وقتی دلتنگیم یعنی دلمان برای خود واقعی مان تنگ شده چون در وجودمان حس و احساسش نمیکنیم، آن دلتنگی ها را در دیگری میجوییم و میخواهیم، آن خلا درونی را با انسانهای دیگری پر کنیم ولی هیچکدام از آنها برایمان خشنودی پایدار بهمراه نمیآورند تا با خود واقعی مان یکپارچه نباشیم☺️
🌞💖
🌞💖
اکثریتِ انسانها در خوابند و بیشترشان در رویاهایشان زندانی اند.
اگر از خواب و رویاهایت بیدار نشوی، پیوسته در خواب میمانی و پذیرای واقعیتِ این لحظه نیستی تا واقعا زندگی کنی ☺️
🌞💖
اگر از خواب و رویاهایت بیدار نشوی، پیوسته در خواب میمانی و پذیرای واقعیتِ این لحظه نیستی تا واقعا زندگی کنی ☺️
🌞💖
با نظریاتِ ذهنی ات پیش بری، در نهایت به پوچی میرسی عزیزم
نظریات، تئوری وار و مه آلودنند پر از شک و تردید و ابهاماتند ولی واقعی نیستند بلکه زائده تفکراتِ شخصیِ ذهنی اند.
🌞💖
نظریات، تئوری وار و مه آلودنند پر از شک و تردید و ابهاماتند ولی واقعی نیستند بلکه زائده تفکراتِ شخصیِ ذهنی اند.
🌞💖
روی مطالبی که با قلبت همسویی دارند، تعمق و تامل کن تا جوهره آگاهی های های نهفته در متون رو درک و دریافت کنی
بدونِ مراقبه و مشاهده و تفحص خلا و تاریکی های ناخودآگاهت به روشنایی نمیرسی و اینو هیچکسی نمیتونه برات بکنه.
ذهنتو خودت باید بکاوی تا به فراسوی ذهنِ مفهومی ات بروی تا فرافهمی رو
درک کنی☺️
🌞💖
بدونِ مراقبه و مشاهده و تفحص خلا و تاریکی های ناخودآگاهت به روشنایی نمیرسی و اینو هیچکسی نمیتونه برات بکنه.
ذهنتو خودت باید بکاوی تا به فراسوی ذهنِ مفهومی ات بروی تا فرافهمی رو
درک کنی☺️
🌞💖
درک و شناخت و آگاهی، ربطی به سواد یا بیسوادی انسانها نداره.
این قابلیت ها، پیشاپیش در وجوده همه انسانها موجود هست☺️
برای هستی، انسانی که سواد آموخته، ارزشش بالاتر از انسانی که سواد نیاموخته نیست اینا همش ارزشهای انسانی اند که دنیوی اند نه الهی.
همه ما کودک بودیم و قبل از سواد و سوادآموزی تو مدرسه و دانشگاه، هویتی سوادنیاموخته داشتیم. همه ما کودکان رو دوسشون داریم چون تازه از نزده خداوند به دنیای ما زاده شدن و انرژی نابِ حیات در وجودشون جاری ست. کودکان مقلدند و از بزرگانشان تقلید میکنند و ارزشهای اونا رو بتدریج یادمیگیرن. با آموختنِ علم و دانش و دانستگی های دنیوی، اندک اندک دانش آلوده و مثل بزرگترانشون ربات وار و ماشینی و مکانیکی میشن.
یکم سواد هم کافیه، مهم خرد و معرفت و اگاهیِ☺️
🌞💖
این قابلیت ها، پیشاپیش در وجوده همه انسانها موجود هست☺️
برای هستی، انسانی که سواد آموخته، ارزشش بالاتر از انسانی که سواد نیاموخته نیست اینا همش ارزشهای انسانی اند که دنیوی اند نه الهی.
