اکثریتِ انسانهای متمدن و دانش آلوده امروزی، عشق را تصویری، تعریفی و کاملا بدنی درک کرده اند و سکس را عشق میپندارند و این باوره باطل، ریشه همه اختلالاتِ جنسی، روانی انسانهاست که در جسمشان به شکل بیماریها پدیدار میشن. بدن، هرچند بی زبان است ولی با همه بی زبانی هایش، مثل مترجم روح و روان ماست که با حس و احساس میشه بخوبی درکش کرد.
ریشه اصلی بیشتره بیماریها، مربوط به باورهای باطل ما هستند که آنها را به اشتباه درک و برداشت کرده ایم و به آنها چسبیده ایم چون اکثریت مردم جامعه این باورهای موروثی را نکاویده و بدون گواه و شهوده قلب، پذیرفته اند. همه باورهای نکاویده ما، ارث و ميراثِ نیاکان و رفتگان و مردگان ماست که ریشه بنیادینشان در ناخودآگاه ماست. تا ناخودآگاه بازنگری نشه، انسان قربانیِ خوش باوریهای، باورهای نکاویده خودش میمونه.
ریشه اصلی بیشتره بیماریها، مربوط به باورهای باطل ما هستند که آنها را به اشتباه درک و برداشت کرده ایم و به آنها چسبیده ایم چون اکثریت مردم جامعه این باورهای موروثی را نکاویده و بدون گواه و شهوده قلب، پذیرفته اند. همه باورهای نکاویده ما، ارث و ميراثِ نیاکان و رفتگان و مردگان ماست که ریشه بنیادینشان در ناخودآگاه ماست. تا ناخودآگاه بازنگری نشه، انسان قربانیِ خوش باوریهای، باورهای نکاویده خودش میمونه.
مشکلِ عمده بشری کمبوده پول نیست بلکه باورهای باطل او نسبت به پول است. هرجا که درد و رنج است باورهای باطلی از حقیقت است. حقیقت، درست در پس باورهاست. وقتی فراتر از باورهات بری، قلبت حقیقت رو برات عیان و آشکار میکنه.
از هر باوری نکاویده که کورکورانه حفاظت و دفاع کنی، بلای جانت میشه☺️
باوره مطلق اصلا وجود نداره
باوره مطلق اصلا وجود نداره
کسانیکه از خلوت با خودشان می هراسند، بیوقفه به دیگران پناه میبرند و این شیوه ناسالمِ زندگی، نشانگره ناسلامتی روح و روانِ انسانهاست. اکثریت از سکوت میترسند و برای گریز از سکوت، یا رادیو گوش میدهند یا تلوزیون را در طولِ شبانهروز روشن میگذارند و شبها هم جلوی تلویزیون میخوابند که بسیار مضر است. بگذریم از دیگر رسانه های گروهی ...!
انسانهای امروزی بقدری به سرو صدا عادت کرده اند که سکوتِ درون را بدست فراموشی سپرده اند. سکوت، بهترین معلم معنوی انسانهاست که در این سکوت، صدای ظریف قلب خودشان را بوضوح میشنوند. قدری به خلوت بنشینید و ذهنتان را خاموش و ساکت کنید تا در این سکوت، با خود برتر و آگاهتان وصل شوید☺️
انسانهای امروزی بقدری به سرو صدا عادت کرده اند که سکوتِ درون را بدست فراموشی سپرده اند. سکوت، بهترین معلم معنوی انسانهاست که در این سکوت، صدای ظریف قلب خودشان را بوضوح میشنوند. قدری به خلوت بنشینید و ذهنتان را خاموش و ساکت کنید تا در این سکوت، با خود برتر و آگاهتان وصل شوید☺️
هرگاه در خلق زیبایی شریک شوید ، زندگی تان زیبا می شود و هرگاه این روال را متوقف کنید ، زیبایی از زندگی تان رخت بر می بندد و میرود.
زشتی و زیبایی آفریده خود ماست.
شادی و بدبختی هم همینطور.
شما آنچه را که خود خلق می کنید ، دریافت می دارید.
