زن ها حساسیت لمسی شان ده برابر مردهاست و ده برابر برای نوازش شدن بیشتر لذت میبرند
👈 وقتی درفشار زندگی قرارمیگیرند نیازشان به نوازش چندین برابر میشود
🌱 @new_method
👈 وقتی درفشار زندگی قرارمیگیرند نیازشان به نوازش چندین برابر میشود
🌱 @new_method
« رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ »
خدایا
آنچه را که طاقت آن نداریم بر دوش ما مگذار...
(بقره-۲۸۶)
شبتون آرووم
🍃 @infostory 🍃
خدایا
آنچه را که طاقت آن نداریم بر دوش ما مگذار...
(بقره-۲۸۶)
شبتون آرووم
🍃 @infostory 🍃
صبح تون بخیر
هــزاران خـوبی
برای امروزتـون
وهــزاران
عشق نثار شما
الهـی
دلتــون شـاد
نفستون گـرم
روزگـارتـون پراز مهــر
ولبريز از اتفاقات قشنگ باشه
🍃 @infostory 🍃
هــزاران خـوبی
برای امروزتـون
وهــزاران
عشق نثار شما
الهـی
دلتــون شـاد
نفستون گـرم
روزگـارتـون پراز مهــر
ولبريز از اتفاقات قشنگ باشه
🍃 @infostory 🍃
🌱#ماساژور
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدوچهارده
دستاي بي جون و يخ زدمو روي دستاي داغش گزاشتم
تازه به خودش اومد دستشو عقب كشيد عصبي پشتشو بهم
كرد، دستاشو توي موهاش فرو كرد و زير لب چيزي گفت كه
نفهميد
خودمو به زور كشيدم توي ماشين و روي صندلي ولو شدم. به
خودم قول دادم روزي تقاص تموم اين توهينا و تحقيرا و
حرفارو پس خواهد داد....
از اون شب دو روز ميگذشت،بين منو دامون حرفي رد و بدل
نشده بود صبح از خونه بيرون ميرفت و شب برميگشت!مثل
دو روز گذشته مشغول كاراي خونه بودم كه تلفن زنگ خور د..
با بي حوصلگي گوشيو برداشتم و گفتم:
_بله...!؟
صداي سرد دامون از اون طرف خط اومد كه بدون مقدمه
گفت:
_وسيله هاي مورد نيازتو جمع كن بايد تا زمان مراسم عروسي
بريم ويلا.
متعجب گفتم:
_ويلا!؟اخه چرا ؟
پوزخندي زد و گفت:
_ديگه با اين چيزاش كار نداشته باش تازه شروع بازيه...من
ظهر نميام خونه ساعت شيش براي شام ميام دنبالتون كه
بريم ويلا..خدافظ
و بدون اينكه منتظر جواب من باشه تلفن قطع كرد! براي چند
ثانيه گوشي توي دستم موند به فكر فرو رفتم...منظورش از
بازي چي بود!چرا بايد ميرفتيم ويلا!سر از كاراي اين خانواده
اصلا در نمياوردم!
پوفي كردم و به سمت اتاق هيلا رفتم طبق معمول مشغول
نقاشي كشيدن بود چمدون كوچكي از كمد بيرون كشيدم،
لباسا و وسايل مورد نيازشو توش جا دادم..
بعد به اتاق خودمون رفتم و لباسا و وسيلهاي خودمونم جمع
كردم..
عصر راس ساعت معيني كه دامون گفته بود حاضر و اماده
توي پذيرايي منتظر بوديم كه زنگ ايفن به صدا در اومد
باديدن چهره ي دامون پشت در گوشيو برداشتم كه گفت:
_بياين پايين من تو ماشين منتظر م
گوشيو گزاشتم و فوشي زير لب بهش دادم احمق از خودش
نفميد بياد بالا كمك كن ه!
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
به سختي چمدونارو توي اسانسور گزاشتم وبعد زدن دكمه ي
پاركنيك نفسي تازه كردم
نگاهي به سر و وضعم تو اينه انداختم بوسي براي خودم
فرستادم كه هيلا گفت:
_ابجي داري چيكار ميكن ي
خنده ايي كردم خم شدم و لپشو محكم بوسيدم و گفتم:
_هيچ كاري عزيزم
بعد از توقف اسانسور و باز شدن در دامون منتظر جلوي در
ديديم سلام ارومي كردم كه با سر جواب داد دست دراز كردٌ
چمدونارو گرفت.
