عشق و نور
1.16K subscribers
419 photos
1.3K videos
20 files
565 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💜ساتیام نادین
📗از پیاز به مروارید
گوش سپردن با عشق به مفهوم آن نیست که باید با گوینده موافقت کنیم.
ما میتوانیم بدون تهاجم یا تدافع گوش دهیم؛ یعنی بدون تصورات، توقعات و انتظارات، با قلبی گشوده و با احترام به گوینده، طوری که او را بعنوان یکی از خویشتن های خودمان بشناسیم و این نوع ارتباطِ همدلی، در ارتباطِ قلب به قلب و روح به روح ممکن می‌شود نه در مکالماتِ کلامی که معمولا، ذهن به ذهن است.
خودبرتر 11:
شل کنید شل کنید بذارین هراتفاقی می‌خواهد بیافتد زور نزنید هستی مراقب ماست تمام زندگی ما دراختیار هستی است ما کاره ای نیستیم ما مالک خودمان نیستیم گوش کنیم اصول رعایت کنیم آنوقت هراتفاقی می‌افتد عالی است هراتفاقی می‌افتد پذیرا باشید گله وشکایت نکنید بلکه شکرگزار باشید وازاتفاقات کمال استفاده را بکنید درسهایی است که پنهان است هشیار باشید تا بتوانید کشف ش کنید
سپردن یعنی مردن بمیرید تا هستی فرمان را در دست بگیرد

صبور باشید هشیار باشید متمرکز به خودتان باشید تا پیام‌ها یا درسها را بگیرید هراتفاقی درسی دارد سرسری ازش نگذریدتا درتکرار باقی نمانید

شادی وغم هردو یکی هستش اگر به درکش پی ببری فاز ونول باهم نباشند چراغ روشن نمیشه با غم هایت حال کن انکارش نکن بد وخوب هردو یکی هست شر وخیر هردو یکیست سر وقلب هردویکیست عاشق ومعشوق هردو یکیست درست وغلط هردو یکیست هیچی رو رد نکن فقط پذیرا باش تا بتوانی از این دوحالت فراتر بروی آگاهی

از باورها والگوهای گذشته فراتر برو تا آنچه می گویی را تجربه کنی درکلمات نمانید شادی بدست اوردنی نیست باید اتفاق بیافتد فروتنی بدست آوردن نیست مهربانی بدست اوردنی نیست عشق بدست اوردنی نیست باید خودش رخ دهد با کلمات والفاظ فقط ادا وتظاهر را یاد میگیرید دنبال آسپرین نباشید باورهاتون باور نکنید تا تجربه کنید.
شادی بودن


ناخشنودی یا منفی گرایی، روی سیاره ما یک بیماری اسـت. آلودگی ای که در سطح بیرون قرار دارد، با منفی گرایی درون برابر است. این بیماری در هر کجا دیده می شود؛ نه تنها در جا هایی که مردم به اندازه کافی ندارند، بلکه در نقاطی که مردم بیش از اندازه دارند بیش تر دیده می شود. آیا شگفت آور نیست؟ حتی جهان مرفه به گونه ای ژرف تر با شکل یکـی شـده، بیش تر در محتوا گم شده و بیش تر در «من درون» گیر افتاده است. مردم باور دارند که برای شادی خود به آن چه روی می دهد، یعنی به شکل، وابسته هستند. آن ها درک نمی کنند آن چه روی می دهـد، بـی ثبـات تـرین چیز درکائنات است که همواره تغییر می نماید. مردم به گونه ای به لحظه حال می نگرند که یا چیزی رخ داده که نباید پیش می آمد، و به اکنون آسیب رسانده یا آن را به صورت نا تمام می بینند، زیرا چیزی که باید پیش می آمد، اتفاق نیفتاده است. آن ها به این ترتیب، آن کمال ژرف تری را که از خود هستی جدانشدنی ست ـ کمـالی که همیشه آن جا بوده است ـ و فراسوی آن چه که روی می دهد یا نمی دهد، یعنی فراسوی شکل را از دست می دهند. لحظه حال را بپذیرید و کمالی را که ژرف تر از شکل می باشد و زمان آن را لمس نکرده است، بیابید.
شادی بودن که تنها شادی راستین است، نمی تواند از طریق شکل، دارایی، دستاورد ها، آدم ها یا شرایط ـ هر آن چه که روی می دهد ـ به سوی شما بیاید. این شادی هیچ گاه نمی تواند به سوی شما بیاید. این شادی از بعـد بـی شـکلی درون شما، یعنی از خود آگاهی می تابد و بنا بر این با آن کسی که هستید، یکی است.

اکهارت تله
جهانی نو
🔹🔹جادو و باور

🔹بزرگترین سِر آنست که سِری وجود ندارد...!

هیپنوتیزم کننده، بدنبال تسخیر ذهن افراد است... هیپنوتیزم و جادو درحقیقت دو واژه تقریبا مترادف هستند...

جادو، همان باور است... مناسک و مراسم هم صرفا جهت گول زدن ذهن است... تا باور کند، جدی بگیرد... بعنوان مثال اگر نزد پزشکی بروید و او آداب و مناسک مورد انتظار نظیر معاینه، گرفتن نبض و....را انجام ندهد و صرفا از دور شما را نگاه کند و نسخه بنویسد، آن پزشک و نسخه اش زیاد باب طبع شما نخواهد بود و پزشکی را می پسندید که آداب و مناسک را بخوبی و باحوصله و دقیق انجام دهد...

درحقیقت کسیکه جادو می کند از باورِ ذهنِ جادو شونده استفاده می کند برای مقاصد خود... اما پس از چندی، با بالا رفتن آمار جادو شوندگان، خودِ جادوکننده نیز باورش می‌شود که جادوهای او کار می کند...!

🔹جادو از قدیم تاکنون در همه سطوح بکار گرفته می‌شود و اغلب در سطوح رده بالای حکومتی، برای تسلط بر اذهان عمومی بکار گرفته می‌شود... در زمانهای قدیم به شکل های دیگر بود و اکنون از طریق رسانه ها، ذهن های اغلب مردم را در اختیار می گیرند و آنچه که می خواهند از ارزش ها گرفته تا... همگی را در ذهن عوام القا و دیکته می کنند...

🔹باور، باور می آورد... کسی را فریب دهیم و او باورمان کند... اگر بشود دو نفر سه نفر و... خودمان نیز باورمان می‌شود که جادوها و علائم ما کار می کنند... به بیان دیگر همین باورِ افرادِ جادو شده، موجب می‌شود جادوکننده نیز باور کند دارای قدرت است و همین امر سبب افزایش قدرت او می‌شود...

🔹باور است که قدرت را می‌سازد...

طلسم، علائم، نشانه ها، طرح ها، مناسک و مراسم و... بخودی خود هیچ هستند و دارای هیچ خاصیت بالفطره نیستند... بلکه تنها قفل هایی هستند که در ذهن میزبان و طعمه ها می اندازند و توسط آنها، ذهن شما را قفل می کنند و باور در ذهن شما ایجاد می‌شود... جادوکننده نیز از ذهنِ میزبان(جادو شده)، استفاده می کند برای مقاصد خود و انباشت قدرت...

🔹قفل های ذهنی همان اسرار هستند...

به شما (میزبان) می گویند یک سِری در فلان مناسک یا علامت یا طرح و نقاشی یا اعداد و... نهفته است و همان سِر و راز است که کار برای شما انجام می دهد... در حالیکه هیچگونه سِری جز حماقتِ میزبان وجود ندارد که جادو را باور می کند و همان باور است که کار را پیش می برد و نه سِر و رازی که می گویند در آنها وجود دارد...!

🔹اتفاقی عجیب می افتد و آن اینست که افراد زیادی به وجود چیزی باور پیدا می کنند... در اینصورت آن چیز بطور واقعی در بُعدِ ذهنی خودش، شکل می گیرد و حتی افرادِ غیر باورمند را نیز می تواند تحت تاثیر قرار دهد...!

بعنوان مثال می گویند فلانی کار دعا یا طلسمش حرف ندارد و عالیست و... همین باعث می‌شود هرکس به او مراجعه کند با چنان باوری مراجعه کند که هرآنچه او می گوید بدون چون و چرا انجام دهند و درنهایت به مقصد و منظور خود برسند...

به بیان دیگر، وقتی عده زیادی به چیز مشترکی باور داشته باشند، آن چیز در بُعدِ ذهنی خودش شکل می گیرد و این توهم جمعی آنقدر می تواند پررنگ شود که حتی افرادِ غیرباورمند را نیز تحت تاثیر قرار دهد...!

بعنوان مثال بگویند فلان سنگ دارای انرژی تاریک است و هرکس آنرا لمس کند اتفاق بدی برای وی خواهد افتاد.. همین شهرت باعث می‌شود توهمِ جمعی و گردابِ ذهنی شدیدی برای آن سنگ شکل گیرد و همگان (همه ذهن ها) را تحت تاثیر قرار دهد... مگر آن ذهنی که آنقدر قوی است که می تواند در مقابل این گرداب ذهنیِ عظیم، مقاومت کند و اتفاقی برای وی نیفتد...

🔹باور جمعی در مورد هرچیزی ایجاد شود، اینطور بنظر می رسد که آن چیز دارای نیرویی است...

جهان، صحنه نبرد افکار و اندیشه هاست... حتی همین مفهوم(خود) نیز، یک باور جمعی(توهم جمعی) در درون ماست... افکاری که حول هسته مرکزی وجود (ذهن) در گردش هستند، یک باور جمعی نسبت به یک هسته مرکزی(غیر حقیقی) ایجاد می کنند که همان "خود" نامیده می‌شود...لذا "خود" نیز یک باور جمعی است در درون ما...

🔹جادوگر، باورها را در خدمت خویش می‌گیرد...

به بیان دیگر، فرد جادوگر، با ایجاد باور در ذهن افراد با مناسک و علائم و... و سپس در اختیار گرفتنِ این باورها، به مقاصد و اهداف خویش می رسد...

حتی با افزایش شمار باورها و شدت گرفتن آنها، موجوداتی بظاهر واقعی در ابعاد ذهنی شکل می گیرند که همگان حتی افراد غیر باورمند نیز می توانند وجود آنها را احساس کنند یا تحت تاثیر آنها قرار بگیرند..

🔹فردی که به چیزی باور ندا‌شته باشد یا دارای باورِ بسیار قدرتمندتری باشد که سایر باورها در برابر آن، ناچیز باشند، ابدا نمی‌توان در یوغ و زنجیر و قفل هیچ طلسم ذهنی و جادو قرار داد و همگی بر وی بی اثر هستند...
مهم ترین چیز در زندگی همین لحظه حال است، حتی زمانی  که به گذشته یا آینده فکر میکنی در لحظه حال قادر به این کار هستی... پس فکرت رو از قید و بند گذشته و آینده خلاص کن و در لحظه حضور داشته باش, تا بتونی از تمام ظرفیتِ ذهن استفاده کنی.
زندگی در صلح و صفا و آرامش با خویشتن خود و با مردم دنیا مستلزم داشتن هوشیاری، ادراک صحیح، بصیرت و خرد عظیمی است. کافی نیست که یک تصور، ایده و فرضیه از یک زندگی آرام و مصفا داشته باشیم و بعد بکوشیم تا به یک زندگی آرام و صلح آمیز دست یابیم - این کار فقط منجر به یک زندگی یکنواخت - یعنی صرفاً خوردن و خوابیدن برای ادامه بقا میشود نه زنده بودنِ واقعی که در جاری بودنِ انرژی حيات است.
باید به بررسی این موضوع بپردازیم که آیا امکان زندگی در این دنیای آشفته، هرج و مرج و ظالمانه وجود دارد - زندگی ای که لااقل انسان ها تا حدودی در ذهن و قلب خویش احساس آرامش و صلح و صفا بنمایند! نه زندگی ای که انسانها مدام در حال تلاش و تقلا، در کیفیت تضاد، در حال ستیز و رقابت، در حال تقلید و سازش و انطباق باشند. نه زندگی ای که انسانها به این راضی و دلخوش باشند که توانسته اند به بعضی خواسته های پوچ خویش از قبیل شهرت و ثروت دست یابند، یا ناخوشنود باشند به خاطر این که سوء شهرت دارند؛ یا گمنام اند؛ بلکه زندگی با کیفیتی صلح آمیز، آرام و با صفا.
باید با هم به عمق این موضوع برویم و دریابیم که آیا اصولاً تحقق چنین آرامش و صفای باطن امکان دارد - نه فقط صفا و آرامش ذهن، که فقط بخشی جزیی از هستی انسان است؛ بلکه کیفیتی از آرامش خیال مخصوصی که هیچ عاملی نمیتواند آن را مختل نماید - آرامشی فوق العاده زنده و نیرومند؛ با احساسی از عزّت، کرامت و متانت؛ بدون هر گونه احساس رجالگی، ابتذال، سطحی بودن و هرزگی انسانهای بی مایه آیا انسان میتواند چنین زندگی شکوهمندانه ای را برای خود بیافریند؟

کریشنامورتی
شعله حضور و مدیتیشن
2024-06-14
سلام زندگی
خود و فراآگاهی با نرمین ☺️
هر کودکی #هوشمند به دنیا می‌آید. هوشمندی چیزی نیست که برخی داشته باشند و برخی نداشته باشند.
هوشمندی رایحه ی زندگی است.
اگر زنده هستی، هوشمند هم هستی. هوشمندی یک پدیده طبیعی است.

انسانهای معدودی هوشمندانه زندگی  می کنند و کمیاب هستن کسانی که هوشمندانه بمیرند.

بسیاری از مردم در تمام زندگی نادان باقی می مانند، و آنان در ابتدا غیر هوشمند نبودند.

پس چه اتفاقی افتاده؟
وقتی آنان کودکانی خردسال بودند،
به والدین و راهنمایان اعتماد کردند......

در دنیایی بهتر، والدین اگر واقعا فرزندانشان را دوست بدارند، به آنان خواهند آموخت که: 
به هوشمندی خودشان اعتماد کنند.

در دنیایی بهتر، والدین به فرزندان کمک میکنند تا هر چه سریع تر مستقل باشند و به خودشان متکی شوند.

در دنیایی بهتر، کودکان هر چه زودتر به خودشان واگذار می شوند.

تمام تلاش والدین باید این باشد که کودک از هوشمندی خودش بهره ببرد.

اگر بد آموزی، هدف نباشد_این خواهد بود که کودک را بار ها و بارها به هوشمندی خودش واگذارد،
تا بتواند عمل کند.
و از هوشمندی خودش استفاده ببرد.
       
#اشو
#کتاب_راز
we live in your dreams
iday
موسیقی بی کلام

ما در رویاهای شما زندگی می کنیم
Audio
مراقبه_شب 🌙
بیست و پنجم خرداد ماه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
بهشت و جهنم


کسانی که به واسطه خودشان جهنم را ساخته اند همیشه در آرزوی رفتن به بهشت هستند. هنگامی که زندگی مانند جهنم به نظر می رسد، امیدواریم وقتی به بهشت می رویم، همه چیز فوق العاده باشد. حال، در بهشت چه خبر است؟ طبق عقاید هندوها، غذا در بهشت بسیار خوب است. اگر اهل غذا خوردن هستید، باید به بهشت هندو بروید. نالا، سرآشپز اعظم، خودش برای شما آشپزی میکند و هر چقدر غذا بخورید مهم نیست. رگها همیشه پر از غذا خواهند بود. اگر به قسمت دیگری بروید، خانم های سفید پوش معلق در اطراف ابرها پیوسته برایتان چنگ می نوازند. اگر چنین فضایی را دوست دارید، باید به آنجا بروید؛ و در بخش،های دیگر با دختران باکره مواجه خواهید شد. اگر این همان چیزی است که به دنبال آن هستید، باید به آنجا بروید؛ اما چگونه میتوان به بهشت رفت؟
این ماجرا در آلاباما اتفاق افتاد. در مدرسهٔ یکشنبه، معلم با جدیت تمام در حال آموزش بود، اما حضار هم سن شما نبودند؛ کودکانی خردسال بودند. معلم با همه توان درس می داد و بچه ها حیرت زده نشسته بودند. ناگهان، به منظور اثرگذاری بیشتر مکثی کرد و پرسید: «برای رفتن به بهشت چه باید کرد؟» ماری کوچولو که در نیمکت جلو نشسته بود، ایستاد و گفت: «اگر هر یکشنبه صبح کف کلیسا را تمیز کنم، به بهشت خواهم رفت». معلم پاسخ داد: «مطمئناً» دختربچه دیگری گفت: «اگر پول توجیبی ام را با دوست کم برخوردارم تقسیم کنم، به بهشت میروم» معلم گفت: «درست است!» پسر دیگری گفت: «اگر به افراد نیازمند کمک کنم، به بهشت میروم.» معلم گفت: «درست است» تامی کوچولو که در نیمکت عقب نشسته بود، ایستاد و گفت: «اول باید بمیرید». این یک پیش نیاز است. اگر میخواهید به بهشت بروید اول باید بمیرید.
هنگامی که بمیرید، بسته به فرهنگتان؛ شما را می سوزانند، دفن یا به پرندگان و حیوانات عرضه می کنند.
انسان اساساً به دنبال بهشت است؛ زیرا به دنبال خوشبختی است؛ بنابراین، در اصل، انسان در تجربه های خود به دنبال خوشبختی است؛ از نظر جسمی، ذهنی و عاطفی، او میخواهد که روند زندگی و محیط اطرافش دلچسب باشد. اگر این اتفاق رخ دهد، آیا آرزوهای ما محقق میشوند؟ خير، فقط در صورتی که بیاموزید خوشحال باشید، می توانید ابعاد مختلف زندگی را کشف کنید. اگر در حالات مختلف ناراحت باشید، تمام زندگی شما در جست و جوی شادی از بین خواهد رفت. انسانها کل زندگی خود را برای رسیدن به چیزی به نام شادی تلف میکنند. در واقع، حتی شادی هم نیست؛ از آن نیز دست کشیده اند. امروزه آنها فقط آرامش ذهنی می خواهند. این بالاترین هدف در زندگی آنهاست.
مردم سعی میکنند زندگی خود را در اینجا به بالاترین حد ممکن برسانند. این امر در مرحله اولیه با اشتیاق و آز و طمع اتفاق می افتد؛ اما هنگامی که افراد ناامید و متوجه این موضوع میشوند که امکانات بیشتر به هیچ وجه مدت زندگی را افزایش نمی دهد، بر آن میشوند تا در این مسیر مهم گزین هایی را جایگزین کنند. از این رو، در همین دنیا از نوشیدن مشروبات الکلی مست می شوند و مواد مخدر مصرف می کنند. ما مسئله را از منظر اخلاقی مد نظر قرار نمی دهیم. بلکه از نظر نوع آسیبی که به هوش و آگاهی انسان وارد می کند، آن را مورد توجه قرار می دهیم. البته که سلامتی دغدغه ماست، اما اگر کسی بدش نمی آید که چند سال زودتر بمیرد، من مشکلی ندارم؛ اما آسیبی که این مواد شیمیایی به انسان وارد میکنند مشکل آفرین است.
هنگامی که ۹۰ درصد از جمعیت انسانی به این مسائل روی می آورند، نسل بعدی که تولید میشود کیفیت بسیار پایین تری از آنچه اکنون وجود دارد، خواهند داشت. این جنایت علیه بشریت است زیرا کل جریان زندگی به گونه ای است که باید بهتر و بهتر شود.
هنگامی که آسیب واقعی اتفاق بیفتد، در آن مقطع، تلاش برای تغییر مثبت کارساز نخواهد بود. شما نمیتوانید کسی را آگاه کنید که مواد شیمیایی مصرف می کند. اگر سعی کنید به فردی اندرز دهید که به الکل یا مواد مخدر اعتیاد دارد یا به کسی که به طور مداوم داروهای تجویزی مصرف می کند، متوجه خواهید شد که من چه میگویم. شما نمیتوانید فرد را متحول کنید؛ زیرا این ماهیت مواد شیمیایی است این مواد احساس سلامتی، آرامش، شادی، خلسه یا هرچیز دیگری را در فرد ایجاد می کنند. از آنجایی که احساسات خوب را به طور مصنوعی در فرد افزایش می دهد، هیچ راهی برای خروج از آن وجود ندارد.

سادگورو
مرگ موهبتی الهی
در غرب ظاهر مادی جسم شما - یعنی ضعیف یا قوی بودن و زیبایی یا زشتی آن در مقایسه با دیگران - سهم بسزایی در حس شما از این که فکر می کنید کیستید، دارد. برای بسیاری از انسان ها حس ارزشمند بودن دارای رابطه ای نزدیک با توانایی جسمانی قیافه خوب اندام مناسب و ظواهر بیرونی است بسیاری از مردم به این دلیل که جسم خود را نازی با و ناکامل می بینند، احساس ارزشمندی خود را حقیر و ناچیز می یابند.
در برخی موارد تصویر ذهنی یا تصور کلی از جسم من تحريف كامل حقیقت است. امکان دارد یک زن جوان خود را سنگین وزن بداند و با این که در حقیقت باریک اندام است، خودش را از گرسنگی رنج بدهد. او دیگر نمی تواند جسم خود را ببیند و تنها نمایی که از جسمش می بیند، تصویری ذهنی است که به او می گوید: «من چاق هستم.» یا «من چاق می شوم.» ریشه این وضعیت در همانند سازی با ذهن قرار دارد. از آن جا که مردم هر چه بیش تر با ذهن خود یکی شده اند که این حالت شدت کژ کاری «من درون» را می رساند، در چند دهه اخیر شاهد افزایش بیش از اندازه شمار بیماران آنورکسی بوده ایم. چنان چه بیمار مبتلا به آنورکسی می توانست جسم خود را بدون دخالت داوری های ذهنش ببیند یا حتی به جای باور کردن آنذها ماهیت این داوری ها را تشخیص دهد یا حتی اگر می توانست جسم خود را از درون احساس کند. این کار موجب بهبودی او می شد.

اکهارت تله
جهانی نو
افکاره منفی رو متحول کن خوب بیندیش،
چیزهای خوب بگو
کارهای خوب در قبال دیگران انجام بده، عشق ورزه واقعی در این لحظه باش نه که در توقعات و انتظاراتِ باورمندی هات باشی که به سوی تو باز خواهند گشت نه این طرزه فکر طمع ایجاد میکنه که اکثریت در دانش اسیر میمون. چیزی نخواه در طمع بدست آوردن چیزی نباش اونا خودبخود وارده این لحظه ات میشن وقتی منی درونت نباشه که این انتظارات رو از کائنات داشته باشه. "بی من" باش هر منی که درونت می‌بینی، سده راهت میشه که باید فراتر از من ها روی.
منم منم نکن تا راحتر از هویتهای من درآوردی و من ساخته ذهنت که فقط نفستو تغذیه و تقویت میکنن، خالی تر و خالی تر بشی☺️
بی نفس شو
خودبرتر 11:
درخت و هرطور قطع کنی باز جوانه می‌زند چون ریشه دارد شاخه وبرگ هایتان هرس کنید نترسید اقرار صادقانه شمارا دوباره زنده می‌کند فروپاشی ها برای این است که دوباره مثل درخت جوانه بزنی نو نشوی جوان شوی پر انرژی شوی فرکانس ت بالاتر بیاد درک وآگاهی ت ارتقا پیدا کند نترسید به نیروی برترتان اعتماد کنید

حریم چارچوب های ذهنت است تابوهای ذهنت که باید بشکنه خورد بشه تعصبات مارا کور می کند باید دیوارهای ذهنت خراب کنی تا اینقدر رنج نکشی معلمان هرلحظه داره بهت درس میده سکوت کن دفاع نکن واکنش نشان نده جبهه نگیر صبور باش تا نور بتونه نفوذ کنه آنوقت دیوارها فرو می‌ریزند

هرچیزی مجبور ت کند واکنش نشان دهی آنجا تابو داری دیواری داری واقف باش صبور باش بذار فرو بریزند جواب دادن دیوارها رو قطور می‌کند واقف باش

تماشاگر باش تمرین کن

ضعف ها ی خودتان مشاهده کنید به دیگران توجه نکنید به حرفها اعتبار ندید باور ندید تا دیوارها فرو بریزند

شل کنید دردش کمتر است

چقدر راحت معلم استاد راهنما داریم قدرش ونمیدونیم درس هاش مارا دگرگون می کند متحول می کند همه این درس ها گنج است وقتی به شناختش پی ببریم ولی متاسفانه مدرسه رفتیم نفهمیدیم چون درسها یش مال ما نبود ازروی اجبار بود معلمان ما تمام انسانها هستند که مارا به خودمان نشان می‌دهند قدرشناس وسپاس گذار این معلمان باشید نرنجید تا بتوانید ازرنج گنج بدست بیاورید شکر گزار باشید گله وشکایت نکنید توجیه وبهانه نیارید سکوت کنید تا پخته تر بشوید

تمام محدودیت ها که دارید همه تابو هست که خوب وبد می کنید درست وغلط می کنید رد می کنید حذف می کنید محکوم می کنید قضاوت می کنید دفاع می کنید می جنگید

وانمود نکنید قوی هستید ادا وتظاهر هم به ما کمک نمی کند بلکه پذیرش آنچه هستیم به ما کمک می‌کند قوی تر بشویم

درس ها رو پاس نکنید تکرار می‌شوید باید با خودتان روبرو شوید وضعف ها وکم وکاستی های وجودتان بپذیرید آنچه می گویی نیستی آنچه هستید نمایان می‌شوید

غرور وترس همیشه مانع رشد هستند هردو باعث می‌شود با خودت روبرو نشوید وهمیشه باعث این می‌شود فرار کنید قهر کنید بهانه بیاورید گله وشکایت کنید

مسولیت بهبودی مان دست خودمان هست باید از توهمات بیرون بیاییم توهمات همیشه باعث می‌شود خودت را فریب دهی

اینکه میدانم مهم نیست اینکه چیزی را می‌دانم اجرا می کنم مهم است واقف باشم بجای جمع کردن اندوخته اجرا کردن را تمرین کنم

برای اینکه خودمان را گول بزنیم هزاران توجیه وبهانه درست میکنیم واقف باش تا بتوانی خودسر عمل نکنی.