عشق و نور
1.21K subscribers
449 photos
1.35K videos
22 files
594 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
Forwarded from Narmin BG
انرژیِ نفرین دوسویه است و در نهایت از کسی که برخواسته باشد به همان کس برخواهد گشت.
زندگی، فراموشکار نیست معلمی بس عادل و هشیار است. هرچه می‌گوییم و عمل می‌کنیم در یادش محفوظ می‌ماند و بر اساس آنها درسهای نیاموخته را به انسانها میاموزاند. گریز از درسهای زندگی، امری ناممکن است. درسها برای رشد بسوی تعالی، الزامی و گریزناپذیرند. ما انسانها با اعمالمان سنجیده می‌شویم.
اگر عمیقا درک کنید که همه چیز در حالِ تغییر است، دیگر برایِ نگه داشتنِ چیزی تلاش و تقلا نخواهید کرد☺️
خودبرتر 11:
هرچقدر خودت باشی تغییرات تو سریع تر اتفاق می‌افتد مهم نیست
چی هستی مهم اینه که خودم انکار نکنم آنچه هستم نشان بدم با ادا وتظاهر من تغییر نخواهم کرد بلکه تغییرات م به تعویق خواهد افتاد خودت باش خودت باش تا دگرگونی را تجربه کنی دنبال شخصیت نباشید دنبال کسی بودن نروید همونی که هستی موجب تغیرات می‌شود سعی نکنید انسان خوبی شوید چون نمی‌توانید انسان خوبی شوید خودتان باشید هرجور هستید باشید هرجور بودن یعنی پذیرش خود یعنی دوست داشتن خود آنوقت آرام آرام تغییرات بنیادین اتفاق می‌افتد ازنقش بازی کردن ادا وتطاهر بیرون بزنید از پشت کهنه نقابتان بیرون بزنید تا نور را تجربه کنید

با وانمود کردن کسی انسان قوی نشده بلکه این وانمود کردن آسپرین است تحمل است بالاخره خسته میشوی میافتی
انسان با شناخت وپذیرش خود
قوی می‌شود نه با وانمود کردن
چون فقط يک زن يا يک شوهر هستی، به این معنی نیست که حق داشته باشی يک مادر يا يک پدر شوی. کمون (آرمان شهر) بايد يک برنامه‌ی آموزشی داشته باشد. هر کسی که بخواهد پدر یا مادر شود، باید تحت آموزش قرار بگیرد. می‌توانید مزدَوَج باقی بمانید، می‌توانید با هم باشید، این بین خودتان است، ولی مزاحم يک زندگی سوم نمی‌شوید. اگر آموزش مناسب برای بارآوردن يک انسان و كمک به اينكه انسانی مسرور شود را نديده‌ای هیچ حقی برای تولید فرزند نداری. در کمون روان‌شناسان، پزشکان و متخصصان زنان و زایمان تأمل خواهند کرد و تا زمانیکه این افراد به تو اجازه ندهند نباید بچه دار شوی. انسان می‌تواند بچه به‌دنیا بیاورد، اما این به آن معنی نیست که لزوماً می‌تواند يک مادر يا يک پدر خوب هم شود.

اینها مهارت است. هنر است. برای كمک کردن به رشد یک موجود زنده به قدری مهارت نیاز است و کمون تصمیم خواهد گرفت که چه تعداد كودک مورد نیاز است، کودکان باید بتوانند خوب تغذیه شوند، خوب تحصیل کنند تا که زیادی جمعیت نتواند امور را مختل کند، تا کسی بدون شغل و بی‌سواد نماند و فقیر نباشد. به‌جای اینکه زمین را با میلیاردها مردم پر کنید، بهترین‌ها و پالایش‌شده‌ترین‌ها را انتخاب کنید. ما می‌توانیم اَبَرانسان خلق کنیم. فقط باید الگوهای كهنه‌ی تفکراتمان را تغییر بدهیم و باید از علم در خدمت بشریت استفاده کنیم. علم باید در خدمت کودکان باشد. خانواده ها باید بسیار آسوده، راحت، رها و بزرگ باشند و ما می‌توانيم روی اين زمين يک بهشت بسازیم.


