به نام خدا
با نام تو آغاز میکنم
شروع هر لحظه را ای که
زیباترین علت هر آغاز تویی
امروزم را با تلاش و
مهربانی به تو میسپارم
روزتون قشنگ
🍃 @infostory 🍃
با نام تو آغاز میکنم
شروع هر لحظه را ای که
زیباترین علت هر آغاز تویی
امروزم را با تلاش و
مهربانی به تو میسپارم
روزتون قشنگ
🍃 @infostory 🍃
#بیماری #رشد
ﻏﺪﻩ ﻫﯿﭙﻮﻓﯿﺰ ﺩﺭ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻣﻐﺰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﯾﻦ ﻏﺪﻩ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩﯼ ﺩﺭ ﻏﺪﻩ ﻫﯿﭙﻮﻓﯿﺰ، ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻏﺪﻩ ﻫﯿﭙﻮﻓﯿﺰ ﯾﺎ ﺻﺪﻣﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﯿﺎﯾﺪ. ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﻧﻘﺺ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﻭ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﮑﺎﻑ ﻟﺐ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﭼﺎﺭ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﮔﺮﺩﻧﺪ.
ﻋﻼﯾﻢ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ
ﮐﻨﺪﯼ ﺭﺷﺪ
ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻗﺪ ﻭ ﭼﺎﻗﯽ
ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮﯼ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ
ﺟﻨﺴﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺳﻨﯿﻦ ﺑﺎﻻﺗر
👩👧👦 @koodak_madar_method
ﻏﺪﻩ ﻫﯿﭙﻮﻓﯿﺰ ﺩﺭ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻣﻐﺰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﯾﻦ ﻏﺪﻩ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩﯼ ﺩﺭ ﻏﺪﻩ ﻫﯿﭙﻮﻓﯿﺰ، ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻏﺪﻩ ﻫﯿﭙﻮﻓﯿﺰ ﯾﺎ ﺻﺪﻣﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﯿﺎﯾﺪ. ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﻧﻘﺺ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﻭ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﮑﺎﻑ ﻟﺐ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﭼﺎﺭ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ ﮔﺮﺩﻧﺪ.
ﻋﻼﯾﻢ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ ﺭﺷﺪ
ﮐﻨﺪﯼ ﺭﺷﺪ
ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻗﺪ ﻭ ﭼﺎﻗﯽ
ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮﯼ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ
ﺟﻨﺴﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺳﻨﯿﻦ ﺑﺎﻻﺗر
👩👧👦 @koodak_madar_method
🌱#جسم_سرد
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/5888
#قسمت_صدوشصتوچهار
بی حرف خواستم از بینشون رد شم که صدای پویا نذاشت :
-آره درو باز کن کار ما رو هم راحت تر میکنی .
مشتم که تو دهنش نشست از درد صورتش رو جمع کرد ، رامین بازوم رو گرفت که با لگد به
شکمش زدم ، سام
داشت جلو میومد هه قدش آب میره ؟ فقط یه زیر پایی انداختم تا دیگه نتونه پاشه . داشتن بلند
میشدن که در خونه
رو باز کردم و از پشت قفل کردم . با آخرین سرعت دوییدم بالا به مشتم نگاه کردم خوب جایی
خوابیدی ...
غزاله رو دیدم که تو خودش جمع شده و نفسش بالا نمیاد ، بغلش کردم و کمرش رو ماساژ دادم .
غزاله :
-ک ... کجا بودی ؟ چرا نمیرن ؟
-هییییییییییش الان بهرام میاد آروم باش .
سرش رو بیشتر تو بغلم فشردم و بغضم رو قورت دادم ، بدنش یخ کرده بود و لعنت به باعث و
بانیش ...
صدای شکستن شیشه که اومد غزاله جیغ زد ، نمیفهمیدم چه خبره فقط تونستم غزاله رو به
اتاقش برسونم ...
-بشین همینجا هر چی شد از این اتاق بیرون نمیای فهمیدی غزاله ؟
-نرو .
-نمیرم ولی فکر کنم دارن میان بالا هر چی شد بیرون نمیای در رو قفل کن و همین جا بمون .
از اتاق بیرون رفتم و در رو بستم صدای قفل شدن در اومد .ترسیده بودم و چاره ای نبود ... نفس
گرفتم .عاطفه
میتونی به خاطر غزاله میتونی ...
صدای پا میومد و چرا بهرام نمیومد ؟ صدای مشتاشون که به در میزدن با صدای جیغ غزاله از اتاق
مثل شک تنم
رو لرزوند خدایا خودت کمک کن ، اینا چه مرگشونه ؟ اگه ادامه میدادن غزاله سکته میکرد ..
از ترس قلبم تند میزد و مغزم قفل شده بود ، سرم رو به دیوار کوبیدم تا شاید بتونم فکر کنم و
واقعا هم تاثیر داشت.
از آشپزخونه کارد بزرگی رو برداشتم ، میشد تهدید کرد ...
در خونه رو باز کردم و قبل از هر چیز کارد رو به طرفشون گرفتم :
-برید عقب .
همون یه قدمی که سام برداشت کافی بود ، کارد رو تو خونه انداختم و خودم بیرون اومدم و در رو
بستم شاید همش
یه ثانیه هم نشد .