همه ما کودک بودیم و قبل از سواد و سوادآموزی تو مدرسه و دانشگاه، هویتی سوادنیاموخته داشتیم. همه ما کودکان رو دوسشون داریم چون تازه از نزده خداوند به دنیای ما زاده شدن و انرژی نابِ حیات در وجودشون جاری ست. کودکان مقلدند و از بزرگانشان تقلید میکنند و ارزشهای اونا رو بتدریج یادمیگیرن. با آموختنِ علم و دانش و دانستگی های دنیوی، اندک اندک دانش آلوده و مثل بزرگترانشون ربات وار و ماشینی و مکانیکی میشن.
یکم سواد هم کافیه، مهم خرد و معرفت و اگاهیِ☺️
🌞💖
همه چنان رنجور هستند که میخواهند دلیلی را در جایی پیدا کنند تا برایشان توضیح دهد که چرا در رنج هستند
و جامعه راهکار خوبی را به شما داده است: قضاوت کن!
نخست، طبیعی است که تو خودت را در مورد همه چیز مورد قضاوت قرار میدهی.
هیچ انسانی کامل نیست، و هیچ انسانی هرگز نمیتواند کامل باشد، کاملبودن وجود ندارد، پس قضاوتکردن بسیار آسان است.
تو کامل نیستی، پس چیزهایی هستند که نقص تو را نشان میدهند. و سپس خشمگین میشوی، از خودت و از تمام دنیا عصبانی هستی:
“چرا من کامل نیستم؟!”
و سپس فقط با این فکر به دیگران نگاه میکنی تا نقص را در دیگران پیدا کنی!
و سپس میخواهی تا قلبت را باز کنی و این طبیعی است. زیرا تا قلبت را باز نکنی هیچ شادمانی و ضیافتی در زندگی نخواهی داشت:
زندگیت تقریباً مُرده است.
ولی نمیتوانی مستقیماً چنین کنی:
باید تمام چیزهایی را با آنها بزرگ شدهای از ریشه نابود کنی.
پس نخستین چیز این است:
خودترا قضاوت نکن.
بجای قضاوتکردن، شروع کن به پذیرفتن خود، با تمام نقصها و اشتباهات و شکستهایت
از خودت نخواه که کامل باشی
درخواست کامل بودن، چیزی تقریباً غیرممکن است؛ و سپس احساس ناکامی خواهی داشت.
اشو
و جامعه راهکار خوبی را به شما داده است: قضاوت کن!
نخست، طبیعی است که تو خودت را در مورد همه چیز مورد قضاوت قرار میدهی.
هیچ انسانی کامل نیست، و هیچ انسانی هرگز نمیتواند کامل باشد، کاملبودن وجود ندارد، پس قضاوتکردن بسیار آسان است.
تو کامل نیستی، پس چیزهایی هستند که نقص تو را نشان میدهند. و سپس خشمگین میشوی، از خودت و از تمام دنیا عصبانی هستی:
“چرا من کامل نیستم؟!”
و سپس فقط با این فکر به دیگران نگاه میکنی تا نقص را در دیگران پیدا کنی!
و سپس میخواهی تا قلبت را باز کنی و این طبیعی است. زیرا تا قلبت را باز نکنی هیچ شادمانی و ضیافتی در زندگی نخواهی داشت:
زندگیت تقریباً مُرده است.
ولی نمیتوانی مستقیماً چنین کنی:
باید تمام چیزهایی را با آنها بزرگ شدهای از ریشه نابود کنی.
پس نخستین چیز این است:
خودترا قضاوت نکن.
بجای قضاوتکردن، شروع کن به پذیرفتن خود، با تمام نقصها و اشتباهات و شکستهایت
از خودت نخواه که کامل باشی
درخواست کامل بودن، چیزی تقریباً غیرممکن است؛ و سپس احساس ناکامی خواهی داشت.
