" نثر" ها
80 subscribers
16 photos
1 video
4 files
11 links
هر چیزی که شعر نیست حتی اگر شاعرانه است!
Download Telegram
به عبارت متفاوت ، یا اره کردن شبانه عاج فیل!

- ببیندگان عزیز فرناز وکیل پور هستم و امشب در تلویزیون بی با سو با یکی دیگر از سری برنامه های به عبارت متفاوت در خدمت شما هستیم ! در این برنامه ، که مناسبت دارد به بهانه همین کلمه یادی هم بکنیم از اخوان ثالث شاعر و این تردید را حفظ کنیم که آن را بر نامه یا با نامه ، تصور بکنیم و فکر بکنیم که همچنان برنامه ایی بر نامه ، خواهد بود و خواهد ماند ، اقای عباس سرکوچه ایی ، نویسنده ، شاعر و کارشناس ادبیات داستانی به مثابه ، از برلین به عنوان میهمان حاضر در استودیو ، آقای فرج میلانی ، نویسنده و کارشناس امور خطوط برجسته خاورمیانه در دانشگاه دورسنت کالیفرنیا ، از امریکا ، آقای عباس سربداغی به عنوان رئیس موسسه دوریکا در بخش موضوع شعر و استنتاجات آن از مفهوم اغتشاش از شهرسوریکات انگلیس ، خانم فرزانه ده آبادی ، جامعه شناس واستاد دانشگاه سانپاسین پاریس و کارشناس در موضوع شعر و جستارهای پسین و خانم میترا صالح آبادی به عنوان فعال اجتماعی و حقوق زن و مولف کتاب تاریخ و تانیث ، به وسیله اسکایپ در بحث شرکت کرده اند . موضوع بحث امشب برنامه به عبارت متفاوت ، ادبیات و جغرافیای سیاسی در مفهوم دکارتی ، است و ماحصل آن به مدت یک هقته برای استفاده علاقمندان در وبسایت تلویزیون بی با سو در دسترس خواهد بود.
- آقای سرکوچه ایی ، ضمن خوش آمدگویی به شما و دیگر مهمانان برنامه ، از شما شروع می کنیم . حالتان چطور است ؟
- بسیار سپاسگرازم . اتفاقا پرسشی دقیق و مهمی را مطرح کردید . ببینید ، از نطر بحث کلان به مثابه ، ایده به مثابه کردن یک وضعیت با لایه های پیشین الزاما در کنار بحث بی توازن سازی مفهوم سرآمدگی ، که گاهی با مفهوم به سرآمدگی هم ارتباط نزدیکی پیدا می کند ، یک ایده فراگیر در کنار روایت از نوع پازل سازی مطرح می شود که شما می دانید در کشور ما سبقه روانشناسی توده ایی هم دارد . این نوع از نگاه به نویسش ، حتی در بعد منطقه ایی هم نمود دارد . مثلا اگر دقت کنید حواشی خلیج فارس ، پاییز و زمستان های سرسبزی دارد که شما ناگهانی بودن آن را در جاهای دیگر مشاهده نمی کنید . اما باید دقت کنیم که مثلا اگر زاینده رود یا دریاچه ارومیه در یک دوره زمانی دیگری اتفاقا می افتاد ، با نتایج تحلیلی دیگری هم مواجه می شدیم ، که...
- آقای میلانی ! آقای سرکوچه ایی اشاره کردند به تسهیل در نوشتن برای ارتباط با مخاطب . اولا نظر شما چیست ؟ ثانیا بفرمایید تسریع ادبیات و جغرافیای سیاسی ، چگونه با تاریخ ادیان منطقه و بازیافت نقدینگی برای دولت دوازدهم ، ارتباط پیدا کرده است ؟
- بنده ضمن احترام به نظر آقای سرکوچه ایی ، با نظر ایشان به نوعی زاویه پیدا می کنم . مخصوصا وقتی که به امر سخت کوشی در ساخت گشایی تاکید می فرمایند . درست است که از نظر تاریخی ، خط های برجسته همیشه خط های برجسته نمی مانند . اما باید توجه داشت که مفهوم و معنای برجستگی در خط ، لزوما نه به جغرافیای آن ، بلکه بیشتر به افزایش و تراکم رنگ آن در یک بازه زمانی و مکانی ، بستگی دارد و در این صورت و با حفظ این خصیصه ، هنوز برجستگی خود را نسبت به خط های دیگر حفظ می کند . برخلاف نظر ایشان من معتقد هستم مهم نیست که ایران به سوریه ، یا برعکس ، کمک مالی می کند یا حتی نه . مهم این است که تبادل یک معنای مالی ، تداعی کننده ارتباطی نقدینه است که هم باعث افزایش و هم کاهش آن خواهد بود . من این مورد خاص را در ادامه بحث با دوستان ، بازهم توضیح می دهم ...