فلسفه کارما نیز همین است
هرآنچه را که با افکارتان میکارید و با اعمال و احساس تان انجام میدهید دیر یا زود، حاصلش را از جهان هستی، دریافت میکنید. کاشت و برداشت، قانون ازلی کیهان است. نیکی ها را بسط و گسترش دهید تا سرشتِ نیک تان بیدار گردد. آنموقع افکار و اعمال شرورانه را کنار میگذارید و وارده حریم مقدسِ عشق میشوید. خداوند عشق است اگر قوائده عشق را نیاموزید، ترس و نفرت می آفرینید.
زشتی و زیبایی آفریده خود ماست.
شادی و بدبختی هم همینطور.
شما آنچه را که خود خلق می کنید ، دریافت می دارید.
فلسفه کارما نیز همین است
هرآنچه را که با افکارتان میکارید و با اعمال و احساس تان انجام میدهید دیر یا زود، حاصلش را از جهان هستی، دریافت میکنید. کاشت و برداشت، قانون ازلی کیهان است. نیکی ها را بسط و گسترش دهید تا سرشتِ نیک تان بیدار گردد. آنموقع افکار و اعمال شرورانه را کنار میگذارید و وارده حریم مقدسِ عشق میشوید. خداوند عشق است اگر قوائده عشق را نیاموزید، ترس و نفرت می آفرینید.
#سوال_از_اشو :
اشو عزیز وجود شیطان و این همه خرافات و توهمات در دنیا بخاطر چیست؟
#پاسخ
از آغاز پیدایش انسان تاکنون، بشر برای خود ارزشها، رسوم، عادات، خرافات ساخته است و اینها را نیز همچنان با تعصب و شدت و حدت وصف ناشدنی به فرزندان و جامعه انتقال میدهد.
حتی لحظهای فکر نمیکنیم که همینها زمین را جهنم کرده است.
بهشت همینجا و در میان مردمانی است که آگاه و زیبا باشند.
اگر از طرف یک مشت نادان مورد تمجید و احترام قرار بگیری، مجبوری مطابق مبادی آداب و انتظارات آنها رفتار کنی.
برای کسب احترام و پذیرش بشریت بیمار،
تو باید از آنها بیمارتر باشی.
آن وقت آنها تو را عزت و احترام خواهند کرد.
اما تو چه چیزی عایدت میشود؟
تو روحت را از دست میدهی و در ازای آن هیچ سودی نمیبری.
آیا به خورشید اعتقاد داری؟
آیا ماه را باور داری؟
" اگر کسی بیاید و از تو بپرسد، "
آیا خورشید را باور داری؟
آیا ماه را باور داری؟
آیا به درختان اعتقاد داری؟
فکر می کنی که او یک دیوانه است.
چرا این سوال ها را می پرسد؟
این ها وجود دارند.
بنابراین موضوع باورداشتن به آنها وجود ندارد.
مردم دروغ ها را باور می کنند:
حقیقت نیازی به مومنین ندارد.
وقتی دروغ می سازی، یک رهبر بزرگ می شوی. برای همین است که در روی زمین سیصد مذهب وجود دارد.
حقیقت یکی است و سیصد دین و مذهب!!!!!!
مردم ابداع کنندگان بزرگی هستند.
وقتی دروغ ها چنان هستند که کسی نمی تواند آن ها را تشخیص بدهد و راهی برای اثبات یا انکار آن ها وجود ندارد، تو حفاظت شده ای.
مردمان زیادی در مورد دروغ های روحانی سخن می گویند، این مطمئن تر است.
ﺩﻭﺭ دﻧﯿﺎ ﺑﮕﺮدﯾﺪ: ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻓﺮد ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺑﯿﺪ ﮐﻪ ﻣُﻬﺮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﺩەها ﺗﻌﻠﻖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣﯿﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺱ، ﻃﺒﻖ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ.
متون نظري و فلسفه هاي بيشماري وجود دارد،
اما همه آنها ذهن مردم نادان را مشغول نگه مي دارند و براي جوينده واقعي منظور نشده اند.
آنچه مي گويم قطعا زنده، تازه، باطراوت و جوان است و به هيچ وجه سنتي نيست؛
پديده اي كاملا متفاوت است.
بايد متفاوت باشد.
زيرا متوني كه سه هزار سال پيش نوشته شده اند، براي مردم آن دوران منظور شده اند.
