نیازستان
1.57K subscribers
792 photos
107 videos
132 files
234 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#گفت‌وگو
به یاد #داریوش_مهرجویی که دیگر خواب‌هایش(مان) را فیلم نمی‌کند

- می‌دانی؟! شاید ما خواب ِ خدا باشیم

- یک نفر باید خدا را از خواب بیدار کند...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

- فصل دیگر (الف-بامداد)

بی‌آنکه دیده بیند،
در باغ
احساس می‌توان کرد
در طرحِ پیچ‌پیچِ مخالف‌سرای باد
یأسِ موقرانه‌ی برگی که
بی‌شتاب
بر خاک می‌نشیند

بر شیشه‌های پنجره
آشوبِ شبنم است.
ره بر نگاه نیست
تا با درون درآیی و در خویش بنگری.

با آفتاب و آتش
دیگر
گرمی و نور نیست،
تا هیمه‌خاکِ سرد بکاوی
در
رؤیای اخگری.

این
فصلِ دیگری‌ست
که سرمایش
از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده می‌کند.

یادش به خیر پاییز
با آن
توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده می‌کند!

هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دی‌سال:

خاموش
خود
منم!

مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمی‌سوزد
امسال
در سینه
در تنم!

@niyazestanbarabi
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

- مرگ هرکس ای پسر هم‌رنگ اوست (مولانا)

#داریوش_مهرجویی؛
                          مردی که هرگز متوقف نشد*

داریوش مهرجویی یک زنده‌گی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگی‌اش در بسیاری جان‌ها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جان‌ها و روان‌ها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاش‌ها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنان‌که مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هول‌ناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیری‌اش #شهادت می‌نامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دهه‌ی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناه‌گاهمان بود، همان‌طور که امجدیه ، همان‌طور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردان‌ها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچه‌های محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم می‌شدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افق‌ها بر روی‌مان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینه‌ی همه‌ی آویخته‌گان ِ یک سده‌ی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هول‌ناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکان‌مان» بود و نمی‌دانستیم این مرده‌ریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.‌
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا می‌بینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که می‌رفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خوره‌های سینما که کارهایش را دنبال می‌کردیم، می‌دیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گه‌گاه به او می‌تاختند، آخر بی‌چاره‌ها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمی‌شناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دست‌کم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختن‌ها البته حسادت و تنگ‌نظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بی‌تاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب می‌شناخت و به تصویر می‌کشید همین است که نویسنده‌ی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاری‌مان در سالن سینما هق‌هق بگریم و حتا غش‌کنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکانده‌بود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کرده‌بود از توقیفش تا لودادن عامدانه‌ی فیلم و اندک پول‌هایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس می‌زنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعله‌ی امید را روشن نگه‌داشت تا سال‌ها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که ساد‌‌گی آقای هالو را پیده بودیم و خون‌مان در شیشه رفته بود و زین « دایره‌ی مینا» خونین جگر شدیم و سال‌ها بعد در آشوب فقر و درمانده‌گی مهمان مامان، با همسایه‌گانی متنوع، درست مثل اجاره‌نشین‌ها در خانه‌ای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل»  نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانه‌ی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در باره‌ی #داریوش می‌نویسم «داریوش_مهرجویی..»

* سخنی‌ست از خود استاد
** در نام فیلم‌ها ترتیب زمانی‌ مدنظر نبود

                  #محسن_یارمحمدی
      همیشه وام‌دار بزرگانی چون مهرجویی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
چهارشنبه_های_ادبیات.m4a
3.8 MB
#چهارشنبه_های_ادبیات

درنهانخانه ی عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل درآتش دارم..

رفتن به #جهان_حافظ رهایی بخش است به زمین آسمانی او برویم

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#داستان_شروع_شده

🔴 پیامدهای گسترش فقر در ایران: ترک تحصیل «۵۵۶ هزار نوجوان» پیش از ورود به دبیرستان

مرکز آمار اعلام کرده است که دست کم «۵۵۶ هزار نوجوان» ایرانی قبل از ورود به مقطع دبیرستان، به دلایلی که اصلی‌ترین آن، «فقر و محرومیت» است، مجبور به «ترک تحصیل» می‌شوند..
گویا در سال اخیر تحصیلی نیز حدود دویست هزار نفر برای رفتن به دبستان اقدام نکرده‌اند
این هنوز از نتایج سحر است یا عواقب شب؟!