پویا گلوم رو گرفت :
-منو میزنی بچه ؟
آب دهنم رو نمیتونستم قورت بدم ، پام رو بلند کردم که بزنمش ولی پای رامین دور پام پیچید ،
صدای جیغ های
غزاله میومد و لعنتی ...
نفسم داشت کم میشد ، پویا رو محکم هول دادم که از پله ها پایین پرت شد ، پام رو هم به سمت
خودم کشیدم که
رامین از پشت رو زمین افتاد سام هم که کلا هیچی یه مشت میزدی دو روز میخوابید .
قطعا دنبالم میومدن ، به در مشت زدم :
-غزاله این درو قفل کن نترس نمیذارم بیان تو .
دوییدم تو کوچه و رامین دنبالم اومد ، مرده شور این کوچه که هیچ وقت خدا کسی توش نیست .
چشمم که به چشمش افتاد ضربانم آروم شد و قلبم نزد ... به سگ تو دستش نگاه کردم ، بغضم
رو بیشتر قورت
دادم که صدای رامین اومد :
-منو میزنی این سگ رو هم میتونی بزنی؟
و نمیدونست که من همین سگ رو رام کردم ... به لبخندش که حالم رو بد میکرد نگاه کردم .لبم
رو از روی بغض
گاز کرفتم ، من اشک نمیریختم جلوی اینا ...
کسی از پشت هولم داد که با صورت روی زمین پرت شدم و صدای داد :
-اینجا چه غلطی میکنین حرم زاده ها .
به بهرام که صورتش قرمز شده بود و دستاش مشت ، به رگ های پیشونی و دستاش که نگاه
کردم نفس گرفتم ...
بالاخره اومد ...
بهرام که با اون رامین و پویا و سام درگیر شد چشمم به سگی افتاد که بالا سرم اومده بود و بو
میکشید ،از ترس
دست و پام شل شد ، چشمام رو بستم و تکون نخوردم ... دور شدن سگ رو حس کردم .
بهرام حریف هر سه تاشون میشد . صدای نحسش رو شنیدم :
-اگه با من میموندی هیچ کودوم از این اتفاقا نمیوفتاد ...
به اون که بالاسرم ایستاده بود و زنجیر قلاده تو دستش بود نگاه کردم ...
-باید میموندم ؟ دوست داشتنت رو قشنگ ثابت کردی .
-میدونی که انقدر دوست داشتم که میگفتی بمیر میمردم ، تو نموندی ...
از جام بلند شدم و یقش رو تو دستم گرفتم و از ته دلم داد زدم :
-تو دیوونه ای ، یه جوری حرف میزنی انگار چند سال باهات بودم و ولت کردم ، من که گفتم با
کسی دوست نمیشم
گفتم دوست داشتنت رو باور نمیکنم ، آخه روانی من که گفتم برو دنبال یکی دیگه چه مرگته احمق
؟
🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/5888
#قسمت_صدوشصتوچهار
بی حرف خواستم از بینشون رد شم که صدای پویا نذاشت :
-آره درو باز کن کار ما رو هم راحت تر میکنی .
مشتم که تو دهنش نشست از درد صورتش رو جمع کرد ، رامین بازوم رو گرفت که با لگد به
شکمش زدم ، سام
داشت جلو میومد هه قدش آب میره ؟ فقط یه زیر پایی انداختم تا دیگه نتونه پاشه . داشتن بلند
میشدن که در خونه
رو باز کردم و از پشت قفل کردم . با آخرین سرعت دوییدم بالا به مشتم نگاه کردم خوب جایی
خوابیدی ...
غزاله رو دیدم که تو خودش جمع شده و نفسش بالا نمیاد ، بغلش کردم و کمرش رو ماساژ دادم .
غزاله :
-ک ... کجا بودی ؟ چرا نمیرن ؟
-هییییییییییش الان بهرام میاد آروم باش .
سرش رو بیشتر تو بغلم فشردم و بغضم رو قورت دادم ، بدنش یخ کرده بود و لعنت به باعث و
بانیش ...
صدای شکستن شیشه که اومد غزاله جیغ زد ، نمیفهمیدم چه خبره فقط تونستم غزاله رو به
اتاقش برسونم ...
-بشین همینجا هر چی شد از این اتاق بیرون نمیای فهمیدی غزاله ؟
-نرو .
-نمیرم ولی فکر کنم دارن میان بالا هر چی شد بیرون نمیای در رو قفل کن و همین جا بمون .
از اتاق بیرون رفتم و در رو بستم صدای قفل شدن در اومد .ترسیده بودم و چاره ای نبود ... نفس
گرفتم .عاطفه
میتونی به خاطر غزاله میتونی ...
صدای پا میومد و چرا بهرام نمیومد ؟ صدای مشتاشون که به در میزدن با صدای جیغ غزاله از اتاق
مثل شک تنم
رو لرزوند خدایا خودت کمک کن ، اینا چه مرگشونه ؟ اگه ادامه میدادن غزاله سکته میکرد ..
از ترس قلبم تند میزد و مغزم قفل شده بود ، سرم رو به دیوار کوبیدم تا شاید بتونم فکر کنم و
واقعا هم تاثیر داشت.
از آشپزخونه کارد بزرگی رو برداشتم ، میشد تهدید کرد ...
در خونه رو باز کردم و قبل از هر چیز کارد رو به طرفشون گرفتم :
-برید عقب .
