#لاطالائیل ،
... قرائت و خواندن ، عبور از همهی مرزها و محدودیتهایی است که هزاران سال است فرادستان نمیگذارند انسانها از آنها بگذرند. خواندن شروع رسالت شخصی هر انسان است وگرنه پیامبر مخاطب #إقرأ قرار نمیگرفت...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
... قرائت و خواندن ، عبور از همهی مرزها و محدودیتهایی است که هزاران سال است فرادستان نمیگذارند انسانها از آنها بگذرند. خواندن شروع رسالت شخصی هر انسان است وگرنه پیامبر مخاطب #إقرأ قرار نمیگرفت...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#نغمه های_ماندگار
سیمین غانم متولد ۱۳۲۳ تنکابن است او با صدای ماندگارش قطعا در خاطره ی جمعی ایرانیان ماندگار خواهد بود.
از شاهکارهای او میتوان به ترانه های #"مرد"،#"سیب"، #"قلک"، #"پرنده" و... اشاره کرد..
ترانه و نوای دل انگیز " گل گلدون من..." مونس گوش و هوش زیبایی پرستتان...
@niyazestanbarani
سیمین غانم متولد ۱۳۲۳ تنکابن است او با صدای ماندگارش قطعا در خاطره ی جمعی ایرانیان ماندگار خواهد بود.
از شاهکارهای او میتوان به ترانه های #"مرد"،#"سیب"، #"قلک"، #"پرنده" و... اشاره کرد..
ترانه و نوای دل انگیز " گل گلدون من..." مونس گوش و هوش زیبایی پرستتان...
@niyazestanbarani
Telegram
قصههای_من_وباران#
مدتی است که خانه در آشوبترین حال است و نامرتبترین شکل. و این در فلات ایران یعنی آخرای زمستان است. من هم سالهاست نتوانسته ام برای سروسامان دادن خانه از بیرون کمک بگیرم . باران بسیار بسیار کلافه است.
- من از این خانه میروم. نمیشود هیچ کاری کرد. همه چیز به هم ریخته است آسایش و آرامش ندارم...
- دخترم وقتی خانه نامرتب است نمی روند که میایستند مرتبش میکنند این همان خانه ای است که نه سال درش بزرگ شده ای
مردد میشود.
- ولی خیلی خیلی اذیته ... خسته شدم
- بله دخترم من پنجاه سال است که در این خانه ام .. اما ، اما هروقت خیلی خیلی خسته شدی برو حیاطی ، پارکی، قدمی و... خستهگی درکن و زود برگرد تا خانه را مرتب کنیم ..
همین...
https://www.instagram.com/p/Cp1qgLgoo40/?igshid=MDJmNzVkMjY=
مدتی است که خانه در آشوبترین حال است و نامرتبترین شکل. و این در فلات ایران یعنی آخرای زمستان است. من هم سالهاست نتوانسته ام برای سروسامان دادن خانه از بیرون کمک بگیرم . باران بسیار بسیار کلافه است.
- من از این خانه میروم. نمیشود هیچ کاری کرد. همه چیز به هم ریخته است آسایش و آرامش ندارم...
- دخترم وقتی خانه نامرتب است نمی روند که میایستند مرتبش میکنند این همان خانه ای است که نه سال درش بزرگ شده ای
مردد میشود.
- ولی خیلی خیلی اذیته ... خسته شدم
- بله دخترم من پنجاه سال است که در این خانه ام .. اما ، اما هروقت خیلی خیلی خسته شدی برو حیاطی ، پارکی، قدمی و... خستهگی درکن و زود برگرد تا خانه را مرتب کنیم ..
همین...
https://www.instagram.com/p/Cp1qgLgoo40/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
60 Likes, 2 Comments - محسن بارانی (یارمحمدی) (@mohsenbarani72) on Instagram: "قصههای_من_وباران#
مدتی است که خانه در آشوبترین حال..."
مدتی است که خانه در آشوبترین حال..."
#درنگ_عربی
#ابراهیم_نصراله*
نحن أحياءُ هذا الصباحَ..
هنا لم نزلْ
بكينا طويلا...
طوال الظلام
على مَن بكى وعلى من قُتِلْ
وكنا على ثقةٍ:
ليس أقسى علينا من اليأس إلاّ الأملْ!
--------------------- ترجمه؛ #محسن_یارمحمدی
ما،زندهگان این پگاه،
هنوز ماندهایم.
تمام طول تیرهگی،
گریستیم
برای آنکه کشته شد
برای آن کسیکه گریه کرد.
و همچنان به باوری ایستاده ایم:
دشخوارتر از نومیدی ،
برای ما
امیددرازی است که داریم...
*شاعر فلسطینی در تبعید متولد ۱۹۵۴
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ابراهیم_نصراله*
نحن أحياءُ هذا الصباحَ..
