اشعار نزار قبانی
600 subscribers
15 photos
1 video
1 file
48 links
ترجمه اشعار نزار قبانی
Download Telegram
شعر از "نزار قبانی"
با صدای "ماجده الرومی" خواننده توانمند لبنانی

و با تشکر از ارش متقی عزیز
در این کانال اشعاری را که از نزار قبانی شاعر عرب ترجمه کرده ام خواهم گذاشت
امید وارم که مقبول طبعتان بیفتد
Channel photo updated
من عاشق بهار
هرگز نبوده‌ام

هرگز به وجد نیاورده است مرا
آرایش جادویی بهار
با رنگ‌رنگ گل

از من نبرده دل
رقص برگ‌های نورس بهاری به روی شاخ

دیوانه‌ام نکرده
آواز بلبلان

من از تبار پاییزم







به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار قبانی
سخت عشقی که من کشیده‌ام

خرده نگیر بر عشق من

گویی که من عاشق شدم به اختیار
گویی که من کشیده‌ام
بر برگ گل روی تو را
گویی که من آموختم
پرواز را به مرغ
و من گزیده‌ام برای برگ رنگ سبز
و اختیار موج‌ها و آفتاب با من است

گویی منم
که ماه را در آسمان نهاده‌ام

نام تو را اگر دمی
بگویم و ترا
به یادآورم
ملامتم کنند خلق
گویی که آرزو منم
و هرچه از تبار آرزو است

اما نبوده این‌چنین

دانستمی اگر که من
که شور و شنگ عشق چنین
دیوانه می‌کند مرا
معتاد آن نمی‌شدم

دانستمی اگر که من
چنین به باد می‌دهد مرا
تمام راه‌ها به روی تندباد عشق
ببستمی

دانستمی اگر که من
که باروت خشک عشق
چنین شراره می کشد
نمی‌زدم آتشش

دانستمی اگر که من
این پر نهیب سیل
رخ می‌نمود پیش من
ببستمی هزار بار درب قلب خویش را

دانستمی اگر که من
پیش از آنکه عشق
مرا به تیغ کین زند
بکشتمش


این اژدها که در من است
به آتشش بسوخته درون من
و در درون من
به‌جز هوا و خواهشش
نمانده هیچ‌چیز

در من است عشق
در خطوط درهمی که در کف دودسته من تنیده‌اند
تنیده نقش خویش را
و بر تمام هوش و ذهن من مسلط است

دانستمی اگر که من
چنین فریبکار و پر صداست طفل عشق
راه را
به روی او ببستمی

دانستمی اگر که من
که بشکند
بلور قلب من به سنگ
ندادمش مجال آن

دانستمی اگر که من
به لحظه‌ای بسوزدم
و زیرورو کند مرا
و رنگ تازه‌ای زند به روزگار من
بروی او ببستمی ره دلم

اما بدان
خدای را
که راضی‌ام به عشق تو


که بهترین بهترین‌هاست عشق تو

و گر دوباره سر زنی به خانه‌ام
-اشک‌بار چشم من-
ببینمت دوباره گر

رهت دهم به قلب خود هزار بار
-به خانه‌ات-

و بستری ز برگ گل بیفکنم
ببوسمت
ببوسمت

فدا کنم به‌پیش مقدمت
هزار جان
هزار بار

ببوسمت
ببوسمت







به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار قبانی
آشنایی با نزار قبانی

نزار قبانی شاعر عرب زبان در 21 مارس سال 1922 در دمشق بدنیا آمد.در 21 سالگی نخستین کتاب خود بنام"آن زن سبزه بمن گفت..."را منتشر کرد که چاپ این کتاب در سوریه غوغایی به پا کرد.بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان هنگام لقب شاعر زن یا شاعر طبقه مخملی را به او نسبت دادند.
قبانی دلسرد نشد و ار آن پس کتابهایی مثل سامبا،عشق من،نقاشی با کلمات،با تو پیمان بسته ام ای آزادی،جمهوری در اتوبوس،صد نامه عاشقانه،شعر چراغ سبزیست،نه،تریلوژی کودکان سنگ انداز،بلقیس و چندین کتاب دیگر را منتشر کرد.
اکثر شعرهایش در ستایش عشق دفاع از حقوق زنان لگد مال شده ی عرب است.او یک تنه در مقابل دگم اندیشی جامعه ی عرب به پا خواست زبان کوچه و فاخر را با هم آمیخت لحنی تازه در شعر پدید آوردو با عناصر پا برجای تمام سروده هایش یعنی زن و وطن اشعار عاشقانه-حماسی بی بدیلی آفرید!
کتابی بنام "یادداشتهای زن لا ابالی" را منتشر کرد که دفاعیه ی برای تمام زنان عرب بود.خود او در اینباره گفته است:
من همیشه بر لبه ی شمشیرها راه رفته ام!عشقی که من از آن حرف میزنم عشقی نیست که در جغرافیای اندام یک زن محدود شود!من خود را دراین سیاه چال مرمر زندانی نمیکنم!عشقی که من از آن سخن میگویم با تمام هستی در ارتباط است!در آب،در خاک،در زخم مردان انقلابی،در چشم کودکان سنگ انداز در خشم دانشجویان معترض وجود دارد!زن برای من سکه ای پیچیده در پنبه یا کنیزکی نیست که در حرمسرا چشم به راهم باشد!من مینویسم تازن را از چنگ مردان نادان قبایل آزاد کنم.