🔹 اُشو
خودبرتر 11:
سالها جنگیدم الان اسلحه رو بذارم زمین با جنگیدن کسی درمسیر آگاهی دوام نخواهد آورد جنگ دوسر باخت است چه با خودت بجنگی چه با دیگران اهتراز نکنید خودت بپذیر نمی‌توانی به خودت فرصت بده سکوت کن تا بتوانی بپذیری راه بهبودی باعاجزی زندگی کردن هموار می‌شود نه با جنگیدن صبر این است که هرچیزی یا زمانی که من آماده باشم رخ خواهد داد بیهوده تلاش نکنید زور نزنید آنچه می‌خواهید از قبل به شما داده شده است شما فقط نمی بینید روی شناخت واگاهیتان کار کنید زمانی که شکر گزاری کنید قدرشناس باشید سپاس گذار باشید کم کم توانایی وظرفیتان بالا می‌رود وآنچه نیازتان باشد قطعا به شما خواهد داد صبوری ارزشمند است باعث می‌شود چیزی که بدست آورده اید را قدرش را بدانید قدر جلسات بدانید قدر پاکی تان بدانید قدر سلامتی تا را بدانید قدر آگاهی تان را بدانید قدر دیگران را بدانید قدر خانوادتون را بدانید قدر داشته هاتون وبدانید گله وشکایت نکنید توجیه وبهانه نیاورید هرآنچه هستید یا دارید را بپذیرید وشاکر باشید ودرمسیر آگاهی باشید هرچقدر انسان فرکانسش بالاتر رود ازحاشیه ها دور شود دریافت های بیشتری را خواهد داشت ناسپاسی نکنید بد وخوب نکنید قضاوت نکنید تا بتوانید انرژی بالایی داشته باشید فرکانس خودتان را با عشق تنظیم کنید پذیریش دیگران یعنی عشق جاریست

صلح وآرامش با جنگیدن بدست نمی آید بلکه با قبول وپذیرش بدست خواهد آمد با پذیرش به تسلیم می‌رسیم سپردن

هروقت درصلح وآرامش نیستی ببین چه چیزی رو نمی پذیری دنبال چه خواسته ای هستی

افکار همیشه مارا فریب می‌دهد باورش نکن تا درتله ش گیر نکنی

ذهن ما در چرخه عادات گیر کرده کافیه ابسارش و ول کنی دوباره اشتباهات گذشته رو تکرار میکند