همون یه قدمی که سام برداشت کافی بود ، کارد رو تو خونه انداختم و خودم بیرون اومدم و در رو
بستم شاید همش
یه ثانیه هم نشد .
پویا گلوم رو گرفت :
-منو میزنی بچه ؟
آب دهنم رو نمیتونستم قورت بدم ، پام رو بلند کردم که بزنمش ولی پای رامین دور پام پیچید ،
صدای جیغ های
غزاله میومد و لعنتی ...
نفسم داشت کم میشد ، پویا رو محکم هول دادم که از پله ها پایین پرت شد ، پام رو هم به سمت
خودم کشیدم که
رامین از پشت رو زمین افتاد سام هم که کلا هیچی یه مشت میزدی دو روز میخوابید .
قطعا دنبالم میومدن ، به در مشت زدم :
-غزاله این درو قفل کن نترس نمیذارم بیان تو .
دوییدم تو کوچه و رامین دنبالم اومد ، مرده شور این کوچه که هیچ وقت خدا کسی توش نیست .
چشمم که به چشمش افتاد ضربانم آروم شد و قلبم نزد ... به سگ تو دستش نگاه کردم ، بغضم
رو بیشتر قورت
دادم که صدای رامین اومد :
-منو میزنی این سگ رو هم میتونی بزنی؟
و نمیدونست که من همین سگ رو رام کردم ... به لبخندش که حالم رو بد میکرد نگاه کردم .لبم
رو از روی بغض
گاز کرفتم ، من اشک نمیریختم جلوی اینا ...
کسی از پشت هولم داد که با صورت روی زمین پرت شدم و صدای داد :
-اینجا چه غلطی میکنین حرم زاده ها .
به بهرام که صورتش قرمز شده بود و دستاش مشت ، به رگ های پیشونی و دستاش که نگاه
کردم نفس گرفتم ...
بالاخره اومد ...
بهرام که با اون رامین و پویا و سام درگیر شد چشمم به سگی افتاد که بالا سرم اومده بود و بو
میکشید ،از ترس
دست و پام شل شد ، چشمام رو بستم و تکون نخوردم ... دور شدن سگ رو حس کردم .
بهرام حریف هر سه تاشون میشد . صدای نحسش رو شنیدم :
-اگه با من میموندی هیچ کودوم از این اتفاقا نمیوفتاد ...
به اون که بالاسرم ایستاده بود و زنجیر قلاده تو دستش بود نگاه کردم ...
-باید میموندم ؟ دوست داشتنت رو قشنگ ثابت کردی .
-میدونی که انقدر دوست داشتم که میگفتی بمیر میمردم ، تو نموندی ...
از جام بلند شدم و یقش رو تو دستم گرفتم و از ته دلم داد زدم :
-تو دیوونه ای ، یه جوری حرف میزنی انگار چند سال باهات بودم و ولت کردم ، من که گفتم با
کسی دوست نمیشم
گفتم دوست داشتنت رو باور نمیکنم ، آخه روانی من که گفتم برو دنبال یکی دیگه چه مرگته احمق
؟
🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
Forwarded from Somayeh kiani تبلیغات گسترده تهران💯 تعرفه جدید بگیرید
ینی خدا اونروز نیاره پامون از درِ زایشگاه ردشه😐🤦♀
قشنگ بهونش میکنیم واسه بدهیکلی😒👇
سینت بعدشیرهی آویزونه؟
شکمت تَرک افتاده؟
چندساله بااضافه وزن میچرخی؟😒
پوستت پر لک شده؟😒
واژنت تند تند بو میگیره و خارش؟🙄
عشقم فقط تو نزاییدیا 😐 زودتر بخودت بیا ببین چه خانمای بِی بی فیس و خوش اندامی اینجا تحویل میده باراهکاراش😊 بیا👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD_lZPyGAvNySUoK3Q
قشنگ بهونش میکنیم واسه بدهیکلی😒👇
سینت بعدشیرهی آویزونه؟
شکمت تَرک افتاده؟
چندساله بااضافه وزن میچرخی؟😒
پوستت پر لک شده؟😒
واژنت تند تند بو میگیره و خارش؟🙄
عشقم فقط تو نزاییدیا 😐 زودتر بخودت بیا ببین چه خانمای بِی بی فیس و خوش اندامی اینجا تحویل میده باراهکاراش😊 بیا👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD_lZPyGAvNySUoK3Q
چطور میتوانید به زنی که در زندگیتان است نشان دهید که برایتان خاص است؟
❤تحسینش کنید❤
۳.🌈 محبتی غیرقابل پیشبینی به او نشان دهید. اینکه وقتی زنی انتظارش را دارد، درست تحسینش کنید خیلی خوب است اما وقتی که انتظار ندارد درست تحسینش کنید بسیار بهتر است. وقتی کنار هم هستید زمانی را برای فکر کردن به اینکه چرا دوستش دارید، به او احترام میگذارید و تحسینش میکنید، اختصاص دهید.
وقتی همسرتان انتظار ندارد، دستتان را دورش بیندازید، آرام فشارش دهید، گونه یا پیشانیاش را ببوسید و جملهای از ته قلبتان درمورد احساستان به او بگویید. وقتی این جمله را میگویید، به چشمهایش نگاه کنید. خواهید دید که مثل یک تکه یخ در بغلتان ذوب میشود.