- بسیار خوب . آقای سربداغی ! موسسه دوریکا و شاملو ؟
- خانم وکیلی پور ، شما به درستی اشاره کردید که شاملو شاعر بزرگی بود و سهراب سپهری به نوعی از بوداایسم عرفانی مدرن گرایش داشت که شعرهای او از این منظر ، باعث دیگرسازی در شعرهای شاملو شد. ضمن هم نظری با شما لازم می دانم اضافه کنم که دقیقا از همین دیدگاه می توان نتیجه گرفت که شاملو به این دلیل نیما نبود که نیما، شاملو نبود . لازم است در این مورد بیشتر دقت کنیم . نیما نمی توانست شاملو بشود ، اما شاملو نخواست نیما بشود . این فقط به دلیل تفاوت در تقدم و تاخر زمان زیست آنها نبود . بلکه دقیقا به خاطر طرح دیالکتیکی این معادله دشوار است که هر کدام از آنها چگونه به ساختار شناختمند ، یا شناخت ساختارمند در شعر معتقد بودند . هر کدام از ذهنیت ، ابته که سیر ایجابی یا سلبی خاصی را خواهد داشت و داشته است . مثلا به تایید بسیاری از صاحبنظران علم روانشناسی ، خودسوزی عمومی ارامنه در منطقه سوپاسپات اطراف تبریز در سال 1921 دقیقا از همین منظر قابل توضیح است ...
- اما آقای سربداغی ، من از چنین حادثه تاریخی که شما اشاره می کنید اصلا خبر ندارم و هیچ جا هم نخوانده ام !
- حق دارید . وقتی حاکمیت منطقه ایی هنوز تاریخ قومیت ها را تحریف می کند ، کتمان ماندن بخش هایی از آن و یا تحرف شدن آن ، خیلی هم مایه شگفتی نیست . البته من با نظر آقای سربداغی مخالف هستم . سر چشمه بحث گوناگونی آراء ، نه از نظریه ماهیت کانت بلکه اتفاقا از نظر مشهور دکارت ناشی شده است . از زمانی که دکارت گفت : تنازع سفید و سیاه ، در تاریخ به پیروزی خاک سرخ ، منتهی شده است ...
- خیلی از موضوع اصلی برنامه فاصله نگیریم ! خانم ده آبادی ! شما بفرمایید اصولا چرا و چگونه رابطه ادبیات در جغرافیای سیاسی ایران اهمیت دارد ؟
- ببینید ! از نظر جامعه شناسی دورکیمی ، در آفرینش نخستین، اول حوا است که آدم است . این ادعا ، حقیقت خود را از مفهوم دوره تاریخی نمی گیرد . از استقرار استخوان در مفهوم تشکل استخوان می گیرد . توجه بفرمایید شما . ترکیب "دنده چپ" در زبان جامعه شناختی مردان و زنان ، نه به مردان که به زنان تعلق دارد . از ابتدای تاریخ تا اکنون این زنان بوده آند که هر روز از دنده چپ بیدار شده و مردان را تحت تاثیر قرار داده اند . جامعه شناسان مشهور باور دارند که اساسا پیشرفت و ترقی تاریخی بشر ارتباط مستقیمی با استخوان داشته است . به این معنا که اگر نبود دنده چپ زنان ، مردان هرگز میلی برای خروج از انقیاد های موجود جامعه نداشته و برای اقدام بر علیه آن برنمی خاستند. مگر مردان چه کسانی بودند ؟ آیا جز این که گروهی همیشه آماده و قرمانبردار بودند تا خواست و درخواست های زنان خود را انجام دهند ؟ شما به ادبیات جهان و ایران هم توجه کنید . در سراسر و سر به تا سر آن ، مردان از این آمادگی و تسلیم بودن حرف می زنند. بنابر این من فکر می کنم موضوع شعر و جستارهای پسین را در ایران باید به این دلیل جدی گرفت که از جستارهای پیشین ، تاثیر گرفته است . اقتصاد نفتی در حال فروپاشی است . چنان که در یک دوره اقتصاد منتهی به اجاق و نشستن زنان در کنار آن برای پخت و پز هم دچار فروپاشی شد و باعث خیزش زنان از کنار اجاق ها شد . مسلم است که با فروپاشی اقتصاد نفتی ، زنان ، بیشتر در عرصات اجتماعی حضور خواهند داشت . به همین دلیل است که در شعر ایران ما با پدیده ساده نویسی در شعر مواجه شده ایم و جالب است که بدانید این کار را نه خود زنان بلکه مردان شاعر، برای مثال شمس لنگرودی و مقلدین بسیارش انجام می دهند . یعنی می خواهم بگویم ...