ما زورمان به ذهنمان نمی‌رسد ما می‌دانیم چه درست است چی غلط آنچه نمی‌دانیم این ست ما برده باورهای خودمان هستیم واز نگاه باورها به زندگی می نگریم ازطریق باور بیان می کنیم گوش می کنیم می بینیم تاباورهای مان درهم نریزد ما برده خواهیم بود باورهاتون را باور نکنید تا بتوانید ارباب باشید نه برده.
هزاران سال طول کشید تا درک کنیم که با جنگیدن علیه همنوعانمان، حالمان بهتر نمی‌شود. جنگ ها، جنگ ها را تداوم می‌بخشند و حد و حصارها را می آفرینند. صلح و دوستی، طبیعتا صلح و دوستی را بهمراه دارد.
همجنس، همجنس را جذب می‌کند.
اگر جنگهای درونمان را پایان داده و همدلی ها را برقرار کنیم رفته رفته جنگ ها بی معنا می‌شوند و در نتیجه دوستی ها غنی تر می‌شوند. جنگهای بیرونی، فرافکنی های درونِ ماست و زمانی خاتمه میابند که جنگهای درونمان را پایان دهیم. جهان هستی، مثل آینه تمام قده خواسته های بشریست و همان‌ها را انعکاس میدهد. تصحیح کردنِ بیرونمان، کاری ست که نسل اندر نسل به آنها کمربسته ایم، خوگرفته و عادت کرده ایم بله مدت‌های طولانی، در خوابهای غفلت بسر برده ایم تا با درون نگری و بینشی نوین، درک کنیم که مسببِ جنگها خودمان بوده و هستیم. با این درک و بینشِ عمیق، دگرگونی های لازم حاصل می‌شوند نه با نفی و انکارشان!
پذیرشِ بی قید و شرطِ خودمان، کلیدی طلایی، برای بازگشودنِ همه درهای بسته دلمان است تا با همدلی، دلهایمان را یکی کنیم و بر عیله همدیگر نجنگیم. حرفهای ناشینده و از یاد رفته دلمان را در سکوت بیاد آوریم تا به راه راست هدایت شویم و تولدی نوین یابیم.
محتوای ذهن، مثل سینماست که هر یک از ما انسانها، فیلمنامه گذشته های بایگانی شده خودشو که نقش اول رو خودش بازی میکنه، در سینمای سرش می‌بینه ولی شهودی توش نیست چون پرده سینما ساختگیه. وقتی فیلم‌های ترسناک بخورده ذهنمون بدیم، خوابهای کابوسی و وحشتناک تحویلمون میده
هرچی تو کامپیوتر ذهن بریزیم، همون داده هارو(نامها، واژگان و شکل و فرم‌ها) بازیافت و بازتولید می‌کنه.
افکار دروغ است افکار زاییده ذهن ماست افکار ازطریق باورهای ما ظهور می‌کند وما می‌پنداریم افکار هستیم وبا افکار هم هویت میشویم یعنی باورش میکنیم می چسبیم همراش میرویم وغرق میشویم کافیه به رویا گری ذهنتان واقف شوید که هرلحظه درحال قصه بافی ست سناریو می‌نویسد نقشه میکشد وناگهان متوجه می‌شوی درتوهمات هستید افکارتان را باور نکنید تا ازباورهای بنیادین که ازکودکی بهتون تحمیل شده است رها شوید هرآنچه آشناست دروغ است ازمنطقه امن تان فراتر روید ازترسها عبور کنید تا بتوانید ازخواب وخیال ذهنتان ازچرخه شرطی شدگی عادات بیرون بزنید تا از آنچه نیستی خالی شوید وآنچه هستید نمایان شود.
ماليخوليا

#سوال_از_اشو

در روزگار قديم به آن ماليخوليا مي گفتند و در عصر حاضر آن را افسردگي مي خوانند و به عنوان يكي از مشكلات رواني اساسي در كشورهاي توسعه يافته محسوب مي شود. 
توصيف آن احساسي از درماندگي و نوميدي است،
نداشتن حرمت به خويش، بدون احساس علاقه و اشتياق به محيط اطراف،
بعلاوه، عوارض جسماني همچون بي اشتهايي، بي خوابي و از دست دادن اشتهاي جنسي،
امروزه در بيشتر موارد از دادن شوك هاي برقي پرهيز مي كنند و همچنين داروها، و صحبت درماني نيز به همين اندازه موثر، يا بي تاثير است.
دلايل افسردگي را در طيفي از اختلال شيميايي تا رواني برشمرده اند.

