نیازستان
1.55K subscribers
786 photos
107 videos
131 files
236 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#پژوهشی_درقصه_اصحاب_کهف

تاریخ چیست؟انواعش کدام است؟ اگر تاریخ وقایع محسوس داریم آیا میتوان گفت تاریخ وقایع معقول نیز داریم؟ یا تاریخ روح؟!

زمان در این انواع تاریخ چه ماهیتی دارد؟ اگر ساحات مختلفی داشته باشند آن تاریخها، طبعا مفهوم #زمان را باید به شیوه ای دیگر دید؟زمان هم انواع دارد؟

داستانهای قرآنی کدام تاریخ را شرح میدهند؟ بطن های بی پایان قرآن را در کجاها و چگونه باید جست؟ تفسیر، تعبیر و تاویل درباره ی داستانهای قرآنی چه وجوهی دارد؟ و....

اینها و دهها پرسش دیگر، سوالاتی است که به ذهن انسان پرسشگر ِ بیتاب حقیقت میرسد وقتی که مثلا قصه ی اصحاب کهف را از قرآن میخواند...

#جلال_ستاری پژوهشگر دقیق النظر حوزه ی اساطیر، فرهنگ و دین سالها پیش کتابی مختصر (۱۲۸ صفحه) درباره ی یکی از پرآوازه ترین داستانهای قرآنی نوشته که خواندنش برای جانهای بیقرار مغتنم است.

او روایات مسیحی، اسلامی و داستانی را ازین قصه با تکیه بر کتب تاریخی و تفسیری و... بررسی کرده و آنگاه تلاش کرده به #ورای_حجاب هم نوری بتاباند.

نویسنده با تکیه بر دانسته های اساطیری_معرفتی خویش از #مثنوی شریف هم مدد گرفته تا ابعادی نهان ازین داستان را پیش روی ما بگذارد.

هرچندممکن است برخی بخشهای این کتاب برای کمتر آشنایان با زبان رمزی دشوار بنماید اما هیچ انسان جستجوگری که درد دانستن دارد از خواندن چنین کتابی صرف نظر نخواهد کرد...

با توجه به ماه قرآن، به نظرم رسید خواندن این کتاب که نشرمرکز آن را بارها به چاپ رسانده، بسیار مغتنم است..

شک ندارم بعد از پایداری در خواندن این کتاب معرِّفش را از دعای خیرتان بی بهره نخواهید گذارد که اهدنا الصراط #المستقیم...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما

#باشو_غریبه_ی_کوچک

هرگز #سانسور اندیشه و هنر را نفهمیده ام، به نظرم سانسور این دو مقوله ی بشری ایستادن در برابر رودخانه ی #زمان است و زمان همه چیز را خرد و نابود میکند مگر چیزهایی را که از جنس خودش باشد و اندیشه و هنر از جنس #زمان اند...

در دهه ی شصت #سوسن_تسلیمی طرحی به #بهرام_بیضایی میدهد و با تشویق بیضایی قصه ای از آن طرح پدید میآید با محوریت جنگ و بزرگترین قربانیانش یعنی #کودکان...

بیضایی به جای جنوب بیقرار و تفته، شمال آرام و مرطوب را عمده میکند و پسرکی (بازبان مادری عربی) که از جهنم جنگ به یک کامیون پناه میبرد و وقتی از خوابی عمیق چشم میگشاید بهشتی سبز و آرام را دربرابر خویش میابد.

این همه تضاد بین دو اقلیم چگونه ممکن است مال یک سرزمین باشد؟!

آری اینجا ایران است #ایران اقلیمی که بیش از هرنقطه جهان بازتاب نفس ِ زندگی بشریست، زندگی ای سرشار از تضادو_وفاق...

#نایی_جان با بازی کم نظیر تسلیمی مادر پسرکی میشود که از تبارو ریشه ی خویش دور افتاده اما فرهنگ ایرانی و زبان فارسی مولفه ای است که بخش بزرگی از خلاها را پر میکند. (سکانس لبریزاز عواطفی که طی آن #باشو کتاب فارسی و درس #مافرزندان_ایرانیم را میخواند و همه تازه متوجه میشوند که ما همگیمان فرزند مادری یگانه به نام ایرانیم.)

فیلم البته مطلقا نمیرود سمت این ابعاد هنری صرف، چون برای کانون پرورش فکری... ساخته شده و دربافتی روستایی اتفاق میافتد.

نایی_جان به باشو پناه میدهد نه صرفا به خاطر مادرانگی ایرانی اش بلکه به سبب اینکه باشو سواد دارد و روحیه ی حمایتگری مردانه، ودیگر اینکه میتواند جای دست از کف رفته ی شوهری باشد که پرویزجان پورحسینی بازیش میکند. واین ابعاد واقعگرایانه ی فیلم را تقویت میکند و...

به هرحال این فیلم دیدنی با #بصیرت همه چیزدانان عرصه ی هنر آن روزها، چهارپنج سال سانسور میشود اما مگر میشود هنرواندیشه را سانسور کرد؟!

فیلم سال شصت و نه اکران میشود و مورد استقبال همه قرار میگیرد. #باشو از جشنواره های فیلم خارج از کشور جوایز متعدی گرفته و این امر به هرحال بیانگر دیدنی بودن این فیلم نیز هست...

حتما میتوانید ۱۲۱ دقیقه از عمرتان را به خیر طی کنید وقتی که این فیلم را میبینید....


@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from اتچ بات
#قصه_های_من_وباران

وقت بیماری همه بیداری است...
#مثنوی

همیشه ی عمر فکر کرده ام که سوای همه ی رازها و رمزها، آن راز شگفت کودکی چیست که این دوره را اینقدر دلخواه میکند؟!

#باران که آمد کم کم زوایایی ازاین جهان رازآمیز بر من گشوده شد...

حالا آبریزش دارد و سرما خورده...

به اعتراض میگوید: بابایی حالم بده..

میگویم: بله کمی سرما خورده ای پاییز که میاید باید بیشتر مراقب لباس پوشیدن و.. باشی.. انشاالله خوب میشوی..

نمیدانم چه ربطی است بین #شب و #تب؟!
دوشب است شدیدا تب دارد ودرد هم
و دراین تب و درد جدای از هذیانهایی که میگوید چندجمله و پرسش را هی تکرار میکند؟

- چرا اینطوری شدم؟!
- چرا آدما سرما میخورند؟!
- میشه آدما سرما نخورند؟
- باباااااا، دوست ندارم اینطوری باشم و...

چیزی در ذهنم روشن میشود؛
همه ی پرسشها ذیل یک پرسش قرار میگیرند و پاسخ به چیستی یک چیز است که شروع گشودگی لایه های نهان هستی است:
#زمان_چیست؟

#باران مثل همه ی کودکان در #زمان_ازلی زندگی میکند همان زمانی که در تاریخ معرفت ایرانی زمان #بیکرانه اش میدانند و برخلاف زمان محدود و معدود، استوار است. بی هیچ #دگرگشتی، و ازآن رو که ازلی است ابدی هم هست آنچه در بستر ازلیت و ابدیت رخ مینماید لایتغیر است..

بچه های ما تعریفی را که ما از زمان داریم، ندارند. در چشم انداز آنها دیروز فرداست. فردا امروز است وامروز فردای فردا است و همه ی اینها یکی است.
این ماییم که کم کم زندگی در زمان محدود و معدود را به ایشان القا میکنیم.

نه فقط دیروز و امروز و فردا و پارسال و پیرار و.. که صبح و ظهر وعصر و.. ساعت و دقیقه و... وبه اینسان زمان را قطعه قطعه میکنیم و طبعا هرآنچه بر بستر چنین زمانی وقوع یابد، قطعه قطعه است...

#این باید برود که #آن بیاید و...
کودک باید تغییرات را بپذیرد و...

درحالیکه برای او جهان، همین چشم انداز ثابت ِ همیشه تازه ای است که میشود غرقش شد. وقتی تغییر و #دگرگشت را بپذیری بحث نو وکهنه پیش میاید و...

کودک سالم تمام هستی برایش سالم است آنگاه که یک بیماری یا اتفاق قطع میکند آن زنجیره ی ازلی را، روح و ذهن کودک پس میزند این را، و چون نمیفهمد این دگرگشت را معترض میشود پس از دارو نیز میگریزد چون پذیرش دارو، پذیرش بیماری است و پذیرش بیماری قبول این است که جهان معروض #دگرگشت است و جهان #معروض_دگرگشت متغییری است وحشت زا که #امن نیست..

صبح کم کَمَک می آید تب و درد باران کمتر شده و نفسها مرتب تر..

او حالا حالا برای زیستن در این #جهان متغییر باید خیلی چیزها یاد بگیرد و مهمترینش این است:

آیا در این دریای همیشه متغیر، #پایابی استوار و رهیده از #زمان این جهانی هست که بتوان برآن ایستاد و با آرامش این پهنه ی پرآشوب را نگریست؟! وزیر لب گفت؛
من میدانمت، میشناسمت...؟!