- خانم صالح آبادی ! وقتی خانم ده آبادی به وضعیت معیشتی دهک های قشر کم درآمد در ایران اشاره می کند و ما می دانیم این وضعیت به اغتشاش های اجتماعی منجر می شود و شما می دانید که در این صورت بر آناتومی چیدمان نیروهای سیاسی حاضر در خاورمیانه هم تاثیر خواهد گذاشت ، به نظر شما می خواهند چه بگویند ؟
- من فکر می کنم بهتر بود این پرسش را از خود ایشان که این مسدله را طرح کردند می پرسیدید . اما به هر حال موافق هستیم که از نظر هرمنوتیک می خواهید موضوع ربط در مطالبات اجتماعی را مطرح ساخته و نتایج اضطراری آن در آینده عنقریب منطقه را پیگیری بکنید . باید اذعان کنم که در واقع این دغدغه از واقعیت احساس زنانه شما ناشی می شود و مطمئن هستم اگر به جای شما مجری ، مردی بود، محوریت پرسش ها را به شکل دیگری پیش می برد . بنابراین به احساس مسئولت پذیرانه شما احترام می گذارم و به شما دست مریزاد می گویم . ببینید ، ایران کشور بزرگی است ، فرهنگ و تاریخ دیرینی دارد ، و این که بالاخره از جایگاه استراتژیک بسیار بالایی برخوردار است ، اما این ها می تواند ناگهان در یک وضعیت گودال انزوا بر باد برود . دلایل زیادی نشان می دهد که ما در یک سیری خاموش به طرف چنین گودالی می رویم و شعر مدرن که می توان انواع فعلا وضع آشفنه آن را مثلا در کارهای باباچاهی ، آزرم ، قنبری ، پنجه ایی و دیگران بسیار تشخیص داد و صد البته هنوز از آنارشی سرمایه دارانه برخوردار است ، از تشخیص این فاجعه ، بی خبر و غافل مانده است . شخصا فکر می کنم اکنون زبان اروتیکی ادبیات ، حتی از نوع شکل فحاشی آن ، بیشتر کاربرد دارد . دقیقا همان کاری که شاعران و داستان نویسان زیادی در روابط پنهانی و به شکل محفلی نسبت به همدیگر انجام می دهند و ما باید کمک کنیم آن را به شکل کاربردی و عمومی تر ،در شعرهای خود آشکار کنند ...
- ... با پوزش از بینندگان مهمانان برنامه که ناچار به خاطر یک خبر فوری ادامه آن را قطع کنیم ، هم اکنون از اتاق فرمان به من خبر دادند که فردی سی و سه ساله با یک کامیونت در خیابان شماره 32 نیویورک به یک فروشگاه هجوم برده و تعداد زیادی را کشته و زخمی کرده است . مهاجم ریش بلندی داشته و با صدای بلند و به زبان فارسی سرود " سراومد زمستان " را می خوانده است ...
تلویزیون بی با سو در دقایق دیگر خبرهای تکمیلی را به اطلاع خواهد رساند ...
-
مظاهرشهامت
... شاید این گفته بسیار عاقلانه بوده باشد که وقتی در موقعیتی زمانی طولانی، اگر چه نه همه "متن" ها بلکه حتما بیشتر آنها، تن به تحقیرشدگی داده اند و فاعل به واقعیتی زبون و ناکارآمد تبدیل شده است، خودکشی نکردن هیچ ربطی به تبعیت ازآگاه بودن ندارد، بلکه، و اتفاقا، حفظ موجودیتی علیه آن، و گرفتار بودن در زیستنی غریزی است!
شاید شجاعت حقیقی اعتراض و عصیان با وظیفه اقدام به تنهایی، همان شوریدن علیه چنین زیستنی از حاصل چنین ادراکی است، که شکوهمند خواهد بود!
گادامر:
" شاید خدا حقیقت را می داند، اما انسان تنها می تواند آن را جستجو کند!"
این آیا همان تقدیر سیزیفی ابدی انسان است؟
در این صورت خدا، انسان و حقیقت، همگی همان شکوه مسخره شده پایان ناپذیر نیستند؟
آدالای قبول کرده بود این طور بمیرد . عریان و درازکش در وسط دشت ، در حالیکه دست و پاهایش، آزادانه به اطراف تن او رها شده است . این بهترین شکلی بود که ما بعد از مدتها کنکاش و گفتگو به آن رسیده بودیم .
آدالای قبول کرده بود ، اما رگبار بی امان و چند ماهه باران اجازه نمی داد .
ما از روشنای روز تا آغاز تاریکی شب در درگاه می ایستادیم و به صدای ریزش باران گوش می دادیم ...