هنا لم نزلْ
بكينا طويلا...
طوال الظلام
على مَن بكى وعلى من قُتِلْ
وكنا على ثقةٍ:
ليس أقسى علينا من اليأس إلاّ الأملْ!
--------------------- ترجمه؛ #محسن_یارمحمدی
ما،زندهگان این پگاه،
هنوز ماندهایم.
تمام طول تیرهگی،
گریستیم
برای آنکه کشته شد
برای آن کسیکه گریه کرد.
و همچنان به باوری ایستاده ایم:
دشخوارتر از نومیدی ،
برای ما
امیددرازی است که داریم...
*شاعر فلسطینی در تبعید متولد ۱۹۵۴
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
هرگز زلزلهای ویرانگر و کشنده کافی نیست. در کنار چنین زلزلهای باید ولتر و دکارت و.... هم باشد. وگرنه هزاران بار است که لیسبون تو ویران شده است و...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگز زلزلهای ویرانگر و کشنده کافی نیست. در کنار چنین زلزلهای باید ولتر و دکارت و.... هم باشد. وگرنه هزاران بار است که لیسبون تو ویران شده است و...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
خدای قدیمی پاسخگوی مسائل جدید نیست. برداشت تو از خدا، باید همپای رشد تو رشد کند وگرنه آن نیز بتی بیش نیست.
و البته بزرگترین بتی که بشر قرنها قرن است انسان را در پای معبد او ، که جهان است، قربانی میکند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدای قدیمی پاسخگوی مسائل جدید نیست. برداشت تو از خدا، باید همپای رشد تو رشد کند وگرنه آن نیز بتی بیش نیست.
و البته بزرگترین بتی که بشر قرنها قرن است انسان را در پای معبد او ، که جهان است، قربانی میکند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
مهمتر از هر پاسخ، درستی پرسش است.و چرایی طرح آن. آدمیان را در گفتههاشان جستوجو کردن یک چیز است و یافتن ایشان در ناگفتههاشان یک چیز دیگر...
آدمی بسیارگاه چیزهایی را میگوید تا چیز مهمتر را نگوید. چیزی را میپرسد تا سوالی اصلیتر را پنهان کند.
مثلن آنکس که نخست بار پرسید: در زندهگی بشر پیدایش خط مهمتر بود یا چرخ؟! داشت چیز مهمتری را پنهان میکرد. زیرا آنچه در زندهگی بشر مهمتر است نه خط است و نه چرخ. مهمترین اتفاق زندهگی انسان انس با آتش است.
آتش زندهگی ات را بیاب ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مهمتر از هر پاسخ، درستی پرسش است.و چرایی طرح آن. آدمیان را در گفتههاشان جستوجو کردن یک چیز است و یافتن ایشان در ناگفتههاشان یک چیز دیگر...
آدمی بسیارگاه چیزهایی را میگوید تا چیز مهمتر را نگوید. چیزی را میپرسد تا سوالی اصلیتر را پنهان کند.
مثلن آنکس که نخست بار پرسید: در زندهگی بشر پیدایش خط مهمتر بود یا چرخ؟! داشت چیز مهمتری را پنهان میکرد. زیرا آنچه در زندهگی بشر مهمتر است نه خط است و نه چرخ. مهمترین اتفاق زندهگی انسان انس با آتش است.
آتش زندهگی ات را بیاب ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#انسان_حکایتگو
به گمانم تا انسان بخواهد یقهی بودنش را از چنگ قصه بهدرآورد خیلی خیلی طول خواهد کشید. و چه بسا هیچگاه این اتفاق پدید نیاید.
جدای از قدمت بسیار طولانی قصه و قصهگویی در صحن_زیست انسانی نکتهی دیگری هم هست.
میتوان حدس زد که قصه و قصهگویی یکی دو پگاه زودتر از دانش و علم و تجربه و... به صحن_زیست انسان درآمده است. بعد طی قرنها قرن چنان با بود و نمود آدمی آمیخته شده که گویا جزئی لاینفک از انسان است. چنانکه آمد جدای ازاین قدیم بودن که در انسان بذات هم مینماید. یک مسالهی مهمتر هم هست. هنوز که هنوز است حتا تمام آنانکه عمرشان را در راه علم و دانش و تجربه و.. نهاده اند ناخودآگاه قصه میگویند. کأنه برای زنده ماندن در این هزارویکشب بودن مجبوریم هرکداممان به فراخور حال و مآل خویش شهرزاد باشیم. ( شهر و شه از نظر ریشه شناسی یکی هستند و هردو به معنای بزرگاند زاد را نیز می توان هم از زادن گرفت هم از آزاد ... زین قصه بگذرم که ..)
