نیازستان
1.55K subscribers
790 photos
107 videos
132 files
236 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#سخن_جاودان
کار جهان هرچه شود کار تو کو بار تو کو
گر دو جهان بتکده شد آن بت عیار تو کو..
#حضرت_مولانا
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده

من از فصل نمی دانم
آمده بودم یا ....
رفته بودم!؟
نمی دانم
بود تاریک تر بود و من خسته تر
که بدانم
یا رمقی که بتوانم
صدای مضطرب نفسهایی منقطع
به گوش می ماسید
تو بودی یا پژواک نفسهای بیقرارم
نمیدانم
دود مبهم فرمانی گنگ
در تهیگاه خلائی بیکرانه می رقصید
امری در هاویه ی درد می پیچید
شعله ای تابید
برقی درخشید؛ - دوستت دارم
من بودم یا تو
تو بودی با من
شاید تو در من
یا من تا تو
تو از من
تو بی تو
من که من
وهمی سرد به خویشتن پیچید
چنانکه دود سیگار آخر یک اعدامی
آنی دگر
هیچ نبود در آن رهگذر ...
#محسن_بارانی
یکم بهمن ماه ۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عجبستان
ما انسانهای دویست سیصد سال اخیر خیلی خودمان را جدی میگیریم و..
یکی از فضل می لافد یکی طامات می بافد..
چشمم خورد به جملاتی از کتاب گرانسنک التفهیم لاوائل صناعة التنجیم ابو ریحان بیرونی ( مرگ ۴۴۰ه.ق ) که بیش از ۱۰۰۰ سال پیش چیزی نوشته که میخوانید ...
اندازه ی زمین چیست ؟!
دانستن اندازه های ستارگان را ، آن بس بود که زمین را یا قطرش را یکی( واحد سنجش) نهیم. همچنان که یکی را اندر پیمودن ( اندازه گیری) به سنگ یا ارش یا کیل به اصطلاح یک با دیگر نهند.
ولکن اگر کسی آن را بدان مسافتها خواهد که میان مردمان مستعمل و معروف است، بباید دانستن که قطر زمین ۲۱۶۳ فرسنگ است و چهار دانگ فرسنگ ، و دورش گرد بر گرد ۶۸۰۰ فرسنگ است ...
خب دورش گرد بر گرد یعنی کره بودن زمین امری بسیار بدیهی تلقی میشده اما اعداد استخراج شده جالب تر است.
هر فرسنگ را حدود ۶۰۰۰متر (۶ کیلومتر) دانسته اند(فرسنگ شرعی۵/۴ وقدیمی۶/۲۴)
یعنی ۲۱۶۳ فرسنگ ضربدر ۶ میشود ۱۲٫۹۷۸ که قطر زمین و محیطش ۶۸۰۰ ضربدر ۶۰۰۰ که میشود ۴۰۸۰۰...
نکته اینجاست ناسا پس از هزار سال با ادوات و ابزار دقیق قطر زمین را ۱۲٫۷۴۲ کیلومتر میداند و محیطش را ۴۰٫۰۷۵...
متوجه هستید که...
#فروتن باشیم برای همه بهتر است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
یادمان باشد هیچکس باطل مطلق نیست و تماما اشتباه نمی گوید.
پس باطل کیست یا چیست؟!
دقت کنیم که اتفاقا راهزنان دارایی ما ( عمر ) کارشان این است که با بخش کوچکی از حقیقت، حقیقت بزرگ را پنهان می کنند. باطل کسی یا چیزی است که با ارائه ی یک حقیقت، از آن پرده ای می سازد تا حقایق دیگر را پنهان کند‌.
یک معنای کفر و کافر ( پوشاندن و پوشاننده) همین است.
مراقب سخنان خود و دیگران باشیم. حقیقت این است که حتا خود ما نیز گاه با پذیرش یک حقیقت، نادانسته و اتوماتیک حقیقت یا حقایق دیگری را پنهان می کنیم زیرا این کار برای ما با دیگری منفعتی دارد.
با این تعریف یادمان می ماند آنکه حقیقت بزرگ را سربریده #باطل نبوده بلکه حقیقتی کوچک تر یا نابجا بوده است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتاه_ولی_بلند_مانند_آه