سال 1981 قبانی همسر عراقی تبارش "بلقیس الراوی" را در حادثه بمب گذاری سفارت عراق در بیروت از دست داد.این حادثه ی تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه های شعر عرب را پدید آورد.شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت میسوزد و من تو را دوست میدارم!
نزار قبانی سرانجام در سال 1988 در بیمارستانی در شهر لندن خاموش شد،اما تا همیشه عشق،زنان،میهن آزادی را در اشعارش فریاد میزند.

نزار قبانی در میان شاعران عرب به شاعر زن شهرت یافته است. زن در شمایلی خاص و کاملا ملموس در اشعار نزار قبانی تجلی دارد. زن به عنوان زن و گاه به عنوان معشوقی آرمانی و گاه در هیات موجود کاملا زیبا و شایسته دوستی و دوست دارندگی در کلام نزار بروز و ظهور می یابد.

بخش هایی از اشعار نزار قبانی تاكنون به فارسی ترجمه و منتشر شده است. موسی بیدج، موسی اسوار، احمد پوری و مهدی سرحدی مترجمانی هستند كه تاكنون نسبت به ترجمه‌ی بخشی از آثار نزار به فارسی اقدام كرده اند.

دكتر شفیعی‌كدكنی در كتاب شاعران عرب قبانی را پرنفوذترین شاعر عرب دانسته است.

از نزار ـ تا آنجا که نگارنده می‌داند ـ تا كنون به زبان فارسی سه كتاب به شکل مستقل منتشر شده است:
ـ داستان من و شعر: ترجمه دكتر غلامحسین یوسفی و دكتر یوسف حسین‌تبار، انتشارات توس 1356
ـ در بندر آبی چشمانت: ترجمه احمد پوری، نشر چشمه چاپ دوم 1380
- بلقیس و عاشقانه‌های دیگر : ترجمه موسی بیدج، نشر ثالث 1378


بر گرفته از سایت ادبی چامه
www .chaame .com

به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani
باران
آغاز می‌کند شعر و چکامه را
با قطره‌قطره اش

خاطره دیدار روی تو
زنده می‌شود
عشق اصیل نیز آیا
جز با موسیقی جاودانه باران
آغاز می‌شود ؟
***
در واپسین ماه تابستان
از تکه‌های تنک ابرها در آسمان
پرسم سراغ چشم تو ای نازنین من
گویی که
عشق من به تو
وابسته است به بارش باران
عزیز من
***
پاییز چون رسد
دیوانه می‌کند
دعوای رنگ‌ها
دیوانه می‌کند
لبخند آبی آسمان از میان ابر
دیوانه می‌کند
آن نقره‌گون حلقه که در گوش‌های توست
دیوانه می‌کند
روپوش رنگ‌رنگ
آن چتر زرد و سبز برگ
دیوانه می‌کند
پر پچپچه خاله‌زنکی روزنامه‌های صبح
دیوانه می‌کند
در بسته‌های کاغذی بوی قهوه نیز
دیوانه می‌کند

وقتی‌که صاعقه می‌زند و می‌سوزد
انگشته‌ای من
در انتظار قدوم مسیح گونه‌ات
دیوانه می‌شوم
***
فصل خزان
چون می‌رسد
یک انتظار شیرین و پر هراس
پر می‌کند مرا
از ترس آمدنت نازنین نگار
از ترس گم‌شدنت نازنین نگار
می‌ترسم از خراش ناخنی
بر مرمر تنت
می‌ترسم از نفوذ احساس من
به صدف گوهرین تو
می‌ترسم از آنکه برد
موجهی قضا و قدر مرا
تا .....
***
شاعر منم آیا
یا شهریور است و مهر
یا شعر را فقط
باران سروده است ؟
***
با دیوانگی ادواری عجیبی که در من است
باران مرا دیوانه‌تر کند
آه ای جنون ادواری عجیب
باران
مرا دیوانه می‌کند.