اشو
#بودای_درون
به بودای درون شما درود میفرستم. شاید از آن آگاه نباشید، شاید هرگز خواب آن را ندیده باشیدکه:
شما یک بودا هستید، که هیچکس نمیتواند چیز دیگری باشد، که بوداگونگی هستهی اساسی وجود شماست، که این چیزی نیست که در آینده رخ بدهد، که پیشاپیش رخ داده است
بوداگونگی همان منبعی است که شما از آن آمدهاید؛
هم منبع است و مقصد نیز هست
ما از بوداگونگی حرکت میکنیم و به سمت بوداگونگی میرویم. همین یک واژه، بوداگونگی Buddhahood، شامل همهچیز است ــ تمامی چرخهی زندگی، از ابتدا Alpha تا انتها Omega
ولی شما سخت در خواب هستید، نمیدانید که کیستید. نه اینکه باید یک بودا شوید، بلکه باید آن را تشخیص بدهید، باید به منبع خود بازگردید، باید به درون خود نگاه کنید. یک برخورد با خود، بوداگونگی شما را آشکار میسازد.
روزی که به دیدن خود برسید، تمامی جهانهستی روشنضمیر خواهد شد.
چنین نیست که یک فرد روشنضمیر شود ـــ یک شخص چگونه میتواند روشنضمیر شود؟
خود، مفهومِ یک شخص بودن، بخشی از ذهن ناروشنضمیر است
چنین نیست که من روشنضمیر شدهام؛ قبل از اینکه فرد بتواند روشنضمیر شود، آن “من” باید دور انداخته شود؛ پس “من” چگونه میتوانم روشنضمیر شوم؟ این مسخره است!
روزی که من به اشراق رسیدم تمامی جهانهستی بهاشراق رسید. از آن لحظه به بعد من هیچ چیز جز بوداها را ندیدهام، در شکلهای مختلف، با نامهای مختلف، با هزارو یک مشکل، ولی بازهم بودا هستند.
پس من به بودای درون شما درود میفرستم
بسیار خوشحالم که بوداهای بسیاری در اینجا گرد آمدهاند. همین واقعیت آمدن شما اینجا نزد من آغازِ آن تشخیص است. آن احترام قلبی شما به من،
آن عشق در قلب شما به من،
احترام و عشق برای بودای خودتان است
اعتماد به من اعتماد به چیزی بیرون از شما نیست، اعتماد به من، اعتمادبهخود است.
با اعتماد کردن به من شما اعتماد به خود را میآموزید.
با نزدیکشدن به من شما به خودتان نزدیک میشوید.
فقط به یک تشخیص باید رسید.
آن الماس وجود دارد ـــ آن را ازیاد بردهاید، یااینکه از همان ابتدا هرگز آن را به یاد نداشتهاید.
#اشو
#سوترای دل
به بودای درون شما درود میفرستم. شاید از آن آگاه نباشید، شاید هرگز خواب آن را ندیده باشیدکه:
شما یک بودا هستید، که هیچکس نمیتواند چیز دیگری باشد، که بوداگونگی هستهی اساسی وجود شماست، که این چیزی نیست که در آینده رخ بدهد، که پیشاپیش رخ داده است
بوداگونگی همان منبعی است که شما از آن آمدهاید؛
هم منبع است و مقصد نیز هست
ما از بوداگونگی حرکت میکنیم و به سمت بوداگونگی میرویم. همین یک واژه، بوداگونگی Buddhahood، شامل همهچیز است ــ تمامی چرخهی زندگی، از ابتدا Alpha تا انتها Omega
ولی شما سخت در خواب هستید، نمیدانید که کیستید. نه اینکه باید یک بودا شوید، بلکه باید آن را تشخیص بدهید، باید به منبع خود بازگردید، باید به درون خود نگاه کنید. یک برخورد با خود، بوداگونگی شما را آشکار میسازد.
روزی که به دیدن خود برسید، تمامی جهانهستی روشنضمیر خواهد شد.
چنین نیست که یک فرد روشنضمیر شود ـــ یک شخص چگونه میتواند روشنضمیر شود؟
خود، مفهومِ یک شخص بودن، بخشی از ذهن ناروشنضمیر است
چنین نیست که من روشنضمیر شدهام؛ قبل از اینکه فرد بتواند روشنضمیر شود، آن “من” باید دور انداخته شود؛ پس “من” چگونه میتوانم روشنضمیر شوم؟ این مسخره است!