اشو، اين افسردگي چيست؟
آيا واكنشي است نسبت به دنيايي افسرده،
نوعي خواب زمستاني است در طول "زمستان نارضايتي ما"؟
آيا افسردگي فقط واكنشي است در برابر سركوب ها ، يا ستم ها، و يا فقط نوعي از سركوب خويشتن است؟

#پاسخ_قسمت_اول

انسان هميشه با اميد زندگي كرده است، با آينده، با بهشتي در جايي دوردست.
انسان هرگز در لحظه ي حال زندگي نكرده است...
روزگار طلايي انسان هميشه در راه بوده است.
همين او را مشتاق نگه داشته است.
زيرا چيزهاي بزرگتر در آينده رخ خواهند داد و تمامي آرزوهاي او برآورده خواهند شد
نوعي خوشي بزرگ در انتظاركشيدن وجود داشته است.
انسان در لحظه ي حاضر رنج برده است و در لحظه ي حاضر رنجور بوده است. ولي همه ي اين رنج ها در روياهايي كه قرار بوده در فردا رخ بدهند، تماماً فراموش شده بود. فردا هميشه زندگي بخش بوده است.
ولي اوضاع تغيير كرده است. اوضاع قديم خوب نبود زيرا كه فردای برآورده شدن روياها ،هرگز نيامد.
انسان در نااميدي از دنيا رفت. او حتي در وقت مرگ نيز براي يك زندگي آينده اميد داشته، ولي او واقعاً هيچ خوشي و هيچ معنايي را در اين زندگي تجربه نكرده بود.
ولي قابل تحمل بود. بنظر می آمد مسئله فقط براي امروز بوده:
خواهد گذشت، و فردا بايد بيايد. پيامبران ديني و ناجيان به او انواع لذات را ، كه در اينجا محكوم و ممنوع بودند، در بهشت وعده مي دادند.
رهبران سياسي، آرمانگرايان اجتماعي، آنان كه به مدينه ي فاضله عقيده داشتند نيز همين چيزها را به او وعده مي دادند، نه در بهشت، بلكه در اينجا، روي زمين، در جايي دوردست در آينده:
وقتي كه جوامع از يك انقلاب تمام عبور كنند و ديگر اثري از فقر، طبقات اجتماعي نيست و انسان مطلقاً آزاد است و هرچه را كه نياز داشته باشد دارد.

اين هر دو، در اساس يك نياز رواني را ارضا مي كنند. براي كساني كه ماده گرا بودند، رويكرد آرمانگرايانه، سياسي، اجتماعي و مدينه ي فاضله جذابيت داشت و براي آنان كه ماده گرا نبودند، رهبران ديني جاذبه داشتند.
ولي موضوع جاذبه دقيقاً يكي بوده است:
هرآنچه را كه بتوانيد تصور كنيد، خوابش را ببينيد و مشتاق آن باشيد مطلقاً برآورده خواهد شد. در مقايسه با آن روياها، رنج هاي زمان حال به نظر بسيار جزيي و اندك مي آمد.
در دنيا اشتياق وجود داشت، مردم افسرده نبودند
افسردگي پديده اي معاصر است و به اين سبب به وجود آمده كه ديگر فردايي وجود ندارد.
تمام آرمان هاي سياسي شكست خورده اند.
هيچ امكاني ندارد كه انسان ها هرگز بتوانند برابر باشند.
هيچ امكاني برجاي نمانده كه زماني بيايد كه دولتي وجود نداشته باشد،
هيچ امكاني نيست كه تمام روياهاي شما محقق شوند.
اين همچون ضربه اي عظيم بوده است. همزمان، انسان پخته تر نيز شده است. شايد
به كليسا برود، به مسجد برود، به كنيسا و پرستشگاه برود، ولي اين ها همگي فقط آداب و رسوم اجتماعي هستند، زيرا انسان مايل نيست در چنين وضعيت تاريك و افسرده تنها باشد. مايل است با جمعيت باشد.
ولي او در اساس مي داند كه بهشتي وجود ندارد، او مي داند كه هيچ ناجي نخواهد آمد. هندوها پنج هزار سال است كه در انتظار بازگشت كريشنا هستند. او وعده داده كه نه تنها يك بار خواهد آمد، بلكه وعده داده كه هرگاه در دنيا رنج و مصيبت وجود داشته باشد، هرگاه رذيلت بر فضيلت چيره شود، هرگاه مردمان ساده و معصوم توسط مردمان
حيله گر و منافق مورد ستم قرار گيرند، او خواهد آمد.
ولي در اين پنج هزار سال نشاني از او ديده نشده است!
مسيح وعده داد كه بازگردد و وقتي پرسيدند كه چه وقت، او گفت: 
"خيلي زود."
مي توانم "خيلي زود" را قدري كش بدهم، ولي نه براي دوهزار سال، اين خيلي زياد است! اين فكر كه رنج هاي ما، دردهايمان و تشويش هاي ما از ما گرفته خواهند شد، ديگر جاذبه اي ندارد. آن مفهوم كه خدايي وجود دارد كه از ما مراقبت مي كند، به نظر فقط يك لطيفه مي آيد.
با نگاهي به اين دنيا،
به نظر نمي آيد كه كسي دارد از آن مراقبت مي كند.