آیا جنون مرا علاج هست؟

***
بانو
ای آنکه چون زلزله‌ای می‌گذری بر هزاره‌ها
ای آنکه شعر در دست تو است و ماه
در دست دیگرت
***
بانوی قلب من
بر سنگ هم اگر پا نهی دمی
شعر از درون سنگ فواره می‌زند
تو در درون خویش
پر نغمه‌ای ز نغمه محزون برگ‌ها
با تو چه خوب می‌شود تبعیدگاه من
***
بانوی من
خلاصه تاریخ من تویی
تاریخ قطره‌قطره باران‌های باریده هر کنار
تنها تویی تویی





به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار_قبانی
1
هان ای مردم

هان ای مردم گمراه
اینکم من بر شمایان شاه

پس فروکوبید بت‌های دگر را پست
این‌تان این راه
من خدای تازه‌تان هستم.

پس ببایدتان صبورانه انتظار این خدا در راه
لحظه‌ای دیدار با او
عمرها ارزد

کودکانتان را گرسنه
بستر و آغوش زن‌ها را
رهاسازید
و بیایید از پی دیدار من اینک

شکر درگاه الهی

کامدم تاریخ را بنویسم از نو
خوب می‌دانم که این تاریخ
بی وجود من نمی‌ارزد پشیزی

یوسف ار زیباست
از من بوده حسن بی‌مثال او

چامه‌ای را هم اگر روزی سروده شاعری بیدل
وصف من بوده است

نور رخسار بزرگان
کمتر از رخسار من بوده است

وصف چشمان مرا شاعر
در هزاران بیت نتواند سرودن نیز

شکر بگذارید بر من
شکر

هان ای مردم
من همانم
اولین معشوق من بودم به شعر شاعران سال‌های دور
لیلی مجنون!!

بر شما فرض است
تا از من زنانتان بارور سازید
بر شما فرض است
شاکر این لطف من باشید

که منم آن‌که شما را
می‌دهد او نان
از من است آن لحظه‌های شاد اندر زندگانی‌تان

من همان اعجاز این قرنم
در هزاران سال شاید هم

2
هان ای مردم

بدانیدم که من عادل‌ترین
زیباترینم من

نور ماهم
سبزی برگ بهارم
هیچ می‌دانی؟
من همانم که برپا می‌نمودم دار
اول‌بار

بهترینم من
عشق خدمت در درونم
چشمه‌ای جوشان
عاشق خلقم آی برادر جان

من همانا بهترینم
بهترینِ حاکمان بر خلق هستم من

غیر من آیا کسی خود می‌تواند تا
زنده سازد مردگان
هرگز!!
یا که در شهر شما بینا کند کوران دیگر را
یا که راه اندازد آن افلیج‌های مانده در جا را

هاله نوری مگر
در جبین غیر من دیده است هرگز کس؟؟

ابرها را
می‌تواند کس بباراند به صحرا؟

کیست او آنکه زند
برگرده‌تان شلاق

کیست جز من
آنکه آویزد شما را
بر درخت مرگ

کیست او آن‌کس که
می‌زییاندتان گاو وار و احمق و ابله
و به‌سوی مرگ میراندتان این‌چنین آسان؟؟


بارها گفتم رهاتان سازم اما
حیف
مهربانی دست‌وپایم بست

پس لگامی سخت‌تر بستم شمارا و
مقرر کردم آن دم
تا سواری جویم از پشت شما گاوان خر رفتار

تا قیامت
لحظه دیدار

3
هان ای مردم

شمایان مِلک طلق مُلک من هستید
رمه‌ای از بندگان من

همچنان که می‌زنم من گام
بر قالیچه‌های کاخ خود هرروز
مبارک می‌کند خاک قدم‌هایم
تخم چشم‌هاتان را

سجده بنمایید من را
گاه برپا بودن و گاه نشستن نیز

وای بر جمع نافرمانتان بادا
آگه‌ام گر
صفحه‌ای را از کتابی خوانده باشی
وای ی ی
خوب من می‌دانم آن را

وای اگر خطی به برگی برنشانی در کتابی نیز
وای ی ی ی

در سرت هم فکری ار آید
آگه‌ام از آن

گر نوای خوش‌نوایی را تو بنیوشی
به کنج خلوت خانه
وای ی ی
می‌بینم!!!

رازهای گفته و ناگفته‌ات را نیز می‌دانم

گر بمیری نیز
وای بر تو گر به گوری اندر آیی بی اجازت
وای ی ی ی ی

این گناهی بس عظیم است
وای ی ی ی ی

چون بگویم من کلامی
بایدت بنیوشیش چون شهد
با دو گوش جان

این همان فصل خطاب است این!!!