باری انسان هنوز در ناخودآگاه جمعی خویش از قصه عبور نکرده و حتا آن افراد فرادا هم که مینماید گذر کردهاند ازین خوان ، هنوز گذر نکردهاند.
و سبب و اسبابش قطعا مفصل است و ضمن حکایتی کوتاه به یکیش اشاره میکنم و آن این که : فقط قصه توانسته زمین و زمان را بسپرد و درنوردد و این خلاصی از چنگ زمین و زمان تمنای کدام انسان نیست؟!
باری، در معبدی، صومعهای ، دیری و... جمعی رهروان هندی معتکف بودن و تحت نظر پیری فرزانه زندهگی را درمینوردیدند تا لابد به بودهی یا فنافیالله یا... برسند. روزها به روستاهای اطراف برای کدیه می رفتند و لابد #شیئا_لله گویان سگ نفس را خوار میکردند و محصول گدایی مقدس را به معبد میبردند و.. قوانین این معبد هم بسیار بسیار سفت و سخت بود اگر کسی کوچکترین تخطی از هر قاعدهی فقهی میکرد کلا به ادنی مراحل سیر و سلوک برمیگشت از بسیاری امتیازات محروم میماند..
باری روزی دو همراه و سالک در بازگشت به معبد در گذر از رودخانه پیرزنی را دیدند که توان گذر از رودخانه نداشت. جوانک سالک جوانمردی کرد و پیرزن را بر گرده گرفت و به کرانه رساند. همراه متفقه متشرع خشم گرفت که نبایست چنین میکردی و ... سی چهل سالی گذشت و پیر فرزانه در شرف مرگ باید جانشین تعیین میکرد. پس از بسیاری تامل شیخ آن جوان اکنون میان سال را به پیری برگزید که رفیق سی چهل ساله برآشفت که او را نرسد کسوت پیری ...
شیخ پرسید از چه رو؟!
متشرع زاهد که لابد هم تبار ابلیس بود گفت من از او بهترم زیرا او سی چهل سال پیش چنین کرد و...
پیر گفت: دقیقا چه شد؟!
- دقیقا پیرزن را به گرده گرفت و بعد از گذر از رودخانه از گرده فرو نهاد
پیر نعره ای بزد که شگفتا انسان او سی سال پیش پیرزن را از گرده فرو نهاد و تو سی چهل سال است آن را در دل و سر خویش حمل میکنی .... و شیخ جان بداد چنانکه گویی هرگز از مادر نزاد...
پ.ن: بیچاره شیخ که یحتمل با خود گفته : ما را باش چه سالکانی پروردهایم ..
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به گمانم تا انسان بخواهد یقهی بودنش را از چنگ قصه بهدرآورد خیلی خیلی طول خواهد کشید. و چه بسا هیچگاه این اتفاق پدید نیاید.
جدای از قدمت بسیار طولانی قصه و قصهگویی در صحن_زیست انسانی نکتهی دیگری هم هست.
میتوان حدس زد که قصه و قصهگویی یکی دو پگاه زودتر از دانش و علم و تجربه و... به صحن_زیست انسان درآمده است. بعد طی قرنها قرن چنان با بود و نمود آدمی آمیخته شده که گویا جزئی لاینفک از انسان است. چنانکه آمد جدای ازاین قدیم بودن که در انسان بذات هم مینماید. یک مسالهی مهمتر هم هست. هنوز که هنوز است حتا تمام آنانکه عمرشان را در راه علم و دانش و تجربه و.. نهاده اند ناخودآگاه قصه میگویند. کأنه برای زنده ماندن در این هزارویکشب بودن مجبوریم هرکداممان به فراخور حال و مآل خویش شهرزاد باشیم. ( شهر و شه از نظر ریشه شناسی یکی هستند و هردو به معنای بزرگاند زاد را نیز می توان هم از زادن گرفت هم از آزاد ... زین قصه بگذرم که ..)
باری انسان هنوز در ناخودآگاه جمعی خویش از قصه عبور نکرده و حتا آن افراد فرادا هم که مینماید گذر کردهاند ازین خوان ، هنوز گذر نکردهاند.
و سبب و اسبابش قطعا مفصل است و ضمن حکایتی کوتاه به یکیش اشاره میکنم و آن این که : فقط قصه توانسته زمین و زمان را بسپرد و درنوردد و این خلاصی از چنگ زمین و زمان تمنای کدام انسان نیست؟!
باری، در معبدی، صومعهای ، دیری و... جمعی رهروان هندی معتکف بودن و تحت نظر پیری فرزانه زندهگی را درمینوردیدند تا لابد به بودهی یا فنافیالله یا... برسند. روزها به روستاهای اطراف برای کدیه می رفتند و لابد #شیئا_لله گویان سگ نفس را خوار میکردند و محصول گدایی مقدس را به معبد میبردند و.. قوانین این معبد هم بسیار بسیار سفت و سخت بود اگر کسی کوچکترین تخطی از هر قاعدهی فقهی میکرد کلا به ادنی مراحل سیر و سلوک برمیگشت از بسیاری امتیازات محروم میماند..
