امشب به لطف باشگاه پیکان ، مجری قرعه کشی پایان مسابقه پیکان تهران و فولاد اهواز بودم.
شرمنده شور و شوق و محبت مردم خونگرمم هستم. هم طرفدارای گل
پیکان هم طرفدارای خونگرم اهوازی
#نیما_ایمانی
#مجری#شاعر
شرمنده شور و شوق و محبت مردم خونگرمم هستم. هم طرفدارای گل
پیکان هم طرفدارای خونگرم اهوازی
#نیما_ایمانی
#مجری#شاعر
مگه شاعر ، بزرگترین آرزوش چیه؟ اینکه مردم مخاطبش باشن... شعرشو بخونن ... کنارش باشن
محمد کیانی مجد از رفقای شاعرم از اهالی گل شهر فیروزکوهه. دیشب بهم پیام داد : یه کافه هست تو فیروزکوه به نام " چارسو " که تنها پاتوق رسمی اهالی هنره . گفت : اونجا یه کتابخونه کوچولو داره برای مطالعه مشتریاش... رفته بودم اونجا گفتم یه نگاهی هم به قفسه های کتاب بندازم . دیدم کتابت اونجاس... گفت مشتریای کافه چارسو کتابتو دوس دارن و می خونن . برام چندتا عکس هم ازش گرفته و فرستاده ...
.
خدای بزرگم رو شکر می کنم... هزار بار ... که من کمترین شاعر رو قابل دونسته... ترانه هام پیشکش دلای آسمونی همه مردم عشق کشورم
.
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
محمد کیانی مجد از رفقای شاعرم از اهالی گل شهر فیروزکوهه. دیشب بهم پیام داد : یه کافه هست تو فیروزکوه به نام " چارسو " که تنها پاتوق رسمی اهالی هنره . گفت : اونجا یه کتابخونه کوچولو داره برای مطالعه مشتریاش... رفته بودم اونجا گفتم یه نگاهی هم به قفسه های کتاب بندازم . دیدم کتابت اونجاس... گفت مشتریای کافه چارسو کتابتو دوس دارن و می خونن . برام چندتا عکس هم ازش گرفته و فرستاده ...
.
خدای بزرگم رو شکر می کنم... هزار بار ... که من کمترین شاعر رو قابل دونسته... ترانه هام پیشکش دلای آسمونی همه مردم عشق کشورم
.
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
هیچی نمی گم تا صدام گریه مردونه نشه
صدام شبیه مردی که خیلی پشیمونه نشه
قسمتی از ترانه " دیوونه "
از کتاب ساده مثل باران_ چاپ دوم
#ترانه_سرا :
#نیما_ایمانی
صدام شبیه مردی که خیلی پشیمونه نشه
قسمتی از ترانه " دیوونه "
از کتاب ساده مثل باران_ چاپ دوم
#ترانه_سرا :
#نیما_ایمانی
آخرین ترانه اجرا شده م در نشست ادبی شعرانه ، در صفحه این کانون گذاشته شده.اگه دوست داشتین تشریف ببرین وترانه مو بخونین.آدرس:
@neshastesheraane
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
@neshastesheraane
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
تنگ عشقی که ترک خورد، شکست!
من و سیگار و سه تار خسته
واسه قصه م همه چی آماده س...
مرگ عاشق ، تو نمایی بسته !...
#ترانه_سرا : #نیما_ایمانی
از کتاب ساده مثل باران _چاپ دوم
عکس: مریم قلی نواز
من و سیگار و سه تار خسته
واسه قصه م همه چی آماده س...
مرگ عاشق ، تو نمایی بسته !...
#ترانه_سرا : #نیما_ایمانی
از کتاب ساده مثل باران _چاپ دوم
عکس: مریم قلی نواز
شبی به یادموندنی و خاطره انگیز... در کنار همترانه های عزیزم در کافه آرته
عالیجناب سعید دبیری نازنین ، علیرضا بندری جانم و پیام پولاد مهربانم
بعنوان یک ترانه سرا افتخارم بود حضور و همکلامی در کنار مرد هزارترانه ، سعید دبیری عزیز ، خاطره ساز بسیاری از ترانه هایی که نسل من با خیلی از اون ها عاشق شدیم. خالق ترانه های زیبای زمستون ، فرنگیس ، خدا چرا عاشق شدم ، جزیره و ....
جای همه رفقا خالی
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
Instagram.com/nimaimaani
عالیجناب سعید دبیری نازنین ، علیرضا بندری جانم و پیام پولاد مهربانم
بعنوان یک ترانه سرا افتخارم بود حضور و همکلامی در کنار مرد هزارترانه ، سعید دبیری عزیز ، خاطره ساز بسیاری از ترانه هایی که نسل من با خیلی از اون ها عاشق شدیم. خالق ترانه های زیبای زمستون ، فرنگیس ، خدا چرا عاشق شدم ، جزیره و ....