4
هان ای مردم
من همانا آن امام منتظر هستم

خون من جاری است در هر جنبنده‌ای هر جا

دیگر از امروز
شعرهای کودکان در عشق میهن نیز ممنوع است

من وطن هستم شما را
هیچ‌چیزی جز من ازاین‌پس
وطن نبود

در جهان و آسمان‌ها نیز
من همان یکتای بی‌همتای جاویدم
طعم سیب و بانگ نای و لطف هر آواز
از من استی آن
گر بدانی راز

پس بیاویزید تصویر من را روی هر دیوار
و بستایید من را
با نوای بهترین آواز

نوعروسان جوان را پیش من آرید
من جوانم من
پیر سالی راه در این پیکر بی‌عیب کی یابد؟
هرگز آیا پیری و ضعفی
باروی زندان‌های شهر من را سست خواهد کرد؟؟
و کسی آیا
جهاز قمع و سرکوب مرا
ناتوان و پیر
حتی لحظه‌ای دیده است؟

هان ای مردم
من همان ضحاک خون‌ریزم
با روبنده‌ای خوش‌نقش بر چهره

من همان چنگیز هستم،
می‌شناسیدم؟
با همان شمشیر خون‌ریز و همان سگ‌ها و زندان‌ها

پس مبادت لحظه در فکر
حتی فکر
آزار چو من باشی

می‌کشم من تا بمانم زنده
پابرجا

جنگلی از دار
می‌کنم از کشته‌هاتان هر کران برپا

گورهای دسته‌جمعی می‌کَنم هر جا
تا بمانم زنده
نامیرا


5
هان ای مردم

وصف من را در کتاب و شعرهاتان زنده گردانید
و بنویسید در اخبار هر روز جراید نیز

((روزینامه‌های زشت بی‌معنای بی‌ارزش
که می‌افتند چون خاشاک در معبر))

چاپخانه، کاغذ رنگی، قلم.....
و هر آنچه می‌توان آن را خریدن
حتی دست‌ها را
از برایم گرد هم آرید
مغزها را نیز


شاعران تازه‌ای باید پدید آرید
و برایم هدیه‌ها آرید
شاعران تازه‌رس را نیز

کم‌سوادم من
عقده‌ها دارم که من را شاعران با شعر ناب و تازه بستایند
من همانم که شما باید مرا زیباترین و بهترین دانید
هیچ‌یک از خوش‌چهرگان سینما و رقص
بهترند آیا ز من؟؟
هرگز!!!!

شعرهای حافظ و سعدی
یا نوای تار و سنتور و نی و تنبور
می‌توان با پول آن را هم خریدن نیز!!!

پول‌های نفت
بیت‌المال
میراث من‌اند این‌ها
نسل‌اندرنسل
سال اندر سال

پس بیایید و بگوییدم
روزگار من بهترین دوران پس از عهد سلیمان است
بهترین دوران .....

6
هان ای امت
هان ای خلق عرب اینک
من همان روح‌القدس هستم
شستشوتان می‌دهم از ظلمت عصر کهن اینک

این صدای من
سبزتر از نغمه شاد فروافتادن آب حیات از آبشار نور
بشنویدش هان

این منم زیباتر از هر صورتی کش تاکنون دیده است صورتگر

این‌چنین باید که تصویر مرا اندر خیال خویش
مصورسازید
ای ملت!!!


هان بدانید ای عزیزانم
همچو شیری که بگیرد آهو وحشی
شعر را می‌فهمم و طعمش
زیر دندان من است اینک

و سخن
خون سرخی است در حلقوم آن آهو
آن را نیز
می‌فهمم

این وقار و
این جلالی که به من زیبنده می‌بینید
با عصایی که ز نیروی مسلح باشدم
نیک باید تا مصور کرد

و بر نقش وجود
عکس من را که
شما را روی دوشم می‌برم تا گور
ثبت باید کرد

هان ای خلق عرب

7
هان ای مردم

گر که رؤیایی شباهنگام
می‌کندتان شاد
یا که در سفره
تکه‌ای از نان شمارا هست
یا سوادی هست
تا با آن بخوانید از کتاب پاره‌ای چیزی
این‌همه از لطف من گردد میسر مر شمارا نیز
بی‌تردید

دستگاهی هست در قصرم برای حفظ این شادی
و از هرچه که می‌گویید و می‌کارید و می‌زایید
دستگاه امنیت را می‌رسد اخبار
کلاغان خبرچین
قاصدک‌ها هم!!!