باری روزی دو همراه و سالک در بازگشت به معبد در گذر از رودخانه پیرزنی را دیدند که توان گذر از رودخانه نداشت. جوانک سالک جوانمردی کرد و پیرزن را بر گرده گرفت و به کرانه رساند. همراه متفقه متشرع خشم گرفت که نبایست چنین میکردی و ... سی چهل سالی گذشت و پیر فرزانه در شرف مرگ باید جانشین تعیین میکرد. پس از بسیاری تامل شیخ آن جوان اکنون میان سال را به پیری برگزید که رفیق سی چهل ساله برآشفت که او را نرسد کسوت پیری ...
شیخ پرسید از چه رو؟!
متشرع زاهد که لابد هم تبار ابلیس بود گفت من از او بهترم زیرا او سی چهل سال پیش چنین کرد و...
پیر گفت: دقیقا چه شد؟!
- دقیقا پیرزن را به گرده گرفت و بعد از گذر از رودخانه از گرده فرو نهاد
پیر نعره ای بزد که شگفتا انسان او سی سال پیش پیرزن را از گرده فرو نهاد و تو سی چهل سال است آن را در دل و سر خویش حمل میکنی .... و شیخ جان بداد چنانکه گویی هرگز از مادر نزاد...
پ.ن: بیچاره شیخ که یحتمل با خود گفته : ما را باش چه سالکانی پروردهایم ..
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
یک بار هم
گمان میکنم؛
- همین اواخر بود
آری -
بعد از آنکه در ساحل گنگ
پا بر زمین گذاشته بودم
تنها، بی کس
همپای قوالی با موهای پریشان
درست شبیه نصرت خان.
به بالای عاشیقی زاده شدم
باری
در کرانه های ارس.
پیش از آنکه سبیلهای استالین درآیند..
- نقش سبیل هیتلر در کشته شدن میلیاردها انسان فراموش نشود...
( راستی چرا تمامی دیکتاتورها چیزک بیاهمیتی دارند که خیلی مهم است؟!)
آه
میبینی؟!
اینجا هم مزاحمند، این تبار تباه،
کجا بودیم؟!
باری
عاشیقی در آران و آذربایجان
که میتوانست
از میدان راه آهن تا پل تجریش را
کوچه به کوچه، خیابان به خیابان
با اشک خیس کند
که گرد و خاک نشود...
وگرنه
من چرا باید
اینهمه عاشق سیتار و آکاردئون باشم ؟!
#محسن_بارانی ۲۸اسفند ۱۴۰۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یک بار هم
گمان میکنم؛
- همین اواخر بود
آری -
بعد از آنکه در ساحل گنگ
پا بر زمین گذاشته بودم
تنها، بی کس
همپای قوالی با موهای پریشان
درست شبیه نصرت خان.
به بالای عاشیقی زاده شدم
باری
در کرانه های ارس.
پیش از آنکه سبیلهای استالین درآیند..
- نقش سبیل هیتلر در کشته شدن میلیاردها انسان فراموش نشود...
( راستی چرا تمامی دیکتاتورها چیزک بیاهمیتی دارند که خیلی مهم است؟!)
آه
میبینی؟!
اینجا هم مزاحمند، این تبار تباه،
کجا بودیم؟!
باری
عاشیقی در آران و آذربایجان
که میتوانست
از میدان راه آهن تا پل تجریش را
کوچه به کوچه، خیابان به خیابان
با اشک خیس کند
که گرد و خاک نشود...
وگرنه
من چرا باید
اینهمه عاشق سیتار و آکاردئون باشم ؟!
#محسن_بارانی ۲۸اسفند ۱۴۰۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
آخرین درنگ سال #جبران_خلیل_جبران
آن زنی که حالش را خوش میکند؛
کتابی، شعری، ترانهای یا فنجانی قهوه
هرگز از کسی شکست نمیخورد
حتا زندهگی نیز در برابرش
بازنده است..
ترجمه: محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آخرین درنگ سال #جبران_خلیل_جبران
آن زنی که حالش را خوش میکند؛
کتابی، شعری، ترانهای یا فنجانی قهوه
هرگز از کسی شکست نمیخورد
حتا زندهگی نیز در برابرش
بازنده است..
ترجمه: محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
ما، در زمین
- مادر زمین
چه کاشتیم
که سالها
اینهمه
چرای بی جواب
داشتیم؟! ...
پ.ن: عکس از ژاک پالوفسکی ( سرباز ایرانی خفته در آغوش زمین.دو روز مانده به نوروز نزدیکی بصره)
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ما، در زمین
- مادر زمین
چه کاشتیم
که سالها
اینهمه
چرای بی جواب
داشتیم؟! ...