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#تهران_تهران_وتهران

#یادستان

همیشه فکر میکنم آدمی به میزان #خاطرات و #خطراتش زیسته است
بسیار گاه، به پیوند ِ خطر (آنچه به ذهن در می آید)، خطیر( ارزشمند)، خاطر ( به معنای خطور کننده) و خاطره که مونث آن است و نیز #خاطر در زبان عربی که به معنای #ذهن است و... می اندیشم و سرانجام به این میرسم ما هرچه بیشتر خطر کرده باشیم و خاطره ساخته باشیم، بیشتر زندگی کرده ایم..
و در این خطرات و خاطرات #مکانها عجیب قدرتی دارند گاه قدرتمندتر از #زمان
..به گمانم، مکان دربند کردن زمان است کند کردن و حتا ایستانیدن زمان.. جایی را میسازیم تا زمان را بشکنیم چیزی که لحظه لحظه در پی شکستن ماست. جای را میسازیم تا زمان را ریشخند کنیم و..

برای بسیاری از متولدین یا بزرگ شدگان #طهران چه معنایی دارد این کلمات:

#میدان_آزادی #ارگ #بازار #مولوی
#امجدیه #ولی_عصر #دانشگاه_تهران #کوچه_پس_کوچه_های_انقلاب #دربند #شیرپلا #بهارستان #راه_آهن #ارم #خزانه #پل_چوبی #ته_خط #توپخونه و....
یا در هر شهری و هر مکانی که گذر از آن سینه ای را پر میکند یاد نگاهی و آهی ... و چشمانی تر..
چشمانی که از حادثه ی عشق تراست..

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#عاشورا

#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۴)

قرارشد در این بخش کمی به زبان اسطوره سخن بگویم.

از نظر من ِ موحد، تمام تاریخ عرصه ی ظهور #یک است. تمام تاریخ یک پیکره ی واحد است با روانی واحد که نام آن روان خداست.
هستی مجالی(اسم زمان و مکان) است برای ظهور یک و همینکه میگویم زمان و مکان باب #دو گشوده میشود.
یعنی تمام بودنی که #من ناظر آنم مظهر تجلی یک، در قالب دو است.
این است که اساس نگاه بشر در جهان مظاهر بر #دوبنی استوار شده، شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شر و... و ازین گریزی نیست مگر جایی که بتوان از #مجال #زمان_مکان بیرون زد و بوده اند کسانی که( به نسبت) مرزهای زمان_مکان را شکسته اند و خارج از آن نشسته اند و مای محبوس در محبس تاریخ طی حرکتمان به ایشان می رسیم و چندباره میرسیم..
بگذارید برگردم به ثنویت، اصل جهان ما #ثنویت است اما کسانی هستند که میدانند :
گرچه با هم مروزی و رازی اند
هردو باهم بر سر یک بازی اند..
خب حال سخن این است که یک حقیقت مطلق بی انتهای بلاشرط هست که در جهان مینو دو مینوی نور و ظلمت( و...) را پدید آورده تا #بازی کیهان شکل بگیرد ااین بازی در #ستیز و همنبردی آن دو نیرو شکل میگیرد. گویا او برای نشان دادن #یک خود باید این #دو را بسازد. در اغلب آیین های اسطوره ای آفرینش جهان مادی از پیکر #خدا_انسان، #غول_انسان نخستین پدید می آید هند، یونان، اساطیر حوزه ی اسکاندیناوی و..همه براین امر تایید دارند فقط دراین میان #ایران شگفتی خاصی دارد اساطیر متاخرتر ما دوآفرینش قائل است #مینویی و #گیتیگ.. نه اینکه نور مینویی است نه، ما هم مینوی نور داریم هم مینوی تاریکی (سپنته مینو و انگره مینو) بعد در آفرینش زمان کرانه مند است که آسمان و.. شکل میگیرد و آن نبرد بزرگ زیر این گنبد نیلوفری محقق میشود تا نهایتا مینوی بدی محدود شود چون اگر جنگ در جهان بی کرانه شکل میگرفت نتیجتا نبرد خیر و شر نیز بی کرانه میشد پس اساس جهان محدود ما نیز یک امر خیر و برپایه ی خرد و... نهایتا نیک است.
تا آنجا که به خاطر دارم تقریبا همه ی خدایان اساطیری از آفرینش بویژه آفرینش انسان پشیمان میشوند اما در آیین #مزدیسنایی است که هرگز این پشیمانی دیده نمی شود چون منهج هستی اساسا بر خیر و نیکی است و سرانجام همین جهان آشوب و ستیز هم محدودیت ظلمت است و...
این توضیح مختصری از جهان انتزاعی اساطیر ما..اما در آفرینش جهان گیتی ما همان #غول_انسان نخستین را داریم وقتی اهریمن #گیومرته را میکشد فرشتگان نطفه ی او را به خورشید میبرند پالوده میکنند و در آمیزش آن نطفه ی مطهر با #ریواس #مشی_و_مشیانه (چیزی معادل آدم و حوای سامیان) پدید می آید چنانکه از پیکر گاو سپید و مقدس تخمه و تبار گیاهان و جانوران شکل میگیرد. گاوی که اهریمن او را نیز میکشد. اما او که پیش دانایی ندارد عمل مرگ آفرینش منجر به زایشهای بزرگ میشود. از مرگ کیومرث تبار بزرگ انسان پدید می آید و از مرگ گاو_نخستین گیاهان و حیوانات و این است که عملا بزرگترین سلاح اهریمن یعنی #مرگ زندگی بخش ترین اتفاق جهان گیتی میشود..
همین توضیحات مختصر را هم فراموش کنید.
طبق اساطیر ما جهان دوبنی اساسی خیر دارد خود اهریمن نیز نهایتا در خدمت گستردن نور است ( چنانکه ابلیس و شیطان هم نهایتا خادم نورند و اصالت ندارند) پس از آفرینش جهان مینو اهورامزدا گیومرته و گاو نخستین را می آفریند اهریمن آنها را میکشد (شکلی از قربانی) اما سلاح بظاهر زشت مرگ به خدمت زندگی در میآید و این قتل شروع زندگیهای بزرگ میشود..
شما باید کم کم ارتباط این سخنانم را با واقعه ی #کربلا متوجه شده باشید.
اگر اهل مداومت هستید همچنان بیایید تا برداشتها و دریافتهایم برایتان بنویسم..

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یاددشتی_درستایش_ناامیدی
#ماهی_سیاه_صمد_یا_کرم_شبتاب
شاید چند و چون وجود ما آدمیان در نوجوانی شکل میگیرد و بسته میشود. گو اینکه برخی معتقدند ما از پنج شش سالگی به بعد دیگر تغییری بنیادین نمی کنیم بلکه غالبا دانه ها و نهالهای خصایصی را که در سرزمین وجود خویش کاشته ایم و کاشته اند رشد می دهیم و ستبر می کنیم.
راستش را بخواهید من هم معتقد به همین نگاهم.. زندگی خود و نزدیکانم را اغلب با دقتی بسیار مد نظر داشته ام و میبینم مثلا من در نوجوانی خبردار شدم جامعه مان تحول شگفتی نخواهد داشت و بعد از سی سال میبینم درست فکر کرده ام. آری تحول بوده اما بسیار بطیء و آرام.. سی سال پیش شاید پانصدر هزار نفر تحصیلات لیسانس و بالاتر داشتند و الان به گمانم بیش از ده پانزده میلیون باشد اما این تحول چندان بنیادهای جامعه و افراد را تغییر نداده..
میزان، مطالعه، تفکر، نقد، فهم، کار، و... شاخصه هایی که باید محصول آن تحصیلات میبود کم پیش رفته گاه متوقف مانده و در مواردی ( میزان مطالعه) پس رفت داشته...
در عوض توهم دانای کل بودن، فهمیدگی، خودخداپنداری، توهم راهنما بودن، ادعای بسیار داشتن، ناراضی بودن و... جهش چشم گیری داشته است.
چون الان همه کارشناسند طبعا کارهایی را دون شان خود میپندارند و برخی کارها یا روی زمین میماند یا کسی انجامش میدهد که ازیشان شایسته تر نیست و...
حالا حرفم این بود در همان نوجوانی چشم بستم بر امید داشتن به بیرون و به خود گفتم: اگر چیزی و چیزهایی را نیک میدانی بزرگترین هنرت این خواهد بود که در آن راستا تلاش کنی، عمر بگذاری و..
شاید در این نگاه و ایجاد این تصمیم کرم شبتاب #صمد_بهرنگی و نیز خود #ماهی_سیاه_کوچولو بی تاثیر نبوده باشد که کتاب بالینی من بود نوشته های صمد از شش تا ده دوازده سالگی ولی به هرحال امروز در میانسالی برهمانیم که بودیم و همان خواهد بود.شاید این یادداشت را نوشتم برای آن عزیز جوانتری که شور تغییر کردن و تغییر دادن در وجودش زبانه میکشد. و خواستم ترجیع بند زندگی ام را برایش بگویم:
هیچ تغییر شگفتی، هیچ دگرگونی بزرگ و خوشایندی در چشم انداز انسان اتفاق نخواهد افتاد تغییرات جهان بیرون بسیار کند است از تغییراتی که ممکن است ما درخویش ایجاد کنیم. یک دلیل واضحش #زمان است. ملت یا جامعه مفهومی بسیار فربه و کلان است زمان برای تحولات بنیادین ( و نه صوری که مثال زدم) بسیار میخواهد.. اما ما به عنوان یک انسان زمانمان به قول #شاملو بیشرمانه اندک است.. باید برای زندگی خویش کاری کردتا شرمساری اندک شود.
نگران مسوولیت اجتماعی هم نباش آن کرم شبتاب اگر ده تا، صدتا، هزارتا میشد جهان اینقدر تاریک نمی ماند...
#محسن_یارمحمدی
همیشه_جستجوگر_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قرآن
#حکایت_فقری_که_وعده_شیطان_است(۱)