بعد از نشستن و جا دادن چمدونا به سمت ويلا حركت
كرديم...بعد از يك رب رسيدي م.
بعد از پياده شدن دامون به نگهباني كه دم در بود گفت كه
چمدونارو بياره و خودش جلوتر حركت كرد دست هيلا رو
توي دستم گرفتم پشت سرش راه افتادم.
هيلا غرق زيبايي اطرافش بود مدام ازم سوال ميپرسيد قبل
از وارد شدن به خونه ايستادم و رو بهش كردم گفتم:
_عزيزم قراره چند روزي اينجا باشيم لطفا مثل هميشه مثل
يك دختر با ادب و با شخصيت رفتار كن باشه !؟
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدوچهارده
دستاي بي جون و يخ زدمو روي دستاي داغش گزاشتم
تازه به خودش اومد دستشو عقب كشيد عصبي پشتشو بهم
كرد، دستاشو توي موهاش فرو كرد و زير لب چيزي گفت كه
نفهميد
خودمو به زور كشيدم توي ماشين و روي صندلي ولو شدم. به
خودم قول دادم روزي تقاص تموم اين توهينا و تحقيرا و
حرفارو پس خواهد داد....
از اون شب دو روز ميگذشت،بين منو دامون حرفي رد و بدل
نشده بود صبح از خونه بيرون ميرفت و شب برميگشت!مثل
دو روز گذشته مشغول كاراي خونه بودم كه تلفن زنگ خور د..
با بي حوصلگي گوشيو برداشتم و گفتم:
_بله...!؟
صداي سرد دامون از اون طرف خط اومد كه بدون مقدمه
گفت:
_وسيله هاي مورد نيازتو جمع كن بايد تا زمان مراسم عروسي
بريم ويلا.
متعجب گفتم:
_ويلا!؟اخه چرا ؟
پوزخندي زد و گفت:
_ديگه با اين چيزاش كار نداشته باش تازه شروع بازيه...من
ظهر نميام خونه ساعت شيش براي شام ميام دنبالتون كه
بريم ويلا..خدافظ
و بدون اينكه منتظر جواب من باشه تلفن قطع كرد! براي چند
ثانيه گوشي توي دستم موند به فكر فرو رفتم...منظورش از
بازي چي بود!چرا بايد ميرفتيم ويلا!سر از كاراي اين خانواده
اصلا در نمياوردم!
پوفي كردم و به سمت اتاق هيلا رفتم طبق معمول مشغول
نقاشي كشيدن بود چمدون كوچكي از كمد بيرون كشيدم،
لباسا و وسايل مورد نيازشو توش جا دادم..
بعد به اتاق خودمون رفتم و لباسا و وسيلهاي خودمونم جمع
كردم..
عصر راس ساعت معيني كه دامون گفته بود حاضر و اماده
توي پذيرايي منتظر بوديم كه زنگ ايفن به صدا در اومد
باديدن چهره ي دامون پشت در گوشيو برداشتم كه گفت:
_بياين پايين من تو ماشين منتظر م
گوشيو گزاشتم و فوشي زير لب بهش دادم احمق از خودش
نفميد بياد بالا كمك كن ه!
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
به سختي چمدونارو توي اسانسور گزاشتم وبعد زدن دكمه ي
پاركنيك نفسي تازه كردم
نگاهي به سر و وضعم تو اينه انداختم بوسي براي خودم
فرستادم كه هيلا گفت:
_ابجي داري چيكار ميكن ي
خنده ايي كردم خم شدم و لپشو محكم بوسيدم و گفتم:
_هيچ كاري عزيزم
بعد از توقف اسانسور و باز شدن در دامون منتظر جلوي در
ديديم سلام ارومي كردم كه با سر جواب داد دست دراز كردٌ
چمدونارو گرفت.
بعد از نشستن و جا دادن چمدونا به سمت ويلا حركت
كرديم...بعد از يك رب رسيدي م.
بعد از پياده شدن دامون به نگهباني كه دم در بود گفت كه
چمدونارو بياره و خودش جلوتر حركت كرد دست هيلا رو
توي دستم گرفتم پشت سرش راه افتادم.
هيلا غرق زيبايي اطرافش بود مدام ازم سوال ميپرسيد قبل
از وارد شدن به خونه ايستادم و رو بهش كردم گفتم:
_عزيزم قراره چند روزي اينجا باشيم لطفا مثل هميشه مثل
يك دختر با ادب و با شخصيت رفتار كن باشه !؟
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
💕💕
به فرزند تان فضایی بدهید تا تبدیل به ِآن کسی شود که دوست دارد ...