پ.ن: عکس از ژاک پالوفسکی ( سرباز ایرانی خفته در آغوش زمین.دو روز مانده به نوروز نزدیکی بصره)
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بهارستان
... با همین دیدهگان اشک آلود
از همین روزن گشوده به دود
به پرستو به گل به سبزه درود ...
#فریدون_مشیری
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
... با همین دیدهگان اشک آلود
از همین روزن گشوده به دود
به پرستو به گل به سبزه درود ...
#فریدون_مشیری
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- راز نوروز
نقل است نشابور در زیر سم اسبان کوتاه بالای مغول و سواران تنگچشم و خونخوارش و بیشک حماقت حاکمان و پریشانی مردمان از رمق افتاده بود و زیر روپوش سیاهی از سوگ و درد خفته ... که صدای ترانه خوانی و چنگ نوازی پیری خنیاگر، در کوچه و خیابانش طنین انداخت.. غمدیدهای الم رسیده و ستم چشیده و لابد متفکر بر پیرچنگنواز گذشت و به عتاب ، خطاب کرد:
این چه وقت ساز نکیسا و نغمهی باربد و... است؟
پیر گفت : نوروز آمده...
در باره ی شگفتیهای نوروز و چراییها و چه گونهگیهاش سالها ، که قرنهاست دارند حرف میزنند. اما بهراستی #رازنوروز چیست که از پس هزاران سال همچنان در فلات ایران و ایران فرهنگی ارجمند است و زنده ترین؟
- اینکه نوروز هیچ ربطی به هیچ انسانی ندارد؟! اگر یکباره نسل انسان همین الان منقرض شود باز زمین یکدور که بچرخد دور خورشید نوروز خواهد آمد و زمین از پس خوابی مرگرنگ بیدار خواهد شد و اعجاز رستن و رستن را برای خویش به نمایش خواهد گذاشت ؟!
- این که نوروز ربطی به تولد انسانهای نبوده در قبل و نخواهدبود در بعد ندارد تا مثلا تولد فلان بزرگ و مرگ بهمان کلان بشود سرآغاز سال مردمان ؟!
- این که نوروز هیچ ربطی به ایدهئولوژیهای همیشه کودکانه ی انسان ندارد که پس از گذر چند سال یا چند دهه و حتا سده تقشان درآید و زمانشان به سرآید؟!
- اینکه ربط نوروز نه با آسمان که با زمین است ؟ درست است زمین و آسمان را از هم جدایی و سوایی نیست اما گردشهای چرخ چنین موقع ای را پدید میآورد منتها در این موقع ، موقعیت و وضعیت زمین مهم است نه آسمان گویا آسمان در این مورد کارگزار زمین است و نه مثل همیشههای بلاهت برعکس...
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جویی خوشهی پروین به دو جو
درآمدن خورشید به برج بره و تابیدناش بر خط استوا از آن جهت مهم است که زمین ( نیمکرهی شمالی ) سبز میپوشد و در آستانهی آغاز قرار میگیرد...
- این که نوروز آیین زندهگی است و مرگ گریزی و حتا مرگستیزی و این نخستین و طبیعی ترین وجه وجودی انسان است و همین است که تمام انسانها حتا خادمان مرگ هم در اتصال و اتصاف به نوروز از هم سبقت می گیرند و...
- اینکه طبیعی بودن محض نوروز بیشتر او را به ساخت تاویل درمی آورد و تفسیر نه شرح عقل محور... البته که تاویل را هم علمی است و دانشی اما اینجا شستن اوراق لازم است زیرا؛
علم عشق در دفتر نباشد...
- اینکه نوروز در فلات پاکوب شده ی ایران به لگدهای سکندر و اعراب و مغولان و... پا به عرصه ی نماد ها گذاشته، بر زمان خروج کرده و نماد امید دگرگونی و پایان تاخت و تاز سیاهی و تباهی شده تا مردم بخوانند:
سراومد زمستون ...
- اینکه مردمان این دیار ( از ازبک وهزاره و تاجیک و تات و ترک و کرد و لر و ...) همه و همه خود را به پیش قراولی نوروز به تاریخ تحمیل کردهاند..
- اینکه نوروز خط و مرز خودی و غیرخودی ایرانیان است که جنگندهگان با نوروز نوکران مرگ و جدایی و...اند و ستایندهگانش خدمتگزاران زندهگی و شادی وطرب و رقص..
- اینکه نوروز همیشه آمدنی ، مرگ پایان نیست و هیچ چیز توان ایستانیدن و متوقف کردن زندهگی و رشد را ندارد
- اینکه موکل نوروز اسپندارارمئیتی است. بانوی عشق و مهر و زایش و رویش و پرستاری و ... زندهگی ..