صلیب شکسته ی تن خود را
بر گرده ی تکیده ی روح خویش گرفتیم و...
از این جلجتای رنج
به آن جلجتای درد
آرام می کشیم..
آه
ای دستانتان سیاه
مانند مغزتان
چقدر در ساختن تپه های دردهای پیاپی
ابلیس بوده اید
که عمری است
هی می رویم و نمی رسیم
به لحظه ی وانهادن این کهنه چلیپای دیرسال
ای عفونتهای گندیده ی زوال
من فکر می کنم
با وجود شما
در گور های هزاران سال نیز آرام نخواهیم شد
چرا که در آنجا نیز
برای اینکه توله های تان برسند به گنج
ما نیز از این گور درد بدان گور رنج...
#محسن_بارانی ۳/بهمن/۱۳۹۹

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شست_روزگار
..سیگار را گیرانده بود و پکی عمیق زده بود. معلوم بود زیاد فیلم کلاسیک دیده. مثل بوگی از سیگار کام میگرفت.
بعد هم، اول بسته ی سیگار را و کمی بعدتر کبریت را سرانده بود به طرفش.
همین کبریت هم تایید همان اهل فیلم بودن بود آنهم درست و حسابی.
دود غلیظ سیگار در نیمه_تاریک اتاق میچرخید و می پیچید به پیکر لاغر نور چراغ.
لامپی که تنظیم شده بود روی این طرف میز تا چهره ی آنسویی در هاله ی ابهام هول انگیز تر شود.
سیگار نیمه شده بود.
سخنی در میانه نبود.
فقط برگهای گشوده در کلاسور ورق میخورد. اغلب تند و گاه پس از مکثی چند ثانیه ای و همیشه بی صدا
گویی میخواست بگوید تمام زندگی ات را همین طور بی صدا میشود ورق زد و جا بجا کرد بدون اینکه کسی خبر دار شود
رسم تازه ای بود؟
نه اشتباه نکنید رسم تازه فرق دارد با به شیوه ی دیگر.و در آن تاریکی، روشن بود که او را شیوه دیگر است
«اینقدر بی اهمیت هست موضوع که نیازی به اختصاص وقت دیگریش نیست
همین جا تهش را در می آورم، خیلی ساده»
پرونده ی قطور به یک از چهار نرسیده بود که آرام و بی صدا دو طرف کلاسور را با هم،به هم نزدیک کرد و دور و برش را با دست مرتب کرد تا کاغذی بیرون نزده باشد
خواندن تمام شده بود.
پیمانه ی زمانش سیگار بود لابد
سیگار که تمام شد.
نگاهی به فیلتر انداخت و آن را خاموش گوشه ی لب گذاشت و بعد دو طرف کلاسور را با هم به هم نزدیک کرد و پرونده را بست.
- سیگار نمی کشی ؟!
دنبال پاسخ مخاطب نباشید چون او سکوت کرده بود
- میدانم دوست داری البته نه همیشه. بسته ی حال و هواست و حالا حال و هوای سیگار نیست.
- همان جمله ی بالا
- بله باید باران باشد شب باشد فرودگاه باشد. شست هفتاد سال پیش باشد
جایش کجا باشد؟ معلوم است کازابلانکا و بعد تو معشوقت را بپرانی برود جایی دور. دور دور نه که تو هم بعدش بروی. تو داری محبوبت را با همسرش می پرانی برود
- مخاطب همچنان سکوت
برخاسته بود تا کش و قوسی آرام بدهد به تنش. اینکه مدت زمان زیادی نبود که نشسته بود روی صندلی و حالا باید پا میشد کمی کش_کوار میکرد آنهم بر خلاف همه و نه پر سر و صدا وهمراه شکستن قولنج گردن و کمر، نشان میداد می خواهد چندین دلیل بکارد در ذهن مخاطب
- میدانید که یکی از عذاب الیم های جهنم باید همین باشد؛ در معرض دلایل مختلف و متنوع قرار بگیری آن هم برای یک کار یا سوال کوچک
هجوم دلایل متعدد اما مبهم، بیش از هر آتشی زفیر دارد
- میدانی که..
- همان به اضافه ی نگاهی محو و گم شده در آسمان همان فرودگاه
- من شما را خوب میشناسم خیلی خوب
- سکوت
- میدانم هیچ نخواهی گفت. راحت باش..من هم سوالی نمیپرسم، خوب میشناسمتان میدانی که.. من هم جزیی از شما بوده ام سالها
