دربین اندام بدن انسان ناحیه"گردن"جزو نواحی بسیار حساس وتحریک پذیر محسوب می شود.
بعد ازاینکه همسرتان کمی تحریک شد با لب هایتان گردنشان لمس کنید،مک بزنید واو رابرای س,ک,س آماده کنید...
🌱 @new_method
بعد ازاینکه همسرتان کمی تحریک شد با لب هایتان گردنشان لمس کنید،مک بزنید واو رابرای س,ک,س آماده کنید...
🌱 @new_method
🎀دوست دختر بهتر از همسر‼️😱
💗خسته و کوفته از راه رسید و در خونه رو باز کرد به امید اینکه خانمش با روی خوش به استقبال بیاد و بهش خداقوت بگه تا خستگیش گرفته بشه. اما خبری از خانمش نبود.
🚫باز هم با دختر همسایه رفته بود بیرون. فشار روحی بدی بهش وارد شد و خستگی توی جسم و روحش موند. چند دقیقه بعد خانمش با چهره ای بزک کرده و لباس های تنگ در خونه رو باز کرد.
💛بجای روی خوش و چهره ایی آرامش بخش، برای شوهرش بوی عرق و خستگی و کلافگی به جا مونده از پوشیدن لباس های تنگ رو هدیه آورده بود.
🔷مرد خونه وقتی دید همسرش مثل همیشه بجای اینکه باعث دلگرمی اون بشه باعث خوشحالی مرد های چش چرون توی خیابون شده حسابی عصبانی شد.
📛به فکر راه انداختن یه دعوای حسابی بود که صدای پیامک گوشی اومد. دختری که چند روز پیش باهاش آشنا شده بود پیام داده بود و نوشته بود: سلام عزیزم کجایی؟ خسته نباشی. خبر منو نمی گیری؟ دلم برات تنگ شده...
😍لبخند رضایت بخشی به چهره مرد خونه اومد و بیخیال تمام اتفاقات و همسرش شد و مشغول اس ام اس بازی با دوست دختر محبوب دلش شد و محبت هدیه داد و محبت هدیه گرفت...
پ,ن: متأسفانه دلیل بیشتر طلاق ها و مشاجره های زوج های جوان عدم توجه به نیاز های روحی همدیگر هست و تنها چند جمله محبت آمیز از شخص دیگه ای می تونه زمینه ساز خیلی از جدایی ها باشه.
🌱 @new_method
💗خسته و کوفته از راه رسید و در خونه رو باز کرد به امید اینکه خانمش با روی خوش به استقبال بیاد و بهش خداقوت بگه تا خستگیش گرفته بشه. اما خبری از خانمش نبود.
🚫باز هم با دختر همسایه رفته بود بیرون. فشار روحی بدی بهش وارد شد و خستگی توی جسم و روحش موند. چند دقیقه بعد خانمش با چهره ای بزک کرده و لباس های تنگ در خونه رو باز کرد.
💛بجای روی خوش و چهره ایی آرامش بخش، برای شوهرش بوی عرق و خستگی و کلافگی به جا مونده از پوشیدن لباس های تنگ رو هدیه آورده بود.
🔷مرد خونه وقتی دید همسرش مثل همیشه بجای اینکه باعث دلگرمی اون بشه باعث خوشحالی مرد های چش چرون توی خیابون شده حسابی عصبانی شد.
📛به فکر راه انداختن یه دعوای حسابی بود که صدای پیامک گوشی اومد. دختری که چند روز پیش باهاش آشنا شده بود پیام داده بود و نوشته بود: سلام عزیزم کجایی؟ خسته نباشی. خبر منو نمی گیری؟ دلم برات تنگ شده...
😍لبخند رضایت بخشی به چهره مرد خونه اومد و بیخیال تمام اتفاقات و همسرش شد و مشغول اس ام اس بازی با دوست دختر محبوب دلش شد و محبت هدیه داد و محبت هدیه گرفت...
پ,ن: متأسفانه دلیل بیشتر طلاق ها و مشاجره های زوج های جوان عدم توجه به نیاز های روحی همدیگر هست و تنها چند جمله محبت آمیز از شخص دیگه ای می تونه زمینه ساز خیلی از جدایی ها باشه.
🌱 @new_method
ناحیه واژن و دستگاه تناسلی را با انگشتان آرام ماساژ دهید. کشاله ران و ناحیه تناسلی را اگر خیلی آرام باحرکت دورانی ماساژ دهید. همسر خود را برای یک رابطه جنسی عالی آماده میکنید.
🌱 @new_method
🌱 @new_method
#همسرانه
💟 زمانی که همسرتان از فشار عصبی رنج میبرد
💔 سعی نکنید از لحاظ احساسی به او نزدیک شوید
💔 زیرا اگر برای صمیمیت و نزدیک شدن به او فشار آورید فقط او را عصبانیتر کرده و از خود دور میکنید
💔 زمانی که استرس او کم شود به حالت عادی خودش بر میگردد.
🌱 @new_method
#همسرانه
💟 زمانی که همسرتان از فشار عصبی رنج میبرد
💔 سعی نکنید از لحاظ احساسی به او نزدیک شوید
💔 زیرا اگر برای صمیمیت و نزدیک شدن به او فشار آورید فقط او را عصبانیتر کرده و از خود دور میکنید
💔 زمانی که استرس او کم شود به حالت عادی خودش بر میگردد.
🌱 @new_method
الــــهـــی
درهای لطف تو باز است
زیر باران رحمتت
دستمان را به آسمان
بلند میکنیم
تا میوه های اجابت بچینیم
و میدانیم دست خالی
بر نخواهیم گشت
🍃 @infostory 🍃
درهای لطف تو باز است
زیر باران رحمتت
دستمان را به آسمان
بلند میکنیم
تا میوه های اجابت بچینیم
و میدانیم دست خالی
بر نخواهیم گشت
🍃 @infostory 🍃
سلام
صبحتون
پر از خیر و برکت
و در پناه خداوند
امروزتون بخیرو نیکی
حال دلتون خوب
وجودتون سلامت
زندگیتون غرق در خوشبختی
روزتون پراز زیبایی زندگی
🍃 @infostory 🍃
صبحتون
پر از خیر و برکت
و در پناه خداوند
امروزتون بخیرو نیکی
حال دلتون خوب
وجودتون سلامت
زندگیتون غرق در خوشبختی
روزتون پراز زیبایی زندگی
🍃 @infostory 🍃
علت تیرگی واژن ( اندام تناسلی زنان ) چیست؟
1- پوشیدن شلوارتنگ :یکی از مهم ترین و اصلی ترین علل تیرگی پوست وازن استفاده از شلوار و لباس زیر تنگ است .
2-استفاده از ژیلت و یا تیغ کهنه برای اصلاح موهای واژن
3- استفاده زیاد از تیغ و ژیلت برای از بین بردن موهای واژن
4- پیاده روی و راه رفتن زیاد
5- برخی از داروها ، با استفاده از برخی داروهای خاص شما متوجه تغییر رنگ پوست واژن خواهید شد که در این صورت با تجویز پزشک برای قطع و یا کاهش دفعات مصرف اقدام کنید.
6- هورمون های و اختلالات هورمونی
7- استفاده از لباس زیر (شورت ) پلی استری غیر گیاهی:علاوه بر انتخاب جنس مناسب و ضد حساسیت لباس زیر بایستی روزانه ان را تعویض کنید.
🌱 @new_method
1- پوشیدن شلوارتنگ :یکی از مهم ترین و اصلی ترین علل تیرگی پوست وازن استفاده از شلوار و لباس زیر تنگ است .
2-استفاده از ژیلت و یا تیغ کهنه برای اصلاح موهای واژن
3- استفاده زیاد از تیغ و ژیلت برای از بین بردن موهای واژن
4- پیاده روی و راه رفتن زیاد
5- برخی از داروها ، با استفاده از برخی داروهای خاص شما متوجه تغییر رنگ پوست واژن خواهید شد که در این صورت با تجویز پزشک برای قطع و یا کاهش دفعات مصرف اقدام کنید.
6- هورمون های و اختلالات هورمونی
7- استفاده از لباس زیر (شورت ) پلی استری غیر گیاهی:علاوه بر انتخاب جنس مناسب و ضد حساسیت لباس زیر بایستی روزانه ان را تعویض کنید.
🌱 @new_method
🌱#ماساژور
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_چهلودو
بار ا ول قطع شد باز دوباره شروع به زنگ زدن كرد ناچار گوشي
و برداشتم و قبل اينكه بگم الو صداي عصبي دامون داخل
گوشي پيچي د
_معلوم هست كدوم كجا هستي،؟؟چرا تلفن و جواب نميد ي
از لحن عصبيش ترسيدم و اروم گفت م
_سلام
نفس عميقي كشيد و گف ت
_سلام..
ادامه دادم
_ببخشيد نميدونستم بايد جواب بدم يا ن ه
پوفي كرد و گفت
_اره بايد جواب بدي شماره اينجارو كسي جز من نداره هر
وقت زنگ ميخوره مطمعن باش منم
چشمي گفتم و ادامه دا د
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_من ظهر نميام براي شب اماده باش قراره بريم خونه ي ما تا
به خانوادم معرفيت كنم لباس شيك و مناسبي بپوش به
خودتم بر س
باشنيدن حرفش استرس به دلم چنگ زد و گفتم
_پس هيلا چي تنها كه نميشه بمونه
_غصه ي هيلا رو نخور ميبريمش پش ننه مريم..
ديگه منتظر جواب من شد و گفت
_كار دارم بايد برم پس هفت اماده بشاش ميام دنبالت
و بدون خداحافظي گوشيو قطع كر د
زودتر از اون چيزي كه فكر ميكردم زمان گزشت و وقتش
رسيد كه اماده بشم نگاهي به ساعت روي ديوار كردم پنج
عصر و نشون ميداد
يعني فقط دو ساعت وقت داشتم.. تا اماده بشم به سمت كمد
لباسا رفتم و بازش كردم به لباس شباي رنگا رنگ توي كمد
با وسواس نگاهي كردم واقعا نميدونستم چي بپوشم
با صداي هيلا كه كنارم بود به سمتش برگشتم كه گفت
_وايي چه لباساي خوشگلي..ابجي اون لباس ابي و بپوش بهت
خيلي مياد همرنگ چشماتم هست..
به لباسي كه داشت نشون ميداد نگاهي كردم و از رگال درش
اوردم بالاگرفتمش و نگاهي دقيق بهش كردم الحق كه زيبا
بود يه لباس ابي بلند مدل ماهي بود
در عين سادگي خيلي شيك بود استيناي سه رب داشت تا
روي ارنج و يقه ي نسبتا پوشيده
چون نميدونستم پا به كجا ميزارم ادمايي كه باهاشون قراره
رو به رو بشم چجورن بهتره كه يه لباس شيك و در عين حال
پوشيده بپوشم
از لای در نگاهی به خان زاده که داشت با یه دختر ور میرفت انداختم.
با نالهای که دختر مو بلوند کرد حس کردم چیزی درونم لرزید.
خان زاده پشتش بهم بود و منو نمیدید.
دستش که بین پای دختره نشست با ترس و غیرارادی هین تقریبا بلندی کشیدم.
خان زاده با همون اخم و جذابیت همیشگیاش سمتم برگشت و دختره با لوندی پشت خان زاده خودش و پنهان کرد.
با حرف خان زاده با غم چشمام و بستم.
قطعا از گناهم نمیگذشت و تنبیه مفصلی در راه بود!
- بیا داخل! تو کی هستی که من و داشتی دید میزدی؟
بغضم و قورت دادم و وارد اتاق شدم.
خانزاده منو به سمت خودش و اون دختر کشید تا ... 💦
https://t.me/joinchat/SQkQgrkwrrmmyT_M
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_چهلودو
بار ا ول قطع شد باز دوباره شروع به زنگ زدن كرد ناچار گوشي
و برداشتم و قبل اينكه بگم الو صداي عصبي دامون داخل
گوشي پيچي د
_معلوم هست كدوم كجا هستي،؟؟چرا تلفن و جواب نميد ي
از لحن عصبيش ترسيدم و اروم گفت م
_سلام
نفس عميقي كشيد و گف ت
_سلام..
ادامه دادم
_ببخشيد نميدونستم بايد جواب بدم يا ن ه
پوفي كرد و گفت
_اره بايد جواب بدي شماره اينجارو كسي جز من نداره هر
وقت زنگ ميخوره مطمعن باش منم
چشمي گفتم و ادامه دا د
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_من ظهر نميام براي شب اماده باش قراره بريم خونه ي ما تا
به خانوادم معرفيت كنم لباس شيك و مناسبي بپوش به
خودتم بر س
باشنيدن حرفش استرس به دلم چنگ زد و گفتم
_پس هيلا چي تنها كه نميشه بمونه
_غصه ي هيلا رو نخور ميبريمش پش ننه مريم..
ديگه منتظر جواب من شد و گفت
_كار دارم بايد برم پس هفت اماده بشاش ميام دنبالت
و بدون خداحافظي گوشيو قطع كر د
زودتر از اون چيزي كه فكر ميكردم زمان گزشت و وقتش
رسيد كه اماده بشم نگاهي به ساعت روي ديوار كردم پنج
عصر و نشون ميداد
يعني فقط دو ساعت وقت داشتم.. تا اماده بشم به سمت كمد
لباسا رفتم و بازش كردم به لباس شباي رنگا رنگ توي كمد
با وسواس نگاهي كردم واقعا نميدونستم چي بپوشم
با صداي هيلا كه كنارم بود به سمتش برگشتم كه گفت
_وايي چه لباساي خوشگلي..ابجي اون لباس ابي و بپوش بهت
خيلي مياد همرنگ چشماتم هست..
به لباسي كه داشت نشون ميداد نگاهي كردم و از رگال درش
اوردم بالاگرفتمش و نگاهي دقيق بهش كردم الحق كه زيبا
بود يه لباس ابي بلند مدل ماهي بود
در عين سادگي خيلي شيك بود استيناي سه رب داشت تا
روي ارنج و يقه ي نسبتا پوشيده
چون نميدونستم پا به كجا ميزارم ادمايي كه باهاشون قراره
رو به رو بشم چجورن بهتره كه يه لباس شيك و در عين حال
پوشيده بپوشم
از لای در نگاهی به خان زاده که داشت با یه دختر ور میرفت انداختم.
با نالهای که دختر مو بلوند کرد حس کردم چیزی درونم لرزید.
خان زاده پشتش بهم بود و منو نمیدید.
دستش که بین پای دختره نشست با ترس و غیرارادی هین تقریبا بلندی کشیدم.
خان زاده با همون اخم و جذابیت همیشگیاش سمتم برگشت و دختره با لوندی پشت خان زاده خودش و پنهان کرد.
با حرف خان زاده با غم چشمام و بستم.
قطعا از گناهم نمیگذشت و تنبیه مفصلی در راه بود!
- بیا داخل! تو کی هستی که من و داشتی دید میزدی؟
بغضم و قورت دادم و وارد اتاق شدم.
خانزاده منو به سمت خودش و اون دختر کشید تا ... 💦
https://t.me/joinchat/SQkQgrkwrrmmyT_M
هیچکس مثل مادر عشقش
پاک وبی منت نیست،
هیچ آدمی توی دنیا مثل اون خالصانه و بی اما و اگر واست وقت وعمرشو نمیذاره...
قدرشو بدونید...
مادر عشقی هست که هیچوقت
تکرار نمیشه،هیچوقت
🌱 @new_method
پاک وبی منت نیست،
هیچ آدمی توی دنیا مثل اون خالصانه و بی اما و اگر واست وقت وعمرشو نمیذاره...
قدرشو بدونید...
مادر عشقی هست که هیچوقت
تکرار نمیشه،هیچوقت
🌱 @new_method
من به عنوان یک زن، نمیگويم كه ميز آرايش نداشته باشي، اما ميگويم حداقل از ميز تحريرت بزرگ تر نباشد! نميگويم لوازم آرايش نخر، اما ميگويم حداقل كتاب هم بخر..
من نميگويم دل نبند، عاشق نشو ، به خاطر عشقت فداكاري نكن، بلكه ميگويم عاشق خوب كسي شو. به كسي دل ببند كه عشق را، اين صميميت روحاني را خوب بفهمد و بشناسد.
نميگويم هر ماه رنگ موهايت را به روز نكن، اما يادت نرود دانش و سوادت را هم به روز كني. مقاله بخواني و بداني در دنيا چه ميگذرد.
من نميگويم كمدت پر از لباس هاي رنگارنگ نباشد، اما ميگويم كتابخانه ات بزرگتر باشد.
نگذار هيچ ابزاري را مثل اسباب بازي هاي كودكي اطرافت بريزند تا سرت گرم شود و نفهمي در جهان چه ميگذرد. اصلا هر كاري خواستي بكن، اما انديشه ات را نفروش، براي خودت انديشه داشته باش.
#سمانه_جهانبخش
🌱 @new_method
من نميگويم دل نبند، عاشق نشو ، به خاطر عشقت فداكاري نكن، بلكه ميگويم عاشق خوب كسي شو. به كسي دل ببند كه عشق را، اين صميميت روحاني را خوب بفهمد و بشناسد.
نميگويم هر ماه رنگ موهايت را به روز نكن، اما يادت نرود دانش و سوادت را هم به روز كني. مقاله بخواني و بداني در دنيا چه ميگذرد.
من نميگويم كمدت پر از لباس هاي رنگارنگ نباشد، اما ميگويم كتابخانه ات بزرگتر باشد.
نگذار هيچ ابزاري را مثل اسباب بازي هاي كودكي اطرافت بريزند تا سرت گرم شود و نفهمي در جهان چه ميگذرد. اصلا هر كاري خواستي بكن، اما انديشه ات را نفروش، براي خودت انديشه داشته باش.
#سمانه_جهانبخش
🌱 @new_method
#زناشویی
مردها از #زنان شهوتی بسیار خوششان می آید
پس نگذارید در ذهن آنها مانند مجسمه ای بی روح باشید، احساسات خود را ، راجع به س*ک*س به بهترین نحو ابراز کنید....
🌱 @new_method
مردها از #زنان شهوتی بسیار خوششان می آید
پس نگذارید در ذهن آنها مانند مجسمه ای بی روح باشید، احساسات خود را ، راجع به س*ک*س به بهترین نحو ابراز کنید....
🌱 @new_method
💕💕
وقتی بچه ها بی حوصله میشن چه کنیم؟
بچهها رو بخندونیم وقتی که بچهها میخندم هم فکرشون مشغول میشه و هم دفاع شون میشکنه.
مثلاً خود را تا کودکی تون رو تعریف کنید.
بچه ها عاشق شنیدن خاطرات بامزه هستن.
قصه بگید
یکی از بهترین روش برای سرگرم کردن بچه ها در مواقع ضروری داستان گفتنه.
حتی اگر داستان ساختگی باشه.
بچه ها با قصه از کج خلقی خارج می شن
تغییر صدا بدید
با تغییر دادن صداتون با بچه ها حرف بزنید مثل صحبت کردن به جای مسواک، بشقاب ،صحبت کردن با صدای حیوانات حرف زدن بچه گانه و نمونه های جالب دیگه
به فرزندتون رازهای جالب بگید
مثلا: من می خوام یک روزه خیلی مهم به تو بگم. میخوای بشنوی؟
وقتی که او با سر بله گفت بغلش کنید و چیز های جالب و شیرین رو در گوشش بگید.
کودک به حال خوب بر می گرده
به همین راحتی، حال بچه ها خوب میشه
👩👧👦 @koodak_madar_method
وقتی بچه ها بی حوصله میشن چه کنیم؟
بچهها رو بخندونیم وقتی که بچهها میخندم هم فکرشون مشغول میشه و هم دفاع شون میشکنه.
مثلاً خود را تا کودکی تون رو تعریف کنید.
بچه ها عاشق شنیدن خاطرات بامزه هستن.
قصه بگید
یکی از بهترین روش برای سرگرم کردن بچه ها در مواقع ضروری داستان گفتنه.
حتی اگر داستان ساختگی باشه.
بچه ها با قصه از کج خلقی خارج می شن
تغییر صدا بدید
با تغییر دادن صداتون با بچه ها حرف بزنید مثل صحبت کردن به جای مسواک، بشقاب ،صحبت کردن با صدای حیوانات حرف زدن بچه گانه و نمونه های جالب دیگه
به فرزندتون رازهای جالب بگید
مثلا: من می خوام یک روزه خیلی مهم به تو بگم. میخوای بشنوی؟
وقتی که او با سر بله گفت بغلش کنید و چیز های جالب و شیرین رو در گوشش بگید.
کودک به حال خوب بر می گرده
به همین راحتی، حال بچه ها خوب میشه
👩👧👦 @koodak_madar_method
حس مکیده شدن همیشه در رابطه ج نسی چه در مرد و چه در زن لذت بخش است.
از مکیدن اندام همسرتان حین رابطه غافل نشوید ، چه اندام تناسلی چه سایر قسمت های بدن...
🌱 @new_method
از مکیدن اندام همسرتان حین رابطه غافل نشوید ، چه اندام تناسلی چه سایر قسمت های بدن...
🌱 @new_method
الهی امشب
هرچی خوبیه خدا
براتون رقم بزنه
آرامش مهمان همیشگی
خونه هاتون باشه
شبتون در پناه خدا
🍃 @infostory 🍃
هرچی خوبیه خدا
براتون رقم بزنه
آرامش مهمان همیشگی
خونه هاتون باشه
شبتون در پناه خدا
🍃 @infostory 🍃
سلام
صبحتون بخير
خالی از هر غصه
الهی حالتونخوب
دلتون آرام تنتون سالم
عمرتون با عزت
لبتون خندان
لحظه هاتون شاد
وعاقبتون بخیرباشه
روزتون لبريز از بهترينها
🍃 @infostory 🍃
صبحتون بخير
خالی از هر غصه
الهی حالتونخوب
دلتون آرام تنتون سالم
عمرتون با عزت
لبتون خندان
لحظه هاتون شاد
وعاقبتون بخیرباشه
روزتون لبريز از بهترينها
🍃 @infostory 🍃
🌱#ماساژور
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_چهلوسه
خم شدم و رو لپ هيلا بوسه ايي كاشتم و گفتم
_مرسي عشقم خيلي انتخابت خوب بود
و به طرف ميز ارايش رفتم تا اول موهامو درست كنم و بعدم
اراش كنم
انقدر با وسواس و استرس مشغول بودم كه نفهميدم كي زمان
گزشت سريع لباسمو پوشيدم
حاضر واماده رو به روي اينه ايستادم و به خودم چشم دوختم
الحق كه همه چي عالي پيش رفته بود
بوسي براي خودم فرستادم و ادكلن روي ميز و برداشتم و
باهاش يه دوش اساسي گرفتم كه هيلا وارد اتاق شد و گف ت
_ابجي عمو اومد..
با شنيدن خبر اومدن دامون ناخوداگاه ضربان قلبم بالا رفت و
خيره ي در شدم كه..
بعد از چند دقيقه در باز شد و دامون وارد اتاق شد همون جور
كه سرش پايين بود داشت دكمه ي كتشو ميبست گفت
_اماده ايي ؟!
و هم زمان سرشو بالا اورد با ديدنم با اون لباس و ارايش لحظه
ايي ماتش برد و تو چشماش تحصينو ديدم ولي بلافاصله به
خودش اومد و ادامه داد
_مثل اينكه حاضري..لباستو بپوش بريم
و از اتاق خارج شد از ضد حالي كه بهم زده بود حسابي دمق
شدم..چرا انتظار داشتم ازم تعريف كنه يا مثلا بگه خوشگل
شدم!؟
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
واقعا انتظار بي جا و بي خودي داشتم يادم رفته بود كه براي
چي اينجام و تا كي!...
مانتو و شالمو برداشتم و بعد از پوشيدنشون از اتاق خارج شدم
هيلا بق كرده روي مبل نشسته بود به سمتش رفتم و دستمو
به سمتش دراز كردم و گفت م
_عزيزم اي نجا كه ميريم جاي بچه ها نيست..
باحالت نقدگف ت
_خوب منم دوست دارم بيام ابجي الان منو كجا ميبري پس
_ميريم پيش ننه مريم عزيزم
با شنيدن اسم ننه مريم گل از گلش شكفت و گفت
_واقعا ابجي اخ جون
لبخند ي بهش زدم و خونه خارج شديم دامون زودتر از ما رفته
بود و توي ماشين منتظر بود
بعد از رسوندن هيلا و كردن سفارشات لازم به ننه مريم به
سمت مقصدي كه نميدونستم كجا حركت كرديم
تو ي راه همش دلهره و استرس داشتم دوست داشتم دامون
درباره ي خانوادش باهام حرف بزنه و از نگرانيم كم كنه
ولي اونم سخت تو خودش بود و تا رسيدن به مقصد حرفي
نزد و مشغول رانندگي بود با توقف ماشين فهميدم رسيديم
به در بزرگرو به روم خيره شدم كه بعد از چند ثانيه باز ش د
و..
ماشين حركت كرد و داخل حياط بزرگ و جنگلي شكلي شد
به جاده ي سنگ فرش شده ي رو به روم خيره شد م
چند تا ماشين مدل بالا تو حياط پارك بودن كه حتي
اسمشونم نميدونستم..
از لای در نگاهی به خان زاده که داشت با یه دختر ور میرفت انداختم.
با نالهای که دختر مو بلوند کرد حس کردم چیزی درونم لرزید.
خان زاده پشتش بهم بود و منو نمیدید.
دستش که بین پای دختره نشست با ترس و غیرارادی هین تقریبا بلندی کشیدم.
خان زاده با همون اخم و جذابیت همیشگیاش سمتم برگشت و دختره با لوندی پشت خان زاده خودش و پنهان کرد.
با حرف خان زاده با غم چشمام و بستم.
قطعا از گناهم نمیگذشت و تنبیه مفصلی در راه بود!
- بیا داخل! تو کی هستی که من و داشتی دید میزدی؟
بغضم و قورت دادم و وارد اتاق شدم.
خانزاده منو به سمت خودش و اون دختر کشید تا ... 💦
https://t.me/joinchat/SQkQgrkwrrmmyT_M
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_چهلوسه
خم شدم و رو لپ هيلا بوسه ايي كاشتم و گفتم
_مرسي عشقم خيلي انتخابت خوب بود
و به طرف ميز ارايش رفتم تا اول موهامو درست كنم و بعدم
اراش كنم
انقدر با وسواس و استرس مشغول بودم كه نفهميدم كي زمان
گزشت سريع لباسمو پوشيدم
حاضر واماده رو به روي اينه ايستادم و به خودم چشم دوختم
الحق كه همه چي عالي پيش رفته بود
بوسي براي خودم فرستادم و ادكلن روي ميز و برداشتم و
باهاش يه دوش اساسي گرفتم كه هيلا وارد اتاق شد و گف ت
_ابجي عمو اومد..
با شنيدن خبر اومدن دامون ناخوداگاه ضربان قلبم بالا رفت و
خيره ي در شدم كه..
بعد از چند دقيقه در باز شد و دامون وارد اتاق شد همون جور
كه سرش پايين بود داشت دكمه ي كتشو ميبست گفت
_اماده ايي ؟!
و هم زمان سرشو بالا اورد با ديدنم با اون لباس و ارايش لحظه
ايي ماتش برد و تو چشماش تحصينو ديدم ولي بلافاصله به
خودش اومد و ادامه داد
_مثل اينكه حاضري..لباستو بپوش بريم
و از اتاق خارج شد از ضد حالي كه بهم زده بود حسابي دمق
شدم..چرا انتظار داشتم ازم تعريف كنه يا مثلا بگه خوشگل
شدم!؟
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
واقعا انتظار بي جا و بي خودي داشتم يادم رفته بود كه براي
چي اينجام و تا كي!...
مانتو و شالمو برداشتم و بعد از پوشيدنشون از اتاق خارج شدم
هيلا بق كرده روي مبل نشسته بود به سمتش رفتم و دستمو
به سمتش دراز كردم و گفت م
_عزيزم اي نجا كه ميريم جاي بچه ها نيست..
باحالت نقدگف ت
_خوب منم دوست دارم بيام ابجي الان منو كجا ميبري پس
_ميريم پيش ننه مريم عزيزم
با شنيدن اسم ننه مريم گل از گلش شكفت و گفت
_واقعا ابجي اخ جون
لبخند ي بهش زدم و خونه خارج شديم دامون زودتر از ما رفته
بود و توي ماشين منتظر بود
بعد از رسوندن هيلا و كردن سفارشات لازم به ننه مريم به
سمت مقصدي كه نميدونستم كجا حركت كرديم
تو ي راه همش دلهره و استرس داشتم دوست داشتم دامون
درباره ي خانوادش باهام حرف بزنه و از نگرانيم كم كنه
ولي اونم سخت تو خودش بود و تا رسيدن به مقصد حرفي
نزد و مشغول رانندگي بود با توقف ماشين فهميدم رسيديم
به در بزرگرو به روم خيره شدم كه بعد از چند ثانيه باز ش د
و..
ماشين حركت كرد و داخل حياط بزرگ و جنگلي شكلي شد
به جاده ي سنگ فرش شده ي رو به روم خيره شد م
چند تا ماشين مدل بالا تو حياط پارك بودن كه حتي
اسمشونم نميدونستم..
از لای در نگاهی به خان زاده که داشت با یه دختر ور میرفت انداختم.
با نالهای که دختر مو بلوند کرد حس کردم چیزی درونم لرزید.
خان زاده پشتش بهم بود و منو نمیدید.
دستش که بین پای دختره نشست با ترس و غیرارادی هین تقریبا بلندی کشیدم.
خان زاده با همون اخم و جذابیت همیشگیاش سمتم برگشت و دختره با لوندی پشت خان زاده خودش و پنهان کرد.
با حرف خان زاده با غم چشمام و بستم.
قطعا از گناهم نمیگذشت و تنبیه مفصلی در راه بود!
- بیا داخل! تو کی هستی که من و داشتی دید میزدی؟
بغضم و قورت دادم و وارد اتاق شدم.
خانزاده منو به سمت خودش و اون دختر کشید تا ... 💦
https://t.me/joinchat/SQkQgrkwrrmmyT_M
👑سه چیز، زن را ملکه می کند:
▫️وقتی لباس سفید عروسی، برای عشقش بپوشد.
▫️وقتی اولین بار مادر شود
▫️وقتی از لحاظ مالی وابسته نباشد.
🙏سه چیز که زن به آنها محتاج است:
▫️آغوش گرم و با محبت
▫️تایید شدن، که انگیزه اش را هم، بالا می برد
▫️زمان برای رسیدگی به ظاهرش.