اگر قرآن متنی باشد برای همیشه که میتوان با تفکر در این #متن بسیاری چیزها دانست و کشف کرد و... نباید صرفا در ارجاعات تاریخی آن متوقف شد .
باور به #زمان_شکن بودن قرآن یا این تعبیر که #زمان_متن_مقدس چیزی است جز زمان به سنجش درآمده ی محدود برای زندگی در مجالی محدود ، بنیاد نگاه ما را به متن مقدس تغییر میدهد.
در این نگاه مدعا این است که #متن_مقدس ذاتا به گونه ای شکل گرفته که هم در بستر #زمان_کرانه_مند ( هر زمان معینی) معنا میشود و هم در زمانهای غیر مادی ...
حال غرض ازین مقدمه این بود که مثلاً در ذهن من #بنی_اسراییل هم آن قوم تاریخی منتسب به یعقوب و بعدها موسی و... نهایتا #تورات است با تمام تاریخ مبهم و مشخص و هم یک #تعبیر_قرآنی است برای همیشه...
در شکل اول شما در پی مستندات گوناگون اسطوره ای، تاریخی ، علمی ،زبانشناسی ،کلامی و.... میروید مثلا به یهود روزگار موسی یا حضرت رسول می پردازید و در نگاه دوم شما #منش بنی اسراییل را یک نوع #بود می یابید که در ادواری مختلف آن زمان کرانه مند #نمود های رنگارنگ دارد..
برویم سمت مصادیق بحث: در قرآن یکی از ویژگیهای بنی اسراییل #تحریف است ( بقره /۷۵ نساء /۴۶ مائده /۱۳ و ۴۲) که البته مثلا در سوره ی بقره میتوان علاوه بر بنی اسراییل تاریخی، رد پای کسان دیگری چون ایشان را بوضوح دید.
باری برخی تعابیری که حضرت قرآن درباره ی این #محرفین_الکلم به کار می برد اینگونه است.
ایشان قبلاً به خرد موضوعی را دریافته بوده اند ، اهل ذکر بوده و لذتش را چشیده اند در واقع در راه بوده اند و الحق هم اهل هدایت و #هادوا.. ( تعبیر بسیار زیرکانه ی قرآن و پاسخی به زبل بازی یهود) اما کم کم #سنگ شده اند #قست_قلوبهم اند ،فراموشکار شده اند ،مرض دارند ،آگاهانه تحریف میکنند و.‌‌.
خب اینها شرح حال ما نیست و کسانی که در همه ی ادوار تاریخ انسان نمودهای گوناگون دارند ؟ اینها هشداری به من حق جو نیست که ممکن است الان جز بنی اسراییل شده باشم؟
خب بنی اسراییل اهل علم و دانش و ذکر و.. هستند از جایی (؟!؟) چیزی مطابق #میلشان، چیزی موید #نفسشان و.. نیست (مثلا نداشتن تصویری از خدا مانند قبطیان و روکردن به گاو سامری یا بعدها ظهور رسول امی)
اینجا به بعد #گمراهی آغاز میشود و روند سنگ شدن شروع ..اندوخته های نیک در راه بد بکار گرفته میشود و توانایی هایی که موجب هدایت و ارتقا بود زمینه ی ضلالت و سقوط میشود.
اگر قرار است در جایی خطاها و گناهان انسان تبدیل شود به حسنات ،خب برعکسش هم منطقی است یعنی همه ی اعمالی که واقعا . حقیقتا نیک بوده اند میروند در کفه ی سنگین گناه و تباهی ..
آری بنی اسراییل به خودبینی و خودرایی رسیده دیگر مسأله ی او به تعبیر حضرت امیر مرد است نه حق پس تحریف شروع میشود.
تحریف از حرف است هیچ ربطی هم به تفسیر و تاویل ندارد از جنس دیگری است . خروج و اخراج کردن از #موضع است خروج از #عدل و #معدلت است و نهایتا خروج از جایگاه خدا_انسان است. که خدا عدل هستی است و لاجرم خلیفه اش هم باید عدل هستی باشد.
مصداق میخواهید؟
احبار یهود بی شک اندوخته های علمی و معرفتی فراوان داشتند قومی که قرن‌ها پیش از #محمد، از نیل تا جیحون را درنوردیده بود و از هرجا چیزی برگرفته بود ...
پیامبر مطالبی برای مسلمانان می‌گفت گهگاه مسلمانان در درک مطلب جا می‌ماندند پس به شیوه ی مرسوم مدینه به حضرت رسالت میگفتند : #راعنا مارا دریاب ، رعایت کن، آهسته تر بگو ، دوباره بگو و.‌‌..
#فرقان و #میزان #محک رسالت محمدی اکثریت یهود را از صراط_مستقیم جدا کرده بود ( به سبب نامطابق بودن حق با مردی که ایشان می‌خواستند) خب تحریف شروع شده بود . عبری و عربی همریشه اند کلمات مشابه بسیار دارند اما درهمین کلمات هم تلفظها متفاوت است و گاه با چرخشی زبانی معانی نیز بنیادین تغییر می‌کنند. یهود وقتی پای سخن پیامبر اکرم می‌نشست برای آزار روح محمدیه می‌گفت : راعنا اما طوری کلمه را تلفظ میکرد که از آن موضع ( جمع وعظ و تذکیر) و موضع خود کلمه ( مارا دریاب ) کنار می‌رفت ( حرف یعنی کنار ،حاشیه ) و معانی دیگری میداد از جمله : چوپان ما ...( طعنه به کار پیامبر و امی بودن او) یا مارا احمق حساب کن .. چیزی مثل اینکه امروزه مردم خطاب به سخنران میگویند : آره ما خریم
این مریضان خود را در پناه تلفظ عربی پناهان می‌کردند و اگر کسی هم معترض میشد ( چنانکه گویا سعد به سبب آشنایی با زبان و فرهنگ عبریان متوجه شد ) میگفتند این لهجه ی ماست
برای رفع این مشکل باید خط و مرزی ایجاد میشد پس کتاب مقدس به مسلمانان فرمود : قل انظرنا ..و یک کلمه خندقی عظیم شد چرا که اگر یهودی معرض می‌گفت راعنا کاملا منظورش مشخص بود و حکم به طرد خویش داده بود و اگر می‌گفت : انظرنا اسلام را پذیرفته بود..
شگفتی و اعجاز یعنی همین بدون خشونت و قلع و قمع و حصر .. اتفاق مورد نظر افتاده بود ..پس یهودیان 👇👇👇
#مهم_ستان
#سن_دیه_گوی_گناه_پیشه