- و اینکه ....
نوروزهاتان سرشار از رویشهای همیشهگی و زندهگی باد ...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- راز نوروز
نقل است نشابور در زیر سم اسبان کوتاه بالای مغول و سواران تنگچشم و خونخوارش و بیشک حماقت حاکمان و پریشانی مردمان از رمق افتاده بود و زیر روپوش سیاهی از سوگ و درد خفته ... که صدای ترانه خوانی و چنگ نوازی پیری خنیاگر، در کوچه و خیابانش طنین انداخت.. غمدیدهای الم رسیده و ستم چشیده و لابد متفکر بر پیرچنگنواز گذشت و به عتاب ، خطاب کرد:
این چه وقت ساز نکیسا و نغمهی باربد و... است؟
پیر گفت : نوروز آمده...
در باره ی شگفتیهای نوروز و چراییها و چه گونهگیهاش سالها ، که قرنهاست دارند حرف میزنند. اما بهراستی #رازنوروز چیست که از پس هزاران سال همچنان در فلات ایران و ایران فرهنگی ارجمند است و زنده ترین؟
- اینکه نوروز هیچ ربطی به هیچ انسانی ندارد؟! اگر یکباره نسل انسان همین الان منقرض شود باز زمین یکدور که بچرخد دور خورشید نوروز خواهد آمد و زمین از پس خوابی مرگرنگ بیدار خواهد شد و اعجاز رستن و رستن را برای خویش به نمایش خواهد گذاشت ؟!
- این که نوروز ربطی به تولد انسانهای نبوده در قبل و نخواهدبود در بعد ندارد تا مثلا تولد فلان بزرگ و مرگ بهمان کلان بشود سرآغاز سال مردمان ؟!
- این که نوروز هیچ ربطی به ایدهئولوژیهای همیشه کودکانه ی انسان ندارد که پس از گذر چند سال یا چند دهه و حتا سده تقشان درآید و زمانشان به سرآید؟!
- اینکه ربط نوروز نه با آسمان که با زمین است ؟ درست است زمین و آسمان را از هم جدایی و سوایی نیست اما گردشهای چرخ چنین موقع ای را پدید میآورد منتها در این موقع ، موقعیت و وضعیت زمین مهم است نه آسمان گویا آسمان در این مورد کارگزار زمین است و نه مثل همیشههای بلاهت برعکس...
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جویی خوشهی پروین به دو جو
درآمدن خورشید به برج بره و تابیدناش بر خط استوا از آن جهت مهم است که زمین ( نیمکرهی شمالی ) سبز میپوشد و در آستانهی آغاز قرار میگیرد...
- این که نوروز آیین زندهگی است و مرگ گریزی و حتا مرگستیزی و این نخستین و طبیعی ترین وجه وجودی انسان است و همین است که تمام انسانها حتا خادمان مرگ هم در اتصال و اتصاف به نوروز از هم سبقت می گیرند و...
- اینکه طبیعی بودن محض نوروز بیشتر او را به ساخت تاویل درمی آورد و تفسیر نه شرح عقل محور... البته که تاویل را هم علمی است و دانشی اما اینجا شستن اوراق لازم است زیرا؛
علم عشق در دفتر نباشد...
- اینکه نوروز در فلات پاکوب شده ی ایران به لگدهای سکندر و اعراب و مغولان و... پا به عرصه ی نماد ها گذاشته، بر زمان خروج کرده و نماد امید دگرگونی و پایان تاخت و تاز سیاهی و تباهی شده تا مردم بخوانند:
سراومد زمستون ...
- اینکه مردمان این دیار ( از ازبک وهزاره و تاجیک و تات و ترک و کرد و لر و ...) همه و همه خود را به پیش قراولی نوروز به تاریخ تحمیل کردهاند..
- اینکه نوروز خط و مرز خودی و غیرخودی ایرانیان است که جنگندهگان با نوروز نوکران مرگ و جدایی و...اند و ستایندهگانش خدمتگزاران زندهگی و شادی وطرب و رقص..
- اینکه نوروز همیشه آمدنی ، مرگ پایان نیست و هیچ چیز توان ایستانیدن و متوقف کردن زندهگی و رشد را ندارد
- اینکه موکل نوروز اسپندارارمئیتی است. بانوی عشق و مهر و زایش و رویش و پرستاری و ... زندهگی ..
- و اینکه ....