« درنگ طولانی »
فالخیر نانتین
Forwarded from جمهوری برزخ/مظاهرشهامت (mazaher shahamat)
مهری رحمانی:

دایره بود سفید
که افتاد سنگ
ما از سفید نگاه کردیم
تا به خود افتادن
و خندیدیم و
افتادیم
سفید آرام سنگین می شد
سنگ هم سیاه
ما برخاستیم
بزرگتر شدن میدان دیده نمی شد
دایره تاریکی بود
و بوی گندیدن تاریکی هوا را پر می کرد
_________
خوانشی بر شعر مظاهر شهامت
در خوانش این شعر اولین تصویری که در من شکل می گیرد علامت ذن است . نیمی از دایره قطره ای سفید و نیمی دیگر قطره ای سیاه که هر دو بخش نقطه ای از یکدیگر دارند .
در این متن اول تمام دایره سفید است که سنگی در آن می افتد ... فرم تازه ای در شاعر و مخاطب شکل می گیرد سنگ به تدریج سیاه می شود ... سیاهی وسعت می گیرد ولی ما چون از متن برخاستیم دیگر متوجه نشدیم سفیدی زندگی با وسعت گرفتن سیاه ، سنگین می شود تا این که از بیرون متن می بینیم دایره تاریکی بود و بوی گندیدن و ... غلبه ی مرگ بر زندگی و به هم ریختن حقیقتِ علامت ذن ... تعادلی به هم ریخت و دایره ی سپید سیاه شد . در واقع نگاهی سیاه و سپید ، مانع تشکیل طیف میان آنها و شکل گرفتن فرم تعادل گردید .
به نظر من شعر معنا گراست ولی چند لایه و گسترده که بستر تاویل و نقد و خوانش های گوناگون را فراهم می کند .مهری رحمانی
Forwarded from جمهوری برزخ/مظاهرشهامت (mazaher shahamat)
دایره بود سفید
که افتاد سنگ
ما از سفید نگاه کردیم
تا به خود افتادن
و خندیدیم و
افتادیم
سفید آرام سنگین می شد
سنگ هم سیاه
ما برخاستیم
بزرگتر شدن میدان دیده نمی شد
دایره تاریکی بود
و بوی گندیدن تاریکی هوا را پر می کرد
_