جای همه رفقا خالی
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
Instagram.com/nimaimaani
تقدیم به گیشا ، محله پدری که اونجا زاده شدم و پاگرفتم... و خاطره های بی تکرارش
گیشا
این خیابون حس خوبی داره
من با کوچه های اون همدردم
جای ریشه م توی خاکش خوبه
من دارم دنبال چی می گردم؟!
اومدم به یاد اون روزای دور
پیری شو می شه چه راحت حس کرد
گیشا طعم خنده هاش یادش نیست
توی شب های فراموشی و درد
من پی خاطره های آبی
پی تصویری از اون روزای دور
حس دل دادن و عطر نو شدن
توی کوچه های دنج و بی عبور
ته کوچه ها به جنگل می رسید...
تپه هایی از خود خاک بهشت
شهر سنگی طاقتش طاق شد و ...
قصه مرگ درختا رو نوشت
کوچه ها به تپه های جنگلی...
دل من به آرزوهام خوش بود
من و کوچه ها نمی دونستیم...
روزگار بدجوری عاشق کش بود
تپه ها یک شبه ویرونه شدن
واسه سرسبزی یک برج سیاه !...
روزگار ، عشق منم دزدید و ...
روزگار که نه ... یه تقدیر تباه
توی دستاش همه چی خلاصه بود
دست مهربون عشقی که ... پرید
اون منو پس زد و ناغافل رفت!...
هیچکسی دوباره عشقمو ندید
من هنوزم توی اون پس کوچه ها...
پی عشق گمشده م می گردم
خونه ها قد کشیدن ، باکی نیست
شاید آخر ، اونو پیدا کردم
ترانه: نیما ایمانی
از کتاب ساده مثل باران چاپ دوم
#ترانهسرا
#نیما_ایمانی
گیشا
این خیابون حس خوبی داره
من با کوچه های اون همدردم
جای ریشه م توی خاکش خوبه
من دارم دنبال چی می گردم؟!
اومدم به یاد اون روزای دور
پیری شو می شه چه راحت حس کرد
گیشا طعم خنده هاش یادش نیست
توی شب های فراموشی و درد
من پی خاطره های آبی
پی تصویری از اون روزای دور
حس دل دادن و عطر نو شدن
توی کوچه های دنج و بی عبور
ته کوچه ها به جنگل می رسید...
تپه هایی از خود خاک بهشت
شهر سنگی طاقتش طاق شد و ...
قصه مرگ درختا رو نوشت
کوچه ها به تپه های جنگلی...
دل من به آرزوهام خوش بود
من و کوچه ها نمی دونستیم...
روزگار بدجوری عاشق کش بود
تپه ها یک شبه ویرونه شدن
واسه سرسبزی یک برج سیاه !...
روزگار ، عشق منم دزدید و ...
روزگار که نه ... یه تقدیر تباه
توی دستاش همه چی خلاصه بود
دست مهربون عشقی که ... پرید
اون منو پس زد و ناغافل رفت!...
هیچکسی دوباره عشقمو ندید
من هنوزم توی اون پس کوچه ها...
پی عشق گمشده م می گردم
خونه ها قد کشیدن ، باکی نیست
شاید آخر ، اونو پیدا کردم
ترانه: نیما ایمانی
از کتاب ساده مثل باران چاپ دوم
#ترانهسرا
#نیما_ایمانی
به لطف خدای بزرگ ، صد و چهلمین نشست ادبی چکامه هم به بهترین شکل و با شنیدن اشعار زیبای حاضرین برگزار شد.
چهارشنبه_ بیست و دوم دی ماه هزار و سیصد و نود و پنج
خیلی دوستتون دارم
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
چهارشنبه_ بیست و دوم دی ماه هزار و سیصد و نود و پنج
خیلی دوستتون دارم
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
« ايستگاه آخر »
تو ... درياي آبي پُر از آسمون
من اون لنج پيرم پر از خاطره ...
كه محتاجته تا بزرگي كنه !...
با موجاي شادت به هرجا بره
(( تو كولهش فقط خشم هيزم شكن
یه زخم قديمي با تيغ تبر
تو كوله ش فقط جنگل بي درخت
پُر از وحشت و حـس شوم خطر
دلش تنگ ريشه ش كه تنها شده
لباش تشنه و شاخه هاش بي بهار
چه روزاي سختي تو سردرگُمي
چشاش غرق گريه ، پُر از انتظار ))
بزرگي تو ... ميشناسه از خيلي دور
از اون روز اول كه دستاتو ديد
گرفتي پَر و بالِشو ... گُم نشد!