چرا #دیه_گو_آرماندو_مارادونا_فرانکو برای چهل پنجاه ساله های(پنج سال کمتر یا بیشتر) ایران اینقدر مهم است؟ و چرا چنین انس و الفتی با او دارند کأنه یکی از اعضای خانوادشان درگذشته است؟
آنانکه دهه ی شصت به بعد عمرشان را میگذرانند کمتر با او انس دارند چرا که دل و دیده شان از #پله و #گردمولر و... پر است و آنان که زیر سی_سی پنج ساله اند اغلب چیزهای دیگری برایشان مهم است و اساسا چندان اهل انس و الفت و دلدادگی نیستند.
چرا فضای جهان مجازی اینهمه درگیر مردی شده است که شاید پرحرف و حدیث ترین چهره ی مردمی صد سال اخیر است!؟
و چرا... به گمانم چندین و چند چیز را باید در این تلاطم پدید آمده در نظر گرفت و مهم‌ترینش #زمان است و #زمانه..
نسلهای متولد چهل و‌پنجاه و تا حدودی شصت خاطرات و خطرات مشترک فراوان دارند و یکیشان #مارادونا است.
۱۹۸۶مکزیک، آنان که هفت هشت ساله بودند یا بیست سی ساله یادشان هست بویژه ما که از همان کودکی افتادیم در دامان جهان و مناسباتش با این احساس که غرب بویژه انگلستان غارتگری بوده که با چپاول داراییهای مادی و معنوی ما قدرتمند شده .. در آن فوتبال که ما فقرای جهان می ستودیمش امریکای آن ایام اصلا جایی نداشت و شکست انگلستان در دید ما شکست کل غرب بود بویژه که چندی پیش جزایری را در هزاران هزار کیلومتر دورتر از خاک خود غصب کرده بود و سرزمین نقره را با سلاحهای مدرن و اهریمنی خود نقره داغ کرده بود...
در این ایام مردی برآمد از #جنوب_شهر_جهان که بعدها و در تمام عمرش نظم تهوع آور جهان و پرستیژ_تهی آن را با تمام نمایندگان حال به هم زنش، فرو کوفت و اگر نتوانست به بازی گرفت و اگر نتوانست به سخره گرفت و اگر نتوانست کشف عورت کرد و بر آن...
مارادونا با دست خدا گل نزد سیلی زد بر رخسار بتخانه ای که آن ایام #هوبلش بریتانیای کبیر بود.
و در اوج‌ و از میان آن همه کشور خواهان رفت #ایتالیا سرزمینی بر کرانه های #بحرالاوسط با کامرانی های رومی و فلورنسی و ونیزی و .. و از آنهمه شهر ، رفت جنوب شهر #ناپل.. شهری که در لاجوردی آسمان و دریا دوده ی فراموشی به رخسار داشت و داشت میمرد اما یک مرد توانست طی دوسه سال یک شهر را مرکز توجهات جهان کند.
او که یک تنه کشورش را به رخ جهان کشیده بود یک تنه شهری را احیا کرد ( حتما بچه های خیابان نانی لویی را ببینید) و بعد ... افتاد به ازین دادگاه به آن دادگاه که اثبات کند فلان دختر یا پسر محصول روابط بی حد و حصر سکسهای او با دیگران هست یا نه .. و کوکایین و ...
نود اما مارادونا رمق دهه ی قبلش را نداشت او که ۱۱ سال پیش جوانان آرژانتین را قهرمان جهان کرده بود و ۱۹۸۲ ناکام شده بود در ۹۰ پس رفتی را شروع کرد که همان جهان با نظم مهوع و پرستیژ ابلهانه می خواست و چهارسال بعد فیفا بلاخره توانست این همیشه یاغی را حذف کند. کی و کیها دنبال این بهانه بودند ؟!کسانی که موسیو و سر و.. بودند و میلیونها دلار نیز البته خورده بودند چهره هایی که برای ما آشنایند.
کسانی که در دوگانه ی پله مارادونا حامی تمام قد #پله ای بودند که پله شان بود و مؤیدشان تا در پس او‌ چهره ی خبیث شان را پنهان کنند. و دیگران جهان را به پذیرش پله وار بخوانند نه یاغی گری #دیه_گو..
مارادونا اما حذف شدنی نبود کافی بود در یک ورزشگاه پیدایش شود کل شهر متلاطم میشد و وقتی که افتاد #مردی_باتنباکوی_کوبایی دست او را گرفت تا بلند شود.
به این شکل مارادونا اهالی سیاست را نیز انگولک کرد و رفت و #چاوز را نیز ستود تا قبله_فرنگی_ها او را به فحش ببندند و از دیکتاتوری #کاسترو بگویند
اما #سن_دیه_گو باکیش نبود
#دیه_گوی رها از همه چیزی که در سکوت مشمئز کننده ی همان آزادیخواهان دموکرات علیه #بوش انسان کش موضع گرفت تا رسواگر ادا_درارهای انسان دوستی باشد که کشته شدن هزاران خاورمیانه ای به چیزشان نبود
مارادونا برای من معجون غریبی است اول اسمش یاد آور #سن_دیگو است و آخر نامش یادآور اسپانیا و ژنرال مهیبش..
اکنون که این یادداشت را می نویسم او بیست و چهار ساعتی است #دست_خدا را برای هیچ‌کار شگفت انگیزی تکان نمی دهد
مرگی که گویا همه از او میگریزند و مارادونا دربدر دنبالش بود حالا از او عقب مانده. مارادونا حالا از مرگ سبقت گرفته و احتمالا آنطرف نیز مشغول همان مسخره بازیهای بسیار جدی ای است که اینجا..
اما من در شبی که او بلاخره مرگ را پشت سر گذاشت به دو گروه فکر میکردم؛
۱- پیرمردان متشخص و جنتلمن فوتبال ی که بعد از چند دهه دیشب آسوده خوابیدند..
۲- مردان و زنان چهل پنجاه ساله ای که با او فوتبال و زندگی و جهان را از گونه ای دیگر دیدند
بویژه چهل پنجاه ساله به بالای #ناپولی.
شهری که به حرمت این یاغی دوست داشتنی بعد از دهه ها قرار است نام ورزشگاه تاریخی اش را از #سن_پائولو به #سن_دیه_گو تغییر دهد.
#محسن_بارانی ۶آذرماه۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_روایت بخش اول #تولد_یک_روایت

بس فسانه ی عشق تو خواندم به جان
تو مرا کافسانه گشتستم بخوان

اول از خود کلمه ی روایت بگویم که از «روی» است. درست است که نوشته اند روی و روایة یعنی نقل کردن حدیثی یا شعری و.. اما این کلمه معانی مختلفی را نشان میدهد
تابیدن به معنای بافتن و فتیله و محکم کردن و بستن یا حتا سیراب و سیر کردن و رویه معنای روش و فکر و.. هم دارد
در یادداشت پیش رو این معانی را باید در ذهن داشت
اگر همه چیز کلمه بوده است و باشد که هست و انسان کلمة الله. پس هر انسانی نهایتا یک روایت خواهد بود. حال برخی روایتی یک کلمه ای اند و برخی عبارت و برخی جمله و.. برخی متنی حجیم اما بی سر و ته و برخی متنی موجز و برخی متنی چند لایه و..
اما این روایت چگونه پدید می آید؟
همانگونه که کتابها از دل کتابها پدید می آیند روایت ها و ما انسانها نیز محصول روایات متعدد دیگریم. هم کلمات و عبارات و جملاتی که بصورتی صامد تکرار میشوند و هم عبارات و جملات ترکیبی و...گاه واژه ای و عبارتی نوین که سابقه نداشته است
هر چه انسان بیشتر خوانده باشد و فهمیده باشد و آن خوانده ها را از آن خود کرده باشد روایت پدید آمده اش پربار تر و پیچیده تر خواهد بود.اگر مثلا حافظ یا مولانا پیچیده و تو‌در تو هستند به این سبب است که ایشان بسیار بسیار قاری و حافظ بوده اند.
چنین انسانهایی دیگران و روایت‌هایشان را بسیار خوانده اند و این دیگران بطور خلاصه همان جهان است.
وقتی روایات دیگر در وجود قاری سرریز میشود کم کم روایتی دیگر شکل میگیرد و بعدا ثبت میشود و دیگران می خوانندش. و دیگران او را روایتی تک کلمه ای خواهند یافت یا پرگو، روایتی تکراری تا ترکیبی و...روایتی عجیب که باید بارها و بارها خواند.
اگر به ماندگاران علم و هنر و تفکر و.. تاریخ انسان نگاهی بیندازیم در واقع با صفی از روایات روبرو شده ایم. از زرتشت تا افلاطون و عیسی و محمد و مولانا به نظر من چیزی جز روایت نیستند که باید خوانده و فهمیده شوند تا ما به گفته ی بوسعید ابوالخیر بشویم روایت نویس یا کسی که روایتی شود و دیگران بنویسندش..
اما در شکل گیری روایت نو نکته ای بسیار ظریف وجود دارد. روایت نو پس از غوطه ها خوردن در روایات گذشته و ممزوج ایشان شدن از جایی شکل میگیرد که یک گریز اتفاق می افتد‌.
یک نقطه ای در آفریدن اثر هنری وجود دارد که من #نقطه_ی_گریز می نامم.
#زمان_جایی وجود دارد که کره ی زمین پدید آمده ی تو، بر چنبره ای که کرات دیگر برایش تعریف کرده اند و مدتها و مدتها چرخیده ای و چرخانده اندت و ... #خروج میکند.
روایت تو آنقدر به هم تابیده ،بافته شده،در هم تنیده، راه رفته،فکر شده، سیراب شدن و..که از جایی به بعد جبرا خروج میکند بر هرآنچه پیشتر بوده .هدف این خروج به گمان من #تشخص است. یعنی از این منظومه تو بیرون میروی تا نقطه ای را برای بودنی نو پیدا کنی. البته که این نقطه نقطه_مدار است. و همین است که کار را سخت میکند. تولد یک ستاره و نشستن اش در یک مدار جدید بسیار بسیار سخت است زیرا تو باید جایی بایستی که ربطی معقول با هزاران #کره_روایت دیگر داشته باشی و بمانی و بچرخی و مسیری نشان دهی.
برای بسیاری از روایات جدید ،به هزاران دلیل چنین اتفاقی (تولد یک روایت) صورت نمی گیرد. مثلا این روایت آن قدرها که باید بار نگرفته ، این روایت فقط در خودش محدود است و طبعا نمی تواند مناسبتی با روایات دیگر داشته باشد، این روایت برای خروج عجله کرده است و.. این است که جهان ما پر است روایاتی مانند شهاب سنگها زیبا اما نه پایا ، و البته روایات تکراری و بی سر و ته و... نهایتا ناماندگار..
بگذارید مثالی بیاورم؛ از نظر من محمد یک کلان روایت است. او سالها و سالها جستجو کرده و انواع سختی ها را در راهی که رفته چشیده و خویش را پربار کرده تا در یک لحظه ی خاص رسیده به مقام #قرائت. فرمان اقرأ بیان امری است که تو میتوانی بخوانی و اگر محمد می گوید نمی توانم منظورش مطلبی نیست که به گمان تقلیل گرایان جبراییل به خط بی نقطه و اعراب عربی جلویش گرفته احتمالا او حیرت کرده ، بسیار هم ترسیده ، کار را بسیار بزرگ‌ یافته که می خواهد فرار کند از این بار شگفت. همین است که درباره ی نخستین روز یا شب وحی سخن از تکرار وحی و مشاهده ی چند باره ی جبراییل می شود تا به او بگوید این #نقطه_ی_گریز تست و آغاز تولد یک ستاره ا ی که بدرخشید و ماه مجلس شد.
نه که محمد قبلا نمی خوانده کتاب جهان را او بارها و بارها به قرايت آیات الله پرداخته اما ازین به بعد او قرائت خاص خود را دارد قرائتی که همراه امر #قل است.👇👇👇
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#پژوهشی_درقصه_اصحاب_کهف