به او بگویید که اولین اولویتتان است و برای شاد بودنش هر کاری از دستتان برمیآید انجام میدهید. البته نباید فقط این را به زبان بیاورید، برای انجام دادنش هم باید آماده باشید. اگر حرف و عملتان یکی نباشد، به شما احترام نخواهد گذاشت.
وقتی انتظارش را ندارد به او پیامهای محبتآمیز بفرستید یا به او زنگ بزنید. این باعث میشود بفهمد که در فکرتان هست. ازجلمه پیامهای غیرقابل پیشبینی که میتوانید برایش بفرستید:
- «دلم برات تنگ شده، داشتم بهت فکر میکردم…»
- چیزی که بینمون هست رو خیلی دوست دارم…»
- «کاش میشد الان میتونستم ببوسمت…»
❣ @beautiful_method
❤تحسینش کنید❤
۳.🌈 محبتی غیرقابل پیشبینی به او نشان دهید. اینکه وقتی زنی انتظارش را دارد، درست تحسینش کنید خیلی خوب است اما وقتی که انتظار ندارد درست تحسینش کنید بسیار بهتر است. وقتی کنار هم هستید زمانی را برای فکر کردن به اینکه چرا دوستش دارید، به او احترام میگذارید و تحسینش میکنید، اختصاص دهید.
وقتی همسرتان انتظار ندارد، دستتان را دورش بیندازید، آرام فشارش دهید، گونه یا پیشانیاش را ببوسید و جملهای از ته قلبتان درمورد احساستان به او بگویید. وقتی این جمله را میگویید، به چشمهایش نگاه کنید. خواهید دید که مثل یک تکه یخ در بغلتان ذوب میشود.
به او بگویید که اولین اولویتتان است و برای شاد بودنش هر کاری از دستتان برمیآید انجام میدهید. البته نباید فقط این را به زبان بیاورید، برای انجام دادنش هم باید آماده باشید. اگر حرف و عملتان یکی نباشد، به شما احترام نخواهد گذاشت.
وقتی انتظارش را ندارد به او پیامهای محبتآمیز بفرستید یا به او زنگ بزنید. این باعث میشود بفهمد که در فکرتان هست. ازجلمه پیامهای غیرقابل پیشبینی که میتوانید برایش بفرستید:
- «دلم برات تنگ شده، داشتم بهت فکر میکردم…»
- چیزی که بینمون هست رو خیلی دوست دارم…»
- «کاش میشد الان میتونستم ببوسمت…»
❣ @beautiful_method
چرا بچه ها زیاد حرف میزنند؟
آخه اون هر روز یه عالمه فکر جدید داره کی میخواد بهتون بگه...
هر روز توی ذهنش پر از سوالای جدیده که میخواد از شما بپرسه آخه کسی رو غیر از شما نداره.
اون هنوز نمی تونه توی ذهنش فکر کنه و مجبوره فکرشو بلندبلند حرف بزنه.
بچهها اصلاً صبر ندارن و هرچی می بینن و می شنون رو زودی میخوان بهتون بگن.
بچه ها وقتی براتون شیرین زبونی میکنن و میبینن شما کیف می کنید بارها و بارها براتون تکرارش می کنند.
لطفاً اینقدر تو ذوق اون نزنین!
با عشق جواب سوال هاشون رو بدین و وقتی براتون حرف میزنن با عشق بغلشون کنید، باور کنید خوشمزه تر از این گردالو ها نداریم تو دنیا.
👩👧👦 @koodak_madar_method
آخه اون هر روز یه عالمه فکر جدید داره کی میخواد بهتون بگه...
هر روز توی ذهنش پر از سوالای جدیده که میخواد از شما بپرسه آخه کسی رو غیر از شما نداره.
اون هنوز نمی تونه توی ذهنش فکر کنه و مجبوره فکرشو بلندبلند حرف بزنه.
بچهها اصلاً صبر ندارن و هرچی می بینن و می شنون رو زودی میخوان بهتون بگن.
بچه ها وقتی براتون شیرین زبونی میکنن و میبینن شما کیف می کنید بارها و بارها براتون تکرارش می کنند.
لطفاً اینقدر تو ذوق اون نزنین!
با عشق جواب سوال هاشون رو بدین و وقتی براتون حرف میزنن با عشق بغلشون کنید، باور کنید خوشمزه تر از این گردالو ها نداریم تو دنیا.
👩👧👦 @koodak_madar_method
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همسر شما با دیدن اندام شما تحریک می شود!
بنابراین در به نمایش گذاشتن این مورد قبل از رابطه جنسی با لباس های زیر جدید و مهیج باعث شعله ور شدن احساسات جنسی او شوید...
❣ @beautiful_method
بنابراین در به نمایش گذاشتن این مورد قبل از رابطه جنسی با لباس های زیر جدید و مهیج باعث شعله ور شدن احساسات جنسی او شوید...
❣ @beautiful_method
بر سر كودكتان داد نزنيد...
داد زدن سر کودک شاید نظر او را
جلب کند اما کار درست را نمی آموزد
با این کار کودک یاد میگیرد که او
هم با داد زدن به اهدافش برسد.
علاوه بر اینکه، مدام داد زدن،
حرف شما را بر کودک بی اثر می کند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
داد زدن سر کودک شاید نظر او را
جلب کند اما کار درست را نمی آموزد
با این کار کودک یاد میگیرد که او
هم با داد زدن به اهدافش برسد.