كنارت به هر اسكله سَر كشيد
چه روزا و شبهاي بي ساحلي ...
که تو قلب تو از غَما دور بود
تو شرجي نابت نفس ميكشيد
پُر از شور كشفت چه مغرور بود !...
همين اسكله آخرين ايستگاه
رسيدن به پايان عمر منه
همينجا ميمونم تو آغوش تو
نذار ديگه طوفان منو بشكنه
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
از کتاب:
#ساده_مثل_باران
تو ... درياي آبي پُر از آسمون
من اون لنج پيرم پر از خاطره ...
كه محتاجته تا بزرگي كنه !...
با موجاي شادت به هرجا بره
(( تو كولهش فقط خشم هيزم شكن
یه زخم قديمي با تيغ تبر
تو كوله ش فقط جنگل بي درخت
پُر از وحشت و حـس شوم خطر
دلش تنگ ريشه ش كه تنها شده
لباش تشنه و شاخه هاش بي بهار
چه روزاي سختي تو سردرگُمي
چشاش غرق گريه ، پُر از انتظار ))
بزرگي تو ... ميشناسه از خيلي دور
از اون روز اول كه دستاتو ديد
گرفتي پَر و بالِشو ... گُم نشد!
كنارت به هر اسكله سَر كشيد
چه روزا و شبهاي بي ساحلي ...
که تو قلب تو از غَما دور بود
تو شرجي نابت نفس ميكشيد
پُر از شور كشفت چه مغرور بود !...
همين اسكله آخرين ايستگاه
رسيدن به پايان عمر منه
همينجا ميمونم تو آغوش تو
نذار ديگه طوفان منو بشكنه
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا
از کتاب:
#ساده_مثل_باران
« قصه پارو »
پير مرد چشاشو وا كرد بي هوا ، وقت عاشقي رسيده
نمازش رو زود مي خونه دير نشه ، رنگ شب يه كم پريده
پارچه سفيد برفُ رو زمين از تو خونه ديد مي زنه
اشك شوقي مي شينه توي چشاشُ ... ميگه: « وقت رفتنه »
پاروشو از يه گوشه وَر مي داره ، مثه دوش فنگ جووني
سرشو بالا مي گيره مثه مرد ، با يه لبخند خزوني
مي زنه به كوچه هاي شهر بد ، شهر ما ، شهر تباهي
داد و غوغا مي كنه پارويي ام ... ميشه محتاج نگاهي
تاغروب پارو به برفا مي زنه ، با تموم تار و پودش
خنده رو ميشه ببيني تو نگاش ، حتي اعماق وجودش
عرق رو پيشوني نوبَره ! نه ؟ ... تازه تو برف و زمستون
عرق يه پيرمرد بي رمق ... كه زلاله مثه بارون
توي ذهنش حساباشو جور ميكرد : بدهي ، سفته ، اجاره
اگه تَه ش چيزي بمونه ، واسه شام ، دوتا نون بگيره آره !
آخر قصه رو مي خوام بخونم ... آخر قصه دردو...
رفتگر ، صبح لای برفا جارو زد... نعش یه مردو ...
.
ترانه سرا : نیما ایمانی
از کتاب ساده مثل باران
عکس بالا از خانم مینا عظیمی
.
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا #شاعر #ترانه#شعر
#ساده_مثل_باران
#نشست_ادبی_شعرانه
#شعرانه
#قصه_پارو#قصه_درد
#پیرمرد
#نیماایمانی
#nima_imani #nimaimani
http://Instagram.com/nimaimaani
پير مرد چشاشو وا كرد بي هوا ، وقت عاشقي رسيده
نمازش رو زود مي خونه دير نشه ، رنگ شب يه كم پريده
پارچه سفيد برفُ رو زمين از تو خونه ديد مي زنه
اشك شوقي مي شينه توي چشاشُ ... ميگه: « وقت رفتنه »
پاروشو از يه گوشه وَر مي داره ، مثه دوش فنگ جووني
سرشو بالا مي گيره مثه مرد ، با يه لبخند خزوني
مي زنه به كوچه هاي شهر بد ، شهر ما ، شهر تباهي
داد و غوغا مي كنه پارويي ام ... ميشه محتاج نگاهي
تاغروب پارو به برفا مي زنه ، با تموم تار و پودش
خنده رو ميشه ببيني تو نگاش ، حتي اعماق وجودش
عرق رو پيشوني نوبَره ! نه ؟ ... تازه تو برف و زمستون
عرق يه پيرمرد بي رمق ... كه زلاله مثه بارون
توي ذهنش حساباشو جور ميكرد : بدهي ، سفته ، اجاره
اگه تَه ش چيزي بمونه ، واسه شام ، دوتا نون بگيره آره !