تاریخ چیست؟انواعش کدام است؟ اگر تاریخ وقایع محسوس داریم آیا میتوان گفت تاریخ وقایع معقول نیز داریم؟ یا تاریخ روح؟!

زمان در این انواع تاریخ چه ماهیتی دارد؟ اگر ساحات مختلفی داشته باشند آن تاریخها، طبعا مفهوم #زمان را باید به شیوه ای دیگر دید؟زمان هم انواع دارد؟

داستانهای قرآنی کدام تاریخ را شرح میدهند؟ بطن های بی پایان قرآن را در کجاها و چگونه باید جست؟ تفسیر، تعبیر و تاویل درباره ی داستانهای قرآنی چه وجوهی دارد؟ و....

اینها و دهها پرسش دیگر، سوالاتی است که به ذهن انسان پرسشگر ِ بیتاب حقیقت میرسد وقتی که مثلا قصه ی اصحاب کهف را از قرآن میخواند...

#جلال_ستاری پژوهشگر دقیق النظر حوزه ی اساطیر، فرهنگ و دین سالها پیش کتابی مختصر (۱۲۸ صفحه) درباره ی یکی از پرآوازه ترین داستانهای قرآنی نوشته که خواندنش برای جانهای بیقرار مغتنم است.

او روایات مسیحی، اسلامی و داستانی را ازین قصه با تکیه بر کتب تاریخی و تفسیری و... بررسی کرده و آنگاه تلاش کرده به #ورای_حجاب هم نوری بتاباند.

نویسنده با تکیه بر دانسته های اساطیری_معرفتی خویش از #مثنوی شریف هم مدد گرفته تا ابعادی نهان ازین داستان را پیش روی ما بگذارد.

هرچندممکن است برخی بخشهای این کتاب برای کمتر آشنایان با زبان رمزی دشوار بنماید اما هیچ انسان جستجوگری که درد دانستن دارد از خواندن چنین کتابی صرف نظر نخواهد کرد...

با توجه به ماه قرآن، به نظرم رسید خواندن این کتاب که نشرمرکز آن را بارها به چاپ رسانده، بسیار مغتنم است..

شک ندارم بعد از پایداری در خواندن این کتاب معرِّفش را از دعای خیرتان بی بهره نخواهید گذارد که اهدنا الصراط #المستقیم...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_زمان_پریشی(۱) یا #استخر_اسطوره

سالهاست در جستجوی یافتن یک پرسشم ؛
- بزرگترین نقص همه ی بودن یک ایرانی چیست؟!
این پرسش را بویژه در حوزه ی معرفت شناسی بسیار کاویده ام... و در این حوزه بنیادین نیز به همان واژه ی بسیار مهم رسیده ام.
هم پژوهشگران حیطه ی معرفت ما و نیز مردم ما اصلی ترین معنای جهان مادی را گم کرده اند
و اصلی ترین ستون جهان هستی چیست؟!
#زمان
در اساطیر هزاران ساله ی ما از دو زمان سخن آمده ؛ زمان بی کرانه و زمان کرانه مند.
زمان بی کرانه مربوط به جهان مینویی است جهان غیر مادی ،جایی که زروان(خدای زمان ) هست و هم او سپنته مینو و انگره مینو را پدید می‌آورد و ستیز دو عنصر نور و ظلمت در جهان بی کران را به نوعی بنیان می نهد‌.
اما این ستیز فرساینده به سبب اینکه در بی کران اتفاق می افتد لاجرم بی کرانه خواهد بود و اتمامی نخواهد داشت جنگ در عالم بی زمان بی پایان است.
دقیقا برای پرهیز از این جنگ ابلهانه ی بی سرانجام و بی پیروز است که تصمیم بر آن میشود که زمان کرانه مند و طبعا گیتی محدود شکل بگیرد به دوازده هزار سال..‌
پس گیتی محدود در واقع میدان محدود جنگی محدود می شود و نهایتا نیکی است که بر بدی چیره میشود.
برای این دوازده هزار سال ( گاه نه هزار سال) نقشه ی راهی و طرحی هم افکنده شده یعنی هر هزاره یک مجموعه کار شکل میگیرد تا زه انتهای داستان برسیم. شاید مشخص کردن کارهای اساسی هر دوره آیتی برای اینکه انسان ایرانی #زمان_شناس شود و فرزند زمان خویش... اما این میان انفاق عجیبی می افتد
شاید با غلبه ی تام موبدان زرتشتی است که زمان گم میشود و به جای زمان گیتیک زمان مینویی سایه می افکند بر سرزمین ایران..
اسطوره زمان خاص خود را دارد و آن زمان #همیشه است. در حالیکه اقلیم خاک زمان محدود خود را دارد و هر انسان نیز زمان محدود تری دارد که برای پرثمر شدنش لاجرم باید زمان شناس باشد و کار درخور زمان را انجام دهد.
اما و شاید به سبب خوش آیند بودن زمان اساطیری و سختی درک زمان محدود انسانی و دشواری مسئولیت حاصله ازین شناخت بوده که انسان ایرانی بزرگترین استخر ماده مخدر تاریخ را مشف میکند و خود را در آن غوطه ور می نماید: آری #استخر_اسطوره ‌. شناوری در این استخر انقدر جذاب و نشئه آور است که انسان ایرانی سده هاست غرق در آن دارد حال میکند سده هاست که جهان گیتیک را از دست داده است.
به گمان من ملت ما هنوز که هنوز است وارد تاریخ نشده است.
تاریخ علم است. علم دسته بندی دارد. دسته بندی کارایی دارد . منظور از کارایی چیزی است که در فرصت محدود یک زندگی غمبار انسانی منجر به ساخت یک سازه ی پیش رونده شود مثل سازه هایی که ما در بسیاری از سرزمین های جهان داریم از ژاپن گرفته تا ایالات متحده...
اما وقتی به ایران و اساسا به منطقه ای که همان غربیهاش خاورمیانه نامیده اند نگاه میکنیم میبینیم تکرار در تکرار محصول زیست ماست. کأنه ما در یک‌ بی زمانی مطلق به سر می بریم و در بی زمانی طبعا پیشرفتی وجود ندارد‌.اصلا جسمانیت انکار میشود و وقتی جسمانیت نباشد هیچ چیز دیگری نیست..
نبود جسمانیت خیلی عالی است اما نه ذر جهانی که بنیادش بر جسم است.
شما نگاهی به مثلا تاریخ ادبیاتی، حکومتی، اعتقادی و... ایران بیندازید تا ببینید که چگونه لبریز است از بی زمانی.‌.
وامقی بود که دل داده ی عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
اصلا بگذارید سخن بسیار غریبی را برایتان بگویم که معلوم نیست از کجا و چطور شده کل جهان بینی ما: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا..
این سخن اسطوره وار علی الظاهر نه حدیث است و نه سخن از بزرگی زیسته در جهان محدود.‌.. سخنی است از جنس بی زمانی و حالا باید یک پرسش اساسی دیگر طرح افکند: برندگان و بازندگان زیستن در زمان بی کرانه چه کسانی هستند؟
انشاءالله نمونه های دیگری از اصرار بر زیستن در جهان بی زمان را ارائه خواهم کرد