شعر مظاهر شهامت شعر بی تعهد به فرمی مشخص است در چینش واژه ها ایستا نیست و مدام در چرخش مدور جهان ذهنی اش می چرخد برای همین است که از این شعر تا شعر بعدی اش ردی از مظاهر قبلی نمی بینیم شبیه رودخانه ای که وقتی از سنگی در بستر گذر کند دیگر آنِ قبلی اش را ندارد
و این نا ایستایی در مدار خویش از او شعری و شاعری دیگر می سازد و این خوب است این وامدار لحظه های بی تکرار بودن ‌.
نگاه او به جهان پیرامونش اندیشه مدار است و در ابهامی گسترده بیانش می دارد گاهی از پنجره معشوق به در آهنی سیاست مشت می کوبد گاه از سیاست پر کاهی که به باد می سپاردش

در این شعر نیز کلید واژه هایش
مرگ میدان سنگ و سیاهی و سفیدی است
جهانش را سپید می بیند آنچه در گذشته بود و اکنونش نیست تماشاگران این وضعیت را به سخره می گیرد با افتادن سنگ حالا اما می خندد خنده ای که دیگر خنده نیست و زهر خند است
در میدانی که دیگر بزرگ نیست و نقطه ی ای سیاه شده است میدانی شکست خورده را باز گو می نماید
همان که مصداق بیرونی اش را دیده است و سنگ و سیاهی و مرگ را به شاعر ارزانی میدارد.