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#آدنیس

كَتبت أمسِ مرثيّة
رَدّدتها رياح الخريفِ
الخريفُ يعلّمنا كيف نَحيا!

------------برگردان محسن یارمحمدی

دیروز سوگ‌نامه‌ای نوشتم
بادهای پاییزی تکرارش کردند،
پاییز یادمان می‌دهند؛
چه‌طور زنده بمانیم...

@niyazrstanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#مولانای ایران جان

کار جهان هرچه شود،کارتو کو بارتو کو؟
گر دوجهان بتکده شد،آن بت عیار تو کو؟
گیرکه خارست جهان،کژدم ومارست جهان
ای شه پیداونهان گلشن وگلزار توکو؟...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی

#غادة_السمان

‏إنّ الذاكرة والألم توأمان،
لا تستطيع قتل الألم
دون سحق الذاكرة...

--------- برگردان محسن یارمحمدی

یادها و دردها هم‌زادند
مرگ دردها
در کشتن تمام یادهاست ...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده

- انسان حیوان رؤیابین...

.... در خسته‌گی‌ای که هزاران سال
زیر سقف ِ سیاه غارهای محال
خوابیدم
در ژرفای عمیق چه می‌دانم کجا یا کی؟
نخستین خواب ِ خویش را دیدم
در حیرت ِ چیستی رؤیایی که چیدم
آغشته‌ی غم شدم
من به خوابی
آدم شدم

بر بستر سنگ
خونین تر از گلوی سحرگاه نیستی
تپیدم
و در جست‌وجوی پرنیان خیال
تمامی تاریخ را
دویدم
اما، هنوز که هنوز است
در عبور از غارهای دور
به آستانه‌‌ی تعبیر رویایی که منم که تویی
نرسیدم...
#محسن_بارانی ۲۷مهر۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#سخن_همیشه

آن‌کس که در پی دانستن است از دیدن آب لذت می‌برد چون خود نیز جاری‌ست. آن‌که پارساست از دیدن کوه شادمان می‌گردد چون خود نیز باوقار است...
#کنفوسیوس_حکیم

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

برای یک سر بریده
یا تنی که شرحه شرحه
با کندترین اره‌ی جغرافیای یک تاریخ
دریده
چه فرق دارد؛
سلاخ،
تو بوده ای یا من؟!

برای استخوان‌های شکسته
جمجمه‌های لهیده
چه فرق دارد؛
بمب دوست
یا موشک دشمن؟!

برای لحظه‌های درخویش تکیده
که کسی را توان بیان نیست
-چرا که تجربه‌شان
‌ عین رفتن است و سکوت-
چه فرق می‌کند؛
‌ عمدی زدی تو یا سهوی؟!

برای وحشت سربی که در گلو مانده
برای گوشت سوخته‌ی انسان
چه فرق دارد؛
قصاب
خداست
یا شیطان؟!

#محسن_بارانی مهر۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#رمانستان

دن: شنیده ام در کوه معدنی هست.
بونیفاتسیو: خدا نکند معدنی وجود داشته باشد.
دن : نمی فهمم ، چرا؟!
بونیفاتسیو: مادام که کوه فقیر است مال ماست همینکه معلوم شود ثروتی درخود دارد حکومت می آید و مال خودش میکند. ضمنا حکومت یک دست کوتاه دارد ‌و یک دست بلند ، با دست بلندش می گیرد با دست کوتاهش میبخشد این است که بخشهایش به مقربین و نزدیکانش میرسد اما گرفتنهایش به ما...
#نان _و_شراب
#اینیا_تیسیو_سیلونه
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتابلندآه..

دیگر
هیچ خوابی
- تاکید می‌کنم؛ هیچ خوابی
ما را
نخواهد ترساند باری..
چرا که در بیداری
چیزهایی دیده‌ایم
که خواب
در برابرشان
فسونی بیش نیست
آری...
#محسن_بارانی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عاشقانه‌های_ناممکن


این‌جا، فقط
                زمان است که می‌گذرد
بی آن‌که از چشمهایت ترانه ببارد
یا دست‌های ابر در گلویت
باران بکارد
یا حریر جنگل و مه
بوی چوب‌های هزار سال را
تا ریه‌های خسته از تکرار
بیارد

در ارتعاش نرم حنجره‌ات
هرچه آه است
از بن تیره‌ی چاه است
نه برفراز قله‌‌ای
که لذتی دل‌خواه است..