هان ای مردم
عذر خواهم من
من همان زندانبانم لیک
مانده‌ام خود در درون بندهای خویش
من یکی تبعیدی‌ام در قصر

نه خورشید و نه مهتاب
نه نوری و نه حتی کورسویی نیز
نمی‌آید درون قصر من هرگز

از آن روزی که در زندان شدم من
(آن روز................
کودکی بودم)

آز آن روز
سیرک بازانی مرا سرگرم می‌سازند
این یکی با پشتک و وارو
وان یکی با مشعل آتش

دلقکی طبلی زند پر بانگ
دلقکی دیگر صدای نای

از اوان کودکی در قصر
هرگز
نشنیدم که امیری گویدم "هرگز"
هرگز از ارکان دولت نیز
پیش رویم هیچ‌یک از آن وزیران و سفیرانم
توی رختخواب از هیچ زن هرگز

نشنیدم "نه "

کس نگفت ست مرا در طول عمر خویش

یک "نه"
حتی یک " نه " کوچک

این چنین
من
چون خدا گشتم

و ازآن‌پس مردمان را خاک می‌دیدم
و یا کمتر

عذر خواهم من
من هلاکو وار
می‌کُشم‌تان خوار
تا بیاسایم من از این کشتار



به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار_قبانی
أيها الناس:

لقد أصبحت سلطانا عليكم
فاكسروا أصنامكم بعد ضلال ، واعبدونى...
إننى لا أتجلى دائما..
فاجلسوا فوق رصيف الصبر، حتى تبصرونى


اتركوا أطفالكم من غير خبز
واتركوا نسوانكم من غير بعل .. واتبعونى

إحمدوا الله على نعمته
فلقد أرسلنى كى أكتب التاريخ،
والتاريخ لا يكتب دونى

إننى يوسف فى الحسن
ولم يخلق الخالق شعرا ذهبيا مثل شعرى
وجبينا نبويا كجبينى
وعيونى غابة من شجر الزيتون واللوز
فصلوا دائما كى يحفظ الله عيونى

أيها الناس:

أنا مجنون ليلى
فابعثوا زوجاتكم يحملن منى..
وابعثوا أزواجكم كى يشكرونى
شرف أن تأكلوا حنطة جسمى
شرف أن تقطفوا لوزى وتينى
شرف أن تشبهونى..

فأنا حادثة ما حدثت
منذ آلاف القرون..

2

أيها الناس:

أنا الأول والأعدل،

والأجمل من بين جميع الحاكمين
وأنا بدر الدجى، وبياض الياسمين
وأنا مخترع المشنقة الأولى، وخير المرسلين..

كلما فكرت أن أعتزل السلطة، ينهانى ضميرى

من ترى يحكم بعدى هؤلاء الطيبين؟
من سيشفى بعدى الأعرج، والأبرص، والأعمى..
ومن يحيى عظام الميتين؟
من ترى يخرج من معطفه ضوء القمر؟
من ترى يرسل للناس المطر؟

من ترى يجلدهم تسعين جلدة؟
من ترى يصلبهم فوق الشجر؟
من ترى يرغمهم أن يعيشوا كالبقر؟
ويموتوا كالبقر؟

كلما فكرت أن أتركهم
فاضت دموعى كغمامة..
وتوكلت على الله ...

وقررت أن أركب الشعب..
من الآن.. الى يوم القيامه..

أيها الناس:

أنا أملككم
كما أملك خيلى .. وعبيدى
وأنا أمشى عليكم مثلما أمشى على سجاد قصرى

فاسجدوا لى فى قيامى
واسجدوا لى فى قعودى

أولم أعثر عليكم ذات يوم
بين أوراق جدودى ؟؟

حاذروا أن تقرأوا أى كتاب
حاذروا أن تكتبوا أى خطاب
فأنا أكتب عنكم..
حاذروا أن تسمعوا فيروز بالسر
فإنى بنواياكم عليم

حاذروا أن تدخلوا القبر بلا إذنى
فهذا عندنا إثم عظيم

والزموا الصمت، إذا كلمتكم
فكلامى هو قرآن كريم..

4

أيها الناس:
أنا مهديكم ، فانتظرونى
ودمى ينبض فى قلب الدوالى، فاشربونى
أوقفوا كل الأناشيد التى ينشدها الأطفال
فى حب الوطن

فأنا صرت الوطنه.
إننى الواحد، والخالد ما بين جميع الكائنات

وأنا المخزون فى ذاكرة التفاح، والناى،
وزرق الأغنيات

إرفعوا فوق الميادين تصاويرى
وغطونى بغيم الكلمات

واخطبوا لى أصغر الزوجات سناً..
فأنا لست أشيخ..
جسدى ليس يشيخ..
وسجونى لا تشيخ..

وجهاز القمع فى مملكتى ليس يشيخ..

أيها الناس:
أنا الحجاج إن أنزع قناعى تعرفونى

وأنا جنكيز خان جئتكم..
بحرابى .. وكلابى.. سوجونى
لاتضيقوا - أيها الناس - ببطشى

فأنا أقتل كى لاتقتلونى....