#محسن_بارانی ۲خرداد۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما_و_زمان_پریشی 👆👆👆👆
آری ما تمایزی بین اسطوره و تاریخ نداریم نه که نفی اسطوره کنم نه... سخن بر سر گذر از مدار صفر درجه است.
سهراب اگر می گوید مانند پاندول بین نیلوفر و قرن برویم و برگردیم دارد جای دیگر را می گوید، مثنوی هم.
از تمام کتابهای مهم تاریخ معرفتی ایران ما غالبا بخشهای بی زمانش را برگزیده ایم. مردم که هیچ حتا تحصیل کردگان ادبیات نام شخصیت های اسطوره ای و کمی پهلوانی را میدانند اما از بخش تاریخی شاهنامه اصلا خبر ندارند.
از مثنوی همه بنا به صلاحدید حاکمیت داستان شگفت طوطی و بازرگان را همه بلدند اما داستان غریب مکر کردن وزیر یهودی برای رخنه در دین عیسی را نمی دانند چون این دومی تاریخ است و تاریخ تند و تیز است یک رویه است و به قدرتمندان نهیب میزند اما اسطوره چند وجهی است پس می توان هرگونه که خواستی بچرخانیش..
رفتار حاکمیت چند دهه ی اخیر را نگاه کنید چنان است که گویا تاریخی وجود ندارد و همه چیز از ایشان شروع شده است کسی که هشت سال هیجده سال هشتاد سال قدرت به دست بوده، چنان حرف می‌زند کأنه مردم یادشان نیست که ده سال پیش بیست سال پیش چه برشان آورده و واقعا هم مردم یادشان نیست و از قضا ایشان بسیار روی تاریخ گریزی مردم حساب باز کرده اند.
بگذارید باز نمونه ی دیگر بگویم؟!
چرا هنوز هم موزه در ایران جا باز نکرده و خلوت ترین مکانهای گردشگری است و وقتی هم که می روی کافیست از متخصصی که آنجا ایستاده دوتا سوال کتی تا بفهمی همه ی اینها هرچه هست #موزه نیست.
بماند تا ادامه ی این #زمان_پریشی ها .‌
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_زمان_پریشی (۳)

قبلا نوشتم که حاکمان اسطوره زیست ما #تاریخ_گریز و #تاریخ_ستیز اند. چون زمان ایشان #دوره ای است. یعنی وقتی می آیند خود را آغاز یک دوره و جهان جدید می بینند و اثباتشان ذاتا در نفی دوره ی پیشین است زیرا آن دوره به #زباله_دان_تاریخ پیوسته.
حاکم جدید خود را آغاز و انجام جهان می بیند لاجرم هیچ نیازی به تجارب گذشتکان ندارد چرا؟! چون گذشتگان یکسره باطل بوده اند و من حق و جاء الحق و زهق الباطل حکم است‌. حاکم بعد نمی تواند مآلا از نیکی های حاکم پیشین حرف بزند چون این کار داستانها می زاید. نخست اینکه اینکار نقد است و نقد روش میخواهد علم می خواهد و اینها #زمان مند اند به این معنا که شما باید تکلیف همان دسته بندی علمی را روشن کنید یعنی زمان را به کمیت های مشخص قابل اندازه گیری(هندسه) تقسیم کنید.
نکته دیگر این است اگر حاکم بعدی بپذیرد که حاکم قبلی خوبی داشته خود را نفی کرده است زیرا هر عقل سلیمی میپرسد: شاها شیخا بزرگا ... اگر طرف خوبی هم داشت نمیشد از راه کم هزینه تری به اصلاح بدیهاش می پرداختیم؟! و از خوبی‌هاش تعریف می کردیم و پر وبال می دادیمشان؟(دقت کنید این حاکم بعدی همان حاکم قبلی است ها)
آری زمان بیکرانه ی اسطوره به زمان کرانه مند تبدیل نمی شود و مانند اسطوره ما زنجیره های ابلهانه ی پایانها و آغازهایی را داریم که تکرار همند.
دقت کنید تمام دوره های ما به نام شخص است از هخامنشیان تا پهلوی.
ج.الف بلاخره قرار بود زنجیره ی تکرار های قبل را قطع کند اما نشد و دقیقا به سبب نگاه اسطوره ای به جهان گیتی.
و ساختار سیاسی اش ملغمه ای شد که جز کاستن و فرسودن حاصلی نداشته بگویم چرا؟
خب هخامنش ، ساسان ، اشکان ، اموی، عباسی، صفوی و.‌. همه شخص بودند نه فکر.
فکر ادامه پیدا میکند اما شخص نه..
نه که شخص فکر ندارد، دارد اما وقتی بمیرد تمام است دیده اید که تمام دوره های #پدرنام یک شاه بسیار موثر دارند و بعدش هم افول..
سخن این است که طبق زمان بی‌کرانه مهلت آن فرد هم بی‌کرانه است او شاه است رهبر است تا وقتی که مرگش برسد. تلاش انسان برای تقسیم بندی زمانی آنکس که در راس قدرت است تلاشی برای خروج از زنجیره ی تباه اسطوره است.و در کشورهایی که اوضاع بهتر است مدت زمان مشخص تر است. مقایسه کنید فلان کشور نهایتا دو دوره ی چهار ساله رییس جمهور دارد و بعدش هم طرف نمیتواند برگردد(چون انسانهای کشور عمر ابدی ندارند که تو اگر شعور و شرف داشتی ۸ ساله می توانستی کارها کنی) و برخی کشورها دو دوره ی مثلا هفت ساله با یک دوره ی ملیجک و دوباره ۱۴ سال بعدی..
و ج.ا می خواست همه چیز را با هم داشته باشد رییس جمهور ۲دوره ۴ ساله که بعد باز میتواند بیاید و رهبری که مادام العمر است. این است که ذاتا بین این دو نهاد درگیری داریم یکیش مال جهان مینوی است با همه ی بی کرانگی و قدسیت و بی چون و چرایی اش و یکی مال جهان گیتی است با همه ی محدودیت و زیر تیغ بودن و... بدین ترتیب تنها دوره ای که قرار بود بشکند زنجیره ی قبل را دوزنجیره شد. زمان بیکران نشست بالای سر زمان کرانه مند.. این است که نه برکات آن را داریم و نه این را و این تداخل دارویی بیشتر ضعف و سرگیجه و ... در پی داشته است.. تا بعد...
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
VID-20210527-WA0027.mp4
4.6 MB
#وبینار_مرگ
#این_راز_سر_به_مهر

دوستان می پرسند:
-این چه موضوعی است؟
- آیا در این شرایط عجیب که جامعه ی ما گرفتارش شده، موضوع بهتر یا امیدوار کننده تری نبود که..؟
- به نظرتان اکنون وقت این حرفهاست؟
- چیزی که نیست چرا درباره اش حرف بزنیم؟
- چه فایده یا فوایدی دارد در باره مرگ سخن گفتن؟ و..
شاید این مجموعه نشست ها تلاشی باشد برای پاسخگویی به چنین پرسشها و بیشتر از آنها..
مختصر اینکه:
کسی زندگی را نیک میسازد که مرگ را نیک دریافته باشد
ما انسانها چندان با مرگ بیگانه نیستیم بارها و بارها در تنگناهای عجیب زندگی او را به اصرار و التماس طلبیده ایم و او نیامده..
گویی شعوری دارد مرگ و #زمان خویش را می داند
از آن تنگنا گذر که کردیم، زیر چشمی نگاهی توام با ترس ، احترام و تشکر انداخته ایم به سایه ای نزدیک که؛
- چه خوب شد که نیامدی
من از آن تنگنای سیاه و تباه بیرون آمدم و بعد از آن، چیزها دیدم و چشیدم که اگر تو می آمدی نمی توانستم ببینم بچشم و..رنگها، عطرها،صداها،مزه ها و..
می دانم تو آخرین دیدار منی در جهان اما فعلا دور بمان ای رفیق مهربان،هنوز مرا کارهاست درجهان من باید جهان را زیباتر کنم..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
پیرامون #میرایی_و_نامیرایی
به بهانه ی پرسش استاد ارجمند دکترمحمودی

گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نتپد دل ، چه مقام است؟

استاد عزیز #دکتر_محمودی در نشستی با موضوع مرگ(این راز سر به مهر) پرسشی را پی افکندند وخواستند همراهان پاسخی ارائه کنند
- اگر جامی از چشمه ی زندگانی به شما پیشکش شود،می نوشید یا نه؟
من نیز روایت خود را ازین پرسش طرح می کنم
نخست آنکه می اندیشم در طرح این پرسش هدف نوعی تمرین فلسفیدن است.کاری که دغدغه ی ایشان و هر انسان جستجوگر حقیقت جویی است.فرستادن ذهن به سرزمین های راز آلود و تاباندن نور به ابعادی از وجود که تا لحظه ای پیش از چشم ما نهان بوده نیاز اصلی رشد انسانی و جوامع بشری است
اینکه بنشینیم و نتایج میرایی یا نامیرایی را حدس بزنیم و به اندیشه مستند کنیم بزرگترین کارهاست و جالب اینکه دست کم در این مورد قوه ی خیال است که ما را می برد به سرزمین نامیرایان
اما به گمانم اگر بشود در همین پرسش کلان پرسشهای دیگری را به ذهن راه داد داستان سفر زیباتر میشود.
مثلا؛
میرایی محصول چیست؟ میرایی میوه ی کدام شاخ کدام درخت کدام باغ کدام اقلیم است؟ چرا ما انسانها میمیریم؟ آیا اصلا تعریف مشخصی از مردن داریم؟ در ذهن اغلب ما مردن در چند دقیقه یا ثانیه اتفاق می افتد یا نهایتا ایام #احتضار ، آیا واقعا این است مردن؟ میرایی و نامیرایی چه رابطه ای با زمان دارند؟ آیا در کشتی گردان زمینی که ما زندگی می کنیم و او را باشندگانش را حکمران مطلقی است به نام #زمان ، امکان یا حتا تصور نامیرایی ممکن است و معقول است؟ یعنی میشود تصور کرد محصول اقلیم وجود که در این شکل، ابتنایش بر #کون_و_فساد است ، بشود میوه ی نامیرایی؟ به عبارتی آیا در کشتی ذاتا روان وجود (که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند)میتوان ساکن شد؟
به نظر این پرسشها و بیشتر از اینهاست که ما را به هدف مفروض سوال ( فلسفیدن) نزدیک میکند
نکته ی دیگر اینکه :
ما انسانها،در کنار همه ی بودهای دیگر،و با تمام ویژگی های آشکارا و نهان مان( کشف شده و کشف ناشده) محصول کارخانه ی وجودیم. کارخانه ی شگفتی که پهلو به پهلوی بی نهایت می ساید. وگرنه نمی گفت:
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت

باری ما یکی از میوه های باغ گیهانیم، جهانی که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند و تمام بودنمان برآمده از همین ذرات عیان و نهان است.اگر در این میان ذره ای متوقف شود کل کیهان متوقف خواهد شد‌ که گفت:

اگر یک ذره را برگیری از جای
فروپاشد همه عالم سراپای

روشن است که ساخت_واژه ی کهن و شگفت #نظام_احسن محصول همین گونه تاملات است. آنچه شادی و غم یا لذت و الم می نامیم در چهارچوب همین پیکره معنا می دهد و قطعیت مطلق دارد وگرنه خیام دردمندانه آرزو نمی کرد:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را زمیان
از نو فلکی دگر چنان ساختنی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان

لازمه ی تولید میوه هایی دیگر نه حتا کوفتن و از نو بنا کردن،که برداشتن (امحاء) جهان و از آغاز بنیان نهادن جهانی کاملا متفاوت است و این نتیجه گیری همیشگی است چراکه همین صدای حزن آلود سیصد چهارصد سال بعد باز در زیر گنبد معرفت_اندیشی ایران می پیچد و اینبار از نای حافظ:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی

در مطالعه ی آثار معرفتی در زبان فارسی طرح مطالبی همانند آنچه آمد فراوان است. اما بخش بزرگی از این جستجوگران از منظر تجربه ی زیسته ی خویش نهایتا به مفهوم یکپارچگی هستی رسیده اند. آنچه متولیان رسمی دین در طول تاریخ از توحید جا انداخته اند و چیزی جز شرک نیست ، صرفا یگانگی خدا نیست.هستی با همه ی رنگارنگی و تکثرش نه فقط یک پیکره ی واحد که یک #واحد است. اصلا در هستی ما کدام دو را داریم؟ بخصوص در عالم انسان و موضوعات مربوط به آن غیر از یگانه بودن خودتان ( هرچند قریب باشد به دیگری) چیزی هست؟ اگر خدا یگانه است و جهان یگانه است ما هم به عنوان محصول باغ جهان یگانه ایم. مگر ممکن است لذت ها و الم ها و شادی ها و غم های ما یک شکل چشیده شود؟
و از قضا جذابیت زندگی هم در همین است.
زیستن در دهان مرگ هنر بزرگ است و پر از آنات پرشور و شر (دقت کرده اید شور با شر می آید؟!)
هماغوشی با محبوب و در هم تنیدن و به هم پیچیدن در سایه ی مرگ لذت بی انتهاست وگر نه بگویند بفرمایید نه فراقی است نه دردی و نه داغی بروید لذت ببرید؟
واقعا تصور می کنید چنین چیزی میشود؟! و اگر بشود خریدارانش چه کسانی خواهند بود؟!
اینکه در لحظات دیدار با پدر و مادر و فرزند و دوست در اعماق روحت باخبری که این دیدار به نادیدار می‌رسد ، دیدار را جذاب می کند. اینکه در نادیدار ها می دانی میشود که مجال دیداری فراهم بشود موجب زندگی می شود. و همین است که اغلب معرفت اندیشان دقیق بین‌ تر ما ستاینده ی فراق، نا امیدی و مرگ بوده اند:
ادامه 👇👇👇
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#پژوهشی_درقصه_اصحاب_کهف

تاریخ چیست؟انواعش کدام است؟ اگر تاریخ وقایع محسوس داریم آیا میتوان گفت تاریخ وقایع معقول نیز داریم؟ یا تاریخ روح؟!

زمان در این انواع تاریخ چه ماهیتی دارد؟ اگر ساحات مختلفی داشته باشند آن تاریخها، طبعا مفهوم #زمان را باید به شیوه ای دیگر دید؟زمان هم انواع دارد؟

داستانهای قرآنی کدام تاریخ را شرح میدهند؟ بطن های بی پایان قرآن را در کجاها و چگونه باید جست؟ تفسیر، تعبیر و تاویل درباره ی داستانهای قرآنی چه وجوهی دارد؟ و....

اینها و دهها پرسش دیگر، سوالاتی است که به ذهن انسان پرسشگر ِ بیتاب حقیقت میرسد وقتی که مثلا قصه ی اصحاب کهف را از قرآن میخواند...

#جلال_ستاری پژوهشگر دقیق النظر حوزه ی اساطیر، فرهنگ و دین سالها پیش کتابی مختصر (۱۲۸ صفحه) درباره ی یکی از پرآوازه ترین داستانهای قرآنی نوشته که خواندنش برای جانهای بیقرار مغتنم است.

او روایات مسیحی، اسلامی و داستانی را ازین قصه با تکیه بر کتب تاریخی و تفسیری و... بررسی کرده و آنگاه تلاش کرده به #ورای_حجاب هم نوری بتاباند.

نویسنده با تکیه بر دانسته های اساطیری_معرفتی خویش از #مثنوی شریف هم مدد گرفته تا ابعادی نهان ازین داستان را پیش روی ما بگذارد.

هرچندممکن است برخی بخشهای این کتاب برای کمتر آشنایان با زبان رمزی دشوار بنماید اما هیچ انسان جستجوگری که درد دانستن دارد از خواندن چنین کتابی صرف نظر نخواهد کرد...

با توجه به ماه قرآن، به نظرم رسید خواندن این کتاب که نشرمرکز آن را بارها به چاپ رسانده، بسیار مغتنم است..

شک ندارم بعد از پایداری در خواندن این کتاب معرِّفش را از دعای خیرتان بی بهره نخواهید گذارد که اهدنا الصراط #المستقیم...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#پژوهشی_درقصه_اصحاب_کهف

تاریخ چیست؟انواعش کدام است؟ اگر تاریخ وقایع محسوس داریم آیا میتوان گفت تاریخ وقایع معقول نیز داریم؟ یا تاریخ روح؟!

زمان در این انواع تاریخ چه ماهیتی دارد؟ اگر ساحات مختلفی داشته باشند آن تاریخها، طبعا مفهوم #زمان را باید به شیوه ای دیگر دید؟زمان هم انواع دارد؟

داستانهای قرآنی کدام تاریخ را شرح میدهند؟ بطن های بی پایان قرآن را در کجاها و چگونه باید جست؟ تفسیر، تعبیر و تاویل درباره ی داستانهای قرآنی چه وجوهی دارد؟ و....

اینها و دهها پرسش دیگر، سوالاتی است که به ذهن انسان پرسشگر ِ بیتاب حقیقت میرسد وقتی که مثلا قصه ی اصحاب کهف را از قرآن میخواند...

#جلال_ستاری پژوهشگر دقیق النظر حوزه ی اساطیر، فرهنگ و دین سالها پیش کتابی مختصر (۱۲۸ صفحه) درباره ی یکی از پرآوازه ترین داستانهای قرآنی نوشته که خواندنش برای جانهای بیقرار مغتنم است.

او روایات مسیحی، اسلامی و داستانی را ازین قصه با تکیه بر کتب تاریخی و تفسیری و... بررسی کرده و آنگاه تلاش کرده به #ورای_حجاب هم نوری بتاباند.

نویسنده با تکیه بر دانسته های اساطیری_معرفتی خویش از #مثنوی شریف هم مدد گرفته تا ابعادی نهان ازین داستان را پیش روی ما بگذارد.

هرچندممکن است برخی بخشهای این کتاب برای کمتر آشنایان با زبان رمزی دشوار بنماید اما هیچ انسان جستجوگری که درد دانستن دارد از خواندن چنین کتابی صرف نظر نخواهد کرد...

با توجه به ماه قرآن، به نظرم رسید خواندن این کتاب که نشرمرکز آن را بارها به چاپ رسانده، بسیار مغتنم است..