اگر آن ها شبیه شما نیستند و همانند شما لباس نمی پوشند و مانند شما رفتار نمی کنند مشکلی نیست آن ها درمسیر سفر خود هستند آن ها محصول نهایی نیستند.
ممکن است فرزندتان را درک نکنید اما شما برای دوست داشتن شان نیازی به درک آن ها ندارید نیازی نیست که با آن ها توافق نظر داشته باشید آن ها را قبول کنید به همین خاطر آن را عشق بی قید وشرط می نامند.
محبت بی قید و شرط موانع را از بین می برد و ما را سر پا نگه می دارد.
ممکن است که فرزندمان را درک نکنیم اما مشکلی نیست سعی کنید که دایره وسیعی از محبت داشته باشید.
به یاد داشته باشید که آن ها در سفر هستند جایی که هستند مکانی نیست که به آن ختم می شوند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
به فرزند تان فضایی بدهید تا تبدیل به ِآن کسی شود که دوست دارد ...
اگر آن ها شبیه شما نیستند و همانند شما لباس نمی پوشند و مانند شما رفتار نمی کنند مشکلی نیست آن ها درمسیر سفر خود هستند آن ها محصول نهایی نیستند.
ممکن است فرزندتان را درک نکنید اما شما برای دوست داشتن شان نیازی به درک آن ها ندارید نیازی نیست که با آن ها توافق نظر داشته باشید آن ها را قبول کنید به همین خاطر آن را عشق بی قید وشرط می نامند.
محبت بی قید و شرط موانع را از بین می برد و ما را سر پا نگه می دارد.
ممکن است که فرزندمان را درک نکنیم اما مشکلی نیست سعی کنید که دایره وسیعی از محبت داشته باشید.
به یاد داشته باشید که آن ها در سفر هستند جایی که هستند مکانی نیست که به آن ختم می شوند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
در صورت وجود موارد زیر از فعالیت جنسی در بارداری پرهیز کنید:
▪️ جفت سرراهی، نارسایی دهانه رحم
▫️ سابقه زایمان های مکرر
▪️ پاره شدن کیسه آب
▫️ دیابت و حاملگی پرخطر
▪️ درد به هنگام مقاربت
🌱 @new_method
▪️ جفت سرراهی، نارسایی دهانه رحم
▫️ سابقه زایمان های مکرر
▪️ پاره شدن کیسه آب
▫️ دیابت و حاملگی پرخطر
▪️ درد به هنگام مقاربت
🌱 @new_method
🥭فواید اَنبه برای کودکان:
🔅بهترین شربت #اشتهاآور و #هوش_افزا برای کودکان آب انبه است!
🔅غرغره آب اَنبه برای درمان #ورم_لوزه کودکان محشره!
🔅اَنبه از بروز #سرطان_رحم و #کیست پیشگیری میکنه و برای رفع #ناباروری خیلی موثره!
🔅 #سیستم_ایمنی را تقویت میکنه!
🔅از بروز #عفونت ویروسی جلوگیری میکنه و یک #تب بر قویه!
🔅 میوه ی انبه #یبوست را رفع میکند و یک نوک قاشق از پودر هسته انبه #اسهال را رفع میکنه!
🔅اَنبه #کم_خونی را از بین میبره!هوش رو تقویت میکنه
🔅انبه باعث #افزایش_اشتها و #افزایش_وزن کودکان میشه
(از ۸ ماهگی به بعد میتونید به نی نی #انبه بدید)
👩👧👦 @koodak_madar_method
🔅بهترین شربت #اشتهاآور و #هوش_افزا برای کودکان آب انبه است!
🔅غرغره آب اَنبه برای درمان #ورم_لوزه کودکان محشره!
🔅اَنبه از بروز #سرطان_رحم و #کیست پیشگیری میکنه و برای رفع #ناباروری خیلی موثره!
🔅 #سیستم_ایمنی را تقویت میکنه!
🔅از بروز #عفونت ویروسی جلوگیری میکنه و یک #تب بر قویه!
🔅 میوه ی انبه #یبوست را رفع میکند و یک نوک قاشق از پودر هسته انبه #اسهال را رفع میکنه!