آن روان شناسي، ديگر براي دنياي امروز موثر نيست. آن متون با مردم آن زمان مطابقت داشتند. و براي شما نوشته نشده اند.
فاصله اي به اندازه سه، چهار، پنج هزار سال ميان شما و آن متون فاصله است.
اتكا به آنها بيهوده است.
درست مثل اينكه كسي فيزيك مي خواند در حد نيوتن متوقف شود و هرگز به سراغ انيشتين نرود.
متون كهن با مردم زنده، ارتباطی برقرار نمی كنند. آنها نمی توانند رشد كنند.
به همين دليل در ايام قديم، اساتيد اصرار داشتند كه سخنان آنها نبايد نوشته شود.
اساتيد پيام خود را به شاگردانشان می دادند و شاگردان در دنيايی متفاوت زندگی می كردند. ممكن بود اساتيد بميرند و شاگردانشان چيز ديگری تعليم مي دادند.
ممكن بود شاگردان تغييرات بسياری ايجاد كنند. زيرا مردم و موقعيتها تغيير مي كنند.
ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﺷﻖ دﯾﺎﻧﺖ ﻧﺎب ﻫﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﯾﺎ ﻫﻨﺪو و....
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻦ ﻫﯿﭻ دﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻧﻤﯽ دﻫﻢ.
ﻫﻤﻪ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﻦ، ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ، ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻨﻢ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍینکه ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ؛
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻨﻢ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺵ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﺪﻫﻢ.
ﻣﻦ ﯾﮏ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﯾﮏ ﻣﺪﺭﺱ ﺍﻟﻬﯿﺎﺕ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ، ﺍﻟﻬﯿﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ، ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ذﻫﻦ ﻣﺮدﻡ ﺭﺍ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ادامه دارد👇👇👇
#اشو
اشو عزیز وجود شیطان و این همه خرافات و توهمات در دنیا بخاطر چیست؟
#پاسخ
از آغاز پیدایش انسان تاکنون، بشر برای خود ارزشها، رسوم، عادات، خرافات ساخته است و اینها را نیز همچنان با تعصب و شدت و حدت وصف ناشدنی به فرزندان و جامعه انتقال میدهد.
حتی لحظهای فکر نمیکنیم که همینها زمین را جهنم کرده است.
بهشت همینجا و در میان مردمانی است که آگاه و زیبا باشند.
اگر از طرف یک مشت نادان مورد تمجید و احترام قرار بگیری، مجبوری مطابق مبادی آداب و انتظارات آنها رفتار کنی.
برای کسب احترام و پذیرش بشریت بیمار،
تو باید از آنها بیمارتر باشی.
آن وقت آنها تو را عزت و احترام خواهند کرد.
اما تو چه چیزی عایدت میشود؟
تو روحت را از دست میدهی و در ازای آن هیچ سودی نمیبری.
آیا به خورشید اعتقاد داری؟
آیا ماه را باور داری؟
" اگر کسی بیاید و از تو بپرسد، "
آیا خورشید را باور داری؟
آیا ماه را باور داری؟
آیا به درختان اعتقاد داری؟
فکر می کنی که او یک دیوانه است.
چرا این سوال ها را می پرسد؟
این ها وجود دارند.
بنابراین موضوع باورداشتن به آنها وجود ندارد.
مردم دروغ ها را باور می کنند:
حقیقت نیازی به مومنین ندارد.
وقتی دروغ می سازی، یک رهبر بزرگ می شوی. برای همین است که در روی زمین سیصد مذهب وجود دارد.
حقیقت یکی است و سیصد دین و مذهب!!!!!!
مردم ابداع کنندگان بزرگی هستند.
وقتی دروغ ها چنان هستند که کسی نمی تواند آن ها را تشخیص بدهد و راهی برای اثبات یا انکار آن ها وجود ندارد، تو حفاظت شده ای.
مردمان زیادی در مورد دروغ های روحانی سخن می گویند، این مطمئن تر است.
ﺩﻭﺭ دﻧﯿﺎ ﺑﮕﺮدﯾﺪ: ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻓﺮد ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺑﯿﺪ ﮐﻪ ﻣُﻬﺮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﺩەها ﺗﻌﻠﻖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣﯿﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺱ، ﻃﺒﻖ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ.