اصلا دارم با خودم حرف میزنم می دانی که..
-ایضا
- از فردوسی تا ناصر خسرو و حافظ و بگیر و بیا تا هدایت و جلال و شریعتی و همین اخوان و شاملو.. یا همین دهها نفر دیگر مثل خودت. بله، فقط اهل اعتراض بوده اید و نق نق کارتان است و دلیلش را خودت بهتر میدانی..
- ما هیچ ما نگاه
- بله بله من هم بوده ام. خیلی بیشتر از تو و.. آن دیگری و آن دیگران.. اما نمی دانی که کار از یک جا به بعد فرق کرد.
من دانستم باید کجا بایستم که باد بیفتد زیر بال و پرم و تو ندانستی
زیاد تلاش لازم نداشت.خیلی از همین ها که تو دایم بهشان نق میزنی یک هزارم هوش و دقت و مطالعه و.. میدانی که.. مرا و تورا نداشتند فقط در یک لحظه در مسیری قرار گرفتند که باد افتاد زیرشان یا چه می دانم شاید واقعا باد مسیرش را کج کرد تا بیفتد زیرشان و بعد هم می دانی که ؛
یک قوم نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
می دانی که... شما در طول تاریخ این مملکت همش دویده اید و آن چوب یا چی .. نی امدادی را با نک و نال رسانیده اید به نفر بعدی و هیچوقت نرسیده اید..‌می دانی که..چون در مسیر اشتباه می دوید. هیچوقت هم نخواستید فکر کنید.
شما همان همشهری باحالی هستید که در جواب گوینده ی رادیو آن حرفهای پرمعنا را زد میدانی که...رادیو میگفت: متاسفانه یکی از شهروندان در باند شمالی همت در مسیر مخالف حرکت میکند و شهری را به هم ریخته و..طرف خیلی جدی فریاد زد چی میگی خانم اولا باند شمالی نه و جنوبی، بعد هم یک نفر نیست که..همه دارند خلاف جهت می آیند
نکته همین است..نتوانستید مسیر را از یک جا به بعد تشخیص دهید حالا هی بنشینید و مدار صفر درجه بنویسید حق دارید چون زیست جایتان همان جاست
فکر کن اگر در همان بیست سی سال پیش که من و تو اعتراض را شروع کردیم اگر تو یک قدم برمیداشتی اینور یا من اصرار میکردم بر همان ور..الان جایمان عوض شده بود می دانی که..👇👇
- همچنان مخاطب سکوت 👆👆
- بله‌ چون همه ی اینها را تو‌ گذاشته ای در ذهنم تا من بگویم.
اما خود من فقط یک چیز از تو میخواهم یک چیز؛
بس است دیگر اینقدر غرغر نکن.. می دانی که..
- این غرغر نیست می دانی که .. خرخر است و خرخر هم دست خرخرکننده نیست. گلو را که ببرند خرخر خواهد کرد. تا خون در بدن قربانی است قلب می تپد و ریه بی اراده نفس میکشد و خروخر ادامه مییابد یا باید شش پر شود یا خون تمام شود. بخشش هم از بزرگان است..
می دانی که این پیکر اما خونی دارد هزاران سال ، از همان پیش از فردوسی که گفتی تا همین خودت، خود تویی که هنوز نام ایرج نم می آورد به دیدگانت و نام سیاوش و نام حسین می دانی که با اینهمه سربریدن خون این پیکر تمام هم نمی شود.
نگران هم نباشید شما را کاری نمی کند این خرخر غیرارادی قربانی چون شما می دانید در هر شرایطی کجا باشید. بگذارید خرخرش را بکند چاره چیست حال گیرم که گهگاه در کاسه ی قیلوله ی بعداز ظهرتان نمکی زهر بریزد..
این زهر کشنده نیست میدانی که..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان ...
تو، خویشتن نشناسی و با خویش کنارآمدن نتوانی چگونه است در پی شناخت دیگرانی و خواهان کنار آمدن با آنانی...
#شیخ_المتحیرین
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
- انسان نخواهد مرد.. #رو_سیه_و_تروریستهای_مخالف_پوتین