ادامه دارد
مالیخولیا

#پاسخ_قسمت_دوم

در انگلستان تقريباً سي هزار نفر به پرستش شيطان مشغول هستند، فقط در انگلستان كه بخشي كوچك از اين دنياست.
و در خصوص پرسش تو، آرمان آنان بي ربط نيست و ارزش نگاه كردن دارد
آنان مي گويند كه شيطان با خدا مخالفت ندارد، شيطان پسر خدا است! خداوند دنيا را به حال خودش رها كرده است و اينك، تنها اميد اين است كه شيطان را ترغيب كنيم تا از اين دنيا مواظبت كند، زيرا كه خداوند مراقبت نمي كند.
و سي هزار نفر، شيطان را همچون پسر خداوند مي پرستند....
و دليلش اين است كه آنان احساس مي كنند خداوند دنيا را به حال خودش رها ساخته است ، او ديگر مراقب دنيا نيست. طبيعتاً، تنها راه اين است كه از پسرش تقاضا كنيم:
اگر بتوانيم با آيين ها، دعاها و پرستش هايمان او را ترغيب كنيم، شايد كه رنج و تاريكي و بيماري را بتوان برطرف ساخت!اين يك تلاش مذبوحانه است

واقعيت اين است كه انسان هميشه در فقر زندگي كرده است. در مورد فقر يك چيز زيبا وجود دارد:
هرگز اميدهايت را نابود نمي كند،
هرگز با روياهايت مخالفت نمي كند. 
فقر هميشه شوق به فردا را با خود مي آورد
انسان اميدوار است و باور دارد كه اوضاع بهتر مي شود. و اینگونه تصور می‌کند که:
"اين دوران تيره در حال گذر است، به زودي نور فرا مي رسد."

در كشور هاي توسعه يافته، اوضاع تغيير كرده است
و به ياد داشته باشيد، مشكل افسردگي در كشورهاي توسعه نيافته وجود ندارد، در كشورهاي فقير مردم هنوز اميدوار هستند. اين مشكل هميشه در كشورهايي وجود دارد كه غني هستند و هرچيزي را كه هميشه مي خواسته اند در اختيار دارند. حالا ديگر بهشت ديگر كفايت نمي كند و حتي يك جامعه ي بي طبقه نيز ديگر كمكي نخواهد كرد.
هيچ مدينه ي فاضله اي بهتر از اين نخواهد بود.
آنان به هدف دست يافته اند ، و دليل افسردگي نيز همين دستيابي به هدف است.
اينك ديگر اميدي وجود ندارد:
فردا تيره است و پس فردا حتي تيره تر خواهد بود.
و تمام آن چيزهايي كه در رويا ديده بودند بسيار زيبا بوده است. آنان هرگز
به گرفتاري هاي آن نينديشيده اند.
حالا كه به اين چيزها رسيده اند، آن ها را همراه با دردسرهايش به دست آورده اند

انساني که فقيراست، اشتهاي خوبي دارد. انساني ديگر غني است، ولي اشتها ندارد. و بهتر اين است كه فقير باشي و با اشتها ، تا اينكه غني باشي و بي اشتها. 