وأنا أشنق كى لا تشنقونى..



وأنا أدفنكم فى ذلك القبر الجماعى
لكيلا تدفونى..

أيها الناس :

اشتروا لى صحفا تكتب عنى

إنها معروضة مثل البغايا فى الشوارع
إشتروا لى ورقا أخضر مصقولاً كأشعاب الربيع
ومدادا .. ومطابع
كل شىء يشترى فى عصرنا .. حتى الأصابع..
إشتروا فاكهة الفكر .. وخلوها أمامى
واطبخوا لى شاعرا،
واجعلوه، بين أطباق طعامى..

أنا أمى.. وعندى عقدة مما يقول الشعراء
فاشتروا لى شعراء يتغنون بحسنى..
واجعلونى نجم كل الأغلفة

فنجوم الرقص والمسرح ليسوا أبدا أجمل منى
فأنا، بالعملة الصعبة، أشرى ما أريد

أشترى ديوان بشار بن برد

وشفاه المتنبى، وأناشيد لبيد..

فالملايين التى فى بيت مال المسلمين
هى ميراث قديم لأبى


فخذوا من ذهبى
واكتبوا فى أمهات الكتب
أن عصرى عصر هارون الرشيد...

6
يا جماهير بلادى:
ياجماهير العشوب العربية

إننى روح نقى جاء كى يغسلكم من غبار الجاهلية

سجلوا صوتى على أشرطة
إن صوتى أخضر الايقاع كالنافورة الأندلسية

صورونى باسما مثل الجوكندا
ووديعا مثل وجه المدلية
صورونى...



وأنا أفترس الشعر بأسنانى..
وأمتص دماء الأبجدية

صورونى
بوقارى وجلالى،
وعصاى العسكرية


صورونى..

عندما أصطاد وعلا أو غزالا
صورونى..
عندما أحملكم فوق أكتافى لدار الأبدية

يا جماهير العشوب العربية...

7

أيها الناس:

أنا المسؤول عن أحلامكم إذ تحلمون..
وأنا المسؤول عن كل رغيف تأكلون
وعن العشر الذى - من خلف ظهرى - تقرأون

فجهاز الأمن فى قصرى يوافينى
بأخبار العصافير .. وأخبار السنابل
ويوافينى بما يحدث فى بطن الحوامل

أيها الناس: أنا سجانكم

وأنا مسجونكم.. فلتعذرونى
إننى المنفى فى داخل قصرى
لا أرى شمسا، ولا نجما، ولا زهرة دفلى

منذ أن جئت الى السلطة طفلا
ورجال السيرك يلتفون حولى
واحد ينفخ ناياً..
واحد يضرب طبلا
واحد يمسح جوخاً .. واحد يمسح نعلا..


منذ أن جئت الى السلطة طفلا..

لم يقل لى مستشار القصر (كلا)
لم يقل لى وزرائى أبدا لفظة (كلا)
لم يقل لى سفرائى أبدا فى الوجه (كلا)
لم تقل إحدى نسائى فى سرير الحب (كلا)


إنهم قد علمونى أن أرى نفسى إلها
وأرى الشعب من الشرفة رملا..





فاعذرونى إن تحولت لهولاكو جديد

أنا لم أقتل لوجه القتل يوما..

إنما أقتلكم .. كى أتسلى..



به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار_قبانی
بنا به توصیه هشام عزیز از این پس اصل شعرهای نزار قبانی را هم ارسال می کنم
خوش باشید و امید که هم از ترجمه ها و هم از اصل شعرها لذت ببرید
ترجمه های جدیدی از اشعار نزار قبانی به فارسی را در این کانال دنبال کنید و دوستان خود را از طریق این لینک به کانال دعوت نمایید.

https://telegram.me/nizar_qabbani
سخت عشقی که من کشیده‌ام

خرده نگیر بر عشق من

گویی که من عاشق شدم به اختیار
گویی که من کشیده‌ام
بر برگ گل روی تو را
گویی که من آموختم
پرواز را به مرغ
و من گزیده‌ام برای برگ رنگ سبز
و اختیار موج‌ها و آفتاب با من است

گویی منم
که ماه را در آسمان نهاده‌ام

نام تو را اگر دمی
بگویم و ترا
به یادآورم
ملامتم کنند خلق
گویی که آرزو منم
و هرچه از تبار آرزو است