🔅اَنبه #کم_خونی را از بین میبره!هوش رو تقویت میکنه
🔅انبه باعث #افزایش_اشتها و #افزایش_وزن کودکان میشه
(از ۸ ماهگی به بعد میتونید به نی نی #انبه بدید)
👩👧👦 @koodak_madar_method
🔹افتادگی مثانه
مثانه در مکان مناسبی توسط یک سری از عضلات نگه داشته شده است و اگر این عضلات توانایی خود را در نگهداری مثانه از دست بدهند و یا ضعیف شوند مشکل افتادگی مثانه ایجاد میشود.
👈این بیماری در زنان بیشتر اتفاق میافتد و دلیل آن هم این است که قسمت جلویی واژن نگه دارنده اصلی مثانه است و این دیواره با بالا رفتن سن خانمها به دلیل زایمانهای متعدد در گذشته و ضعیف شدن بافت و عضلات آن قسمت ضعیف و شل میشود.
🌱 @new_method
مثانه در مکان مناسبی توسط یک سری از عضلات نگه داشته شده است و اگر این عضلات توانایی خود را در نگهداری مثانه از دست بدهند و یا ضعیف شوند مشکل افتادگی مثانه ایجاد میشود.
👈این بیماری در زنان بیشتر اتفاق میافتد و دلیل آن هم این است که قسمت جلویی واژن نگه دارنده اصلی مثانه است و این دیواره با بالا رفتن سن خانمها به دلیل زایمانهای متعدد در گذشته و ضعیف شدن بافت و عضلات آن قسمت ضعیف و شل میشود.
🌱 @new_method
#واکسن_کودکان
💉🌡راه های کاستن درد پس از دریافت واکسن در کودکان
❇️در شیر خواران بعد ازشش ماهگی مصرف مقدار کمی #مایعات شیرین پیش از واکسیناسیون یا بلافاصله بعد از آن یا مصرف #شیر_مادر ودر #آغوش گرفتن کودک، صحبت با وی و #نوازش آرام موضع توسط مادر می تواند در #کاهش_درد موثر باشد.
❇️پیش از انجام واکسیناسیون نیز فشردن ملایم محل مورد نظر، خم نمودن نسبی آرنج برای واکسنهای بازو وچرخش ملایم ران به سمت داخل برای واکسنهایی که قرار است به ران تزریق شوند برای کاهش درد موثر است.مادر و کودکی ها بنا به نظر کمیته کشوری ایمن سازی، تجویز یک دوز #استامینوفن (#دوقطره به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) همزمان با تجویز واکسن ثلاث توصیه می شود و باید درصورت بروز تب یا بیقراری همان دوز را به فاصله چهار ساعت تکرار شود.
❇️#مرطوب_نمودن محل تزریق واکسن با آب خنک و باد زدن یا دمیدن ملایم آن درتسکین درد موضعی موثر هستند
❇️ طی 24 ساعت اول استفاده از #کمپرس_آب_سرد بر موضع در کاهش درد موثر وقابل توصیه است اما ازگذاشتن یخ باید اجتناب کرد.
❇️از #آسپرین نباید استفاده گردد اما در شرایط خاص وبا مشورت پزشک ممکن است از بروفن نیز استفاده شود.
❇️چنانچه درد وتورم بعد از 24 ساعت اول ادامه داشته باشد انجام #کمپرس_گرم باحوله گرم ومرطوب با افزایش خونرسانی به موضع کمک کننده است اما توصیه می شود در مقاطع زمانی کوتاه انجام شود تا موضع صدمه حرارتی نبیند.
❇️درعرض 2 روز اول واکسیناسیون مصرف بیشتر #مایعات یا تغذیه با شیر مادر وانجام ورزش های ملایم برای موضع موضع مربوطه مثل حرکات دوچرخه مانند برای رانها وکمی بالا قرار دادن موضع واکسینه شده نیز کمک کننده است.
❇️ درنهایت مادر و کودکی ها در صورت مشاهده هرگونه عوارض نامطلوب پس از ایمن سازی به نزدیکترین مرکز بهداشتی درمانی مراجعه شود
💉🌡💉🌡💉🌡💉
👩👧👦 @koodak_madar_method
💉🌡راه های کاستن درد پس از دریافت واکسن در کودکان
❇️در شیر خواران بعد ازشش ماهگی مصرف مقدار کمی #مایعات شیرین پیش از واکسیناسیون یا بلافاصله بعد از آن یا مصرف #شیر_مادر ودر #آغوش گرفتن کودک، صحبت با وی و #نوازش آرام موضع توسط مادر می تواند در #کاهش_درد موثر باشد.