روزی که من به اشراق رسیدم تمامی جهانهستی بهاشراق رسید. از آن لحظه به بعد من هیچ چیز جز بوداها را ندیدهام، در شکلهای مختلف، با نامهای مختلف، با هزارو یک مشکل، ولی بازهم بودا هستند.
پس من به بودای درون شما درود میفرستم
بسیار خوشحالم که بوداهای بسیاری در اینجا گرد آمدهاند. همین واقعیت آمدن شما اینجا نزد من آغازِ آن تشخیص است. آن احترام قلبی شما به من،
آن عشق در قلب شما به من،
احترام و عشق برای بودای خودتان است
اعتماد به من اعتماد به چیزی بیرون از شما نیست، اعتماد به من، اعتمادبهخود است.
با اعتماد کردن به من شما اعتماد به خود را میآموزید.
با نزدیکشدن به من شما به خودتان نزدیک میشوید.
فقط به یک تشخیص باید رسید.
آن الماس وجود دارد ـــ آن را ازیاد بردهاید، یااینکه از همان ابتدا هرگز آن را به یاد نداشتهاید.
#اشو
#سوترای دل
معنای زندگی را هرگز نمیتوان با تحليل های ذهنی فهمید. فهمیدن و نفهمیدن ما انسانها هیچ تاثیری بروی درستی یا نادرستی و واقعیت و حقیقتِ زندگی ندارد.
درک عمیقِ واقعیتِ این لحظه وقتی زمانش برسه، همون لحظه درک میشه مثل دری که همون لحظه خاص، باز میشه نه زودتر و دیرتر از اون یک لحظه.
هشیار به همین لحظه باشید☺️
🌞💖
درک عمیقِ واقعیتِ این لحظه وقتی زمانش برسه، همون لحظه درک میشه مثل دری که همون لحظه خاص، باز میشه نه زودتر و دیرتر از اون یک لحظه.
هشیار به همین لحظه باشید☺️
🌞💖
کسی که به راستی هستید
«خود را بشناس! » این کلمات بـر سـردر ورودی معبد آپولو در دلفی"، از سوی یک پیش گوی مقدس نوشته شده است. در یونان باستان مردم هنگام دیدار از یک پیش گو و الهام دهنده مقدس، امیدوار بودند که بفهمنـد سرنوشـت بـرای آن ها چه رقم زده است یا در وضعیتی خاص باید چه کار کنـد. بیش تر زیارت کنندگان به احتمال زیاد باید هنگام ورود به ساختمان، آن عبارت را که بر سر در معبد نوشته شده است خوانده باشند؛ بدون این که به مفهوم آن که به حقیقت ژرف تری اشاره دارد تا آنچه را که این الهام می توانست به آن ها بگوید، پی برده باشند. شاید برخلاف رستگاری عظیمی که این واژگان می توانست برای آن ها به ارمغان بیاورد، معنی آن را نفهمیده بودند و در نهایت اثبات شد که اگر نتوانند آن حقیقتی را که در عبارت «خـود را بشناس!» نهفته است بیابند، آن اطلاعات دقیقی که به آنها داده شده بود، هیچ فایده ای ، برای نجاتشان از انـدوه بیش تر و رنجی که برای خود می آفرینند، در بر نداشته است. مفهومی که این کلمات بر آن دلالت داشتند، چنین است: پیش از پرسیدن هـر سـؤالی، ابتـدا بنیادی ترین سؤال زندگی ات را بپرس من کیستم؟
مردم نا آگاه و انسان های بسیاری که همچنان نا آگاه باقی می مانند، سراسر زندگی شان را در «مـن درون» خـود به دام افتاده اند. آن ها توسط نام، پیشـه، تاریخچه زندگی، شکل و حالت جسمی خود و هر آنچه که از آن هویت می گیرند، بی درنگ به شما خواهند گفت که کیستند. دیگران شاید تكامـل يـافـتـه تـر بـه نظـر برسند، زیرا خود را به صورت روحی فنا ناپذیر یا الهی می پندارند. اما آیا آن ها به راستی خود را می شناسند یا فقط مفاهیمی را که آهنگ معنوی دارند، به محتوای ذهن خود افزوده اند؟ شناخت خود بسیار ژرف تر از کاربرد یک مجموعه عقاید یا باورها و نظریه ها است. عقاید و باور های معنوی، شاید به طور کلی از سودمندترین رهنمون ها باشند، اما به ندرت نیروی بیرون راندن مفاهيم محکم ریشه ای را از آن کسی که فکر می کنید هستید ـ که بخشی از شرطی کردن های ذهن بشـر اسـت ـ در خود دارند. شناخت عمیق خود، هیچ ربطی به عقایدی که در پیرامون ذهـن شـما می گردند، ندارد. شناخت خود، به جای گم شدن در ذهن، ریشه در بودن دارد.