متون نظري و فلسفه هاي بيشماري وجود دارد،
اما همه آنها ذهن مردم نادان را مشغول نگه مي دارند و براي جوينده واقعي منظور نشده اند.
آنچه مي گويم قطعا زنده، تازه، باطراوت و جوان است و به هيچ وجه سنتي نيست؛
پديده اي كاملا متفاوت است.
بايد متفاوت باشد.
زيرا متوني كه سه هزار سال پيش نوشته شده اند، براي مردم آن دوران منظور شده اند.
آن روان شناسي، ديگر براي دنياي امروز موثر نيست. آن متون با مردم آن زمان مطابقت داشتند. و براي شما نوشته نشده اند.
فاصله اي به اندازه سه، چهار، پنج هزار سال ميان شما و آن متون فاصله است.
اتكا به آنها بيهوده است.
درست مثل اينكه كسي فيزيك مي خواند در حد نيوتن متوقف شود و هرگز به سراغ انيشتين نرود.
متون كهن با مردم زنده، ارتباطی برقرار نمی كنند. آنها نمی توانند رشد كنند.
به همين دليل در ايام قديم، اساتيد اصرار داشتند كه سخنان آنها نبايد نوشته شود.
اساتيد پيام خود را به شاگردانشان می دادند و شاگردان در دنيايی متفاوت زندگی می كردند. ممكن بود اساتيد بميرند و شاگردانشان چيز ديگری تعليم مي دادند.
ممكن بود شاگردان تغييرات بسياری ايجاد كنند. زيرا مردم و موقعيتها تغيير مي كنند.
ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﺷﻖ دﯾﺎﻧﺖ ﻧﺎب ﻫﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﯾﺎ ﻫﻨﺪو و....
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻦ ﻫﯿﭻ دﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻧﻤﯽ دﻫﻢ.
ﻫﻤﻪ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﻦ، ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ، ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻨﻢ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍینکه ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ؛
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻨﻢ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺵ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﺪﻫﻢ.
ﻣﻦ ﯾﮏ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﯾﮏ ﻣﺪﺭﺱ ﺍﻟﻬﯿﺎﺕ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ، ﺍﻟﻬﯿﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ، ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ذﻫﻦ ﻣﺮدﻡ ﺭﺍ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ادامه دارد👇👇👇
#اشو
ادامه👇👇👇
این واقعاً عجیب است که هیچکس تاکنون زحمت زیادی در مورد شیطان،
که از خدا هم مهمتر است، به خود نداده است.
خدا یک "شخص بسیار مهم" VIP است.
شیطان یک "شخص بسیار بسیار مهم" VVIP است!
شاید خدا دنیا را خلق کرده باشد،
ولی شیطان آن را اداره میکند.
و بسیار شیطنت بار و بسیار کامل آن را اداره میکند.
چنگیزخان، تیمورلنگ، نادرشاه، آدلف هیتلر، جوزف استالین، بنیتو موسولینی، رونالد ریگان ــ فکر میکنید اینها نمایندهی کی هستند؟
مسلماً نماینده خداوند نیستند.
اینها نمایندهی شیطان هستند و اینها هستند که تاریخ ما را ساختهاند.
اینها کسانی هستند که بیشتر و بیشتر اهریمن در دنیا ایجاد میکنند.
زندگی را با بیشترین تمامیت و شدت زندگی کن تا وقتی در گور هستی اینطرف و آنطرف نچرخی، زیرا فضای زیادی در آنجا نداری!
این لحظه را در فکر کنترل کردن از دست نده. میتوانی در قبرستان به این چیزهای بزرگ فکر کنی و هیچکس مانع تو نیست.
میتوانی کنترل را حفظ کنی، مجبوری که کنترل داشته باشی! باید که از ده فرمان اطاعت کنی ــ چگونه میتوانی در گور زنا کنی؟
قبل از آن، بهتر است تا میتوانی مسرور باشی و آزاد، زیرا کسی نمیداند که تو کی به این زمین زیبا و نزد این مردمان قشنگ بازخواهی گشت؟
حتی امروز هم یافتن چنین جمعی از مردمان زیبا آسان نیست.