❇️پیش از انجام واکسیناسیون نیز فشردن ملایم محل مورد نظر، خم نمودن نسبی آرنج برای واکسنهای بازو وچرخش ملایم ران به سمت داخل برای واکسنهایی که قرار است به ران تزریق شوند برای کاهش درد موثر است.مادر و کودکی ها بنا به نظر کمیته کشوری ایمن سازی، تجویز یک دوز #استامینوفن (#دوقطره به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) همزمان با تجویز واکسن ثلاث توصیه می شود و باید درصورت بروز تب یا بیقراری همان دوز را به فاصله چهار ساعت تکرار شود.
❇️#مرطوب_نمودن محل تزریق واکسن با آب خنک و باد زدن یا دمیدن ملایم آن درتسکین درد موضعی موثر هستند
❇️ طی 24 ساعت اول استفاده از #کمپرس_آب_سرد بر موضع در کاهش درد موثر وقابل توصیه است اما ازگذاشتن یخ باید اجتناب کرد.
❇️از #آسپرین نباید استفاده گردد اما در شرایط خاص وبا مشورت پزشک ممکن است از بروفن نیز استفاده شود.
❇️چنانچه درد وتورم بعد از 24 ساعت اول ادامه داشته باشد انجام #کمپرس_گرم باحوله گرم ومرطوب با افزایش خونرسانی به موضع کمک کننده است اما توصیه می شود در مقاطع زمانی کوتاه انجام شود تا موضع صدمه حرارتی نبیند.
❇️درعرض 2 روز اول واکسیناسیون مصرف بیشتر #مایعات یا تغذیه با شیر مادر وانجام ورزش های ملایم برای موضع موضع مربوطه مثل حرکات دوچرخه مانند برای رانها وکمی بالا قرار دادن موضع واکسینه شده نیز کمک کننده است.
❇️ درنهایت مادر و کودکی ها در صورت مشاهده هرگونه عوارض نامطلوب پس از ایمن سازی به نزدیکترین مرکز بهداشتی درمانی مراجعه شود
💉🌡💉🌡💉🌡💉
👩👧👦 @koodak_madar_method
🔹ارگاسم خشک در مردان
ارگاسم خشک حالتی است که در آن مرد به اوج لذت جنسی میرسد اما انزالی رخ نمیدهد لذا هیچ مایعی از آلت مرد نیز خارج نمیشود و این میتواند نگران کننده باشد به خصوص در مردان جوانتر که دلیل این امر هم به دلیل برخی از درمان ها برای بیماری های پروستات میباشد
البته این حالت از ارگاسم خشک تنها در افراد میانسال یا مسن تر بروز میکند که به این حالت (انزال رتروگراد ) نامیده میشود
🌱 @new_method
ارگاسم خشک حالتی است که در آن مرد به اوج لذت جنسی میرسد اما انزالی رخ نمیدهد لذا هیچ مایعی از آلت مرد نیز خارج نمیشود و این میتواند نگران کننده باشد به خصوص در مردان جوانتر که دلیل این امر هم به دلیل برخی از درمان ها برای بیماری های پروستات میباشد
البته این حالت از ارگاسم خشک تنها در افراد میانسال یا مسن تر بروز میکند که به این حالت (انزال رتروگراد ) نامیده میشود
🌱 @new_method
آدمهاوقتی کودک اند
میخواهند برای مادرشان
هدیه بخرندولی پول ندارند
وقتی که بزرگترمیشوند
پول دارند
ولی وقت هدیه خریدن ندارند
وقتی که پیرمیشوند
پول دارند
وقت هم دارندولی مادر ندارند
🍃 @infostory 🍃
میخواهند برای مادرشان
هدیه بخرندولی پول ندارند
وقتی که بزرگترمیشوند
پول دارند
ولی وقت هدیه خریدن ندارند
وقتی که پیرمیشوند
پول دارند
وقت هم دارندولی مادر ندارند
🍃 @infostory 🍃
خـــدایا...
ما برای داشتن دست های تو
ریسمان نبسته ایم،
دل بسته ایم
همین که حال دلمان خوب باشد
برایمان کافیست...
شبتون آروم
🍃 @infostory 🍃
ما برای داشتن دست های تو
ریسمان نبسته ایم،
دل بسته ایم
همین که حال دلمان خوب باشد
برایمان کافیست...