نوروزهاتان سرشار از رویشهای همیشهگی و زندهگی باد ...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#امسال_حافظ_بخوانیم
- نخستین غزل سال ۱۴۰۲
هر آن کاو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد
حریمِ عشق را درگَه، بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد
دهانِ تَنگِ شیرینش، مگر مُلکِ سلیمان است
که نقشِ خاتمِ لعلش، جهان زیرِ نگین دارد
لبِ لعل وخطِ مشکین،چوآنش هست واینش هست
بنازم دلبرِ خود را، که حُسنش آن و این دارد
به خواری منگر ای مُنعِم، ضعیفان و نحیفان را
که صدرِ مجلسِ عشرت، گدای رهنشین دارد
چو بر رویِ زمین باشی، توانایی غنیمت دان
که دورانْ ناتوانیها، بسی زیرِ زمین دارد
بلاگردانِ جان و تن، دعایِ مستمندان است
که بیند خیر ازآن خرمن که ننگ ازخوشهچین دارد
صبا از عشقِ من رمزی، بگو با آن شهِ خوبان
که صد جمشید و کیخسرو، غلامِ کمترین دارد
و گر گوید نمیخواهم، چو حافظ عاشقِ مفلس
بگوییدش که سلطانی، گدایی همنشین دارد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- نخستین غزل سال ۱۴۰۲
هر آن کاو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد
حریمِ عشق را درگَه، بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد
دهانِ تَنگِ شیرینش، مگر مُلکِ سلیمان است
که نقشِ خاتمِ لعلش، جهان زیرِ نگین دارد
لبِ لعل وخطِ مشکین،چوآنش هست واینش هست
بنازم دلبرِ خود را، که حُسنش آن و این دارد
به خواری منگر ای مُنعِم، ضعیفان و نحیفان را
که صدرِ مجلسِ عشرت، گدای رهنشین دارد
چو بر رویِ زمین باشی، توانایی غنیمت دان
که دورانْ ناتوانیها، بسی زیرِ زمین دارد
بلاگردانِ جان و تن، دعایِ مستمندان است
که بیند خیر ازآن خرمن که ننگ ازخوشهچین دارد
صبا از عشقِ من رمزی، بگو با آن شهِ خوبان
که صد جمشید و کیخسرو، غلامِ کمترین دارد
و گر گوید نمیخواهم، چو حافظ عاشقِ مفلس
بگوییدش که سلطانی، گدایی همنشین دارد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
... فکرش را بکن
در جایی ، گوشهای
میان میلیاردها میلیارد کهکشان درخشان
- که اگر با سرعت نور هم بروی
نمیرسی به هیچ کدامشان -
در نقطهای
روی نقطهای
نقطهای نشسته است و مثل جیمز وب
همهی اینها را رصد میکند
صرفا برای اینکه تورا
به یاد نیاورد و...
چشمهایت از کرانهی تاریک میآیند
لبخند میزنی و
تمام کهکشانها خاموش میشوند...
#محسن_یارمحمدی ۲/فروردین/۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
... فکرش را بکن
در جایی ، گوشهای
میان میلیاردها میلیارد کهکشان درخشان
- که اگر با سرعت نور هم بروی
نمیرسی به هیچ کدامشان -
در نقطهای
روی نقطهای
نقطهای نشسته است و مثل جیمز وب
همهی اینها را رصد میکند
صرفا برای اینکه تورا
به یاد نیاورد و...
چشمهایت از کرانهی تاریک میآیند
لبخند میزنی و
تمام کهکشانها خاموش میشوند...
#محسن_یارمحمدی ۲/فروردین/۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#زبان_آمار
به احتمال زیاد هر تحویل و تحول اجتماعی اگر ریشه در تغییر و تحول فردی نداشته باشد فاجعه پدید خواهد آمد...
بزرگترین راه دگرگونی و تحول درونی بیشک مطالعه ، تعمق و تدبر است و احتمالا این کارها را انسانهای بالای ده سال به فراخور حال میتوانند انجام دهند.
حالا برویم سراغ آمار ؛
ایران حدود ۸۰ میلیون جمعیت دارد که هنوز حدود ۸میلیون نفر بیسواد اند (؟!؟!) حدود ۱۲ میلیون نفر هم زیر ده سال سن دارند یعنی حدود ۶۰میلیون انسان ایرانی بالقوه توان مطالعه و تامل و تدبر دارند. فرض را بر این بگذاریم که ۵۰درصد مردم ( خیل عظیم سی میلیونی) اصلا میلی و ذوق و ضرورت و.. به مطالعه ندارند. حال اگر سی میلیون باقی مانده که تماما تحصیلات متوسطه و بالاتر دارند روزانه فقط نیم ساعت کتاب بخوانند. میزان ساعات مطالعهی مردم را حساب کنید.
اگر سی میلیون نفر از مردم ایران یعنی حدود یک سوم ما ، روزانه نیمساعت مطالعه کنند عدد
۱۶۴/۲۵۰/۰۰۰/۰۰۰ صدوشصت چهار میلیارد و دویست و پنجاه میلیون ساعت مطالعه به دست می آید ...