...و همچنان تعریف انسان ادامه دارد:
از اندیشیدن تا شک کردن ، تا قصه گویی، تا خواب دیدن، تا تاریخ مند بودن ، تا ...
چیست این موجود بی انتها که هر بار یک وجهش بر ما گشوده میشود ؟!
و این روزها #انسان_و_عصیان..
چنانکه در ازل هم چنین بود و به سبب عصی ربه آدم #هبوط کرد و افتاد در دایره ی دردهای بی پایان ..
می توان اعتراض و عصیان مردان و زنان روس را از چندین منظر دید. پوتین همیشه پادشاه بگوید #تروریست یا هرکس ، هرچیز .. میتوان در ایران به ایشان گفت : فتنه ، فتنه گر، بی بصیرت، عامل خارجی و...
میتوان در فرانسه گفت : آنتی سوشیالیست های وندالیست..
یا در آمریکا گفت: لمپنیست و آنتی گلوبالیست چنان که مخالفان ترامپ می گویند یا گلوبالیست های آشوب گر بی وطن ، چنانکه ترامپ به معترضان مخالف خود می گوید و...
کاریم با هیچ کدام اینها نیست از شرق تا غرب جهان این فریادهای در گلو شکسته ی انسان است که تحت هر نام کشیده میشود بر سر اقلیت تمام برخورداری که انسان را به گروگان گرفته اند و ضجه ی درد انسان را در آورده اند.
چه ابلهند و فرومایه حاکمان جهان که نمیدانند استخوان انسان را شکسته اند و این انسان عاصی شده برایشان...
علیرغم همه ی تفاوتهای علل و عوامل و نامها و.. یک اصل بسیار بزرگ مشهود است؛
انسان در قامت رنجور انسان در گوشه و کنار جهان از حاکمان و حکومتهای شان خسته و شکسته است . حاکمانی که علیرغم تفاوتهای ظاهری یکی هستند.
همه شان انسان را برای بهره مندی و کامگیری خویش گرفته اند به گروگان و... انسان بی پناه در گوشه و کنار این خاک گهگاه فریادی میکشد از سر عصیان...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شست_روزگار

...میدانی مشکل این کار ، مشکل بازی چه بود؟
من، از همان اولش ته این کار ، آخر این بازی را دیده بودم ، می دانستم ... نه که حدس بزنم ، نه که احتمال بدهم.. نه ، من، دیده بودم پایان این بازی را .
میدانی دیده بودم یعنی چه؟ میفهمی در گذشته بگویی دیده بودم منظور چیست ؟
حتا نگفتم دیدم یا می دیدم یا دیده ام..
دیده بودم. در گذشته ی ساده ی خودم که سنگین نبودم و پر مثل حال ، آینده را در ماضی بعید دیده بودم ...
چیزی بر من روشن نمی شد.
-تکرار؟!
- شاید... نه تکرار هم نه ... شده تا به حال معروض اتفاقات نویی بشویی که قبل تر می دانسته ای شان ؟! نه که واقع شده باشند بر تو نه، که بگویی این مثل آن بود ... بلکه همین دارند رژه میروند جلوی تو میدانی قدم بعدیشان، رنگ بعدیشان و..‌ چیست. کجا خواهند پیچید ، کجا کمی درنگ خواهند کرد و.. بله بله ..بعضیهاشان لج میکنند ، پا سفت میکنند و تو حتا ، می رسی به ؛ عجب ، این یکی را نخوانده بودم ، این دیگر نوبر است ، قبلا نبوده و... بعد که داری خودت را در واقع گول میزنی که بگویی #تهش جور دیگر خواهد شد .. ناگهان پا تند میکنند آن وقایع تا عقب ماندگی شان را جبران کنند.
اول ها برایم سوال بود که چرا برخیشان اینطورند؟!خسته میشوند؟! لج می کنند؟! اشکالی برایشان پیش می آید ؟ مثلا مثل چرخدنده ای که زبانه ایش می شکند و بعد هی هرز میچرخد سر جای خودش و هی می‌چرخد تا اینکه در این چرخشها به کسری از ثانیه چرخدنده ها گیر می کنند به هم و بعد چرهشهای قبلی متراکم یکهو آزاد می‌شوند و همین است که یکهو حوادث سرعت میگیرند تا برسند به جای قبلیشان . فنرشان در رفته و... اما نه کمی که دقت کردم یادم آمد این داستان قبلا طرح ریزی شده بوده جز برنامه بوده که ازقضا مرا بیندازد به شکی .. که امیدم دگرگونی جان بگیرد در من و فکر کنم : دیدی رهیدی از آن حتمیتی که دیده بود .‌.
ولی چه خوب! دوباره شد همان حکایت همیشگی و‌ جالب است این حال که ته همه چیز این بازی را دانسته بوده باشی و بعد به پیشوازشان هم بروی آنهم به چهره ای بروی که آنها فکر کنند چقدر شگفت زده شده ای از اتفاقشان و در دل خوشحال شوند که تو را خوشحال کرده اند.. گهگاه مه از دستت در رفته و در مقابل حوادث جدید جوری نگاه کرده ای و سرتکان داده ای که چیست این کهنه بازی ها.. همه ی آن اتفاقات ناراحت شده اند از دستت و گلایه و شکایت ها کرده اند که این بشر حال خراب کن است ، آدم ضایع کن است و... تو برای حفظ ظاهر هم که شده باید خودتت را هیجان زده جلوه دهی ... درست مثل همان حوادث که در برابر تو القا میکنند‌ که تازه شکل گرفته اند و بشدت نو...
آری بگذار برایت بگویم: من از اولش ته این کار، آخر این بازی را خوانده بودم اما همچنان ماندم تا میدان بازی بستری داشته باشد عرض ازعارض برسد به معرض تا معروض منی شود که قبل از عرضه پایانش را دیده بودم.
-ناراحت شدی ازین پریشان گویی ها؟!
- چه بوده ته این کار ؟!آخر این بازی!؟
- هیچی عزیزم هیچ سخت نگیر بر این پریشان خاطری اصلا فکر کن دارم هذیان میگویم تب دارم ، دارم هذیان می گویم .. بیا بیا دست بگذار روی سرم .. بیا دستم را بگیر..
گذاشتی؟ گرفتی ؟! تب دارم ؟!
#محسن_بارانی بهمن ۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتاه_ولی_بلند_مانند_آه