شبتون آروم
🍃 @infostory 🍃
سلام صبح تون بخیر
در این صبح دل انگیز
آرزو میکنم کلبه دلاتون
هـمیشه آرام باشه
و شـادی و بـرکت
مثل بـاران رحـمت
از آسمان براتون بباره
🍃 @infostory 🍃
در این صبح دل انگیز
آرزو میکنم کلبه دلاتون
هـمیشه آرام باشه
و شـادی و بـرکت
مثل بـاران رحـمت
از آسمان براتون بباره
🍃 @infostory 🍃
🌱#ماساژور
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدوپانزده
هيلا با چشماي تيله ايش كه توشون برق عجيبي بود گفت:
_چشم ابجي
با صداي دامون سمتش برگشتم كه گفت:
_چي داري به بچه ميگي زود باشين بياين
سري تكان دادم و به سرعت قدمام افزودم كنارش قرار گرفتم
و باهم وارد خونه شديم،
برخلاف دفعه ي قبل به نظر امشب شلوغ ميومد و صداي
خنده و حرف زدن از سالن به گوش ميرسي د!
قبل وارد شدن به سالن مانتوي خودم و روپوش هيلا رو در
اوردم و به خدمه ايي كه دم در بود دادم...دامون برخلاف
رفتاراي سرد اخيرش دستشو جلو اورد و دستمو توي دستاي
بزرگ مردونش گرف ت
متعجب بهش نگاه كردم كه با پوزخند گفت:
_چيه !؟به هرحال بايد جلوي بقيه تظاهر به خوشبختي كنم
يا نه!
نگاهمو با دلخوري ازش گرفتم با دست ديگم دست هيلارو
گرفتم وارد سالن شدي مثل دفعه ي قبل سالن شلوغ بود..!
دايه از دور با خوشحال داشت به سمتون ميومد بلند جوري
كه همه بشنون گفت:
_به به بلاخره عروس و داماد زيباي ماهم اومدن به
افتخارشون
و خودش شروع كرد به كِل زدن كه باعث شد توجه بقيه هم
بهمون جلب بشه و دست بزنن...
وقتي بهمون رسيد اول منو بغل كرد و حسابي چلوند بعد
دامون بغل كرد و بوسه ايي روي پيشونيش زد و گفت:
_خوش اومدي ن
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
تازه توجهش به هيلا جلب شد خم شد و عميق گونشو بوسيد
و مشغول حرف زدن باهاش شد دامون رو به دايه گفت:
_دايه هيلا پيش شما باشه تا ميريم به بقيه سلام كنيم..
_باشه عزيزم خيالتون راحت برين
از دور براي همه سري تكان داديم و به سمت اقا بزرگ و خانم
بزرگ كه بالاي مجلس روي صندلي هاي باشكوهي نشسته
بودن رفتيم بعد از سلام و احوال پرسي اقا بزرگ گفت:
_امشب نامزديتون رسما اعلام ميكنم....حالا برين پيش بقي ه
با ببخشيدي ازشون دور شديم و به سمت ديگه ي سالن رفتيم
بين راه با بقيه كه كم و بيش ميشناختمشون سلام و احوال
پرسي كرديم...
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدوپانزده
هيلا با چشماي تيله ايش كه توشون برق عجيبي بود گفت:
_چشم ابجي
با صداي دامون سمتش برگشتم كه گفت:
_چي داري به بچه ميگي زود باشين بياين
سري تكان دادم و به سرعت قدمام افزودم كنارش قرار گرفتم
و باهم وارد خونه شديم،
برخلاف دفعه ي قبل به نظر امشب شلوغ ميومد و صداي
خنده و حرف زدن از سالن به گوش ميرسي د!
قبل وارد شدن به سالن مانتوي خودم و روپوش هيلا رو در
اوردم و به خدمه ايي كه دم در بود دادم...دامون برخلاف
رفتاراي سرد اخيرش دستشو جلو اورد و دستمو توي دستاي
بزرگ مردونش گرف ت
متعجب بهش نگاه كردم كه با پوزخند گفت:
_چيه !؟به هرحال بايد جلوي بقيه تظاهر به خوشبختي كنم
يا نه!
نگاهمو با دلخوري ازش گرفتم با دست ديگم دست هيلارو
گرفتم وارد سالن شدي مثل دفعه ي قبل سالن شلوغ بود..!
دايه از دور با خوشحال داشت به سمتون ميومد بلند جوري
كه همه بشنون گفت:
_به به بلاخره عروس و داماد زيباي ماهم اومدن به
افتخارشون
و خودش شروع كرد به كِل زدن كه باعث شد توجه بقيه هم
بهمون جلب بشه و دست بزنن...
