عشق و نور
1.14K subscribers
403 photos
1.28K videos
19 files
562 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
2024-05-15
سلام زندگی
خود و فراآگاهی با نرمین ☺️💖
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
زندگی کن

نه تضمینی به اومدنِ فرداست

نه امکانی واسه‌ تغییر هرچی گذشت

اما، در اینجا و اکنون می‌شه حضور
داشت
این لحظه، تنها لحظه ایی ست برای تغییر و دگرگونی ها ☺️
قانون آفرینش، ما را به آینده ای که بر اساس حقیقت الهی پایه گذاری شده است، راهنمایی می کند. اکنون به جای آن که در دنیای محدود واقعیت های افکار حقیر خود زندانی شویم، می توانیم به عرصۀ آزادی بی حد و مرز بزرگترین آرزوهایمان گام بگذاریم. پس از اسارت در دام خصلت،های تاریک خودمان، اکنون زمان احیای روشنی، عشق، محبت و خودسازی فرارسیده است. هنگامی،که ما ویژگی های تاریک وجود خود را در آغوش بکشیم، می توانیم روشنی عشق، همدلی و خلاقیت وجودمان را بازپس بگیریم. فقط آن زمان که بتوانیم ویژگی های تاریک و روشن خود را در آغوش بکشیم، به تمامیت وجودمان دست می یابیم و فقط آنگاه که به تمامی کسی که هستیم دسترسی پیدا کنیم، می توانیم در نهایت با خود برترمان همراه و هماهنگ شویم. وقتی که در آغوش مقصود روح خود به رقص در آییم، هر یک از ما هدایای ارزشمندی را که داریم آشکار خواهیم کرد.

دبی فورد
جدایی معنوی
‌من چگونه میتوانم فرزند یا برادر خودم را مثل فرزند یا برادر شما ببینم؟


اولاً اگر نمیتوانی ببینی لااقل همین امشب فقط یک کار صادقانه در زندگی ات بکن به بچه ات بگو "پسرم، بنی آدم اعضای یکدیگرند" فقط شعر و ادبیات است، دروغ است؛ تا لااقل آن طفل معصوم را اسير تضاد و بلاتکلیفی در رابطه نکنی.
ثانياً، تو مگر مسلم نیستی؟ اگر هستی - که انشاء الله هستی - بگو معنای "اِنّما المُومِنونَ إخوهَ" چیست؟ ترجمه فارسی آن نه، معنای محتوایی آن چیست؟ مصداق واقعی آن چیست؟ “مؤمنون" یعنی کسانی که در حالت و کیفیت ایمانند - نه ایمان فکری که ضدّ ایمان است، بلکه ایمان قلبی و واقعی. ایمان فكرى عامل وحدت نیست؛ ولی اگر ایمان قلبی داری در عين وحدتی. و در حالت وحدت این برادر من نیست و آن برادر تو؛ تمام هستی در دل وحدت است. ما اگر در وحدت نباشیم در کیفیت ایمان نیستیم؛ و اگر در ایمان نیستیم مذهبی محتوایی نیستیم.
می دانید "خود" یا "نفس" نمیگذارد که ما در رابطه با هیچ چیز از جمله در رابطه با مذهب جدی باشیم. چون بنیان "خود" بر نمایش، و الفاظ و وانمودها است من هم برادر لفظی، نمایشی و تعارفی توام؛ یک اصل عمیق و با معنا را تبدیل به یک تعارف بی محتوا کرده ام. با همان کیفیتی که میگویم - يعنی تعارف خشکه میکنم - که " ثروت من تعلق به خودتان دارد" ولی چهار دستی به آن چسبیده ام، با همان کیفیت هم میگویم "تو برادر منی"؛ ولی از تو جدايم "من" منم و تو، تویی. تعلقات ذهنی ما را از هم جدا نگه داشته؛ من این سوی حصارم و تو آن سوی حصار.

محمد جعفر مصفا
‌اگر ما از اشیا به عنوان ابزاری برای هویت سازی خود استفاده نماییم، یعنی تلاش کنیم خودمان را از طریق آن ها بیابیم، به راستی نمی توانیم حرمت اشیا را نگه داریم این دقیقاً کاری است که من درون می کند. هویت سازی «من درون» با اشيا، وابستگی و علاقه مفرط به آن ها را میآفریند و به دنبال آن جامعه مصرفی و ساختار اقتصادی ما آفریده می شود که در آن همیشه پیشرفت فقط با بیش تر داشتن مورد سنجش قرار می گیرد. جلوگیری نکردن از تلاش برای بیش تر داشتن و رشد بی اندازه نوعی کژ کاری و بیماری است، این همان کژ کاری است که در یاخته های سرطانی نمود می کند و تنها هدفش تکثیر خود می باشد؛ نا آگاه از این که با تخریب شکل حیات که خود بخشی از آن است موجب ویرانی خودش می شود.
برخی از اقتصاددان ها به اندازه ای به نظریه رشد وابسته هستند که این واژه را رها نمی کنند. آن ها به این دلیل از کسادی به عنوان زمان رشد منفی یاد می کنند.

اکهارت تله
جهانی نو
نمی توان با تفکر منطقی به حقیقت دست یافت، زیرا حقیقت هیچ گونه ارتباطی با ذهن ندارد. حقیقت به معنای آن چیزی است که وجود دارد. بنابراین برای درک و چشیدن آن نیازی به تفکر نیست، بلکه احتیاج به نوعی سکوت و آرامش است که در حین آن بدون مداخله ذهن و افکار، بتوان به آنچه وجود دارد دست یافت.
هنگامی که ذهن در حالت سکوت و آرامش (بدون تشویش افکار مختلف) قرار بگیرد، به صورت آینه ای در میآید که حقیقت از طریق آن انعکاس می یابد. حقیقت از قبل وجود داشته است. خداوند آن را اعطا نموده است، تمامی هستی حقیقت اوست و نیازی به جستجو و حیران شدن به دنبال آن نیست. بلکه برعکس باید تمامی جستجوها را متوقف کنیم و یاد بگیریم که چگونه در آرامش و سکوت باقی بمانیم. هنگامی که ما در سکون و سکوت باشیم این کیفیت را درک خواهیم کرد. درک کردن پدیده ای است که در سکوت اتفاق میافتد نه هنگام تفکر و مشغله ذهنی.

اشو
عشق، رقص زندگی
دوستت دارم، اما نه

تو میتوانی نسبت به کسی احساس مهربانی و دلسوزی داشته باشی و در عین حال به خواسته هایش، رفتارش و عملکردش «نه» بگویی.

این «نه» از «بله» ای عمیق تر به زندگی و حقیقت بر‌میخیزد

این طور نگاه کن که «نه» و «آری» متضاد هم نیستند، همچنان که ماه و خورشید خلاف هم نیستند. آنها به طور یکسان به گستره‌ی بدون شرط آسمان، با حضور «آری» می‌گویند

این «نه»، لزوما مقاومتِ ایگو یا نمادی از ترس یا فرار کردن نیست
«نه» میتواند نمادی از عشقی عمیق باشد
«نه» میتواند نمادی از محبت و شهامتی عظیم باشد

عشق از ما نمیخواهد که خشونت را تاب بیاوریم یا احساساتِ با ارزش خود را سرکوب کنیم یا «نه» را پنهان کنیم تا فرای احساسات انسانی خود، مهربان تر یا معنوی تر یا روشن ضمیر تر به نظر برسیم

لعنت به این تصویر!
این تصویر غلط است
این نقابی است که در نهایت تو را از پای در می آورد

یک حد و مرز درست، یک «نه» عاشقانه، تو را جدا نمیکند بلکه از تو محافظت میکند. به ما اجازه میدهد که قلبمان را به روی همدیگر بگشاییم، صادق باشیم، و بدانیم که دقیقا کجا ایستاده ایم.

دیگران ممکن است این «نه» ما را دوست نداشته باشند یا با آن مخالف باشند. ممکن است ما را قضاوت کنند و به ما برچسب های مختلف بزنند.
اما ما اینجا نیستیم که دیگران را از دردهایشان محافظت کنیم.
ما اینجاییم تا با مهربانی از حقیقت سخن بگوییم..

پس ما میتوانیم بدون هیچ تناقضی بگوییم:

دوستت دارم، اما نه!

و آنجا، با قدرتی بی نظیر، آزاد و عاشقانه و آرام بایستیم.