شک ندارم بعد از پایداری در خواندن این کتاب معرِّفش را از دعای خیرتان بی بهره نخواهید گذارد که اهدنا الصراط #المستقیم...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشتهای_پریشانی #محسن_بارانی #دل_گلایه_های_میانسالی(۱)

وقتی در نوجوانی رسیدیم به ان دوبیت پرآوازه ی مهیج که معلوم است چرا در کتابهای نوجوانی جا داده بودند. هم‌ شاگردی بغل دستیم در تمام راه بازگشت به خانه با شور و هیجان از من می خواست هی دو بیت رت بخوانم تا او حفظ کند.
دست تکان می داد ( که شمشیر می زند ) با چهره ای سرخ و برافروخته فریاد می کشید ( که در میدان نبرد است) و می چرخید ( که رقص پیروزی است ) و من با بی میلی می خواندم:
مهتری گر به کام شیر در است
شو‌ خطر کن ز‌ کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو‌ مردانت مرگ روی آ روی
شاید من هرگز شجاع نبوده ام. هنوز هم کسری از آن چه را مردم شجاعت می شمارند حماقت می بینم.
شاید من نسبت به سنم بیشتر کتاب خوانده بودم چرا که محصول زنده گی مهتران سروری طلب را دیده بودم. نهر نهر خون بی گناهان ، کوه کوه استخوان شکسته ی بی پناهان ، مناره مناره چشم هایی که در همه ی تاریخ درد بی درمانشان دوخته شده بودند به آسمان ، افق تا افق آه های سوزان... من سرنمون تمام کسانی را که سروری می جستند در افراسیاب دیده بودم و فرعون ، خاکستری ترش را در کاووس که اتفاقا این خاکستری چقدر خاک برسری تر بود..
به این قرار راهم از همه جدا بود بویژه آنان که ( تحت هر نام و پشت تابلو ) برای وضع بهتر #دیگران (؟!) بهترین ابزار را کسب قدرت می دانستند و تکیه زدن بر مساند مهتری و سروری .. چرا که دیده بودم ایشان چنان خواهند شد که آن #دیگران از بن جان، خواهان بازگشت به ایام پیشین می شدند. زیرا هرگز نمی توان با یک چیز ذاتا فاسد فساد را مرتفع کرد.
از نوجوانی پیر بودم مثلا فوق اعتراضم این بود در زمین فوتبال..
در تیم نوجوانی مان کسی اندازه ی من نه تمرین می کرد نه هوش فوتبالی داشت و نه در زمین هنر نمایی می کرد مقررات تیمی و شخصی هم همه بیست ... وقتی مربی مرا فیکس نمی گذاشت و کسانی دیگر را به دلایلی همیشه مرسوم می فرستاد توی زمین، هرگز معترض نبودم مربی بود صاحب تشخیص. اگر در نیمه تعویضی نمی شد.من یک ربع آخر لباس می پوشیدم و می آمدم بیرون . یک روز مربی کمین کرد تا حالم را بگیرد.
- کی گفته لباس بپوشی؟! شاید یک ربع ده دقیقه ی آخر قراره تعویض بشی
- آره آقا شما درست می گی اما من بازیکن یه ربع ده دقیقه ی آخر نیستم و...
می زدم بیرون. اهل #کام_شیر نبودم اما خطوط و مرزهای خودم را همیشه داشته ام.. از مرگ هم خوشم نمی آمد و نمی آید به استقبالش بروم چون باور داشتم مرگ خود در زمانش خواهد آمد وگرنه عرب اجل اش نمی خواند و ایرانی #زمان. مرگ یک شدن بود و هست در سیری که زنده گی است خودش یه جایی یک زمانی #میشود..
بزرگی و عز و نعمت و جاه هم اساسا برایم تعریف دیگری داشت هنوز هم معتقدم: هنرمند هرجا رود قدر بیند و بر صدر نشیند..
این را ماشین مدل بالایی که زیر پایم بود به‌من آموخت وقتی هر روز برای گرفتن روزنامه میرفتم و خوش و بشی احترام آمیز با صاحب دکه و... آن روز همین که ایستادم طرف سرش را خم کرد ببیند این ماشین خفن چه می خواهد؟ مرا که دید صاحب چهره ای شده که هنوز پس از پانزده بیست سال فراموشش نمی کنم و ... آن لحظه ی بزرگ کشف به من گفت: آن همه حرمت و تعظیم نه برای من که برای آن حجم خوش ترکیب بوده و مگر من راضی می شوم که به خاطر خردک چیزی( که گیرم محصول زنده گی من نیز هست) محترم داشته شوم.. اگر کسی مرا به خاطر من می خواست کلید نهان خانه ی جان به رایگان داشت. آری علم و هنر هم محصول من است اما مشخص است جنسش به جان نزدیک تر است سبب محبوب تر بودنش نیز همین‌ هم رنگی با جان است.
راستی چرا عشق مادر و پدر پاک ترین است؟ معلوم است که پدر و مادر سالم با محصولات زنده گی فرزند خوش حال تر می شوند اما سبب محبوبیت فرزند نزد پدر و مادر این نیست. که پدرم گفت: تو بزرگترین دانشمند یا هنرمند جهان هم که بشوی، هزار سال دیگر هم #پسر_منی چیزی که من به دخترم می گویم : تو هرچه هرچه که بشوی پاره ی تن منی..
آری بزرگی و عزت در نظر من همان بود که حافظ می گفت: مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن/ که در طریقت ما غیر ازین گناهی نیست..
یا آنکه سعدی می گفت:
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود
نیرزد آن که دلی را ز خود بیازاری‌..
آری از آن روز که آن دوبیت را می خواندیم سی/ سی و پنج سال می گذرد و در تمامی این سالها من نیز زمین را سبز خواسته ام و عشق را شایسته ی زیباترین زنان و زیباترین زنان را در تمام جهان و زمان دیده ام از سیندخت و رودابه تا کتایون و گردویه بگیر و بیا تا مادر و مادر بزرگ هایم و...
#یادستان

نمی‌دانم کسانی که #قمارباز داستایوسکی را خوانده اند، گیر کدام بخش داستان اند؟
من در آن تابستان داغ چهارده پانزده ساله‌گی وقتی دوبار این رمان را خواندم اسیر همان بخشی شدم که شخصیت داستان در یک شب استثنایی رسیده بود به زمانی که #زمان/اش بود... و می‌برد و می‌برد من نه فقط در دل که با زبان فریاد می‌کشیدم بر سرش که پاشو کار تمام است. همه‌ی بدبختی‌ها و فلاکت‌ها و.‌.. پایان یافته، پاشو و برو دنبال یک جهان بهتر همین قدر بس است پاشو میز را ترک کن...
و مرد قمارباز میز را ترک نکرد تا به تباهی و افلاسی رقت انگیز تر از پیش برسد.
و من سال‌ها اسیر این حس و حال بودم سال‌ها..
بعدها چیزی را فهمیدم که مشکلم را حل کرد هرچند چیزی از اندوهم نکاست.
من در نوجوانی و بعدها در جوانی طبعا داشتم با ذهن و زبان و جهانی که سالم بود ماجرا را میدیدم و آن خواسته‌ها محصول یک وجود بالنسبه سالم است. کسی که غرق قمار است اساسا وجودی سالم ندارد که به چیزهایی بیندیشد که تو می اندیشی... او با توجه به #بودن/اش نباید از سرمیز برخیزد او خواهد ماند تا تباهی و سیاهی وجودش به حدادنای خود برسد و .... می‌رسد..
باری شما هم گاه درمانده‌ی رفتار عجیب دیگران می‌شوید و فکر می‌کنید که مثلا انجام فلان کار ساده یا گفتن ساده ترین جمله ی جهان که کاری ندارد پس چرا فلانی.... ؟!
یادتان نرود او که غرق یک بیماری ، ناراستی یا ناسالمی است... نهایتا به جایی می‌رسد که می‌شود خود این‌ها او اصلا و ابدا نمی‌تواند به چیزهایی بیندیشد یا عمل کند که یک وجود نسبتا سالم می اندیشد و عمل می‌کند...

@niyazestsnbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت‌های_قرآنی

... بارها از اینکه قرآن هم ابراهیم را #فتی خوانده هم اصحاب کهف را حیرت کرده‌ام. اولی در تمام عمر مبارزی مهاجر و در حرکت و در معرض آزمایش‌های گوناگون و... بوده و سربلند بیرون آمده از آن‌همه فراز و فرود و دومی‌ها گروهی که از قیادت یک طاغوت بیرون رفته‌اند و سالهای سال در غاری امن خفته‌اند... چرا این هردو را باید #فتی نامید؟
و پاسخ‌ها و پاسخ‌ها. یکیش اینکه؛
اصحاب کهف پس از احیای مجدد و رجعت به دیار خویش دیدند مردم تازه از مرزهای کفر و شرک گذشته عبور کرده‌اند و ایمانی دیگر عرف روزگار شده است. (چیزی که ایشان می‌خواسته‌اند.) اما چرا برنگردند و از داستان شگفت خود بهره‌ها نبرند و مقام‌ها کسب نکنند؟! پاسخ کوتاه اما بسیار بلند است و ژرف.
#زمان
زمان و زمانه دیگر شده و زمان و زمانه ی ایشان نبوده. اینان این نکته‌ی شگرف را دریافتند وقتی زمان زمانه ی تو نیست کنار کشیدن نشانه‌ی #فتوت است و ماندن نشانه‌ی ناجوانمردی ...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