این تنها جرم من است:
من در تمام دنیا فقط به یک دلیل محکوم هستم:
که افراد را وامی دارم تا با تمامیت و با شدت زندگی کنند:
بدون اینکه نگران فرمانهایشان باشند.
بدون اینکه نگران کتابهای مقدسشان باشند.
بی اینکه نگران خدایان وشیطانهایشان،
بهشتها و جهنمهایشان باشند.
#اشو
این واقعاً عجیب است که هیچکس تاکنون زحمت زیادی در مورد شیطان،
که از خدا هم مهمتر است، به خود نداده است.
خدا یک "شخص بسیار مهم" VIP است.
شیطان یک "شخص بسیار بسیار مهم" VVIP است!
شاید خدا دنیا را خلق کرده باشد،
ولی شیطان آن را اداره میکند.
و بسیار شیطنت بار و بسیار کامل آن را اداره میکند.
چنگیزخان، تیمورلنگ، نادرشاه، آدلف هیتلر، جوزف استالین، بنیتو موسولینی، رونالد ریگان ــ فکر میکنید اینها نمایندهی کی هستند؟
مسلماً نماینده خداوند نیستند.
اینها نمایندهی شیطان هستند و اینها هستند که تاریخ ما را ساختهاند.
اینها کسانی هستند که بیشتر و بیشتر اهریمن در دنیا ایجاد میکنند.
زندگی را با بیشترین تمامیت و شدت زندگی کن تا وقتی در گور هستی اینطرف و آنطرف نچرخی، زیرا فضای زیادی در آنجا نداری!
این لحظه را در فکر کنترل کردن از دست نده. میتوانی در قبرستان به این چیزهای بزرگ فکر کنی و هیچکس مانع تو نیست.
میتوانی کنترل را حفظ کنی، مجبوری که کنترل داشته باشی! باید که از ده فرمان اطاعت کنی ــ چگونه میتوانی در گور زنا کنی؟
قبل از آن، بهتر است تا میتوانی مسرور باشی و آزاد، زیرا کسی نمیداند که تو کی به این زمین زیبا و نزد این مردمان قشنگ بازخواهی گشت؟
حتی امروز هم یافتن چنین جمعی از مردمان زیبا آسان نیست.
این تنها جرم من است:
من در تمام دنیا فقط به یک دلیل محکوم هستم:
که افراد را وامی دارم تا با تمامیت و با شدت زندگی کنند:
بدون اینکه نگران فرمانهایشان باشند.
بدون اینکه نگران کتابهای مقدسشان باشند.
بی اینکه نگران خدایان وشیطانهایشان،
بهشتها و جهنمهایشان باشند.
#اشو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
اگر با آگاهی جسم درون آشنا نیستید، چشمان خود را برای مدتی ببندید و ببینید آیا درون دست هایتان زندگی وجود دارد. این سؤال را از ذهن خود نپرسید، زیرا به شما خواهد :گفت من چیزی احساس نمی کنم شاید هم بگوید: «برای فکر کردن موضوع جالب تری به من بده.» بنا بر این به جای آن که از ذهنتان بپرسید یک راست به درون دست های خود بروید. می خواهم شما با این کار از آن احساس نهانی سر زندگی در درون دست های خود آگاه شوید. این حس آن جا وجود دارد و برای این که احساسش کنید. باید با توجه تان به آنذجا بروید. ابتدا شاید احساس گزگز شدن و بعد احساسی از انرژی یا سر زندگی را در دست ها بیابید.
اگر توجه خود را برای مدتی بر دستانتان متمرکز کنید، آن حس سر زندگی شدید خواهد شد. برخی از مردم برای این کار حتی نیازی به بستن چشم های خود ندارند. آن ها می توانند هنگام خواندن این کتاب نیز دست های درونی خود را حس کنند، سپس به سراغ پا های خود بروید برای یک دقیقه یا بیش تر توجهتان را به آن ها دهید و هم دست ها و هم پا های خود را همزمان احساس کنید. بعد بخش های دیگر مانند، بازوان، شکم، سینه و سایر اعضای بدن را به درون آن احساس پیوند بزنید؛ تا جایی که به صورت یک حس کلی از سر زندگی نسبت به جسم درون آگاه شوید.