اما نبوده این‌چنین

دانستمی اگر که من
که شور و شنگ عشق چنین
دیوانه می‌کند مرا
معتاد آن نمی‌شدم

دانستمی اگر که من
چنین به باد می‌دهد مرا
تمام راه‌ها به روی تندباد عشق
ببستمی

دانستمی اگر که من
که باروت خشک عشق
چنین شراره می کشد
نمی‌زدم آتشش

دانستمی اگر که من
این پر نهیب سیل
رخ می‌نمود پیش من
ببستمی هزار بار درب قلب خویش را

دانستمی اگر که من
پیش از آنکه عشق
مرا به تیغ کین زند
بکشتمش


این اژدها که در من است
به آتشش بسوخته درون من
و در درون من
به‌جز هوا و خواهشش
نمانده هیچ‌چیز

در من است عشق
در خطوط درهمی که در کف دودسته من تنیده‌اند
تنیده نقش خویش را
و بر تمام هوش و ذهن من مسلط است

دانستمی اگر که من
چنین فریبکار و پر صداست طفل عشق
راه را
به روی او ببستمی

دانستمی اگر که من
که بشکند
بلور قلب من به سنگ
ندادمش مجال آن

دانستمی اگر که من
به لحظه‌ای بسوزدم
و زیرورو کند مرا
و رنگ تازه‌ای زند به روزگار من
بروی او ببستمی ره دلم

اما بدان
خدای را
که راضی‌ام به عشق تو


که بهترین بهترین‌هاست عشق تو

و گر دوباره سر زنی به خانه‌ام
-اشک‌بار چشم من-
ببینمت دوباره گر

رهت دهم به قلب خود هزار بار
-به خانه‌ات-

و بستری ز برگ گل بیفکنم
ببوسمت
ببوسمت

فدا کنم به‌پیش مقدمت
هزار جان
هزار بار

ببوسمت
ببوسمت







به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار قبانی
گمراه مردمان
پیش از زمانی که عاشقت شوم
گذشت سال و روز و فصل را
به تقویم‌های عبث ثبت کرده‌اند
تقویم هندیان
تقویم چینیان
تقویم پارسی
تقویم مصریان
اما پس از وقوع واقعه عشق من به تو
هشیار مردمان
تاریخ را چنین ثبت می‌کنند:
یک‌صد هزار سال پیش از دو چشم او
یا
قرن دهم پس از دیدار چشم او

***

من به چکاد عشق رسیده‌ام
چون آبهای دریا فزون شده است ز ابعاد بحرها
چون اشک چشم‌ها اینک فراتر است از قدر چشم‌ها
و عمق زخم
از عمق گوشت نیز فراتر شده‌است

***

با تو یکی شوم
هر لحظه بیشتر
دیگر لبان من نمی‌پوشاند وسعت لبت
دیگر میان بازوان من جا نمی‌شوی
دیگر سخن به شکلی که می‌شناختم
گم می‌شود در بیکران بیان تو

الفاظ
ز دریای خالهای تنت
بسیار کمترند

***

دیگر نمی‌توان مرا یافت
سالهاست که
در روزنامه‌ها
آگهی گم‌شدن مرا
درج می‌کنند
و من پیدا نمی‌شوم
تا گاه سرودن شعری دگر
برای تو ...

***

در هیچ زبان
لغتی نیست تا وصف تو کند
انگار پای توسن کلام درهم‌شکسته است

هر بار که به تهمت عشق تو متهم شوم
انگار که
پیروز می‌شوم
پس پیش چشم‌ خلق
در صدر اخبار نیمروز
عکس تو را بنمایم به ناکسان
آنان که تو را عار داشتند
اینک تو را بنمایم به‌سان گل
بر تارک جنون

***

بسیار خوانده‌ام و شنیده و دیده‌ام
از قصه عشاق بی‌شمار

تنهایی قهوه خوردنم
چون پوزخند بود آن قصه‌های جلف سخیف را

اما کنون
می‌دانم که زخم عشق
تا عمق قلب
فرو میرود عمییییییق

این خنجری است که
بیرون نمی‌رود

***

هر بار که با جوهر سیاه
شعری نوشته‌ام
گویی که شعرمن
از چشمه سیاه چشم تو است

***

هر بار که
منکر عشق تو می‌شدم
نغمه خلخال پای تو
از شعر من
به گوش همه خلق می‌رسید

آهنگ پیرهن خواب تو
در شعر من عیان پیش چشمهاست

***

رامم نکن
باید که ترک کنم اعتیاد را

پزشک گفته است
که نباید ببوسمت
بیش از هزار بار

در آفتاب سینه تو نشستن
بیش از دقیقه‌ای
اصلا مجاز نیست

***

گر مرد دیگری تورا دوست داشته
بیشتر
از آنچه تو را دوست دارمت
باید به او درود بفرستم
آنگاه دشنه‌ای
در قلب او فرو کنم
بیش از دقیقه‌ای
فرصت نبایدش