اکهارت تله
جهانی نو
«خود را بشناس! » این کلمات بـر سـردر ورودی معبد آپولو در دلفی"، از سوی یک پیش گوی مقدس نوشته شده است. در یونان باستان مردم هنگام دیدار از یک پیش گو و الهام دهنده مقدس، امیدوار بودند که بفهمنـد سرنوشـت بـرای آن ها چه رقم زده است یا در وضعیتی خاص باید چه کار کنـد. بیش تر زیارت کنندگان به احتمال زیاد باید هنگام ورود به ساختمان، آن عبارت را که بر سر در معبد نوشته شده است خوانده باشند؛ بدون این که به مفهوم آن که به حقیقت ژرف تری اشاره دارد تا آنچه را که این الهام می توانست به آن ها بگوید، پی برده باشند. شاید برخلاف رستگاری عظیمی که این واژگان می توانست برای آن ها به ارمغان بیاورد، معنی آن را نفهمیده بودند و در نهایت اثبات شد که اگر نتوانند آن حقیقتی را که در عبارت «خـود را بشناس!» نهفته است بیابند، آن اطلاعات دقیقی که به آنها داده شده بود، هیچ فایده ای ، برای نجاتشان از انـدوه بیش تر و رنجی که برای خود می آفرینند، در بر نداشته است. مفهومی که این کلمات بر آن دلالت داشتند، چنین است: پیش از پرسیدن هـر سـؤالی، ابتـدا بنیادی ترین سؤال زندگی ات را بپرس من کیستم؟
مردم نا آگاه و انسان های بسیاری که همچنان نا آگاه باقی می مانند، سراسر زندگی شان را در «مـن درون» خـود به دام افتاده اند. آن ها توسط نام، پیشـه، تاریخچه زندگی، شکل و حالت جسمی خود و هر آنچه که از آن هویت می گیرند، بی درنگ به شما خواهند گفت که کیستند. دیگران شاید تكامـل يـافـتـه تـر بـه نظـر برسند، زیرا خود را به صورت روحی فنا ناپذیر یا الهی می پندارند. اما آیا آن ها به راستی خود را می شناسند یا فقط مفاهیمی را که آهنگ معنوی دارند، به محتوای ذهن خود افزوده اند؟ شناخت خود بسیار ژرف تر از کاربرد یک مجموعه عقاید یا باورها و نظریه ها است. عقاید و باور های معنوی، شاید به طور کلی از سودمندترین رهنمون ها باشند، اما به ندرت نیروی بیرون راندن مفاهيم محکم ریشه ای را از آن کسی که فکر می کنید هستید ـ که بخشی از شرطی کردن های ذهن بشـر اسـت ـ در خود دارند. شناخت عمیق خود، هیچ ربطی به عقایدی که در پیرامون ذهـن شـما می گردند، ندارد. شناخت خود، به جای گم شدن در ذهن، ریشه در بودن دارد.
اکهارت تله
جهانی نو
دکتر باخ معتقد است: "بیماریها با شيوه مادی از ميان نمیروند، زيرا بیماریها اصلاً مادی نيستند و آنچه را که ما بيماری میخوانیم حاصل نهایی نيروهایی است که عميقاً در دراز مدت عمل کردهاند."