همهی ما میدانیم که:
نمیشود ولی اگر بشود چه میشود .
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به احتمال زیاد هر تحویل و تحول اجتماعی اگر ریشه در تغییر و تحول فردی نداشته باشد فاجعه پدید خواهد آمد...
بزرگترین راه دگرگونی و تحول درونی بیشک مطالعه ، تعمق و تدبر است و احتمالا این کارها را انسانهای بالای ده سال به فراخور حال میتوانند انجام دهند.
حالا برویم سراغ آمار ؛
ایران حدود ۸۰ میلیون جمعیت دارد که هنوز حدود ۸میلیون نفر بیسواد اند (؟!؟!) حدود ۱۲ میلیون نفر هم زیر ده سال سن دارند یعنی حدود ۶۰میلیون انسان ایرانی بالقوه توان مطالعه و تامل و تدبر دارند. فرض را بر این بگذاریم که ۵۰درصد مردم ( خیل عظیم سی میلیونی) اصلا میلی و ذوق و ضرورت و.. به مطالعه ندارند. حال اگر سی میلیون باقی مانده که تماما تحصیلات متوسطه و بالاتر دارند روزانه فقط نیم ساعت کتاب بخوانند. میزان ساعات مطالعهی مردم را حساب کنید.
اگر سی میلیون نفر از مردم ایران یعنی حدود یک سوم ما ، روزانه نیمساعت مطالعه کنند عدد
۱۶۴/۲۵۰/۰۰۰/۰۰۰ صدوشصت چهار میلیارد و دویست و پنجاه میلیون ساعت مطالعه به دست می آید ...
همهی ما میدانیم که:
نمیشود ولی اگر بشود چه میشود .
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#با_پیر_بلخ
غزلی کارستان از مولانای جان.
این غزل یکی از #مولانایی ترین غزلیات جلالالدین محمد بلخی است...
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن، کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
درحبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
غزلی کارستان از مولانای جان.
این غزل یکی از #مولانایی ترین غزلیات جلالالدین محمد بلخی است...
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن، کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
درحبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
اینهمه راه
(تا این طرف سرزمین آه)
از دل هیچ
به این میانه درآمدیم
تا زندهگی کنیم..
عابدان معبد نیستی
با چشمخانههایی تهی از جنگل و دریا
- سیاهتر از هیچ -
در ردایی تارش نفرت
پودش کینه
به استقبالمان آمدند..
زندهگی را مزه مزه نکرده
طعم خون در دهانمان چرخید
و مستی وجود
برای همیشه از سرمان پرید..
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اینهمه راه
(تا این طرف سرزمین آه)
از دل هیچ
به این میانه درآمدیم
تا زندهگی کنیم..
عابدان معبد نیستی
با چشمخانههایی تهی از جنگل و دریا
- سیاهتر از هیچ -
در ردایی تارش نفرت
پودش کینه
به استقبالمان آمدند..
زندهگی را مزه مزه نکرده
طعم خون در دهانمان چرخید
و مستی وجود
برای همیشه از سرمان پرید..
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
تمامی آنانکه خواستهاند انسانها را به بهشت سعادت و ثروت درآورند ، جهنمی آنچنان ساختهاند که دوزخ شقاوت و فقر در برابرش خجلت زده و کم رنگ شده است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تمامی آنانکه خواستهاند انسانها را به بهشت سعادت و ثروت درآورند ، جهنمی آنچنان ساختهاند که دوزخ شقاوت و فقر در برابرش خجلت زده و کم رنگ شده است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
بسام حجار ؛ ( شاعر و روزنامه نگار لبنانی)
هلّا وضعتِ یدك الصغيرة على قلبي
لكي تزول عنه الصحراء؟
------------------ ترجمه ؛
در پی بیابان زدایی هستی اگر
دست کوچکت را روی قلبم بگذار ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسام حجار ؛ ( شاعر و روزنامه نگار لبنانی)
هلّا وضعتِ یدك الصغيرة على قلبي
لكي تزول عنه الصحراء؟
------------------ ترجمه ؛
در پی بیابان زدایی هستی اگر
دست کوچکت را روی قلبم بگذار ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
مهارت رفاقت با شکست ( فهم ، پذیرش ، همراهی و برون رفت ) بسیار بسیار مهمتر از مهارت رفاقت با پیروزی است. کسی یا کسانی که در هر صورت خود را پیروزان هر میدان میدانند شکستخوردهگانی حقیرند که توان رفاقت با شکست را ندارند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مهارت رفاقت با شکست ( فهم ، پذیرش ، همراهی و برون رفت ) بسیار بسیار مهمتر از مهارت رفاقت با پیروزی است. کسی یا کسانی که در هر صورت خود را پیروزان هر میدان میدانند شکستخوردهگانی حقیرند که توان رفاقت با شکست را ندارند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