به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار قبانی
چون روزگار نه زیباست
چون می‌توان که زیبایی آفرید؟
چون جایگه خراب است و بس پلید
چون شعر را جوهری از گندآبه هست
چون عشق هم به گندزار رسته است
پس در کجا ترا دسته‌گلی پاک پرورم؟؟
*
عشق چیست؟
جایی که نوشتن
رقصی است
بر طبقی از زغال داغ

جایی که سرزمین جنون است و خون و جنگ
من چگونه بنشانم آتش خشمی که در من است؟
*
این بندگان پست
خواهند که مرا سروری کنند
خواهند خون من بنوشند از قلم
خواهند درآورند شعر را به بند

از این سرای زشت
پناه می‌برم به شعر
پناه می‌برم به عشق
*
عشق تو است
که رخشان کند زندگانیم
عشق تو
چلچراغی که در دل من روشنی دهد

آزادی مرا
همرهی نما
در جنگ‌های سختی که در پی است
یاوری نما
تا زیر طاق‌های نصرت پیروزی و غرور
با هم گذر کنیم
*
گر شعر من نتواند که سد کند
راه کسانی که بر پشت خلق
شلاق می‌زنند
نبوده شعر من

به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار قبانی
خواهم که همچو مرغ مهاجری
گم شوم دمی
در جستجوی وطن
جای دیگری

جای که هیچ‌کس در آن
آشیان نداشته پیش‌ازاین
جایی که حتی خدای هم
نداند کجاست آن
جایی که سرزمینش به دشمنی
نگشاید مرا دو دست

خواهم که پوست بیفکنم
و گم کنم
همه
هرچه مرا بوده است نیز
گم کنم صدا و زبان خویش

خواهم چو بوی خوش باغ‌ها
رها شوم
خواهم که سایه‌ام
گم کند مرا
خواهم که نام من
رها کند مرا

خواهم که بگذرم از این وطن
سرزمین شرقی کشتار و فتنه‌ها
کشتار و دشنه‌ها
خواهم که بگذرم از خرافه‌ها
از شاه‌ها
امرا
و رهبران

خواهم که عشق بورزم
چو مرغان آسمان
ای سرزمین کشتار و دشنه‌ها
ای پادشاه‌ها
خواهم که عشق بورزم
چو مرغان آسمان
ای سرزمین کشتار و دشنه‌ها
ای پادشاه‌ها
خواهم که عشق بورزم
چو مرغان آسمان
ای سرزمین کشتار و دشنه‌ها
ای پادشاه‌ها

به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار قبانی
از اینکه ترجمه های مرا می خوانید متشکرم

خوشحال خواهم شد اگر نظراتتان را در مورد ترجمه ها یا پیشنهادهایتان در مورد بهتر شدن کانال را به @barhemat منعکس فرمایید
باز نویسی ترجمه شعر مرغ مهاجر
با استفاده از نظرات گرانقدر دوست عزیزتر از جانم جعفر سواری
خواهم که همچو مرغ مهاجری
گم شوم دمی
در جستجوی وطن
جای دیگری

جایی که آشیان هیچ‌کس نبوده است پیش‌ازاین

جایی که حتی خدای هم نمی‌داندش کجاست


جایی که سرزمینش به دشمنی
آغوش نگشوده هیچ‌گاه

خواهم که پوست بیفکنم
و گم کنم
همه
هرچه مرا بوده است نیز
گم کنم صدا و زبان خویش

خواهم چو بوی خوش باغ‌ها
رها شوم
خواهم که سایه‌ام
گم کند مرا
خواهم که نام من
رها سازدم دمی

خواهم که بگذرم از شرق
از وطن
این سرزمین فتنه و کشتار و دشنه‌ها

خواهم که بگذرم از خرافه‌ها
از شاه‌ها
امرا
و دروغ‌ها

خواهم که عشق بورزم
چو مرغان آسمان
ای سرزمین فتنه و کشتار و دشنه‌ها
ای پادشاه‌ها

خواهم که عشق بورزم
چو مرغان آسمان
ای سرزمین فتنه و کشتار و دشنه‌ها
ای پادشاه‌ها

خواهم که عشق بورزم
چو مرغان آسمان
ای سرزمین فتنه و کشتار و دشنه‌ها
ای پادشاه‌ها




به کانال ترجمه اشعار نزار قبانی بپیوندید
https://telegram.me/nizar_qabbani

#برهمت
#barhemat
#نزار_قبانی
از اینکه ترجمه های مرا می خوانید متشکرم

خوشحال خواهم شد اگر نظراتتان را در مورد ترجمه ها یا پیشنهادهایتان در مورد بهتر شدن کانال را به @barhemat منعکس فرمایید