جسم فيزيکی فقط وسیلهای برای زندگی در دنيای مادی محسوب میشود و آنچه که از اهميت بالاتری برخوردار است، آگاهی ذهن و ارتباط آن با روح و از طريق آن با ذات الهی است. اين آگاهی منعکس کننده کيفيت و قصد روح است
زمانی که آگاهی بشر منعکس کننده کيفيت و قصد روح نباشد، بیماریهای جسمی و روحی بروز مینماید. بنابراين بيدار کردن آگاهی فرد و درک علت بروز بيماری، از عوامل بسيار مهم درمان محسوب میگردند
همچنين اگر فرد به اين باور برسد که میتواند در روند درمان خود نقش اساسی داشته باشد، شفا سریعتر حاصل خواهد شد
برای درمان و شفای واقعی میبایست از اعمال و افکار خود آگاه گرديم و الگوها، تصاوير ذهنی، احساسات و باورهای خود را مورد بازنگری قرار داده، وحدت و يگانگی خود و همه چيز را بپذيريم و از اين طريق به اصل خويشتن خويش بازگرديم که باز يافتن حس گمشده يگانگی، هدف تمام راههای معنوی و سیستمهای شفا بخشی معتبر دنياست.
جسم فيزيکی فقط وسیلهای برای زندگی در دنيای مادی محسوب میشود و آنچه که از اهميت بالاتری برخوردار است، آگاهی ذهن و ارتباط آن با روح و از طريق آن با ذات الهی است. اين آگاهی منعکس کننده کيفيت و قصد روح است
زمانی که آگاهی بشر منعکس کننده کيفيت و قصد روح نباشد، بیماریهای جسمی و روحی بروز مینماید. بنابراين بيدار کردن آگاهی فرد و درک علت بروز بيماری، از عوامل بسيار مهم درمان محسوب میگردند
همچنين اگر فرد به اين باور برسد که میتواند در روند درمان خود نقش اساسی داشته باشد، شفا سریعتر حاصل خواهد شد
برای درمان و شفای واقعی میبایست از اعمال و افکار خود آگاه گرديم و الگوها، تصاوير ذهنی، احساسات و باورهای خود را مورد بازنگری قرار داده، وحدت و يگانگی خود و همه چيز را بپذيريم و از اين طريق به اصل خويشتن خويش بازگرديم که باز يافتن حس گمشده يگانگی، هدف تمام راههای معنوی و سیستمهای شفا بخشی معتبر دنياست.
احساس گناه و بخشش
تنها کاربرد مفید احساس گناه، این است که احساس گناه به ما نشان میدهد که بر خلاف آن چه که درست میدانیم، عمل کردهایم. وقتی آگاه باشید، احساس گناه به شما کمک میکند یکپارچگی خود را بیابید.
ولی برای اکثر ما، احساس گناه، همچون پتک سنگینی است که از آن برای تنبیه خود استفاده میکنیم. هرگاه از احساس گناه برای تنبیه خود به دلیل اشتباهی که در گذشته انجام دادهایم، که به نظر نابخشودنی میآید، استفاده می کنیم، خود را از 👈 عشق ورزیدن به خویش و پذیرفتن خویش، جدا ساختهایم.
خبر خوب این است که در این دنیا، هیچ چیز نابخشودنی وجود ندارد. هیچ چیز.
یک تمرین کوتاه برای رهایی از احساس گناه: به داستان گذشته زندگی خود بنگرید. کدام یک از اعمال گذشته شما موجب رنج روحی شما میشوند؟ بروید جلوی آینه بایستید و به خود بگویید ”من تو را میبخشم.
تو در هر لحظه زندگی ات بنابه سطح درک و آگاهی ات، آنچه به نظرت درست میآمد را انجام دادی. تو تلاش خودت را کردی تا انسان خوبی باشی، پس خودت را نیازار، خودت را ببخش. با آگاهی، درک کنید که احساس گناه، وزنه ی سنگینی است که دیگر لازم نیست بر دوش خود حمل کنید.