علاوه بر اینکه، مدام داد زدن،
حرف شما را بر کودک بی اثر می کند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
سلام
صبح قشنگتون بخیر
ان شاءالله
امروزهمون روزی بشه
که آرزوشودارید
رزق وبرکت طبق طبق
خوشبختی سبدسبد
موفقیت قطارقطار
و محبت خدا
دنیا دنیا نصیبتون
🍃 @infostory 🍃
صبح قشنگتون بخیر
ان شاءالله
امروزهمون روزی بشه
که آرزوشودارید
رزق وبرکت طبق طبق
خوشبختی سبدسبد
موفقیت قطارقطار
و محبت خدا
دنیا دنیا نصیبتون
🍃 @infostory 🍃
#روانشناسی_کودک
🏖تربیت فرزندان همیشه مطیع، خطاست.
مطيع بودنِ هميشگی فرزند شما، يعنی نداشتن توان « نه » گفتن،
يعنی استقلال نداشتن!
انسان هميشه مطيع، در همه حال رام است و تحت امر، پس از هيچ فرمانی سرپيچی نخواهد کرد.
اين خطر بزرگی برای دوران نوجوانی و جوانی او محسوب می شود...
👩👧👦 @koodak_madar_method
🏖تربیت فرزندان همیشه مطیع، خطاست.
مطيع بودنِ هميشگی فرزند شما، يعنی نداشتن توان « نه » گفتن،
يعنی استقلال نداشتن!
انسان هميشه مطيع، در همه حال رام است و تحت امر، پس از هيچ فرمانی سرپيچی نخواهد کرد.
اين خطر بزرگی برای دوران نوجوانی و جوانی او محسوب می شود...
👩👧👦 @koodak_madar_method
📌 خانم ها میل شدیدی به برقراری سـکس در شب دارند !
••💫💜••
👈 در حالی که مردان صبح ها تمایل بیشتری به انجام این کار دارند
✍ صبح ها بسیاری از خانم ها احساس خواب آلودگی دارند ، در حالی که مردان فعال و سرحال هستند
❣ @beautiful_method
••💫💜••
👈 در حالی که مردان صبح ها تمایل بیشتری به انجام این کار دارند
✍ صبح ها بسیاری از خانم ها احساس خواب آلودگی دارند ، در حالی که مردان فعال و سرحال هستند
❣ @beautiful_method
💕💕
با من بازی کن
تا حالا شده اسباببازی براش بخری یکم با هاش بازی کنه و بذاره کنار.....
یا اینکه بین این همه اسباببازی بیاد بهت بگه : حوصله ام سر رفته
این یعنی اینکه : من اسباببازی نمی خوام
من هم بازی می خوام
برای خوش حال کردن و سرگرم کردنش
یک راهکار ساده وجود داره :
بیا با هم بازی کنیم.
👩👧👦 @koodak_madar_method
با من بازی کن
تا حالا شده اسباببازی براش بخری یکم با هاش بازی کنه و بذاره کنار.....
یا اینکه بین این همه اسباببازی بیاد بهت بگه : حوصله ام سر رفته
این یعنی اینکه : من اسباببازی نمی خوام
من هم بازی می خوام
برای خوش حال کردن و سرگرم کردنش
یک راهکار ساده وجود داره :
بیا با هم بازی کنیم.
👩👧👦 @koodak_madar_method
📌 قبل از رابطه ي جنسي همسرتان ﺭﺍ ماساژ دهيد
••💫💜••
👈 ماساژ جنسی بدن زن، یکی از عوامل تاثیر گذار در داشتن رابطه جنسی موفق و رضایت بخش است. ماساژ سکسی را همواره با کلمات محبت آمیز و عاشقانه انجام دهید.
👈 با نوک انگشتتان روی شکم و اطراف ناف او دایره بکشید ، دست خود را بالای شکم و زیر دنده ها گذاشته و آهسته به سمت لگن بیاورید.هرگز ازبوسیدن، مکیدن و لیسیدن ناف همسرتان غافل نشوید .
❣ @beautiful_method
••💫💜••
👈 ماساژ جنسی بدن زن، یکی از عوامل تاثیر گذار در داشتن رابطه جنسی موفق و رضایت بخش است. ماساژ سکسی را همواره با کلمات محبت آمیز و عاشقانه انجام دهید.
👈 با نوک انگشتتان روی شکم و اطراف ناف او دایره بکشید ، دست خود را بالای شکم و زیر دنده ها گذاشته و آهسته به سمت لگن بیاورید.هرگز ازبوسیدن، مکیدن و لیسیدن ناف همسرتان غافل نشوید .
❣ @beautiful_method
🚺5 آزمایش ضروری که هر خانمی باید انجام دهد
•⊰❤⊱•
🔹ماموگرافی : سرطان سینه
🔹پاپ اسمیر : سرطان دهانه رحم
🔹تست HPV: زگیل تناسلی
🔹سنجش تراکم استخوان
🔹قندخون: پیشگیری از دیابت
❣ @beautiful_method
•⊰❤⊱•
🔹ماموگرافی : سرطان سینه
🔹پاپ اسمیر : سرطان دهانه رحم
🔹تست HPV: زگیل تناسلی
🔹سنجش تراکم استخوان
🔹قندخون: پیشگیری از دیابت
❣ @beautiful_method
#بیماری
چگونه می توان از کمبود آهن در کودکان جلوگیری کرد⁉️
🍎تغذیه شیر مادر تا 1 سالگی توصیه می شود زیرا سرشار از #آهن می باشد. آهن موجود در #شیر مادر به راحتی جذب می شود.