قلمت مانا شاعر

حمید روزبه
دوستی عکس درها را گذاشته بود روی صفحه فیسبوکش . درهای بسیار. درهای بسیار بسته . بسته برای بسته شدن . بسته دیده شدن . بسته به باز شدن . برای باز شدن . درهای برای باز نشدن. برای باز شدن . درهای با رنگ های مختلف . درهای با دستگیره های گوناگون . از برابر این درها دوست من می گذشته است که آنها را دیده است . اولین بار به اولین در نگاه کرده است . به نظرش رسیده است آن در که در حیاط یک خانه است بسته است . دری بسته در کوچه خلوت . دوربینش را درآورده است عکس بگیرد . عکس گرفته است . فکر کرده است درهای دیگر هم وجود دارند . می توانند وجود داشته باشند . بسته شده باشند برای بسته ماندن . برای پنهان کردن . پنهان کردن چه چیز ؟ درخت ها . آجرها . پنجره ها . چشم های پشت پنجره ها . دهان های پشت پنجرها . پرنده های توی فکر آدم های پشت پنجره ها . دوست من از درهای دیگر هم عکس می گیرد . می فهمد درهای بسیاری وجود دارد . حیرت می کند که درها و کوچه ها و خانه های بسیاری وجود دارد . در این شهر که او هست . در شهرهای دیگر . در کشورهای دیگر . در آن زمین دیگر . در آن منظومه دیگر . درها در هر کجای کهکشان . هر دری چیزی را پنهان می کند که آن را نشان می دهد . هر دری چیزی را نشان می دهد که قبلا آن را پنهان کرده است . دری سگی را پنهان می کند که در دهانش مردی دروغ می گوید . دری آدمی را نشان می دهد که در کلیه راستش زنی پنهان شده است . آن زن قبلا آن در را بسته بود و با حلقوم خود به کوه هایی فکر کرده بود که درسینه همسرش ارام آرام فرو می ریزند . درهای بسیار. درهای بسیار با ماجراهای بسیار در هر جا منتظر علیرضا فریدی است که او عکس بگیرد . بعدها علیرضا فریدی به ماه نگاه خواهد کرد . در ان را خواهد دید که به دهان ترامپ یا هر کس دیگری گشوده می شود و از آنجا راهی به اوراق وسطی رمانی می رسد که شاید من زمانی بنویسم که دوستش داشته باشم ...
دری وقتی فریدی را می بیند گشوده می شود . دهانی بیرون می آید و می گوید : آقا من زمانی سنگ اول کلیه خدا بودم . عکس مرا بگیر ...
آغاز ، از زیبا آغاز می شود . از اغوای دروغ . از زیبایی که میل کرده بوده به دروغ ، تا آغازی باشد از بودنی که ابتدا می شود . ابتدا می شود تا مدام میل کند به دروغ و زیبا شود . یا میل کند مانند یک آغاز به زیبایی ، تا دروغ شود . پس یک اتکا است . یک اتکا هست . یک جا . جایگاه . تا نقطه شود . جاشود که میل کند . نقطه شود که آغاز بنا شدن باشد . بنای زیبایی دروغ . ساخته شدن دروغی زیبا .... دارید گیج می شوید ؟ دارید چندشتان می شود ؟ دارد اندام های شما اخلاقی می شود؟ دارد اندام های اخلاقی شما اخلاق می شود ؟دارد اخلاق های شما عریان می شود ؟ دارید از عریانی خود دروغ می شوید ؟ از زیبایی خود دروغ می شوید ؟ از زیبایی خود رسوا می شوید ؟... با پهنای کلمات عریانی خود را بپوشانید و از پشت درخت انجیر بیرون بیایید . این بهشت برای شما فاسد است ، تبعید شوید !...
" نثر" ها pinned «- چه کسی بود زنگ در را زد ؟ - پستچی - چه می گفت ؟ - نامه آورده بود - برای چه ؟ - باید فردا صبح در نزدیکترین میدان شهر اعدام شویم - پس یادمان باشد همه گل ها را آب بدهیم - ماه و ستاره ها را هم باید گردگیری کنیم - و به چشم کودکان زل بزنیم بگوییم…»
به افتادن گذاشت مرا. افتادن در وضعیت پرنده ای که در گلویم سکوت کرده است!...
آنها از حرف نمی زند پرنده با من راضی اند و هربار که به خاطره فکر می کنم به یادم می آورند که در اعتقادشان مفهوم انسداد دیوارها بدیهی است!...
تو می شنوی مرا؟ یا در خواب سنگ گم شده ای؟... در خواب بودن سنگ !
کسانی در جایی یا جایگاه های بسیار، احتمالا و گاهی حتما، کمی یا خیلی هم " بلند" هستند. همان ها بازهم در جایی یا جایگاه های بسیار، احتمالا و گاهی حتما، کمی یا خیلی "کوتاه" هستند. برای "کوتاه"ی آنها شخصا اگر چه متاسف هستم، اما نه ایرادی می گیرم و نه حق چنین ایرادگیری را دارم. اما وقتی که آنها در خط سیر تکاملی معکوس، کوتاهی خود را به کلی فراموش می کنند و با توهم بلندی، دیگران را تحقیر می کنند ، وضع حتما فرق می کند. این بار آنها نه تنها کوتاه هستند، که بودند، بلکه " کوتوله" هم شده اند.
هر کسی که هر زمان جایگاه واقعی خود را بشناسد، لابد و حتما آداب آن را هم درمی یابد و مراعات می کند. چون، رفتار او نتیجه شناخت صحیح و دقیقش از موقعیت و وضعیت مشخص است. اما انسان کوتوله یا فاقد آن شناخت لازم است، یا آن را هدفمندانه ابتدا برای خود، سپس برای دیگران کتمان می کند. بنابراین نمی توان انتظار داشت این جماعت آداب جایگاه خود را مراعات کنند...
مدت تقریبا طولانی است که تعدادی از این جماعت، با حفظ مصرانه "کوتوله"گی خود، مثلا در دفاع از کانون نویسندگان ایران چشم بسته و دهانی فراخ گشاده اند و هر منتقدی و با هر درصدی از انتقادشان به کانون را به باد انواع تحقیر، تهدید، تهمت، افتراء و پرونده سازی سیاسی و امنیتی گرفته اند.
چه می توان کرد وقتی که می دانی کوتوله اند و فاقد فرهنگ آداب دانی؟
مریم رضوی ۲, [⁨1⁩ نوامبر، ⁨2021⁩ در ⁨12:13⁩]
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#نثر_فارسى