با تمام طلاها، نقره ها و دلارهايت چه مي تواني بكني؟
نمي تواني آن ها را بخوري!
تو همه چيز داري، ولي اشتها براي آن چيزي كه هميشه برايش تقلا مي كرده اي ازبين رفته است
تو موفق شده اي، و من بارها و بارها گفته ام كه: هيچ چيز مانند موفقيت با شكست روبه رو نمي شود.
تو به مكاني رسيده اي كه مي خواستي برسي، ولي از محصولات جانبي آن خبر نداشتي. ميليون ها دلار پول داري، ولي نمي تواني بخوابي!

وقتي اسكند كبير در هند بود، در كوير با قديسي برهنه ديدار كرد.
او اعلام كرد، من اسكندر كبير هستم
آن قديس پاسخ داد، "نمي تواني باشي."
اسكندر گفت:
"چه بي معني! من خودم اين را مي گويم و تو مي تواني لشگريان مرا در همه جا ببيني."

مرد گفت:
"من لشگرهاي تو را مي بينم، ولي كسي كه خودش را "كبير" بخواند، هنوز
به بزرگي نرسيده است، زيرا بزرگ بودن انسان را فروتن مي سازد، زيرا كه شكستي بزرگ است، يك شكست تمام."
اسكندر مريد ارسطو بود و توسط او در منطق خوب آموخته شده بود.
او نتوانست به چرنديات آن عارف گوش بدهد. گفت: "من اين چيزها را باور ندارم.
من تمام دنيا را فتح كرده ام."
مرد برهنه گفت: "اگر در اين كوير تشنه باشي و من ليواني آب به تو بدهم، در ازاي آن چقدر مي تواني به من بدهي؟ ،
و تا فواصل دور اثري از آب نيست."
اسكندر گفت:
"نيمي از پادشاهي خودم را به تو خواهم داد."
قديس گفت:
"نه، من آن را در ازاي اين مقدار نمي فروشم. تو مي تواني يا تمام پادشاهي را داشته باشي و يا آن ليوان آب را. و تو تشنه هستي و در حال مردن هستي و امكان يافتن آب در هيچ كجا وجود ندارد ، آنوقت چه مي كني؟"
اسكندر گفت: 
" آنوقت طبيعتاً تمامي پادشاهي ام را خواهم داد."
آن قديس خنديد و گفت: 
"پس اين است قيمت پادشاهي تو:
فقط يك ليوان آب! و آنوقت فكر مي كني كه تمام دنيا را فتح كرده اي؟ 
از امروز مي تواني بگويي كه  يك ليوان پر ازآب را فتح كرده اي."

وقتي انسان به هدف هاي پربهاي خود مي رسد، آنوقت آگاه مي شود كه خيلي چيزهاي ديگر در اطراف آن اهداف وجود دارد. براي نمونه، درتمام زندگي براي  پول درآوردن كوشش مي كني و فكر مي كني كه يك روز، وقتي پول داشتي، زندگي آسوده اي را خواهي داشت.
ولي تمام عمر را در تنش بوده اي ، 
تنش، روش زندگي و انضباط تو شده است، و در پايان عمر، وقتي كه به تمام آن پولي كه مي خواستي رسيده اي،
نمي تواني آسوده باشي

ادامه دارد...
باید از دانستگی ها خالی شویم یعنی از کله خودمان استفاده نکنیم ما ازطریق باورهایمان رهبری میشویم تمام محدودیت ها ترسها تعصبات تابوها احساس گناه شرم خجالت همه بخاطر باورهایتان است احساس گناه وجدان بیدار نیست وجدان بیدار اگاهیست که تمام اینهاخراب می کند گوش کردن ساختار باورهای شمارا تخریب می‌کند وبه شما آزادی ورهایی می بخشد
خودبرتر 11:
همیشه رهجو باشید سعی نکنید خوب حرف بزنید راهکار دهید فکرکنید عقل کل شده اید ذهن بسیار مکار است باورش نکنید نصیحت ها وارشادهایی که به دیگران می کنید خودتان اجرا کنید تا درالگوهای غلط گذشته نمانید نسخه برای دیگران ننویسید خودتان نسخه را استفاده کن بیهوده وقتت را سر اثبات وغلط نذار به خودت بپرداز کسی را رد یا حذف ومحکوم نکن دنبال برتری نباش چون چیزی گیرت نخواهد آمد باید ازخواب وخیال بیدار شویم تا بتوانیم اقدام وعمل داشته باشیم حرف زدن راحته یک دقیقه طول میکشه ساختمان ده طبقه درست کنی ولی برای اجرایش حداقل دوسال طول میکشه مراقب حرفهاتان باشید اجرا کننده باشید نقدوبررسی نکنید تفسیر وقضاوت نکنید بجاش به خودتان بپردازید به دیگران توجه نکنید چون شمارا پایین می‌کشند به خودپرداخته به دیگران نپردازد محدود نباشید خودتان را حصار نزنید از محدودیت ها ترسهاتون بگذرید تا بتوانید عملگرا باشیم اجرا کننده باشیم
خوب حرف نزن خوب عمل کن
بزرگترین کمک یا خدمت به دیگران دگرگونی خودت است سعی نکن دیگران را تغییر دهی خودتان را تغییر دهید متمرکز روی خودتان باشید آنچه زندگیتان را می سازد خودتان هستید تا خودتان را نجات ندهید نمی‌توانید دیگران را نجات دهید

گوش کردن را بیاموزیم سکوت را بیاموزیم مراقبه را بیاموزیم مشورت کردن وبیاموزیم
شاگرد بودن و بیاموزیم
همه می‌خواهند استاد باشند راهنما باشند مهم باشند کسی نیستند باشند
همه دوست دارند راهکار بدهند همه دنبال تایید هستند چون با این کارها هویت می‌گیرند احساس بودن می کند
تا درک نکنی نادانی دانای درونت بیدار نمیشود
سازت اگر عشق بنوازد
      همه خلقت خواهند رقصید

زبانت اگر شیرین باشد
      همه پروانه ها گرد تو خواهند آمد

قلبت اگر دریای رحمت باشد
     همه در آن جا خواهند گرفت

   🌸 پس عشق را بنواز   

با زبان دلت بخوان

و با قلبت پذیرا باش

          
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چاکرای چهارم آناهاتا

آناهاتا (چاكرای قلب)چاكرای چهارم در ناحيه قلب قرار گرفته و ما را با احساسات خود، ايجاد سازگاری، بخشش، صداقت و پاكدلی و عشق مرتبط می‌کند.

وقتي نامتعادل باشد می‌تواند باعث دوست داشتن بيش از حد، حسادت، ترك و رها كردن، خشم، احساس تنهایی و تلخی شود.

وقتى اين چاكرا متعادل باشد ما احساس خوشی، عشق، قدردانی و شفقت می‌کنیم. راه‌هایی برای شفای اين چاكرا وجود دارد...


تصوير سازی يا تجسم چاكرای قلب

تصوير سازی يا تجسم چاكرای قلب: يك غنچه گل را در مركز قفسه سينه تصور كنيد. يكنواخت و پيوسته نفس بكشيد. اجازه دهيد غنچه گل با هر دم و بازدم باز شود. باز شدن گلبرگها را ببينيد.

با هر گلبرگ صراحت و صداقت را احساس كنيد ضمن اينكه هر انرژی يا احساس منفی كه در غنچه محبوس شده را رها می‌كنید. همانطور كه به آرامی شكوفا می‌شود صبور باشيد.