تنها کاربرد مفید احساس گناه، این است که احساس گناه به ما نشان میدهد که بر خلاف آن چه که درست میدانیم، عمل کردهایم. وقتی آگاه باشید، احساس گناه به شما کمک میکند یکپارچگی خود را بیابید.
ولی برای اکثر ما، احساس گناه، همچون پتک سنگینی است که از آن برای تنبیه خود استفاده میکنیم. هرگاه از احساس گناه برای تنبیه خود به دلیل اشتباهی که در گذشته انجام دادهایم، که به نظر نابخشودنی میآید، استفاده می کنیم، خود را از 👈 عشق ورزیدن به خویش و پذیرفتن خویش، جدا ساختهایم.
خبر خوب این است که در این دنیا، هیچ چیز نابخشودنی وجود ندارد. هیچ چیز.
یک تمرین کوتاه برای رهایی از احساس گناه: به داستان گذشته زندگی خود بنگرید. کدام یک از اعمال گذشته شما موجب رنج روحی شما میشوند؟ بروید جلوی آینه بایستید و به خود بگویید ”من تو را میبخشم.
تو در هر لحظه زندگی ات بنابه سطح درک و آگاهی ات، آنچه به نظرت درست میآمد را انجام دادی. تو تلاش خودت را کردی تا انسان خوبی باشی، پس خودت را نیازار، خودت را ببخش. با آگاهی، درک کنید که احساس گناه، وزنه ی سنگینی است که دیگر لازم نیست بر دوش خود حمل کنید.
روزی که به دنیا آمدی و یک نوزاد شدی
نپرسیدی که چگونه نفس بکشم؟
چگونه راه بروم؟
یا چگونه حرف بزنم؟
هرچیزی یکی بعد از دیگری آمد.
پس چرا حالا نمیتوانی به زندگی اعتماد کنی؟
روزی جوانی از راه رسید
و تو یک انسان جوان شدی
و عشق شروع به برخاستن در تو کرد
و روزی تو پیر خواهی شد
زندگی شروع به ناپدید شدن میکند
روزی مرگ خواهد آمد
و این چرخه کامل میشود.
پس چرا تو همیشه سعی در دخالت کردن داری؟
آرام و رها باش
اشو
نپرسیدی که چگونه نفس بکشم؟
چگونه راه بروم؟
یا چگونه حرف بزنم؟
هرچیزی یکی بعد از دیگری آمد.
پس چرا حالا نمیتوانی به زندگی اعتماد کنی؟
روزی جوانی از راه رسید
و تو یک انسان جوان شدی
و عشق شروع به برخاستن در تو کرد
و روزی تو پیر خواهی شد
زندگی شروع به ناپدید شدن میکند
روزی مرگ خواهد آمد
و این چرخه کامل میشود.
پس چرا تو همیشه سعی در دخالت کردن داری؟
آرام و رها باش
اشو
اشـoshoـو:
امرسون Emerson گفتهای بسیار مشهور دارد:
“انسان خدایی مخروبه است.”
من با این سخن موافقم و مخالفم!
این نگرش حقیقتی را در خود دارد ـــ انسان آنگونه که باید باشد، نیست
این نگرش وجود دارد ولی قدری سروته است!
انسان خدایی مخروبه نیست؛
انسان خدایی در حال ساختهشدن است؛ انسان غنچهای از یک بودا است
آن غنچه وجود دارد، میتواند هرلحظه شکوفا شود.
فقط قدری تلاش، فقط قدری کمک….
و آن کمک سبب بوجود آمدن غنچه نیست ــ غنچه پیشاپیش وجود دارد! تلاش شما فقط آن را برایتان آشکار میکند و کمک میکند تا آن پنهان به ظهور آید
این یک اکتشاف است، ولی حقیقت پیشاپیش وجود دارد.
حقیقت ابدی است.
#اشو
#سوترای_دل
سياست، بيماري بشريت، و
سرطانی به جان آگاهی، بوده است.
همه سياست بازي هاي درونت را دور بريز.
#اشو
امرسون Emerson گفتهای بسیار مشهور دارد:
“انسان خدایی مخروبه است.”
من با این سخن موافقم و مخالفم!
این نگرش حقیقتی را در خود دارد ـــ انسان آنگونه که باید باشد، نیست
این نگرش وجود دارد ولی قدری سروته است!
انسان خدایی مخروبه نیست؛
انسان خدایی در حال ساختهشدن است؛ انسان غنچهای از یک بودا است
آن غنچه وجود دارد، میتواند هرلحظه شکوفا شود.
فقط قدری تلاش، فقط قدری کمک….
و آن کمک سبب بوجود آمدن غنچه نیست ــ غنچه پیشاپیش وجود دارد! تلاش شما فقط آن را برایتان آشکار میکند و کمک میکند تا آن پنهان به ظهور آید
این یک اکتشاف است، ولی حقیقت پیشاپیش وجود دارد.
حقیقت ابدی است.
#اشو
#سوترای_دل
سياست، بيماري بشريت، و
سرطانی به جان آگاهی، بوده است.
همه سياست بازي هاي درونت را دور بريز.
#اشو
راستی تان، عشق تان و شفقت تان
از هستی درونی تان می آید،
نه از آموزش و کتاب های آسمانی
#اشو
#رهروان_حقیقت
از هستی درونی تان می آید،
نه از آموزش و کتاب های آسمانی
#اشو
#رهروان_حقیقت
سکوت آگاهی است.
سکوت، حقیقت است. یاد بگیر که به سکوت عشق بورزی. با سکوت به عنوان موجودی زیبا برخورد کن. به منزله مادر الهی، به منزله انرژی. سکوت فرا قدرت است. هرگز سکوت را به عنوان موهبتی اعطا شده در نظر نگیر.
باید شروع کنی که سکوت را به منزله خدا احساس کنی. احساس خوب کن وقتی که در سکوت هستی. بسیاری از شما تا به حال بر این باور بودهاید که سکوت اصلاً چیزی نیست. او یک نیستی الهی است.
به خاطر داشته باش که از این پیامد سکوت است که همه چیز میآید. وقتی که به سکوت بر میگردی این در واقع یک تسلیم خود است. تو نفس خود را، شیوه زندگی خود را، سرنوشت خود را تسلیم میکنی، همه چیز به آن سکوت تسلیم میشود.
به خاطر داشته باش هرگز باور نکن که سکوت اتلاف وقت است. درست همانگونه که اکنون درک میکنیم فضا در واقع آگاهی است. اصلاً چنین چیزی به عنوان فضا وجود ندارد. او به نظر میرسد که فضا باشد اما آگاهی بینام و شکل است. به همان صورت سکوت نیز زبان آگاهی است. وجودی زنده است. سرشار از حیات و حقیقت زنده است.
سکوت، حقیقت است. یاد بگیر که به سکوت عشق بورزی. با سکوت به عنوان موجودی زیبا برخورد کن. به منزله مادر الهی، به منزله انرژی. سکوت فرا قدرت است. هرگز سکوت را به عنوان موهبتی اعطا شده در نظر نگیر.
باید شروع کنی که سکوت را به منزله خدا احساس کنی. احساس خوب کن وقتی که در سکوت هستی. بسیاری از شما تا به حال بر این باور بودهاید که سکوت اصلاً چیزی نیست. او یک نیستی الهی است.
به خاطر داشته باش که از این پیامد سکوت است که همه چیز میآید. وقتی که به سکوت بر میگردی این در واقع یک تسلیم خود است. تو نفس خود را، شیوه زندگی خود را، سرنوشت خود را تسلیم میکنی، همه چیز به آن سکوت تسلیم میشود.
به خاطر داشته باش هرگز باور نکن که سکوت اتلاف وقت است. درست همانگونه که اکنون درک میکنیم فضا در واقع آگاهی است. اصلاً چنین چیزی به عنوان فضا وجود ندارد. او به نظر میرسد که فضا باشد اما آگاهی بینام و شکل است. به همان صورت سکوت نیز زبان آگاهی است. وجودی زنده است. سرشار از حیات و حقیقت زنده است.