اکهارت تله
جهانی نو
اگر توجه خود را برای مدتی بر دستانتان متمرکز کنید، آن حس سر زندگی شدید خواهد شد. برخی از مردم برای این کار حتی نیازی به بستن چشم های خود ندارند. آن ها می توانند هنگام خواندن این کتاب نیز دست های درونی خود را حس کنند، سپس به سراغ پا های خود بروید برای یک دقیقه یا بیش تر توجهتان را به آن ها دهید و هم دست ها و هم پا های خود را همزمان احساس کنید. بعد بخش های دیگر مانند، بازوان، شکم، سینه و سایر اعضای بدن را به درون آن احساس پیوند بزنید؛ تا جایی که به صورت یک حس کلی از سر زندگی نسبت به جسم درون آگاه شوید.
اکهارت تله
جهانی نو
من مايلم كه به اجتماع ياری دهم، اما نميدانم كه چگونه اين كار را آغاز كنم؟
به نظر من اينكه اين كار را چگونه آغاز كنيم آنقدر مهم نيست، بلكه مهمتر آن است كه دريابيم چرا اصلاً مايليم كه كار اجتماعي انجام دهيم؟ آيا علت آن ديدن تيره روزی های گيتی چون گرسنگی، بيماری، بهره كشی از آدمی، بي تفاوتی ستمكارانه توانگران بزرگ پهلو به پهلوی فقری سهمگين، دشمنی آدميان با يكديگر و جز آن است؟ آيا علت، اين مسائل است؟ آيا به اين دليل به همياری اجتماعی علاقه منديد كه دلتان سرشار از عشق است و بدين روی در پي خرسندی خويشتن نيستيد؟ يا اينكه مددكاری اجتماعی وسيله ای برای گريز از خويشتن است؟ آيا دقت ميكنيد؟ شما مثلاً چون همه پيامدهای ازدواج قراردادي را ميبينيد به خود ميگوييد «من هيچگاه ازدواج نخواهم كرد» و در عوض خويشتن را وقف همياری اجتماعی می كنيد؛ يا شايد پدر و مادرتان شما را در اين راه تشويق كرده اند و يا خودتان در اين زمينه ايده عالی داريد.
هرگاه اين كار به خاطر گريز باشد و يا شما صرفاً ايده آلی را كه ساخته و پرداخته اجتماع، رهبر، كاهن و يا خودتان است پی- گيری ميكنيد، در اين صورت انجام اين مددكاري اجتماعي تنها موجب پديد آمدن تيره روزی های بيشتر خواهد شد. اما اگر مهر عشق را در دل داريد، اگر در جستجوی حقيقتيد و انسانی راستین هستيد، هرگاه دگرخواهی و پی جويی موفقيت را كنار گذاشته ايد و پرهيزگاری تان به فخرفروشی نمی انجامد؛ در اين صورت همان شيوه زندگی تان كمك خواهد كرد كه دگرگونی كلی در جامعه پديد آيد.
از ديد من فهميدن اين امر بسيار مهم است. آدمي در سال هايی كه همانند بيشتر شما در سنين نوجوانی است مشتاق آن است كه كار مثبتي انجام دهد و در نتيجه به مددكاری اجتماعی روی می آورد، زيرا از سويی كتابها در اين باره سخن ها گفته اند و روزنامه ها پيرامون آن تبليغات بسيار به راه انداخته اند، و از سوی ديگر آموزشگاه های برای آموزش مددكاری اجتماعی و جز آن بر پا شده است. اما توجه ميكنيد كه بدون انجام خودشناسی و بدون ادراك خويشتن و روابطتان هر گونه همياری اجتماعی سرانجام به خاكستر بدل خواهد شد.
انقلابی راستين به هیچوجه در آرمانگرایی نيست بلكه همانا انسان شادمان به راستی سنت شکن و انقلابی ست و انسان شادمان كسي نيست كه از دارايی بسيار برخوردار باشد.
انسان شادمان، ديندار حقيقی ست و راه و روش و شیوه هوشمندانه و بینظیره زندگی روزمره اش، بزرگترین تاثیرگذار در جامعه سنتگراست.
اما اگر شما صرفاً به گروه بيشمار مددكاران اجتماعی بپيونديد، دلهايتان تهی از مهر عشق خواهد ماند. شايد دارايی هایتان را در اين راه ببخشيد و يا ديگران را به بذل ثروت خويش در اين راه تشويق كنيد، و شايد حتی بتوانيد رفرم های گسترده ای نيز انجام دهيد؛ اما مادامی كه دلهايتان تهی از مهر عشق و ذهن هايتان آكنده از انگاره های ميان تهی باشد، زندگيتان، تيره، فرسوده و بدون سرخوشی خواهد بود و در نهایت آزرده خاطر خواهید ماند.
پس نخست خويشتن را ادراك كنيد آنگاه خواهيد ديد كه در پی اين خود و فراآگاهی، كنشِ درست، خودجوشانه متجلی ميشود.
به نظر من اينكه اين كار را چگونه آغاز كنيم آنقدر مهم نيست، بلكه مهمتر آن است كه دريابيم چرا اصلاً مايليم كه كار اجتماعي انجام دهيم؟ آيا علت آن ديدن تيره روزی های گيتی چون گرسنگی، بيماری، بهره كشی از آدمی، بي تفاوتی ستمكارانه توانگران بزرگ پهلو به پهلوی فقری سهمگين، دشمنی آدميان با يكديگر و جز آن است؟ آيا علت، اين مسائل است؟ آيا به اين دليل به همياری اجتماعی علاقه منديد كه دلتان سرشار از عشق است و بدين روی در پي خرسندی خويشتن نيستيد؟ يا اينكه مددكاری اجتماعی وسيله ای برای گريز از خويشتن است؟ آيا دقت ميكنيد؟ شما مثلاً چون همه پيامدهای ازدواج قراردادي را ميبينيد به خود ميگوييد «من هيچگاه ازدواج نخواهم كرد» و در عوض خويشتن را وقف همياری اجتماعی می كنيد؛ يا شايد پدر و مادرتان شما را در اين راه تشويق كرده اند و يا خودتان در اين زمينه ايده عالی داريد.
هرگاه اين كار به خاطر گريز باشد و يا شما صرفاً ايده آلی را كه ساخته و پرداخته اجتماع، رهبر، كاهن و يا خودتان است پی- گيری ميكنيد، در اين صورت انجام اين مددكاري اجتماعي تنها موجب پديد آمدن تيره روزی های بيشتر خواهد شد. اما اگر مهر عشق را در دل داريد، اگر در جستجوی حقيقتيد و انسانی راستین هستيد، هرگاه دگرخواهی و پی جويی موفقيت را كنار گذاشته ايد و پرهيزگاری تان به فخرفروشی نمی انجامد؛ در اين صورت همان شيوه زندگی تان كمك خواهد كرد كه دگرگونی كلی در جامعه پديد آيد.
از ديد من فهميدن اين امر بسيار مهم است. آدمي در سال هايی كه همانند بيشتر شما در سنين نوجوانی است مشتاق آن است كه كار مثبتي انجام دهد و در نتيجه به مددكاری اجتماعی روی می آورد، زيرا از سويی كتابها در اين باره سخن ها گفته اند و روزنامه ها پيرامون آن تبليغات بسيار به راه انداخته اند، و از سوی ديگر آموزشگاه های برای آموزش مددكاری اجتماعی و جز آن بر پا شده است. اما توجه ميكنيد كه بدون انجام خودشناسی و بدون ادراك خويشتن و روابطتان هر گونه همياری اجتماعی سرانجام به خاكستر بدل خواهد شد.
انقلابی راستين به هیچوجه در آرمانگرایی نيست بلكه همانا انسان شادمان به راستی سنت شکن و انقلابی ست و انسان شادمان كسي نيست كه از دارايی بسيار برخوردار باشد.
انسان شادمان، ديندار حقيقی ست و راه و روش و شیوه هوشمندانه و بینظیره زندگی روزمره اش، بزرگترین تاثیرگذار در جامعه سنتگراست.
اما اگر شما صرفاً به گروه بيشمار مددكاران اجتماعی بپيونديد، دلهايتان تهی از مهر عشق خواهد ماند. شايد دارايی هایتان را در اين راه ببخشيد و يا ديگران را به بذل ثروت خويش در اين راه تشويق كنيد، و شايد حتی بتوانيد رفرم های گسترده ای نيز انجام دهيد؛ اما مادامی كه دلهايتان تهی از مهر عشق و ذهن هايتان آكنده از انگاره های ميان تهی باشد، زندگيتان، تيره، فرسوده و بدون سرخوشی خواهد بود و در نهایت آزرده خاطر خواهید ماند.
پس نخست خويشتن را ادراك كنيد آنگاه خواهيد ديد كه در پی اين خود و فراآگاهی، كنشِ درست، خودجوشانه متجلی ميشود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پژواک اعمال ناشایستت هم به دیگران و هم بخودت آسیب میرساند و همچو تیری رها شده، بسوی خودت بازمیگردد و خودت را زخمی میکند
دنبال خودت در افکارت نگرد، تو افکارت نیستی پس کیستی؟ تو آن هشیاری در پس زمینه افکاری که شاهده تفکراتی
تو فکر کننده نیستی. افکارها مثل نسیمی، قطرات بارانی یا برگهای درختان یا ابرهای آسمان، هرلحظه در آمد و رفتند متعلق بما نیستند سعی نکن اینو بفهمی وقتی در ژرفای وجودت عمیق تر شوی و مثل یک تماشاگر آمد و رفتِ افکار را بی قضاوت و بدون هویت گیری و قصه بافی یا داستانسرایی از آنها، مشاهده کنی، همزمان با بعدی والاتر از سطوح آگاهی متصل میشوی.
افکار از هیچ میآیند و به هیچ بازمیگردند و اینرا باید عمیقا درک کنی، آنموقع شعور هشیار و بیدار و آگاهت، جای فکر کننده را میگیرد. آگاهی، همان فضای بنظر هیچ یا خالی یا خلا است که افکارها را دربردارد. افکارها در آمد و رفت و تغییرند ولی فضا تغییر ناپذیر است. هرچند لفظی به آن "فضا" میگوییم ولی در حقیقت با واژگان نمیتوان ذاتِ آگاهی را نامگذاری کرد با الفظ فقط میتوان به آن اشاره کرد. تائو(انرژی خلقت و آفرینش) در هیچ لفظی نمیگنجد، وقتی بخواهی آنرا در کلمات بگنجانی و صفات و فعل دهی و بیانش کنی، محدودش میکنی و از دستش میدهی. ذاتی که قابل بیان نیست، در بیانات نمیگنجد هر چه در موردش بگویی، دروغی بیش نخواهد بود فقط با حس و احساس تجربه اش میکنی☺️
تو فکر کننده نیستی. افکارها مثل نسیمی، قطرات بارانی یا برگهای درختان یا ابرهای آسمان، هرلحظه در آمد و رفتند متعلق بما نیستند سعی نکن اینو بفهمی وقتی در ژرفای وجودت عمیق تر شوی و مثل یک تماشاگر آمد و رفتِ افکار را بی قضاوت و بدون هویت گیری و قصه بافی یا داستانسرایی از آنها، مشاهده کنی، همزمان با بعدی والاتر از سطوح آگاهی متصل میشوی.
افکار از هیچ میآیند و به هیچ بازمیگردند و اینرا باید عمیقا درک کنی، آنموقع شعور هشیار و بیدار و آگاهت، جای فکر کننده را میگیرد. آگاهی، همان فضای بنظر هیچ یا خالی یا خلا است که افکارها را دربردارد. افکارها در آمد و رفت و تغییرند ولی فضا تغییر ناپذیر است. هرچند لفظی به آن "فضا" میگوییم ولی در حقیقت با واژگان نمیتوان ذاتِ آگاهی را نامگذاری کرد با الفظ فقط میتوان به آن اشاره کرد. تائو(انرژی خلقت و آفرینش) در هیچ لفظی نمیگنجد، وقتی بخواهی آنرا در کلمات بگنجانی و صفات و فعل دهی و بیانش کنی، محدودش میکنی و از دستش میدهی. ذاتی که قابل بیان نیست، در بیانات نمیگنجد هر چه در موردش بگویی، دروغی بیش نخواهد بود فقط با حس و احساس تجربه اش میکنی☺️