وقتي بهمون رسيد اول منو بغل كرد و حسابي چلوند بعد
دامون بغل كرد و بوسه ايي روي پيشونيش زد و گفت:
_خوش اومدي ن
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
تازه توجهش به هيلا جلب شد خم شد و عميق گونشو بوسيد
و مشغول حرف زدن باهاش شد دامون رو به دايه گفت:
_دايه هيلا پيش شما باشه تا ميريم به بقيه سلام كنيم..
_باشه عزيزم خيالتون راحت برين
از دور براي همه سري تكان داديم و به سمت اقا بزرگ و خانم
بزرگ كه بالاي مجلس روي صندلي هاي باشكوهي نشسته
بودن رفتيم بعد از سلام و احوال پرسي اقا بزرگ گفت:
_امشب نامزديتون رسما اعلام ميكنم....حالا برين پيش بقي ه
با ببخشيدي ازشون دور شديم و به سمت ديگه ي سالن رفتيم
بين راه با بقيه كه كم و بيش ميشناختمشون سلام و احوال
پرسي كرديم...
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
همه درگیر زیباییِ بهارند
نوش جانِشان
امّا نرسند به
حالِ خوش من
که محوِ تماشای توام بابا...
پیشاپیش روز پدر مبارک❤️
🍃 @infostory 🍃
نوش جانِشان
امّا نرسند به
حالِ خوش من
که محوِ تماشای توام بابا...
پیشاپیش روز پدر مبارک❤️
🍃 @infostory 🍃
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را در خیالِ پیاله میدیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پُر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما!
کاش میدانستیم
هیچ پروانهای پریروز پیلگیِ خویش را به یاد نمیآورد.
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب میمیریم
از خانه که میآئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزیده شعر فروغ،
و تحملی طولانی بیاور
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است!
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
🍃 @infostory 🍃
اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را در خیالِ پیاله میدیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پُر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما!
کاش میدانستیم
هیچ پروانهای پریروز پیلگیِ خویش را به یاد نمیآورد.
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب میمیریم
از خانه که میآئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزیده شعر فروغ،
و تحملی طولانی بیاور
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است!
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
🍃 @infostory 🍃
🔹خودارضایی به معنای تحریک اندامهای جنسی توسط خود فرد است که در مردان به تجربه انزال میانجامد. این عمل معمولا در دوران بلوغ و با بیدار شدن غریزه جنسی بیش از هر زمان دیگری انجام میشود.
با این حال افراد به دلایل دیگری نظیر عدم دسترسی به شریک جنسی در سایر دوران زندگی و ناتوانی در تجربه انزال در رابطه جنسی با همسر، ممکن است دست به خود ارضایی بزنند.
برخلاف باورهای عمومی اشتباهی که در مورد خود ارضایی مردان وجود دارد، پژوهشها بروز صدمات جسمانی خاصی را در پی انجام این کار نشان نمیدهند. آنچه اهمیت دارد این است که تکرار خود ارضایی بیش از آنکه بخواهد به جسم فرد آسیب برساند او را در برابر مشکلات روان شناختی و جنسی آسیب پذیر میکند.
🌱 @new_method
با این حال افراد به دلایل دیگری نظیر عدم دسترسی به شریک جنسی در سایر دوران زندگی و ناتوانی در تجربه انزال در رابطه جنسی با همسر، ممکن است دست به خود ارضایی بزنند.
برخلاف باورهای عمومی اشتباهی که در مورد خود ارضایی مردان وجود دارد، پژوهشها بروز صدمات جسمانی خاصی را در پی انجام این کار نشان نمیدهند. آنچه اهمیت دارد این است که تکرار خود ارضایی بیش از آنکه بخواهد به جسم فرد آسیب برساند او را در برابر مشکلات روان شناختی و جنسی آسیب پذیر میکند.
🌱 @new_method
💕💕
هشت علامت در کودک که نتیجه تاثیر دعوای والدین است
1.کودک هنگام بحث و دعوا به شدت می ترسد و احساس ناامنی می کند ولی
ساکت می ماند.
2.همیشه سعی دارد با هم سن وسالان خود دعوا کند و هرگز با ان ها کنار نمی اید.
