردوس_حاجیان
دبیر انجمن شعر و ادب قائمشهر شهر عشق سهم خود را از روز واقعه اینگونه ادا کرد:
❤️بر سرنی رفتی
نوا شدی
نی شدی
نواختی
ما
درِ خانه هامان را
باز گذاشتیم
لب هامان
طمع شربت
تام پلای مان
عطر بهشت گرفت
و هر سرودی بوسه ی تو شد
تو کار خودت راکردی
نبودن
را
بودنی کردی
در شهری که
پشت هیچ دریایی نیست
رویا نیست
پیداست
همین!
کیوان ملکی سوادکوهی
عاشورای ۹۵
سوادکوه خانه پدری
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#محرم_در_مازندران
#سهم_کیوان_ملکی
کیوان ملکی شاعر معاصر و قصه گوی جنگل و دریا و عاطفه است.
اشعار كيوان ريشه در آركه تايپ ها و اساطير دارد و حرفش براى امروز است
#فردوس_حاجیان
دبیر انجمن شعر و ادب قائمشهر شهر عشق سهم خود را از روز واقعه اینگونه ادا کرد:
❤️بر سرنی رفتی
نوا شدی
نی شدی
نواختی
ما
درِ خانه هامان را
باز گذاشتیم
لب هامان
طمع شربت
تام پلای مان
عطر بهشت گرفت
و هر سرودی بوسه ی تو شد
تو کار خودت راکردی
نبودن
را
بودنی کردی
در شهری که
پشت هیچ دریایی نیست
رویا نیست
پیداست
همین!
کیوان ملکی سوادکوهی
عاشورای ۹۵
سوادکوه خانه پدری
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
Forwarded from ferdoshajianفردوس حاجيان
#دكتر_فردوس_حاجیان در #روز_جهانى_معلم :معلمان سازندگان
رهبران ، روساى جمهور، وزرا و استانداران هستند.پس در هر جامعه اى بر همه ى اين گروه واجب است كه به معيشت معلمان فكر جدى كنند..
پيام بسيار مهم #سفير_آموزش_جهان را در #فيسبوك مطالعه كنيد.به دليل اهميت موضوع به تمامى معلمان و علاقمندان به آموزش و تعليم و تربيت ، به دانشجويان و مدرسان و به ويژه به مسوولين،خواندن آن توصيه مى شود.
🖌📜شبكه رسانه اى و
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_و_مهربانی
#معلم_برگزیده_UNESCO
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
🕊👇📜🖌🕊☯️☮️
١٣ مهر برابر با
2017/October/5
#روز_جهانى_معلم بر همه مبارك
@HajianFerdos
🕊👇Vpnورود به فيسبوك با 👇☮️
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=1381757775280009&id=946006725521785
رهبران ، روساى جمهور، وزرا و استانداران هستند.پس در هر جامعه اى بر همه ى اين گروه واجب است كه به معيشت معلمان فكر جدى كنند..
پيام بسيار مهم #سفير_آموزش_جهان را در #فيسبوك مطالعه كنيد.به دليل اهميت موضوع به تمامى معلمان و علاقمندان به آموزش و تعليم و تربيت ، به دانشجويان و مدرسان و به ويژه به مسوولين،خواندن آن توصيه مى شود.
🖌📜شبكه رسانه اى و
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_و_مهربانی
#معلم_برگزیده_UNESCO
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
🕊👇📜🖌🕊☯️☮️
١٣ مهر برابر با
2017/October/5
#روز_جهانى_معلم بر همه مبارك
@HajianFerdos
🕊👇Vpnورود به فيسبوك با 👇☮️
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=1381757775280009&id=946006725521785
Facebook
Ferdos Hajian Unesco Selected Educator Original Page
#World_Teachers_day 2017/October/5
🕊📜🖌#HappyTeachers_HappyStudents
#HappyStudents_HappyWorld
#HappyTeachers_HappyWorld
☮️🌏☯️
WORLD EDUCATION Education for Peace Go Green Varkey Foundation
Happy...
🕊📜🖌#HappyTeachers_HappyStudents
#HappyStudents_HappyWorld
#HappyTeachers_HappyWorld
☮️🌏☯️
WORLD EDUCATION Education for Peace Go Green Varkey Foundation
Happy...
Forwarded from نخبگان مازندران
🆔 @nokhbegan_mazandaran
🍃🌺🍃🌸🍃🌷🍃🌼🍃🌻🍃🌹🍃
http://l1l.ir/4h7
🌹⚜ لبیک حسین ، یا حسینم لبیک
🌹⚜ در عشق تو من ، به شور و شِینم لبیک
🌹⚜ دلبسته ی گهواره ی اشراق توأم
🌹⚜ در حسرتِ آن ادای دِینم لبیک
#فردوس_حاجیان
#شاعر_صلح_و_مقامت
🆔 @nokhbegan_mazandaran
🍃🌺🍃🌸🍃🌷🍃🌼🍃🌻🍃🌹🍃
🍃🌺🍃🌸🍃🌷🍃🌼🍃🌻🍃🌹🍃
http://l1l.ir/4h7
🌹⚜ لبیک حسین ، یا حسینم لبیک
🌹⚜ در عشق تو من ، به شور و شِینم لبیک
🌹⚜ دلبسته ی گهواره ی اشراق توأم
🌹⚜ در حسرتِ آن ادای دِینم لبیک
#فردوس_حاجیان
#شاعر_صلح_و_مقامت
🆔 @nokhbegan_mazandaran
🍃🌺🍃🌸🍃🌷🍃🌼🍃🌻🍃🌹🍃
نخبگان مازندران
#محرم_در_مازندران با #شاعران_شيداى_شمال 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 **** هنگِ هفتاد و دو تن **** تا محرم سینه چاک نینواست عاشقی مدیون دشت کربلاست "شام" را درمانده تر هرگز ندید " کوفه"ای را هم که در مکر و ریاست از "حجاز" و آب زَمزَم نَگذرَم گر برایم حُرمتی…
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #ناصر_رنجبر **** همیشه تو را گوش به زنگم **** یک نفر در من گُم میشود با دستانی پُر از آرزو و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . . چشمانم را که می بندم بیشتر او را می بینم . . . یکریز راهی است …
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
* بگو ببینم ****
بگو ببینم . . .
از زاویه ی بازِ کدامین خورشید آمدی
که این چنین . . . ماه
از سر و کولت بالا می رود
و این همه ابر تو را می بارد
که از شبنم هم شبنم تری و
از زلال هم . . . زلال تر
با اینهمه . . .
حالا که با تو رفیق شدم
روشن کن
چه موجی تو را می سراید
که آهنگ دریا داری
تا وحشتم از نگاهت بریزد
مثل قطره قطره ی خورشید
که در تو آب میشود و
در من . . . آتش
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
* بگو ببینم ****
بگو ببینم . . .
از زاویه ی بازِ کدامین خورشید آمدی
که این چنین . . . ماه
از سر و کولت بالا می رود
و این همه ابر تو را می بارد
که از شبنم هم شبنم تری و
از زلال هم . . . زلال تر
با اینهمه . . .
حالا که با تو رفیق شدم
روشن کن
چه موجی تو را می سراید
که آهنگ دریا داری
تا وحشتم از نگاهت بریزد
مثل قطره قطره ی خورشید
که در تو آب میشود و
در من . . . آتش
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🖌📜
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
Forwarded from abdolreza ahmadey
چندوقتی بود که بخاطر مشغله کاری ، ایمیل هامو چک نمیکردم معمولا اکثرشونو نخونده پاک میکردم ازبس که پیامهای نبلیغاتی می اومد امشب هم طبق معمول تندتند تیک های کنارایمیل هارو زدم تا پاک شون کنم اما وقتی دیلیت و زدم سیستم خطا داد همه پاک شدن جزیکی که پاک نمیشد . بدون خوندن پیام خطا چندبار اینکارو کردم دیدم پاک نمیشه نگاهی به مطلب انداختم دیدم نوشته "دیوونه پیام منو پاک میکنی" تازه فهمیدم پیام ازجانب خداست نوشته بود "فردا صبح یه کاری برام میکنی بجای دورکعت نمازت که من هیچ وقت بهش نیاز ندارم پا میشی میری نونوایی اقا پرویز، نون ها رو میگیری بعدشم میری سوپری آقا بابک یه نایلون از خواربار بهت میده میگیری وبعدش میری قصابی آقا مازیارگوشت های که بهت میده رو میگیری وبعدش از اقابهرام یه پاکت میگیری ومیبری به آدرسی که پایین نوشتم . فردا اونجا سرصبحانه با چندتا ازبچه های خوبم که فکر میکنن کسی رو ندارن منتظرتم"
هذیانهای شبانه
عبدالرضا احمدی
ساری
یک وچهل وسه دقیقه بامداد
18آبان نودوچهار
https://telegram.me/abdolrezaahmadey
هذیانهای شبانه
عبدالرضا احمدی
ساری
یک وچهل وسه دقیقه بامداد
18آبان نودوچهار
https://telegram.me/abdolrezaahmadey
Telegram
abdolreza ahmadey
هنروادبیات
ارتباط با ادمین
@abdolrezaahmadisari
ارتباط با ادمین
@abdolrezaahmadisari
Forwarded from رباعیات سجاد سعیدنژاد
از این دلِ ساده آبرو می ریزی
هی نیش و کنایه در گلو می ریزی
بگذار فقط حرف دلم را بزنم
ای کوهِ غرور کی فرو می ریزی؟
#سجاد_سعیدنژاد
@sajjadsaeidnejad
هی نیش و کنایه در گلو می ریزی
بگذار فقط حرف دلم را بزنم
ای کوهِ غرور کی فرو می ریزی؟
#سجاد_سعیدنژاد
@sajjadsaeidnejad
Forwarded from Deleted Account
دکتر فردوس حاجیان ریاست دانشکده هنر و جز۵۰ معلم نمونه جهان وسفیر صلح به همراه فرماندار وبخشدار وریاست اموزش پرورش شهرستان دراولین مدرسه عمو فردوس در روستای پالند