دستانت ، بلورهای باور من ،
در درخشش آفتاب شهریور
ترک ترک دارند می‌شکنند
بدون آن‌که
تیزی ناخن‌هات
رگهای سرد مرا
به داغ زندگی سرخ باز گردانند...

و دندانهات
،برف_دانه‌های قندیل و یخ،
هرگز بر لبان و زبان تفتدیده ی من
نبارید
تا من
روزی هزار بار
کویر لوت شوم
و در آغوش خیس خیال و خلسه‌ی رود
راهیِ هپروت...
#محسن_بارانی یکم آبان ۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده

در انتهای تیره‌ی یک خواب
یک زن نشسته‌است
هم رنگ آفتاب
با لحن خیس آب

یک زن که حتا
در احتمال طلوعش
شب،
- این شب بلند هزاران سال
تب لرزه های مرگ را
احساس می کند

در ابتدای نگاهم
یک زن نشسته بود که مرا
از غارهای تنگ توحش
به دشت‌های باز تغزل
عبور داد

در ابتدا و انتهای من آری
جز زن که زنده‌گی‌ست
کسی نیست

من در میانه‌ی یک تلخ ِ زهرمار
به ابتدا و انتهای ملس خویش
فکر میکنم
و خوب می‌دانم
که زن شروع انسان است و
شکست تیره‌ی شیطان
زیرا که اهرمن
برای گمشدن من
احمقانه‌ترین راه را
برگزید
- ساده ترین شیوه‌ی دروغ -
او دوست‌ترین ریشه‌های مرا
دشمن حساب کرد
و مرا در گریز از او
آواره‌ی
برزخ‌های پر از سراب کرد...

ای چشمه ی نجات من ای نبض زنده‌گی
جوشان بمان و جاری و ساری
زیرا که تیر‌ه‌گی
در چشمهای شاد تو می‌میرد
و تباهی این ستم مضاعف
پایان می‌گیرد
باری...‌
#محسن_بارانی ۳ آبان‌ماه ۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#عاشقانه‌های_نزارقبانی

جِسمُكِ
خارطتي
ما عادت خارطةُ العالمِ تعنيني..

------------برگردان محسن یارمحمدی

مرا
با جغرافیای جهان
کاری نیست ؛
بدن تو
نقشه‌ی جهان من است...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دیوارنوشت‌ها

- فقط دفتر حضور و غیاب مدرسه به نبودن تو توجه می‌کند....

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتابلندآه..

- این جامه‌ی عزا
چیست بر تن ما؟
- گلیم بخت سیاه است و
سرخ ِ آتش ِ آه
- هزار سال گذشت و سیاه پوشانیم
چنان‌که پنداری
به دفتر هستی
ز یادهای خدایان
گمیم ،
فراموشانیم...

#niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from شکفتن در کویر (محسن)
خسته از دردم و محکوم به لالی یودن
شاهد زندگی رو به زوالی بودن
گریه و خنده گواه است،نپرس از حالم
حال و روزی به از این حال به حالی بودن؟
با خودت حرف زدن،مسخره عام شدن
خیره در نقشه تکراری قالی بودن
خسته ام ،خسته از این شکر دروغین مدام
این تظاهر به سرحالی و عالی بودن
گفتم ای خوب از این حال پریشان،دیگر
بیش از این نیست نیازی به سوالی بودن
..
شوق یک گپ زدن ساده کنارت ،به درک
استکان مرد از این حسرت خالی بودن

دی1400





https://t.me/SHEKOFTANDARKAVIR
#کوتابلندآه..

شب از نیمه گذشته‌است
باید بخوابم اما
یادم نمی‌آید چه وقت بیدار شده‌ام..

اگر گذر روزها را
حجم دردها مشخص کند
به گمانم
آخرین بار که بیدار شدم
با صدای پای اسبان کوتاه قامت مغول بود..

#محسن_بارانی ۷ آبان ۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتابلندآه..
- هجرت

در نفس‌هایی ناچارْ ناچار،
چمدان هزاران ساله‌اش را بست؛

- چه چیزهایی را با خود ببرد باید؟!
- وطنش را..

چمدان اما
جایی برای وطن نداشت
غربت ِ وطن
تمام خالی چمدان را پر کرده‌بود..

#محسن_بارانی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