3.نشانه های افسردگی دارد
دعوای پدر و مادر می تواند تاثیرات منفی را از لحاظ عاطفی روی کودک بگذارد و این
کار باعث احساس ناامنی در کودکان خواهد شد و در نتیحه کودکان در اینده از مشکلاتی
مثل اضطراب و افسردگی رنج می برد.
4.پرخاشگری
خانواده هایی که جلوی فرزندان خود دعوا می کنند در واقع به فرزند خود یاد می دهند
که برای حل مشکلات باید پرخاش کرد و دعوا راه انداخت و بنابراین کودک سعی می کند
که مشکلات خئد را از همین طریق حل کند و نتیجه این اتفاق باعث روابط شکست خورده
و پرخاش گری می شود.
5.همیشه مایل است از والدین دور باشد.
6.دائما از مشکلاتی مثل سردرد، دل درد و دیگر مشکلات سلامتی و کمبود توجه
شکایت می کند.
7.ناتوانی در تمرکز برای مطالعه و افت تحصیلی
دعوا کردن در مقابل کودک باعث می شود که ذهن او یکسره مشغول باشد و در نتیجه نمی تواند فکر خود را از این دعوا ها به درس هایش متمرکز کند و تمرکز او پایین خواهد امد.
8.خواب نا ارام
مشاجرات والدین روی الگوی خواب کودکان تاثیر منفی دارد و خواب ارام را از کودکان می گیرد و باعث زودرنجی و بهانه جویی کودک می شود.
👩👧👦 @koodak_madar_method
هشت علامت در کودک که نتیجه تاثیر دعوای والدین است
1.کودک هنگام بحث و دعوا به شدت می ترسد و احساس ناامنی می کند ولی
ساکت می ماند.
2.همیشه سعی دارد با هم سن وسالان خود دعوا کند و هرگز با ان ها کنار نمی اید.
3.نشانه های افسردگی دارد
دعوای پدر و مادر می تواند تاثیرات منفی را از لحاظ عاطفی روی کودک بگذارد و این
کار باعث احساس ناامنی در کودکان خواهد شد و در نتیحه کودکان در اینده از مشکلاتی
مثل اضطراب و افسردگی رنج می برد.
4.پرخاشگری
خانواده هایی که جلوی فرزندان خود دعوا می کنند در واقع به فرزند خود یاد می دهند
که برای حل مشکلات باید پرخاش کرد و دعوا راه انداخت و بنابراین کودک سعی می کند
که مشکلات خئد را از همین طریق حل کند و نتیجه این اتفاق باعث روابط شکست خورده
و پرخاش گری می شود.
5.همیشه مایل است از والدین دور باشد.
6.دائما از مشکلاتی مثل سردرد، دل درد و دیگر مشکلات سلامتی و کمبود توجه
شکایت می کند.
7.ناتوانی در تمرکز برای مطالعه و افت تحصیلی
دعوا کردن در مقابل کودک باعث می شود که ذهن او یکسره مشغول باشد و در نتیجه نمی تواند فکر خود را از این دعوا ها به درس هایش متمرکز کند و تمرکز او پایین خواهد امد.
8.خواب نا ارام
مشاجرات والدین روی الگوی خواب کودکان تاثیر منفی دارد و خواب ارام را از کودکان می گیرد و باعث زودرنجی و بهانه جویی کودک می شود.
👩👧👦 @koodak_madar_method
چقدر این متن زیباست
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
"مهربان خدایم دوستت دارم"ُ🌿🌹
🍃 @infostory 🍃
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
"مهربان خدایم دوستت دارم"ُ🌿🌹
🍃 @infostory 🍃
همهی ما توسط کسانی که دوستمان داشتهاند ساخته و باز ساخته شدهایم.
ما اثر افراد اندکی هستیم که در عشقشان به ما سماجت به خرج دادهاند.
👤 فرانسوا موریاک
🍃 @infostory 🍃
ما اثر افراد اندکی هستیم که در عشقشان به ما سماجت به خرج دادهاند.
👤 فرانسوا موریاک
🍃 @infostory 🍃
خدایا به قلب کوچکمان
وسعت بده
تا بتوانیم بزرگیت
را درک کنیم
خدایا آرزوهایمان را برآورده
سختیها را آسان
و ناامیدها را امیدوار بفرما
شبتون آروم
🍃 @infostory 🍃
وسعت بده
تا بتوانیم بزرگیت
را درک کنیم
خدایا آرزوهایمان را برآورده
سختیها را آسان
و ناامیدها را امیدوار بفرما
شبتون آروم
🍃 @infostory 🍃