جف فاستر
درک و فهمِ صحیحِ واژه گان به هر زبانی که باشند، معناهایی متفاوت در اذهانِ چندزبانه بشری دارند و اکثرا به اشتباه درک میشوند. واژه رابطه مثلِ واژگان دیگری، از اختراعاتِ اذهانِ متمدن و مدرنِ بشریست. رابطه، جایگزینی برای عشق واقعی ست.
رابطه های امروزی وقتی به اشتباه درک شوند معضلاتی بیشمار ببار می‌آورند.
رابطه های ذهنی، پر از تصوراتِ شخصی و پر از انتظارات و توقعات از همدیگرند چون همه قراردادی اند و برای ارتباطاتِ "ذهن به ذهن" بکار می‌روند نه "دل بدل" و به همین سبب "همدلی" که در فطرتِ پاک انسانی، نهادینه است، بدست فراموشی سپرده می‌شود و اینگونه رابطه های "قراردادی" در نهایت به شکست می انجامند.
در عشق بودن، جاری بودن در این لحظه است.
انسانهای امروزی، درکی از "بودن" ندارند "بودن" را که همین لحظه است، مدتهای طولانی ست که فراموش کرده‌اند. هر کسی در فانتزی ها و رویاهای ذهنی خودش بسر می‌برد و از وحدتِ وجودش با همه مخلوقات هستی، بی‌خبر است.

🌞💖
انسانها از کودکی با درک و فهم شخصی شان از واژگان، زبان ها را میاموزند و شروع به حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن می‌کنند و با حرف زدنهای بیشتری، از خود واقعی شان دورتر و دورتر و دورتر شده و با خواسته ها و آرزوهایی که در دنیای خیالی سرشان میپرورانند، روحشان را به فراموشی می‌سپارند.
روح، درست در فراسوی واژگان است و فقط با حس و احساس می‌توان با روح یکی شد. روح، برای اذهانِ منطقی و استدلالیِ امروزه بشری، کارکردی ندارد.
ذهن، روح پذیر نیست چون در آزمایشگاهش نمی‌گنجد!
حقیقت روح، یکپارچه است هیچ جدایی در آن نیست ولی ذهن منطقی و تفکیک گره انسانها، با نامگذاری ها تنیده شده است و قاتل روح است.
برای اینکه با روحت یگانه شوی قلبت را بجوی قلب تورا با وحدتِ وجودت پیوند می‌دهد. تو وجود داری ولی نه در سرت بلکه در حضور همین لحظه بی آغاز و بی پایانِ جاودانگی.
اگر نکته را بگیری با سرت هویت نمیگیری.
آنانی که بدنبالِ هویت هستند، محصور در هویتهای خیالی شان در زندانهای باورهایشان، زندانی می‌مانند و از بيکرانگی شان که در بی هویتی ست، غافل می‌مانند.
از افکار و هویتهای خیالی ات، هویت نساز و به انها نچسب. تو موجودی خیالی نیستی.
خانه های باورهایت را ویرانه کن و بی خویش باش☺️

🌞💖
هم خویش را بیگانه کن
هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان
همخانه شو همخانه شو
همه ما از هیچ آمده و به هیچ باز میگردیم و سفری بسیار کوتاه در جامع بدلی انسان، در تنپوشی رو به زوال که بدن می‌نامیم، با تجربه های موقتی داریم.
نکته را بگیر و به هیچ هویتی نچسب. جاری در لحظه باش و با تسلیم، بگذار رودخانه هستی تورا به اقیانوس آگاهی روانه کند. تو در ذهنِ شرطی شده با هویتهای خیالی ات، قطره ایی از اقیانوسی. وقتی قطره در اقیانوس حل شود. اقیانوس در قطره، حیات میگیرد☺️
🌞💖
زندگیِ شخصی، باورهای شخصی هم داره و هر باوری برای اون شخص تا بیدار نشه و به حقیقتش پی نبره، معتبره.
باورهاتو باور نکن فراتر از باورهات برو وهستی ات را بجوی☺️
عشقِ واقعی با دوستی پایان نمیگیرد بلکه با دوستی شروع می شود.
عشقی که در سکوت در آگاهی آغاز میشود. این عشقی است که خالق و مخلوق خودش است عشقی که کور نیست چنین عشقی میتواند تا ابد دوام داشته باشد میتواند عمیق تر و عمیق تر رشد کند.
چنین عشقی بسیار حساس است. در این نوع رابطه فرد میتواند حتی قبل از اینکه دیگری صحبت کند نیاز او را احساس کند.

عشقِ واقعی در دنیای ما بسیار نادر است و تعداشان بسیار محدود است. اینگونه عشاق، بجای سقوط، عروج میکنند.
شگفت انگیزترین نکته در موردشان این است که آنان بدون كلمات شروع به احساس کردن همدیگر کرده اند.

اگر زوجی احساس تشنگی داشت، زوجش برایش آب می آورد هیچ چیز گفته نشده فقط یک همزمانی ست.

اگر معشوق تشنه باشد عاشق تشنگی او را احساس می‌کند. یک انتقال احساسی پیوسته در جریان است نیازی به كلمات نیست. زوجین، بدونِ حرف زدن، روحی در دو تن دارند.
چنین عشقی هیچ نیازی از دیگری ندارد.
وقتی زوجی چیزی دریافت یا پیشکش میکند، دیگری با سپاس و قدر درانی می‌پذیرد.
عشق، هرگز قید و بندی نمیشناسد زیرا قید و شرطی وجود ندارد تا بندی بوجود آورد.
در چنین عشقی، سکس بعنوان معاشقه بدنی، شاید گاهی اتفاق بیفتد، شاید اتفاق نیفتد و در نهایت کاملاً ناپدید شود. در عشق، سکس شهوانی نیست بلکه فقط راهی برای باهم بودن است هر چه عمیق تر در هم فرورفتن است تلاشی است برای رسیدن به اعماق دیگری هیچ ربطی به تولید مثل بیولوژیک ندارد.
در سکس، فقط بدنها باهم دیدار میکنند آنگاه سکس به تدریج ناپدید میشود. آنگاه یک نوع دیدار جدید اتفاق میافتد که فقط دیدار انرژی ها است. نگه داشتن دستهای همدیگر نشستن باهم و نگاه کردن به ستاره ها این لذتی را میدهد که بیشتر از هر ارگاسم جنسی ست. دو انرژی که در هم آمیخته و ادغام و ذوب و یکی میشوند.
ارگاسم، سکسی جسمانی است که باید پایین ترین نوع آن باشد.
ارگاسم که جسمانی نباشد، زیبایی عظیمی دارد و در نهایت به شناخت خود منتهی میشود و اگر عشق نتواند اشراق را به شما بدهد آن را عشق نخوانید عشق واژه ای بسیار زیباست. وقتی میگویی، سقوط در عشق falling in love از آن را بصورت زشت استفاده میکنی بگو "سقوط در سکس" falling in sex صداقت داشته باش در عشق فرد همیشه عروج میکند هرگز سقوط نمیکند ولی نخست باید از آن چاله بیرون بیایید به
یکدیگر کمک کنید.
بیولوژی کمکی نخواهد کرد فقط با یکدیگر انسانی رفتار کنید و این نکته را درک کنید که آن عشق که شما را کور کرده بود، دیگر وجود ندارد چشمانتان باز است. سعی نکن دیگری را فریب بدهی که هنوز هم عاشق اش هستی فقط بگو آن احساس دیگر وجود ندارد من در این مورد غمگین و متاسفم دوست داشتم که آن احساس وجود میداشت ولی وجود ندارد و میدانم که در تو هم وجود ندارد.

وقتی این نکته عمیقا درک شود آن احساسِ قبلی رفته است. اینک دست کم فقط انسان هستيد و به همدیگر کمک میکنید تا از آن چاله ها بیرون بیایید. اگر کمک کنید، مشکلی وجود ندارد ولی بجای
کمک کردن هر طرف میخواهد رابطه را یا به درازا بکشد یا تمام کند ولی اجازه نمی دهد که آن دیگری از چاله هایش بیرون بیاید آنها پیوسته همدیگر را به آن چاله پایین میکشند.
درک کنید دلیلش ترس است؛ آن عشق قدیمی رفته است و عشق جدید هنوز وارد نشده و نمیتواند در آن چاله ها وارد شود. باید نخست از آن چاله ها بیرون بیایید و با ترس از ناشناخته ها مواجه شوید.
گذشته چنان زیبا بود که میخواهی آن را تکرار کنی پس سعی می کنی با زور آن را تحمیل کنی دیگری هم همین کار را میکند. ولی این چیزها در حیطه قدرت شما نیست که بتوانید آن را تحمیل کنید عشق اجباری، عشق نیست.

اگر قرار باشد با زور شمشیر کسی را ببوسی - "مرا ببوس"! این چه نوع بوسه ای خواهد بود؟ تو با نگاه کردن به آن شمشیر شاید او را ببوسی ولی این ابداً یک بوسه نخواهد بود.

هر عشقی که به هر دلیلی اجباری باشد عشق نیست و شما هر دو عشق را شناخته بودید به دلیل آن لحظه ها؛ پس میتوانید به آسانی حس و احساس کنید که این دیگر همان حس و احساس نیست. به همدیگر کمک کنید تا بیرون بیایید و اگر به همدیگر کمک کنید، بسیار آسان است.

🌞🌹💖