سُرْمِه‌ایْ
381 subscribers
123 photos
23 videos
33 links
نقطه، سرخط.


برای حرف‌هایتان:

https://t.me/HarfChatBot?start=914a2265585e
Download Telegram
به نقل تاریخ، چنین روزی در محرم ۶۱، بنا به فرمان ابن‌زیاد، عمرسعد با ۵۰۰ سواره‌نظام راه فرات رو بر سپاه و خیمه‌گاه سیدالشهدا بست.
-منتهی‌الآمال-
به نقل تاریخ، چنین روزی در محرم ۶۱، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه به کربلا رسیدند.
اگه محرم اومد و من نبودم، شب هشتم یادم کنید.
-یوم العباس-
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زبان عراق عربی است البته؛ اما زبان رايج در بين‌الحرمين فارسی است و طرفه آن‌كه زبان رايج در حرم حضرت عباس تركی است!

[رضا امیرخانی]
اگه بلندگویی داشتم که صداش به گوش تک‌تک مداح‌ها می‌رسید، به صدای رسا ازشون خواهش می‌کردم که شب تاسوعا روضهٔ قتلگاه حضرت عباس رو نخونن. معتقدم امشب شب حماسه‌ست و ادب و شعور و هیچ روضه‌ای سوزناک‌تر از غربت امام نیست.
از صبح دسته‌های مختلف آمده‌اند و رفته‌اند.
صدای طبل یک لحظه هم قطع نشده است. بلند است؛ اما سوز دارد، حزن دارد. پنداری انسان را می‌خواند. با نوایی به درازای زمانی هزاروخرده‌ای ساله.
انگار که قلب آدم می‌خواهد از سینه‌اش بیرون بجهد و بال‌بال زنان برساند خود را به خیمه‌ای که صدایش می‌زند.
و من مدام به طبل‌هایی فکر می‌کنم که صدای خشن و مستانه‌ای دارند. که خشم و کینه و نفرت و جهل می‌بارد از صدایشان.
طبل‌های نحسی که هنوز که هنوز است عصر فردا پیروزی یک سپاه چندهزارسواره را بر یک سپاه کوچک صدوخرده‌ای نفره مبارک خواهند دانست و با صدای گوش‌خراششان قلب زنان و طفلانی را به آتش خواهند کشید.
به‌راستی صدا در طول تاریخ می‌ماند.
برای سلامتی امام زمان صدقه کنار بذارید. قلب آقا تحت فشاره.
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.»
Forwarded from سُرْمِه‌ایْ
به نقل تاریخ چنین شبی در سال ۶۱ ، ۳۲ نفر از لشکر عمر بن‌ سعد از شنیدن صدای زمزمه‌های زنبوروار عبادات یاران حضرت سیدالشهدا، به اصحاب ایشان پیوستند.
-لهوف-
«بعد از اين، خاکْ سر هرچه ثواب است که قوم
هرچه كردند به شه، بهر ثوابش كردند...»

-محمد سهرابی-
و از ما استخوان‌هایی خواهد ماند که حسین را دوست دارد...
Forwarded from سُرْمِه‌ایْ
به نقل تاریخ چنین روزی در سال ۶۱، حرکت کاروان اسرا، تا حوالی بعد از ظهر به درازا کشید؛ زیرا عمرسعد مشغول نماز میت و تدفین کشته‌های سپاه خود بود.
-الارشاد-
یکی از قشنگ‌ترین تجربیات زندگی، مهمان داشتن و مهمانی دادن در خونهٔ خود آدمه؛ خاصه این‌که بهانهٔ دورهمی روضه باشه و مهمانانش گریه‌کن اباعبدالله.
Forwarded from 
همیشه دلم میخواست بدانم عطر تن بابا چطوری است؟  آغوش بابا چه بویی میدهد اگر یکبار دیگر بغلش کنم؟
روز قبل از خاک سپاری،  بالاخره به جواب سوالم رسیدم. کفن بابا را که در معراج بغل گرفتم فهمیدم باباهای مفقود شده، باباهایی که شش سال از آنها خبری نیست و بعد هم که پیدا میشوند در یک کفن قد قنداقک نوزاد جا میشثند،  بوی خاک باران خورده میدهند
همان قنداقک را که به عوض شانه های مردانه شان بغل میکنی و چشمانت را میبندی تا بو بکشی،  رنگین کمان بعد از باران را میتوانی پشت پلک های بسته ات ببینی،  بغلش که گرفتم انگار قیمتی ترین چیز زمین را به آغوش کشیده بودم. اگر تا دیروز و پریروز و روزهای قبل تر عارم می آمد کسی اشک هایم را ببیند،  آن روز دلم میخواست فقط گریه کنم،.  از خوشحالی،  از ناراحتی،  از دلتنگی از خستگی،  از خستگی یک انتظار شش ساله


(حوالی شش بعد از ظهر)
این ناز دار هم بالاخره چاپ شد...
Forwarded from ''زوال''
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
یه خانومی امسال نیاز به یه مبلغی دارن برای اینکه بتونن برن زیارت، به هر دری که زدن نشده این مبلغ رو تامین کنن و اگه کمک کنید ان شاءالله در ثواب زیارتشون شریک خواهید بود.
مبلغ سه میلیون نیازه جمع بشه، حالا هرچقدر که در توانتون هست می‌تونید واریز کنید؛ ان‌شاءالله که به زودی تشریف ببرید زیارت.


۶۰۳۷۹۹۱۸۹۹۹۰۲۱۷۹
به نام موسسه خیریه ثامن الحجج
فارغ از صدقهٔ اول ماه صفر و روایت‌های "الشام" و تکرار سه‌باره‌ش، روایتی که هر سال دچار حیرتم می‌کنه میزان صبر و وقار و متانت و آرامش درونی امام سجاد در مکالمه با پیرمرد شامیه.
-بار دیگر شهری که دوست نمی‌داشتم.-
«نه پای رفتن از این‌جا، نه طاقتی که بمانم...»