🍎برای کودکان 4 تا 6 ماهه رژیم غذایی حاوی آهن مانند #غلات کودک غنی شده با #آهن و برای کودکان بزرگتر #گوشت قرمز ، #ماهی و #سبزیجات مناسب می باشد.
#ویتامین C جذب آهن را آسان می کند. #توت_فرنگی، #کلم_بروکلی و #سیب_زمینی به دلیل داشتن #ویتامین C باعث می شوند کودکان #آهن موجود در غذاها را بهتر جذب کنند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
چگونه می توان از کمبود آهن در کودکان جلوگیری کرد⁉️
🍎تغذیه شیر مادر تا 1 سالگی توصیه می شود زیرا سرشار از #آهن می باشد. آهن موجود در #شیر مادر به راحتی جذب می شود.
🍎برای کودکان 4 تا 6 ماهه رژیم غذایی حاوی آهن مانند #غلات کودک غنی شده با #آهن و برای کودکان بزرگتر #گوشت قرمز ، #ماهی و #سبزیجات مناسب می باشد.
#ویتامین C جذب آهن را آسان می کند. #توت_فرنگی، #کلم_بروکلی و #سیب_زمینی به دلیل داشتن #ویتامین C باعث می شوند کودکان #آهن موجود در غذاها را بهتر جذب کنند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
چه چیزهایی خانمها را مستعد ابتلا به سرطان پستان میکند؟
•⊰❤⊱•
_ سن بالا
_ اگر در سن خیلی پایین پریود شده باشند
_اگر نخستین حاملگیشان بعد از ۳۰ سالی باشد
_اگر اعضای خانوادهای درجه یک مبتلا به سرطان پستان داشته باشند
_اگر در پستان دیگر قبلا توده سرطانی داشته باشند
_اگر جهش یا موتاسیون ژنتیکی BRCA.۱ یا BRCA.۲ داشته باشند
_اگر قبلا پرتودرمانی شده باشند
_اگر شیردهی نداشته باشند
_ قبلا خود شخص، سابقه سرطان تخمدان، روده بزرگ (کولون) یا رحم (اندومتر) داشته باشد.
_چطور باید پیشگیری کنند:
_هر شش ماه معاینه شوند
_ از سن ۲۵ سالگی هر سال ماموگرافی یا MRI شوند.
_ به آنها داروی تاموکسیفن و یا رالوکسیفن بدهیم
_ اگر خیلی پرخطرند، مثلا مادر دچار سرطان پستان داشته باشند و جهش ژنتیکی BRCA هم داشته باشند؛ پستان آنها برداشته شودیا حتی تخمدان آنها هم برداشته شود (اووفرکتومی) – این کاری است که آنجلینا جولی هم انجام داد.
سوال :
آیا ترشح خودبخودی از نوک سینه، نشانه بدی است؟
بله! به خصوص اگر خونی باشد، فقط از یک مجرا باشد و دائمی وخودبخودی باشد.
❣ @beautiful_method
•⊰❤⊱•
_ سن بالا
_ اگر در سن خیلی پایین پریود شده باشند
_اگر نخستین حاملگیشان بعد از ۳۰ سالی باشد
_اگر اعضای خانوادهای درجه یک مبتلا به سرطان پستان داشته باشند
_اگر در پستان دیگر قبلا توده سرطانی داشته باشند
_اگر جهش یا موتاسیون ژنتیکی BRCA.۱ یا BRCA.۲ داشته باشند
_اگر قبلا پرتودرمانی شده باشند
_اگر شیردهی نداشته باشند
_ قبلا خود شخص، سابقه سرطان تخمدان، روده بزرگ (کولون) یا رحم (اندومتر) داشته باشد.
_چطور باید پیشگیری کنند:
_هر شش ماه معاینه شوند
_ از سن ۲۵ سالگی هر سال ماموگرافی یا MRI شوند.
_ به آنها داروی تاموکسیفن و یا رالوکسیفن بدهیم
_ اگر خیلی پرخطرند، مثلا مادر دچار سرطان پستان داشته باشند و جهش ژنتیکی BRCA هم داشته باشند؛ پستان آنها برداشته شودیا حتی تخمدان آنها هم برداشته شود (اووفرکتومی) – این کاری است که آنجلینا جولی هم انجام داد.
سوال :
آیا ترشح خودبخودی از نوک سینه، نشانه بدی است؟
بله! به خصوص اگر خونی باشد، فقط از یک مجرا باشد و دائمی وخودبخودی باشد.