يك مكان ساكت و آرام انتخاب كنيد، در وضعيت مناسب بشينيد(اگر امكان پذير است بشكل لوتوس يا نشستن نيلوفر در يوگا) و چشمانتان را ببنديد. نفس بكشيد. تجسم كنيد.
گوش کردن را بیاموزیم سکوت را بیاموزیم مراقبه را بیاموزیم مشورت کردن وبیاموزیم
شاگرد بودن و بیاموزیم
همه می‌خواهند استاد باشند راهنما باشند مهم باشند کسیکه نیستند باشند
همه دوست دارند راهکار و نسخه بدهند همه دنبال تایید و تحسین هستند چون با این کارها هویت می‌گیرند احساسِ کسی بودن می کنند
تا درک نکنی نادانی و دانای واقعی درونت بیدار نمیشود
ثروتمندین انسانهای دنیایمان، فجیع‌ترین و دردناکترین مرگها را رقم می‌زنند باوجوده این واقعیتِ انکارناپذیر، اکثریتِ انسانها هنوز هم آرزوی ثروتمند شدن دارند !!!
قدری تامل: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر و فشارهای روحی و روانی اش افزوتر
#هشیاری_بدون_انتخاب

انسان هشیار را نمیتوان با انسان خوب مترادف پنداشت
او خوب هست، ولی به نوعی متفاوت و از زاویه ای متفاوت، او خوب است نه به این سبب که سعی دارد خوب باشد؛
او خوب است زیرا که هشیار است
و در هشیاری، بدی، اهریمنی و تمام آن واژگان محکوم کننده ناپدید می شوند، همچون تاریکی که در حضور نور ناپدید می شود.
مذاهب تصمیم گرفته اند که فقط در سطح اخلاقیات باقی بمانند
آن ها دستورات اخلاقی هستند و برای جامعه مفید است، ولی برای شما نه، برای فرد مفید نیستند. آن ها وسایل رفاه ساخته ی جامعه هستند. طبیعی است که اگر همه شروع کنند به دزدی کردن، زندگی غیرممکن می شود
و اگر همه شروع به دروغ گفتن کنند، زندگی ناممکن می گردد.
اگر همه ناصادق باشند، ابداٌ نمی توانی زندگی کنی
بنابراین در پایین ترین سطح، اخلاقیات برای جامعه مورد نیاز است
یک وسیله ی اجتماعی است ولی یک انقلاب مذهبی نیست.
فقط با خوب بودن راضی نباش

به یاد داشته باش:
باید به نقطه ای برسی که حتی نیاز نداشته باشی که در مورد خوب و بد فکر کنی
خود هشیاری تو، خود آگاهیت، تو را به سمت آنچه خوب است می برد ، هیچ سرکوبی وجود ندارد
من ماهاتما گاندی را یک انسان بادیانت نمی خوانم، فقط یک انسان خوب ، و او واقعاٌ کوشیده تا خوب باشد. من به نیت او شک ندارم، ولی او وسواس خوب بودن داشت.
انسان با دیانت وسواس هیچ چیز را ندارد. او فقط آسوده است، آرام و متین، ساکت و باصفا. از سکوت او هرآنچه که شکوفا شود خوب است. همیشه خوب است
او در #هشیاری_بدون_انتخابchoiceless awareness زندگی می کند.

#اشو
#روح_عصیانگر
تنها داروی شفابخش برای غرور و تکبر جاهلانِ قدرت طلب، خرد و آگاهی ست. تشنه گانِ قدرت، چه خدامحور چه بی خدا، در بستر تاریخ، همچو مردگانی نیمه جانند که در وجوده انسانهای ناآگاه، زاد و ولد می‌کنند و عاجز از مردن در نفسشانند !
وقتی "درد" آموزش هایش داد، شمارا
ترک می‌کند صبور باشید وادامه دهید
عجول نباشید هرچیزی زمانش برسد خودبخود رخ می‌دهد