زمستان بی برف
و این بستر خالی سرد بی حرف
نه آتشفشان تمنای آهی
نه در این سیاهی
خروش پلنگی که دیوانه ی ماه
دوباره سحرگاه
تن مرده در راه
کجایی تو ای شور دلخواه..
#محسن_بارانی ۹بهمن۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نکته_ی_بنیادین

مطالبی می نویسند در باره ی ستمی که در این سرزمین به برخی اقوام به قول خودشان #اقلیت می رود.مثلا میگویند اقلیت کرد ، عرب، بلوچ ، ترک ، تات و...
راستش مطلبی به ذهنم رسید که به گمانم باید در وجود همگیمان وجدانی شود؛
نخست اینکه درین دیار ما هرگز قوم اکثریت نداشته ایم. ماهیت ایران اقوامی با رنگهای متنوع است که مجموعا رنگین کمان #ایران را شکل داده اند.
حدس میزنم حتا به لحاظ آماری هم نتوان ثابت کرد که مثلا ترکها عددشان بیشتر است یا مازندرانی ها یا لرها یا...
این هم به سبب پیچیدگی ها و پیوندهای بسیار باشندگان این دیار است. یکیش را بگویم؟
گیلکی که با یک ترک ازدواج کرده یا لری که همسر کرد شده یا کویر نشینی که ساکن قوچان شده یا عربی که در شیراز زاد و رود دارد و... چه قومیتی دارند؟ فرزندانشان چطور؟! و...
حرف من این است اقوام رنگارنگ ایرانی حتا اگر مثلا ده هزار نفر باشند از یک تیره ، اکثریت مطلق این آب خاکند و باید چنین دانسته شود. ترک و کرد و عرب و لر و لک و بلوچ و تات و فارس و گیلک و تپور و... که دلش می تپد برای این آب و خاک و این فرهنگ و.. اکثریت مطلق است. هر کدام از تک تک این اقوام هشتاد میلیون نفرند...
و اما واژه ی #اقلیت ؛
به گمانم این واژه را فقط و فقط باید در یک‌ مورد به کار برد. موردی که معناش نه قومی است نه فرهنگی یا جمعیتی یا مذهبی و... #اقلیت در این مملکت نهایتا آن چهار پنج میلیون نفری هستند که مقدرات این هشتاد میلیون را قبضه کرده اند و... اقیلت ایشانند نه مردمان ایران... و جالب اینکه ایشان خود را هرگز اقلیت حساب نمی کنند. حال که اقلیت واقعی خود را اقلیت نمی داند چرا اکثریت باید لباس اقلیت به تن کند؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Quizas Quizas Quizas (ahaang.com)
Andrea Bocelli
#شاید_شاید_شاید

زمین معلق است و آسمان هم ، و همه چیز در تعلیق اتفاق می افتد.
#شاید این همان ستون نادیدنی هستی است که جهان را سرپا نگاه داشته است.
نه سرتاپا روشنایی است منظومه ی بودن و نه پاتاسر سیاهی..
#حافظ در این گرگ و میش #بانگ_جرسی موهوم شنیده بود و #سهراب هم گفته بود ؛
کار ما #شاید این است...
من نیز سالهاست در #مه زندگی میکنم . فقط اهلی #مه_آباد می دانند چه لذت شگرفی دارد #اینجا زیستن ، لذتی که خود یک #راز است..
#آندرئآ_بوچچللی
#اندر_احوالات_عاشقی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتاه_ولی_بلند_مانند_آه

بگو ببارد باران
بگو ببارد برف
که روزگار تباه است
و خانه سرد و سیاه
و عشقبازی ها
به بستری بی حرف
بگو تگرگ ببارد بجای این همه مرگ
بگو ببارد و آلودگی بپالاید
که عطر عصمت گلها دگر نمی آید
چنان اسیر حقارت شدیم و ننگ و تباه
که درد از پی درد است و ..
آه از پی آه .‌..
#محسن_بارانی ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
@niyazestanbarai
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
- تو چه میگویی؟
- آه
-چه بگویم ؛
هیچ..... م.امید
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادستان
...باید پنج و شش میزدم بیرون و ... کلاس و کلاس و درس و درس فکرش را بکنید پنجاه شصت کیلومتر بروی تا درس بدهی و بعد ظهر بدوبدو سی چهل کیلومتر بروی دانشگاه تهران درس بگیری و گاه تا برگردی خانه ساعت نه و ده شب شده بود ...
و بسیاری ازین شبها در گرما و سرما وقتی می پیچدم توی خیابان پرهیب زنی را میدیم که زیر نور طلایی و کم قوت چراغ_برق ایستاده و دل دل میکند که فرزندش بپیچد توی خیابان و... التماسهای من که ؛
مادر من عزیز جانم عمرم، آخر چرا خودت را اذیت میکنی؟میدانی که راه دور است،راهبندان است و..تازه این پریشانی و دل دل زدن و آمدن سر خیابان در دیر و زود رسیدن من که تاثیری ندارد و..
آسوده شده بود اما با بغض میگفت :
مادر نشده ای که بدانی ...
ومن اکنون در میانسالی هنوز مادر نشده ام که بدانم و نخواهم دانست..
و شاید رازی است در این.
هستی مبتنی بر زوجیت با تردستی شگفت خویش همیشه به تویی که ارض و سمای خدا را پیموده ای لبخند میزند.
تو هرگز همه چیز را نخواهی دانست...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Mim Mesle Madar
Mahyar Fazeli
#خرابستان
از موثران در ساخت و پرداخت فیلم #میم_مثل_مادر نویسنده و کارگردانش #جوان_افتاد. بازیگر نقش اولش #تارانده شد، خواننده اش #مهاجرت_تانده_کرد و... تنها آهنگسازش هنوز هست.
و یادی از یک ملودرام ..
#رسول_ملاقلی_پور #گلشیفته_فراهانی #آریا_عظیم_نژاد #مهیار_فاضلی و...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نکته_ی_بنیادین

این همه بی قراری ات از طلب قرار تست
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت .....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Zakhme Zaboon ~ Takmusics.IR
Mohsen Chavoshi ~ Takmusics.IR
#حزن_ستان

#داریوش_مهرجویی بزرگ است بزرگ ...
وقتی #بهرام_رادان #سیمرغ_شکستنی جشنواره ی حکومتی را بر زمین گذاشت در چند ثانیه بزرگ شد بزرگ و...
#محسن_چاووشی هم عجیب است و غریب و مه آلود و مه برای من بزرگ است ..
حتما #علی_سنتوری را ببینید یکی دیگر از هزاران هزار #قربانی این سالهای پر از درد و مصیبت و ماتم...
سال‌هایی که برای اقلیتی دوزخ‌منش بهشت است و برای اکثریتی تشنه‌ی یک زنده‌گی ساده و آرام دوزخ ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
نامها را به یاد آر..
هیچ نسیمی
نیامده تا بماند
حتا لطیف ترین ها
تنها درخت می ماند
و نه حتا پرنده ای
که بر درخت آشیانه میسازد
و برای جفت یابی ترانه میخواند
اینها را می دانم من
چون یکی درختم..

و صبری که مرا درخت کرد
نه در آب ، نه در هوا و نه در آتش
که ماندن و جوانه زدن
درتبار بردباری خاک است
و همین است که خاک فوق افلاک است...
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