❣ @beautiful_method
ســلام صبح زیباتون بخیر
یه روز خوب یه حس خوب
یه تن سالم
یه روح آرام و بزرگ
آرزوی قلبی من براى شما
روزتـون سرشـار از زیبـایی
🍃 @infostory 🍃
یه روز خوب یه حس خوب
یه تن سالم
یه روح آرام و بزرگ
آرزوی قلبی من براى شما
روزتـون سرشـار از زیبـایی
🍃 @infostory 🍃
چرا بعضی از بچه ها خیلی مودب هستند
والدین قوانین محکم ایجاد کردند و بسیار او را تشویق کرده اند
مثلاً باید ساعت ۹ بخوابی چون باعث میشه بدنی سالم و قوی داشته باشی
به کودکشان اجازه میدهند تصمیم بگیرد و راجع به مسائل فکر کنند
مثلاً می خواهی کدوم لباست رو بپوشی یا مثلاً بعد از دعوا کردن با هم بازییش به جای داد زدن نظر او را برای راه حلی که چطور با همبازی اش کنار بیاید سوال کنید
صبور بودن را به کودکشان آموخته اند
مثلاً هر زمان که چیزی می خواند فوری در اختیارشان قرار ندهی و یا بازی هایی که نیاز به صبر و حوصله دارد انجام دهند مثل لگو ،پازل و....
همدلی را به کودکشان یاد داده اند
مثلاً وقتی کودکتان عروسکش را لای پتو پیچیده این بهش بگید خیلی مهربونی که عروسک تو جای گرمانرم گذاشتی حتماً خیلی سردش بوده
👩👧👦 @koodak_madar_method
والدین قوانین محکم ایجاد کردند و بسیار او را تشویق کرده اند
مثلاً باید ساعت ۹ بخوابی چون باعث میشه بدنی سالم و قوی داشته باشی
به کودکشان اجازه میدهند تصمیم بگیرد و راجع به مسائل فکر کنند
مثلاً می خواهی کدوم لباست رو بپوشی یا مثلاً بعد از دعوا کردن با هم بازییش به جای داد زدن نظر او را برای راه حلی که چطور با همبازی اش کنار بیاید سوال کنید
صبور بودن را به کودکشان آموخته اند
مثلاً هر زمان که چیزی می خواند فوری در اختیارشان قرار ندهی و یا بازی هایی که نیاز به صبر و حوصله دارد انجام دهند مثل لگو ،پازل و....
همدلی را به کودکشان یاد داده اند
مثلاً وقتی کودکتان عروسکش را لای پتو پیچیده این بهش بگید خیلی مهربونی که عروسک تو جای گرمانرم گذاشتی حتماً خیلی سردش بوده
👩👧👦 @koodak_madar_method
❌رمان جدید جذاب عاشقانه و طنز #صیغه_یک_روزه 😜
دکمه های لباسم رو به آرومی باز کرد. چشمام رو بستم. از شدت هیجان نمیتونستم نفس بکشم. آروم کنار گوشم زمزمه کرد دوستت دارم. تمام بدنم داغ شد و...
برای خوندن این داستان جذاب روی لینک زیر بزن👇
https://t.me/joinchat/Psc_THHnLpm9npZp
دکمه های لباسم رو به آرومی باز کرد. چشمام رو بستم. از شدت هیجان نمیتونستم نفس بکشم. آروم کنار گوشم زمزمه کرد دوستت دارم. تمام بدنم داغ شد و...
برای خوندن این داستان جذاب روی لینک زیر بزن👇
https://t.me/joinchat/Psc_THHnLpm9npZp
🌱#جسم_سرد
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/5888
#قسمت_صدوشصتوپنج
گفتم دوست داشتنت رو باور نمیکنم ، آخه روانی من که گفتم برو دنبال یکی دیگه چه مرگته احمق؟
بلندتر از من داد زد :
-تو باید با من میومدی تو باید قبولم میکردی ، من دوست داشتم ، قبولم نکردی ؟ حالا با اینا
طرفی زندگی برات
نمیذارم دیگه خودم جلو نمیام تو میدونی و رامین که تو کفته ...
سیلی که تو گوشش زدم دلم رو خنک نکرد فقط میخواستم دهنشو ببنده . صدای خندش اومد :
-آره بزن ، بزن ولی بدون خوب میزنمت .
وقتی رفت به پشت سرم نگاه کردم و اون سه تا رو دیدم که هر کودوم به سمتی افتادن و بهرام
به قصد کشت پویا
رو میزنه ... وااااااااای غزاله .
بازوش رو گرفتم :
-بهرام بیا بریم ، بهرام غزاله .
از روی پویا بلند شد ، به صورت خونی پویا نگاه کردم به درک ... به در خونه مشت زدم :
-غزاله ... غزاله درو باز کن عاطفم غزاله اونا رفتن باز کن درو .
صدایی نمیود .کلید رو از جیبم در آوردم و در رو باز کردم .غزاله نبود ، به سمت اتاق دوییدم و با
چیزی که دیدم
نصف عمرم تموم شد .غزاله روی زمین افتاده بود و رنگ به صورت نداشت ، پای چشماش به
کبودی میزد و...
با دیدن رنگ خون روی پاهاش جیغ بلندی کشیدم ، دستم رو به دیوار گرفتم و به سمت غزاله
رفتم ...
دستای یخ زدش رو گرفتم و نبض رو چک کردم ، میزد ... تند هم میزد و معلوم میشه ضعف شدید
داره .
داد زدم :
-بهراااااااااااااااااام.
بهرام سراسیمه به اتاق اومد .رنگش به لحظه نکشید که پرید . قبل از این که چیزی بگم داد زد :
-باید ببریمش بیمارستان بدو لباساشو بیار .
مانتو و شالش رو تنش کردم .بهرام نبضش رو گرفت ویه سرم بهش وصل کرد .
-من بلندش میکنم این سرم رو بگیر دستت بیار .