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━
مگس ها از ردیف سه شیشه اول پنجره گذشته بودند.
پنجره ها دیرپاترین اجزای هر خانه ای هستند و بعد از ترک خانه، غم انگیزترین آنها.
تلفظ سه شیشه به تلفظ سه شنبه خیلی نزدیک است. شاید هم از سحر عدد سه بوده باشد. عددي که آدمی را افسون میکند و قدرت خود را به تمامی نشان میدهد. شاید جایی عکس بیشه هم افتاده باشد در شیشه با صدای تیشه، همان ناله ریشه بوده باشد. اما اینها مگر چیزی را عوض می کند؟ نه، عوض نمی کنند. مگس ها رسیده اند به شیشه پنجم و دیگر معلوم نیست کدام اول بوده یا دوم و چندبار اول و دومی آنها جابه جا شده است. هنوز دارند در خیسی شیشه پنجم تندتندبال و پا میزنند و سعی می کنند بالا بروند. این چه سماجتی است در کله مگسیشان که همه اش به بالارفتن می کوشند، معلوم نیست.
شاید، نه حتما، رعنا بارها و بارها كنار چشمه نشسته و چشم دوخته به قله کوه های اطراف، بی آن که متوجه مگسهایی بشود که می نشینند روی بازوان لختش، یا از آن پرواز می کنند و وزوزكنان دور می شوند. شاید بارها با آب خنک رد اشکهایش را پاک کرده. اگر این کار را نمی کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ شاید می ترسیده در آن صورت، اندوهش ابدی مى شد همه چیزش را ذره ذره در خفا میخورد. شاید...

📚: آئين دندان گراز
✍🏻: #مظاهر_شهامت

🆔 @nasrnevisi هر چیزی که شعر نیست حتی اگر شاعرانه است!

 ━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، روزتان دلچسب🙏🏻💐

💐 تبريك #روزجهانى_نويسنده💐

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#نثر_فارسى

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━
مگس ها از ردیف سه شیشه اول پنجره گذشته بودند.
پنجره ها دیرپاترین اجزای هر خانه ای هستند و بعد از ترک خانه، غم انگیزترین آنها.
تلفظ سه شیشه به تلفظ سه شنبه خیلی نزدیک است. شاید هم از سحر عدد سه بوده باشد. عددي که آدمی را افسون میکند و قدرت خود را به تمامی نشان میدهد. شاید جایی عکس بیشه هم افتاده باشد در شیشه با صدای تیشه، همان ناله ریشه بوده باشد. اما اینها مگر چیزی را عوض می کند؟ نه، عوض نمی کنند. مگس ها رسیده اند به شیشه پنجم و دیگر معلوم نیست کدام اول بوده یا دوم و چندبار اول و دومی آنها جابه جا شده است. هنوز دارند در خیسی شیشه پنجم تندتندبال و پا میزنند و سعی می کنند بالا بروند. این چه سماجتی است در کله مگسیشان که همه اش به بالارفتن می کوشند، معلوم نیست.
شاید، نه حتما، رعنا بارها و بارها كنار چشمه نشسته و چشم دوخته به قله کوه های اطراف، بی آن که متوجه مگسهایی بشود که می نشینند روی بازوان لختش، یا از آن پرواز می کنند و وزوزكنان دور می شوند. شاید بارها با آب خنک رد اشکهایش را پاک کرده. اگر این کار را نمی کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ شاید می ترسیده در آن صورت، اندوهش ابدی مى شد همه چیزش را ذره ذره در خفا میخورد. شاید...

📚: آئين دندان گراز
✍🏻: #مظاهر_شهامت

🆔 @nasrnevisi هر چیزی که شعر نیست حتی اگر شاعرانه است!

 ━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، روزتان دلچسب🙏🏻💐

💐 تبريك #روزجهانى_نويسنده💐

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher