مداحی/// راغب
آزاد شهر یزد

کیستی تو اِی، سُکوتِ پَریشان به روی نِی
کیستی که میچِکَد غَم، تو از گَلویِ نِی


https://t.me/negarestansher

محمد حسین پویان فر
.
درس آزادی به دنیا داد رفتار حسین
بذر همّت در جهان افشاند ، افکار حسین
گر نداری دین در عالم ، لااقل آزاده باش
این کلام نغز می باشد ز گفتار حسین

https://t.me/negarestansher

آقا تو چه ماهی/// شهروز حبیبی

فرمانده عشاق، دل آگاه حسین است
بیراهه مرو، ساده ترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیک ترین راه به الله حسین است

https://t.me/negarestansher

سایه درگذشت

🔹یلدا، دختر هوشنگ ابتهاج، از درگذشت این شاعر نامدار ایرانی در ۹۵ سالگی خبر داد. ابتهاج متخلص به «ه.الف سایه»، از شاعران متبحر معاصر است که هم در قالب‌های کلاسیک مانند غزل و مثنوی شعر دارد و هم در قالب‌های نو.
هرگز از مرگ نترسیدم من 

مگر امروز که لرزید دلم

داشتم با کیوان

درد دل می‌کردم

یادم آمد ناگاه 

آخرین مانده از آن جمع پراکنده منم

چه کسی خواب تو را خواهد دید 

چه کسی از تو سخن خواهد گفت

آه، پوری هم رفت

گفت پوری با ماست 

سایه جان ما هستیم

ما صدای سخن عشقیم 

یادگار دل ما مژده آزادی انسان است. 

کلن - خرداد ۱۴۰۰

 https://t.me/negarestansher

چون ‌کاغذ آتش‌زده مهمان بقاییم
طاووس پر افشان چمنزار فناییم

هر چند به سامان اثر بی‌سر و پاییم
چون سبحه همان سر به کف دست دعاییم

شوخی سر و برگ چمن آرایی ما نیست
یکسر چو عرق جوهر ایجاد حیاییم

واماندهٔ عجزیم سر و برگ طلب‌ کو
چون آبلهٔ پا همه تن آبله پاییم

کم نیست اگر گوش دلیل خبر ماست
از دیدن ما چشم ببندید صداییم

آیینهٔ تحقیق مقابل نپسندد
تا محرم آغوش خودیم از تو جداییم


 
#بیدل_دهلوی

ارام ارام /// رضا مالک زاده

دل زدم بر واژه های نیمه جان و بر غزل
شاعری گشتم خدا بعد از بلایِ عاشقی
هیِ نوشتم هیِ سرودم گریه کردم تا سحر
شد قلم تک مرهمم در انزوای عاشقی

https://t.me/negarestansher

دلی خسته و منتظر دارم ، برای تو
شکست پنجره ی انتظارم برای تو

دیوان قلبم لبریز از غزل و قصیده🍁
غزل‌های ناب و سرشارم برای تو

دارایی ام قلبی حیران و بیقرارست🍁🍃
قلب حیران و بی قرارم ، برای تو

شهر شمالی چشمم بی تو بارانی
میبارم و میبارم و میبارم برای تو

اناریست سپیدی چشمم برایت
باران شبانه ی این انارم برای تو
‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌https://t.me/negarestansher

۲۰۴۳
طنز😉(عشق بی پول)

گر نـبـاشـد پول، دنـیـا جز شرنگی بیش نیست
عشق وغیرعشق هم،جزآب ورنگی بیش،نیست

هر چه اش نـامی بـنـام ایـن واقـعـیّـت باشد و
غیر ازین هرکس بگوید جز دبنگی بیش نیست

عشق جـز در قـصّـه و افسـانه هـا نـشـنـیـده ام
فرق آن بی پول با یک مار زنگی بیش نـیـسـت

مـی زنـد نـیـشـت به دل، زهرت بـریـزد بر جگر
عرصه بر او تنگ اگر گردد پلنگی بیش نـیـسـت

ظاهرش عشق است لاکـن بـاطـنـش بدتر ز مار
جیبت أر خالی شود دیو دورنگی بـیـش نیست

آنـچـنـان بر تـو بـتـازد کـه ره ی خـود گم کـنـی
دشمنی مانَد کـه در دستش تفنگی بیش نیست

گر چه صدها قصّه در وَصفش بگفتند این و آن
شیری از دورست لاکن شیرسنگی بیش نیست

مُنکِر عـشـق و محبت نـیـسـتـم لاکـن بـه شرط
غیر این هرچه بود جز نام و ننگی بیش نیست
😉
#عبدی_نعمتی_فداغی

https://t.me/negarestansher

حکم کرده شاه دل، سرباز باشم روز وشب
پیکی از خمخانه های راز باشم روز وشب

خشت باشم همچو خالی، بر سر ابروی یار
بر سر دروازه شیراز باشم روز وشب

دست خون دادم که من بر عهد وپیمان قدیم
همچنان بودم که از آغاز باشم روز وشب

توکبوتر بودی و من باز، اما این دلم
باز می خواهد، کبوترباز باشم روز وشب

کوک شد ساز دلم با نغمه های جان تو
کوک هستم باتو گر، دمساز باشم روز وشب
https://t.me/negarestansher

.
بی محبت دار دنیا را خزانی دیده ام
من عبادت را فقط در مهربانی دیده ام

دستگیری کن ولی افشا نکن در پیش خلق
عشق را در سوختن های نهانی دیده ام

مثل باران خوب و بد را تنگ در آغوش گیر
هم دلی را ناب تر از هم زبانی دیده ام

تشنه ی آغوش و بوسه تشنه ی بارانِ عشق
این جهان را بیشتر از هر زمانی دیده ام

تیشه ی فرهاد دلها را تصرف کرد و رفت
عشق را کشور گشای هر جهانی دیده ام

من به دین عشق میمیرم که روز محشرم
عاشقان را برتر از هر پیروانی دیده ام

سجاد_احمدیان


‌‌https://t.me/negarestansher

هرگز هرگز /// علی دانیال

ترسم این است بیایی و صدایم نکنی
کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی
ترسم این است صدایم به صدایت نرسد
بدوم با سر و سر ،باز به پایت نرسد

https://t.me/negarestansher

گل من /// گروه آرین

چشم مستت از غزڸ دیوانہ مي‌سازد مرا!
مستیت در شاعرےافسانہ مي‌سازد مرا!
راز عشقت با ڪسیهرڪَز نمي‌ڪَویم بداڹ!
ڪَرچہ مي‌دانم غمت غمخانہ سازد مرا

نازنین مریم ///

اگر  دریای دل آبیست   تویی فانوس  زیبایش 
اگر زندگی زیباست  تویی معنا ی و مفهومش
تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن
تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن


https://t.me/negarestansher

لــرزشی ، زلـزلـه ای ، بـاز تکـانـم داده
یک نفـر عکـسِ تـو را بـاز نشـانم داده

یک نفر باز به من گفت: کـه بر میگردی
بـا همین وعده بببین ، مرگ امانم داده

بـازهم دیدنِ تو ، وای چه شعری بشود
و همیـن شـوق مـرا، روحِ جـوانم داده

بعد ازاین باز به دنبالِ دلم خواهم رفت
منطقـی بـودنِ مـن، دردِ چنـانـم داده

من که هم قامتِ یک سروِ دل آرا بودم
غصـه بیهــوده مـرا، قـدِ کمـانـم داده

و اگـر بـاز بخـواهی بـه تـو می پردازم
کـه در ایـن راهِ خـدا، بیـش توانم داده

کارِ سختۍست ولی مَردِ عمل میخواهد
عشقِ تو کار بـه دستِ ، سر و جانم داده

#امیـر_اخـوان


۰

مست میشم /// افشین آذری

بنشین فقط حرفی بزن حتی به نرخ عمر من..
جانم فدایت! خنده کن تا ماه ارزانت کنم.....!
ترسوترین ترسای من قید قوانین را بزن..
همراه شو تا آشنا با شیخ صنعانت کنم..!

https://t.me/negarestansher

منتظرت بودم /// روشندل غلامحسین اشرفی

کاش میشد که شبی درد و دلم باز کنم
پیش یارم بنشینم تب خود ساز کنم
رفتنت با که بگویم که دلم شعله ور است
در خیالم شب و گیسوی تورا ناز کنم

https://t.me/negarestansher

حرفم حرف تو/// امیر رسائی

آن زمان که برفِ پیری روی موهایم نشست
از تمامِ خاطرات و ردِ پای عاشقی
ناگهان تنها شدم ، تنها ترین تنهایِ شهر
بین چه آمد بر سرم در ماجرایِ  عاشقی

https://t.me/negarestansher

حوالی تو ///  هومن هنرمند

امشب افتــاده به جانـــم تب یادت ، چه کنم؟
من نــدارم به غم هجر تـــو عادت ، چه کنم؟
روزگــاریست که دیــــوانه و بیمــــار توأم
مانــده ام گر تــو نیایی به عیادت ، چه کنم؟

https://t.me/negarestansher

بی هوا /// راغب

شوقی به جهانم نیست دیدی که چه ِها کردی
حرفی به زبانم نیست عمرم به فَـنا کـردی..
رسوای جهان گشتم، سو سوی نگاهم رفت
روزی که مرا با غــم تنها تو رَها کـردی

حوالی تو ///  هومن هنرمند


https://t.me/negarestansher

۲۰۵۸
(اسیر عشق)

مـن اسیر صنمی در شـب ماهی شده ام
با مه همراه به شب تا به پگاهی شده ام

وِلِ تصویر شب و ماه و پگاه و همةچیز
صاف بر گو که اسیرِ رخِ مـاهـی شده ام

عاشق مـهـرخی از بعلبک و زهله و صور
محو تصویر مـه ی سبزه کلاهی شده ام

خیره بر سروِ قد و صورتِ خوشتر زگلی
ماتِ زلف چمن و گـیـسِ سیاهی شده ام

شایقِ نـیـزه مـوژانـی و کمان ابـرویـی و
چشمکِ چـشـمِ خوشِ پَروْنگاهی شده ام

جذبِ یاقوت بَدَخـشـانـی و جزعِ یَـمَـنـی
والَه ی روی مـهـی در دلِ چاهی شـده ام

شـده مجنون و پـیِ عشقِ رخِ لیلیِ خـود
بی هدف بر ره و هر بیرهه راهی شده ام

زینسبب بر سر کوهی نکشیده چو سهیل
ساعتی سوسویی و رو به تباهی شده ام

#عبدی_نعمتی_فداغی
https://t.me/negarestansher

من به فرمان دلم دلبر نوازی میکنم
دلبرم شاید نداند عشق بازی می کنم

عاشقانه می پرستم خال لبهایش ولی
او نمیداند که من مهمان نوازی می کنم

باد،گیسوانش را به این سو و به آن سو میبرد
من چونان بادی کنارش یکه تازی میکنم

او چونان نیلوفری با نور بازی میکند
من چنان یک مرغ عاشق همنوازی میکنم

عاقبت یک شب برایش می نویسم نامه ایی
راز خود را زیر مهتاب نگاهش باز سازی می کنم