کاری که گفت رو انجام دادم سرم رو به قلاب آویزون کردم و جلو نشستم .بهرام پشت سر هم
روی فرمون مشت میزد
و صدای دادش تنم رو لرزوند و خدا میدونه امشب چندبار تن و بدن من از ترس لرزیده ...
فقط خداخدا میکردم غزاله چیزیش نشده باشه ... غزاله رو به اورژانس بردن و بهرامم چون دکتر
بود تونست قاچاقی
بره دنبالش . توی راه رو منتظر نشستم سرم رو به دستم گرفتم ، واقعا داشتم دیوونه میشدم ،
گوشیم زنگ خورد .
وای مامان ...
-بله ؟
-معلوم هست کجایی ؟
-وای مامان اصلا یادم رفت بهت زنگ بزنم غزاله حالش بد شده اومدیم بیمارستان .
-من بیام ؟
-نه منم تا دو ساعت دیگه میام ، ساعت چنده ؟
. 5-
کی شب شده بود ؟
. -میام تا 1
-باشه خبری شد زنگ بزن .
-باشه خدافظ .
سرم رو به عفب تکیه دادم ، اَه لعنت به چشماش ... همش میگفت دوستت دارم و حالا ...
حس کرم کسی کنارم نشست ، نگاهم روی جای دکمه های کنده شده ی پیرهن خونیش و خونی
که گوشه ی لبش خشک
شده بود افتاد ، به صورتش که قرمز نبود .. بی رنگ بود و مشتی که به کبودی میزد ...
-چی شد ؟
🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/5888
#قسمت_صدوشصتوپنج
گفتم دوست داشتنت رو باور نمیکنم ، آخه روانی من که گفتم برو دنبال یکی دیگه چه مرگته احمق؟
بلندتر از من داد زد :
-تو باید با من میومدی تو باید قبولم میکردی ، من دوست داشتم ، قبولم نکردی ؟ حالا با اینا
طرفی زندگی برات
نمیذارم دیگه خودم جلو نمیام تو میدونی و رامین که تو کفته ...
سیلی که تو گوشش زدم دلم رو خنک نکرد فقط میخواستم دهنشو ببنده . صدای خندش اومد :
-آره بزن ، بزن ولی بدون خوب میزنمت .
وقتی رفت به پشت سرم نگاه کردم و اون سه تا رو دیدم که هر کودوم به سمتی افتادن و بهرام
به قصد کشت پویا
رو میزنه ... وااااااااای غزاله .
بازوش رو گرفتم :
-بهرام بیا بریم ، بهرام غزاله .
از روی پویا بلند شد ، به صورت خونی پویا نگاه کردم به درک ... به در خونه مشت زدم :
-غزاله ... غزاله درو باز کن عاطفم غزاله اونا رفتن باز کن درو .
صدایی نمیود .کلید رو از جیبم در آوردم و در رو باز کردم .غزاله نبود ، به سمت اتاق دوییدم و با
چیزی که دیدم
نصف عمرم تموم شد .غزاله روی زمین افتاده بود و رنگ به صورت نداشت ، پای چشماش به
کبودی میزد و...
با دیدن رنگ خون روی پاهاش جیغ بلندی کشیدم ، دستم رو به دیوار گرفتم و به سمت غزاله
رفتم ...
دستای یخ زدش رو گرفتم و نبض رو چک کردم ، میزد ... تند هم میزد و معلوم میشه ضعف شدید
داره .
داد زدم :
-بهراااااااااااااااااام.
بهرام سراسیمه به اتاق اومد .رنگش به لحظه نکشید که پرید . قبل از این که چیزی بگم داد زد :
-باید ببریمش بیمارستان بدو لباساشو بیار .
مانتو و شالش رو تنش کردم .بهرام نبضش رو گرفت ویه سرم بهش وصل کرد .
-من بلندش میکنم این سرم رو بگیر دستت بیار .
کاری که گفت رو انجام دادم سرم رو به قلاب آویزون کردم و جلو نشستم .بهرام پشت سر هم
روی فرمون مشت میزد
و صدای دادش تنم رو لرزوند و خدا میدونه امشب چندبار تن و بدن من از ترس لرزیده ...
فقط خداخدا میکردم غزاله چیزیش نشده باشه ... غزاله رو به اورژانس بردن و بهرامم چون دکتر
بود تونست قاچاقی
بره دنبالش . توی راه رو منتظر نشستم سرم رو به دستم گرفتم ، واقعا داشتم دیوونه میشدم ،
گوشیم زنگ خورد .
وای مامان ...
-بله ؟
-معلوم هست کجایی ؟
-وای مامان اصلا یادم رفت بهت زنگ بزنم غزاله حالش بد شده اومدیم بیمارستان .
-من بیام ؟
-نه منم تا دو ساعت دیگه میام ، ساعت چنده ؟
. 5-
کی شب شده بود ؟
. -میام تا 1
-باشه خبری شد زنگ بزن .
-باشه خدافظ .
سرم رو به عفب تکیه دادم ، اَه لعنت به چشماش ... همش میگفت دوستت دارم و حالا ...
حس کرم کسی کنارم نشست ، نگاهم روی جای دکمه های کنده شده ی پیرهن خونیش و خونی
که گوشه ی لبش خشک
شده بود افتاد ، به صورتش که قرمز نبود .. بی رنگ بود و مشتی که به کبودی میزد ...
-چی شد ؟
🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg