آگاهی ما کلید محافظت از ماست. بدون آگاهی، زهرهای بسیار زیادی را در زندگی جذب می کنیم. بدون آن که بدانیم، پر از سروصداهای زهرآگین و آگاهی زهرآگینی میشویم که ما را بیمار می کنند.
با تابش خورشید آگاهی در خود می توانید از بسیار از خطرها دوری کنید.
با تابش خورشید آگاهی در خود می توانید از بسیار از خطرها دوری کنید.
وقتی نمی خواهیم از عادت های مضر و وانمود کردن هایمان دست برداریم، چگونه می توانیم حقیقت خودمان را تجربه کنیم؟ ما همچنان با جهان درگیر خواهیم بود و بی عدالتی را همه جا همچنان خواهیم دید و زندگیمان را بسیار سخت تر خواهد کرد.
صدای «من» اصرار دارد که همیشه حق با ما باشد و خطا هميشه نزد دیگران است، اما باورها و عقاید ما ابتدا از کجا سرچشمه گرفته اند؟؟؟
اگر شهامت داشته باشیم و تیشه به ریشه باورهای باطل و عقاید و اعتقاداتِ کهنه و قدیمی و بی ثمرمان بزنیم، واقعاً چه چیزی به خطر می افتد؟ از چه کسی باید در برابر اینهمه آشفتگی محافظت کرد؟ اگر در پی آرامش خاطر هستیم با جانبداری، تعصب نگه داشتن، بگومگو و پافشاری به حق بودنمان، به این آرامش دست نخواهیم یافت.
لحظه ای که دست از تلاش برای دفاع از شخصیتِ پر از نقابها و رلهایمان برداریم و هدایت را از سر به قلبمان بچرخانیم به نور آگاهی و آرامشی غیره منتظره دست خواهیم یافت.
صدای «من» اصرار دارد که همیشه حق با ما باشد و خطا هميشه نزد دیگران است، اما باورها و عقاید ما ابتدا از کجا سرچشمه گرفته اند؟؟؟
اگر شهامت داشته باشیم و تیشه به ریشه باورهای باطل و عقاید و اعتقاداتِ کهنه و قدیمی و بی ثمرمان بزنیم، واقعاً چه چیزی به خطر می افتد؟ از چه کسی باید در برابر اینهمه آشفتگی محافظت کرد؟ اگر در پی آرامش خاطر هستیم با جانبداری، تعصب نگه داشتن، بگومگو و پافشاری به حق بودنمان، به این آرامش دست نخواهیم یافت.
لحظه ای که دست از تلاش برای دفاع از شخصیتِ پر از نقابها و رلهایمان برداریم و هدایت را از سر به قلبمان بچرخانیم به نور آگاهی و آرامشی غیره منتظره دست خواهیم یافت.
با هزار تا کتابهای معنوی خواندن هم بجایی نمیرسید مگر به خوانشِ کتابهای درونتان بپردازید☺️
آنچه نیاز دارید در درون شماست و تا در و پنجره های روحتان را نگشایید، همواره در تاریکی های ناخودآگاهتان سردرگم و سرگشته میمانید. کلید، در خلوصِ قلب شماست. قلب، همه درهای بسته را برویتان بازمیگشاید زیرا عشقش حدومرزی نمیشناسد.
"سر" دروغگویی بیش نیست
"قلب" حقیقت را میداند☺️
آنچه نیاز دارید در درون شماست و تا در و پنجره های روحتان را نگشایید، همواره در تاریکی های ناخودآگاهتان سردرگم و سرگشته میمانید. کلید، در خلوصِ قلب شماست. قلب، همه درهای بسته را برویتان بازمیگشاید زیرا عشقش حدومرزی نمیشناسد.
"سر" دروغگویی بیش نیست
"قلب" حقیقت را میداند☺️
🌗 نيمهی تاريك وجود چيست؟
🔘 نيمهی تاريك وجود آن بخشي از شخصيّت ماست كه روابط ما را به بن بست ميكشاند ومانع از تحقق رؤياهايمان ميشود، اين بخش را كارل يونگ سايه مي نامد. و آن شامل همه آن ويژگي هاي شخصيّتي ماست كه سعي مي كنيم پنهان و يا نفي كنيم.
🔘 بدبيني و خوش بيني، اهلي و اهريمني بودن، بي باكي و ترس، همگي ويژگي هاي خفته در درون ما هستند. بسياري از ما از هر دو بخش تاريك و روشن وجودمان هراس داريم.
🔘 بسياري از ما مي ترسيم به درون خود بنگريم و اين ترس، ما را وادار كرده است چنان ديوارهاي قطوري بنا كنيم كه ديگر به ياد نمي آوريم، در اصل چه كسي هستيم.
🔘 براي بيرون آوردن روشنايي بايد به درون تاريكي رفت. هر گاه احساس يا ميلي را سركوب مي كنيم، قطب مخالف آن را نيز سركوب مي نماييم.
🔘 با نفي زشتي هاي خود، از زيبايي هايمان مي كاهيم، با نفي ترس خود، از شجاعتمان كم مي كنيم و با نفي حرص و آز خود، بخشندگي مان را كاهش مي دهيم.
🔘 هر آنچه كه نمي توانيد باشيد، مانع از بودن شما مي شود. براي آزاد و مستقل بودن بايد بتوانيد (( باشيد )) و دستيابي به اين مهم مستلزم آن است كه از داوري خود دست بكشيد. ما هنگامي كه خود را مورد قضاوت قرار ميدهيم، خود به خود نسبت به ديگران نيز پيش داوري روا مي داريم و آنچه به ديگران مي كنيم، به خود نيز مي كنيم. جهان، آينه اي براي بازتاب درون ماست.
🔘 هنگامي كه بتوانيم خود را بپذيريم و ببخشيم، خود به خود مي توانيم ديگران را نيز بپذيريم و ببخشيم.
🔘 سايه، چهره هاي گوناگوني دارد : ترسو، زياده خواه، خشمگين، كينه توز، پليد، خودخواه، فريبكار، تنبل، سلطه جو، متخاصم ، زشت، نالايق، بي ارزش، ناتوان، عيبجو، موشكاف ...
🔘 اين فهرست را پاياني نيست، نيمه تاريك وجود ما مخزني براي همه جنبه هاي ناپذيرفتني مان است؛ همه آنچه كه موجب شرمندگي ماست و وانمود مي كنيم نيستيم؛ چهره هايي كه نمي خواهيم به ديگران نشان دهيم.
🔘 ما براي خود نقابهاي گوناگوني ميسازيم، ما گمان ميكنيم كه نقابهايمان، شخصيت درونيمان را پنهان ميدارد، اما آنچه كه در وجود خود نميپذيريم، در نامنتظرهترين لحظات سر بر ميآورد و خود را نشان ميدهد ...!
🔘 نيمهی تاريك وجود آن بخشي از شخصيّت ماست كه روابط ما را به بن بست ميكشاند ومانع از تحقق رؤياهايمان ميشود، اين بخش را كارل يونگ سايه مي نامد. و آن شامل همه آن ويژگي هاي شخصيّتي ماست كه سعي مي كنيم پنهان و يا نفي كنيم.
🔘 بدبيني و خوش بيني، اهلي و اهريمني بودن، بي باكي و ترس، همگي ويژگي هاي خفته در درون ما هستند. بسياري از ما از هر دو بخش تاريك و روشن وجودمان هراس داريم.
🔘 بسياري از ما مي ترسيم به درون خود بنگريم و اين ترس، ما را وادار كرده است چنان ديوارهاي قطوري بنا كنيم كه ديگر به ياد نمي آوريم، در اصل چه كسي هستيم.
🔘 براي بيرون آوردن روشنايي بايد به درون تاريكي رفت. هر گاه احساس يا ميلي را سركوب مي كنيم، قطب مخالف آن را نيز سركوب مي نماييم.
🔘 با نفي زشتي هاي خود، از زيبايي هايمان مي كاهيم، با نفي ترس خود، از شجاعتمان كم مي كنيم و با نفي حرص و آز خود، بخشندگي مان را كاهش مي دهيم.
🔘 هر آنچه كه نمي توانيد باشيد، مانع از بودن شما مي شود. براي آزاد و مستقل بودن بايد بتوانيد (( باشيد )) و دستيابي به اين مهم مستلزم آن است كه از داوري خود دست بكشيد. ما هنگامي كه خود را مورد قضاوت قرار ميدهيم، خود به خود نسبت به ديگران نيز پيش داوري روا مي داريم و آنچه به ديگران مي كنيم، به خود نيز مي كنيم. جهان، آينه اي براي بازتاب درون ماست.
🔘 هنگامي كه بتوانيم خود را بپذيريم و ببخشيم، خود به خود مي توانيم ديگران را نيز بپذيريم و ببخشيم.
🔘 سايه، چهره هاي گوناگوني دارد : ترسو، زياده خواه، خشمگين، كينه توز، پليد، خودخواه، فريبكار، تنبل، سلطه جو، متخاصم ، زشت، نالايق، بي ارزش، ناتوان، عيبجو، موشكاف ...
🔘 اين فهرست را پاياني نيست، نيمه تاريك وجود ما مخزني براي همه جنبه هاي ناپذيرفتني مان است؛ همه آنچه كه موجب شرمندگي ماست و وانمود مي كنيم نيستيم؛ چهره هايي كه نمي خواهيم به ديگران نشان دهيم.
🔘 ما براي خود نقابهاي گوناگوني ميسازيم، ما گمان ميكنيم كه نقابهايمان، شخصيت درونيمان را پنهان ميدارد، اما آنچه كه در وجود خود نميپذيريم، در نامنتظرهترين لحظات سر بر ميآورد و خود را نشان ميدهد ...!
خودبرتر 11:
محتویات ذهن شما ازگذشته است بهش باور ندهید وخودسر عمل نکنید پیروی کردن از ذهنتان مسیر گذشته است واقف باش
ذهن ما همیشه میخواد راه گذشته را برود چون راحت تر است مسیر بهبودی مسیر جدید است نا آشناست وذهن دوست ندارد درمسیر نا آشنا برود واقف باشید
ما عادت کردیم خودآزاری کنیم رنج بکشیم عذاب بکشیم ولی گوش نکنیم
دنبال دانش نباشید آذوقه جمع نکنید فقط گوش کنید با گوش کردن شما دگرگون میشوید زورمان به خودمان نمیرسد از ذهنت پیروی نکن گوش کن
هرروز بنویسید خالی کنید خلوت کنید دعا کنید مشارکت کنید اجازه ندهید افکار برشما سوار بشود بریزید بیرون
اگر بلد بودم اگر میدانم چرا اینقدر زندگی من آشفته است چرا درعذاب هستم چرا دوست دارم درد بکشم زجر بکشم ولی گوش نکنم اگر علامه هستم چرا زندگی من پراز حاشیه است
تا درک نکنیم چیزهایی که بلدیم یا میدانیم بدرد ما نمیخورد درچرخه تکرار تکرار قرار میگیریم پولی که نتوانی ازش استفاده کنی چه فایده ای دارد پول زمانی باارزش است که بتوانی خرجش کنی دانش زمانی باارزش است که بتوانی بکار بگیری
بایدددست بکشیم از رویا پردازی که شاید اتفاقی خوبی بیافتد درآینده همه اینها خواب وخیال است با حقیقت را پذیرفت تا آرامش را تجربه کنی فرداها هیچ خبری نیست فقط وعده های سر خرمن است که هیچوقت نمیآید
سالها با خودمحوری ولج بازی زندگی خودمان را تباه کردیم وزندگی رنج آور را برای خودمان وخانواده درست کردیم یک بار تسلیم برنامه شو وگوش کردن را بکار بگیر ببین چه اتفاق جدید ی برات خواهد افتاد
دنبال کمک کردن دیگران نباشیم دنبال یاد دادن دیگران نباشیم فقط روی خودمان کار کنیم به خودمان کمک کنیم به خودمان اجرا کردن یاد بدیم با عملکرد خودمان به دیگران کمک کنیم با تغییرات خودمان به دیگران کمک کنیم خودم مهم هستم نه دیگران خودم مهم هستم نه زنم نه بچه م نه دیگران درکش کن ته بتوانی گوش دادن را به آجرا بذاری
گوش کن اعتماد کن آنوقت دگرگونی را تجربه میکنید دنبال دانش نروید اندوخته جمع نکنید چون بکارتان نمی آید تخلیه کنید خالی کنید فقط
هرچیزی که یاد دارید اول خودتان استفاده کنید نسخه دادن به دیگران
هیچ کمکی به ما نمیکند
با گوش کردن ما به ادراک میرسیم نه با دانش اندوزی واقف باش ادراک نباشد فقط حرف زدن و یاد میگیریم ادراک اجرائیات است واقف باش
افکارتان را بنویسید تا بتوانید ببینید چقدر درخواب وخیال هستید چقدر در توهمات هستید باید ازخواب وخیالها بیدار بشویم وگرنه درچرخه شرطی شدگی عادات مثل ربات باقی میمانیم واززندگی چیزی نخواهیم فهمید جز رنج وعذاب
از توهمات من میدانم بیایید بیرون انسان فقیر همیشه سر وصدا دارد انسان غنی بی نیاز از سر وصداست
ذهنی که گوش کردن را نیاموزد دائما خودسر عمل خواهد کرد ودرچرخه تکرار تکرار میشود ودرسهای نیاموخته را بارها بارها تجربه خواهد کرد.
محتویات ذهن شما ازگذشته است بهش باور ندهید وخودسر عمل نکنید پیروی کردن از ذهنتان مسیر گذشته است واقف باش
ذهن ما همیشه میخواد راه گذشته را برود چون راحت تر است مسیر بهبودی مسیر جدید است نا آشناست وذهن دوست ندارد درمسیر نا آشنا برود واقف باشید
ما عادت کردیم خودآزاری کنیم رنج بکشیم عذاب بکشیم ولی گوش نکنیم
دنبال دانش نباشید آذوقه جمع نکنید فقط گوش کنید با گوش کردن شما دگرگون میشوید زورمان به خودمان نمیرسد از ذهنت پیروی نکن گوش کن
هرروز بنویسید خالی کنید خلوت کنید دعا کنید مشارکت کنید اجازه ندهید افکار برشما سوار بشود بریزید بیرون
اگر بلد بودم اگر میدانم چرا اینقدر زندگی من آشفته است چرا درعذاب هستم چرا دوست دارم درد بکشم زجر بکشم ولی گوش نکنم اگر علامه هستم چرا زندگی من پراز حاشیه است
تا درک نکنیم چیزهایی که بلدیم یا میدانیم بدرد ما نمیخورد درچرخه تکرار تکرار قرار میگیریم پولی که نتوانی ازش استفاده کنی چه فایده ای دارد پول زمانی باارزش است که بتوانی خرجش کنی دانش زمانی باارزش است که بتوانی بکار بگیری
بایدددست بکشیم از رویا پردازی که شاید اتفاقی خوبی بیافتد درآینده همه اینها خواب وخیال است با حقیقت را پذیرفت تا آرامش را تجربه کنی فرداها هیچ خبری نیست فقط وعده های سر خرمن است که هیچوقت نمیآید
سالها با خودمحوری ولج بازی زندگی خودمان را تباه کردیم وزندگی رنج آور را برای خودمان وخانواده درست کردیم یک بار تسلیم برنامه شو وگوش کردن را بکار بگیر ببین چه اتفاق جدید ی برات خواهد افتاد
دنبال کمک کردن دیگران نباشیم دنبال یاد دادن دیگران نباشیم فقط روی خودمان کار کنیم به خودمان کمک کنیم به خودمان اجرا کردن یاد بدیم با عملکرد خودمان به دیگران کمک کنیم با تغییرات خودمان به دیگران کمک کنیم خودم مهم هستم نه دیگران خودم مهم هستم نه زنم نه بچه م نه دیگران درکش کن ته بتوانی گوش دادن را به آجرا بذاری
گوش کن اعتماد کن آنوقت دگرگونی را تجربه میکنید دنبال دانش نروید اندوخته جمع نکنید چون بکارتان نمی آید تخلیه کنید خالی کنید فقط
هرچیزی که یاد دارید اول خودتان استفاده کنید نسخه دادن به دیگران
هیچ کمکی به ما نمیکند
با گوش کردن ما به ادراک میرسیم نه با دانش اندوزی واقف باش ادراک نباشد فقط حرف زدن و یاد میگیریم ادراک اجرائیات است واقف باش
افکارتان را بنویسید تا بتوانید ببینید چقدر درخواب وخیال هستید چقدر در توهمات هستید باید ازخواب وخیالها بیدار بشویم وگرنه درچرخه شرطی شدگی عادات مثل ربات باقی میمانیم واززندگی چیزی نخواهیم فهمید جز رنج وعذاب
از توهمات من میدانم بیایید بیرون انسان فقیر همیشه سر وصدا دارد انسان غنی بی نیاز از سر وصداست
ذهنی که گوش کردن را نیاموزد دائما خودسر عمل خواهد کرد ودرچرخه تکرار تکرار میشود ودرسهای نیاموخته را بارها بارها تجربه خواهد کرد.
فروید این احساس نهفتهی ناخرسندی را فهمیده و در کتاب خود با عنوان «تمدن و ناخرسندیهایش» دربارهی آن سخن گفته است. اما او ریشهی این ناخرسندی را تشخیص نداد و ندانست که آزادی از این ناخرسندی کاریست ممکن؛ کارکرد غلط جمعی، تمدنی ناشاد و بیاندازه خشن به بار آورده است که نه تنها خود را بلکه کل زندگی را بر روی کرهی زمین تهدید میکند.
- پس چگونه میتوان از این مصیبت رها شد؟
آن را به سطح آگاهی خود بیاور، نسبت به آن آگاه شو. ببین قضاوتهای بیهوده، مقاومت در برابر آنچه که هست و نفی لحظهی حال چگونه موجب پدید آمدن دغدغهها، ناخشنودیها و تنشها میشوند. با تابش نور آگاهی و هشیاری، هر آنچه که متعلق به ساحت ناآگاهی و ناهشیاریست محو میشود. به محض آنکه شیوهی محو کردن ناهشیاری معمولی را یاد میگیری، نور حضور تو درخشیدن آغاز میکند. شاید نتوان ناهشیاری معمولی را راحت کنار گذاشت، زیرا امریست عادی و شایع و به همین دلیل تا حدودی مورد قبول همگان. با خودنگری، نظارت بر احوالات ذهنی - عاطفی خود را به یک عادت تبدیل کن. از خود بپرس: «آیا من، در لحظهی کنونی آسودهخاطرم؟» این پرسشیست اساسی. این پرسش را مدام مطرح کن یا از خود بپرس «در این لحظه در درون من چه میگذرد؟»
حداقل به درونیات خود نیز به اندازهی آنچه در بیرون تو میگذرد اهمیت بده. اگر درون تو سامان یابد، بیرون تو نیز سامان خواهد یافت. درون تو واقعیتر است از بیرون تو. تو بدون واسطهی حواس خویش درون خویش را میبینی و واقعیتهای بیرون از صافی حواس تو میگذرند و به تو میرسند. سعی نکن برای پرسشهای بالا به سرعت جوابی پیدا کنی. توجه خود را به درون خویش معطوف کن. نگاهی به درون خویش بینداز. ذهن تو چه فکرهایی را تولید میکند؟ چه احساسی داری؟ توجهی خود را به بدن خویش معطوف کن. به محض آنکه پی میبری که قشری از دغدغه و نگرانی روی دلت را پوشانده و پارازیت متنی در پسزمینهی آگاهی تو هست، متوجهی این نکته میشوی که چگونه در مقابل زندگی میایستی، از آن اجتناب میکنی و آن را نفی میکنی. با نفی لحظهی حال، آدمها به شیوههای گوناگون در مقابل لحظهی حال میایستند. با تمرین، توان خودنگری و مشاهدهی حالات درونت افزایش مییابد.
📙 کتاب نیروی حال از اکهارت تله
- پس چگونه میتوان از این مصیبت رها شد؟
آن را به سطح آگاهی خود بیاور، نسبت به آن آگاه شو. ببین قضاوتهای بیهوده، مقاومت در برابر آنچه که هست و نفی لحظهی حال چگونه موجب پدید آمدن دغدغهها، ناخشنودیها و تنشها میشوند. با تابش نور آگاهی و هشیاری، هر آنچه که متعلق به ساحت ناآگاهی و ناهشیاریست محو میشود. به محض آنکه شیوهی محو کردن ناهشیاری معمولی را یاد میگیری، نور حضور تو درخشیدن آغاز میکند. شاید نتوان ناهشیاری معمولی را راحت کنار گذاشت، زیرا امریست عادی و شایع و به همین دلیل تا حدودی مورد قبول همگان. با خودنگری، نظارت بر احوالات ذهنی - عاطفی خود را به یک عادت تبدیل کن. از خود بپرس: «آیا من، در لحظهی کنونی آسودهخاطرم؟» این پرسشیست اساسی. این پرسش را مدام مطرح کن یا از خود بپرس «در این لحظه در درون من چه میگذرد؟»
حداقل به درونیات خود نیز به اندازهی آنچه در بیرون تو میگذرد اهمیت بده. اگر درون تو سامان یابد، بیرون تو نیز سامان خواهد یافت. درون تو واقعیتر است از بیرون تو. تو بدون واسطهی حواس خویش درون خویش را میبینی و واقعیتهای بیرون از صافی حواس تو میگذرند و به تو میرسند. سعی نکن برای پرسشهای بالا به سرعت جوابی پیدا کنی. توجه خود را به درون خویش معطوف کن. نگاهی به درون خویش بینداز. ذهن تو چه فکرهایی را تولید میکند؟ چه احساسی داری؟ توجهی خود را به بدن خویش معطوف کن. به محض آنکه پی میبری که قشری از دغدغه و نگرانی روی دلت را پوشانده و پارازیت متنی در پسزمینهی آگاهی تو هست، متوجهی این نکته میشوی که چگونه در مقابل زندگی میایستی، از آن اجتناب میکنی و آن را نفی میکنی. با نفی لحظهی حال، آدمها به شیوههای گوناگون در مقابل لحظهی حال میایستند. با تمرین، توان خودنگری و مشاهدهی حالات درونت افزایش مییابد.
📙 کتاب نیروی حال از اکهارت تله
تمام جامعه، روابط را آموزش میدهد .
و وابستگیها را؛ نه عشق را.
عشق خطرناک است،
زیرا مرزی نمیشناسد.
میتواند حرکت کند؛ آزاد است.
پس همسرت به تو آموزش خواهد داد: "مرا دوست بدار چون زنت هستم."،
شوهر به همسرش آموزش میدهد:
"مرا دوست بدار چون شوهرت هستم."
هیچکس عشق را آموزش نمیدهد.
#اگر فقط عشق آموزش داده شود،
#اگر دنیا واقعاً آزاد بود که عشق بورزد، آنوقت فقط یک شوهر بودن و یک زن بودن معنی زیادی نمیداد.
آنگاه عشق آزادانه جریان میداشت.
ولی این خطرناک است؛
جامعه نمیتواند چنین اجازهای بدهد، خانواده نمیتواند اجازه بدهد،
مذاهب نمیتوانند آن را اجازه دهند. بنابراین، آنها به نام عشق؛
#وابستگی را آموزش میدهند،
و آنگاه همه در رنج هستند.
در تمام روابط باید به یاد سپرد که:
در این زندگی، باید آموخت و رشد کرد، باید هوشمندتر و هشیارتر شد.
اگر چیزی فلجکننده باشد، ماندن در آن موقعیت یک گناه است. دور شو.
اینگونه دنیای عاشقانهتری خواهی آفرید. ولی درست عکس این را آموزش دادهاند: حتی اگر زنت را دوست نداری، به او عشق بورز! و هیچکس نمیپرسد،
”وقتی کسی دیگری را دوست نداشته باشد چگونه می تواند به او عشق بدهد؟!“
شاید آن عشق در ابتدا وجود داشته، سپس ازبین رفته است.
آنوقت به شما آموزش دادهاند که عشق هرگز ازبین نمیرود!!!!
این نیز مطلقاً احمقانه است.
هرچیزی که بوجود آید میتواند ازبین برود.
هرچیزی که متولد شود میتواند بمیرد. هرچیزی که شروع شود روزی با مرگ به پایان میرسد. عشقی جاودانه در دیگری جستن، بسیار احمقانه است.
با خودتان صادق و هشیار باشید.
و وابستگیها را؛ نه عشق را.
عشق خطرناک است،
زیرا مرزی نمیشناسد.
میتواند حرکت کند؛ آزاد است.
پس همسرت به تو آموزش خواهد داد: "مرا دوست بدار چون زنت هستم."،
شوهر به همسرش آموزش میدهد:
"مرا دوست بدار چون شوهرت هستم."
هیچکس عشق را آموزش نمیدهد.
#اگر فقط عشق آموزش داده شود،
#اگر دنیا واقعاً آزاد بود که عشق بورزد، آنوقت فقط یک شوهر بودن و یک زن بودن معنی زیادی نمیداد.
آنگاه عشق آزادانه جریان میداشت.
ولی این خطرناک است؛
جامعه نمیتواند چنین اجازهای بدهد، خانواده نمیتواند اجازه بدهد،
مذاهب نمیتوانند آن را اجازه دهند. بنابراین، آنها به نام عشق؛
#وابستگی را آموزش میدهند،
و آنگاه همه در رنج هستند.
در تمام روابط باید به یاد سپرد که:
در این زندگی، باید آموخت و رشد کرد، باید هوشمندتر و هشیارتر شد.
اگر چیزی فلجکننده باشد، ماندن در آن موقعیت یک گناه است. دور شو.
اینگونه دنیای عاشقانهتری خواهی آفرید. ولی درست عکس این را آموزش دادهاند: حتی اگر زنت را دوست نداری، به او عشق بورز! و هیچکس نمیپرسد،
”وقتی کسی دیگری را دوست نداشته باشد چگونه می تواند به او عشق بدهد؟!“
شاید آن عشق در ابتدا وجود داشته، سپس ازبین رفته است.
آنوقت به شما آموزش دادهاند که عشق هرگز ازبین نمیرود!!!!
این نیز مطلقاً احمقانه است.
هرچیزی که بوجود آید میتواند ازبین برود.
هرچیزی که متولد شود میتواند بمیرد. هرچیزی که شروع شود روزی با مرگ به پایان میرسد. عشقی جاودانه در دیگری جستن، بسیار احمقانه است.
با خودتان صادق و هشیار باشید.
#سوال_از_اشو
اشوی عزیز برای تسلیمشدن چهكار میتوانی انجام دهم؟
#پاسخ
تسلیم در عدم قطعیت و در ناامنی معنا دارد.
بنابراین، تسلیم شدن به #خدا آسان است، زیرا در واقع، كسی وجود ندارد كه تسلیمش باشی و خودت ارباب میمانی
تسلیمشدن به مرشدی زنده دشوار است، زیرا آنوقت تو دیگر ارباب نیستی. با خدا، میتوانی به فریب دادن ادامه بدهی، زیرا كسی از تو بازخواست نخواهد كرد.
لطیفهای میخوانم:
پیرمردی نزد خدا دعا میكرد و میگفت، "همسایهام، الف، بسیار فقیر است، و من پارسال برایش دعا كردم تو كاری برایش نكردی. همسایهی دیگرم ب، افلیج است، پارسال برایش دعا كردم، ولی تو برایش هیچ كاری نكردی..." و او همینطور ادامه میداد. او در مورد تمام همسایگانش صحبت كرد و در پایان گفت، "حالا من دوباره امسال دعا میكنم. اگر مرا ببخشی، من هم میتوانم تو را ببخشم."
ولی او در تنهایی سخن میگفت.
هر گفتاری با الوهیت تكصدایی monologue است، طرف دیگر آنجا وجود ندارد.
پس بستگی به خودت دارد:
اینكه چه كنی، به خودت بستگی دارد و تو ارباب باقی میمانی. برای همین است كه تانترا روی تسلیمشدن به یك مرشد زنده تأكید بسیار دارد، زیرا آنوقت نفس ego تو شكسته میشود. و آن شكسته شدن اساسی است
آن شكستهشدن نفس یك پایه است و تنها دراینصورت است كه چیزی میتواند از آن حاصل شود.
ولی از من نپرس كه برای تسلیمشدن چهكار میتوانی انجام دهی.
نمیتوانی هیچ كاری انجام دهی.
یا فقط یك كار میتوانی انجام دهی: #هشیار باش كه با عملكردن چه میتوانی بكنی؟
با عمل كردن تاكنون چه به دست آوردهای؟
فقط هشیار باش!
خیلی چیزها بهدست آوردهای: مصیبتهای بسیار بهدست آوردهای، نگرانیها و كابوسهای بسیار كسب كردهای! اینها چیزهایی است كه تو با تلاشهای خودت به دست آوردهای؛ اینها چیزهایی است كه نفس میتواند كسب كند. از رنجهایی كه با عمل و مثبتگرایی و تسلیمنشدن آفریدهای هشیار باش. هركاری كه با زندگیت كردهای، از آنها هشیار باش.
همین هشیاری به تو كمك خواهد كرد كه روزی همهی اینها را دور بریزی و تسلیم شوی.
و به یاد بیاور كه تو از طریق تسلیمشدن به یك مرشد معین متحوّل نخواهی شد،
بلكه از طریق خودِ تسلیم،
دگرگون خواهی شد.
پس مرشد بیربط است و نكته، او نیست
#اشو
اشوی عزیز برای تسلیمشدن چهكار میتوانی انجام دهم؟
#پاسخ
تسلیم در عدم قطعیت و در ناامنی معنا دارد.
بنابراین، تسلیم شدن به #خدا آسان است، زیرا در واقع، كسی وجود ندارد كه تسلیمش باشی و خودت ارباب میمانی
تسلیمشدن به مرشدی زنده دشوار است، زیرا آنوقت تو دیگر ارباب نیستی. با خدا، میتوانی به فریب دادن ادامه بدهی، زیرا كسی از تو بازخواست نخواهد كرد.
لطیفهای میخوانم:
پیرمردی نزد خدا دعا میكرد و میگفت، "همسایهام، الف، بسیار فقیر است، و من پارسال برایش دعا كردم تو كاری برایش نكردی. همسایهی دیگرم ب، افلیج است، پارسال برایش دعا كردم، ولی تو برایش هیچ كاری نكردی..." و او همینطور ادامه میداد. او در مورد تمام همسایگانش صحبت كرد و در پایان گفت، "حالا من دوباره امسال دعا میكنم. اگر مرا ببخشی، من هم میتوانم تو را ببخشم."
ولی او در تنهایی سخن میگفت.
هر گفتاری با الوهیت تكصدایی monologue است، طرف دیگر آنجا وجود ندارد.
پس بستگی به خودت دارد:
اینكه چه كنی، به خودت بستگی دارد و تو ارباب باقی میمانی. برای همین است كه تانترا روی تسلیمشدن به یك مرشد زنده تأكید بسیار دارد، زیرا آنوقت نفس ego تو شكسته میشود. و آن شكسته شدن اساسی است
آن شكستهشدن نفس یك پایه است و تنها دراینصورت است كه چیزی میتواند از آن حاصل شود.
ولی از من نپرس كه برای تسلیمشدن چهكار میتوانی انجام دهی.
نمیتوانی هیچ كاری انجام دهی.
یا فقط یك كار میتوانی انجام دهی: #هشیار باش كه با عملكردن چه میتوانی بكنی؟
با عمل كردن تاكنون چه به دست آوردهای؟
فقط هشیار باش!
خیلی چیزها بهدست آوردهای: مصیبتهای بسیار بهدست آوردهای، نگرانیها و كابوسهای بسیار كسب كردهای! اینها چیزهایی است كه تو با تلاشهای خودت به دست آوردهای؛ اینها چیزهایی است كه نفس میتواند كسب كند. از رنجهایی كه با عمل و مثبتگرایی و تسلیمنشدن آفریدهای هشیار باش. هركاری كه با زندگیت كردهای، از آنها هشیار باش.
همین هشیاری به تو كمك خواهد كرد كه روزی همهی اینها را دور بریزی و تسلیم شوی.
و به یاد بیاور كه تو از طریق تسلیمشدن به یك مرشد معین متحوّل نخواهی شد،
بلكه از طریق خودِ تسلیم،
دگرگون خواهی شد.
پس مرشد بیربط است و نكته، او نیست
#اشو
دیگران را چگونه می بینی ؟
خوب و بد، زشت و زیبا، خیر و شر، مقدس و نامقدس، خدا و شیطان.....
آنها بازتاب تاریکی های درونِ خودت هستند. تا زمانیکه درون خودت را نگاه نکنی، در آینه دیگران خودت را میبینی و اگر انعکاسِ آینه های بیرونی را نمیپسندی و دوستشان نداری، آینه درون خودت را تمیز کن تا بهتر و واضحتر، آنچه که نمیخواهی در درونت ببینی، مشاهده کنی.
خوب و بد، زشت و زیبا، خیر و شر، مقدس و نامقدس، خدا و شیطان.....
آنها بازتاب تاریکی های درونِ خودت هستند. تا زمانیکه درون خودت را نگاه نکنی، در آینه دیگران خودت را میبینی و اگر انعکاسِ آینه های بیرونی را نمیپسندی و دوستشان نداری، آینه درون خودت را تمیز کن تا بهتر و واضحتر، آنچه که نمیخواهی در درونت ببینی، مشاهده کنی.
تو خداگونه ایی و هرچند هم که درک و شناختِ این حقیقت برایت دشوار باشد ولی وقتی با درون نگری، به شناخته بیواسطه حقیقت وجودت نائل شوی، به همه شکایاتِ احمقانه ایی که از دیگران
میکردی، میخندی☺️
تو در همه ایی و همه در تو☯
میکردی، میخندی☺️
تو در همه ایی و همه در تو☯
تمام زندگی تو هر لحظه از راه و روشی که ذهنت استفاده میکنی، رقم میخورد و دقیقا به همین علت هر صبح که بیدار میشوی، هیچ کاری مهمتر از اینکه یاد بگیری از ذهنت «بهتر» استفاده کنی نداری !
اگر در زندگیتان چیزی وجود دارد که آن را نمیخواهید، دیگر نگران آن نباشید، فقط فکر کردن و صحبت کردن در مورد آن را متوقف کنید.
چون انرژی که شما صرف آن میکنید آن را زنده نگه میدارد. انرژیتان را از آن بگیرید به احتمال زیاد از شما دور خواهد شد.
چون انرژی که شما صرف آن میکنید آن را زنده نگه میدارد. انرژیتان را از آن بگیرید به احتمال زیاد از شما دور خواهد شد.
خواستن مایۀ انرژی شگرفی است. اما هر خواستنی از دل برنمی آید. اگر خواسته مان تنها درآمد بالاتر یا دنبال کننده های زیادتری در توییتر باشد میتواند به زندگی خرسند کننده ای نرسد. بسیاری از کسانی که پول و قدرت زیادی دارند، شاد نیستند؛ به شدت حال و هوای تنهایی دارند. وقت ندارند که به راستی زندگی کنند. هیچ کس آنها را نمی فهمد و آنها هم کسی را نمی فهمند.
برای تجربه کامل این زندگی در جایگاه مردم، همه ما نیاز داریم با خواست و آرزویمان برای به واقعیت رساندن چیزی از خودمان پیوند یابیم.
این میتواند انگیزه کافی برای تغییر راهمان باشد تا بتوانیم از سروصدایی که سرمان را پر کرده است، آسوده شویم.
می توانید تمام زندگی را به گوش دادن به پیامهای درونی و بیرونی بدون شنیدن آوای ژرف ترین خواستنتان بگذرانید. ناگزیر نیستید راهب يا شهید باشید که چنین کنید. اگر فضا و سکوت برای گوش دادن به خودتان داشته باشید، شاید خواسته نیرومندی برای کمک به مردمان، مهرورزیدن به دیگران، آفریدن دگرگونی مثبتی در دنیا، در خودتان بیابید. هر کاری که می کنید - خواه گرداندن شرکتی باشد، آموزش یا،مراقبت از دیگران - اگر درک نیرومند و روشنی از هدفتان داشته باشید و بدانید چه گونه با آن رابطه داشته باشید، این میتواند مایه نیرومند شادی در زندگی تان شود.
تیک نات هان
سکوت
برای تجربه کامل این زندگی در جایگاه مردم، همه ما نیاز داریم با خواست و آرزویمان برای به واقعیت رساندن چیزی از خودمان پیوند یابیم.
این میتواند انگیزه کافی برای تغییر راهمان باشد تا بتوانیم از سروصدایی که سرمان را پر کرده است، آسوده شویم.
می توانید تمام زندگی را به گوش دادن به پیامهای درونی و بیرونی بدون شنیدن آوای ژرف ترین خواستنتان بگذرانید. ناگزیر نیستید راهب يا شهید باشید که چنین کنید. اگر فضا و سکوت برای گوش دادن به خودتان داشته باشید، شاید خواسته نیرومندی برای کمک به مردمان، مهرورزیدن به دیگران، آفریدن دگرگونی مثبتی در دنیا، در خودتان بیابید. هر کاری که می کنید - خواه گرداندن شرکتی باشد، آموزش یا،مراقبت از دیگران - اگر درک نیرومند و روشنی از هدفتان داشته باشید و بدانید چه گونه با آن رابطه داشته باشید، این میتواند مایه نیرومند شادی در زندگی تان شود.
تیک نات هان
سکوت
#دی_ان_ای_روح
هنگامی که قصدی دارید و کائنات آن را می شنود، روح شما آن را درک می کند و هر کاری انجام می دهد تا آن را به عنوان واقعیت نشان دهد.
وقتی DNA فعال می شود، هر فرمانی که شما می دهید را می شنود.
برای تحقق بخشیدن به آن کار خواهد کرد.
این قدرت دیانای است ~ قدرت عظیم برای همآفرینی، خلق کردن.
وقتی دیانای فعال می شود، تمام ذهن ها به صورت یکپارچه کار می کنند.
هیچ تفاوتی بین ذهن انسان، ذهن خدا، ذهن الهی و ذهن فرشته وجود ندارد.
همه با هم می آیند این هدیه دیانای بیدار شماست.
پس تو و فرشته، تو و راهنمایانت، و تو و آفریدگار، همه با هم یکی هستید.
از یک ذهن بخواهید که بیدار شود. وقتی دیانای فعال می شود، همه ذهن ها یکی می شوند. ذهن شما، ذهن فرشتگان شما، و ذهن راهنمای شما، و همچنین ذهن جهانی. از این مکان، شما قادر خواهید بود فورا ایجاد کنید.
امروز روز خوبی است تا بخواهید تمام جادوی دیانای شما، به طور کامل باز شود و یک بار دیگر به وضعیت بکر خود بازگردد.
وقتی شما چنین جمله ای را بیان می کنید، کل جهان از این خوشحال می شود.
هنگامی که قصدی دارید و کائنات آن را می شنود، روح شما آن را درک می کند و هر کاری انجام می دهد تا آن را به عنوان واقعیت نشان دهد.
وقتی DNA فعال می شود، هر فرمانی که شما می دهید را می شنود.
برای تحقق بخشیدن به آن کار خواهد کرد.
این قدرت دیانای است ~ قدرت عظیم برای همآفرینی، خلق کردن.
وقتی دیانای فعال می شود، تمام ذهن ها به صورت یکپارچه کار می کنند.
هیچ تفاوتی بین ذهن انسان، ذهن خدا، ذهن الهی و ذهن فرشته وجود ندارد.
همه با هم می آیند این هدیه دیانای بیدار شماست.
پس تو و فرشته، تو و راهنمایانت، و تو و آفریدگار، همه با هم یکی هستید.
از یک ذهن بخواهید که بیدار شود. وقتی دیانای فعال می شود، همه ذهن ها یکی می شوند. ذهن شما، ذهن فرشتگان شما، و ذهن راهنمای شما، و همچنین ذهن جهانی. از این مکان، شما قادر خواهید بود فورا ایجاد کنید.
امروز روز خوبی است تا بخواهید تمام جادوی دیانای شما، به طور کامل باز شود و یک بار دیگر به وضعیت بکر خود بازگردد.
وقتی شما چنین جمله ای را بیان می کنید، کل جهان از این خوشحال می شود.
هوشمندی طبیعت با سهولت، بی تقلا و به آرامی عمل می کند. اگر به جذر ومد، شکوفایی یک گل و یا حر کت ستارگان نظری بیاندازیم اثری از تقلای بیهوده در طبیعت دیده نمی شود. دنیای طبیعت دارای تعادل و ریتمی است که با هماهنگ شدن با آن میتوان بهترین استفاده از قانون کمترین تلاش را، با به حد اقل رساندن تلاش و حداکثررساندن نتیجه، نمود.
کاربرد قانون کمترین تلاش
افراد و اوضاع و شرایط و موقعیتها و رویدادها را همان گونه که پیش می آیند بپذیرید. این لحظه همان گونه است که باید باشد، زیرا کل کائنات همان گونه است که باید باشد. با عدم ستیز بر ضد این لحظه، بر ضد کل کائنات به ستیز بر نخواهم خاست. پذیرشم کامل و تمام عیار است. امور را همان گونه که در این لحظه هستند می پذیرم، نه آن گونه که آرزو میکردم باشند.
با پذیرش امور به همان گونه که هستند، مسئولیت وضعیت خود و همه رویدادهایی را که به صورت مشکلات می بینم به عهده می گیرم. می دانم که مسئولیت یعنی ملامت نکردن هیچ کس یا هیچ چیز برای وضعیتی که دارم (از جمله خودم). این را نیز می دانم که هر مشکل مجالی است در جامه مبدل، و این هوشیاری در برابر مجالها به من اجازه می دهد تا این لحظه را به موهبتی عظیمتر متحول کنم.
آگاهیم در عدم تدافع استقرار خواهد یافت. نیاز به دفاع از نقطه نظرهایم را رها خواهم کرد. نیازی احساس نخواهم کرد تا دیگران را مجاب یا ترغیب کنم که نقطه نظرم را بپذیرند. در برابر همه نقطه نظرها گشوده خواهم ماند و به هیچکدام از آنها نخواهم چسبید.
کاربرد قانون کمترین تلاش
افراد و اوضاع و شرایط و موقعیتها و رویدادها را همان گونه که پیش می آیند بپذیرید. این لحظه همان گونه است که باید باشد، زیرا کل کائنات همان گونه است که باید باشد. با عدم ستیز بر ضد این لحظه، بر ضد کل کائنات به ستیز بر نخواهم خاست. پذیرشم کامل و تمام عیار است. امور را همان گونه که در این لحظه هستند می پذیرم، نه آن گونه که آرزو میکردم باشند.
با پذیرش امور به همان گونه که هستند، مسئولیت وضعیت خود و همه رویدادهایی را که به صورت مشکلات می بینم به عهده می گیرم. می دانم که مسئولیت یعنی ملامت نکردن هیچ کس یا هیچ چیز برای وضعیتی که دارم (از جمله خودم). این را نیز می دانم که هر مشکل مجالی است در جامه مبدل، و این هوشیاری در برابر مجالها به من اجازه می دهد تا این لحظه را به موهبتی عظیمتر متحول کنم.
آگاهیم در عدم تدافع استقرار خواهد یافت. نیاز به دفاع از نقطه نظرهایم را رها خواهم کرد. نیازی احساس نخواهم کرد تا دیگران را مجاب یا ترغیب کنم که نقطه نظرم را بپذیرند. در برابر همه نقطه نظرها گشوده خواهم ماند و به هیچکدام از آنها نخواهم چسبید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معنای تسلیم شدن
از زبان اوشو
همراه با تمثیلی از اشعار مولانا
از زبان اوشو
همراه با تمثیلی از اشعار مولانا