آخر قصه رو مي خوام بخونم ... آخر قصه دردو...
رفتگر ، صبح لای برفا جارو زد... نعش یه مردو ...
.
ترانه سرا : نیما ایمانی
از کتاب ساده مثل باران
عکس بالا از خانم مینا عظیمی
.
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا #شاعر #ترانه#شعر
#ساده_مثل_باران
#نشست_ادبی_شعرانه
#شعرانه
#قصه_پارو#قصه_درد
#پیرمرد
#نیماایمانی
#nima_imani #nimaimani
http://Instagram.com/nimaimaani
هنوز ، یک طایفه عاشق ، زیر آوارند ... خدایا نگاهی ...
#حال_ایران_خوب_نیست
#حال_ایران_خوب_نیست
یک روز فوق العاده در طبیعت کوهستان _ایستگاه هفت توچال
جای همه عزیزان خالی
جمعه اول بهمن نود و پنج
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا #شاعر
جای همه عزیزان خالی
جمعه اول بهمن نود و پنج
#نیما_ایمانی
#ترانه_سرا #شاعر
تو از من هزاران سفر ، دورتر
از احساس صد قله ، مغرورتر
من از شک چشمت به جانم پرم
تو رفتی و این زخم را می خورم !
غرور من ، آوار آیینه هاست
وجودت پر از آتش کینه هاست
که بر جان من مهر عادت زدی ...
نماندی و انگ حماقت زدی !...
تو تلخی و دنیای من ، قند تر
به زندان چشم تو پابندتر
تو دوری و تیره ست اقبال من
پُر از ابرِ گریه ست در فال من
گل بی قرارم ، بُتِ رفتنی ...
کجای جهانِ بدونِ منی؟!!!
قرار رسیدن به رفتن نبود
به تنهایی مرده ی من نبود
که تنها شوم ؟ غم بگیرد مرا ؟!
نمانی و عشقت بمیرد مرا ؟!
تو کشتی ، ولی این جسد ، مرده نیست
شبیه گدای لگدخورده نیست
من از جنس فریادها آمدم
من از نسل فرهادها آمدم
همه هستی من همین تیشه است ...
به دنیا بکوبم که بی ریشه است
تو هم مثل دنیا مرا پس زدی
و خنجر به رویای نارس زدی
همین فکر ها ... بر تنم تیر شد
دو پای جوانم زمینگیر شد
عروس تمام خیالات دود
جواب دل عاشقم این نبود... .
شعر: نیما ایمانی
هنرمند عکاس(عکس بالا) : رضا صدر
@reza_sadr1
#نیما_ایمانی
#شاعر#ترانه_سرا #شعر #ترانه
#کجای_جهان_بدون_منی
#خودم_این_شعرمو_خیلی_دوست_دارم
#ادبیات#معاصر#شعر_امروز
#نیماایمانی
#nima_imani #nimaimani
از احساس صد قله ، مغرورتر
من از شک چشمت به جانم پرم
تو رفتی و این زخم را می خورم !
غرور من ، آوار آیینه هاست
وجودت پر از آتش کینه هاست
که بر جان من مهر عادت زدی ...
نماندی و انگ حماقت زدی !...
تو تلخی و دنیای من ، قند تر
به زندان چشم تو پابندتر
تو دوری و تیره ست اقبال من
پُر از ابرِ گریه ست در فال من
گل بی قرارم ، بُتِ رفتنی ...
کجای جهانِ بدونِ منی؟!!!
قرار رسیدن به رفتن نبود
به تنهایی مرده ی من نبود
که تنها شوم ؟ غم بگیرد مرا ؟!
نمانی و عشقت بمیرد مرا ؟!
تو کشتی ، ولی این جسد ، مرده نیست
شبیه گدای لگدخورده نیست
من از جنس فریادها آمدم
من از نسل فرهادها آمدم
همه هستی من همین تیشه است ...
به دنیا بکوبم که بی ریشه است
تو هم مثل دنیا مرا پس زدی
و خنجر به رویای نارس زدی
همین فکر ها ... بر تنم تیر شد
دو پای جوانم زمینگیر شد
عروس تمام خیالات دود
جواب دل عاشقم این نبود... .
شعر: نیما ایمانی
هنرمند عکاس(عکس بالا) : رضا صدر
@reza_sadr1
#نیما_ایمانی
#شاعر#ترانه_سرا #شعر #ترانه
#کجای_جهان_بدون_منی
#خودم_این_شعرمو_خیلی_دوست_دارم
#ادبیات#معاصر#شعر_امروز
#نیماایمانی
#nima_imani #nimaimani