🙈سه چیز که زن را می کشد:
▫️تعریف و تمجید همسرش، از زنی دیگر
▫️مبهم بودن آینده اش
▫️ازدست دادن پدر و مادر، و فرزندش...
😍 سه چیز که زن به آنها افتخار می کند:
▫️زیبائیش
▫️اصل و نصبش
▫️نجابتش
😫سه چیز که زن را وادار میکند از زندگی شخصی، برود:
▫️خیانت به او
▫️عیب جویی از او
▫️عدم احساس امنیت
👁سه چیز راز یک زن را فاش می کند:
▫️نگاهش
▫️نگاهش
▫️نگاهش...
👰 زن گرانبهاترین اعجاز خداوند است.
🌱 @new_method
▫️وقتی لباس سفید عروسی، برای عشقش بپوشد.
▫️وقتی اولین بار مادر شود
▫️وقتی از لحاظ مالی وابسته نباشد.
🙏سه چیز که زن به آنها محتاج است:
▫️آغوش گرم و با محبت
▫️تایید شدن، که انگیزه اش را هم، بالا می برد
▫️زمان برای رسیدگی به ظاهرش.
🙈سه چیز که زن را می کشد:
▫️تعریف و تمجید همسرش، از زنی دیگر
▫️مبهم بودن آینده اش
▫️ازدست دادن پدر و مادر، و فرزندش...
😍 سه چیز که زن به آنها افتخار می کند:
▫️زیبائیش
▫️اصل و نصبش
▫️نجابتش
😫سه چیز که زن را وادار میکند از زندگی شخصی، برود:
▫️خیانت به او
▫️عیب جویی از او
▫️عدم احساس امنیت
👁سه چیز راز یک زن را فاش می کند:
▫️نگاهش
▫️نگاهش
▫️نگاهش...
👰 زن گرانبهاترین اعجاز خداوند است.
🌱 @new_method
📌راه های #تخلیه_خشم_کودک
- یک کاغذ باطله یا روزنامه به کودک بدهید تا خط خطی یا آن را پاره کند.
- بالشی به او بدهید تا به آن مشت بزند.
- سرش را روی بالش بگذارید و فریاد بزند.
- به محیط آزاد بروید و بگذارید بدود و فریاد بزند.
📝اگر #خشم خود را با این روش ها تخلیه نکند آن را درون خود می ریزد و #عصبانی میشود. اگر عصبانی شود ممکن است رفتارهایی مثل #کتک کاری با همسالان ، #فحش دادن ، #پرتاب_کردن وسایل و اسباب بازی ها ، خاموش و روشن کردن تلویزیون و... از او دیده شود.
به احساسات فرزندتان اهمیت بدهید.
👩👧👦 @koodak_madar_method
- یک کاغذ باطله یا روزنامه به کودک بدهید تا خط خطی یا آن را پاره کند.
- بالشی به او بدهید تا به آن مشت بزند.
- سرش را روی بالش بگذارید و فریاد بزند.
- به محیط آزاد بروید و بگذارید بدود و فریاد بزند.
📝اگر #خشم خود را با این روش ها تخلیه نکند آن را درون خود می ریزد و #عصبانی میشود. اگر عصبانی شود ممکن است رفتارهایی مثل #کتک کاری با همسالان ، #فحش دادن ، #پرتاب_کردن وسایل و اسباب بازی ها ، خاموش و روشن کردن تلویزیون و... از او دیده شود.
به احساسات فرزندتان اهمیت بدهید.
👩👧👦 @koodak_madar_method
💕مردها غالبا غم و غصه های خود را پنهان و عصبانیت خود را آشکار میسازند .
چشمهایتان را به روی غمهای پنهان شوهرتان باز کنید و به روی عصبانیت آشکار او ببندید.
🌱 @new_method
چشمهایتان را به روی غمهای پنهان شوهرتان باز کنید و به روی عصبانیت آشکار او ببندید.
🌱 @new_method
وقتی کنار هم می خوابید فقط به فکر دخول ورسیدن به ارگاسم نباشید!
حرف بزنید،خوش بگذرانید،بخندید...
بیشتر از رسیدن به ارگاسم به فکر معاشقه قبل ازآن باشید تا بهترین ارگاسم راتجربه کنید
🌱 @new_method
حرف بزنید،خوش بگذرانید،بخندید...
بیشتر از رسیدن به ارگاسم به فکر معاشقه قبل ازآن باشید تا بهترین ارگاسم راتجربه کنید
🌱 @new_method